آیه 11 سوره نور
<<10 | آیه 11 سوره نور | 12>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
همانا کسانی که آن بهتان را بستند (و به عایشه تهمت کار ناشایست زدند که رسول و مؤمنان را بیازارند) گروهی همدست از (منافقان) شمایند؛ نپندارید ضرری از آن به آبروی شما میرسد بلکه خیر و ثواب نیز (چون بر تهمت صبر کنید از خدا) خواهید یافت؛ هر یک از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسید؛ و آن کس از منافقان که رأس و منشأ این بهتان بزرگ گشت هم او به عذابی بزرگ معذب خواهد شد.
به یقین کسانی که آن تهمت [بزرگ] را [درباره یکی از همسران پیامبر به میان] آوردند، گروهی [هم دست و هم فکر] از [میان] خود شما بودند، آن را برای خود شرّی مپندارید، بلکه آن برای شما خیر است، برای هر مردی از آنان کیفری به میزان گناهی است که مرتکب شده، و آن کس که بخش عمده آن را بر عهده گرفته است، برایش عذابی بزرگ است.
در حقيقت، كسانى كه آن بهتان [داستان اِفك] را [در ميان] آوردند، دستهاى از شما بودند. آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است. براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است، و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت.
كسانى كه آن دروغ بزرگ را ساختهاند گروهى از شمايند. مپنداريد كه شما را در آن شرى بود. نه، خير شما در آن بود. هر مردى از آنها بدان اندازه از گناه كه مرتكب شده است به كيفر رسد، و از ميان آنها آن كه بيشترين اين بهتان را به عهده دارد به عذابى بزرگ گرفتار مىآيد.
مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئهگر) از شما بودند؛ امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است؛ آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند؛ و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- افك: دروغ بزرگ در جوامع الجامع آمده: «الافك: ابلغ الكذب» اصل آن به معنى برگرداندن است، دروغ را از آن افك گويند كه از واقعيتش برگردانده شده است.
- عصبة: جماعتى كه به هم مربوط هستند عصب (بر وزن شرف): رگ. معصوب چيزى است كه با رگ به هم بسته شده است در جوامع الجامع گفته: جماعت را از آن عصبة گويند كه كارها به وسيله آنها جمع و روبراه مىشود.
- كبره: كبر (بر وزن جسر): بزرگى و بزرگ.[۱]
نزول
على بن ابراهيم قمى فرمايد: عامه نقل نمودهاند كه اين آيه در حق عايشه نازل شده و آنچه در باره او نسبت دادند در غزوه بنى مصطلق.
اما خاصه روايت نموده كه نازل شده در حق ماريه قبطيه و آنچه عايشه به او نسبت داده، بعد به اسناد خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام و نيز در تفسير برهان از آن حضرت روايت شده كه فرمود: چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافت، حزن شديدى عارض شد، عايشه گفت:
چه چيز محزون ساخته تو را، ابراهيم نيست مگر پسر جريح. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را امر به كشتن جريح فرمود، حضرت امير با شمشير به طرف جريح آمد، به سر ديوار باغ بود، حضرت درب باغ را زدند، جريح خواست درب باغ را باز كند، چون حضرت را ديد، آثار غضب در آن حضرت مشاهده نمود برگشت و درب را باز ننمود. حضرت وارد باغ شد، جريح از ترس بالاى درختى بر آمد، حضرت نيز بر آمد، چون نزديك شد، جريح خود را از بالاى درخت انداخت، ظاهر شد عورت او، نه عورت مرد داشت نه عورت زن. حضرت مراجعت، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد:
هرگاه مرا فرستادى به امرى، در اجراى آن مانند ميخ سرخ شده در پشم باشم (كنايه از آنكه عجله نمايم) يا تأنى و تثبت نمايم؟ فرمود: بلكه تأنى نما.
عرض كرد: قسم به خدائى كه تو را مبعوث ساخته، جريح نداشت آنچه براى مردان است و آنچه براى زنان است. حضرت فرمود: حمد براى خدائى كه بازگردانيد بدى را از ما خانواده. «1» إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ: بدرستى كه آنانكه آوردند دروغ بزرگ را در شأن ديگرى، عُصْبَةٌ مِنْكُمْ: گروهى هستند از شما، لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ:
مپنداريد آن دروغ را بدى از براى شما مسلمانان، بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: بلكه آن.
خير است براى شما به جهت آنكه ثواب بزرگ يافتيد و كرامت و تعظيم شما بر همه كس ظاهر گشت و وعيد كلى در باره دروغگويان وقوع يافت. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ: مر هر يكى از اين گويندگان دروغ را، مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ: جزاى آن چيزى است كه كسب كرده از گناه بقدرى كه خوض نموده از سخريه و خنديدن و سخنان زشت گفتن و خاموش شدن و منع ننمودن، هر كدام به مرتبه خود شريك و معين در آن گناه باشند. وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ: و آن كس كه فرا گرفت و متحمل شد معظم آن سخن و شنيعتر آن را از آن جماعت، لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ: مر او راست عذابى بزرگ در آخرت يا در دنيا به آنكه مخذول گردد.
تنبيه: فرستادن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را به سوى جريح، براى ظاهر شدن حق و گردانيدن نسبت بدى بوده، و حضرت مىدانست كه على عليه السّلام نمىكشد او را، و چنين نبوده كه به مجرد قول عايشه حكم به قتل فرمايد، بلكه براى آشكار شدن امر دروغ بوده و دلالت نمايد آنچه قمى در سوره حجرات از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده. [۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11»
همانا كسانى كه آن دروغ بزرگ را (در ميان) آوردند، گروهى از خود شما بودند. آن را براى خود شرّ نپنداريد، بلكه آن (در نهايت) به نفع شماست.
بر عهده هر كدام از آنان، بدان اندازه از گناه است كه مرتكب شده است و براى كسى كه بخش بزرگ آن را انجام داده، عذاب بزرگى است.
نکته ها
كلمهى «افك» در لغت، به معناى گرايش از حقّ به باطل است. تهمت زدن نيز نوعى پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است.
برخى مفسّران درباره شأن نزول اين آيه گفتهاند: پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در هر سفرى با قيد قرعه يكى از همسرانش را همراه مىبرد. در جنگ «بنى مصطلق» عايشه را برد. وقتى كه نبرد پايان يافت و مردم به مدينه بازمىگشتند، عايشه براى تطهير و يا يافتن دانههاى گردنبند گمشدهاش از قافله عقب ماند. يكى از اصحاب كه او نيز از قافله دور مانده بود، عايشه را به لشكر رساند. بعضى افراد به عايشه و آن صحابى، تهمت ناروا زدند. اين اتهام به گوش مردم
جلد 6 - صفحه 152
رسيد، پيامبر ناراحت شد وعايشه به خانه پدر رفت، تا آن كه اين آيه نازل شد. «1»
جمعى ديگر از مفسّران و خصوصاً نويسنده تفسير «اطيبالبيان» با استفاده از روايات متعدّد و مستند نقل مىكنند كه اين آيه دربارهى «ماريه قبطيه» (يكى ديگر از همسران رسول خدا) است، كه خداوند به او فرزندى به نام «ابراهيم» داد، ولى پس از 18 ماه از دنيا رفت. عايشه و حَفصِه گفتند: اى رسول خدا! چرا گريه مىكنى؟ ابراهيم فرزند تو نبود، بلكه شخص ديگرى غير از تو با ماريه همبستر شده و ابراهيم متولد شده است. اينجا بود كه اين آيه نازل شد. علّامه جعفر مرتضى در كتاب گرانقدر (حديث الافك) نيز اين بيان را تأييد مىكند. در مورد هر دو شأن نزول سؤالاتى مطرح است ولى چون هدف ما در اين تفسير، پيامگيرى از متن آيات است، دربارهى شأن نزولها بحث گستردهاى نداريم.
در ماجراى افك چندين گناه نهفته است: دروغ، سوءظن به مؤمن، ايذاى مؤمن، تهمت، اهانت، آزردن پيامبر صلى الله عليه و آله، تضعيف خاندان رسالت و شايعهپردازى.
پیام ها
1- افراد فاسق، از نسبت دادن زنا، حتى به همسر پيامبر نيز ابايى ندارند. «جاؤُ بِالْإِفْكِ»
2- گاهى شايعهسازان، با سازماندهى قبلى و قصد توطئه، شايعه را القا مىكنند.
