آیه 27 سوره مائده
<<26 | آیه 27 سوره مائده | 28>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و بخوان بر آنها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بیتردید خدا (قربانی را) از متقیان خواهد پذیرفت.
وداستان دو پسر آدم را [که سراسر پند و عبرت است] به درستی و راستی بر آنان بخوان، هنگامی که هر دو نفر با انجام کار نیکی به پروردگار تقرّب جستند، پس از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد. [برادری که عملش پذیرفته نشد از روی حسد و خودخواهی به برادرش] گفت: بی تردید تو را می کشم. [او] گفت: خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد.
و داستان دو پسر آدم را به درستى بر ايشان بخوان، هنگامى كه [هر يك از آن دو،] قربانيى پيش داشتند. پس، از يكى از آن دو پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. [قابيل] گفت: «حتماً تو را خواهم كشت.» [هابيل] گفت: «خدا فقط از تقواپيشگان مىپذيرد.»
و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آنگاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مىكشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مىپذيرد.
و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران میپذیرد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
نبأ: خبر مهم. خبر با فائده. خبر مفيد يقين.
قربان: در اصل مصدر است به معنى نزديك شدن مثل عدوان و خسران و نيز اسم بكار مى رود مثل سلطان، و آن هر كارى است كه به وسيله آن به خدا و غير خدا تقرب جويند. راغب افزوده: در عرف، نام ذبيحه عبادت است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»
(اى پيامبر!) داستان دو پسر آدم را به حقّ بر مردم بازخوان، آنگاه كه (هر يك از آن دو) قربانى پيش آوردند، پس از يكى (هابيل) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) قبول نگشت. (قابيل) گفت: حتماً تو را خواهم كشت، (هابيل) گفت: خداوند، تنها از متّقين قبول مىكند.
نکته ها
شايد مراد از تلاوت به حقّ آن باشد كه اين ماجرا در تورات تحريف شده و با خرافات، آميخته است و آنچه در قرآن آمده، حقّ است.
در روايات آمده است كه هابيل، دامدار بود و بهترين گوسفند خود را براى قربانى آورد و قابيل، كشاورز بود و بدترين قسمت زراعت خود را براى انفاق در راه خدا برگزيد. «1» قرآن مىفرمايد: هرگز به خير نمىرسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» «2»
امام صادق عليه السلام فرمود: انگيزه قتلِ قابيل، حسادت او نسبت بهپذيرش قربانى هابيل بود. «3»
پیام ها
1- بايد تاريخ گذشتگان را براى عبرت گرفتن خواند و بررسى كرد. «وَ اتْلُ»
2- تاريخ را از افسانه جدا كنيم. «بِالْحَقِّ» (ماجراى قربانى هابيل وقابيل افسانه و داستان بىاساس نيست.)
3- اصل، تقرّب به خداوند است نه قربانى، قربانى هرچه كه مىخواهد، باشد. «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» ( «قُرْباناً» نكره آمده است)
«1». كافى، ج 8، ص 113.
«2». آلعمران، 92.
«3». تفسير نورالثقلين.
جلد 2 - صفحه 276
4- پسر پيامبر بودن نقشى در ردّ يا قبول اعمال ندارد، بنابراين از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ»
5- تاريخ قتل وخونريزى همزمان با تاريخ انسان است. نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ ... لَأَقْتُلَنَّكَ
6- گاهى حسادت، تا برادركشى هم پيش مىرود. «لَأَقْتُلَنَّكَ»
7- به تهديد كنندهى به قتل هم بايد منطقى جواب داد. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ»
8- در قبول يا عدم قبول اعمال، انگيزهها و خصلتها مؤثّرند. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»
9- ملاك پذيرش اعمال، تقواست، نه شخصيّت افراد و نه نوع كار. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»
10- تفاوت در قبول و عدم قبول، براساس تقواست، نه تبعيض. «مِنَ الْمُتَّقِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»
چون حق تعالى تبيين حال اهل كتاب و نقض عهد و ارتكاب فواحش ايشان را نمود، در عقب آن بيان حال فرزند آدم كه در حق برادر خود نقض عهد و مرتكب قتل او شد به جهت تسليه خاطر مبارك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمايد:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ: و بخوان اى پيغمبر بر اهل روزگار خود خبر دو پسر آدم عليه السّلام قابيل و هابيل را در حالتى كه اين خبر ملتبس است
«1» به كتاب گرانقدر الغدير، جلد 3، صفحه 126 تا 141 رجوع شود.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 64
به صدق و راستى و موافق آنچه در كتب سماويه متقدمه مىباشد. حسن بصرى گفته «1»: مراد دو مرد بودند از بنى اسرائيل لكن قول اول اصح و اقوى است.
تبصره- علامه مجلسى رضوان اللّه عليه به سند معتبر روايت نموده كه:
سليمان بن خالد به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: مردم مىگويند كه آدم عليه السّلام دختر خود را به پسر خود تزويج نمود. فرمود: بلى، مردم مىگويند، لكن نشنيدى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: اگر مىدانستم آدم عليه السّلام دخترش را به پسرش نكاح كرده است هر آينه من زينب را به قاسم نكاح مىكردم، دين آدم را ترك نمىكردم. سليمان گفت: مردم گويند قابيل، هابيل را براى اين كشت كه به خواهر خود غيرت برد كه به هابيل دادند.
حضرت فرمود: اى سليمان تو هم اين را مىگوئى، شرم نمىكنى چنين امر قبيحى را به پيغمبر خدا روايت كنى. سليمان گفت: فداى تو شوم، پس سبب قتل قابيل، هابيل را چه بود؟ فرمود: آدم عليه السّلام به وحى الهى هابيل را وصىّ خود و اسم اعظم را به او داد، قابيل در خشم شد كه من اولى و احق هستم به كرامت و وصيّت. پس امر شد از جانب خداى تعالى به قربانى چنانچه فرمايد: «2» إِذْ قَرَّبا قُرْباناً: وقتى كه قربان كردند و تقرب جستند به خداى خود قربانى را، هابيل گوسفنددار بود، برهاى فربه و خوب كه به غايت دوست مىداشت آورد و بر سر كوهى نهاد. فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما: پس قبول شد يكى از آن دو كه هابيل بود بدين قسم كه آتشى سفيد بىدود از آسمان فرود آمد و گوسفند را بسوزانيد به جهت خلوص نيت او در قربان. در منهج- در خبر است كه حق تعالى اين بره قربانى هابيل را در بهشت پرورش مىداد تا فدائى براى اسمعيل عليه السّلام نازل فرمود. «3» وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ: و قبول نشد از ديگرى كه قابيل بود، چه آتش از قربانى او درگذشت و به آن التفات ننمود به جهت
«1» مجمع البيان ج 2 ص 182.
«2» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 245، حديث 44.
«3» منهج الصادقين، جلد 3، صفحه 213.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 65
سخط الهى بر عدم اخلاص او. پس قابيل را آتش خشم مشتعل، دود حسد ديده بصيرت او را تيره كرد، از غايت فرط حسد بر عدم قبولى قربانى. قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ: گفت به هابيل به خدا ترا بكشم و از دغدغه تو فارغ البال و آسوده شوم. در جواب قابيل قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ: گفت هابيل اين است و جز اين نيست كه قبول مىفرمايد خداى تعالى عمل را از پرهيزكاران كه در قربان نيت خود را خالص ساختهاند، يعنى عدم قبول قربانى تو به جهت آنست كه ترك تقوى نمودهاى، پس مرا چه گناه باشد كه در صدد قتل من شدهاى.
تنبيه- آيه شريفه اشاره است به آنكه حاسد مىبايد حرمان خود را در آنچه محسود محظوظ شده داند نه در ازاله محسود، چه اين موجب ضرر او و عدم ترتب نفع است بر آن. و ايضا اشعار به آنكه طاعت مقبول نيست مگر از مؤمن متقى مخلص. و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه صفت متقين را فرمايد «1»: متقين در دنيا ارباب كمالات و ملكات پسنديدهاند و گفتار ايشان درست و راست و لباسشان بطور اقتصاد و رفتارشان بطرز تواضع، بپوشند چشمان خود را از محرمات الهى و وادارند گوشهاى خود را بر شنيدن علم نافع در آخرت، فرود آيد نفوس هر يك از ايشان در بلاها و شدائد مثل كسى كه فرود آيد نفس او در فراخى و آسايش بسبب رضا به قضاى الهى و شكران به عطاى سبحانى بدون ملالت و كراهتى، اگر نبود مدت اجلى كه خدا برايشان محتوم نموده هر آينه قرار نمىگرفت ارواح در ابدان آنها لحظهاى به جهت اشتياق آنها به تواب ابدى و ترس از عقاب دائمى، عظيم گشت خالق در پيش نفوسشان، پس كوچك شد ما سوى در چشمشان، يعنى عظمت كبريائى را معتقد، پس حقارت مادون سبحانى در نظرشان جلوهگر شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»
ترجمه
و بخوان بر آنها خبر دو پسر آدم را براستى چون آوردند براى تقرب چيز موجب قربيرا پس قبول شد از يكى از آندو و قبول نشد از ديگرى گفت هر آينه
جلد 2 صفحه 197
خواهم كشت ترا گفت جز اين نيست كه قبول مينمايد خدا از پرهيزكاران
تفسير
قربان چيزى را گويند كه براى تقرب بخداوند برسم پيشكشى در مقام معينىّ حاضر مينمايند خواه حيوان باشد خواه متاع ديگر لذا بعد از آنكه حضرت آدم (ع) مأمور شد كه هابيل را وصىّ خود نمايد و باو تعليم كند اسم اعظم خدا را قابيل چون برادر بزرگ بود و متوقع اين معنى بود در غضب شد و حضرت آدم (ع) براى اسكات او و آنكه بداند اين موهبت بامر الهى است آندو را مأمور فرمود كه هر يك هديه براى تقرب بخداوند در كوهى كه در آن حوالى بود حاضر نمايند و قبول هديه هر يك دليل شايستگى او براى وصايت باشد و در آنزمان چون مستحقى نبود كه باو صدقه بدهند آتشى ميآمد و قربانى را ميسوزاند و اين علامت قبول بود هابيل كه گلهدار بود بهترين گوسفندان خود را با مقدارى شير و سر شير براى قربانى حاضر نمود و با خلوص نيت راضى شد بحكم الهى و قابيل كه اهل زراعت بود دسته گندم ضعيفى كه پستترين افراد محصول او بود براى احتمال ظفر بمقصود بدون خلوص نيّت برسم هديه آورد و در دل داشت كه اگر قربانى او قبول شود چه بهتر از اين و الا دست از مقصود خود بر ندارد ناگهان آتشى پديد آمد و قربانى هابيل را بسوخت و ذخيره آخرت او قرار داد و هديه قابيل باقى و برقرار و مردود بدنياى دنى گرديد در اين هنگام قابيل از فرط خشم برادر كوچك خود را تهديد بقتل نمود هابيل برادر را متنبّه كرد كه قبول و عدم قبول قربانى از جانب خدا بوده و علت آن خلوص نيت و پرهيزكارى متقرب است و آن اختيارى خود شخصى است تو هم مىخواستى تقوى را شعار نمائى و نيت را خالص كنى تا هديهات مورد قبول حق شود و از اينجا معلوم ميشود كه مراد از تقوى پرهيزكارى در مقام عمل مشروط باخلاص است مانند عبادات و صدقات و نميتوان گفت مراد پرهيزكارى از تمام معاصى است و اعمال فساق مقبول نيست زيرا مستظهر از آيه شريفه آنستكه قبول تعلق بآن عملى گيرد كه تقوى تعلّق بآن گرفته است و تقواى در عمل قربى بآنستكه غير خدا را در آن شريك ننمايد و اطيب اموال خود را صدقه بدهد مانند هابيل و خروج از تقوى بآنستكه اغراض ديگرى ضميمه نمايد و از اخس اموال خود صدقه دهد مانند قابيل كه در صورت اول شخص متّقى در آن عمل خوانده ميشود و در صورت دوّم غير متّقى در آنعمل در ساير اعمال خواه متّقى باشد خواه نباشد در هر دو صورت فرق ندارد و
جلد 2 صفحه 198
اين نكته از مناسبت حكم با موضوع استفاده ميشود كه بر بسيارى از اعلام مخفى شده است غنيمت بدار و در منشاء اختلاف آندو برادر وجه ديگرى هم نقل شده است كه حضرت صادق (ع) در روايت عياشى آنرا ردّ فرموده و امر وصايت را منشاء اختلاف قرار داده است چنانچه بعرض رسيد لذا حقير هم از بيان آن وجه خوددارى نمودم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اتلُ عَلَيهِم نَبَأَ ابنَي آدَمَ بِالحَقِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِما وَ لَم يُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ «27»
تلاوت فرما براي آنها خبر دو پسر آدم را زماني که تقرّب نمودند هر يك قرباني را پس از يكي از آنها قبول شد و از ديگري مقبول نيامد گفت هر آينه تو را خواهم كشت او گفت منحصرا خداوند قبول ميفرمايد از پرهيزكاران.
مفسرين گفتند که حوّي مادر آدميان در هر زايشي يك پسر و يك دختر ميآورد و آدم عليه السّلام خواست دختري که با هابيل آمده تزويج قابيل كند و بعكس و چون خواهر قابيل زيبا بود و خواهر هابيل زشت قابيل يا بلسان تورات قائن قبول نكرد بنا شد بامر آدم هر يك قرباني كنند هابيل گوسفند فربه که بهترين گوسفندانش بود در محل قرباني گذاشت و قابيل مختصر گندمي که پستترين حبوباتش بود آورد و علامت قبول اينکه بود که آتشي بيايد و قرباني را بسوزاند
جلد 6 - صفحه 342
براي قرباني هابيل آمد و براي قابيل نيامد حسد برد و در مقام قتل هابيل بر آمد القصه و تعجب است که در مجمع البيان اينکه معني را نسبت بحضرت ابي جعفر الباقر عليه السّلام ميدهد و حال آنكه اثري در اخبار ائمه راجع بتزويج خواهر و برادر نيست و اينکه كلام مجوس است که تزويج خواهر و برادر را جايز ميدانند بلكه در اخبار تكذيب اينکه تفسير را فرموده و آن را افتراء دانسته چنانچه در برهان از سليمان بن خالد از حضرت صادق (ع) سؤال كرد که مردم يعني عامه ميگويند آدم (ع) بين خواهر و برادر تزويج نمود و عداوت قابيل با هابيل در اثر تغاير بر اينکه موضوع بوده حضرت فرمود
اما تستحيي ان تروي هذا علي نبي اللّه آدم
پس سبب آن را پرسيد که منشأ عداوت چه بوده حضرت فرمود امر وصايت و خلافت و تعليم اسم اعظم بوده که بامر خدا بهابيل سپرده شود و قابيل بزرگتر بود و خود را سزاوارتر ميدانست بنا شد قرباني كنند از هر که قبول شد او سزاوار است و چون از قابيل قبول نشد حسد برد و در مقام قتل هابيل بر آمد پس سؤال كرد که سبب پيدايش اولاد آدم چه بوده حضرت فرمود چون قابيل بحد رشد رسيد خداوند جنيه را فرستاد آدم را تزويج او نمود سپس هابيل بحد رشد رسيد حوريهاي فرستاد تزويج او نمود و اينکه منشأ حسد او شد که من بزرگتر از او هستم چرا حوريه نصيب او باشد و جنيه نصيب من شود و در موقعي که هابيل كشته شد عيالش حوراء حامل بود پسري آورد اسم او را آدم هبة اللّه گذاشت سپس حوّا پسري آورد آدم نام او را شيث گذاشت خداوند حوريه فرستاد تزويج شيث نمود و او دختري آورد آدم نام او را درّة گذارد و اينکه دختر را تزويج هبة اللّه پسر هابيل نمود و پيدايش بني آدم از اينجا است.
وَ اتلُ يا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عَلَيهِم بر اهل كتاب از يهود و نصاري نبأ ابني آدم هابيل و قابيل در تورات قائن تعبير كرده ولي در اخبار قابيل و در قرآن اسامي آنها را ذكر نفرموده و در بعض كتب معترضين بقرآن اعتراض نموده که
جلد 6 - صفحه 343
قرآن براي قافيه قائن را قابيل گفته و غافل از اينكه در قرآن ذكري از اسماء آنها نشده.
إِذ قَرَّبا قُرباناً يعني هر كدام قرباني كردند نه اينكه يك قرباني مشتركا نمودند فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِما که هابيل باشد چون بهترين اموالش که گوسفندان او بود در معرض قرباني قرار داد وَ لَم يُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ که قابيل باشد چون پستترين اموالش که چند خوشه گندم پوسيده آورد و علامت قبول اينکه بود که آتشي بيايد و قرباني را بسوزاند براي هابيل آمد و براي قابيل نيامد.
قالَ لَأَقتُلَنَّكَ باغواي شيطان که باو گفت که در ازمنه آتيه نسل هابيل بر نسل تو افتخار ميكنند که ما اولاد آنيم که قرباني او قبول شده او را بقتل برسان که از او نسلي بوجود نيايد.
قالَ هابيل إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ معناي متّقي همان درجه اول تقوي است که ايمان باشد که تقواي از كفر و شرك و عقائد باطله زيرا مؤمن اگر عملي نمود البته باجر خود ميرسد بلي كافر عملش باطل و عاطل است و معلوم ميشود که قابيل ايمان نداشته و اول كافر در اولاد آدم است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 27)
نخستین قتل در روی زمین
از این آیه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل یکی به وسیله دیگری، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق- که در باره بنی اسرائیل بود- این باشد که انگیزه بسیاری از خلافکاریهای بنی اسرائیل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اینجا به آنها گوشزد می کند که سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار می باشد که حتی به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود می آلاید؟ نخست می فرماید: «ای پیامبر؟ داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان» (وَ اتلُ عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ بِالحَقِّ).
ذکر کلمه «بالحقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتی آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتی است که روی داده است.
سپس به شرح داستان می پردازد و می گوید: «در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد» (إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِما وَ لَم یتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ).
و همین موضوع سبب شد برادری که عملش قبول نشده بود دیگری را تهدید به قتل کند، و «سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت»؟ (قالَ لَأَقتُلَنَّکَ).
اما برادر دوم او را نصیحت کرد که اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکاری همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهیزکاران می پذیرد» (قالَ إِنَّما یتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم