آیه 15 سوره شمس

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا

مشاهده آیه در سوره


<<14 آیه 15 سوره شمس 15>>
سوره : سوره شمس (91)
جزء : 30
نزول : مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و هیچ باک از هلاک آنها نمی‌داشت (یا آنها هیچ از عاقبت بدگناه خود نمی‌ترسیدند).

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And He does not fear its outcome.

معانی کلمات آیه

  • عقبى: عقب (بر وزن قفل) و عقبى: عاقبت شى‏ء «العقبى: جزاء الامر و آخر كل شى‏ء».[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9» وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14» وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»

«9» به راستى رستگار شد، آن كس كه نفس خود را تزكيه كرد. «10» و بى شك محروم و نااميد گشت هر كس كه آن را به پليدى آلود. «11» قوم ثمود از روى سركشى، (پيامبرشان را) تكذيب كردند. «12» آنگاه كه شقى‌ترين آنها (براى كشتن ناقه) به پا خاست. «13» پس پيامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهيد). «14» پس او را تكذيب كردند و ناقه را كشتند و پروردگارشان به خاطر اين گناه، آنان را درهم كوبيد و با خاك يكسانشان كرد. «15» و خداوند از عاقبت كار خود بيم ندارد.

نکته ها

امام باقر و صادق عليهما السلام در تفسير آيه‌ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاع» «1» يعنى آن كس‌كه از پيامبر و امامان معصوم، اطاعت كرد، رستگار شد.

در ديد الهى، پاكان رستگارند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» ولى در نزد فرعونيان، زورمندان رستگارند كه غلبه دارند و به ظاهر پيروزند. «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌»

در انجام كارهاى خير، اميد رستگارى است. «وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «2» در حالى كه در تزكيه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»

تزكيه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقيات و رفتارهاى ناپسند و كسب عقائد و اخلاقيات و كردارهاى پسنديده است.

در سوره شعراء، آيه 155 «لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» و سوره قمر، آيه 28 «نَبِّئْهُمْ‌

«1». تفسير نور الثقلين.

«2». حج، 77.

جلد 10 - صفحه 499

أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» مى‌خوانيم: آب قريه يك روز سهم مردم و يك سهم روز شتر است و هر كدام در روز خود بهره گيرند و كسى مزاحم ناقه نشود كه به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.

در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به كار رفته كه از بررسى آنها معلوم مى‌شود رستگارى شامل چه گروه‌هايى مى‌شود و چه گروه‌هايى از رسيدن به آن محرومند، همچون مجرمان كه مى‌فرمايد: «لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» «1»

در قرآن، بعضى مطالب با يك سوگند آمده است. «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»

گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «وَ الضُّحى‌ وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‌»

گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً، فَالْمُورِياتِ قَدْحاً، فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً»

گاهى چهار سوگند: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ»

گاهى پنج سوگند: «وَ الْفَجْرِ، وَ لَيالٍ عَشْرٍ، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ»

ولى خداوند در اين سوره، ابتدا يازده سوگند ياد كرده و سپس به اهميّت تزكيه نفس اشاره كرده است.

«خابَ» از مصدر «خيبة» به معناى به هدف نرسيدن است.

«دس» به معناى پنهان كردن و تعبير قرآن درباره‌ى زنده به گور كردن دختران چنين است:

«يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» آرى خلافكار، به خاطر شرمندگى رويى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مى‌كند عيب‌ها و خلافكارى‌هاى خود را پنهان كند. كلمه «دسيسه» نيز به كار زشتى گفته مى‌شود كه آن را پنهان مى‌كنند.

«دمدم» به معناى عذاب شكننده و فراگير است كه عذاب شده را قطعه قطعه و پراكنده مى‌كند.

منظور از «فَسَوَّاها» يا قلع و قمع ساختمان‌ها است كه با خاك يكسان شد و يا خود مردم كه‌

«1». يونس، 17.

جلد 10 - صفحه 500

با خاك يكسان شدند.

يك فرد تزكيه شده مى‌تواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصيّت و معرفت و وحدت دهد، چنانكه يك نفر تزكيه نشده براى رسيدن به هوسهاى خود امت‌هايى را به فساد و نابودى و سقوط مى‌كشاند.

در قرآن، براى رستگارى انسان‌ها دو عامل مطرح شده است: يكى ايمان و ديگرى تزكيه.