«عُصْبَةٌ» ( «عُصْبَةٌ» يعنى گروه متشكّل و متعصّبى كه هدفى را دنبال مىكند)
3- مراقب شايعهسازان در ميان خود باشيد. «مِنْكُمْ»
4- گاهى در پيشآمدهاى تلخ منافعى وجود دارد. (مانند روشنشدن چهرهى منافقان، هوشيارى مردم، امدادهاى الهى براى مظلوم) «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ» 5- اميددادن به مؤمنان در برابر توطئه وتهمت بدخواهان لازم است. «بَلْ هُوَ خَيْرٌ»
6- كيفرهاى الهى، عادلانه ومتناسب با اعمال ماست. «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ»
7- در گناهان دستهجمعى، هر يك از افراد به مقدار سهم خود مجرم است. «لِكُلِ
«1». تفسير ابن كثير.
جلد 6 - صفحه 153
امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»
8- انسان زمانى مجرم و مقصّر است كه با علم و قصد گناه كند. «اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»
9- گناه هر كس گريبانگير خود اوست. «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»
10- مجازات كسى كه نقش اصلى را در ارتكاب جرم دارد، بزرگتر است.
وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ ... لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11»
شأن نزول: على بن ابراهيم قمى فرمايد: عامه نقل نمودهاند كه اين آيه در حق عايشه نازل شده و آنچه در باره او نسبت دادند در غزوه بنى مصطلق.
اما خاصه روايت نموده كه نازل شده در حق ماريه قبطيه و آنچه عايشه به او نسبت داده، بعد به اسناد خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام و نيز در تفسير برهان از آن حضرت روايت شده كه فرمود: چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافت، حزن شديدى عارض شد، عايشه گفت:
چه چيز محزون ساخته تو را، ابراهيم نيست مگر پسر جريح. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را امر به كشتن جريح فرمود، حضرت امير با شمشير به طرف جريح آمد، به سر ديوار باغ بود، حضرت درب باغ را زدند، جريح خواست درب باغ را باز كند، چون حضرت را ديد، آثار غضب در
جلد 9 - صفحه 205
آن حضرت مشاهده نمود برگشت و درب را باز ننمود. حضرت وارد باغ شد، جريح از ترس بالاى درختى بر آمد، حضرت نيز بر آمد، چون نزديك شد، جريح خود را از بالاى درخت انداخت، ظاهر شد عورت او، نه عورت مرد داشت نه عورت زن. حضرت مراجعت، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد:
هرگاه مرا فرستادى به امرى، در اجراى آن مانند ميخ سرخ شده در پشم باشم (كنايه از آنكه عجله نمايم) يا تأنى و تثبت نمايم؟ فرمود: بلكه تأنى نما.
عرض كرد: قسم به خدائى كه تو را مبعوث ساخته، جريح نداشت آنچه براى مردان است و آنچه براى زنان است. حضرت فرمود: حمد براى خدائى كه بازگردانيد بدى را از ما خانواده. «1» إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ: بدرستى كه آنانكه آوردند دروغ بزرگ را در شأن ديگرى، عُصْبَةٌ مِنْكُمْ: گروهى هستند از شما، لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ:
مپنداريد آن دروغ را بدى از براى شما مسلمانان، بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: بلكه آن.
خير است براى شما به جهت آنكه ثواب بزرگ يافتيد و كرامت و تعظيم شما بر همه كس ظاهر گشت و وعيد كلى در باره دروغگويان وقوع يافت. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ: مر هر يكى از اين گويندگان دروغ را، مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ: جزاى آن چيزى است كه كسب كرده از گناه بقدرى كه خوض نموده از سخريه و خنديدن و سخنان زشت گفتن و خاموش شدن و منع ننمودن، هر كدام به مرتبه خود شريك و معين در آن گناه باشند. وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ: و آن كس كه فرا گرفت و متحمل شد معظم آن سخن و شنيعتر آن را از آن جماعت، لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ: مر او راست عذابى بزرگ در آخرت يا در دنيا به آنكه مخذول گردد.
تنبيه: فرستادن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را به سوى جريح، براى ظاهر شدن حق و گردانيدن نسبت بدى بوده، و حضرت مىدانست كه على عليه السّلام نمىكشد او را، و چنين نبوده كه به مجرد قول عايشه حكم به قتل فرمايد، بلكه براى آشكار شدن امر دروغ بوده و
«1». تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 2، ص 100 و 101 و نيز تفسير برهان، ج 3، ص 126 و 127.
جلد 9 - صفحه 206
دلالت نمايد آنچه قمى در سوره حجرات از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11» لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ «12» لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ «13» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15»
جلد 4 صفحه 10
ترجمه
همانا آنانكه آوردند دروغ بزرگ را جماعتى هستند از شما مپنداريد آنرا شرّ براى خودتان بلكه آن خير است براى شما از براى هر مردى است از آنها آنچه كسب كرد از بدى و آنكه متصدى شد معظم آنرا از آنها براى او است عذابى بزرگ
چرا هنگاميكه شنيديد آنرا گمان نبردند مؤمنون و مؤمنات بخودشان خير را و نگفتند اين دروغ بزرگيست آشكار
چرا نياوردند بر آن چهار گواه پس چون نياوردند گواهان را پس آنگروه نزد خدا آنانند دروغگويان
و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه رسيده بود بشما در آنچه بحث كرديد در آن عذابى بزرگ
هنگاميكه فرا ميگرفتيد آنرا بزبانهاتان و ميگفتيد بدهانهاتان چيزيرا كه نيست براى شما بآن دانشى و ميپنداريد آنرا سهل و آن نزد خدا بزرگ است.
تفسير
در شأن نزول اين آيات بين عامه و خاصه اختلاف شده آنها بر طبق روايتى كه از عايشه نقل شده گفتهاند در برائت او از تهمت چند نفر از دشمنان پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و اجمال آن روايت كه زهرى از عايشه نقل نموده آنستكه گفته در يكى از جنگها كه من با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم بودم در مراجعت نزديك بمدينه در منزلى فرود آمديم و چون امر بر حيل صادر شد من براى قضاى حاجت از اردو دور شدم و چون برگشتم ديدم گردن بنديكه از جزع يمانى داشتم پاره شده و دانههايش ريخته لذا برگشتم و سرگرم بجستجوى آن شدم تا آنكه اصحاب بگمان آنكه من در هودجم آنرا بر شتر نهادند و چون من كوچك اندام و سبك بودم متوجه نشدند و رفتند و چون من آمدم ديدم همه رفتهاند بجاى خود نشستم و صفوان بن معطل كه يكى از اصحاب بود و معمولا بعد از حركت اردو توقف ميكرد براى آنكه اگر چيزى از كسى جامانده باشد بصاحبش برساند متوجه من شد و من قضيه را باو گفتم و او شترش را خواباند و من سوار شدم پس شتر را راند تا مرا به اردو رساند و مردم چون بمنزل رسيدند و مرا در هودج نديدند بگفتگوى من مشغول شدند و چون من با صفوان رسيديم حرفها شروع شد تا ما وارد مدينه
جلد 4 صفحه 11
شديم و من مريض شدم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اظهار لطفى بمن نشد و مرضم شدت كرد و با اجازه آنحضرت بخانه پدرم رفتم و هميشه گريه ميكردم و مادرم مرا تسليت ميداد تا آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چون با على بن أبي طالب و با اسامة بن زيد در باب طلاق من مشورت نموده بود و اسامه گفته بود ما از او جز خوبى نديده و نشنيدهايم و على عليه السّلام گفته بود خدا بشما تنگ نگرفته و زن براى شما بسيار است ولى اگر از بريره كنيز او تحقيق كنيد راست ميگويد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از بريره تحقيق فرموده بود و او جدا مرا تبرئه نموده بود روزى بعيادت من آمد و در كنار بسترم نشست و بمن فرمود در باره تو حرفهائى بمن رسيده اگر دروغ باشد خدا پاكدامنى تو را آشكار كند و اگر راست باشد توبه و استغفار كن كه خدا توبه بندگانش را قبول خواهد كرد و من در جواب چيزى نگفتم و گريه كردم و يقين داشتم كه خدا مرا تبرئه خواهد فرمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از جايش برنخاست تا آثار وحى در او ظاهر گرديد و پدر و مادرم ميترسيدند مبادا گناه من بآنحضرت وحى شود و من باكى نداشتم تا حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بجا آمد و بمن مژده داد كه خدا تو را تبرئه نمود و ده آيه در برائت من نازل شد كه اولش انّ الذين جاءوا بالافك است پس آنحضرت به منبر رفت و آيات را براى مردم تلاوت فرمود و عبد اللّه بن ابى و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت جحش را كه بمن نسبت بد داده بودند حدّ زد و چون در اين روايت كه مدرك اهل سنت است جملاتى از عايشه نقل شده بود كه مناسب با مقام خانواده نبوّت نبود و معلوم بود فقط عايشه آنرا براى اثبات جمال و جلال خود ذكر كرده حقير از نقل تفصيلى آن صرف نظر نمودم و اما روايات خاصه بنقل قمى ره دلالت دارد بر آنكه اين آيات در برائت ماريه قبطيه از تهمت عايشه و موافقان با او از قبيل حفصه و پدرانشان نازل شده چون از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه وقتى ابراهيم پسر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از دنيا رفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم خيلى محزون شد پس عايشه باو گفت چرا اين قدر محزونى نبود او مگر پسر جريح پس پيغمبر امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بقتل او فرمود و آنحضرت شمشيرش را برداشت و رفت و جريح قبطى در باغى بود حضرت در باغ را زد جريح آمد در باغ را باز كند متوجه شد كه على عليه السّلام غضبناك است در را
جلد 4 صفحه 12
باز نكرد و فرار كرد و امير المؤمنين عليه السّلام از ديوار بالا آمد و پريد و او را تعقيب نمود و او از ترس درخت خرمائى را گرفت و بالا رفت و امير المؤمنين عليه السّلام هم دنبال او بالا رفت و چون باو نزديك شد او خود را از درخت بزمين انداخت و عورتش نمايان شد و معلوم شد چيزيكه همه دارند او ندارد و على عليه السّلام منصرف از قتل او شد و خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد يا رسول اللّه مرا مأمور بامرى فرمودى كه نميدانم اجرا نمايم يا مكث كنم و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود مكث كن و او قضيه را معروض داشت و حضرت حمد فرمود كه خداوند اهل بيت او را از كار بد محفوظ داشته و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست عايشه دروغ گفته يا نميدانست و خدا دفع نمود از آن قبطى كشته شدن را بدرنگ نمودن امير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست و بعث فرمود امير المؤمنين را براى آنكه شايد عايشه حاضر بكشته شدن مرد مسلمانى بيگناه نشود و از قولش برگردد ولى او برنگشت و اهميتى نداد و امير المؤمنين عليه السّلام هم ميدانست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چرا اين امر را فرموده و اگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جدا فرموده بود تا او را نميكشت مراجعت نميكرد حقير عرض ميكنم و اينكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عايشه را حد نزد شايد براى آن بوده كه حرّه را براى تهمت بكنيز حد نميزنند و شايد براى آن بوده كه ماريه قبطيه بملاحظه خانمها و كسانشان از حق خودش صرف نظر نموده بود در هر حال خداوند فرموده همانا آنكسانى كه تهمت زدند جماعتى از شما مسلمانانند گمان نكنيد شما تهمت زده شدگان كه آن تهمت مضر بحال شما است بلكه آن نافع است براى شما چون در مقابل آن بأجر اخروى ميرسيد و در دنيا هم نوعا تبرئه ميشويد ولى از براى هر يك از تهمت زنندگان گناهى است كه كسب كرده بمقدار تهمت در بزرگى و كوچكى و سعى در انتشار آن و آن جماعت بروايت عايشه همان چهار نفرند كه ذيلا ذكر شد و آن كسيكه موجب شهرت قضيه و بزرگ شدن واقعه در السنه و افواه شد ظاهرا همان عبد اللّه بن ابى بوده كه رئيس معروفين بنفاق و عداوت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و بنا بروايت قمى ره آن جماعت عايشه و همراهان اويند كه ذكر شد و متصدى معظم گناه آن تهمت خود او است كه مبتكر و پيش
جلد 4 صفحه 13
قدم شد چون كبر بكسر و ضم بمعناى معظم چيز و بزرگى و گناه بزرگ است و اينجا بضم نيز قرائت شده و معلوم است كه مرتكب گناه بزرگ مستحق عذاب بزرگ است چرا هنگاميكه شنيديد شما مسلمانان آن تهمت را نبايد گمان ببرند اهل ايمان شما از مرد و زن بكسانيكه بمنزله خودشانند گمان خوب را با آنكه اهل ايمان تمامى مانند نفس واحدهاند و بايد از يكديگر دفاع كنند چنانچه از جان خودشان دفاع ميكنند و بايد گمان بد بيكديگر نبرند و عمل آنها را حمل براه خوبش كنند و چرا نبايد بگويند اين نسبت بهتان آشكارى است مانند كسيكه يقين دارد دروغ بودن آنرا و چرا تهمت زنندگان نياوردند براى اثبات ادعاء خود چهار شاهد عادل كه شهادت بدهند بر واقعه كالميل فى المكحله پس وقتى نياوردند و نتوانستند ثابت كنند آنها در حكم دروغگو هستند نزد خدا باين جهت بايد حدّ قذف بخورند و اثرى بر ادعاء آنها مترتب نميشود و اگر تفضل الهى و بخشش خداوند بر شما دروغگويان نبود در دنيا بمهلت دادن براى توبه و بهرهمند شدن از نعم دنيوى و در آخرت بعفو و مغفرت بفوريّت براى اين سخنان ناهنجارتان بعذاب بزرگى مبتلا ميشديد كه اين ملامت و خطابات عتاب آميز و تازيانه خوردن در مقابل آن چيزى نبود و آنوقتى بود كه تلقّى بقبول ميكرديد آن دروغ بزرگ را و از زبان يكديگر ميگرفتيد و ميگفتيد بدهانهاى خودتان براى يكديگر بطور مسلّم چيزيرا كه بهيچ وجه علم بآن نداشتيد و گمان ميكرديد كه بهتان زدن بمردم كار سهلى است با آنكه آن در نزد خدا گناه بسيار بزرگى است و در اين آيه خداوند سه گناه را براى آنها اثبات فرموده كه آن موجب عذاب بزرگ است يكى آنكه بمجرد شنيدن تلقى بقبول نمودند و بدون مجوّز خبر را از گوينده اخذ كردند ديگر آنكه آنرا براى يكديگر نقل نمودند و اشاعه دادند با آنكه علم بصحت آن نداشتند و ميدانستند در نقل آن هتك حرمت پيغمبر است سوم آنكه در امر دين سهل انگارى كردند و چنين گناه بزرگى را سبك شمردند و بسهولت مرتكب شدند با آنكه بعضى از آنها از اصحاب بدر بودند كه مقامشان در نزد عامه بسيار ارجمند است و بالاتر از همه آنستكه بايد بدانند بعقل خودشان كه ممكن نيست خدا راضى شود و بگذارد
جلد 4 صفحه 14
از حرم پيغمبر چنين خطائى كه موجب هتك حرمت و توهين پيغمبر است صادر شود چون اين عمل غير از كفر است كه ميشود زن پيغمبر كافره باشد چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام و عمر بعد از مشورت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با آن دو در اين موضوع بنقل اهل سنت گفته بودند اين امر ممتنع است از همسر پيغمبر صادر شود و عنايت الهى بآنحضرت بيش از اينها است كه باين كثافات ملوّث و آلوده گردد و باين جهت خدا فرموده چرا نگفتند يا چرا نبايد بگويند اين بهتان بزرگى است و الابصرف شنيدن خبرى نميشود گوينده آنرا متهم بدروغ نمود بلى اين نسبت خبرى است كه گوينده آنرا بايد تكذيب كرد براى حفظ عرض منسوب اليه بحسب حرمت او و انصاف آنستكه تحقيق اين امور مجال وسيعى لازم دارد كه مقام مقتضى آن نيست و چون در صدر اسلام اين قبيل ياوه گوئيها رواج داشته چنانچه فعلا هم دارد خداوند خواسته باين تهديدات و تأكيدات قفل بدهانها بزند و مسلمانان را ادب فرمايد كه بى جهت متعرض عرض و ناموس يكديگر نشوند و اگر بآنها حد قذف هم جارى شده باشد عمده بملاحظه اين سياست است و ظاهرا آنچه در اين باب در تفاسير و تواريخ ذكر شده مستند بخبر خود عايشه است چنانچه يكى از اهل تحقيق براى حقير نقل نمود و قرائن صدق آنرا يافتم و روايت قمى ره هم خالى از تشويش نيست چون خودش در سوره حجرات اين روايت را در مورد ديگر ذكر نموده و با ظواهر اين آيات چندان وفق ندارد اگر چه حقير تا اندازهاى وفق دادم و اللّه اعلم بالصواب.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالإِفكِ عُصبَةٌ مِنكُم لا تَحسَبُوهُ شَرًّا لَكُم بَل هُوَ خَيرٌ لَكُم لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم مَا اكتَسَبَ مِنَ الإِثمِ وَ الَّذِي تَوَلّي كِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11»
بدرستي که كساني که آمدند بالافك که متهم شدند بدروغ بزرگ عظيم دامن آنها پاك بود رگ و ريشه شما مؤمنين هستند و بسته بشما گمان نكنيد که اينکه افك شر است براي شما خداوند دروغ كساني که نسبت دادند ظاهر ميكند و دامن اينها را پاك ميفرمايد، بلكه اينکه خير است براي شما از براي هر كسي از آنها است آنچه كسب كردند از عقوبت اينکه افتراء، و آن كسي که تولي كرد كبر خود را از آنها از براي اوست عذاب عظيمي.
آيه شريفه با آيات بعد نزد مفسرين عامه گفتند راجع بعايشه است که چنين نسبتي باو داده شده بود و خداوند نسبت دهندهگان را رسوا كرد، لكن در اخبار ائمه طاهرين اخبار بسياري داريم که راجع بماريه قبطيّه مادر ابراهيم إبن رسول اللّه که عايشه و حفصه حسد بردند که اينکه پسر جريح است که با ماريه زنا كرده مربوط به حضرت رسالت نيست و پدران آنها شيخين هم شهادت دادند و خداوند همه آنها را رسوا كرد و معلوم شد که جريح ممسوح است نه آلت رجوليت دارد و نه آلت انوثية، و إبن اخبار را علي بن ابراهيم مسندا از حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام و إبن بابويه مسندا از امير المؤمنين عليه السلام
جلد 13 - صفحه 498
و حسين بن حمدان مسندا از حضرت رضا عليه السلام و سيد مرتضي در كتاب غرر و درر و در برهان ميگويد:
از مشاهير اخبار است، و اينکه اخبار مفصل است رجوع به تفسير برهان كنيد و خلاصه مفاد آنها اينکه است که سلطان روم براي حضرت رسالت يك غلام که جريح نام داشت و يك كنيز که نامش ماريه قبطيه بوده فرستاد و قبطيه گفتند زيرا بسيار زيبا و خوش سيما بود تشبيه بلباس قباطي که از مصر ميآوردند سفيد و لطيف بود و اينکه دو اسلام آوردند و اسلامشان بسيار خوب بود و حضرت ماريه را براي خود اختيار فرمود و از او پسري آورد ابراهيم نام و حضرت فوق العاده علاقه باين مادر و پسر داشت و اينکه موجب حسد عايشه و حفصه شده بود تا آنكه ابراهيم هيجده ماهه از دنيا رفت.
پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم بسيار محزون شد عايشه گفت: که اينکه بچه مربوط بشما نيست اينکه از جريح غلام است و رفتند نزد پدرانشان شيخين آمدند شهادت دادند که ماريه و جريح با هم نزديك شدند و ما مشاهده كرديم و پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم با اينكه ميدانست که اينکه نسبت كذب و افتراء است ولي چون وصلهاي بود که در نظر عموم اصحاب موجب ظن يا يقين ميشد زيرا پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم چند زن داشت و از آنها اولاد نياورد و در سن پيري از ماريه فرزند آورد حضرت خواست بر اصحاب مكشوف گردد، لذا بحال غضب امر فرمود بامير المؤمنين با ذو الفقار برود جريح را بقتل رساند لكن فرمود:
اگر حقيقة امر بر تو مكشوف شد متعرض او نباش موقعي که علي عليه السلام آمد جريح از خوف فرار كرد.
رفت بالاي درخت حضرت تشريف برد بالاي درخت جريح خود را انداخت بزمين پيراهنش عقب رفت ممسوح بود آلت رجوليت و انوثية نداشت حضرت او را آورد نزد پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم و شرح قضيه را بيان كرد.
جلد 13 - صفحه 499
حضرت اصحاب را طلب فرمود آمدند مشاهده كردند و اينها رسوا شدند آمدند نزد حضرت طلب استغفار كردند حضرت فرمود استغفار شما مردود است و بعذاب اينکه معذب ميشويد اينکه خلاصه مطلب.
لذا اينکه آيات نازل شده و خداوند وعده عذاب عظيم داده، لذا ميفرمايد:
(إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالإِفكِ) اينکه جمله را دو نحوه تفسير كردند، نوع مفسرين گفتند مراد كساني هستند که اينکه افتراء را به مؤمنين بستند و قذف محصنه كردند، لكن مستفاد از اخبار اينکه است که مراد كساني هستند که به آنها افتراء بستند و بنا بر اينکه دو تفسير جملات بعد هم معني تغيير ميكند.
(عُصبَةٌ مِنكُم) عصبة از ماده عصب به معناي رگ که باعضاء بدن ملصق شده هر جماعتي که نحوه ارتباطي دارند يا از حيث نسب ارحام هستند يا از حيث مسلك و در اينکه جا از حيث ايمان است.
(لا تَحسَبُوهُ شَرًّا لَكُم) گمان نكنيد که اينکه افك شر است و صدق است.
(بَل هُوَ خَيرٌ لَكُم) يا معني اجراء حد است بزنا ذو افك که باعث جلو- گيري ميشود از ديگران يا مراد اينست که خداوند آنها را رسوا ميكند و دروغ آنها را فاش ميفرمايد.
(لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم مَا اكتَسَبَ مِنَ الإِثمِ) لام بمعناي علي است که مراد عذاب قيامت است و تعبير به لام براي اختصاص است يعني عذاب هر يك از معاصي مختص بمرتكب او است.
(وَ الَّذِي تَوَلّي كِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ) كبر بمعناي تحمل اينکه معصيت بزرگ را كرده و عذاب عظيم با اينكه تمام عذابها عظيم است عذاب اينکه نسبت بسائر عذابها عظمت دارد.
500
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 11)- داستان پر ماجرای افک (تهمت عظیم) «1» از مجموع آیات (11- 16) استفاده میشود که شخص بیگناهی را به هنگام نزول این آیات متهم به عمل منافی عفت نموده بودند، و این شایعه در جامعه پخش شده بود.
و نیز گروهی از منافقان به ظاهر مسلمان میخواستند از این حادثه بهره برداری غرض آلودی به نفع خویش و به زیان جامعه اسلامی و متزلزل ساختن و جاهت عمومی پیامبر کنند که این آیات نازل شد و با قاطعیت بینظیری با این حادثه بر خورد کرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تیره دل را محکم بر سر جای خود نشاند.
بدیهی است این احکام در هر محیط و هر عصر و زمان جاری است.
قرآن در این آیه بیآنکه اصل حادثه را مطرح کند میگوید: «مسلما کسانی که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهی (متشکّل و توطئهگر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).
سپس به مؤمنانی که از بروز چنین اتهامی نسبت به شخص پاکدامنی سخت ناراحت شده بودند دلداری میدهد که: «اما گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است بلکه خیر شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
چرا که پرده از روی نیات پلید جمعی از دشمنان شکست خورده و منافقان
(1) شرح این داستان را در «تفسیر نمونه» ذیل همین آیه مطالعه فرمایید.
ج3، ص280
کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته میماندند در آینده ضربه سختتر و خطرناکتری میزدند.
این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروی از شایعه سازان، آنها را به روزهای سیاه میکشاند باید در برابر این کار به سختی بایستند.
سپس در ادامه این آیه به دو نکته اشاره میکند نخست این که میگوید: «آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند» (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
اشاره به این که مسؤولیت عظیم سردمداران و بنیانگذاران یک گناه هرگز مانع از مسؤولیت دیگران نخواهد بود.
نکته دوم این که: «و از آنان کسی که بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست» (وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.