فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ «2»
فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ: پس سير كنيد در زمين به ايمنى چهار ماه، و تصرف كنيد در حوائج خود مأمون از سيف و محروس مال و نفوس تا اين مدت.
در منهج «3»- فرمايد: در تعيين اين مدت اقوالى است: 1- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه ابتداى آن روز عيد قربان تا دهم ربيع الاخر. 2- نزد ابن عباس و زهرى از شوال تا آخر محرم، زيرا آيه در شوال نازل شد. 3- ثعلبى گفته: معاهدانى كه مدتشان كمتر از چهار بود چهار ماه مهلت دادند تا تفكر كنند، و آنها كه بيشتر بود همان چهار ماه اقتصار نمودند، و كسانى كه باقى بر عهد بودند تا انقضاى مدت ايشان امان دادند 4- نحر از بيستم ذيقعده تا دهم ربيع الاول، زيرا حج در آن سال آن وقت بود، و در سال دوم در ذيحجه، و در آن
«1» مجمع ج 3 ص 2 و 3.
«2» مجمع ج 3 ص 3.
«3» منهج ج 4 ص 228.
ج5، ص 12
حجة الوداع بود و سبب نسىء جاهليت بود.
چون اين مدت منقضى و تسليم نشدند، منقطع گردد عصمت از اموال و نفوس. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ: و بدانيد اى ناقضين كه نيستيد شما عاجز كنندگان خداى تعالى در دفع عذاب الهى از خود، هر چند مهلت دهد شما را، زيرا شما از تحت سلطنت و ملك سبحانى خارج نخواهيد شد. وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ: و بدرستى كه خداى متعال خوار و رسواكننده كافران است در دنيا به كشتن، و در عقبى به سوختن.
تنبيه- شيخ طبرسى (قدس سره) فرمايد: «1» اجماع امّت است بر آنكه چون سوره برائه نازل شد، حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چهل آيه ابتداى آن را به ابو بكر مرحمت، و او را امير حاج ساخت تا در موسم قرائت كند. بعد از رفتن ابو بكر، جبرئيل نازل شد كه اى پيغمبر، حق تعالى تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: بايد اداى اين تبليغ ننمايد مگر تو يا كسى كه از تو باشد.
حضرت رسالت، امير المؤمنين عليه السّلام را طلبيد و او را بر ناقه غضباء سوار، از عقب ابو بكر فرستاد و امر فرمود آيات را از او گرفته خود قرائت نمايد، و ابو بكر را مخيّر سازد در رفتن و برگشتن پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به ابو بكر رسيده آيات را از او گرفت و خود آن بزرگوار به تنهائى وارد مكه شد، ميان آن جماعت كثير از مشركين و غيره نزد جمره عقبه ايستاد فرمود:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ اى گروه مردمان من رسول خدا به سوى شما.
گفتند: به چه چيز حضرت، آيات را تلاوت نمود «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ...».
جابر انصارى نقل نمايد «2» كه وقتى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت امير عليه السّلام را با آيات مأمور نمود، من نيز متابعت آن حضرت كردم.
چون به موضع عرج رسيديم صبح طالع، و ابو بكر را ديديم در تهيه نماز صبح است. ناقه حضرت صدائى نمود، ابو بكر بشنيد، و گفت: همانا كه پيغمبر
«1» مجمع البيان ج 3 ص 3.
«2» منهج ج 4 ص 229.
ج5، ص 13
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را رأيى ديگر عارض شده، از حضرت سؤال نمود:
يا على، براى چه كار آمدهاى؟ فرمود: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا امر فرموده تا آيات را از تو بگيرم و تمام را من بر مشركان بخوانم و نقض عهد ايشان نمايم. ابو بكر گفت: مرا چه فرموده؟ حضرت فرمود: مخيّرى در آمدن يا برگشتن.
ابو بكر مراجعت، خدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و گفت:
يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: امرتنى بامر طالت الاعناق لاجله الىّ فلمّا ان صرت ببعض الطّريق عزلتنى قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما فعلت و لكنّ اللّه فعل قال انزل فىّ شىء؟ قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لا و لكن نزل جبرئيل و قال انّ اللّه يقول لا يؤدّيها عنك الّا انت او رجل منك.
يعنى: اى رسول خدا، مرا امر فرمودى به امرى كه به سبب آن گردنها بر من دراز شد، چون قسمتى از راه رفتم مرا عزل نمودى. حضرت فرمود: من نكردم، خدا كرد. ابو بكر گفت: در حق من چيزى نازل شد؟ حضرت فرمود: نه، و لكن جبرئيل نازل و گفت: حق تعالى فرمايد نبايد كسى اداى رسالت آيات را نمايد مگر تو يا مردى كه از تو باشد، لذا على عليه السّلام را فرستادم كه از من است و من از او.
پس امير المؤمنين عليه السّلام روز نحر به موضعى ايستاده و خطبه فرمود و مردم را خبر داد از نقض عهد ايشان و آيات را بر آنها تلاوت نمود.
در مجمع «1»- مروى است كه حضرت، نزد جمره عقبه ايستاد و فرمود:
اى گروه مردمان، من رسول پيغمبر خدا باشم به سوى شما به اينكه نبايد داخل كعبه شود هيچ كافرى، و نبايد حج نمايد هيچ مشركى، و نبايد طواف خانه شود به حالت عريانى، و هر كه را عهدى با رسول خدا باشد پس بر عهد خود هست تا چهار ماه، و هركه را عهدى نبوده مدت او، بقيه اشهر حرم است و سوره (برائه) بر ايشان تلاوت نمود.
برهان- بر شخص عاقل بصير منصف مخفى نيست كه اين قضيه يكى از
«1» مجمع البيان ج 3 ص 4.
ج5، ص 14
مطاعن را در باره ابو بكر مبرهن سازد، زيرا حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امور مهمه را به عظماء صحابه تفويض مىنمود، و هيچ امرى را به ابو بكر واگذار نكرد الّا خواندن آيات سوره برائه را بر اهل مكه. چون روانه شد، جبرئيل نازل، كه تبليغ آيات نبايد احدى نمايد مگر تو يا كسى كه از تو باشد؛ لذا حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور، و آيات را از ابو بكر گرفت.
و محقق است كه پيغمبر امرى را بدون وحى نمىنمود به مصداق «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى» «1» پس در تفويض امر ابتدا به ابو بكر و بعد معزول نمودن، هيچ حكمى ظاهر نيست به غير آنكه معلوم شود: ابو بكر، اهليت امارت و خلافت ندارد، و كسى كه حكم عزل او نسبت به امارت جملهاى از آيات قرآنى از مصدر الهى صادر گردد، چگونه قابليت و شايسته امارت كليه الهى را داشته باشد؟! و در كتب عامه نيز اين قسمت مذكور است، چنانچه در ينابيع الموده «2»- ترمذى از انس بن مالك روايت نموده بعث النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالبراءة مع ابى بكر الصدّيق ثمّ دعاه فقال لا ينبغى لاحد ان يبلّغ هذا الّا رجل من اهلى فدعا عليّا فاعطاه ايّاها. قال المصنّف هذا حديث حسن غريب. فرستاد حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم «برائه» را با ابى بكر صديق. پس خواند او را، فرمود: سزاوار نيست اينكه تبليغ نمايد اين را مگر مردى از اهل بيت تو، پس حضرت خواند على عليه السّلام را، پس عطا فرمود او را.
مصنف كتاب، شيخ سليمان معروف به خواجه كلان گويد: اين حديث حسن و حديث غريبى است. از همه غريبتر آنكه نيابت پيشنمازى را كه ثابت نيست به فرمايش رسول باشد بلكه خلافش معلوم است و به اعتقاد آنها هر فاجرى مىتواند امامت كند، دليل بر خلافت ابو بكر مىدانند و عزل او و دادن آيات را به امير المؤمنين عليه السّلام به امر خدا، منشأ فضيلت آن حضرت نمىدانند!
«1» سوره نجم آيه 3 و 4.
«2» ينابيع المودة ص 88 باب 18.
ج5، ص 15