آیه 29 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<28 آیه 29 سوره حجر 30>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

پس چون آن (عنصر) را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.

پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، برای او سجده کنان بیفتید.

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.

چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.

هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So when I have proportioned him and breathed into him of My spirit, then fall down in prostration before him.’

So when I have made him complete and breathed into him of My spirit, fall down making obeisance to him.

So, when I have made him and have breathed into him of My Spirit, do ye fall down, prostrating yourselves unto him.

"When I have fashioned him (in due proportion) and breathed into him of My spirit, fall ye down in obeisance unto him."

معانی کلمات آیه

سويته: سوى: مساوات. تسويه: برابر كردن. پرداختن، مرتب كردن‏. فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏: و چون پرداختم آن را و ساختم آن را.

فقعوا: قعوا فعل امر است يعنى واقع شويد و بيافتيد. آن از وقوع‏ است. گويند: قع، قعا، قعوا . فاء آن، براى نتيجه است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29»

پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم، پس سجده‌كنان پيش او بيافتيد.

فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ «30»

پس فرشتگان همگى با هم و يك‌سره سجده كردند.

إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ «31»

مگر ابليس از اينكه با سجده‌كنان باشد، خوددارى كرد.

نکته ها

مراد از دميده شدن روح خداوند در انسان، جان داشتن و نفس كشيدن نيست، زيرا كه حيوانات نيز نفس مى‌كشند، بلكه مراد اعطاى صفاتى چون خلّاقيّت، اراده و علم، از سوى خدا به انسان است و نسبت دادن روح به خداوند، براى شرافت روح است، نظير بيت‌اللَّه و شهراللَّه.

سجده فرشتگان بر آدم، يك سجده تشريفاتى نبود، بلكه به معناى خضوع آنان در برابر آدم و نسل او بود. يعنى فرشتگان نيز در خدمت بشر و مسخّر اويند. «1»


«1». تفسير الميزان.

جلد 4 - صفحه 457

پیام ها

1- آفرينش انسان، كامل و متعادل است. «سَوَّيْتُهُ»

2- سجده فرشتگان، بخاطر دميده شدن روح خدا بود. «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا»

تن‌آدمى شريف است به جان آدميّت‌

نه همين لباس زيباست نشان آدميّت‌

3- انسان، موجودى است دو بُعدى و در هر دو بُعد كامل است. در بُعد مادّى، «سَوَّيْتُهُ» در بُعد معنوى، «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»

4- انسان، مظهر تجلّى بعضى صفات خداوند است. «مِنْ رُوحِي»

5- معنويّت، نياز به تن و مَركَب مادّى دارد. سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ‌ ...

6- كسانى‌كه حاضر نيستند در صفوف سجده‌كنان باشند، روح ابليسى دارند. إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‌ ...

7- گرچه سجود و ركوع يك ارزش است، ولى اگر همراه با ركوع و سجود ديگر نمازگزاران باشد ارزش كامل‌ترى دارد. «1» «مَعَ السَّاجِدِينَ»


«1». «وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» بقره، 43.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29»

فَإِذا سَوَّيْتُهُ‌: پس زمانى كه تسويه نمودم او را به تمامى خلقت و كمالى خلق. وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‌: و جارى ساختم در اجزاى او روحى را كه منتسب به من است از جهت شرافت و كرامت (اين اضافه را در اصطلاح اضافه تشريفيه و ملكى نامند) كاشف است از آنكه مالك و قادر بر ايجاد آن، ذات پاك سبحانى باشد نه غير، بلكه هيچ كس را قدرت آفريدن آن نخواهد بود.

تفسير برهان: «1» محمد بن مسلم روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم فرمايش خداوند عزّ و جلّ‌ (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) كيفيت اين نفخ را؟ فرمود: روح مانند ريح متحرك، به سبب اشتقاقش از ريح روح ناميده شده، و استعمالش بر لفظ ريح براى مناسبت ارواح باشد با رياح، و اضافه فرموده به ذات خود به واسطه آنكه ذات احديت برگزيده آن را بر ساير ارواح، چنانچه خانه‌اى از ميان خانه‌ها را به خود نسبت داده فرموده خانه من، و رسولى از انبياء را به خود نسبت داده فرموده رسول من، و امثال آن، و تمام آنها

«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 341.

جلد 7 - صفحه 102

خلق شده، ساخته شده، حادث شده، تربيت شده، تدبير گرديده شده‌اند.

فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‌: پس برو درآييد پيش او سجده كنندگان به امر من.

تبصره: ظاهر آيه شريفه مقتضى است كه امر سجده به تمام ملائكه بوده حتى جبرئيل و ميكائيل. و نزد بعضى امر مختص به طائفه‌اى از ملائكه بوده.

مفسرين اختلاف نموده‌اند در سجود ملائكه به آدم. نزد بعضى سجده آنها براى خداى عز و جل و آدم عليه السّلام به منزله قبله ايشان بود مانند كعبه معظمه. و روايتى هم در تفسير برهان وارد است و جايز نيست سجده عبادت براى غير خداى تعالى، و اين سجده اطاعت بوده، چون امر الهى به آن صادر شد تعظيم بوده به امر خداوند سبحان‌ «1». و اين سجده تعظيم ملائكه نسبت به آدم عليه السّلام به سبب آن بود كه انوار مقدسه حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل عصمت عليهم السّلام در صلب او بود.

و آدم مشكوة لمصباح نورهم‌

فلمّا تجلّى للملائكة خرّت‌

چنانكه حديث شريف تفسير برهان‌ «2»- كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده فرمود: بدرستى كه نقل فرمود خدا اشباح ما را از ذروه عرش به پشت آدم عليه السّلام، پس پرسيد: پروردگارا چيست اين انوار؟ فرمود: اشباحى است، نقل نمودم آنها را از اشراف بقاع عرش خود به صلب تو، بدين جهت امر فرمودم ملائكه را به سجده. چون محل اشباح واقع شدى، آدم عليه السّلام گفت:

آشكار فرما ايشان را. خطاب شد: نظر نما به ساق عرش. پس نظر نمود، منطبع در عرش، صورت انوار اشباح ما، چنانچه منطبع شود صورت در آئينه، خطاب شد:

«1» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 139، حديث 3 و 4 و 5 و 6.

«2» مدرك پيشين، صفحه 150، فرازى از حديث 25.

جلد 7 - صفحه 103

اى آدم، اين اشباح، افضل خلايق من باشند، اين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و من حميد در افعالم مشتق ساختم نام او را از اسم خود. و اين على عليه السّلام و من هم على العظيم، مشتق نمودم نام او را از نام خود و اين فاطمه عليها السّلام و من فاطر آسمان و زمين، باز دارم دشمنان را از رحمت خود روزى كه حكم فرمايم، و باز دارم دوستان را از آنچه ناگوار باشد ايشان را. و اين حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام مشتق ساختم نام اين دو را از نام خود، ايشانند بهترين مخلوقات، به سبب ايشان اخذ و عطا نمايم، و بواسطه ايشان ثواب و عقاب دهم، پس توسل نما به ايشان در درگاه من، و هرگاه داهيه‌اى به تو رسيد آنها را شفيع قرار ده. پس به ذات خود قسم حق كه مأيوس نسازم به سبب ايشان آرزومندى را، و رد ننمايم سائلى را.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌

جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌

جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَإِذا سَوَّيتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِيه‌ِ مِن‌ رُوحِي‌ فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِين‌َ «29»

‌پس‌ موقعي‌ ‌که‌ اسكلت‌ آدم‌ تمام‌ شد و دميدم‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌از‌ روح‌ ‌خود‌، ‌پس‌ بيفتيد ‌در‌ مقابل‌ ‌او‌ سجده‌ كنيد (فَإِذا سَوَّيتُه‌ُ) تسويه‌ صورت‌ بنديست‌ ‌که‌ تمام‌ اعضاء و جوارح‌ و لوازم‌ ‌آن‌ درست‌ شود و حد وسط ‌است‌ ‌بين‌ زياده‌ و نقصان‌ نه‌ زياده‌ ‌از‌ مقدار لازم‌ ‌در‌ ‌او‌ قرار دهد و نه‌ چيزي‌ ‌از‌ مقدار لازم‌ كسر گذارد مطابق‌ ‌با‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌که‌ معناي‌ عدل‌ ‌است‌ و تمام‌ افعال‌ الهي‌ ‌اينکه‌ نحوه‌ ‌است‌.

وَ نَفَخت‌ُ فِيه‌ِ نفخ‌ الهي‌ دميدن‌ نيست‌ زيرا منزّه‌ ‌از‌ تنفس‌ و جسم‌ ‌است‌ بلكه‌ تعلق‌ روح‌ ببدن‌ ‌است‌ ‌که‌ يك‌ قدرة كامله‌ ‌است‌ ارتباط امر مجرد ‌از‌ ماده‌ و صورت‌ ‌با‌ امر مركب‌ ‌از‌ ماده‌ و صورت‌ ‌که‌ تمام‌ عقلاء ‌را‌ حيران‌ كرده‌، زيرا مجرد مكان‌ ندارد جسم‌ محتاج‌ بمكانست‌ بعضي‌ گفتند تعلق‌ مثل‌ تعلق‌ آبست‌ بگل‌ و نور بجسم‌ شمس‌ و اشباه‌ اينها و تمام‌ باطل‌ ‌است‌، بلكه‌ تعلق‌ تدبير ‌است‌ ‌که‌ جسم‌ ‌در‌ تحت‌ تدبير روح‌ قرار گيرد بلا تشبيه‌ نظير تعلق‌ خداوند بمخلوقات‌ ‌که‌ تمام‌ ‌در‌ تحت‌ تدبير ‌او‌ هستند مِن‌ رُوحِي‌ مراد روح‌ مخلوق‌ خداوند ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ خبر دارد

خلقت‌ الأرواح‌ قبل‌ الأجساد بالفي‌ عام‌

و نيز دارد الأرواح‌ جنود مجندة فما تآلف‌ منها ائتلف‌ و ‌ما تناكر منها اختلف‌ فَقَعُوا لَه‌ُ ‌پس‌ بخاك‌ بيفتيد ‌که‌ گفتند فقعوا بمعني‌ فخروا ‌است‌ ساجِدِين‌َ بعضي‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ سجده‌ ‌بر‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ جائز نيست‌ گفتند مراد اينست‌ ‌که‌ آدم‌ ‌را‌ قبله‌ قرار دهيد مثل‌ كعبه‌ معظمه‌ و بعضي‌ گفتند سجده‌ شكر ‌بر‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ عظمي‌ ‌که‌ جعل‌ خليفه‌ ‌باشد‌ ‌در‌ زمين‌ ‌که‌ فرمود:

وَ إِذ قال‌َ رَبُّك‌َ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي‌ جاعِل‌ٌ فِي‌ الأَرض‌ِ خَلِيفَةً بقره‌ ‌آيه‌ 28.

لكن‌ سجده ‌که‌ مختص‌ بخداوند ‌است‌ سجده‌ عبوديت‌ ‌است‌ مثل‌ ‌غير‌ سجده‌ ‌از‌ ساير عبادات‌ و امّا سجده‌ تعظيم‌ دائر مدار جواز تعظيم‌ ‌ يا ‌ وجوب‌ تعظيم‌ ‌ يا ‌ حرمت‌

جلد 12 - صفحه 30

تعظيم‌ ‌است‌ سجده‌ ملائكه‌ بآدم‌ واجب‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ نحو تعظيم‌ بآدم‌ كنند و سجده‌ يعقوب‌ و پسران‌ بيوسف‌ جائز ‌بود‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ خَرُّوا لَه‌ُ سُجَّداً يوسف‌ ‌آيه‌ 101.

و ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ ‌اينکه‌ نحو تعظيم‌ ‌بر‌ احدي‌ جائز نيست‌ ‌حتي‌ ‌بر‌ نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ و الأئمة ‌عليهم‌ السّلام‌، چون‌ شبيه‌ عبده‌ شمس‌ و آتش‌ و اصنام‌ ‌بود‌ و سجده‌ ملائكه‌ تعظيم‌ بآدم‌ ‌بود‌ و عبادت‌ خداوند ‌که‌ امر فرمود و اطاعت‌ امر ‌او‌ كردند و لذا شيطان‌ تمرّد كرد ‌که‌ مثل‌ ‌من‌ ‌که‌ ‌از‌ آتش‌ خلق‌ ‌شده‌ أشرف‌ ‌از‌ آدم‌ هستم‌ ‌که‌ ‌از‌ خاك‌ خلق‌ ‌شده‌ و غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ شرافت‌ آدم‌ نه‌ ‌بر‌ جسم‌ خاكي‌ ‌او‌ ‌بود‌، بلكه‌ ‌براي‌ روح‌ ‌او‌ ‌که‌ أشرف‌ ‌از‌ تمام‌ ملائكه‌ ‌است‌ مخالفت‌ امر الهي‌ نمود چنانچه‌ بيايد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 29)- «و هنگامی که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگی به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع