آیه 8 سوره فرقان
<<7 | آیه 8 سوره فرقان | 9>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
یا چرا بر این رسول گنجی فرو نیفتد یا چرا باغی ندارد که از میوههایش تناول کند؟ و ستمکاران (پس از این همه چون و چراها به مردم) گفتند که شما پیروی نمیکنید مگر مردی را که سحر و شعبده از راهش برده است.
یا [چرا] گنجی به سوی او افکنده نمی شود؟ یا باغی برای او نمی باشد که از [میوه های] آن بهره مند شود؟ و ستمکاران گفتند: [ای مردم!] شما جز مردی جادو شده را پیروی نمی کنید!!
يا گنجى به طرف او افكنده نشده يا باغى ندارد كه از [بار و بَر] آن بخورد؟» و ستمكاران گفتند: « جز مردى افسونشده را دنبال نمىكنيد.»
چرا از آسمان گنجى برايش افكنده نشود؟ چرا او را باغى نيست كه از آن بخورد؟ و ستمكاران گفتند: شما از مرد جادوشدهاى پيروى مىكنيد.
یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟!» و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردی مجنون پیروی میکنید!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«کَنزٌ»: گنج. «جَنَّةٌ»: باغ. «مَسْحُوراً»: جادو شده. دیوانه
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «8»
يا (چرا) به او گنجى عطا نشده، يا چرا براى او باغى نيست تا از (محصولات) آن بخورد (و امرار معاش كند)؟ و ستمگران (به مؤمنان) گفتند: شما جز مرد سحر شدهاى را پيروى نمىكنيد.
جلد 6 - صفحه 230
نکته ها
در آيهى قبل توقّع كفّار اين بود كه پيامبر نبايد نياز جسمى داشته باشد و غذا بخورد و براى رفع احتياجات خود به ميان مردم بيايد، «ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ» در اين آيه توقّع اين است كه پيامبر بايد خودكفا باشد تا به حضور در بازار و ميان مردم نيازى نداشته باشد، «يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ» غافل از آنكه اين گونه خودكفائى منفى است، زيرا يك شخص مرفه و استثنائى چگونه مىتواند رهبر مردم رنج كشيده باشد.
پیام ها
1- مادّيگران، حتّى به پيامبران از زاويهى مادّيات مىنگرند. «يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ»
2- بهانهجويى در كار انبيا، ظلم است. «وَ قالَ الظَّالِمُونَ»
3- مستكبر وستيزهجو، هر لحظه بهانهاى مىگيرد وهمين كه از آن مأيوس شد، بهانهى ديگرى را جايگزين مىكند. «يَأْكُلُ- يَمْشِي- لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ- أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ»
4- مخالفان انبيا، گاهى آنان را ساحر ناميدند وگاهى مسحور. «رَجُلًا مَسْحُوراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8»
أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ: يا آنكه افكنده به او گنجى از آسمان تا بدان مطمئن و مستظهر گشته، از تردد تحصيل معاش مستغنى شود. أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ: يا باشد مر او را بوستانى، يَأْكُلُ مِنْها: كه بخورد از ميوه و محصول آن و بدان معاش او گذرد. اين كلام بر سبيل تنزل است، يعنى اگر ملك نيست، بايستى كه قرين ملكى بودى. و اگر اين نيز نباشد، پس لااقل بايستى كه او را باغى بودى مانند
جلد 9 - صفحه 306
دهاقين تا به حاصل آن تعيش نمايد. وَ قالَ الظَّالِمُونَ: و گفتند ستمكاران به نفس خود به شرك و كفر، إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً: پيروى نمىكنيد شما مؤمنان مگر مردى جادو شده را، يعنى كسى را كه به او سحر كردهاند و بدان جهت عقلش مخبط شده.
در تفسير ماوردى مذكور است كه «مسحور» به معنى «ساحر» است، يعنى پيروى مىكنيد مردى ساحر را كه شما را به سحر فريب دهد.
چنين نقل شده كه وليد بن مغيره، قريش را در موسم حج جمع كرد و گفت:
جماعت عرب بر شما وارد مىشوند در باب حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله، رأيهاى خود را جمع كنيد و همديگر را تكذيب ننمائيد و بر ضد او متفق الكلمه باشيد. گفتند: مىگوئيم كاهن است. گفت: لا و اللّه، كاهن نيست، زمزمه و سجع كهانت را ندارد. گفتند: مجنونش ناميم. گفت: مجنون نيست، زيرا آثار جنون از وسوسه و انخناق در او پيدا نمىشود. گفتند: شاعرش گوئيم. گفت:
شاعر نيست، زيرا جميع اقسام شعر را مىدانيم از رجز و هزج و قرنط و مبسوط و مقبوض. گفتند: پس چه گوئيم؟ گفت: هر چه از مذكورات بگوئيد به من به بطلان قول شما يقين دارم، لكن اقرب اقوال آنكه ساحرش بناميم، زيرا ساحر آنست كه تفرقه اندازد ما بين پدر و پسر، و مادر و دختر، و زن و شوهر، و قبيله و عشيره، پس قريش متفرق شدند و بر سر طرق و شوارع نشستند و مردم را از پيروى حضرت منع و به مؤمنان هم گفتند: شما پيروى نمىكنيد مگر مرد ساحر را؛ خداى تعالى به جهت تسليه خاطر مبارك حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»
ترجمه
برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده
آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى
و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را
و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى
جلد 4 صفحه 58
كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را
و گفتند افسانههاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه
بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان
و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشتهاى پس باشد با او بيم دهنده
يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شدهئى را
به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر
آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.
تفسير
تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نمودهاند و مشركين عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمىتوانستند از خودشان دفع ضررى كنند
جلد 4 صفحه 59
يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشتهاند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفتهاند گوينده اين مزخرف بود تصور مىنمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيهئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و
جلد 4 صفحه 60
خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نمودهاند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است
جلد 4 صفحه 61
بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بىبهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّصتر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمىبينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مىفرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا
جلد 4 صفحه 62
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعددهئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَو يُلقي إِلَيهِ كَنزٌ أَو تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأكُلُ مِنها وَ قالَ الظّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسحُوراً «8»
يا اينكه داده شود به او گنجي که مستغني شود در امر معاش يا بوده باشد براي او باغستاني که از فواكه و ثمرات آن تناول كند و گفتند ظالمين به كساني که ايمان به رسول اللّه آورده بودند که شما مؤمنين متابعت نميكنيد مگر مرد جن زده را که عقل و شعور و ادراكش را از دست داده، اشكالات ديگر كفار بر انكار رسالت حضرت رسول، يكي آنكه پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم بر فرض که بشر باشد بايد يك گنج طلا و جواهرات باو خداوند القاء كند که با ثروتترين افراد بشر باشد.
جلد 13 - صفحه 580
(أَو يُلقي إِلَيهِ كَنزٌ) ما زير بار يك پيغمبر فقير که مدتي در كفالت ابي طالب بود، و پس از آن از اموال خديجه زندگاني ميكرد و بسا سه روز بسه روز سنگ قناعت به شكم ميبست نميرويم.
(أَو تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ) باغ مشجر پر از انواع فواكه داشته باشد که (يَأكُلُ مِنها) خود ميل كند و بديگران هم بذل كند.
(وَ قالَ الظّالِمُونَ) که در كفر هم ظالم بودند و به حضرتش و گروندگان باو چه اندازه ظلم ميكردند، و به مؤمنين به او ميگفتند:
(إِن تَتَّبِعُونَ إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً) با اينکه که حضرتش عقل کل بود تمام افعال و اقوال او مطابق حكمت و مصلحت بود. بلكه اگر عقول تمام عقلاء عالم را روي هم گذارند تقابل با عقل او نميكند، همچه آدمي را مسحور بشمارند که او را شياطين و اجنه سحر كردهاند، يعني كلماتش و افعالش از روي جنون و بر خلاف حق است.
تنبيه- ضرورت مذهب اماميه اينکه است که سحر در انبياء و ائمه اثر نمي كند بر خلاف مذهب عامه که بخاري و مسلم روايت كردهاند که سحر در او اثر كرد، و در افعالش اشتباهات و خطاها بسيار بود.
اقول- ممكن است بگوئيم: که مراد از ظالمين در اينکه آيه همين عامه باشند، زيرا قبلا كلمات كفار را نقل فرموده در آيات و جملات قبل سپس ميفرمايد:
(وَ قالَ الظّالِمُونَ الخ) که از عنوان كفر بعنوان ظلم معلوم ميشود که ظالمين غير از كافرين بودند، زيرا اگر مراد همان كفار بودند، و قالوا ميفرمود و اگر مراد ظالمين از كفار بود ميفرمود:
(و قال الظالمون منهم).
581
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا میتواند انسان باشد، ولی آخر چرا یک انسان تهی دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجی از آسمان برای او انداخته نمیشود و یا لااقل چرا باغی ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟ (أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).
و باز به اینها قناعت نکردند و سر انجام با یک نتیجه گیری غلط او را متهم به جنون ساختند چنانکه در پایان همین آیه میخوانیم: «و ستمگران گفتند: (ای مردمی که به او ایمان آوردهاید) شما تنها از یک انسان مجنون و کسی که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروی میکنید»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا که آنها معتقد بودند ساحران میتوانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند؟
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم