آیه 140 سوره صافات

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 140 صافات)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

مشاهده آیه در سوره


<<139 آیه 140 سوره صافات 141>>
سوره : سوره صافات (37)
جزء : 23
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آن گاه که به کشتی پر جمعیتی گریخت (زیرا به قومش وعده عذاب داد و آنها از دل توبه و انابه کردند و خدا رفع عذاب کرد. او به دریای روم گریخت تا نزد قوم خجل و شرمنده نرود).

[یاد کن] هنگامی را که به سوی آن کشتی پر [از جمعیت و بار] گریخت،

آنگاه كه به سوى كشتى پر، بگريخت!

چون به آن كشتى پر از مردم گريخت،

به خاطر بیاور زمانی را که به سوی کشتی پر (از جمعیّت و بار) فرار کرد.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When he absconded toward the laden ship,

When he ran away to a ship completely laden,

When he fled unto the laden ship,

When he ran away (like a slave from captivity) to the ship (fully) laden,

معانی کلمات آیه

«أَبَقَ»: گریخت. این واژه بیشتر برای گریختن بندگان از پیش صاحبانشان به کار می‌رود. اینجا مراد ترک کردن قوم و قبیله بدون اجازه پروردگار است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «139» إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «140» فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ «141»

و همانا يونس از فرستادگان است. آن گاه كه (از قوم خود) فرار كرد (و) به سوى كشتى پر (از بار و مسافر شتافت. كشتى به خطر افتاد و بنا شد بر اساس قرعه، افرادى به دريا افكنده شوند). پس يونس با مسافران كشتى قرعه انداخت و از بازندگان شد.

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ «142» فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ «143» لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ «144»

پس (او را به دريا افكندند و) ماهى بزرگى او را بلعيد. او خود را سرزنش مى‌كرد (و در شكم ماهى به تسبيح خداوند پرداخت). پس اگر از تسبيح گويان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى‌ماند.

نکته ها

عبدِ «آبق»، برده فرارى را گويند كه بدون اجازه مالكش فرار كند. حضرت يونس بدون اجازه خداوند، قومش را ترك كرد و سر به بيابان گذاشت.

«ساهم» از «سهم» به معناى قرعه‌كشى است، گويند: نهنگى مانع حركت كشتى شد و ديدند كه اگر يكى فدا نشود، خطر همه‌ى مسافران را تهديد مى‌كند. لذا با قرعه كشى، يونس را به دهان نهنگ انداختند تا خطر برطرف شود.

«مدحضين» از «ادحاض» به معناى لغزاندن و در اين مورد كنايه از شكست و مغلوبيّت در امر قرعه كشى است.

جلد 8 - صفحه 61

«حوت» به ماهى گفته مى‌شود، خواه بزرگ و خواه كوچك، ولى بيشتر در مورد ماهى بزرگ بكار مى‌رود.

اگر خداوند دستور خروج و دورى از مردم را به پيامبرش بدهد، دورى كردن يك ارزش است، همان گونه كه به لوط فرمود: فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ‌ ... «1» ولى اگر بدون اجازه خداوند، چنين حركتى شد، ضد ارزش و فرار حساب مى‌شود. «أَبَقَ»

داستان بايد كوتاه، متنوع و مفيد باشد. در اين سوره براى داستان هر پيامبرى چند آيه بيش‌تر نيامده است.

يونس به خاطر كم صبرى، از قوم خود فرار كرد و لذا الگوى پيامبران بعدى قرار نگرفت و خداوند به پيامبر اسلام مى‌فرمايد: مثل يونس مباش‌ «لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ». «2» در اين سوره نيز داستانش در آخر بيان شد.

پیام ها

1- آشنايى با تاريخ انبيا، براى امروز ما درس است. «وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ»

2- قرعه‌كشى ميان افراد، امرى مشروع و با سابقه است. «فَساهَمَ»

3- حيوانات، گاهى براى انجام يك كار، از طرف خداوند مأمور مى‌شوند. «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ»

4- فرار از مسئوليّت راه گشا نيست. (يونس از ميان قومش رفت ولى وضعش بدتر شد). «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ»

5- برخى مشكلات ما در زندگى، ناشى از كوتاهى در انجام مسئوليّت است. أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ‌ ... فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ‌

6- گاهى اولتيماتوم لازم است. فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ‌ ...

7- تغيير شرايط، ما را از خدا جدا نكند. «مِنَ الْمُسَبِّحِينَ»

8- تسبيح خداوند، عامل نجات از گرفتارى‌ها است. حضرت يونس در شكم‌

«1». هود، 81.

«2». قلم، 48.

جلد 8 - صفحه 62

ماهى مى‌گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» «1»، «كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ»

9- سابقه‌ى درخشان، يكى از عوامل نجات است. (فرعون و يونس هر دو در دل آب اقرار كردند، ليكن فرعون غرق و يونس آزاد شد، چون او بد سابقه و اين خوش سابقه بود). «الْمُرْسَلِينَ‌- الْمُسَبِّحِينَ»

10- با اراده‌ى خداوند، انسان مى‌تواند در شكم ماهى تا قيامت زنده بماند. «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» پس عمر طولانى همانند عمر حضرت مهدى از هر استبعادى به دور است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140)

إِذْ أَبَقَ‌: ياد بياور زمانى را كه قبل از نزول وحى الهى از ميان قوم بيرون رفت، إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ‌: به سوى كشتى كه مملو بود از مردمان و امتعه.

نكته: اصل «اباق» در لغت به معنى گريختن بنده است از مولاى خود، و چون حضرت يونس عليه السلام بدون اذن پروردگار از شهر بيرون رفت، لذا تعبير به اباق در غايت حسن باشد، چون حضرت داخل و كشتى در ميان آب آمد، بايستاد، ملاحان گفتند بنده گريخته‌اى در كشتى باشد كه از حركت مانده. بنا به عادت سابقه كه هر وقت بنده‌اى گريخته بود او را ميان آب انداختى، حضرت يونس فرمود: بنده گريخته منم. گفتند: حاشا تو بنده صالحى و آثار صلاح از سيماى تو هويداست، فرمود: من خود را بهتر از شما مى‌شناسم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (142)

فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‌ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‌ حِينٍ (148)

ترجمه‌

و همانا لوط از پيمبران است‌

هنگاميكه نجات داديم او و اهلش را همگى‌

مگر پيرزنى را در بازماندگان‌

پس هلاك كرديم ديگران را

و همانا شما ميگذريد بر آنها با آنكه هستيد صبح‌كنندگان‌

و بشب آيا پس در نمى‌يابيد بعقل‌

و همانا يونس از پيمبرانست‌

هنگاميكه گريخت بسوى كشتى مملوّ

پس قرعه زد پس شد

جلد 4 صفحه 448

از قرعه بنام افتادگان‌

پس فرو بردش ماهى و او بود ملامت كننده خود

پس اگر نه اينكه او بود از تسبيح كنندگان‌

هر آينه ميماند در شكمش تا روزى كه برانگيخته ميشوند

پس انداختيم او را بزمينى بى‌گياه با آنكه او بيمار بود

و رويانديم بر سر او درختى از كدو

و فرستاديم او را بسوى صد هزار نفر يا زياده مى‌بودند

پس ايمان آوردند پس بهره‌مند نموديم ايشانرا تا زمان مرگ.

تفسير

خداوند متعال متذكر شده قصّه حضرت لوط و نجات او و خانواده‌اش جز زن پيرش را كه باقى ماند در عذاب و هلاك شد با ساير اهل سدوم بنحو اجمال چون تفصيل آن در سور سابقه ذكر شده و گوشزد فرموده اهل مكّه را كه در مسافرت بشام همه ساله بر آنديار عبور مينمايند صبح و شام و مى‌بينند آثار باقيه آنشهر ويران را و تعقّل نميكنند تا متنبّه شوند كه در اثر معصيت خدا باين بلا گرفتار شدند و از روايتى كه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده استفاده ميشود كه مراد مرور بر احوال آنها است در قرآن چون قرائت نمايند آنرا صبح و شام و در هر حال تعجّب از عدم تعقل و عبرت آنها است از آنچه مى‌بينند و مى‌شنوند و فرموده كه حضرت يونس بن متّى كه شرح حال او در سوره خودش گذشت از پيغمبران مرسل بود و از قوم خودش مانند غلامى كه از مولاى خود بگريزد بدون اذن خدا گريخت و رفت بجانب كشتى مملوّ از متاع و مسافر و نشست در آن تا وسط دريا كه كشتى از رفتار بازماند و كشتيبانان گفتند هر وقت بنده‌اى از مولاى خود گريخته باشد اين پيش‌آمد براى كشتى ما روى ميدهد و بنا شد قرعه بكشند بنام هر كس بيايد او را در دريا بيندازند تا سايرين از خطر مرگ ايمن شوند و حضرت يونس داخل شد در كسانيكه قرعه بنام آنها كشيده ميشد و بنام او درآمد و چون آثار صلاح و تقوى از سيماى او ظاهر بود قرعه را تكرار نمودند تا سه مرتبه و در هر سه بار نام او بيرون آمد و حضرت متوجه بلب كشتى شد ديد ماهى بزرگى سر از آب بيرون آورده و دهانش را گشوده خود را بدهان او انداخت چنانچه در فقيه از امام باقر عليه السّلام نقل نموده پس آن ماهى او را مانند لقمه‌اى فرو برد و بلع كرد و او مورد ملامت مردم گرديد يا خود را ملامت نمود بر ترك اولائى كه از او صادر شد كه بى‌دستور الهى از ميان قوم خود بيرون رفته بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون كشتى‌

جلد 4 صفحه 449

بوسط دريا رسيد خدا ماهى بزرگيرا فرستاد جلو كشتى را گرفت يونس باو نظر نمود از آن ترسيد خود را بآخر كشتى برد ماهى هم متوجه بجانب او گرديد و دور زد و دهانش را بروى او باز كرد و اهل كشتى گفتند در ميان ما گنه‌كارى است پس قرعه كشيدند و بنام يونس درآمد و او را در دريا انداختند و ماهى او را بلع نمود و در آب روان گرديد و نقل نموده‌اند كه خداوند بماهى وحى فرمود كه من شكم تو را زندان او قرار دادم نه او را خوراك تو بايد او را محفوظ بدارى يعنى قوّه هضم را از اندرون او سلب فرمود بقدرى كه آنحضرت در شكم ماهى سالم ماند تا سه روز كه در آن مدت مشغول بذكر خدا بود بنحويكه در سوره انبياء گذشت و اگر نبود اشتغال او بذكر و تسبيح خدا درنگ مينمود در شكم ماهى تا روز قيامت و بعد از سه روز خداوند بآنماهى امر فرمود كه او را بزمين بيگياهى بيندازد و انداخت و خداوند بر سر او سايبانى از درخت كدوئى رويانيد براى آنكه پوستش رقيق و بدنش ضعيف و مريض شده بود و چون قوى و سالم گرديد آندرخت خشك شد و او بزحمت افتاد و متأثر و ملول گرديد و بخدا از خشك شدن آندرخت شكايت نمود و خداوند جواب فرمود تو از خشك شدن درختى كه نكاشتى و آب ندادى و ديگر احتياج بآن ندارى چون خوب شدى غمگين ميشوى و محزون نميشوى براى اهل نينوا كه بيش از يكصد هزار نفرند و ميخواهى عذاب بر آنها نازل شود آنها ايمان آوردند و پرهيزكار شدند پس بر گرد بسوى ايشان و آنحضرت مراجعت فرمود و اهل نينوا بعد از معرفت بحال او مقدمش را گرامى داشتند و ايمان آوردند بخوبى و بخوشى زيستند تا باجل خود از دنيا رفتند چنانچه اين معانى از روايت قمّى ره از امام باقر عليه السّلام استفاده ميشود و يقطين در لغت اشجار بى‌ساق كم دوام را گويند مانند كدو كه اينجا اراده شده است و كلمه او در او يزيدون محتمل است بمعناى واو باشد چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه و يزيدون قرائت فرموده است و در بعضى از روايات تصريح بزياده سى هزار شده و محتمل است بمعناى بل باشد و محتمل است براى ابهام باشد يعنى لازم نيست دانسته شود عدد آنها تحقيقا همين‌قدر كه بدانند زياد بودند كافى است و محتمل است براى تخيير باشد يعنى كسيكه آنها را از دور ميديد ميتوانست بصد هزار يا بيشتر تخمين بزند يا

جلد 4 صفحه 450

اگر اطفال را حساب نكنند چون پيغمبر بر آنها مبعوث نميشود صد هزار بودند و الّا بيشتر چون آنها هم به تبع بزرگترهاشان از اهل ايمان حساب ميشوند و در هر حال عدد آنها در علم الهى معيّن بود و ترديدى در آن مقام نبوده و نيست و اللّه تعالى اعلم بمراده.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ أَبَق‌َ إِلَي‌ الفُلك‌ِ المَشحُون‌ِ (140)

ياد كن‌ زماني‌ ‌که‌ يونس‌ گريخت‌ و فرار كرد بسوي‌ كشتي‌ ‌که‌ مشحون‌ و مملو ‌از‌ جمعيت‌ ‌بود‌.

چون‌ ‌در‌ كشتي‌ سوار شد ماهي‌ عظيمي‌ ‌که‌ تعبير بنهنگ‌ ميكنيم‌ جلو كشتي‌ ‌را‌ گرفت‌ ‌آن‌ طرفي‌ ‌که‌ يونس‌ نشسته‌ ‌بود‌ يونس‌ بطرف‌ ديگر رفت‌ نهنگ‌ ‌هم‌ بآن‌ طرف‌ آمد ناخداي‌ كشتي‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ نهنگ‌ كشتي‌ ‌را‌ غرق‌ ميكند مگر اينكه‌ يك‌ نفر ‌را‌ ‌در‌ دهان‌ ‌او‌ اندازيم‌ ‌تا‌ بقيه‌ سالم‌ بمانند چند مرتبه‌ قرعه‌ زدند بنام‌ يونس‌ درآمد يونس‌ ‌ يا ‌ خودش‌ ‌را‌ ‌در‌ دريا انداخت‌ ‌ يا ‌ ‌او‌ ‌را‌ انداختند نهنگ‌ ‌او‌ ‌را‌ بلعيد و رفت‌ و كشتي‌ سالم‌ رد شد ‌که‌ ميفرمايد:

193

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 140)- این همان است که قرآن در این آیه به آن اشاره کرده، می‌گوید:

به خاطر بیاور «هنگامی را که به سوی کشتی پر (از جمعیت و بار) فرار کرد» (إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ)

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع