آیه 39 سوره ابراهیم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ

مشاهده آیه در سوره


<<38 آیه 39 سوره ابراهیم 40>>
سوره : سوره ابراهیم (14)
جزء : 13
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

ستایش خدای را که به من در زمان پیری دو فرزندم اسماعیل و اسحاق را عطا فرمود (و درخواست مرا اجابت کرد) که پروردگار من البته دعای بندگان را شنواست.

همه ستایش ها ویژه خدایی است که اسماعیل واسحاق را در سنّ پیری به من بخشید؛ یقیناً پروردگارم شنونده دعاست.

سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى پروردگار من شنونده دعاست.

سپاس خدايى را كه در اين پيرى اسماعيل و اسحاق را به من عطا كرد. پروردگار من دعاها را مى‌شنود.

حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلّماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

All praise belongs to Allah, who gave me Ishmael and Isaac despite [my] old age. Indeed my Lord hears all supplications.

Praise be to Allah, Who has given me in old age Ismail and Ishaq; most surely my Lord is the Hearer of prayer:

Praise be to Allah Who hath given me, in my old age, Ishmael and Isaac! Lo! my Lord is indeed the Hearer of Prayer.

"Praise be to Allah, Who hath granted unto me in old age Isma'il and Isaac: for truly my Lord is He, the Hearer of Prayer!

معانی کلمات آیه

الكبر: كبر (بر وزن عنب و قفل): بزرگى قدر و مقام در بزرگى سن نيز آيد . مانند اين آيه «الكبر»: پيرى و بزرگسالى.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ «39»

ستايش خداوندى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من عطا فرمود. قطعاً پروردگارم شنونده دعاست (و آن را مستجاب مى‌كند.)

نکته ها

اسماعيل و اسحاق، از نعمت‌هاى ويژه‌ى خداوند هستند، زيرا:

الف: با دعاى پيامبر خدا ابراهيم به وجود آمدند.

ب: در زمان پيرىِ پدر به دنيا آمدند.

جلد 4 - صفحه 424

ج: اولاد صالح بودند.

د: سرسلسله‌ى انبياى بعدى شدند.

ضمناً آنچه مهم است، اولاد صالح است، چه از كنيز باشد و چه از غير آن. (اسماعيل از كنيز و اسحاق از آزاده بود)

پیام ها

1- به هنگام ذكر نعمت‌هاى الهى از خداوند تشكر كنيم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»

2- خدا را به خاطر دعاهاى مستجاب شده، شكر كنيم. «إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ»

3- فرزند، هديه الهى است. «وَهَبَ لِي»

4- براى اراده و قدرت الهى، هيچ مانعى وجود ندارد. «عَلَى الْكِبَرِ» پيرى مانع فرزنددار شدن نيست.

5- هنگام تشكّر از خداوند، نعمت‌ها را جداگانه ذكر كنيد. «إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ»

6- استجابت دعا سنت خداوند است. «إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ: شكر و سپاس آن خداى را كه به محض فضل خود بخشيد و عطا فرمود مرا به پيرى و بزرگ‌سالى، يعنى در وقتى كه پير و نااميد از فرزند بودم، بخشش نمود، إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ‌: اسمعيل را در شصت و چهار سالگى يا نود و نه سالگى، و اسحق را در نود سالگى يا صد و دوازده سالگى. از سعيد بن جبير نقل است‌ «1» كه: ابراهيم عليه السّلام را فرزند نشد مگر در حالت صد و هفده سالگى. إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ: بدرستى كه پروردگار من اجابت كننده دعا است. و در آيه اشعار است به آنكه حضرت ابراهيم عليه السّلام فرزندان را به دعا از خدا خواسته و حق تعالى ايشان را به جهت آن به او مرحمت فرمود.

«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 319.

جلد 7 - صفحه 67


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى‌ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)

ترجمه‌

و ياد كن وقتى را كه گفت ابراهيم پروردگار من بگردان اين شهر را ايمن و دور دار مرا و فرزندانم را از آنكه بپرستيم بتان را

پروردگار من همانا آنها گمراه كردند بسيارى از مردم را پس هر كس پيروى كرد مرا پس همانا او از من است و هر كس نافرمانى كرد مرا پس همانا تو آمرزنده مهربانى‌

پروردگار ما همانا من سكونت دادم بعضى از فرزندانم را در دامنه كوهى غير داراى زراعت نزد خانه تو كه حرام شده است هتك آن پروردگار ما تا بر پا دارند نماز را پس بگردان دلهائى از مردم را كه بشتابند با شوق بسوى ايشان و روزى ده آنها را از ميوه‌ها باشد كه ايشان شكر گذارى كنند

پروردگار ما همانا تو ميدانى آنچه پنهان ميداريم و آنچه آشكار ميكنيم و پوشيده نمى‌باشد بر خدا هيچ چيز در زمين و نه در آسمان‌

ستايش مر خداوندى را است كه بخشيد بمن در پيرى اسمعيل و اسحق را همانا پروردگار من هر آينه شنونده دعا است‌

پروردگار من بگردان مرا بر پا دارنده نماز و از فرزندانم پروردگار من اجابت كن دعاء مرا

پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را روز كه بپا ميشود حساب..

تفسير

در ذيل اين آيه در سوره بقره حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده و گفته‌اند جهت آنكه اينجا رب اجعل هذا البلد فرموده و آنجا رب اجعل هذا بلدا آنستكه نكره وقتى مكرّر شود و اعاده گردد معرفه ميشود مانند قول خداوند فيها

جلد 3 صفحه 234

مصباح المصباح فى زجاجه الزّجاجة كانها كوكب درى و ايمن بودن شهر مكّه و حرم براى انسان و حيوان محتاج به بيان نيست و دعاء حضرت ابراهيم كه خداوند بلطف خود فرزندان او را باز دارد از عبادت بتها يا بطور عموم است و بنابراين بايد ملتزم شد كه فرزندان حقيقى آن حضرت عبادت بتها را ننمودند اگر چه بعضى از آنها قائل بودند بآنكه بتها شفعاء ايشانند چنانچه از روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود نسبت باولاد حضرت اسمعيل كه مقصود بدعاء بودند يا بنحو خصوص است و بنابراين بايد قائل شد بآنكه مراد حضرت آن فرزندانى بودند كه بايد به نبوّت و امامت برسند و چون آنحضرت ميدانست كه باين مقام نميرسد مگر كسيكه سجده در مقابل بت نكرده باشد از خدا طلب نمود كه حفظ فرمايد بلطف خود قابليّت ايشانرا براى اين مقام و مؤيّد اين معنى است آنكه در دعاء ابتداء بنفس شريف خود فرمود با آنكه معصوم بود بعنايت الهى و اين معنى را در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده و در امالى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلاوه آنكه پس منتهى شد دعاء آنحضرت بمن و برادرم على كه من و او هرگز براى بتى سجده نكرديم پس خدا مرا برگزيد به پيغمبرى و على را وصى من قرار داد و اين معنى اقوى و اظهر و امتن است در هر حال چون پيغمبر الو العزم بوده بايد دعائش باجابت رسيده باشد لذا خداوند تمام انبياء بنى اسرائيل و خاتم پيغمبران و اوصياء او را از نسل آنحضرت بوجود آورد و تمام اولاد حضرت اسمعيل يا بسيارى از ايشانرا با آنكه ساكن مكّه بودند و در ميان اعراب بت پرست زندگى ميكردند از اين بليّه و ساير آفات نجات داد و نسبت اضلال به بتها بمناسبت آنستكه مردم بسبب آنها گمراه شدند مانند قول خداوند و غرّتهم الحيوة الدنيا و هر كس متابعت كند حضرت ابراهيم را در توحيد و ملّت و شريعت در تحت لواء و حمايت او خواهد بود و بمنزله اولاد بلكه پاره تن آنحضرت است و هر كس مخالفت نمايد و معصيت كند اختيارش با خدا است مى‌تواند او را بيامرزد و مشمول رحمت خود فرمايد اگر چه بتوفيق توبه از كفر باشد چنانچه هر كس از شيعيان كه صالح و متقى باشد از اهل بيت محسوب خواهد شد بمقتضاى روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام بلكه كسيكه دوست اين خانواده باشد از ايشان است بمقتضاى فرمايش امام باقر عليه السّلام كه براى اثبات اين معنى تمسك باين قسمت از آيه شريفه‌

جلد 3 صفحه 235

فرموده‌اند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم در شام اقامت داشت و چون حضرت اسمعيل از هاجر متولّد شد ساره بسيار غمگين گشت چون ابراهيم عليه السّلام از او اولاد نداشت و او حضرت را اذيّت ميكرد براى هاجر و غمگين مينمود لذا آنحضرت از اين پيش آمد بخداوند شكايت نمود و باو وحى شد كه مثل زن مثل دنده كج است اگر آنرا بحال خود واگذارى از او بهره‌مند خواهى شد و اگر خواسته باشى راستش كنى مى‌شكنى آنرا پس امر فرمود او را كه اسمعيل و مادرش را از شام خارج نمايد و او عرضه داشت پروردگارا كجا ببرم فرمود در حرم امن من و اوّل بقعه‌اى كه خلق نمودم آنرا از زمين كه مكّه است پس جبرئيل نازل شد با براق و حمل نمود ابراهيم و اسمعيل و هاجر را و هر وقت حضرت ابراهيم بموضع خوبى ميرسيد كه درخت و نخل و زرع داشت از جبرئيل سؤال ميفرمود اينجا آنجاست و او عرض ميكرد خير تا رسيدند بمكّه پس در محلّ خانه كعبه فرود آورد ايشانرا ولى حضرت ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود تا برگردد و در آنمكان درختى بود هاجر گليمى را كه با خود آورده بود روى آندرخت انداخت و سايبانى براى خودشان تهيّه كرد پس چون حضرت ابراهيم آندو را واگذارد و خواست مراجعت كند نزد ساره هاجر عرض كرد اى ابراهيم چرا ما را در محلّيكه مونسى و آب و گياهى نيست گذاردى حضرت فرمود خداوندى كه امر نمود مرا كه شما را در اين مكان منزل دهم حاضر است نزد شما و مراجعت فرمود تا رسيد بكوهيكه در ذى طوى بود متوجّه بآنها شد و عرضه داشت ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى تا آخر آيه و رفت و هاجر ماند و چون پاره‌اى از روز گذشت اسمعيل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادى جائيكه حجّاج سعى ميكنند ايستاد و فرياد زد آيا در اين وادى انيسى براى ما هست ناگاه اسمعيل از نظر او غائب شد پس هاجر رفت بالاى كوه صفا و از ميان وادى سرابى بنظرش رسيد و بگمان آب بزير آمد و سعى كرد تا مروه و اسمعيل از نظرش غائب شد پس سرابى بنظرش در طرف صفا رسيد و متوجّه بآنجانب شد باز اسمعيل از نظرش غائب شد و بصفا بر آمد تا هفت مرتبه و در شوط هفتم كه هاجر بالاى مروه بود باسماعيل نظر نمود ديد آب از زير پاى او جارى شده نشست و شن‌ها را دور آب جمع كرد و جلو آب را گرفت و نگذارد جارى شود و باين جهت آن چشمه را زمزم‌

جلد 3 صفحه 236

ناميدند و قبيله جرهم در ذى المجاز و عرفات منزل داشتند چون آب در مكّه پيدا شد پرندگان و چرندگان دور آب جمع شدند و آن قبيله هم از توجّه پرندگان بآن جانب متوجّه بمكّه شدند و در دنبال آنها آمدند ديدند زنى و بچه‌اى در آن وادى زير سايه درختى منزل نموده‌اند و آب براى آنها از زمين بيرون آمده بهاجر گفتند تو كيستى و كار تو و اين بچّه اينجا چيست او گفت من كنيز ابراهيم خليل الرّحمن و مادر اين پسر اويم كه بامر خدا ما را اينجا منزل داده و استجازه نمودند از او كه نزديك ايشان منزل نمايند و چون روز سوّم حضرت ابراهيم عليه السّلام بديدار ايشان آمد هاجر باو عرض كرد كه قبيله جرهم اينجا آمدند و خواهش نمودند كه نزديك ما منزل نمايند آيا اجازه ميفرمائى حضرت فرمود بلى و هاجر بآنها اجازه داد و آمدند نزديك ايشان چادرهاشان را زدند و منزل نمودند و هاجر و اسمعيل با آنها مأنوس شدند و حضرت ابراهيم مرتبه سوّم كه آنجا آمد ديد مردم بسيارى در اطراف آنها جمع شده‌اند خوشحال و مسرور گرديد و عيّاشى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن ذريّه مائيم و ما و اللّه بقيّه آن عترتيم و قمّى ره نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نموده و در مجمع علاوه نموده كه و دعاء حضرت ابراهيم عليه السّلام براى خصوص ما بود و اطلاق بيت با آنكه هنوز بنا نشده بود يا باعتبار بقاء اساس و پايه آن بود بعد از طوفان نوح يا باعتبار وجود آن در علم الهى و علم حضرت ابراهيم بآنكه بر پا خواهد شد بامر خدا و نيز عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه مراد از افئدة من النّاس دلهاى تمام مردم نيست مراد دلهاى شيعيان است سزاوار است كه حج كنند بيت را و تعظيم نمايند آنرا براى تعظيم خدا از آن و آنكه ملاقات نمايند ما را هر جا باشيم چون ما دلالت كنندگانيم براه خدا و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه اراده نفرموده است از تهوى اليهم بيت را والا ميفرمود اليه مراد از دعاء ابراهيم عليه السّلام و اللّه مائيم و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام و در بصائر از امام صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده است و در جوامع از اهل بيت عليهم السلام تهوى بفتح و او نقل شده كه قرائت فرموده‌اند يعنى و بگردان دلهائى را از مردم محب و مايل بسوى ايشان و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ثمرات ميوه دلها است يعنى محبوب مردم گردان آنانرا تا بيايند بسوى ايشان و برگردند و در علل از آنحضرت نقل نموده است كه آن ثمرات، ثمرات قلوب‌

جلد 3 صفحه 237

است و ظاهرا مراد بيان فرد خفى است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميوه‌ها حمل ميشود از آفاق بسوى ايشان و بتحقيق مستجاب فرمود خدا دعاى آنحضرت را بنحويكه يافت نميشود در بلاد شرق و غرب ميوه‌اى كه يافت نشود در آن حتى آنكه نقل كرده‌اند يافت ميشود در آن در يكروز ميوه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان و عيّاشى ره از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه دعاء كرد بمضمون آيه شريفه خداوند باو وحى فرمود كه برو بالاى كوه ابو قبيس و ندا كن در ميان مردم كه اى گروه خلائق خدا امر نموده است شما را بحج اين خانه كه در مكّه است با احرام، واجب است بر كسيكه استطاعت داشته باشد بحكم خدا پس خداوند رساند صوت ابراهيم عليه السّلام را كه شنيدند اهل مشرق و مغرب عالم و ما بين آندو حتّى نطفه‌هائيكه در اصلاب مردان مقدّر فرموده بود خدا و آنچه در ارحام زنان مقدّر فرموده بود تا روز قيامت پس آنهنگام واجب شد حجّ بر تمام خلائق و لبّيك گفتن حاجّ در ايّام حج، اجابت نداء ابراهيم عليه السّلام است بحج در آنروز و چون معمولا عرض حال و حاجت بكسى ميشود كه مطّلع از ضمائر و عالم باحوال نباشد و دعاء و طلب مناسب است از كسى شود كه كرم و لطف و رحمتش اقتضاء عطاء بر وفق مصلحت نداشته باشد حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از عرض حال و دعاء دفع اين توهم را فرمود باين بيان كه پروردگارا تو عالمى بسرّ و علانيه ما و چيزى از احوال و افعال و حوائج و آمال ما بر تو مخفى نيست و تو ارحم الرّاحمينى بر بندگان خود و دعاء و توسل ما براى اظهار بندگى و احتياج برحمت تو است و اينكه خودت فرمودى ما عرض حاجت كنيم و صبر ننمائيم از سؤال در پيشگاه اقدس تو در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند تعالى ميداند چيزيرا كه ميخواهد بنده در وقتى كه ميخواند او را ولى دوست دارد كه عرض حوائج كنند نزد او پس وقتى خوانديد او را حاجت خود را ذكر نمائيد و علم ذاتى الهى احاطه دارد بيك نسبت بر تمام موجودات ارضيّه و سماويّه و هيچ چيز از او مخفى و پوشيده نبوده و نيست و نخواهد بود و از ابن عباس نقل شده كه خداوند بحضرت ابراهيم عليه السّلام اسمعيل عليه السّلام را عطا فرمود در سن نود و نه سالگى و اسحق عليه السّلام را در سن يكصد و دوازده سالگى و اين بعد از آن بود كه مأيوس شده بود بر حسب عادت از اولاد با آنكه از خداوند خواسته بود كه باو خلف صالح‌

جلد 3 صفحه 238

عنايت فرمايد لذا حمد و شكر نعمت الهى را بجاى آورد و اعتراف فرمود بآنكه خداوند اجابت ميفرمايد دعاء بندگانرا اگر چه بطول انجامد تا مأيوس شوند و بنابراين سميع بمعناى مجيب است مانند سمع اللّه لمن حمده و پس از آن دعاء فرمود در باره خود و بعض ذريّه قابل خويش كه موفق فرمايد خداوند ايشانرا باقامه نماز اعم از تهيّه وسائل و اسباب آن و بجا آوردن و مواظبت اوقات آن و آنكه قبول فرمايد از او عبادتش را يا اجابت فرمايد دعائش را و پس از آن طلب مغفرت نمود از براى خود و پدر و مادرش و اهل ايمان و اين دلالت دارد بر آنكه آندو مؤمن بودند چون طلب مغفرت براى كافر جائز نيست و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل نموده كه مراد آدم و حواء است و لو لدىّ نيز قرائت شده است و در جوامع آنرا نسبت باهل بيت داده و در چند روايت اين قرائت تأكيد شده و فرموده‌اند مراد اسمعيل و اسحق عليهما السّلام است و در يك روايت تصريح شده كه قرائت مشهوره كه و لو الدى باشد از تصحيف كتّاب است و روز كه بر پا ميشود حساب بندگان معلوم است كه روز قيامت است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِي‌ وَهَب‌َ لِي‌ عَلَي‌ الكِبَرِ إِسماعِيل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبِّي‌ لَسَمِيع‌ُ الدُّعاءِ (39)

جنس‌ حمد مختص‌ ‌آن‌ خدائيست‌ ‌که‌ بمن‌ بخشيد ‌در‌ سن‌ّ پيري‌ اسماعيل‌ و اسحاق‌ ‌را‌ محققا پروردگار ‌من‌ اجابت‌ ميفرمايد دعاء دعوت‌ كنندگان‌ ‌را‌ ‌که‌ معني‌ سميع‌ الدعاء ‌است‌.

الحمد للّه‌ شرح‌ معني‌ حمد و فرق‌ ‌آن‌ ‌با‌ مدح‌ و شكر و وجه‌ اختصاص‌

جلد 11 - صفحه 398

بذات‌ اقدس‌ ‌او‌ و معناي‌ مقام‌ محمود و وجه‌ تسميه‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌به‌ احمد و محمود ‌را‌ مفصلا ‌در‌ سوره‌ حمد مجلد اول‌ بيان‌ كرده‌ايم‌.

الَّذِي‌ وَهَب‌َ لِي‌ عَلَي‌ الكِبَرِ إِسماعِيل‌َ وَ إِسحاق‌َ اسمعيل‌ ‌را‌ ‌از‌ هاجر و اسحق‌ ‌را‌ ‌از‌ ساره‌ و شرح‌ ‌هر‌ دو گذشت‌ تكرار نشود.

إِن‌َّ رَبِّي‌ لَسَمِيع‌ُ الدُّعاءِ سميع‌ دو معني‌ دارد يكي‌ علم‌ بمسموعات‌ و ديگر اجابت‌ دعوات‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهای خداوند که یکی از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیری بود، اشاره کرده، می‌گوید: «حمد و سپاس خدایی را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعای مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).

«آری! خدای من حتما دعاها را می‌شنود» (إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع

آرشیو عکس و تصویر