Deaf, dumb (and) blind, so they will not turn back.
Deaf, dumb and blind; and they return not.
Deaf, dumb, and blind, they will not return (to the path).
معانی کلمات آیه
صم: اصم: كر مادرزاد، بقولى مطلق كر است، جمع آن صم: اصل آن صمم بمعنى بستن است.
بكم: ابكم: لال مادرزاد. جمع آن بكم است، اخرس به معنى مطلق لال است خواه مادرزاد باشد يا بعدا لال شده باشد.
عمى: اعمى: كور. جمع آن عمى (بر وزن قفل) است، عمى (بر وزن عبد) به معنى كورى و نيز به معنى فقدان بصيرت است اين كلمه در قرآن مجيد هم در كورى ظاهرى و هم در فقدان بصيرت بكار رفته است، چنان كه مراد از آن در آيه فقدان بصيرت است.[۱]
آنان (از شنيدن حقّ) كر و (از گفتن حقّ) گنگ و (از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (به سوى حقّ) باز نمىگردند.
نکته ها
قرآن در ستايش برخى پيامبران مىفرمايد: آنان دست وچشم دارند، «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ» «1» شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بتشكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقههايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست دادهاند. لذا در اين سوره دربارهى منافقان تعابيرى همچون «لايشعرون، ما يشعرون، لايعلمون، لايبصرون، يعمهون، صمّ، بكم، عمى، لا يرجعون» بكار رفته است.
نظر، غير از بصيرت است. در سوره اعراف مىخوانيم: «تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» «2» مىبينى كه به تو نگاه مىكنند، در حالى كه نمىبينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.
عدم بهرهگيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است. در سوره اعراف آيهى 179 مىخوانيم: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» آنان دل دارند، ولى نمىفهمند، چشم دارند ولى نمىبينند، گوش دارند ولى حقّ را نمىشنوند، اين گروه همچون چهارپايان بلكه از آنها پستتر و گمراهترند، ايشان غافل هستند.
جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مىزند، كورى و كرى و لالى آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا» «3»
«1». ص، 45.
«2». اعراف، 198.
«3». اسراء، 97.
جلد 1 - صفحه 68
پیام ها
1- نفاق، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مىدارد. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»
2- كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمتهاست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»
3- حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است؛ «فِي ظُلُماتٍ» وديگر آنكه خود چشم دل را از دست دادهاند. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»
4- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18»
صُمٌ: كر هستند اين جماعت منافقين از شنيدن حق، به اين معنى كه گوش دل را برشنيدن حق ندارند. بُكْمٌ: گنگ و لال هستند از گفتن حق، به اين معنى كه سخن حق را بر زبان جارى نكنند. عُمْيٌ: كور و نابينا هستند، كه حق و آثار و بينات آنرا مشاهده نكنند؛ يعنى چشم دل و بصيرت آنها كور است كه آيات واضحه الهيه را مشاهده كنند و ايمان حقيقى بياورند. مراد آنست كه چون آثار حقيقيه اين سه عضو ظاهر نگردد، يعنى دلايل حقه را استماع نكنند و از روى اعتقاد اقرار به خدا و رسول ننمايند و آيات باهره و معجزات قاهره را منظور نظر ندارند؛ پس گويا قوه سامعه و باصره و ناطقه ندارند. فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ: پس ايشان باز نمىگردند از كفر به ايمان و از نفاق به ايقان، چنانچه در آيه شريفه ديگر وصف فرمايد: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها، أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «1».
تنبيه: گوهر نفيسه و جوهر قدسيه عقل را كه حق تعالى در وجود بشر مقرر فرموده، كه به راهنمائى عقل خارج كه پيغمبر باشد كمال سعادت را دريابد؛ لكن بدبخت انسانى كه اين وديعه الهيه را ضايع ساخته، فهم و شنوائى و بينائى را معدوم و خود را به مرتبه حيوان بلكه از او هم پستتر گردد؛ زيرا چهار پا با ادراك جزئى، جدّ و جهد نمايد در جلب منافع و دفع مضار، و لكن اين جماعت با آنكه مدرك كليات هستند، ابدا توجه به نفع و ضرر حقيقى ندارند؛ بلكه با علم به ضرر اقدام به آن نمايند. و نيز چهار پا به زجر زاجر، منزجر و ارشاد يابد، اما اين جماعت به سبب فرط عناد و انكار به زجر زاجر و هدايت هادى، متأثر نگردند و مواعظ سبحانى در قلب آنها تأثير نكند، لذا در گمراهى بمانند.
«1» سوره اعراف، آيه 179.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 80
بعد از آن مثال ديگر براى دسته ديگر از منافقين بيان فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18»
ترجمه
كرانند گنگانند كورانند پس آنان بازگشت نميكنند..
تفسير
كوران و كران و گنگانند در دنيا كه ادراك علوم حقه و معارف الهيّه را نمىنمايند لذا خداوند فرموده در آيه ديگر دلهائى دارند كه بآنها نمىفهمند و چشم هائى دارند كه بآنها نمىبينند و گوشهائى دارند كه بآنها نمىشنوند يعنى از امور اخروى در دنيا و در آخرت هم كور و كر و گنگ محشور ميشوند چنانچه در آيه ديگر باين معنى تصريح فرموده است و از اين ضلالت بهدايت هرگز بازگشت نمينمايند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ «18»
(اينان لالان و كران و كورانند و ايشان بجانب حق برنميگردند) در تفسير اينکه آيه بسه وجه زير بايد توجه شود که در گفتههاي مفسرين نيست
«وجه اول»
براي انسان دو نحوه چشم و گوش و زبان ميباشد ظاهري و باطني چشم و گوش و زبان ظاهري وسيله براي ابصار و استماع و تكلّم نفس حيواني است که بواسطه آنها نفس حيواني بصير و سميع و متكلّم است و با زوال و يا نقصي در آنها اينکه آلات از كار افتاده و نفس حيواني انسان فاقد شنوايي يا بينايي ميشود اما باطني چشم و زبان و گوش قلب است که اسباب بينايي و شنوايي نفس ناطقهاند يعني نفس ناطقه انسان بواسطه آن گوش باطني حقايق معنوي را ميشنود و مواعظ حكمتآميز را استماع ميكند و با آن چشم است که معارف الهي را ميبيند و حقايق معنوي را مشاهده مينمايد و بالاخره با آن زبان است که بمعارف الهيه اعتراف و اقرار دارد و منشأ كوري و كري و لالي آن هم سه چيز است 1- زوال عقل بجنون يا خواب و يا مستي 2- زوال آلات قلبيه 3- حدوث مرض يا خللي در آنها از عصبيت و عناد يا كفر و نفاق و غيره و منشأ كوري و كري و لالي منافقين نفاقي است که قلب آنها را از درك حقايق و معارف الهيه عاجز نموده است چنان که آيات ديگر از قرآن هم مؤيد اينکه
اينست که مراد همين چشم و گوش و زبان ظاهري باشد ولي با توجه به اينكه چشم بايد وسيله ديدن حقايق باشد و انسان بواسطه آن عبرت گيرد و گوش وسيله مواعظ حقه و كلام الهي و گفتههاي حكمتآميز بوده و زبان وسيله گفتن و تلاوت كلام الهي و خلاصه اعضاء مدركه بايد وسيله عبادت و طاعت حق باشد حال اگر كسي اينکه ودايع الهي را در غير موارد مشروع بكار برد يعني با گوش حقايق را نشنيد و با زبان معارف را نگفت و با چشم عبرت نگرفت مانند كسي است که فاقد چشم و گوش و زبان است، مثل اينكه ميگويي فلاني آدم نيست و يا آن شخص مرد نيست چون آثار انسانيت و مردي از او ظاهر نميگردد پس منافقين هم که مدركات خودشان را نميخواهند در مقام عبادت حق بكار برند كور و كر و لالند.
«وجه سوم»
براي بصيرهم دو معني است يكي ديدن الوان و اشكال ظاهري و ديگري دانايي بحكم و مصالح امور و علم بدقايق و رموز كارها چنان که در اصطلاح گوئيم فلان كس در تجارت يا زراعت و يا سياست مثلا بصير است يعني بمصالح و مفاسد اينکه امور دانا ميباشد و همين طور است سميع دو معني دارد يكي شنوايي اصوات
(آیه 18)- سپس اضافه میکند: «آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچ یک از وسائل اصلی درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمیگردند» (صُمٌّ بُکْمٌ
ج1، ص48
عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)
. به هر حال این تشبیه در حقیقت، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن میسازد، و آن اینکه نفاق و دوروئی برای مدت طولانی نمیتواند مؤثر واقع شود و این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامی که در یک بیابان تاریک و ظلمانی در معرض وزش طوفانهاست دیری نمیپاید، و سر انجام چهره واقعی آنها آشکار میگردد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: