وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57)
چون در آيه قبل ذكر دلائل بر الهيت و توحيد و علم و قدرت و اراده و تدبير و حكمت به ايجاد علويات و سفليات از خلق زمين و آسمان و شمس و قمر و نجوم نموده، در عقب آن بعض براهين تنظيم عالم را فرمايد:
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ: و خالق سماوات و ارض و ما فيها، ذاتى است كه ارسال فرمايد انواع و اقسام بادها را. شهيد اول رضوان اللّه عليه در ذكرى و در كافى نيز مروى است كه بادها چهار است: شمال، جنوب، صبا، دبور. و اينها اسامى موكلين به آنهاست. شيخ طريحى از اهل تحقيق نقل نموده: باد صبا محلّش ما بين مطلع شمس و جدى در اعتدال است. باد شمال محلش از جدى تا مغرب شمس در اعتدال است. باد دبور محلش از سهيل تا مغرب است. باد جنوب محلش از مطلع شمس تا جنوب است.
تبصره: فخر رازى بيان نموده: باد عبارت از هواى متحرك، و بايد دانست كه اين حركت بذاته و لوازم ذاتش نيست، و الّا دائم الحركه به دوام ذاتش مىبود؛ پس لابد است در تحريك به محرك فاعل مختارى، و او ذات احديت قهار ذو الاقتدار است.
در احتجاج- مروى است كه زنديقى از حضرت صادق عليه السّلام سؤال از
جلد 4 صفحه 95
جوهريت باد نمود. حضرت فرمود: الرّيح هواء اذا تحرّك يسمّى ريحا فاذا سكن يسمّى هواء، و به قوام الدّنيا و لو كفت الرّيح ثلثة ايّام لفسد كلّ شىء على وجه الارض و نتن، و ذلك انّ الرّيح بمنزلة المروحة تذبّ و تدفع الفساد عن كلّ شىء و تطيّبه، فهى بمنزلة الرّوح، اذا خرج عن البدن نتن البدن و تغيّر و تبارك اللّه احسن الخالقين. «1» حاصل آنكه: باد هواء مىباشد، وقتى حركت كند، آن را باد و زمان سكون هوا نامند. و به ياد قوام دنيا است، اگر تا سه روز حبس شود، دنيا فاسد گردد؛ زيرا باد به منزله بادبزن است، باز مىدارد و دفع مىكند فساد را از هر چيزى، و پاكيزه كند آن را. پس باد به منزله روح است، هرگاه خارج شود از بدن، جسد متعفن و متغير گردد.
خلاصه: ذات احديت ارسال فرمايد رياح را، بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ: در حالى كه بشارت و مژده دهنده است پيش و جلو رحمت سبحانى، يعنى باد مقدمه رحمت باران است. و تسميه باران به رحمت به جهت آنست كه اين نعمت اتم و اكمل نعماء الهى است براى عالم و آدم و ذوى الحيات، زيرا به نزول آن، زندگى هر ذى حياتى از جماد و نبات و حيوان و انسان مىباشد، و اين رحمت عامى است به خلق، پس باران از اعظم نعماء الهى و رحمت رحمانيه سبحانى مىباشد.
بشارت: در لوامع- در علم سير- از قضاياى خليفه ثانى مروى است كه:
شخصى نزد او آمد، ادعا كرد كه من از رحمت الهى فرار كنم و گريزانم، و حيوان بدون ذبح را خوردن حلال، و ذبح او را حرام مىدانم و وطى بلانكاح كنم و كردم، و نكاحش حرام مىدانم، و شهادت ناديده واجب مىدانم و مىدهم. پس از اقرار او به كمال عقل و هوش و اراده، در مجلس اكابر صحابه بمرات ثلاثه، خليفه امر به قتل او نمود. و «باب مدينة العلم» بين راه، او را برگردانيد. فرمود: اى عمر، به قتل ناحق مؤمن صحيح العقايد امر كردى، خطا نمودى. پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اين مرد حق گفته، اما فرار از رحمت، فرار از باران رحمت الهى مىباشد در حال باريدن. و اما خوردن
«1» احتجاج طبرسى، جلد 2، صفحه 97 (احتجاج الصادق على الزنديق و بيان مذهب التّناسخ)
جلد 4 صفحه 96
حيوان بدون ذبح، ماهى و ملخ و جنين مواشى در شكم مادر مذبوح را مىخورد.
و اما وطى بدون عقد و نكاح، وطى كنيز است. و اما شهادت ناديده، شهادت بوجود خدا مىباشد. پس عمر، نادم شده گفت: لولا على لهلك عمر.
اقسام رياح: در لوامع التنزيل- عبد اللّه بن عمر روايت نموده كه بادها بر هشت قسم است: 1- ريح قاصف، بادى است شكننده سفن و اشجار و جبال و ديار. 2- ريح عاصف، كه باد تند و طمطراخ باشد. 3- ريح صرصر، كه در حركت با صداى سخت باشد. 4- ريح العقيم كه باد راكد است و خلاف لواقح كه حامل و بار آورنده اشجار و مزارع باشد. و چهار ديگر: 1- ريح ناشر، پراكننده ابرها است. 2- ريح مبشرات، مژده دهنده باران. 3- ريح مرسلات يعنى روان. 4- ريح ذاريات. و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: نصرت بالصّبا و اهلكت عاد بالدّبور و الجنوب من ريح الجنّة، «1» يعنى: در جنگ بدر يارى شدم بر اعداء به باد صبا، و قوم عاد هلاك شدند به دبور. و ريح جنوب باد بهشت است. در السماء و العالم، از ابن عباس روايت نموده: الماء و الرّيح جندان من جنود اللّه، و الرّيح جند اللّه الاعظم. «2» يعنى: آب و باد دو لشكر الهى هستند، و باد لشكر بزرگ است.
ارسال فرمايد رياح مبشرات را، حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا: تا بر مىدارد از اطراف عالم ابرهاى پر آب سنگين و ثقيل الوزن را، و آنها را با هم جمع مىسازد تا به حسب اراده الهى به زمين معين مىبارد. بعض علام در اينجا تشريح نموده: اول- آنكه باد برمىدارد از آفاق عالم ابرهاى سنگين به آب را تا موضعى معين رسانيده جمع مىسازد با هم اجزاء ابرها و كثيف و جسيم مانند لخته واحد گردد. دوم- به سبب حركات شديده كثيره باد به يمين و يسار، ممتنع شود تقاطر و نزول اجزاء مائيه از ابر، پس ابر محصور و معلق در هوا مىماند در فضاى معين. سوم- بادها مفرق و منشر ابرها بعد نزول باران به اطراف آفاق آن را منشور و مفروق سازد. چهارم- مطابق احاديث آل عصمت
«1» بحار الانوار، جلد 60، صفحه 4. (طبع اسلامية)
«2» بحار الانوار، جلد 60، صفحه 18، حديث 30 (طبع اسلاميّه)
جلد 4 صفحه 97
عليهم السلام به امر و اراده الهى از ابرها باران بطور قطره قطره فرود مىآيد، لكن با هر قطرهاى ملكى همراهى دارد.
سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ: مىبريم و مىرانيم آن ابر را به سوى زمين معمورى كه مرده، و گياه آن نروئيد، و نباتات و اشجار آن از بار و بر افتاده باشند.
فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ: پس نازل فرمائيم به سبب آن ابر، باران را. بسيارى از مفسرين قدماء و متأخرين و اهل حديث و مروى در اكثر احاديث خاصه و عامه در نزول باران آنست كه: از بحر مسجور كه در ما بين زمين و آسمان خداى تعالى خلق فرموده، سيل و آب به ابر مىرسد، و ابر مانند غربال، تقاطر نمايد به زمين.
علامه مجلسى رحمه اللّه و فخر رازى گويند كه: باران نازل شود بر سبيل حقيقت از آسمان، چنانچه خداى تعالى صريحا به لفظ «انزلنا» فرموده مكررا، و او سبحانه صادق در اخبار و اعلام است، و هرگاه تسليم شويد قدرت قادر متعال بر امساك آب در سحاب و سحاب در هوا، پس چه استبعاد و تعجب دارد امساك آب در آسمان و درياى مسجور در هوا؛ و ايضا عدول از ظاهر نص به تأويل وقتى لازم است كه اجراء لفظ بر ظاهر غير ممكن باشد، و اينجا دليلى بر امتناع سماء قايم نيست. پس لازم شد اجراء لفظ بر ظاهر آن.
قول فلاسفه در باران آنكه: ابخره ارضيه بواسطه تابش حرارت آفتاب، متصاعد شده، تشكيل ابر دهد، و به سبب برودت هوا به تقاطر آمده، باران حاصل شود.
جواب: بطلان اين قول به وجوهى است، از جمله آنكه:
اولا: در ايام تابستان در صميم و شدت گرما، مشاهده شده نزول تگرگ و باران، و بالعكس در زمستان ايام نزول باران به كلى منقطع شده اصلا قطرهاى نبارد كه در اثر آن قحطى ظاهر شود، چنانچه در قرن چهاردهم سال هزار و سيصد و سى و پنج هجرى منع باران شد، هر چه مصلى و استسقا رفتند فايده نداد. سال بعد آن قحطى عظيم پيدا شد به حدى كه علف صحرا و خون و پوست حيوانات را از شدت اضطرار و گرسنگى مىخوردند و مردم بيشمار تلف شدند. (و مؤلف به چشم ديده) وجود اين گونه حسيات در قرون و سنون مكررا مبطل مزعوم فلاسفه مىباشد.
جلد 4 صفحه 98
ثانيا: بخارات ارضيه كه تبديل به آب شود بايد به يك نحوه تقاطر نمايد، و حال آنكه خلاف آن ظاهر است.
ثالثا: اگر تولد مطر از بخارات متصاعده باشد، هر آينه نزول مطر بايد دائم باشد، زيرا بخارات دائما مرتفعند و چون امر چنين نيست، ثابت گردد عدم توليد باران از بخارات.
رابعا: باران قواى مولده دارد، و به برهان ثابت شده كه آب مبدله از بخارات متصاعده فاقد اين قوه مىباشد.
فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ: پس برآورديم به سبب انزال باران، اجناس ثمار و حبوب فواكه و زراعات انواع مختلفة الالوان و المذاق، ترش و شيرين و مىخوش به تأثيرات متفاوته از سرد و گرم، و تر و خشك، و تر و سرد، و خشك و گرم و خشك معا، با وجودى كه از يك زمين و آب و هوا و حرارت شمس به طبيعت واحده بوده، اين نيست مگر به قدرت قاهره مدبر حكيم كه آثار حكمت او هويدا است، و ذات احديت به اجتماع اين مادية اشياء اربعه تكوين و تخليق آن فرمايد. و متكلمين اسلام گفتهاند كه: ثمار از آب و هوا و باران و زمين پيدا نشود، زيرا بذاته هر يك از اينها تأثيرى ندارند، بلكه عادت خالق مدبر جارى است كه نزد اجتماع اين اشياء اربعه و اختلاط اينها با هم بطور اعتدال ايجاد و تخليق نبات ابتدائا و اولا مىفرمايد و بعد ثمر را از آن برمىآرد.
تبصره: متكلمين بر فساد قول طبيعيون وجوهى فرموده:
اولا: طبيعت حيات و علم و قدرت ندارد تا اشياء را به كمال احكام و اتقان ايجاد نمايد، پس تخليق اشياء بر نسق مرتب و منظم، هر آينه دال است بر فاعل قادر عالم.
ثانيا: دليل حسى- ما مىبينيم از دانهاى واحد، احوال مختلفه را مانند دانه انگور، چه پوست او سرد و خشك، و آب او گرم و مرطوب، و مغز و دانه او سرد و يا بس، پس تولد اجسام موصوفه به صفات مختلفه و خواص متفرقه متعدده از يك آب و خاك در يك حبه، ثمره، برهان قطعى است بر اينكه حدوث چنين اشياء به احداث فاعل عليم و مدبر مختار حكيم به كمال اتقان و تدبير مىباشد نه طبيعت خاصه.
جلد 4 صفحه 99
ثالثا: اگر بروز ثمرات اشجار به طبيعت باشد، بايد تمام اشجار با ثمر گردند، و حال آنكه درختان بى ميوه زياد است. اگر گوئى اين اقتضا از تخم درخت است، جوابش آنكه: اين اقتضا را در تخم، كه مقرر نموده، و در ذات او جعل كرده، البته به اندكى تدبر، عاقل دريابد كه ايجاد اين تأثيرات به تدبير و اراده خالق الطبيعه است.
حكايت: عالمى را با زنديقى مباحثه در توحيد اتفاق افتاد. زنديق گفت: هر چه در عالم خاك موجود مىشود همه از طبيعت است. دانشمند گفت: چنين نيست، زيرا برگ توت همه يك طعم و يك طبع دارد، پس اگر كرم پيله خورد ابريشم از او توليد شود، و اگر زنبور از آن تغذى كند عسل مىدهد، و اگر آهوى تاتار بخورد در نهاد او مشك از فر گردد، و اگر گوسفند از آن غذا سازد سرگين مىافكند، و حال آنكه كيفيت آن برگ يكى و خاصيت آن يك چيز است و در هر شكمى چيز ديگرى حاصل آيد، پس معلوم مىشود اين به تقدير عليم حكيم و مدبر قديم است. زنديق از جواب عاجز شد.
كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى: چنانچه ايجاد و احياء اشجار و اثمار از زمين مرده نموديم، همچنين احياى اموات نمائيم و ابدان فانيه را از بطن زمين به صورت اوليه بيرون آوريم با اعاده روح در آنها مانند مرتبه اوليه.
تبصره: خداى تعالى براى اثبات معاد و حشر مكلفين، تمثيل حسى بيان فرموده، چه تمثيل حسى اقرب به فهم هر ذيشعور مىباشد. وجه تمثيل را دو طريق بيان نمودهاند. تشبيه به اصل احيا كه مشبّه اخراج و احياى اموات و مشبّه به انبات و اخراج حبوب و اشجار و ثمار از زمين به سبب باران، وجه شبه در تصرف و قدرت خلاق عالم؛ يعنى چنانچه احيا نمود بلدميت را بعد از موت و بىثمرى و رويانيد در آن زرع و شجر و حبوب و اثمار را، همچنين قادر متعال زنده فرمايد موتى را و خارج نمايد ايشان را بعد از آنكه پوسيده و خاك شد، زيرا ذاتى كه قادر است بر اخراج ميوه تر و تازه از چوب خشك، هر آينه قدرت دارد بر احياى اموات و حشر و نشر ايشان.
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: براى اينكه متذكر شويد و ياد نمائيد كه اعاده اموات و احياى ايشان روز قيامت از اين قادر عليم به ظهور و وقوع آيد، و چون اين حالت
جلد 4 صفحه 100
احياء ارض موات، محال و ممتنع نيست، پس اعاده خلايق يوم العدل و الجزاء محال و ممتنع نخواهد بود، و كافى است بر اعاده معاد جسمانى همين اعاده حيات ارض موات براى شما (العاقل يكفيه الاشاره).