أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173)
أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ: يا كراهت اينكه بگوئيد روز قيامت بتحقيق مشرك شدند پدران ما پيش از ما، وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ: و بوديم ما فرزندان بعد از ايشان و اقتدا كرديم، و مسلم است كه تقليد نزد قيام دليل و تمكن از علم به آن، صلاحيت عذر ندارد، أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ: و ايضا اخذ ميثاق به جهت كراهت آن كه گويند: آيا هلاك مىكنى و معذب مىسازى ما را به آنچه كردند گمراهان و مبطلان، يعنى پدران ما كه تأسيس شرك نمودند.
جلد 4 صفحه 235
رفع شبهه: در اينكه چگونه جواب دادند و حال آنكه «ذر» بودند، در كافى على بن ابراهيم از ابى بصير: قال قلت لابى عبد اللّه عليه السّلام: كيف اجابوا و هم ذرّ؟ قال عليه السّلام: جعل فيهم ما اذا سألهم اجابوه يعنى فى الميثاق. «1» أبو بصير گويد: عرض كردم خدمت حضرت صادق چگونه جواب دادند و حال آنكه «ذر» بودند؟ فرمود: قرار داده شد در ايشان چيزى را كه وقتى سؤال كنند جواب دهند در ميثاق.
علامه مجلسى رحمه اللّه فرمايد: قرار داده شد در هر ذرهاى عقل و آلت سمع و آلت نطق.
عياشى در تفسير به اسناد خود روايت كند از اصبغ بن نباته از حضرت على عليه السّلام: آمد ابن الكوّا خدمت حضرت، عرض كرد: خبر ده مرا آيا خداى تعالى تكلم فرمود با احدى قبل از موسى عليه السّلام؟ حضرت فرمود: بتحقيق خداى تعالى تكلم فرمود با جميع خلق، برّ و فاجر را، و ردّ جواب نمودند. اين مطلب بر ابن الكوّا، سنگين آمد و ندانست آن را. عرض كرد: چگونه بود اين اى امير المؤمنين عليه السّلام؟ فرمود: آيا نخواندى كتاب الهى كه فرمايد پيغمبر خود را: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ الخ. پس اسماع فرمود كلام خود را و ايشان جواب دادند چنانچه شنوى در كلام خدا كه گفتند: بلى، پس فرمود منم خدائى كه نيست مستحق پرستش غير از من، و منم رحمن، پس قرار نمودند به طاعت و ربوبيت و مميز ساخت رسولان و انبياء و اوصياء را و امر فرمود خلق را به طاعت ايشان. پس اقرار نمودند در ميثاق، و ملائكه گفتند: شاهديم بر شما به جهت اينكه روز قيامت نگوئيد ما از اين عهد غافل بوديم. «2» تبصره: علامه مجلسى رضوان الله عليه در مرآت العقول فرمايد: آيات ميثاق و اخبار وارده در عالم «ذر» از چيزهائى كه قاصر است از آن عقول اكثر خلق و علما را در آن طرقى است:
1- طريقه محدثين و متورعين فرمودهاند ايمان آوريم به ظاهر آن و خوض
«1» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، صفحه 12.
«2» تفسير عياشى، جلد دوّم، صفحه 41، حديث 116.
جلد 4 صفحه 236
در آن ننموده توجيه و تأويل قائل نشويم.
2- نزد بعضى حمل آنها بر استعاره و مجاز و تمثيل.
3- نزد برخى ديگر حمل بر اخذ ميثاق در عالم تكليف بعد از اكمال عقل به برهان و دليل.
و از جمله اقوال، فرمايش شيخ مفيد است در جواب المسائل السّرويه:
و اما حديث اخراج ذريه از صلب آدم عليه السّلام احاديث به اختلاف الفاظ و معانى در آن وارد شده، و صحيح آنكه اخراج فرمود ذريه را از پشت آدم مانند ذره، پس پر شد به آنها افق، و قرار داد به بعضى نور بدون ظلمت، و بر بعضى ظلمت بدون نور، و به بعضى نور و ظلمت، چون ديد ايشان را آدم عليه السّلام تعجب نمود از كثرت و نور و ظلمت آنها. عرض كرد: يا رب، چه چيزند اينها؟
فرمود خداى تعالى: اينها ذريه تو هستند، اراده نمودم تعريف را به كثرت و امتلاء آفاق از ايشان و كثرت نسل مانند ذراتى كه مشاهده كنى تا بشناسى ذات ربوبى و قدرت سبحانى را.
به بشارت اتصال نسل و كثرت آنان، آدم عليه السّلام عرض كرد: خدايا، چرا بعضى داراى نور و بعضى ظلمت و بعضى هر دو؟ خطاب شد: آنها كه داراى نورند اصفياء منند از ولد تو، اطاعت مرا نمايند و معصيت نكنند در امرى، آنهايند سكان بهشت. و آنها كه داراى ظلمتند كفارند از اولاد تو، كسانى كه معصيت كنند و طاعت ننمايند. و آنها كه داراى نور و ظلمتند، كسانيند كه طاعت و معصيت نمايند و مخلوط كنند اعمال حسنه را به سيئه. اين جماعت امرشان به اينست كه اگر بخواهم عذاب كنم به عدل خود، و اگر خواهم عفو كنم به فضل خود. و خبر داد خداوند او را به اولاد او و تشبيه به ذرهاى كه بيرون آورد از ظهر او و علامت كثرت آنها قرار داد. و محتمل است براى دلالت آدم عليه السّلام به عاقبت و اظهار قدرت و سلطنت و عجائب صنعت و اعلام كائنات قبل از كون و ازدياد يقين آدم باشد به پروردگار، و موجب توفر و تمسك به طاعت و پرهيز از معصيت.
و اما اخبارى كه وارد شده كه ذريه آدم طلب نطق نمودند در «ذر»، پس نطق و اخذ عهد و اقرار كردند؛ از اخبار تناسخيه است كه مخلوط كردند حق را
جلد 4 صفحه 237
به باطل، و معتمد اخراج ذريه چيزى است كه ما ذكر نموديم نه غير آن. و اما آيه شريفه كه به ظاهر دال است بر انطاق ذريه و خطاب آنها. جواب آنكه: آيه مجاز در لغت است مانند ساير مجازات و استعارات، و معنى آنكه حق تعالى اخذ ميثاق فرمود از كل مكلفى كه خارج شود از ظهر آدم و ظهور ذريه او عهد به ربوبيت خود را وقتى كه كامل فرمود عقل او را و دلالت نمود او را به آثار صنع خود بر حدوث او و براى او خالقى است كه شبيه او نيست، مستحق است عبادت را به سبب انعام بر او، پس اينست اخذ عهد و اشهاد آنها به ربوبيت حق و قوله تعالى: قالُوا بَلى. چون حق تعالى الزام فرمود ايشان را حجت به سبب عقول آنها بر حدوث ايشان و وجوب محدث و صانع، فرمود: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ. چون قادر نبودند بر امتناع از لزوم دلايل حدوث بر آنها مانند كسانى شدند كه گفتند:
بَلى شَهِدْنا.
تتمه: علم الهدى سيد مرتضى رضوان اللّه عليه فرمايد: بعض اشخاص بىبصيرت و فطنت، گمان نموده تأويل آيه شريفه اينست كه خداى تعالى استخراج نمود از ظهر آدم عليه السّلام جميع ذريهاش را به صورت ذر، پس اقرار گرفت آنها را به معرفت خود و شاهد گرفت ايشان را بر نفوس خود، اين تأويل با عدم مساعدت عقل، ظاهر قرآن به خلاف آن است، زيرا فرمود: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ، و نفرمود: من ادم. ايضا فرمود: مِنْ ظُهُورِهِمْ، و نفرمود: من ظهره. و فرمود: ذُرِّيَّتَهُمْ، و نفرمود: ذرّيّته. و بعد اخبار فرمايد كه اين را نمود: أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ، يا اعتذار جويند و گويند: إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ. و اين مقتضى نيست شمول تمام اصلاب آدم را، بلكه اختصاص دارد به آنهائى كه پدرانشان مشركند. بنابراين در آيه دو وجه است:
اول- آنكه مراد جماعتى هستند از ذريه بنى آدم خلق فرمود ايشان را و بالغ و كامل نمود عقولشان را و فرا گرفت آنها را به لسان رسل خود به معرفت ذات احديت خود، و آنچه واجب است از طاعات، پس اقرار نمودند و شهادت دادند بر نفوس به آن.
دوم- آنكه چون حق تعالى خلق نمود ايشان را و تركيب كرد آنها را تركيبى كه دلالت مىكرد بر معرفت او و شهادت مىداد به قدرت سبحانى و
جلد 4 صفحه 238
وجوب عبادت الهى و نشان داد ايشان را عبر و آيات و دلايل در غير آنها و در نفوسشان بودند به منزله كسانى كه شهادت دادند به نفوس خود و بودند در مشاهده و معرفت و ظهور بر وجهى كه اراده فرمود خداى تعالى و متعذر شد امتناع آنها از حجت و انفكاك ايشان از دلالتى كه به منزله مقر معترف است اگرچه نبود در آنجا اشهاد و اعترافى در حقيقت. انتهى.
ساير علماء بياناتى نمودهاند، فراجع.