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»

بنابراين حقيقت ايمان و تزكيه يكى است و هر كس مى‌خواهد خودسازى كند، بايد مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى كسى است كه خود را تزكيه كند و تزكيه شده واقعى، كسى است كه ايمان داشته باشد و احكام و تكاليف دينى را به دقت انجام دهد كه در آغاز سوره مؤمنون آمده است.

در تفسير اطيب‌البيان مى‌خوانيم، جنايتكاران تاريخ و قاتلان زياد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حكومت يا گرفتن حكومت يا محو رقيب و يا طمع به رسيدن چيزى، دست به جنايات مى‌زدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على عليه السلام مرتكب جنايت عظيم شدند، در حالى كه هيچ يك از انگيزه‌ها و عوامل فوق در كار نبود، فقط و فقط شقاوت بود.

حضرت على عليه السلام در كوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را يكى پى كرد ولى خداوند همه را عذاب كرد چون هم راضى بودند و سپس به اين آيه اشاره كرد. «1»

در روايات متعددى از شيعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده كه «اشقى الاولين» عاقر ناقه و «اشقى الاخرين» قاتل على‌بن ابيطالب است. «2»

پیام ها

1- سوگند به خورشيد و ماه و شب و روز و زمين و آسمان و روح انسان كه سعادت انسان در گرو رشد معنوى است نه زندگى مادّى. وَ الشَّمْسِ‌ ... قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها

«1». نهج البلاغه، خطبه 20.

«2». تفسير نمونه.

جلد 10 - صفحه 501

2- اگر نفس را رها كنيم، انسان را به سقوط مى‌كشاند. لذا نفس را بايد كنترل كرد.

«زَكَّاها»

3- تزكيه و خودسازى، محروم كردن نيست، رشد دادن است. «زَكَّاها»

4- هر كس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى كند و غافلانه دنبال تأمين خواسته‌هاى نفسانى رود، محروميّت بزرگى خواهد داشت. «قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»

5- طغيان و گناه، مقدّمه كفر و تكذيب است. «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» ( «تقوا» يعنى پاكى و «طغوى‌» يعنى طغيان در گناه)

6- در شيوه تبليغ، بعد از بيان اصول كلّى، نمونه‌هايى نقل كنيد. قَدْ خابَ‌ ... كَذَّبَتْ ثَمُودُ

7- شكستن قداست‌ها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بيشتر باشد، شكستن آن قساوت بيشترى مى‌خواهد. «اشقى»

8- اگر انسان به فكر تزكيه نباشد، در ابتدا پيروى از نفس را مخفيانه انجام مى‌دهد «دَسَّاها» و سپس علنى. «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها»

9- در انجام كار بد، آن كس كه شقى‌تر است زودتر تحريك مى‌پذيرد. «انْبَعَثَ أَشْقاها» «1»

10- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و بايد مورد احترام قرار گيرد و اهانت به آن، كيفر الهى را به دنبال دارد. «ناقَةَ اللَّهِ‌، فَعَقَرُوها، فَدَمْدَمَ»

11- زدودن علف‌هاى هرز كافى نيست، بارور كردن هم لازم است. ( «زَكَّاها» به معناى رشد است.)

12- به كاميابى‌هاى زودگذر نفس مغرور نشويد كه عاقبتش محروميّت است. «وَ قَدْ خابَ» (كلمه «خاب» يعنى محروم شد و به آنچه مى‌خواست نرسيد.)

«1». «بعثَ» يعنى برانگيخت و «انبعثَ» يعنى برانگيخته شد.

جلد 10 - صفحه 502

13- هر كس به گناه ديگرى راضى باشد شريك جرم است. شتر را يك نفر كشت ولى قرآن مى‌فرمايد: جمعى آن را كشتند. «فَعَقَرُوها»

14- خداوند بر هر چيز مسلط است و از نابود كردن ستمگران هيچ پروائى ندارد. «وَ لا يَخافُ عُقْباها»

15- رضايت و تشويق و تحريك به گناه نيز گناه است. انْبَعَثَ أَشْقاها ... بِذَنْبِهِمْ‌

16- كيفرهاى الهى جلوه‌اى از ربوبيّت اوست. (مربّى بايد موانع تربيت را برطرف سازد.) «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ»

17- قهر الهى در دنيا نيز سخت است. «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها»

«والحمد للّه ربّ العالمين»

جلد 10 - صفحه 504

پانویس

  1. پرش به بالا تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص242

منابع