با وجود این باز (از شکر خدا و طاعت حق) اعراض کردند، ما هم سیلی سخت بر هلاک ایشان فرستادیم و به جای آن دو نوع باغ پر نعمت دو باغ دیگرشان دادیم که بار درختانش تلخ و ترش و بد طعم و شوره گز و اندکی درخت سدر بود.
ولی [آنان از سپاس گزاری در برابر نعمت، و از فرمان ها او و دعوت پیامبرشان] روی گرداندند، در نتیجه سیل [ویران گر] «عرم» را بر ضد آنان جاری کردیم [که دو باغ آباد راست و چپ منطقه را نابود کرد]، و ما آن دو باغ پر حاصلشتان را به دو باغستانی تبدیل کردیم که دارای میوه هایی تلخ و درخت شوره گز و چیزی اندک از درخت سدر بودند!!
پس روى گردانيدند، و بر آن سيل [سدّ] عَرِم را روانه كرديم، و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوههاى تلخ و شورهگز و نوعى از كُنار تنك داشت تبديل كرديم.
اعراض كردند. ما نيز سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل كرديم با ميوهاى تلخ و شورهگز و اندكى سدر.
امّا آنها (از خدا) رویگردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربرکت) شان را به دو باغ (بیارزش) با میوههای تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدّل ساختیم!
But they disregarded [the path of Allah], so We unleashed upon them a violent flood and replaced their two gardens with two gardens bearing bitter fruit, tamarisk, and sparse lote trees.
But they turned aside, so We sent upon them a torrent of which the rush could not be withstood, and in place of their two gardens We gave to them two gardens yielding bitter fruit and (growing) tamarisk and a few lote-trees.
But they were froward, so We sent on them the flood of 'Iram, and in exchange for their two gardens gave them two gardens bearing bitter fruit, the tamarisk and here and there a lote-tree.
But they turned away (from Allah), and We sent against them the Flood (released) from the dams, and We converted their two garden (rows) into "gardens" producing bitter fruit, and tamarisks, and some few (stunted) Lote-trees.
معانی کلمات آیه
عرم: (بفتح اول و كسر دوم) ويران كننده منهدم كننده عرم (بر وزن عقل) به معنى كندن است، «عرم العظم: نزع ما عليه من اللحم» «سيل العرم» اضافه موصوف به صفت است يعنى: سيل ويران كننده.
اكل: (بر وزن شتر) خوردنى و ميوه، (و بر وزن عقل) به معنى خوردن است.
خمط: تلخ و درختى كه خار ندارد و نيز درخت مسواك گفتهاند مراد از آن ظاهرا معناى اول است، اين كلمه فقط يك بار در قرآن آمده است.
اثل: (بر وزن عقل) درخت گز، در برهان قاطع گويد: نوعى از درخت گز است در مجمع البحرين هست: «انّ منبر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله كان من اثل الغابة» غابه بيشهاى بود در اطراف مدينه.
سدر: درخت كنار. و آن درختى است تناور و خاردار، بلنديش تا چهل متر مىرسد گويند تا دو هزار سال عمر مىكند، ميوههايى نظير سنجد دارد. به عربى شجر النبق گويند.[۱]
پس (به جاى شكر، از خداوند) روى گرداندند، و ما بر آنان سيل ويرانگر عَرِم را فرستاديم و دو باغستان (پر محصول) آنان را به دو باغ با ميوههاى تلخ و شورگز و اندكى از درخت سدر تبديل نموديم.
نکته ها
كلمهى «عرم» يا به معناى خشونت است و «سَيْلَ الْعَرِمِ» به معناى سيل بنيان كن، يا به معناى سدّ است يعنى سيلى كه از شكسته شدن سدّ به راه افتاد.
«1». مؤمنون، 51.
«2». اعراف، 31.
جلد 7 - صفحه 434
«أُكُلٍ» به معناى «مأكول» و خوراكى است.
«خَمْطٍ» گياه تلخ را گويند و «أَثْلٍ» درخت گز و خاردار است.
در قرآن بارها از اعراض مردم سخن به ميان آمده است:
گاهى اعراض از ذكر خدا. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي» «1»
فَأَعْرَضُوا: پس روى برگردانيدند از شكرگزارى خدا و فرمانبردارى رسولان، فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ: پس فرستاديم بر ايشان سيل سخت كه
«1» تفسير قمى، چ 1387 (نجف)، ج 2 ص 201- 200.
جلد 10 - صفحه 523
سوراخ گردانيد آن را موشى دشتى كه با قوت و صعوبت بود، يا سيلبندى كه به سنگهاى محكم و قير آن را سد نموده بودند. نزد بعضى اسم وادى بوده كه سيل از آنجا به نواحى و اطراف منتشر مىشد. وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ: و بدل كرديم ايشان را به عوض دو باغ ايشان كه پر ميوه بود، جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ: دو باغ كه صاحب ميوهها بودند از ميوههاى درخت اراك تلخ و بدبو و بدطعم، يا هر درخت خار كه تلخ باشد. وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ: و گز كه ثمر ندارد و چيزى از درخت «كنار» كه اندك بود، يعنى آن شورهزارهاى اندك كه ميوه «كنار» داديم تا ياد كنند ميوهجات فوت شده را.
نكته: تسميه چنين موضع شورهزار به «جنّتين» بر طريق مشاكله است به اصطلاح معانى بيان.
هر آينه بتحقيق بود براى قوم سبا در محلّ سكونتشان دلالتى دو بوستان از راست و چپ بخوريد از روزى پروردگارتان و شكر كنيد مر او را شهرى پاكيزه و پروردگارى آمرزنده
پس روى گردانيدند پس فرستاديم بر آنها سيل بنيانكن را و تبديل كرديم دو باغ آنها را به دو باغ صاحبان ميوه تلخ و درخت شور گز و چيزى از سدر اندك
اينگونه پاداش داديم آنها را بسبب آنكه كفران ورزيدند و آيا مجازات ميكنيم مگر بسيار كفران نعمت كننده را
و قرار داديم ميان آنها و ميان آباديهائى كه بركت داديم در آن آباديهاى آشكارى را و مقرّر داشتيم در آنها سير كردن را سير كنيد روزهائى با آنكه هستيد ايمنان
پس گفتند پروردگار ما سفرهاى ما و ستم كردند بر خودشان
جلد 4 صفحه 355
پراكنده نموديم آنها را نهايت پراكنده نمودن همانا در آن هر آينه نشانههائى است براى هر زياد بردبار بسيار شكرگزارى.
تفسير
خداوند منّان شمّهئى از نتايج شكرگزارى و كفران نعمت خود را بيان فرموده باين تقريب كه بتحقيق بود براى اولاد سباء بن يشخب بن يعرب بن قحطان كه بنقل مجمع از پيغمبر پدر ده قبيله از قبائل عرب بوده و گفتهاند در يمن اقامت داشتند و نام شهر آنها مآرب بوده و بين آن و صنعاء سه روز راه بوده آيت و علامتى از علائم قدرت خداوند بر وافر نمودن نعمت شكور و مجازات كفور و آن آيت و علامت اين بود كه ماداميكه آنها بوظائف دينى خودشان تا اندازه ميسور عمل مينمودند در دو طرف يمين و يسار شهر آنها بقدرى باغات و بساتين و اشجار مثمره و انهار جاريه وجود داشت كه براى اتّصال بيكديگر و تزاحم اشجار باغهاى متعدّده با هم گويا دو باغ در دو طرف آنشهر است كه آخر آن دو پيدا نيست و بعضى گفتهاند خانه هر كس دو باغ در دو طرف راست و چپش بود و اين مناسب با قرائت مساكن است كه از جمعى نقل شده و انبياء بنى اسرائيل بآنها از جانب خدا فرمودند بخوريد از نعمتهاى گوناگون و ميوههاى رنگارنگ كه خدا روزى شما فرموده و شكر خدا را بجا آوريد بعبادت و اطاعت كه اين شهر خوب پاكيزه تهى از هر حيوان موذى و گزندهئى است و خداى شما خداى آمرزنده مهربانى است كه اگر احيانا در شكرگزارى هم تقصير يا قصورى براى شما روى دهد با توبه يا بدون آن هم مىآمرزد ولى آنها بكلّى از ياد خدا غافل و سرگرم بآن نعم شدند و به نصائح و مواعظ علماء و صلحاء خودشان گوش ندادند پس خداوند موشهاى بزرگ را مأمور خرابى سدّى فرمود كه بامر حضرت سليمان براى آبادى ديار آنها بسته شده بود و مجارى متعدّده داشت كه بقدر حاجت از آن استفاده مينمودند و موشها مشغول خرابى سدّ شدند و آنها متوجّه نبودند تا سدّ خراب و سيل ديار آنها را ويران نمود چنانچه قمّى ره نقل فرموده و لذا بعضى گفتهاند عرم كه سيل اضافه بآن شده است نام نوع آنموش است و بعضى گفتهاند نام آنسدّ يا هر سدّى است كه جلو آب بسته باشد ولى در روايت قمّى ره بعظيم و شديد تفسير شده و بدل شد بخواست خدا براى آنها آندو باغ ممتدّ پر
جلد 4 صفحه 356
ميوه كه گفته شده زنها وقتى عبور ميكردند و بر سرشان زنبيل بود بدون آنكه دست بميوه بزنند پر ميشد مبدّل شد بدو باغ كه براى صنعت مشاكله و جور بودن كلام باغ خوانده شده و الّا بايد جنگل خوانده شود چون داراى ميوه تلخ يا ميوه درخت تلخ ميوه بودند و أكل با اضافه بخمط نيز قرائت شده است و خمط هر درخت خاردارى است كه داراى ميوه تلخ غير مأكول است و در اين قبيل موارد اضافه معمولتر است از توصيف و بيان چون در صورت توصيف بايد خمط مجرّد از ذات و بمعناى تلخ يا بدمزه استعمال شده باشد يا مضافى براى آن تقدير نمود كه اكل باشد و در صورت بيان هم بىتكلّف نيست و قمّى ره آنرا بامّ غيلان تفسير نموده كه آنرا بدرخت طلح يا بار آن ترجمه نمودهاند و طلح بدرخت بزرگ در ريگستان معرّفى شده است در هر حال معلوم است كه مراد تبديل آن دو باغ است بدو باغ داراى ميوه تلخ بدمزه و درخت شور گز كه اصلا ميوه ندارد لذا گفتهاند معطوف است بر اكل نه بر خمط و مقدار كمى از درخت سدر كه آنرا در فارسى كنار خوانند و آن دو نوع است يك نوع ميوهاش مأكول و برگش براى شستشو خوب است و يك نوع داراى ميوه تند غير مأكولى است كه آن بيابانى است و بعضى گفتهاند اينجا مراد اين نوع است و در صورتى كه مراد نوع اوّل باشد موصوف بكمى شده براى اشاره بآنكه اگر در آن دو باغ چيز مأكولى هم يافت ميشد چيز كمى بود كه دردى را دوا نميكرد اين جزاى كفران نعمت آنها بود كه خدا داد بآنها در دنيا و جزا نميدهد خدا مگر كسيرا كه بسيار ناشكر باشد و كفران نعمت كند چون اگر زياد نباشد گفته شد كه ميآمرزد و يجازى بصيغه مغائب مجهول و كفور برفع نيز قرائت شده است و خداوند ميان شهر آنها و ميان بلاد شام كه گفتهاند يا مكّه كه قمّى ره نقل فرموده قرار داده بود آباديهاى نمايانى براى مسافرين از دور يا براى خودشان كه يكديگر را ميديدند و بركات ظاهرى و باطنى بلاد شام و مكّه معظّمه واضح است كه توسعه رزق و فيوضات ربّانى است و مقدّر فرموده بود خداوند سير مسافرين آنها را از بلد خودشان ببلاد مباركه در آن آباديهاى نمايان باندازه مساوى يكديگر كه صبح چون از منزل حركت ميكردند ناهار را در يكى از آن آباديها صرف مينمودند و چون از آنجا راه مىافتادند
جلد 4 صفحه 357
شام در آبادى ديگر بودند و بآنها اجازه داده شده بود كه مسافرت نمايند از بلدشان به بيت المقدّس يا مكّه معظّمه در آن آباديهاى متقاربه بيكديگر با كمال امنيّت و رفاهيت هر وقت بخواهند از شب و روز و اينها همه الطاف الهى بود نسبت بآنها كه قدردانى و شكرگزارى در برابرش نشد بلكه از خوشى ملول شدند و براى تكبّر و تفرعن و تطاول بر فقراء و ضعفاء و درماندگان از خداوند مسئلت نمودند كه در سر راه آنها بشام بيابانهائى احداث شود كه بتوانند بوجود داشتن زاد و راحله براى خودشان و نداشتن فقراء و ضعفاء بر آنها تفوّق و تطاول نمايند و بر خودشان ستم نمودند چون بنعمت مغرور و مست شدند و خداوند دعايشان را مستجاب فرمود و آباديهاى بين راهشان را ويران و مبدّل به بيابان كرد و پس از سيل عرم سابق الذكر آنقوم كه ده قبيله و شعبه بودند هر يك بديارى پناهنده و متفرق شدند دستهئى بشام هجرت نمودند و دستهئى بمكّه رفتند و دستهئى بمدينه و جمعى ببحرين و فرقهئى بتهامه و پارهئى بعمّان جاى گزين شدند و قصّه آنها سر زبانها افتاد و ضرب المثل شدند بطوريكه براى بيان شدّت تفرّق هر جماعت متفرّق شدهئى ميگويند متفرق شدند مانند تفرّق قوم سبا و همانا در اين قصّه و امثال اين دلالات قدرت حق و موجبات عبرت خلق موجود است براى كسانيكه صابرند بر طاعت خدا و شاكرند بر نعم او بايمان و عمل و فكر و ذكر نه كسانيكه بكلّى از اين معانى غافل و در وادى جهل و نادانى حيران و سرگردانند و بعّد بتشديد بجاى باعد نيز قرائت شده و ربّنا بضمّ و باعد بصيغه ماضى و اين قرائت را در مجمع بامام باقر عليه السّلام هم نسبت داده و مراد شكايت آنها است از خدا و اخبار از طول منازلشان براى افراطشان در تنعّم و تعيّش و بىاعتنائى بنعمت موجوده از جانب خدا براى آنها و در روايات ائمه اطهار بلاد مباركه بذوات مقدّسه خودشان و آباديهاى نمايان بفقهاء و روات احاديثشان و مأمورين بسير در آنها بشيعيانشان تفسير شده و آنكه بايد شب و روز در طلب معرفت احكام باشند با ايمنى از شك و شبهه و جهالت و ضلالت در صورتى كه از مأخذ صحيح أخذ نموده باشند و استفاده اين معانى از باطن قرآن با حفظ ظاهر آن منافى نيست چنانچه تفسير مشهور از بلاد مباركه ببلاد شام و بيت المقدس منافات ندارد با تفسير قمّى ره از آن بمكّه چون ممكن است هر دو مراد