آیه 60 سوره قصص
<<59 | آیه 60 سوره قصص | 61>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و آنچه از نعمتها (ی این عالم) به شما داده شده متاع و زیور (بیقدر) زندگانی دنیاست و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقیتر است، آیا فهم و عقل کار نمیبندید؟
آنچه به شما داده شده کالا و ابزار زندگی دنیا و زینت آن است، و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا نمی اندیشید؟
و هر آنچه به شما داده شده است، كالاى زندگى دنيا و زيور آن است، و[لى] آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است؛ مگر نمىانديشيد؟
چيزهايى كه به شما داده شده است، برخوردارى و آرايش اين زندگى دنيوى است. حال آنكه آنچه نزد خداست، بهتر و ماندنىتر است. چرا در نمىيابيد؟
آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمیکنید؟!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»: کالای زندگی دنیوی است و تنها در مدّت عمر کوتاهتان از آن استفاده میکنید و بس. «خَیْرٌ وَ أَبْقی»: خوبتر و پایدارتر. مراد خوب و سرمدی است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ «60»
و آنچه به شما داده شده، بهرهى زندگى دنيا و زينت آن است (كه فانى و زودگذر است)، در حالى كه آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است. پس آيا نمىانديشيد؟!
نکته ها
در واقع اين سوّمين جوابى است كه خداوند در پاسخ بهانهجويى كفّار مكّه (كه اگر ما ايمان
جلد 7 - صفحه 80
بياوريم، زندگانى ما مختل مىشود) مىدهد، كه آنچه بهگمان خام خود از رهگذر عدمايمان به دست مىآوريد، متاع وكالاى بىارزش و فانى زندگى محدود دنياست، در حالى كه آنچه نزد خداست، بهتر و ماندگارتر است.
پیام ها
1- ثروت و دارايى خود را محصول تلاش و زرنگى خويش نپنداريم كه هر چه هست از خداوند است. «ما أُوتِيتُمْ»
2- نعمتهاى دنيوى، محدود است؛ «مِنْ شَيْءٍ» ولى پاداش الهى، نامحدود و غير قابل تصوّر است. «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى»
3- اگر به خاطر پذيرش ايمان، دنيا را از دست بدهيد، به نعمتهاى بىمنتها وبىزوال دست خواهيد يافت. «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى»
4- هركس باقى را فداى فانى، و بهرهى ناب را با لذّات آميخته با مشكلات عوض كند، در حقيقت عاقل نيست. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
نگاهى به دنيا از منظر قرآن
در قرآن مجيد، از دنيا وزندگانى دنيا با تعبيرات مختلفى ياد گرديده و انسانها را از اقبال به آن و اغفال در برابر آن برحذر داشته است، از جمله:
- دنيا، عارضى است. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» «1»*
- دنيا، بازيچه است. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» «2»
- دنيا، اندك و ناچيز است. «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ» «3»
- زندگى دنيا، مايهى غرور و اغفال است. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ» «4»*
تفسير نور(10جلدى) ج7 80 نگاهى به دنيا از منظر قرآن ..... ص : 80
زندگى دنيا، براى كفّار جلوه دارد. «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا» «5»
- مال و فرزند، جلوههاى دنيا هستند. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا» «6»
«1». نساء، 94.
«2». انعام، 32.
«3». توبه، 38.
«4». آل عمران، 185.
«5». بقره، 212.
«6». كهف، 46.
جلد 7 - صفحه 81
- دنيا، غنچهاى است كه براى هيچ كس گُل نمىشود. «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» «1»
- چرا آخرت را به دنيا مىفروشيد؟ «اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ» «2»
- چرا به دنياى فانى و محدود، راضى مىشويد؟ «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» «3»
- چرا به دنياى كوچك و زودگذر شاد مىگرديد؟ «فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا» «4»
- چرا دنيا را به آخرت ترجيح مىدهيد؟ «يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ» «5»
- چرا به دنياداران خيره مىشويد؟ «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ» «6»*
- چرا فقط بهدنيا فكر مىكنيد؟ «لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا» «7»
- آيا دنياگرايان نمىدانند كه جايگاهشان دوزخ است؟ «وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا. فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى» «8»
البتّه اين همه هشدار به خاطر كنترل مردم دنياگراست و آنچه در آيات و روايات انتقاد شده، از دنياپرستى، آخرت فروشى، غافلشدن، سرمست شدن و حقّ فقرا را ندادن است، ولى اگر افرادى در چهارچوب عدل و انصاف سراغ دنيا بروند و از كمالات ديگر و آخرت غافل نشوند و حقّ محرومان را ادا كنند و در تحصيل دنيا يا مصرف آن ظلم نكنند، اين گونه مال و دنيا فضل و رحمت الهى است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
چون منشأ استكبار و انكار بندگان از قبول حق، غرور به نعم فانيه دنيّه، و قصر نظر بر آنست، از اين جهت از راه لطف و مرحمت، خداى تعالى آگاه فرمايد ايشان را به حقيقت نعم دنيا و زخارف آن بقوله:
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ: و آنچه داده شدهايد شما از چيزى، يعنى از اسباب و آلايش و تجملات دنيوى، فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: پس آن متاع بهره و برخوردارى است از زندگانى اين جهان، وَ زِينَتُها: و آرايش اين سراست كه در مدت زندگانى بىاعتبار بدان مباهات و افتخار مىكنيد و متمتّع و متزين مىشويد، و حال آنكه دوام و ثباتى ندارد. وَ ما عِنْدَ اللَّهِ: و آنچه نزد خداى تعالى است از ثواب آخرتى و نعم جاودانى، خَيْرٌ: بهتر است در واقع و حقيقت از كلّ نعم دنيا، زيرا لذت آن بهجت كامله است و خالص از كدورت و محنت و مشقّت، وَ أَبْقى: و پايندهتر و باقىتر باشد به جهت آنكه ابدى و دائمى [است]، و زوال و فنا ندارد. أَ فَلا تَعْقِلُونَ: پس چرا تعقل نمىكنيد و در نمىيابيد كه بدل مىنمائيد باقى را به فانى، و مرغوب را به معيوب، و خالص را به مشوب.
تبصره: شخص عاقل بصير كه تعقل و تفكر نمايد در حقيقت نعم دنيا، هر
جلد 10 - صفحه 165
آينه دريابد لذتى كه با نعم دنيا باشد مشوب به آلام و اسقام و كدرت و زحمت خواهد بود، بلكه در واقع هر يك از آنها دفع مرضى باشد؛ مثلا غذاى آن هر قدر لذيذ باشد بالاخره دفع مرض گرسنگى باشد كه مهلك است، و نوشيدن شربت آلات آن، دفع مرض تشنگى است، و همچنين هر يك در مرتبه خود دفع ضررى را نمايد، لكن نعم بهشتى به خلاف اين است به اين معنى كه مصون از كدورات و آلام و حقيقت آن عين لذت باشد نه دفع الم. بنابراين عاقل لبيب منصف پس از تأمل و تدبر، هر آينه آخرت باقى را بر دنياى فانى ترجيح دهد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56) وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ (58) وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
ترجمه
همانا تو هدايت نميكنى كسى را كه دوست دارى و لكن خدا هدايت ميكند آنرا كه ميخواهد و او داناتر است به هدايت يافتگان
و گفتند اگر پيروى كنيم راه راست را با تو ربوده شويم از زمين خود آيا جايگاه قرار نداديم براى آنها حرم ايمنى را كه سوق داده ميشود بسوى آن محصولات همه چيز كه روزى آنها باشد از نزد ما و لكن بيشتر آنها نميدانند
و بسا هلاك كرديم از اهل بلدى كه بنشاط و خوشى گذراندند زندگانى خود را پس اينست مسكنهاشان كه سكونت كرده نشد بعد از آنها مگر اندكى و بوديم ما وارثان
و نيست پروردگار تو هلاك كننده آباديها تا آنكه بر انگيزد در مركزش پيغمبرى كه بخواند براى آنها آيتهاى ما را و نيستيم ما هلاك كننده آباديها مگر آنكه اهل آنها باشند ستمكاران
و آنچه داده شديد از چيزى پس بهره زندگانى دنيا است و پيرايهاش و آنچه نزد خدا است بهتر و پايندهتر است آيا پس تعقّل نميكنيد.
تفسير
خداوند متعال براى آنكه پيغمبر اكرم خود را بتعب و مشقّت نيندازد در ارشاد و هدايت خلق فرموده تو نمىتوانى نور ايمانرا در قلب هر كس دوست داشته باشى و بخواهى هدايت او را وارد نمائى تا حقّا مؤمن و واقعا مهتدى گردد وظيفه تو فقط ابلاغ است ولى خداوند نور ايمان را در دل هر كس بخواهد مىاندازد و او بهتر ميداند كه مؤمن حقيقى و مهتدى واقعى كيست خواه ظاهرا قبول اسلام نموده باشد خواه ننموده باشد براى مصالحى كه در كتمان آن بوده و گفتهاند در باره حضرت ابو طالب نازل شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله باو ميفرمود اى عمو بگو لا اله الا اللّه نفع ميدهد تو را در روز قيامت و او عرض ميكرد اى برادرزاده من بصير ترم بنفس خود و چون وفات نمود برادرش عباس شهادت داد نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله كه گويا شد بآن كلمه در وقت مرگ و بنابراين خداوند باين آيه اعلام فرموده بحبيب خود ايمان باطنى او را كه خاطر مباركش از اين جهت افسرده نباشد و بداند كه او مهتدى بهدايت الهى است و بايد وصاياى انبياء سلف را كه نزد او بوديعت گذارده شده به پيغمبر خاتم تسليم نمايد و از دنيا برود و مصلحت در آنستكه كتمان نمايد ايمان خود را تا بتواند بخوبى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم
جلد 4 صفحه 199
حمايت و نگهدارى كند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مثل ابو طالب عليه السّلام مثل اصحاب كهف است كه پنهان نمودند ايمان را و اظهار كردند شرك را پس خداوند اجر ايشانرا دو مرتبه عنايت فرمود چنانچه در آيات سابقه اشاره بآن شد كه يكى اجر ايمان و ديگر اجر تقيّه از كفّار است و اشعار حضرت ابو طالب در مدح پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و تصديق آنحضرت و توحيد و نبوّت بقدرى است كه گفتهاند اگر جمع شود ديوان بزرگى ميشود و تا آنحضرت زنده بود براى آنكه ظاهرا ايمان نياورده بود و با كفار مدارا ميكرد براى دفع شرّشان و مورد ملاحظه بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در امان او بود و ميتوانست تا حدّى بوظيفه خود قيام نمايد ولى بعد از او مجبور بخروج از مكّه شد و هجرت بمدينه فرمود و اخبار در فضائل و مناقب آنحضرت بقدرى است كه اين كتاب گنجايش آنرا ندارد و بعضى از اشعار آنحضرت در كلام ائمه اطهار ذكر شده و شمّهاى از اين مقال در ذيل آيه انّ اللّه اصطفى در سوره آل عمران گذشت و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و اله قريش را دعوت باسلام و هجرت مىفرمود ميگفتند اگر ما بموافقت تو متابعت نمائيم از دين حق از وطن تبعيد و از خانمان آواره خواهيم شد و خداوند در ردّ عذر آنها فرموده آيا ما حرم را جايگاه امن و امان براى آنها قرار نداديم كه حمل مىشود بسوى آن از اطراف و اكناف عالم از هر نوع متاعى براى ارتزاق آنها از قبل ما با آنكه مشركند پس اگر موحّد شوند اولويّت پيدا ميكنند بادامه نعمت بر آنها ولى بيشتر آنها نادانند و متوجّه باين جهات نيستند و قدر نعمت را نميدانند و شكر منعم را بجا نمىآورند و چه بسيار از اهل بلاد كه در ناز و نعمت و غرور و نخوت اعاشه نمودند و چون اصرار بر كفر و مخالفت انبيا داشتند بعذاب الهى گرفتار شدند و منازل آنها ويران شد كه اكنون در راه شام خرابه آنها را مشاهده مينمائيد كه كسى در آنجا نزول نمىنمايد مگر براى رفع خستگى و اقامت موقّتى يا از شدّت بيچارگى و بيجائى براى شومى كفر و معصيت و از نسل آنها كسى باقى نمانده كه ارث ببرد آن اراضى را از آنها لذا ما وارث آن بوديم و بناى خداوند بر اين نبوده و نيست كه اهل بلاديرا بعذاب خود هلاك فرمايد تا مبعوث فرمايد در اصل و مركز و معمورهترين آن بلاد پيغمبرى را كه تلاوت فرمايد
جلد 4 صفحه 200
بر آنها آيات الهى را براى اتمام حجّت و نبوده است خداوند ويران كننده بلاد مگر وقتى كه اهل آنها ستمكار باشند بر خود و خلق بكفر و معصيت و مخالفت انبياء و اوصياء ايشان و آنچه خداوند با بناء دنيا عنايت فرموده از موجبات بهرهمند شدن در زندگانى موقت دنيا و تجمّلات ظاهرى آن چون در معرض زوال و فنا است و مشوب بآلام و اسقام، قابل مقايسه بانعم باقيه خالصه كامله آخرت نيست كه پاداش پر افتخار الهى و باقى ببقاء او است و هيچ عاقلى اين را مبادله بآن نمىنمايد و بعضى تجبى بتاء و يعقلون بياء قرائت نمودهاند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما أُوتِيتُم مِن شَيءٍ فَمَتاعُ الحَياةِ الدُّنيا وَ زِينَتُها وَ ما عِندَ اللّهِ خَيرٌ وَ أَبقي أَ فَلا تَعقِلُونَ (60)
و آنچه نزد خداوند است از نعم آخرت بهتر و باقي تر است آيا پس از اينکه تعقل نميكنيد!
غرض الهي از خلقت بشر همان نعم و فيوضات اخرويست که در خبر از امير المؤمنين است که ميفرمايد
«خلقتم للبقاء لا للفناء»
و آمدن بشر در دنيا براي تحصيل قابليت است
جلد 14 - صفحه 259
بر آن فيوضات بايمان و اعمال صالحه و اينکه نعم دنيوي براي وسائل تحصيل قابليت و تمكن از تحصيل سعادت و رستگاريست باصطلاح مقصود بالتبع است لكن اكثر آن را مقصود بالاصالة ميدانند و نقد ميشمارند و آخرت را نسيه چنانچه پسر سعد گفت (و ما عاقل باع الوجود بدين) واي بر كسي که اينکه امتعه و نعم دنيوي را مصرف عذاب و سخط و غضب الهي قرار دهد و دل بستگي بآنها پيدا كند که فرمود
«حب الدنيا رأس کل خطيئة»
لذا ميفرمايد:
وَ ما أُوتِيتُم مِن شَيءٍ عموم دارد بقاء عمر و صحت و غناء و ثروت و رياست و سلطنت و ساير مشتهيات از مأكولات و مشروبات و ملبوسات و غير اينها کل اينها.
فَمَتاعُ الحَياةِ الدُّنيا وَ زِينَتُها دو روز است و بالاخره فاني و زائل و نيست ميشود و انسان ميميرد و تمام اينها را از دست ميدهد.
وَ ما عِندَ اللّهِ يعني آنچه خداوند براي شما ذخيره كرده در آخرت از جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الأَنهارُ که ميفرمايد وُجُوهٌ يَومَئِذٍ ناعِمَةٌ لِسَعيِها راضِيَةٌ فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ لا تَسمَعُ فِيها لاغِيَةً فِيها عَينٌ جارِيَةٌ فِيها سُرُرٌ مَرفُوعَةٌ وَ أَكوابٌ مَوضُوعَةٌ وَ نَمارِقُ مَصفُوفَةٌ وَ زَرابِيُّ مَبثُوثَةٌ (غاشيه آيه 8 الي 16) الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسلِمِينَ ادخُلُوا الجَنَّةَ أَنتُم وَ أَزواجُكُم تُحبَرُونَ يُطافُ عَلَيهِم بِصِحافٍ مِن ذَهَبٍ وَ أَكوابٍ وَ فِيها ما تَشتَهِيهِ الأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الأَعيُنُ وَ أَنتُم فِيها خالِدُونَ وَ تِلكَ الجَنَّةُ الَّتِي أُورِثتُمُوها بِما كُنتُم تَعمَلُونَ لَكُم فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنها تَأكُلُونَ (زخرف آيه 69 الي 73) و غير اينها از آيات حتي در حديث داريم
«و ما خطر علي قلب بشر».
خَيرٌ و چه بهتري.
وَ أَبقي و چه بقايي که تمام شدن ندارد و دار خلود است.
أَ فَلا تَعقِلُونَ که از جهل و جنون پستتر است که باين زخارف دنيوي دل بستگي داشته باشد و از آنها صرفنظر كند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 60)- این آیه پاسخ سومی است برای گفتار بهانهجویانی که میگفتند:
اگر ایمان بیاوریم عرب بر ما هجوم میکند و زندگانی ما را به هم میریزد.
قرآن میگوید: آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است» وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها.
«ولی آنچه نزد خداست (از نعمتهای بیپایان جهان دیگر، و مواهب معنویش در این دنیا) بهتر و پایدارتر است» وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی.
چرا که تمام نعمتهای مادی دنیا دارای عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونی است و هیچ نعمت مادی خالص از ضرر و خطر یافت نمیشود.
بهعلاوه نعمتهایی که در نزد خود است به خاطر جاودانگی آنها و زود گذر بودن مواهب این دنیا قابل مقایسه با متاع دنیا نیست، بنابراین هم بهتر و هم پایدارتر است.
ج3، ص472
به این ترتیب در یک مقایسه ساده هر انسان عاقلی میفهمد که نباید آن را فدای این کرد، لذا در پایان آیه میفرماید: «آیا اندیشه نمیکنید»؟! (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم