آیه 255 سوره بقره
<<254 | آیه 255 سوره بقره | 256>> | ||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
خدای یکتاست که جز او خدایی نیست، زنده و پاینده است، هرگز او را کسالت خواب فرا نگیرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمین است، که را این جرأت است که در پیشگاه او به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او؟ علم او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد و خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد، قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتر، و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بیزحمت است، و او والا مرتبه و با عظمت است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
حى: زنده، اين كلمه صفت مشبهه است و دلالت بر دوام حيات دارد.
قيوم: مدبر كامل، صيغه مبالغه است و نماينده قيمومت و تدبير كامل خدا بر خلق است.
سنه: خواب سبك «چرت»، اصل كلمه از «وسن» است.
يشفع: شفاعت به معنى واسطگى، «بقره/ 48».
بين ايديهم: معنى تحت اللفظى «ميان دو دوستشان» است مراد از اين تعبير چيزهاى حاضر است، مثلا كسى كه مشغول جنگ است گويند: «الحرب بين يديه». مراد از «ما خلف» چيزها و اعمال گذشته است كه پشت سر گذاشته ايم.
كرسى: سرير. تخت. مراد از آن ظاهرا حكومت و تدبير و سلطه خدا بر خلق است.
لا يؤده: سنگينى نمى كند. اصل كلمه از «اود» به معنى سنگينى است.
العظيم: مراد از آن عظمت شأن است نه عظمت جسمى.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
حماد از امام صادق عليهالسلام روايت كند كه يهود معتقد بودند كه وقتى كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد بر روى تخت و كرسى براى استراحت در حالتى كه بر روى ران و زانوى خويش تكيه داده بود، نشست. تا رفع خستگى نمايد سپس اين آيه در رد عقايد آنان نازل گرديد[۳].[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«255» اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
اللّه، كه جز او معبودى نيست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مىداند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمىكنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمانها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است.
نکته ها
به مناسبت وجود كلمهى «كرسى» در آيه، رسول اكرم صلى الله عليه و آله اين آيه را «آيةالكرسى» ناميد.
در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزلهى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد. «1» همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است، از على عليه السلام نقل كردهاند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آيةالكرسى را خوانده باشم. «2»
در اين آيه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همين سبب آيةالكرسى را شعار و پيام توحيد دانستهاند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات
«1». تفسير روح المعانى، ج 3، ص 10 و تفسير الميزان، ج 2، ص 354.
«2». تفسير نمونه، ج 2، ص 191؛ الميزان، ج 2، ص 355.
جلد 1 - صفحه 399
گوناگون مطرح شده است، مانند: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» «1»، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» «2»، «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ» «3»، «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» «4»، ولى در هيچ كدام آنها مثل آيةالكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است.
صفات خداوند دو گونهاند، برخى صفات، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمىباشند. مانند: علم، قدرت و حيات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مىنامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اينگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مىكند، ولى دربارهى صفات ذات اين را نمىتوان گفت كه اگر خداوند بخواهد مىداند و اگر نخواهد نمىداند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمىشود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمىشود.
كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مىرود، خواه حقّ و يا باطل، «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» «5» ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» «6» و آنان كه به پرستش غير خدا مىپردازند، از بلنداى توحيد به درههاى خوفناك سقوط مىكنند. «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ» «7»
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» اوّلين صفحه شناسنامهى هر مسلمان است. اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز با همين جمله بود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» «8» همچنان كه فرمود: «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان تحجزه لا اله الاالله عما حرم الله» هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مىشود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن «لا اله الا الله» وى را از حرامهاى الهى دور سازد. «9»
«1». صافات، 35.
«2». بقره، 163.
«3». انبياء، 87.
«4». نحل، 2.
«5». فرقان، 43.
«6». حج، 73.
«7». حج، 31.
«8». كنزالعمّال، ح 35541.
«9». ثواب الاعمال، ص 20.
جلد 1 - صفحه 400
امام صادق عليه السلام فرمودند: «قول لااله الّااللّه ثمن الجنة» «1» گفتن «لااله الّا اللّه» بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا عليه السلام در حديث قدسى نقل كردهاند: «كلمة لاالهالّااللّه حصنى» «2» كلمهى توحيد، دژ مستحكم الهى است.
آرى، توحيد، مايهى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مىگويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الّا اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
اعتقاد به توحيد، همهى قدرتها و جاذبهها را در چشم انسان كوچك و حقير مىكند.
نمونهاى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمىكردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لا نسجد الا لله» ما به غير خدا سجده نمىكنيم. «3» دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت: «لا اسجد لغير الله» من براى غير خداوند سجده نمىكنم. «4»
آرى، توحيد انسان را تا آنجا بالا مىبرد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمىشود.
امامان معصوم عليهم السلام نيز براى تربيت چنين انسانهايى تلاش مىكردند. على عليه السلام فرمودند:
«لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً» «5»، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است. لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوتها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى، با طنين توحيد «لا اله الّا اللّه» آشنا سازند.
«هُوَ الْحَيُّ»
در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مىكند:
«1». بحار، ج 93، ص 196.
«2». بحار، ج 3، ص 7.
«3». سيرهى حلبى، ج 1، ص 387.
«4». سيرهحلبى، ج 3، ص 272.
«5». نهج البلاغه، نامهى 31.
جلد 1 - صفحه 401
«يا حيا قبل كل حى، يا حيا بعد كل حى، يا حى الذى ليس كمثله حى، يا حى الذى لا يشاركه حى، يا حى الذى لا يحتاج الى حى، يا حى الذى يميت كل حى، يا حى الذى يرزق كل حى، يا حيا لم يرث الحياة من حى، يا حى الذى يحيى الموتى، يا حى يا قيوم»
آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زندهاى و بعد از هر زندهاى. در زنده بودن، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن، نيازمند ديگرى نيست. او زندگان را مىميراند و به همه زندهها روزى مىبخشد. او زندگى را از زندهاى ديگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نيز زندگى مىبخشد. او زنده و پا برجاست.
معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مىكند و مانند ساير صفات الهى، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ» «1» او در حيات خويش نيازمند تغذيه، توليد مثل، جذب و دفع، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است، نيست. «يا حى الذى ليس كمثله حى»
«القيوم»
«قَيّوم» از ريشهى «قيام»، به كسى گفته مىشود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند. «2» كلمهى «قيّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد.
قيام او از خود اوست، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست. و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است. قيام او دائمى و همه جانبه است، مىآفريند، روزى مىدهد، هدايت مىكند و مىميراند و لحظهاى غافل نيست.
هر موجود زندهاى براى ادامهى حيات، نيازمند منبع فيض است. همچون لامپى كه براى ادامهى روشنى، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از «حىّ» تغذيه شوند و براى ادامهى زندگى بايد از «قيّوم» مايه بگيرند.
امام على عليه السلام مىفرمايد: «كلّ شىء خاضع له و كلّ شىء قائم به» هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست. «3» نقل كردهاند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله عليه و آله مكّرر در سجده
«1». فرقان، 58.
«2». مفردات راغب.
«3». نهجالبلاغه، خطبه 108.
جلد 1 - صفحه 402
مىگفتند: «يا حى يا قيوم» «1»
«لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»
امام صادق عليه السلام فرمودهاند: «ما من حىّ الّا و هو ينام خلا اللّه وحده» هيچ زندهاى نيست مگر اينكه مىخوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. «2»
خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست. «3» خواب، زندهها را از خود منقطع مىكند تا چه رسد به ديگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
«لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»
مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست. مالكيّت انسان، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مىشود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ «عِبادٌ أَمْثالُكُمْ» «4» طبيعت، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسانها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مىكردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً» «5»
امام كاظم عليه السلام از در خانهى شخصى بنام «بُشر» مىگذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست؟ آيا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمىكرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. «6» از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان
«1». روحالبيان، ج 1، ص 400.
«2». بحار، ج 59، ص 185.
«3». چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پيدا مىشود، سپس خواب مىآيد، قرآن هم كلمهى «سِنَةٌ» را مقدّم بر «نَوْمٌ» بكار بردهاست.
«4». اعراف، 194.
«5». قيامت، 36.
«6». تتمة المنتهى، ص 329.
جلد 1 - صفحه 403
خودش را مالك نداند. «1»
«مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ»
مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» «2» ولى بتها را شفيع مىدانستند: «وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» «3» آيةالكرسى، اين پناهگاه موهوم را در هم مىكوبد و مىگويد: كيست كه بدون اجازهى او بتواند شفاعت كند؟
نه تنها هستى براى اوست، كارآيى هستى نيز با اذن اوست. با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمىشود. شفاعت با اذن خداوند محقق مىشود. اگر از كسى عملى سر مىزند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشهاى دور از خواست او كارى صورت داد.
شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلًا در نظام آفرينش، نور، آب، هوا و زمين، دانهى گياه را يارى مىكنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مىرسانند تا نجات يابد. «4» ولى هرگز اين امدادها نشانهى ضعف خداوند و يا تأثيرپذيرى او نيست. زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مىدهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مىكند.
به هر حال عوامل مادّى و كمكهايى كه انسان از مخلوقات مىگيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است. به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ» «5» چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانهاى را رشد مىدهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتىبازى و توصيههاى بىدليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگيرى از يأس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مىدهد
«1». بحار، ج 1، ص 225.
«2». لقمان، 25.
«3». يونس، 18.
«4». امام صادق عليه السلام فرمودند: «نحن الشافعون» ما هستيم آنهايى كه اذن شفاعت دارند. تفسيرنورالثقلين، ج 1، ص 258.
«5». مدّثر، 48.
جلد 1 - صفحه 404
و بهرهگيرى از آن در روز قيامت، تجسّمى از بهرهگيرى انسان، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست.
شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند ندارد، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» «1» خيال كنند كه بهرهمند از شفاعت خواهند شد.
يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست. جملات: «يدعوك» «2»، «يدعوكم» «3»، «يدعون» «4»، «ندع» «5» و «دُعاءَ الرَّسُولِ» «6» كه در قرآن آمده است، هيچ يك با شرك ربطى ندارد.
لكن هر دعوتى ارزشمند نيست، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است.
«يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»
خداوند همهى واقعيّات را مىداند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بىگناهى شخصى نيست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينهها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مىداند. «7» در حالى كه علم ما انسانها محدود است. ما صدا را تا حدّى مىشنويم، ديدنىها را تا حدودى مىبينيم، اسرار را نمىدانيم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
«1». يونس، 18.
«2». قصص، 25.
«3». آلعمران، 153.
«4». آلعمران، 104.
«5». آلعمران، 61.
«6». نور، 63.
«7». «يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ» سبأ، 2.
«إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ» آلعمران، 29.
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» انعام، 59.؛ «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» طه، 7.
«إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» هود، 5.؛ «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» غافر، 19.
جلد 1 - صفحه 405
«وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ»
در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است «1» ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمىداند. «2»
برخى «كرسى» را كنايه از قدرت و حكومت خدا مىدانند كه آسمانها و زمين را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست. آية الكرسى به مردم مىفهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوكهاى خود است، بلكه سراسر هستى با همهى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. «3» و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست. «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ» «4» على عليه السلام مىفرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مىكند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مىيابد. «5»
آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ايجاد مىكند و مؤمن با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مىيابد.
هر يك از صفات خدا: قَيّوم، حَىّ، عليم، قَدير و عظيم، نقش سازندهاى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است.
خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مىتواند
«1». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 259.
«2». تفسير برهان، ج 1، ص 240.
«3». «بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» بقره، 116. و «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ» ابراهيم، 19.
«4». هود، 66.
«5». نهجالبلاغه، خطبهى 228.
جلد 1 - صفحه 406
معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مىتوان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مىكند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست. آن كسانى كه در بنبستهاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شدهاند، چگونه مىانديشند؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»
پیام ها
1- هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»
2- حيات واقعى و ابدى وهمهى حياتهاى ديگر از آن اوست. «الْحَيُّ»
3- همه چيز دائماً به او بستگى دارد ولحظهاى از تدبير اوخارج نيست. «الْقَيُّومُ»
4- همه چيز از اوست. «لَهُ ما فِي السَّماواتِ ...»
5- نه تنها هستى از اوست، كارايى هستى نيز از اوست. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ»
6- با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمىشود. «مَنْ ذَا الَّذِي»
7- احدى از او مهربانتر نيست. علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست. «إِلَّا بِإِذْنِهِ»
8- خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حيا كنيم.
«يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ...»
9- او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشهاى از علم او احاطه ندارند. «1» «لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ»
10- حكومت و قدرت او محدود نيست. «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ»
11- حفاظت هستى براى او سنگين نيست. «وَ لا يَؤُدُهُ»
12- كسى كه از هستى حفاظت مىكند، مىتواند ما را در برابر خطرات حفظ كند.
«حِفْظُهُما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است.
«1». «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» علق، 14.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 407
پانویس
- پرش به بالا ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- پرش به بالا ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 111.
- پرش به بالا ↑ تفسير برهان.
- پرش به بالا ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 94.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.