آیه 14 سوره رعد

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ۖ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ ۚ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ

مشاهده آیه در سوره


<<13 آیه 14 سوره الرعد 15>>
سوره : سوره الرعد (13)
جزء : 13
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

دعوت خدا (و رسولانش) به حق و حقیقت است و بتهایی که مشرکان به جای خدا می‌خوانند هیچ حاجتی را از آنها برنیاورند و تنها مانند آن کس‌اند که به سوی آبی دست دراز کند که بیاشامد ولی آب به دهانش نرسد، و دعای کافران جز در (حرمان و) ضلالت نیست.

دعوت حق [که اجابتش مایه سعادت دنیا و آخرت است] فقط ویژه خداست. و کسانی را که مشرکان به جای خدا می خوانند، چیزی [از درخواست ها و نیازهایشان را] برای آنان برآورده نمی کنند [درخواست این بی خردان از بتان بی جان و جاندار نیست] مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آبی [که با آن فاصله زیادی دارد] می گشاید تا آب به دهانش برسد و حال آنکه هرگز نخواهد رسید، و دعا و درخواست کافران [از غیر خدا] جز در گمراهی و تباهی [که به نتیجه و هدف نمی رسد] نیست.

دعوت حق براى اوست. و كسانى كه [مشركان‌] جز او مى‌خوانند، هيچ جوابى به آنان نمى‌دهند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب‌] به دهانش برسد، در حالى كه [آب‌] به [دهان‌] او نخواهد رسيد، و دعاى كافران جز بر هدر نباشد.

خاص اوست خواندن راستين. آنان كه جز او را مى‌خوانند هيچ پاسخشان نمى‌گويند. همانند كسى كه دو دست به سوى آب برد تا آب به دهان رساند و نتواند كه آب به دهان رساند. و دعاى كافران جز به گمراهى نيست.

دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا می‌خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمی‌گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می‌گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

[Only] to Him belongs the true invocation; and those whom they invoke besides Him do not answer them in any wise—like someone who stretches his hands towards water [desiring] that it should reach his mouth, but it does not reach it—and the invocations of the faithless only go awry.

To Him is due the true prayer; and those whom they pray to besides Allah give them no answer, but (they are) like one who stretches forth his two hands towards water that it may reach his mouth, but it will not reach it; and the prayer of the unbelievers is only in error.

Unto Him is the real prayer. Those unto whom they pray beside Allah respond to them not at all, save as (is the response to) one who stretcheth forth his hands toward water (asking) that it may come unto his mouth, and it will never reach it. The prayer of disbelievers goeth (far) astray.

For Him (alone) is prayer in Truth: any others that they call upon besides Him hear them no more than if they were to stretch forth their hands for water to reach their mouths but it reaches them not: for the prayer of those without Faith is nothing but (futile) wandering (in the mind).

معانی کلمات آیه

فاه: فوه: دهان. در حالات سه گانه، فاه، فوه، فيه مى‏ آيد، در آيه ، حالت نصب آنست‏.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ «14»

تنها خواندن او حقّ است و كسانى را كه (مشركان) جز او مى‌خوانند هيچ پاسخشان نمى‌گويند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال آنكه نخواهد رسيد و دعا و خواست كافران (از غير خدا) جز در گمراهى (وبه هدر رفتن و انحراف) نيست.

نکته ها

دعوت به پرستش خداى ودورى از توجّه به ديگران و تنها او را مؤثر دانستن، بارها در قرآن تذكّر داده شده است. از جمله: اگر انسان، تنها از من درخواست كند، من حتماً او را پاسخ مى‌دهم. «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» «1» امّا اگر به سراغ ديگران رفت و از آنها حاجت خواست، بداند آنها نمى‌شنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمى‌كنند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ» «2»

انسانِ محدود در زندگى پرحادثه دنيا نيازمند پناهگاهى مطمئن است، انبيا پناهگاه واقعى را به او معرّفى مى‌كنند، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امّا كمك‌هاى ديگران (طاغوت‌ها) يا براى استحمار يا استثمار يا تبليغات وحفظ موقعيّت خود و يا ... مى‌باشد و در واقع آنچه براى آنها مطرح نيست، انسان است.

انسان، فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقيقت است‌ «لِيَبْلُغَ فاهُ» ولى راه وصول به آن را گم مى‌كند. امّا جز ايمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او، هيچ چيز ديگرى انسانِ بى‌نهايت طلب را سيراب نمى‌كند. «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» چرا كه غير از اللَّه هر چه باشد سراب است و دعا از غير او بيهوده.


«1». بقره، 186.

«2». فاطر، 14.

جلد 4 - صفحه 330

پیام ها

1- جز خدا به سراغ ديگران نرويد كه از غير او هيچ كارى ساخته نيست. «لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ»

2- سرچشمه‌ى شرك مردم، تصوّرات و خيالات باطل آنهاست. كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ ... وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ‌

3- هركس خالصانه خدا را بخواند، با دست پر برمى‌گردد. دست خالى برگشتن به خاطر توجّه به غير خداست. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ‌ ... وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ «14»

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ‌: براى ذات احديت الهى است دعوت راست و درست. و در اين حق اقوالى است: 1- نزد ابن عباس دعوت حق توحيد و كلمه (لا اله الّا اللّه) است. 2- خداى تعالى حق است پس دعوتش حق باشد، و اشاره است به آنكه انقطاع به درگاه سبحانى در دعا او حق است. 3- پرستش و ستايش الهى حق و صدق خواهد بود.

تحقيق: موجودات سه قسم مى‌باشند:

1- آنكه هم ازلى و هم ابدى، و او منحصر است در واجب الوجود بالذات كه فنا و زوال در ساحت قدسش راه ندارد؛ زيرا. (ما ثبت قدمه امتنع عدمه).

2- موجوداتى كه ازلى نباشد، لكن ابدى خواهد بود مانند انسان.

3- آنكه نه ازلى و نه ابدى بلكه خلقت آنها بالعرض باشد، مانند مواليد سه‌گانه.

و چون ذات احديت، خالق موجودات است، احق باشد به حقانيت و احق به اعتقادات و احقّ به اذكار. پس ثابت شود كه وجود سبحانى حق است در موجودات و اعتقاد به وجود اقدس او حق است در اعتقادات، و ذكر الهى به ثناء و الوهيت و كمال، هرآينه حق است در اذكار؛ و لذا فرمود «له دعوة الحقّ» و به عبارت اخرى، جميع مراتب حق و حقانيت در دعوت الهى جمع باشد، بنابر

جلد 6 - صفحه 355

اين شخص عاقل منصف را پرستش و ستايش چنين حقى لازم آيد (فتأمل ايها العاقل) وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ‌: و آنانكه مى‌خوانند مشركان غير از ذات الهى از اصنام و اوثان و غير آن، و طلب نمايند حاجات خود را از آنان. لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ: اجابت نكنند داعيان را به چيزى از خير و نفعى و دفع مضرتى. إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ: مگر مانند كسى كه دو كف دست به آب گسترد از مكان دور. لِيَبْلُغَ فاهُ‌: تا برساند آن را به دهنش به جهت و ساكن شود به آن سوز عطش. وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ‌: و آن آب نرسد به جهت دورى مسافت بين آندو، پس همچنين آنچه به غير خداوند متعال ستايش و پرستش كنند، نفع بديشان نرسد و اجابت دعوت آنها نشود به سبب دورى.

بنابراين آيه شريفه ضرب المثلى است براى عابدين اصنام و اوثان و در عرب هم معروف است.

2- ابن عباس گويد: «1» داعيان غير حق مانند كسى است كه بخواند بسوى آب به زبانش و اشاره كند به دستش، هر قدر سعى كند مطلوب و مرادش حاصل نيابد.

3- تمثيل به كسى است كه دست به زير آب و به طرف دهان آورد تا بياشامد، ناگاه اجل او را مهلت ندهد و به حالت عطشان بميرد.

4- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: «2» مثل او چنان باشد كه مرد تشنه بر كنار چاه نشسته دست به چاه برد، به آب نرسد، و هيچ فايده و غنائى براى او نخواهد داشت، همچنين مرد بت‌پرست گمان كند كه او را در عبادت اصنام سودى خواهد بود.

5- مثال عابدين غير حق مانند كسى است كه كف دستها گسترده كه آب در آن نماند، با اين حال خواهد تا بياشامد فايده‌اى ندارد، زيرا تا مادامى كه كف‌

«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 284.

«2» تفسير ابو الفتوح ج 6 ص 475.

جلد 6 - صفحه 356

دستش چنين باشد، آب در آن قرار نگيرد.

وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ‌: و نيست خواندن كافران بتان را مگر در گمراهى، يعنى چيزى بديشان نرسد و آن را اجابتى نباشد، مانند كسى كه به بيراهى و گمراهى رود، البته به مقصد نخواهد رسيد.

تفسير برهان‌ «1»- جابر از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه مردى خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد: امر عظيمى ديدم.

فرمود: چه ديدى؟ گفت: مريضى داشتم، براى او آب چاه احقاف وادى برهوت را توصيف نمودند، به جهت شفاى او مشكى و قدحى برداشته روانه سر چاه، مقدارى آب در مشك نموده، ناگاه فرود آمد چيزى در جوّ هوا مانند هيئت زنجيرى، صدائى بلند: اى شخص مرا سيراب نما.

من تا قدح را به او رسانيدم، كشانيده شد تا معلق به شمس شد. پس من پيش رفتم، به مشت آب برداشتم. ثانيا زنجير آمد در حالتى كه صدا بلند:

العطش العطش. اى شخص مرا سيراب كن، الساعه مى‌ميرم.

قدح بلند، تا سيرابش كنم، باز كشيده شد تا معلق به شمس گرديد. سه مرتبه چنين كرد، مشك را بسته، او را سيراب ننمودم. حضرت فرمود: او قابيل پسر آدم است، كه كشت برادرش را و هو قوله عز و جل‌ «وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ ...»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ «12» وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ «13» لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ «14» وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ «15»

ترجمه‌

او است آنكه مينمايد بشما برق را براى ايجاد ترس و طمع و پديد ميآورد ابرهاى گرانبار را

و تسبيح ميكند رعد بستايش او و فرشتگان از ترس او و ميفرستد صاعقه‌ها را پس آسيب ميرساند بآنها هر كه را ميخواهد و آنها مجادله ميكنند در خدا و او سخت انتقام است‌

مر او را است خواندن بر حقّ و آنانكه ميخوانند غير از او را اجابت نميكنند مر ايشانرا بچيزى مگر مانند اجابت كسيكه گشاينده است دو كفش را بسوى آب تا برسد آن بدهنش با آنكه نيست آن رسنده بآن و نيست خواندن كافران مگر در تباهى‌

و مر خدا را سجده ميكند هر كه در آسمانها و زمين است از روى اختيار و اجبار و سايه‌هاشان در بامدادان و نزديكهاى غروب.

تفسير

حكماء طبيعى گويند كه چون بخارات و دودهائى كه از زمين متصاعد

جلد 3 صفحه 194

ميشود بجائى برسند كه اشعه منعكسه خورشيد بآن جا نميرسد و حرارتى وجود ندارد كه طبقه زمهريريّه‌اش ناميده‌اند با يكديگر مجتمع و مؤتلف گردند و از تراكم و تكاثف آنها ابر پديدار شود و در اين حال اگر حرارت دود باقى باشد باز ميل بصعود دارد و اگر تمام شده باشد ميل بهبوط و در هر دو حال براى بيرون آمدن فشار با بر ميآورد و آنرا ميشكافد و پاره ميكند و از آن صدائى موجود ميشود و بگوش ميرسد كه نامش رعد است و چون دود حامل اجزاء دهنيّه و كبريتيّه‌اى از زمين باشد در اثر فشار محترق و مشتعل گردد و آن را برق نامند اگر كم باشد و بزمين نرسد و الا صاعقه خوانند كه بزمين ميرسد و موجودات آنرا ميسوزاند و حكماء الهى گويند بر فرض آنكه تمام اين بيانات و تصوّرات حقّ و صدق باشد آيا علّت پيدايش بخار و دخان چيست و كه منشأ وجود آنها را ايجاد نموده و كه ميل بصعود و هبوط را در آنها وديعه نهاده و مخصّص آنها بازمنه و امكنه خاصه چيست يعنى چرا ابر در همه جا و همه وقت وجود ندارد و چرا با وجودش گاهى باران مى‌آيد و گاهى نمى‌آيد و گاهى برق و رعد و صاعقه موجود ميشود و گاهى نميشود پس معلوم ميشود اختيار تمام اين امور بدست صانع قادر عالم حكيمى است كه هر وقت و هر جاى، حكمتش اقتضاء داشته باشد اين اسباب را موجود ميفرمايد و آثار آن بروز ميكند و اگر نداشته باشد نميكند و نميشود و بتواتر و تجربه قطعيّه ثابت شده است كه اولياء خدا و علماء و صلحاء بدعا و نماز از خدا باران گرفته‌اند نماز استسقاء مرحوم حجة الاسلام حاج سيد محمد تقى خوانسارى قدس سرّه و نزول باران كافى در قم و حوالى آن سال 1363 قمرى مشهود عامّه و موجب عبرت اجانب مقيم آن سامان گشت و واضح است كه خداوند از براى هر امرى سببى ايجاد فرموده و خواسته است كه امور باسبابش جارى شود ولى نه آنكه اختيار را از دست داده باشد و مقدّرات مملكت و بندگان خود را بطبيعت بى‌شعور واگذار كرده باشد پس يگانه علّت حقيقى تمام كائنات اراده الهى است پس او است كه ارائه ميدهد بمردم برق را براى ايجاد خوف در آنها از اصابت آن و طمع در باران رحمت كه بر آنها فرود آيد در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه خوف در مسافر است و طمع در مقيم و بنظر حقير بيان مصداق غالب را فرموده‌اند و اشاره است بلزوم خوف و رجاء در نفوس بندگان و او است كه ايجاد و

جلد 3 صفحه 195

بلند مينمايد ابرهاى سنگين را از زمين و چون سحاب جمع سحابه است موصوف بثقال كه جمع ثقيل و ثقيله است شده و علّت سنگينى آن ذكر شد و محتمل است مراد پر آبى و باران دارى آن باشد و رعد تنزيه ميكند خدا را از هر عيب و نقص بصداى مهيب خود چون دلالت بر وجود صانع حكيم دارد و همان ستايش و حمد او است كه در ساير موجودات هم هست ولى بى‌صدا و چون اين صدادار است در اين آيه مخصوص بذكر شده و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه رعد ملكى است موكل برابر با او است تازيانه‌هاى آتشين كه ميراند بآنها ابر را بهر جا كه خواهد گفتند آنصدا كه شنيده ميشود چيست فرمود تشرى است كه بآن ميزند و نيز از آنحضرت نقل شده كه چون صداى رعد را ميشنيد ميفرمود سبحان من سبّح الرّعد بحمده و نيز ملائكه تنزيه ميكنند خدا را با خوف و خشيت براى جلال و عظمت او و خداوند نازل ميفرمايد صاعقه‌ها را بر هر قوم و شخصى كه بخواهد و مستحقّ آن باشد و كفار مجادله ميكنند با پيغمبر در توحيد خدا و عدل او و اعاده‌اش بندگانرا در قيامت براى جزاى اعمالشان و همچنين مجادله مينمايند با اهل ايمان در اصول عقائدشان و ميخواهند آنها را بجدل و مغالطه از دين خارج كنند و خداوند شديد و عظيم است تدبيرش در هلاكت دشمنانش و بعضى گفته‌اند پر قوّت است و قمّى ره فرموده شديد الغضب است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه شديد الاخذ است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه صاعقه نميرسد بكسيكه ذاكر است پرسيدند ذاكر كيست فرمود كسيكه صد آيه قرائت نمايد و از براى خداوند است خواندنى كه آن حقّ و بر حقّ و بحقّ و از حقّ است يعنى محقّق و مبنى بر تحقيق و راجع بحقّ و از جانب حقّ است و آن كلمه لا اله الا اللّه است كه از ابن عبّاس و غيره نقل شده و او سزاوار است براى خواندن چون اجابت ميفرمايد و كسانيكه جز او را ميخوانند اجابت نميكنند خوانده شدگان از آنها مگر مانند اجابت كسيكه در ته چاه، آبى مى‌بيند و دو كف دست خود را گشوده و ميكشاند بسوى آب براى آنكه كفى بردارد و بنوشد و دستش نميرسد و بر فرض برسد چون گشوده است آب در آن قرار نميگيرد و محروم ميشود فقط طلب بى‌ثمر بيجائى نموده بلسان حال از آب بى‌شعور كه بكام او برسد و خود را مورد استهزاء عقلاء قرار داده اين چنين است حال كسانيكه از بتها حاجت ميطلبند

جلد 3 صفحه 196

كه جماد و بى‌شعورند و قدرت بر اجابت ندارند و نيست خواندن كفار و مشركين بتها را مگر سير در طريق ناحقّ و بيجا و بى‌فائده و از براى خدا سجده ميكنند اهل آسمانها و زمين چون خضوع دارند از حيث وجود در برابر وجود او و از جهت اراده در مقابل اراده او چون بدون حول و قوّه او نمى‌توانند كارى بكنند نهايت آنكه بعضى راضيند برضاى او و بالطوع و الرّغبة خضوع و انقياد دارند و بعضى ناراضى و بكراهت و اجبار تسليم مقدرات الهى شده‌اند اين در صورتى است كه مراد از طوعا و كرها دو معناى متقابل باشد براى دو دسته ولى بنظر حقير محتمل است يك معناى بسيط اراده شده باشد كه در فارسى تعبير از آن بخواهى نخواهى ميكنند و بنابراين مراد آنستكه همه فقير و محتاجند از حيث وجود بوجود او و از جهت اراده و فعل بحول و قوه او پس همه مقهورند بقهر او و محكومند بحكم او و كسى را قدرت سرپيچى نيست از فرمان او اين حال خود آنها است امّا سايه‌هاشان چون در صبحها و عصرها بارز و ظاهر و كامل ميشوند اين خضوع و انقياد از حيث وجود و تكامل كه سجده آنها است در اين دو وقت از آنها ظهور و وجود پيدا ميكند و نيز سجده ميكنند از براى خدا ملائكه آسمان و كسانيكه باختيار ايمان آوردند بگذاردن پيشانى بر زمين بطوع و رغبت و كسانيكه از ترس شمشير مسلمان شدند باكراه و اجبار و كسانيكه بكفر باقى ماندند سايه‌هاشان سجده ميكنند در صبحها و نزديكهاى غروب بظهورشان در سمت مغرب و كمالشان در جانب مشرق باراده الهى و اين تفصيل و تقريب را قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفته‌اند مراد از ظلّ بدن است كه موجب پيدايش سايه در خارج و بمنزله سايه است براى روح كه آن نورانى و اين ظلمانى و متحرك بحركت آن است و كسانيكه قلبا خضوع و انقياد در برابر اوامر الهى ندارند جسمشان ناچار مقهور و منقاد در مقابل اراده او است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از قول خداوند و ظلالهم بالغدوّ و الآصال دعاء است قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن كه ساعت اجابت است و شايد مراد نعمت و راحت باشد كه يكى از معانى ظلّ است و محتمل است بالغدوّ و الآصال كنايه از دوام و استمرار باشد و صبح و عصر خصوصيّتى نداشته باشد و جمع بين معانى و اختصاص هر يك بمورد مناسب ممكن و موكول بنظر اهل ذوق و دقت است.

جلد 3 صفحه 197

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ وَ الَّذِين‌َ يَدعُون‌َ مِن‌ دُونِه‌ِ لا يَستَجِيبُون‌َ لَهُم‌ بِشَي‌ءٍ إِلاّ كَباسِطِ كَفَّيه‌ِ إِلَي‌ الماءِ لِيَبلُغ‌َ فاه‌ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه‌ِ وَ ما دُعاءُ الكافِرِين‌َ إِلاّ فِي‌ ضَلال‌ٍ «14»

‌از‌ ‌براي‌ خداوند ‌است‌ دعوت‌ حق‌ و كساني‌ ‌که‌ ميخوانند ‌از‌ ‌غير‌ ‌از‌ ‌خدا‌ آلهه‌ ‌خود‌ ‌را‌ اجابت‌ نميكنند آلهه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ و ‌آنها‌ اجابت‌ نميشوند ‌از‌ ‌براي‌ ‌خود‌ بشيئي‌ مگر مثل‌ كسي‌ ‌که‌ دست‌ دراز كند بسوي‌ آب‌ ‌براي‌ اينكه‌ برساند بدهان‌ ‌خود‌ و سيراب‌ شود و حال‌ نيست‌ ‌او‌ برساندن‌ آب‌ بدهان‌ و نيست‌ دعوت‌ كفار مگر ‌در‌ ضلالت‌.

لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ چند نحوه‌ ميتوان‌ تفسير كرد 1‌-‌ اينكه‌ آنچه‌ خداوند دعوت‌ فرموده‌ بتوحيد و تصديق‌ انبياء و ايمان‌ و سعادت‌ دنيا و آخرت‌ و نجات‌ ‌از‌ مهالك‌ نشأتين‌ حق‌ ‌است‌ و تخلف‌ نپذيرد.

2‌-‌ دعاء و طلب‌ حوائج‌ بايد ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ ‌باشد‌ بغير ‌او‌ توجه‌ نباشد دعوتي‌ ‌که‌ نتيجه‌ دارد و بهدف‌ اجابت‌ ميرسد ‌از‌ خداوند متعال‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد وَ قال‌َ رَبُّكُم‌ُ ادعُونِي‌ أَستَجِب‌ لَكُم‌ إِن‌َّ الَّذِين‌َ يَستَكبِرُون‌َ عَن‌ عِبادَتِي‌ سَيَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِين‌َ مؤمن‌ ‌آيه‌ 62.

3‌-‌ كلمه‌ اخلاص‌ ‌لا‌ اله‌ الّا اللّه‌ حق‌ ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ ‌در‌ حديث‌ سلسلة الذهب‌ فرمود خداوند متعال‌ ميفرمايد

(كلمة ‌لا‌ اله‌ الّا اللّه‌ حصني‌ و ‌من‌ دخل‌ ‌في‌ حصني‌ امن‌ ‌من‌ عذابي‌)

لكن‌ بجميع‌ دلالاتش‌ مطابقي‌ التزامي‌ اقتضايي‌ مطابقي‌ توحيد عبادتي‌ ‌است‌ التزامي‌ توحيد ذاتي‌ و صفاتي‌ و افعالي‌ اقتضايي‌ تصديق‌ جميع‌ فرمايشات‌ ‌او‌ درباره‌ عقائد ‌که‌ حضرت‌ رضا [ع‌] فرمود

(انا ‌من‌ شروطها)

جلد 11 - صفحه 319

وَ الَّذِين‌َ يَدعُون‌َ مِن‌ دُونِه‌ِ لا يَستَجِيبُون‌َ لَهُم‌ بِشَي‌ءٍ مفسرين‌ گفتند مراد اصنام‌ هستند ‌که‌ دعوت‌ ‌آنها‌ ‌لا‌ ينفع‌ ‌است‌ ولي‌ ‌آيه‌ عموم‌ دارد ‌هر‌ كس‌ بغير ‌خدا‌ توجه‌ كرد نااميد ميشود چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ قدسي‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

(و عزّتي‌ و جلالي‌ لاقطعن‌ّ امل‌ آمل‌ غيري‌).

دست‌ حاجت‌ چه‌ بري‌ پيش‌ خداوندي‌ ‌بر‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 14)- این آیه به دو مطلب اشاره می‌کند: نخست این که «دعوت حق از

ج2، ص470

آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). یعنی هرگاه او را بخوانیم می‌شنود، و اجابت می‌کند، هم آگاهی از دعای بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته‌های آنها.

دیگر این که خواندن بتها و تقاضای از آنها دعوت و دعای باطل است، زیرا «کسانی را که مشرکان غیر از خداوند می‌خوانند (و برای انجام خواسته‌هایشان به آنها پناه می‌برند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمی‌گویند» و دعایشان را اجابت نمی‌کند (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ‌ءٍ).

سپس- همان گونه که روش قرآن است- برای مجسم ساختن این موضوع عقلانی مثال حسی زیبا و رسایی بیان می‌کند و می‌گوید: «آنها (که غیر خدا را می‌خوانند) همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می‌گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید»! (إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).

آیا می‌توان در کنار چاه نشست و دست به سوی آب دراز کرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آیا این کار جز از یک انسان ساده لوح و دیوانه سر می‌زند؟

در پایان آیه برای تأکید این سخن می‌گوید: «و دعای کافران (از بتها چیزی) جز (گام برداشتن) در گمراهی نیست» (وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ).

چه ضلالتی از این بالاتر که انسان سعی و کوشش خود را در بیراهه‌ای که هرگز او را به مقصد نمی‌رساند به کار برد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع