آیه 24 سوره ص
<<23 | آیه 24 سوره ص | 25>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
داود گفت: البته بر تو ظلم کرده که خواسته است یک میش تو را به میشهای (نود و نه گانه) خود اضافه کند، و بسیار معاشران و شریکان در حق یکدیگر ظلم و تعدی میکنند مگر آنان که اهل ایمان و عمل صالح هستند که آنها هم بسیار کماند. و (پس از این قضاوت بیتأمّل و سریع) داود دانست که ما او را سخت امتحان کردهایم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنی (به درگاه خدا) بازگشت.
گفت: یقیناً او با درخواست افزودن میش تو به میش های خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسیاری از معاشران و شریکان به یکدیگر ستم می کنند، به جز کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و اینان اندک اند. و داود دانست که ما او را [در این حادثه] آزموده ایم، در نتیجه از پروردگارش درخواست آمرزش کرد و بی درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت.
[داوود] گفت: «قطعاً او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميشهاى خودش، بر تو ستم كرده، و در حقيقت بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مىدارند، به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، و اينها بس اندكند، و داوود دانست كه ما او را آزمايش كردهايم. پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد.
داود گفت: او كه ميش تو را از تو مىخواهد تا به ميشهاى خويش بيفزايد بر تو ستم مىكند. و بسيارى از شريكان جز كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند -و اينان نيز اندك هستند- بر يكديگر ستم مىكنند. و داود دانست كه او را آزمودهايم. پس از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع درافتاد و توبه كرد.
(داوود) گفت: «مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- خلطاء: خلط: آميختن. خلطاء جمع خليط است به معنى شركاء، يعنى كسانى كه مال خويش را با يكديگر مىآميزند.
- خر: خر (بر وزن عقل) و خرور: افتادن توأم با صدا. مطلق سقوط نيز گفتهاند. در آيه مراد همان است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24»
(داود) گفت: حقّا كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميشهاى خودش به تو ستم كرده است و البتّه بسيارى از شريكان، بعضى بر بعضى ستم مىكنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام مىدهند و آنان كم هستند و داود متوجّه شد كه ما او را (با اين صحنه و طرح نزاع) آزمايش كرديم، پس، (از قضاوت خود قبل از شنيدن سخن طرف مقابل پشيمان شد و) از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع در افتاد و توبه و انابه كرد.
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»
پس ما آن (قضاوت عجولانه) را بر او بخشيديم و البتّه براى او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نيك است.
جلد 8 - صفحه 96
نکته ها
ماجراى قضاوت حضرت داود در تورات كنونى نيز آمده است، امّا متفاوت از آنچه در قرآن آمده است كه با مقام انبيا نمىسازد و كذب و دروغى بيش نيست.
در فصل 12 تورات كتاب اشموئيل مىخوانيم: كسى نزد مشاور داود آمد و گفت: در شهرى دو نفر بودند كه يكى غنىّ و ديگرى فقير، غنىّ گوسفند و گاو بسيار داشت و فقير تنها يك برّهى كوچك داشت. مسافر غريبى نزد شخص غنىّ آمد، او بخل كرد و از مال خودش خرج نكرد، بلكه برّهى مرد فقير را ذبح كرد تا از مسافر غريب پذيرايى كند، اكنون فتواى داود چيست؟
داود عصبانى شد و گفت: كسى كه اين كار را كرده مستحقّ قتل است، او بايد چهار گوسفند به جاى يك گوسفند بدهد. سؤال كننده گفت: اى داود! آن مرد تويى! داود فهميد كه مرادش از طرح سؤال اين بود كه تو كه همسر داشتى چرا همسر همسايهات را با توطئه تصاحب كردى؟ لذا داود ناراحت شد و توبه كرد!!
پیام ها
1- قضاوت، نبايد عجولانه و بر اساس شنيدن سخن يكى از طرفين باشد.
(حضرت داود با شنيدن سخن يك نفر از طرفين دعوا قضاوت كرد و فرمود:
«لَقَدْ ظَلَمَكَ» و به همين دليل از خداوند عذر خواست).
2- افزونطلبى ظلم است گرچه انسان موفق به افزودن نشود. «ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ»
3- انسان مىتواند مالك اموال زياد باشد. حضرت داود از داشتن 99 ميش انتقاد نكرد، بلكه از افزونطلبى ظالمانه برادر انتقاد كرد). لَقَدْ ظَلَمَكَ ...
4- در انتخاب همكار و شريك بايد محور كار، ايمان و عمل صالح باشد وگرنه خطر كلاهبردارى و تجاوز به حقوق شركاء در پيش است. كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
5- ايمان و عمل صالح در كنار هم كارسازند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
جلد 8 - صفحه 97
6- شركت، بسترى براى لغزش و ضايع كردن حقّ شريك است. «كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي»
7- اقتصاد سالم در سايهى ايمان و عمل صالح است. لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
8- كسانى كه حقّ ديگران را مراعات كنند بسيار كمند. «قَلِيلٌ ما هُمْ»
9- آزمايش حتّى براى پيامبران الهى مطرح است. «أَنَّما فَتَنَّاهُ»
10- سفارش به ايمان و عمل صالح و مراعات حقوق مردم بهترين رهنمود است.
(از حضرت داود رهنمود خواستند: «اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ» حضرت فرمود: كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا ...
11- انبيا به خاطر سادهترين لغزش، بهترين نوع انابه و توبه را از خود نشان مىدادند. (ترك اولاى حضرت داود اين بود كه قبل از شنيدن سخن هر دو طرف قضاوت كرد). «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ»
12- توبهى فورى ارزش زيادى دارد. «فَاسْتَغْفَرَ» (حرف فاء)
13- ربوبيّت الهى زمينه درخواست آمرزش است. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
14- حقوق مردم به قدرى مهم است كه عجله در داورى حتّى اگر از پيامبر معصوم سر زند بايد همراه با استغفار باشد. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
15- ركوع در نماز، قبل از اسلام نيز بوده است. «خَرَّ راكِعاً»
16- توبه بايد هم ظاهرى باشد و هم درونى و عمقى. «خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ»
17- توبهى فورى، پذيرش فورى را به دنبال دارد. فَاسْتَغْفَرَ ... فَغَفَرْنا لَهُ
18- توبه، غير از جبران گذشته، آينده را نيز تأمين مىكند. «فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
19- مقام معنوى، آن گاه ارزش دارد كه همراه با حسن عاقبت و تأمين آينده باشد. «لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
20- گاهى دنيا و آخرت براى يك نفر جمع مىشود. «شَدَدْنا مُلْكَهُ- سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ- عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24»
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ: گفت داود اگر در اين دعوى صادق باشى، يا بعد از اعتراف مدعى عليه به او گفت: هر آينه بتحقيق ستم كرده است به تو برادر تو، بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ: به خواستن ميش تو و اضافه نمودن به سوى ميشهاى خود.
بعد از حكم دعوى به طريق موعظه حسنه، و ترغيب خصمان در ايثار عادت شركاى صلحا و اعراض از روش صلحا فرمود: وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ: و بدرستى كه بسيارى از شركاء كه مالها به هم مخلوط كنند، لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ: هر آينه ستم كنند برخى از آنها بر بعض ديگر و زياده از حق خود طلب مىكنند، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا: مگر آنانكه ايمان آوردهاند به خدا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: و بجا آوردهاند كارى پسنديده و شايسته، وَ قَلِيلٌ ما هُمْ: و بسيار كم هستند ايشان در ميان شريكان.
و چون ملائكه بعد از شنيدن اين كلام برخاستند و غايب شدند، حضرت داود عليه السلام در اين امر منتقل شد كه اين تعريض است بر حال او، وَ ظَنَ
جلد 11 - صفحه 188
داوُدُ: و يقين نمود داود، أَنَّما فَتَنَّاهُ: آنكه جز اين نيست كه امتحان و آزمايش نموديم او را. و چون متنبه شد بر اين احوال، فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ: پس طلب آمرزش نمود پروردگار خود را، وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ: و به روى افتاد در حالى كه سجده كننده و بازگشت نماينده بود. نزد بعضى بيفتاد براى سجود در حالى كه نماز گزارنده و رجوع كننده به خدا. در خبر است كه چهل روز سر از سجده برنداشت مگر براى نماز گزاردن، و چندان گريست كه به آب چشم او گياه برآمد و هيچ آب نخوردى مگر با آب چشمش مخلوط شدى. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ «21» إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ «22» إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23» قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24» فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»
ترجمه
و آيا آمد تو را خبر دو نزاع دارنده هنگاميكه بالا رفتند از ديوار عبادتگاه
چون وارد شدند بر داود پس ترسيد از آنها گفتند مترس دو نزاع كنندهايم كه ستم كرده بعضيمان بر بعضى پس حكم كن ميان ما بحق و جور مكن و هدايت كن ما را براه ميانه
همانا اين برادر من است براى او نود و نه ميش است و براى من يك ميش است پس گفت واگذار بمن آنرا و غالب شد بر من در گفتگو
گفت بتحقيق ستم كرد بر تو بخواستن ميش تو و اضافه نمودن بميشهاى خود و همانا بسيارى از شريكها ستم ميكنند بعضيشان بر بعضى مگر آنانكه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته و اندكند ايشان و گمان برد داود كه ما آزموديم او را پس طلب آمرزش كرد از پروردگارش و برو در افتاد در حال نماز و بازگشت نمود
پس آمرزيديم براى او آنرا و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.
تفسير
خداوند متعال براى تشويق حبيب خود باستماع سؤال فرموده كه آيا خبر دو نفر كه با يكديگر مخاصمه و نزاع داشتند بتو رسيده وقتى كه از ديوار نماز خانه داود پيغمبر بالا آمدند و وارد بر او شدند از راه غير متعارف پس ترسيد از آنها و ضمير جمع باعتبار مدّعى و مدّعى عليه و اتباع آن دو است از ملائكه كه گفتهاند با آن دو بودند و بعضى جمع را منطقى دانستهاند و لفظ خصم در مفرد و تثنيه و جمع استعمال ميشود باعتبار اصلش كه مصدر است و آنها بحضرت داود عرضه داشتند مترس ما دو نفريم كه با يكديگر نزاع داريم و يكى از ما بر ديگرى ستم نموده و نزد تو بمرافعه آمدهايم كه حكم فرمائى ميان ما بحق و از آن تجاوز ننمائى در حكم خود و جور منما بر ما و بما ارائه ده راه حقّ و عدالت را كه ميانهروى در امور است و يكى از آن دو گفت اين برادر دينى من است مر او را است نود و نه ميش و مرا يك ميش پس بمن گفت كفالت آنرا بمن واگذار و قرار ده آنرا نصيب من و
جلد 4 صفحه 464
غلبه نمود بر من در اين گفتگو و نزاع و ميش مرا گرفت حضرت فرمود او بتو ستم نموده كه چنين تقاضائى را از تو كرده براى آنكه يك عدد ميش بر ميشهايش اضافه شود و عدد آن كامل گردد و بصد برسد و تو هيچ نداشته باشى و اين امر اختصاص بشما ندارد بسيارى از اشخاصى كه با يكديگر مخالطه و آميزش دارند بهم ظلم ميكنند مگر كسانيكه ايمان آوردند و بعبادت خدا و اعمال حسنه مشغول شدند كه خداوند محبّت دنيا را از دل آنها بيرون ميكند و محبت خود را بدل ايشان مىاندازد و پيرامون ظلم و تعدّى بيكديگر نمىگردند و اين قبيل مردم كمند و كلمه ما زائده است براى تأكيد قلّت و پس از اين محاكمه و حكم طرفين از نظر حضرت داود غائب شدند و او متوجّه شد كه خداوند او را امتحان فرموده پس طلب مغفرت نمود از خدا و افتاد بزمين در حال نماز براى سجود چون ركوع بر نماز اطلاق ميشود و افتادن مناسب با سجده است و توبه و انابه و تضرّع و زارى بدرگاه خدا نمود براى قصور يا ترك اولائى كه از او صادر شده بود و خداوند آنرا بخشيد و مقرّب درگاه الهى گشت و امر او بخير و خوبى خاتمه يافت و اجمال اين قضيّه كه تفصيلش بانواع مختلفه از طرق عامّه و خاصّه نقل شده آنست كه اوريا ابن جنان مرد خوبى از بنى اسرائيل بود و خواستگارى كرده بود از زن صاحب جمالى و بعد حضرت داود طالب او شد و گرفت و اين مناسب با مقام او نبود يا او زوجه اوريا بود و اتفاقا حضرت داود او را ديده و فريفته شده بود لذا او را بعد از قتل اوريا در يكى از غزوات گرفت با آنكه در شريعت او اولياء مقتول احقّ بازدواج با زوجه او بودند يا آنكه اوريا را در يكى از غزوات در مقدّمه لشگر قرار داد باميد آنكه او بفيض شهادت برسد و خود از وصل آنزن كامياب گردد با آنكه خودش نود و نه زن داشت و اوريا همان يكزن را و لفظ نعجه كه در لغت كنايه از زن قرار داده ميشود اشاره به اين معنى است و در نتيجه بمراد خود رسيد يا از اوريا خواهش كرد كه آنزن را طلاق دهد و او داد و خودش گرفت و باين مناسبت گفتهاند آن دو ملك بعد از حكم حضرت داود بظلم يكى از آن دو بيكديگر نگاه كردند و لبخند زدند و از نظر حضرت غائب گشتند و او متوجه شد كه كار خوبى نكرده ولى در عيون حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه مفاد آن تبرئه ساحت
جلد 4 صفحه 465
مقدّس حضرت داود است از اينمعانى باين تقريب كه داود عليه السّلام گمان كرده بود كه خداوند عزّ و جل خلق ننموده است خلقى كه اعلم از او باشد لذا خدا دو ملك را مبعوث فرمود كه بكيفيّت مذكوره در قرآن بر او وارد و تقاضاى دادرسى نمودند و آنحضرت بعد از ادّعاء مدّعى بدون سؤال از مدّعى عليه و تحقيق از حقيقت حال و طلب بيّنه از مدّعى حكم كرد بظلم مدّعى عليه و عجله نمود در آن و در طريق حكم خطا كرد نه آنچه عامّه بآن حضرت نسبت دادهاند از قتل و فحشاء و منكر مگر نشنيدند قول خداوند را كه ميفرمايد يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ تا آخر آيه و ظاهرا مقصود حضرت آنستكه چون داود عليه السّلام مدّعى مقامى شد كه مخصوص بمحمّد و آل او صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است خداوند او را در معرض امتحان درآورد تا معلوم شود بر او كه بمجرّد ورود دو نفر از طريق غير متعارف بر او چنان مرعوب ميشود كه قاعده قضاوت را از دست ميدهد پس نبايد ادّعاء اعلميّت از همه خلق را نمايد و بعد از اين واقعه آنحضرت متنبّه شد و استغفار نمود از اين ادّعاء يا خودپسندى و خداوند هم خلعت مغفرت و قرب منزلت و حسن خاتمت را باو پوشانيد و در بعضى از روايات ديگر هم اينمعنى كه ديدن داود عليه السّلام زن اوريا را و فريفته شدن و اسباب قتل او را فراهم نمودن باشد تكذيب شده و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس گمان كند داود زن اوريا را گرفت من بر او دو حدّ جارى ميكنم يكى حدّ نبوّت و ديگرى حدّ اسلام و نيز از آنحضرت نقل شده كه كسيكه حديث داود عليه السّلام را بمانند قصّهگويان نقل نمايد من او را يكصد و شصت تازيانه ميزنم و ظاهرا مقصود همان قول معروف بين اهل سنّت است كه مورد تكذيب ائمه اطهار واقع شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ لَقَد ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعجَتِكَ إِلي نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الخُلَطاءِ لَيَبغِي بَعضُهُم عَلي بَعضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُم وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاستَغفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24»
فرمود هر آينه بتحقيق ظلم كرده تو را بسؤال يك نعجه تو که منضم به نعاج خود كند و بدرستي که بسياري از شركاء که اموال آنها مخلوط به يكديگر است بعضي به بعضي تعدي و تجاوز ميكنند مگر مؤمنين كساني که ايمان دارند و عمل صالح بجا ميآورند که بندگان صالح باشند و كم هستند اينها و درك كرد داود که ما او را امتحان كرديم پس افتاد در حال ركوع و انا به كرد در پيشگاه ما.
قالَ لَقَد ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعجَتِكَ إِلي نِعاجِهِ ممكن است که داود علم بصدق مدّعي پيدا كرد از اينکه جهت اينکه فرمايش را فرمود و نبايد بعلم خود حكم كند چنانچه از پيغمبر اكرم است که فرمود
«انما اقضي بينكم بالبيّنات و الايمان»
و همچنين در باب شهادت شهادت علمي كافي نيست بلكه بايد حسّي باشد و در باب ايمان بمجرد اظهار و اقرار بايد پذيرفت چنانچه ميفرمايد وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقي إِلَيكُمُ السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً- نساء آيه 96- و بعيد
جلد 15 - صفحه 234
نيست که بدون بيّنه و يمين و اقرار موجب سوء ظن ميشود و همين ترك اولي است.
وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الخُلَطاءِ که با هم محشور هستند و اموال آنها مخلوط بيك ديگر است.
لَيَبغِي بَعضُهُم عَلي بَعضٍ چنانچه بسيار مشاهده شده آب ديگري را ميبرد يا در املاك مقداري از مرز خود تجاوز ميكند يا در زمين مشترك زائد بر حق خود تصرف ميكند يا در بازار زائد بر حق خود برميدارد و امثال اينها و بغي تعدّي و تجاوز است.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ که متدين است بلكه بسا از حق خود صرف نظر ميكند که حق ديگري از بين نرود.
وَ قَلِيلٌ ما هُم اينکه نوع ميان مردم بسيار كم هستند.
وَ ظَنَّ داوُدُ ظاهرا مراد از ظن اطمينان است که تعبير ميكنيم به ظن متأخم بعلم و علم عرفي است که باحتمال خلافش اعتناء نميكنند.
أَنَّما فَتَنّاهُ بعضي گفتند ما زائده است يعني «انا فتناه» و گفتهايم مكرّر که حرف زائده در قرآن نيست و بعيد نيست که انّما كلمه واحده باشد که فهميد اينكه اينکه امتحان بوده و از ادات حصر باشد لذا:
فَاستَغفَرَ رَبَّهُ استغفار انبياء براي ترك اولي است نه معصيت زيرا معصوم خيال معصيت در ذهن نميكند چه رسد بصدور معاصي نه صغيره و نه كبيره و آنچه بعض مفسرين گفتند چون معتقد به عصمت انبياء نبودند.
جلد 15 - صفحه 235
وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ ركوع مقابل سجده نيست بقرينه خرّ که خود را انداخت بزمين که همان بخاك انداختن است و انابه و گريه و الحاح در پيشگاه الهي نمود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 24)- در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانکه ظاهر آیات قرآن است- رو به شاکی کرد و «گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ).
ج4، ص182
اما این تازگی ندارد «و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ).
«مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).
آری! آنها که در معاشرت و دوستی حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدی بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانی میتوانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافی داشته باشند.
به هر حال چنین به نظر میرسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترک گفتند.
ولی داود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که میدانست قضاوت عادلانهای کرده چه این که اگر طرف ادعای شاکی را قبول نداشت حتما اعتراض میکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکی مطرح کرده، ولی با این حال آداب مجلس قضا ایجاب میکند که داود در گفتار خود عجله نمیکرد، بلکه از طرف مقابل شخصا سؤال مینمود سپس داوری میکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد.
همان طور که قرآن میگوید: «و داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
تعبیر به «راکعا» در آیه مورد بحث یا به خاطر آن است که رکوع به معنی سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمهای است برای سجده.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص211
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم