آیه 2 سوره فتح
<<1 | آیه 2 سوره فتح | 3>> | ||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
تا خدا از گناه گذشته و آینده تو در گذرد (مفسرین در این آیه گویند: مراد از گناه پیغمبر گناه او بود به عقیده مشرکان که دعوت او را به توحید خدا بزرگترین گناه او میشمردند و مقصود از گناه گذشته و آینده دعوت قبل از هجرت و بعد از هجرت بود) و نعمت خود را بر تو به حد کمال رساند و تو را به راه مستقیم (شرع اسلام به وحی خود) هدایت کند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ مَا ...»: حرف لام برای تعلیل است. فتح، سبب غفران بحساب آمده است، چرا که فتح، جهاد است، و جهاد عبادت است، و عبادت موجب عفو و بخشش. در اصل فتح را خدا کرده است، و جائزهاش را به پیغمبرش داده است. مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت، نصرت.
نزول
انس گوید: این آیه در هنگام مراجعت رسول خدا صلى الله علیه و آله از حدیبیه براى او نازل گردید پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: از جانب خداوند براى من آیه اى نازل گردید که از هر چیزى که در روى زمین است براى من عزیزتر است سپس این آیه را براى اصحاب قرائت فرمود.[۱]
ابن سنان از امام صادق علیهالسلام نقل نماید که فرمود: علت نزول سوره فتح و نیز پیروزى بزرگى که در فتح مکه نصیب مسلمین گردیده آن بود که خداوند به رسول خود در خوابى که دیده بود، فرمان داد که داخل مسجدالحرام بشود و طواف نماید و با محلقین سر خود را بتراشد.
پیامبر پس از دیدن این خواب اصحاب خود را از فرمان پروردگار مطلع ساخت و دستور فرمود که از مدینه بیرون روند پس از بیرون آمدن از مدینه وقتى که به ذوالحلیفه رسیدند. براى انجام عمرة محرم گردیدند و از ذوالحلیفه لبیک گویان براى انجام عمرة حرکت کردند وقتى که قریش از تصمیم پیامبر اطلاع حاصل کردند. خالد بن ولید را با دویست سوار در کمین گذاشتند که در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین قرار بگیرد و البته یک چنین قتال و نبرد در مقابل کوه انجام مى گردید پس از طى طریق موقع ظهر شد.
بلال اذان ظهر را گفت و پیامبر هم نماز ظهر را شروع کرد. خالد بن ولید که در کمین ایستاده بود به لشکریان خود گفت: اگر ما حین خواندن نماز به مسلمین حمله کنیم، پیروز خواهیم گشت زیرا از عادت مسلمین این است که وقتى نماز را شروع کنند. اگر سنگ بر سرشان ببارد نماز را قطع نمىکنند بنابراین ما صبر مى کنیم وقتى که نماز بعد را شروع کردند. حمله را آغاز مى کنیم در این موقع بود که جبرئیل آمد و پیامبر را به اداى نماز خوف طى آیه شریفه «وَ إِذا کنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ» خبر داد (و ما شأن و نزول آن را در سوره نساء آیه 102 ذکر نموده ایم) وقتى که روز دوم شد.
پیامبر به حدیبیه وارد گردید و در بین راه به اعراب اعلام کوچ کردن مینمود. آنان توجهى نمیکردند و مى گفتند: محمد با یاران خود طمع ورود به مسجدالحرام را دارند در حالتى که قریش خود را آماده براى حمله به آنان نموده اند و حتما در این قتال و نبرد یاران محمد کشته خواهند شد. به قسمى که خود و یارانش براى همیشه به مدینه نخواهند برگشت، وقتى که پیامبر به حدیبیه وارد شد قریش از مکه بیرون آمدند و به لات و عزّى سوگند یاد کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین را از دخول مکه مانع شوند.
پیامبر نماینده اى از جانب خود نزد قریش فرستاد و فرمود که ما براى جنگ با شما نیامده ایم بلکه به خاطر انجام مناسک حج و طواف خانه کعبه و قربانى نمودن آمده ایم. قریش از میان خود عروة بن مسعود الثقفى را که مردى عاقل و فهمیده بود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند. عروة نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمّد قریش تصمیم جدى گرفته و عزم خود را جزم نمودند و نیز از شهر و دیار خویش دور افتادند و سوگند بلات و عزى یاد کرده اند که به هر وسیله اى باشد از آمدن شما به مکه جلوگیرى نمایند و البته به صلاح شما نخواهد بود که وارد مکه بشوید زیرا نتیجه اى جز هلاکت و نابودى قوم و یاران تو نخواهد بود. پیامبر به عروة فرمود: ما قصد جنگ نداریم و منظور ما جز به جاى آوردن مناسک حج و قربانى کردن چیز دیگرى نیست.
عروة متوجه شد که محمد و یارانش تصمیم جدى به انجام مناسک حج دارند لذا نزد قریش آمد و قصد پیامبر را به آنان ابلاغ نمود. قریش گفتند: اگر بگذاریم محمد به مکه داخل بشود. اعراب بر ما خواهند شورید و وضع ما دگرگون خواهد شد لذا حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو را دوباره به سوى محمد فرستادند. وقتى که پیامبر به این دو نفر نظر افکند. فرمود: واى بر قریش که خود را آماده کارزار و جنگ نموده اند.
اینان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: یا محمد اگر تمایل به جنگ دارى قریش خود را آماده این جنگ نموده اند زیرا ورود شما به مکه توام با نبرد و قتال بوده و ممکن است عده زیادى از دو طرف طعمه هلاک و نابودى شوند. روى این اصل از تو میخواهیم که از انجام مناسک حج در این سال خوددارى کنى و ما نیز به تو قول میدهیم که اگر سال آینده بدین منظور به سوى مکه بیائى فقط سه روز به تو اجازه دهیم که فرائض حج را بجاى آورده و مراجعت نمائى.
پیامبر از درخواست قریش با شرائطى جانبدارى فرمود و به آنان گوشزد کرد که اگر مسلمین مکه از دست آنان در آسایش باشند و از اذیت و آزار آنها صرفنظر نمایند او هم حاضر خواهد بود در این سال از انجام مناسک حج خوددارى نماید و سال آینده بدین منظور به مکه بیاید قریش هم پذیرفتند. وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده براى انجام صلح گردید. عموم صحابه زیر بار چنین معاهده و صلحى نرفتند و کسى که از همه بیشتر در قبال چنین صلح استقامت مینمود و آن را مورد قبول قرار نمى داد. عمر بن الخطاب بود که گفت: یا رسول اللّه آیا ما بر حق نیستیم؟ و آیا دشمن ما باطل و بیهوده نیست؟ پیامبر فرمود: بلى ما بر حق هستیم و دشمن ما هم بر باطل، سپس عمر گفت: بنابراین ما ذلت و خوارى در دین را براى خود خریده ایم، پیامبر فرمود: خداوند به من وعده داده و در انجام وعده خود مخالفت نخواهد کرد سپس فرمود: اگر چهل نفر مرد جنگى با من باشند هر آینه زیر بار چنین صلحى نخواهم رفت (در این موقع سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف از نزد پیامبر به سوى قریش رفته بودند که موضوع صلح را به آنها خبر بدهند) سپس عمر بن الخطاب گفت: یا رسول اللّه آیا به ما خبر نداده بودید که به طرف مسجدالحرام هجوم خواهیم برد و در آنجا به حلق و تراشیدن سر به خاطر مناسک حج خواهیم پرداخت.
پیامبر فرمود: بلى من گفتم که به طرف مسجدالحرام خواهیم رفت ولى به شما نگفته بودم همین امسال این کار انجام خواهد گرفت بلکه گفتم خداوند وعده فتح مکه را به ما داده است و ما مکه را فتح نموده و به طواف و سعى بین صفا و مروة و حلق با محلقین خواهیم پرداخت. وقتى که به پیامبر فشار آوردند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر صلح را نمى پذیرید، آماده جنگ شوید و به طرف قریش حمله کنید زیرا آنان مستعد از براى نبرد و قتال با شما مى باشند.
در اینجا اصحاب سستى به خرج دادند و آمادگى کامل براى جنگ از خود نشان ندادند. پیامبر خندید و خطاب به على بن ابىطالب کرد و فرمود: یا على این شمشیر را بگیر و به طرف قریش رهسپار شو. على بن ابىطالب شمشیر را از پیامبر گرفت و به طرف قریش رهسپار گردید. وقتى که قریش روى آوردن على را دیدند، برگشتند و فریاد میزدند یا على آیا در تصمیم پیامبر براى صلح بدا حاصل شده و از عقیده خود برگشته است؟
على گفت: چنین چیزى نیست، در این موقع بود که اصحاب پیامبر از رفتار خود شرمگین شدند و به حالت اعتذار و معذرت خواهى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و از اصرار خویش بر جنگ عذر خواستند و گفتند: خدا و رسول او در این باره بهتر میدانند و هر کارى که به صلاح مسلمین است، انجام خواهند داد و به هر قسمی که دستور فرمایند ما مطیع خواهیم بود.
در این موقع حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو بسوى پیامبر بازگشتند و گفتند: یا محمد قریش براى صلح آماده اند و شرائط شما را نیز پذیرفته اند. پیامبر دستور داد على بن ابىطالب معاهده صلح را بنویسد. على شروع به نوشتن نمود و در ابتداى عهدنامه بسم اللَه الرحمن الرحیم نوشت، سهیل بن عمرو گفت: ما رحمن نمى شناسیم بهتر است دستور دهى که بسمک اللّهمّ بنویسند، آن قسمى که پدران تو مى نوشته اند. پیامبر فرمود: به همان ترتیب بنویسند و نیز فرمود: بسمک اللّهمّ هم اسمى از اسامى پروردگار است سپس على بن ابىطالب چنین نوشت این عهدنامه اى است که بین محمد رسول اللَّه و طایفه قریش بسته میشود. باز سهیل بن عمرو گفت: اگر ما در عهدنامه محمد رسول اللّه بنویسیم تصدیق ضمنى است که به نبوت شما کرده ایم بنابراین جنگى با شما نخواهیم داشت زیرا گواهى به نبوت شما نموده ایم بلکه باید نوشته شود: این عهدنامه ایست که بین محمد بن عبدالله با طایفه قریش بسته میشود.
پیامبر فرمود: اگر چه شما گواهى به نبوت من ندهید. من رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و پیامبر خداوند مى باشم سپس به على دستور داد که بنویسد محمد بن عبدالله على گفت: یا رسول الله چون من رسول اللّه نوشته ام آن را برنمیگردانم و پاک نمیکنم. پیامبر خود شخصاً اسم خویش را که به عنوان رسول اللّه نوشته شده بود پاک کرد عهدنامه بدین کیفیت نوشته شد و قرار گذاشتند که تا ده سال در صلح و صفا باشند و عداوت و کینه اى بین آنها موجود نباشد و موافقت کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال بعد از معاهده به مکه براى انجام مناسک حج شرکت کند و به این عهدنامه مهاجر و انصار شهادت دادند و عهدنامه مزبور در دو نسخه تنظیم گردید که یکى در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگرى نزد سهیل بن عمرو باشد سپس سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف نزد قریش مراجعت کردند و آنها را از چگونگى عهدنامه باخبر ساختند سپس پیامبر به اصحاب دستور فرمود: قربانى کنند و حلق رأس (تراشیدن سر) نمایند.
اصحاب از اجراى دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله امتناع ورزیدند و گفتند: ما چگونه قربانى کنیم و حلق رأس نمائیم در حالتى که طواف خانه کعبه نکرده ایم و سعى بین صفا و مروة را انجام نداده ایم. پیامبر از امتناع اصحاب غمگین و محزون گردید و نزد امسلمه رفت. امسلمه وقتى از موضوع اطلاع حاصل کرد. گفت: یا رسول اللّه اگر چه اصحاب امتناع کرده اند ولى شما دستور قربانى و حلق رأس را صادر فرمائید و خود نیز انجام بدهید.
پیامبر چنین کرد و فرمود: خداوند رحمت کند کسانى که حلق رأس نموده و قربانى نمایند سپس به سوى مدینه کوچ نمودند و به طرف تنعیم مراجعت کردند و زیر درخت آن فرود آمدند سپس اصحابى که مخالف صلح بودند از رفتار خویش ابراز ندامت و پشیمانى نموده و از پیامبر خواستند که آنان را مورد عفو قرار بدهد و از براى آنها استغفار نماید سپس آیه رضوان (یعنى آیات 1 و 2 سوره فتح) نازل گردید.[۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
سیمای سوره فتح
اين سوره بيست و نه آيه دارد و در سال ششم هجرى بعد از ماجراى صلح حديبيّه، در مدينه نازل شده است.
عمده مطالب اين سوره در مورد بشارت فتح مكّه و مسائل مربوط به صلح حديبيّه، بيعت رضوان، كارشكنى منافقان و كسانى كه از جهاد تخلّف كردند و در پايان سيمايى از ياران پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مىباشد.
جلد 9 - صفحه 111
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1»
همانا ما گشايش آشكارى را براى تو پيش آورديم.
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2»
تا خداوند براى تو گناهِ پيش و پس (از هجرت را كه كفّار مكّه به تو نسبت مىدهند) ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت نمايد.
وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3»
و خداوند تو را با پيروزى شكست ناپذيرى يارى نمايد.
نکته ها
در اينكه مراد از «فتح مبين» در آيه اول سوره فتح چيست، ميان مفسران اختلاف است؛ گروهى مانند: آلوسى، ابوالفتوح، علامه طباطبايى و فيض كاشانى، آن را مربوط به صلح حديبيّه مىدانند و گروه ديگرى مانند شيخ طوسى، زمخشرى و فخررازى، آن را مربوط به فتح مكّه دانستهاند و هر دو گروه به رواياتى استناد كردهاند.
صلح حديبيّه از آن جهت مهم است كه سرآغاز فتح مكّه و پيروزىهاى مهم پس از آن بوده است، علاوه بر آنكه تا آن روز مشركان تنها به نابودى مسلمانان مىانديشيدند و براى آنان جايگاهى قائل نبودند، امّا با پذيرش صلح، در حقيقت مسلمانان را پذيرفتند كه اين در واقع
جلد 9 - صفحه 112
پيروزى بزرگى در صحنه سياسى اجتماعى بود.
فتح مبين از آن جهت بود كه در سال ششم، يك هزار و چهارصد نفر همراه حضرت بودند ولى بعد از دو سال، ده هزار نفر در فتح مكّه با پيامبر همراه بودند.
در نظام هدايت الهى، ابهامى وجود ندارد و همه روشن و روشنگر مىباشند، از جمله:
فرستادهاش روشنگر است. «رَسُولٌ مُبِينٌ» «1»
قرآنش روشن و روشنگر است. «قُرْآنٍ مُبِينٍ» «2»
با زبانى روشن و واضح بيان شده است. «هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» «3»
هشدارهايش نيز بدون ابهام است. «نَذِيرٌ مُبِينٌ» «4»
حتّى جنگ و صلحش نيز روشن است. «فَتْحاً مُبِيناً»
پس هر گروهى در برابر اين همه شفّافيت مخالفت كند، گمراهى او نيز بسيار روشن است.
«وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً» «5»
در اين آيات، شش مرتبه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مورد خطاب واقع شده است، فَتَحْنا لَكَ ... لِيَغْفِرَ لَكَ، ذَنْبِكَ، عَلَيْكَ، يَهْدِيَكَ، يَنْصُرَكَ كه بيانگر جايگاه ويژه پيامبر اسلام نزد خداوند است.
كلمه «ذنب» به معناى دنباله و آثار و پيامدهاى هر چيز است و بيشتر در مورد گناه و پيامدهاى سوء آن بكار مىرود.
شكى نيست كه هر حركت حق طلبانه، براى منحرفان خوشايند نيست و آن ندا را گناه مىشمرند و بر ضدّ مناديان آن، انواع مشكلات، نگرانىها، آزار و شكنجهها، نسبتهاى ناروا، توطئهها، اختلافات و شايعات را به راه مىاندازند، امام رضا عليه السلام فرمودند: گناه هيچ كس نزد مشركان، بيشتر از گناه پيامبر نبود، زيرا پيامبر با بتپرستى مبارزه مىكرد و حال آنكه مشركان تا قبل از فتح مكّه 360 بت داشتند، امّا با فتح مكّه و پيروزى قدرتمند پيامبر و مسلمانان، تمام اشتباهات پوشانده ماند. «6»
خداوند در سال دوم هجرى كه قبله تغيير كرد و سال ششم كه صلح حديبيّه به وقوع
«1». دخان، 13.
«2». حجر، 1.
«3». نحل، 103.
«4». اعراف، 184.
«5». احزاب، 36.
«6». تفسير نورالثقلين.
جلد 9 - صفحه 113
پيوست و سال هشتم كه مكّه فتح گرديد، وعده تمام كردن نعمت را در آينده مىدهد مىفرمايد: «يُتِمَّ نِعْمَتَهُ»، امّا در حجّة الوداع به آن وعدهها جامه عمل پوشاند و با اعلام نصب حضرت على عليه السلام به امامت، نعمت را تمام كرد و فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «1»
ماجراى صلح حديبيّه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ماه ذى القعده سال ششم هجرت، به قصد سفر حج به سوى مكّه حركت كرد و مسلمانان را به شركت در اين سفر، تشويق نمود و سرانجام با جمعيّت يك هزار و چهارصد نفرى، با لباس احرام به سوى مكّه حركت كردند. خبر به مشركان مكّه رسيد و در نزديكى مكّه (روستاى حديبيّه) راه را بر مسلمانان بستند و مانع ورود آنان به مكّه شدند.
در اين ماجرا، نمايندگانى از دو طرف براى گفتگو رفت و آمد كردند، نماينده مشركان هنگامى كه ديد مسلمانان چنان شيفته پيامبرند كه قطرات آب وضوى پيامبر را براى تبرك برمى دارند، به مشركان گفت: با اين عشق و علاقهاى كه مردم به محمد دارند، نمىتوانيد آنها را از او جدا كنيد.
عثمان به عنوان سفير مسلمانان براى مذاكره به مكّه رفت، امّا شايع شد كه او را در مكّه به قتل رساندهاند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى آمادهباش مسلمانان، در زير درختى با يارانش تجديد بيعت كرد كه اين بيعت، بيعت رضوان نام گرفت.
پس از چند روز، عثمان به سلامت برگشت و با حضور نمايندگان دو طرف، صلح نامهاى در چند ماده تهيه و توسط حضرت على عليه السلام نوشته شد و به امضاى طرفين رسيد. از جمله اينكه دو گروه متعهد شدند:
تا ده سال، جنگى ميان آنان صورت نگيرد.
مسلمانان از همانجا برگردند و سال آينده به مدت سه روز براى عمره به مكّه بيايند.
به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله شترانى را كه براى حج آورده بودند، در همانجا قربانى كردند و سرهاى
تفسير نور(10جلدى) ج9 ص113
«1». مائده، 3.
جلد 9 - صفحه 114
خود را تراشيده و از احرام خارج شدند و به مدينه بازگشتند.
گرچه مسلمانان به حج نرفتند، ولى اين صلح نامه و مفاد آن كه تعطيل شدن جنگ به مدت ده سال و آزاد شدن مراسم عمره بود، براى مسلمانان پيروزى آشكارى به حساب مىآمد.
زيرا پايانى بر خصومتورزى آشكار مشركان و گشودن راهى براى تبليغ دين و تجديد قواى مسلمانان بود و زمينهساز فتح مكّه گشت.
پیام ها
1- پيروزى هميشه در سايه جنگ و جهاد نيست. إِنَّا فَتَحْنا ... (خداوند صلح حديبيّه يا فتح مكّه را پيروزى ناميده است.)
2- موفّقيّت و پيروزى خود را در سايه لطف خدا بدانيم، نه نتيجه فكر، طرح، تدبير و قدرت خود. إِنَّا فَتَحْنا ...
3- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مورد عنايت مخصوص خداست. فَتَحْنا لَكَ ... لِيَغْفِرَ لَكَ ... يَهْدِيَكَ ... يَنْصُرَكَ (مخاطب شخص پيامبر است)
4- همه چيز به دست خداست. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، يُتِمَ، يَهْدِيَكَ، يَنْصُرَكَ» (تا خدا اراده نكند، هيچ چيزى تحقق پيدا نمىكند.)
5- پيروزى بر دشمن، هدف نهايى نيست، بلكه مقدّمهاى براى دريافت نعمتهاى ديگر است. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»
6- اگر براى خدا كار كنيم، خداوند خود پاسخ دشمنان ما را مىدهد و دهان آنان را مىبندد. «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»
7- حتّى پيامبر هم با هدايت و توفيق الهى به راه مستقيم مىرود. «يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»
8- آنچه خداوند مرحمت مىكند، برجستهترين، روشنترين و بهترينهاست.
پيروزى آشكار، نعمت تمام، هدايت به راه مستقيم و نصرتش غالب است. «فَتْحاً مُبِيناً، يُتِمَّ نِعْمَتَهُ، يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً، نَصْراً عَزِيزاً»
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 115
پانویس
- پرش به بالا ↑ صحیح بخارى و صحیح مسلم و صحیح ترمذى و حاکم صاحب المستدرک.
- پرش به بالا ↑ تفسیر على بن ابراهیم.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.