آیه 4 سوره فتح
<<3 | آیه 4 سوره فتح | 5>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
اوست خدایی که سکینت و وقار بر دلهای مؤمنان آورد تا بر یقین و ایمانشان بیفزاید، و سپاه قوای آسمانها و زمین همه لشکر خداست و خدا دانا و به حکمت نظام آفرینش آگاه است.
اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است.
اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند. و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست، و خدا همواره داناى سنجيدهكار است.
اوست كه بر دلهاى مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيوسته بيفزايد. و از آن خداست لشكرهاى آسمانها و زمين، و خدا دانا و حكيم است.
او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- سكينة: آرامش قلب و اطمينان خاطر. طبرسى فرمايد: مصدر است به معنى اسم آيد مثل قضيه و بقيه.
- جنود: جند: لشكر. جمع آن جنود است.[۱]
نزول
این آیه نخست درباره ابوبکر بن ابىقحافه نازل شد سپس درباره اصحاب خاص پیامبر نزول یافته است.[۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
اوست كه آرامش را به دلهاى مؤمنان نازل كرد، تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند و لشكريان آسمانها و زمين براى خداست و خداوند، داناى حكيم است.
نکته ها
«سكينه» به معناى سكون و آرامش است و خداوند اين حالت را به هر كس عنايت كند، نتايج بسيارى را براى او در پى دارد، از جمله: از ملامتها نمىهراسد، توكّل دارد، اگر چيزى را از دست بدهد غمناك نمىشود و اگر چيزى را به دست آورد طغيان و نافرمانى نمىكند.
استقبال يا بىاعتنايى مردم، شهرت يا گمنامى و فقر و غنا در او اثرى ندارد.
همان گونه كه القاى ترس بر دل كفّار يكى از امدادهاى الهى است، «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» «1» آرامش نيز نعمتى الهى است كه بر قلوب مؤمنان وارد مىكند. «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»
پیام ها
1- آرامش روحى تنها در سايه الطاف الهى است و هيچ فرد يا چيز ديگرى نمىتواند به انسان آرامش دهد. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ»
2- دريافت الطاف الهى، لياقت مىخواهد. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ...
3- ظرف آرامش، دل مؤمن و وسيله آرامش ياد خداست. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ... (چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «2»)
4- ايمان، درجاتى دارد و قابل كم يا زياد شدن است. «لِيَزْدادُوا إِيماناً»
5- يك مرحله از ايمان، مقدّمه رسيدن به آرامش و مرحله ديگر ايمان آرامش
«1». آلعمران، 151.
«2». رعد، 28.
جلد 9 - صفحه 116
است. «لِيَزْدادُوا إِيماناً» (ابتدا، ايمانى لازم است تا خداوند آرامش را بر دل نازل كند «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» و نتيجه آرامش، بالارفتن ظرفيّت و زياد شدن ايمان است.)
6- توجّه به جنود الهى در زمين و آسمان، وسيله آرامش است. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ ... لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ
7- همه هستى، لشكريان خداوند هستند. «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
8- الطاف الهى و يارى رسانى خداوند، عالمانه و حكيمانه است. «وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ: ذات يگانه خدا آن ذاتى است كه نازل نمود چيزى كه موجب سكون و ثبات بود، فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ: در دلهاى مؤمنين، و آن ادله و حجج بينه بود كه مستلزم بصيرت ايشان بود در امر فتح و نصرت و سبب آرميدن نفوس ايشان شد. اين مخصوص اهل ايمان بود، اما غير ايشان مضطرب و متزلزل بودند. نزد بعضى مراد به سكينه علامات نصرت مؤمنان است
«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 363.
جلد 12 - صفحه 145
بر اعدا كه موجب ثبات قدم ايشان شد در جهاد. لِيَزْدادُوا إِيماناً: تا زياد كنند مؤمنان، مَعَ إِيمانِهِمْ: با ايمان خود، يعنى به جهت رسوخ عقيده و اطمينان نفس زياد كنند يقين خود را با يقين ديگر در حين مشاهده آنچه موعود شده بودند از فتوح متعاقبه و علو كلمه اسلام و غلبه بر مشركان. يا بيفزايند ايمان خود را كه به اصول دين داشتند با ايمان به فروع.
ابن عباس نقل نموده (اول ما اتاهم به النبى التوحيد فلما امنوا باللّه وحده انزل الصلوة و الزكوة ثم الحج ثم الجهاد ثم ولاية على بن أبي طالب عليه السّلام فازدادوا ايمانا الى ايمانهم و اتموه بولاية على بن أبي طالب عليه السّلام): اول چيزى كه پيغمبر با امّت خود آورد توحيد بود، چون به يگانگى خدا ايمان آوردند ايشان را به نماز و زكات امر نمود، چون به آن تصديق كردند حج و جهاد بر آنها واجب گردانيد، بعد از آن ايشان را امر به ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام، پس زياد نمودند ايمان خود را و تكميل نمودند آن را به ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام «1».
چون طباع از امور شاقه منزجرند خصوصا امر جهاد كه متضمن مشقت بسيار مىباشد، لذا حق تعالى تحريص ايشان فرمايد كه: وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و مر خداى راست لشگرهاى آسمانها و زمينها از ملائكه و جن و انس بلكه حيوانات و حشرات حتى عناصر اربعه از باد و خاك و آب و آتش.
پس اى اهل ايمان به نصرت الهى وثوق پيدا نموده قدم در راه مجاهده نهيد كه هر كه لشگر آسمان و زمين در تحت فرمان او باشد اولياى خود را در وقت محاربه با اعدا وانگذارد بلكه اگر مصلحت و حكمت او اقتضا كند اهل آسمان و زمين را به مدد ايشان فرستد، چنانچه در روز بدر ملائكه را به معاونت ايشان فرستاد. و حكمت در آنكه همه كفار را بدون وسيله حرب مستأصل نساخت، به جهت علم الهى به خروج مؤمنان از اصلاب ايشان يا تعريض مجاهدان به ثواب بهشت است لذا فرمايد: وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً: و هست خداى تعالى دانا به مصالح بندگان، حكيم در آنچه فرمايند، يعنى همه افعال او بر وجه حكمت و
«1» تفسير ابو الفتوح، ج 10 ص 206.
جلد 12 - صفحه 146
صواب باشد و از جمله آن حكم به انزال سكينه در قلوب مؤمنان بوسيله صلح حديبيه و وعده فتح مكه و غير آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1» لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2» وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً «5»
ترجمه
همانا ما گشوديم براى تو گشودنى آشكار
تا بيامرزد براى تو خدا آنچه را كه پيش گذشت از گناهت و آنچه را كه مؤخّر است و تمام گرداند نعمتش را بر تو و هدايت كند تو را براهى راست
و يارى كند تو را خدا يارى كردنى بىنظير و با عزّت
او است آنكه فرو فرستاد آرامش را در دلهاى مؤمنان تا بيفزايند گرويدنى با گرويدنشان و براى خدا است لشگرهاى آسمانها و زمين و بوده است خدا داناى درست كردار
تا داخل كند مردان با ايمان و زنان با ايمان را در بهشتهائى كه ميرود از زير آنها نهرها جاودانيان در آن و بپوشاند از ايشان بديهاشانرا و باشد اين نزد خدا كاميابى بزرگ.
تفسير
خداوند سبحان گشود ابواب علم و معرفت را بر پيغمبر خود و رسانيد او را باوج كمال ظاهرى و باطنى وقتى كه بشارت داد بآنحضرت فتح مكّه و موفقيّت او را بجهاد و حج و اسلام آوردن اقارب و ارحام او كه علاقهمند بهدايت آنان بود در عالم رؤياء صادقه تا محو فرمايد از وجود اقدس او جملهئى از نقائص امكانيّه را و بيامرزد ببركت ذات شريف او گناهان سابقه و لاحقه دوستان و شيعيان آنخاندان عصمت و طهارت را كه در دست گرفته و بخود نسبت داده و در پيشگاه الهى براى شفاعت حاضر نموده و بأدنى ملابست باو اضافه شده و تا تمام نمايد نعمت نبوّت را
جلد 5 صفحه 19
بر آنحضرت بسلطنت و اعلاء كلمه توحيد برفع امير المؤمنين عليه السّلام براى كسر اصنام و ارتفاع علم اسلام كه او صراط مستقيم و آن راه راست ببهشت جاويد است و تا نصرت دهد او را بر دشمنان نصرت با عزّت و عظمتى كه بىمانند يا كمنظير بود چون بدون جنگ حاصل و رعب و شهرتش بأقطار عالم واصل گرديد و باين بيان دفع ميشود اشكالاتى كه در اين آيات بدوا بنظر رسيده و ميرسد يكى آنكه اضافه گناه بآنحضرت شده با آنكه او قطعا معصوم بوده و بنظر حقير ترك اولى هم از او صادر نشده است ديگر آنكه چه مناسبت دارد فتح مكّه كه مشهور در شأن نزول اين سوره است با مغفرت گناهان تا آن سبب اين باشد ديگر آنكه مغفرت نسبت بگناهان آتيه چگونه تصوّر ميشود تا فتح موجب غفران ما تقدّم و ما تأخّر گردد چون مراد از گناه اعمّ از قصور جنبه امكانى و معاصى شيعيان اهل بيت اطهار است چنانچه در مجمع بدو طريق و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ذنب گناهان شيعيان على عليه السّلام است كه خداوند آنها را به پيغمبر خود اضافه فرموده پس مغفور قرار داده و در اين اضافه محسّنات بسيارى است كه ارباب ذوق سليم بآن پى ميبرند يكى آنكه شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام چه قدر بستگى بساحت مقدّس نبوى دارند كه خداوند گناه آنانرا گناه او شمرده و باو نسبت داده ديگر آنكه مردم بدانند شيعيان آنحضرت چه قدر نزد خداوند قرب و منزلت دارند كه ببركت دوستى او تمام گناهان گذشته و آينده آنها مغفور خواهد شد ديگر آنكه خود آنها بدانند كه گناهانشان اضافه بموالى آنها پيدا ميكند و ايشان از اينجهت نگران ميشوند و دست نياز بدرگاه كارساز دراز مينمايند و اين موجب ردع آنها گردد بيشتر از آنچه اوامر اصليّه موجب ارتداع ميشود و امثال اين نكات كه با ذرهبين علم و ادب ميتوان مشاهده نمود و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خود حامل آنگناهان به پيشگاه الهى شده و در دست گرفته و شفاعت نموده و در اضافه ادنى ملابست كافى است خلاف ظاهرى در آيه نميباشد بخلاف تقدير امّت يا قوم يا شيعه يا آدم و حوّا يا كفّار مكّه در باره آنحضرت كه گفتهاند و خلاف اصل و ظاهر است و بدل نمىچسبد چون حذف مضاف اگرچه شايع است ولى بايد از كلام فهميده شود و اينجا نميشود
جلد 5 صفحه 20
بلى در بعضى از روايات ذنبك در آيه شريفه بگناه آنحضرت باعتقاد اهل مكّه تفسير شده و مغفرت را بزوال اين اعتقاد بعد از فتح تأويل فرمودهاند و منافات با بيان حقير ندارد چون آنها نوعا از قريش بودند كه مسلمان شدند و گناهانشان آمرزيده شد ببركت وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و براى توئى كه خدا فرموده اعمّ است از وجود و شفاعت چنانچه فتح اعمّ است از نيل بمقام شامخ معرفت كه موجب قابليّت براى شفاعت است و فتح مكّه كه موجب اسلام قريش و رغبت مردم بقبول دين حق شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم علاقهمند باسلام آنها و مغفرت گناهانشان بود و اهتمام بزوال و رفع آثار آنها داشت چون رحمة للعالمين بود گوئى آنها را هم در بر گرفته بود و ميكوشيد كه مغفور گردد و مؤيّد اين معنى است روايت مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در وقت نزول اين آيه فرمود نازل شد بر من آيهاى كه محبوبتر است نزد من از دنيا و ما فيها چون مناسب با اين درجه از محبّت نيل بمقام علم و معرفت و فوز برتبه شفاعت است نه صرف فتح مكّه يا صلح حديبيّه كه آنهم فتح خوانده شده و ساير فتوحات كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پى در پى ميفرمود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول اين سوره و اين فتح بزرگ حديث مفصّلى نقل نموده كه اجمالش آنستكه سبب آن بود كه خداوند امر فرمود پيغمبر خود را در خواب كه داخل شود در مسجد الحرام و طواف نمايد و حلق كند با حلق كنندگان پس او باصحاب خبر داد و امر بخروج فرمود پس خارج شدند از مدينه و چون بذو الحليفه رسيدند محرم باحرام عمره شدند و پيغمبر (ص) شصت و شش شتر سوق داد و همه تلبيه گويان حركت كردند با قربانيهاشان تا در حديبيّه كه نزديك حرم است نزول نمودند و قريش هم قسم شدند كه نگذارند آنحضرت داخل مكّه شود و او براى آنها پيغام داد كه من براى جنگ با شما نيامدم بلكه براى آن آمدهام كه مناسك خود را بجا آوردم و قربانيها را نحر نمايم و گوشتهاشان را براى شما بگذارم و آنها قبول ننمودند و گفتند اگر اين خبر بگوش عرب رسد موجب ذلّت ما و جرئت آنها بر ما خواهد شد و دو نفر را فرستادند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند كه عرب شنيدهاند شما بعزم مكّه بيرون آمدهايد اگر امسال داخل حرم و بلد ما شويد موجب ذلّت ما و
جلد 5 صفحه 21
جرئت آنها بر ما خواهد شد امسال مراجعت نمائيد سال ديگر همين ماه بيائيد ما سه روز بيت را باختيار شما ميگذاريم مناسك خود را بجا آوريد و مراجعت كنيد و حضرت قبول فرمود ولى بيشتر اصحاب مخالفت نمودند و شديدتر از همه در مخالفت عمر بود كه گفت مگر ما بر حق نيستيم چرا بايد زير بار ذلّت برويم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند بمن وعده فرموده و تخلّف نميفرمايد بالاخره فتح و ظفر با ما است عمر گفت مگر تو نگفتى بما كه داخل مسجد الحرام ميشويم و طواف و حلق ميكنيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ گفتم امسال اصحاب ساكت شدند و عمر گفت اگر چهل نفر با من بيايند من با قريش جنگ ميكنم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم فرمود اگر مايل بصلح نيستيد جنگ كنيد آنها بقريش حمله نمودند و با رسوائى فرار كردند و پيغمبر تبسّم فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بحمله فرمود و آنها تا آنحضرت را ديدند برگشتند و گفتند يا على مگر محمّد از رأيش نسبت بما برگشت فرمود خير و در اين بين اصحاب خدمت پيغمبر رسيده از كرده خود پشيمان و عذر خواه شدند و حضرت پذيرفت و قريش ملتزم شدند كه مسلمانان را در مكّه آزار نكنند و در دين خودشان آزاد بگذارند و صلحنامه بخط امير المؤمنين عليه السّلام تقريبا بمضمونى كه ذكر شد نوشته و ردّ و بدل گرديد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود قربانيها را نحر كنيد و سرهاتان را بتراشيد و مراجعت نمائيد باز اصحاب تخلّف نمودند و گفتند ما چگونه نحر نمائيم با آنكه طواف و سعى ننموديم و حضرت مغموم شد و بامّ سلمه شكايت فرمود و او عرضه داشت يا رسول اللّه شما نحر و حلق فرمائيد و حضرت عمل فرمود و اصحاب تبعيّت كردند با يقين و شك و ريب و حضرت در حق آنها دعا فرمود و بجانب مدينه كوچ كرد و چون به موضع تنعيم رسيد در زير درختى جلوس فرمود و اصحاب گرد آنحضرت جمع شدند و عذرخواهى از تقصير خود نمودند و خواهش كردند كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى آنها استغفار فرمايد پس آيه رضوان نازل شد حال ملاحظه كنيد حال اكثر اصحاب و خلوص نيّت آنها را اين قضايا در روضه كافى و تواريخ هم نقل شده و با اينحال چگونه ميتوان بعمل آنها اعتماد نمود با نبودن معصوم در ميان آنها و شايد اشاره باين معانى باشد مدح خداوند از اهل ايمان
جلد 5 صفحه 22
بنزول سكينه و آرامش و اطمينان در قلوب ايشان از جانب خداوند كه ثابت و راسخ شدند در متابعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و انكار و اشكال ننمودند در امرى از امور بر آن حضرت و ترديد نكردند در اطاعت فرمان او و اين موجب مزيد يقين آنان بوجود مصلحت در احكام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و صدق مواعيد آنحضرت گرديد و آنكه خداوند هر وقت صلاح باشد بعساكر آسمانى و زمينى خود اهل ايمانرا نصرت مينمايد و هر وقت نباشد امر بصلح ميفرمايد و تمام افعال و اوامر او از روى علم و حكمت بوده و هست و در كافى از صادقين عليهما السلام سكينه بايمان تفسير شده و ظاهرا مراد ايمان مؤكّد است كه موجب اطمينان خاطر گردد و شك و ريب در آن راه نيابد و آيه اخيره مؤكّد بيان حقير است در آيه اولى چون نتيجه شفاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از اهل ايمان و اسلام مشركين غفران گناه و محو سيّئات و دخول در بهشت و فوز عظيم و نيل به مقصود است و اينها همه نتايج فتح واقعى و معنوى و ظاهرى و خارجى است كه براى پيغمبر اسلام روى داده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ يَنصُرَكَ اللّهُ نَصراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ المُؤمِنِينَ لِيَزدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِم وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
و ياري ميكند خداوند تو را ياري با عزت هر چه تمامتر. اينکه ياري الهي مجرد غلبه بر دشمن نيست در غزوات بلكه پس از ظهور حضرت بقية اللّه و دوره رجعت که تمام انبياء و بسياري از ملائكه و صلحاء در خدمتش حاضر و در فرمانش مطيع، و در قيامت مقدم بر کل في الكل و لذا بلفظ مضارع بيان ميفرمايد، و در اخذ ميثاق از انبياء ميفرمايد: وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ آل عمران آيه 75.
نكته: تعبير به النبيين دون المرسلين شامل ميشود حتي انبيايي که مأمور به تبليغ و رسالت نبودند و جمع محلّي بالف و لام عموم دارد دلالت ميكند بر اينكه جميع انبياء رجعت ميكنند و در خدمت حضرتش او را ياري ميكنند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 4)- نزول سکینه بر دلهای مؤمنان! آنچه در آیات گذشته خواندیم مواهب بزرگی بود که خدا در پرتو فتح مبین (صلح حدیبیّه) نصیب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کرد، اما در این آیه از موهبت عظیمی که بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث میکند، میفرماید: «او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمن نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ).
چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید در حالی که «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).
«سکینه» در اصل از ماده «سکون» به معنی آرامش و اطمینان خاطری است
ج4، ص471
که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل میکند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم میدارد.
این آرامش ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد، یا جنبه عملی، به گونهای که ثبات قدم و مقاومت و شکیبائی به انسان بخشد، البته تعبیرات خود آیه در اینجا بیشتر ناظر به معنی اول است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.