آیه 213 سوره شعراء

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۲۱۳ شعراء)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<212 آیه 213 سوره شعراء 214>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

پس با خدای یکتا احدی را معبود مخوان و گرنه از اهل عذاب خواهی شد.

پس با خدا معبودی دیگر را مپرست، که از عذاب شدگان خواهی شد.

پس با خدا، خداى ديگر مخوان كه از عذاب‌شدگان خواهى شد.

پس با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان تا مباد در شمار مستحقان عذاب درآيى.

(ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذّبین خواهی بود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So do not invoke any god besides Allah, lest you should be among the punished.

So call not upon another god with Allah, lest you be of those who are punished.

Therefor invoke not with Allah another god, lest thou be one of the doomed.

So call not on any other god with Allah, or thou wilt be among those under the Penalty.

معانی کلمات آیه

«لا تَدْعُ»: به فریاد مخوان. به کمک مطلب. پرستش مکن. «مَعَ اللهِ»: با خدا. مراد بجز خدا است. «فَتَکُونَ ...»: مخاطب پیغمبر و مراد افراد امّت است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ «210» وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ «211» إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ «212»

و قرآن را شيطان‌ها نازل نكرده‌اند. نه سزاوار آنان است (كه شياطين آن را نازل كنند) و نه قدرت بر اين كار دارند. بى‌شك آنها از شنيدن (اخبار آسمانى) بركنارند.

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ «213»

پس (اى پيامبر!) با خدا معبود ديگرى را نخوان كه از عذاب شدگان خواهى شد.

نکته ها

وحى دو نوع است:

الف: وحى الهى كه به وسيله‌ى روح‌الامين بر قلب پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‌شود، كه اين نوع وحى نه سزاوار جنّ و شياطين است و نه آنها توان دريافت و ارسال آن را دارند. «وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ»

ب: نوع ديگر وحى، وسوسه‌ها و الهام‌هاى شيطانى است كه شيطان‌ها بر اولياى خود القا

جلد 6 - صفحه 375

مى‌كنند. «إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‌ أَوْلِيائِهِمْ» «1»

قرآن از استحكام ومقامى والا واز قداست وحفاظتى خاصّ برخوردار است، زيرا آورنده آن روح‌الامين است، از هرگونه دستبردى محفوظ است، «لَمَعْزُولُونَ» گيرنده آن معصوم است، «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌» «2» وتضمين شده است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» «3»

مشركان به پيامبر صلى الله عليه و آله پيشنهاد كردند: اگر تو بت‌هاى ما را بخوانى و آنها را محترم بدانى، ما نيز تو را رئيس خود قرار مى‌دهيم. آيه نازل شد كه كفّار را مأيوس كن. «فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ»

پیام ها

1- تهمت‌ها را قاطعانه پاسخ دهيد. «وَ ما تَنَزَّلَتْ» مشركان القاى آيات را كار شياطين مى‌پنداشتند.

2- قداست وحى، از خباثت شياطين دور است. «ما يَنْبَغِي لَهُمْ»

3- قدرت جن و شياطين محدود است. «وَ ما يَسْتَطِيعُونَ»

4- ورود بيگانگان به مراكز قدسى ممنوع است. «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»

5- اگر قابليّت و پاكى و ظرفيّت باشد، فرشته را به نزول وا مى‌دارد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‌ قَلْبِكَ» ولى اگر آمادگى نباشد حتّى پرواز به آسمان، با برگشت و محروميّت همراه خواهد بود. «لَمَعْزُولُونَ»، «فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ» «4»*

6- هدف نهايىِ نزول قرآن، توحيد است. وَ ما تَنَزَّلَتْ‌ ... فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ‌

7- خداوند پيامبر را از شرك نهى مى‌كند، تا ما بياموزيم وگرنه پيامبر لحظه‌اى به سراغ غير خدا نرفت. (به در مى‌گويند تا ديوار بشنود). «فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ» 8- عصمت انبيا، با آزادى واختيار آنان منافاتى ندارد. (پيامبر معصوم است ولى مى‌تواند به سراغ غير خدا رود، لذا مورد نهى قرار مى‌گيرد) «فَلا تَدْعُ»

9- رهبران توحيد بايد خود اوّلين موحّدان باشند. «فَلا تَدْعُ»

«1». انعام، 121.

«2». نجم، 3.

«3». حجر، 9.

«4». حجر، 18.

جلد 6 - صفحه 376

10- غير خدا، هر چيز وهركس باشد، قابل پرستش نيست. «إِلهاً آخَرَ»

11- شرك، سبب هلاكت امّت‌هاى پيشين گرديده است. فَلا تَدْعُ‌ ... فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ‌ (يعنى از عذاب‌شدگان قبلى مى‌شوى)

12- به سراغ غير خدا رفتن، بيچارگى و عذاب به دنبال دارد. «فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ»

13- آيات الهى، به شخصيّت‌هاى بزرگ نيز هشدار مى‌دهد. «فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213)

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ: پس مخوان و مپرست با خداى به حق خداى ديگر را، فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ‌: پس باشى به سبب شرك از عذاب كرده شدگان.

تنبيه: اين مطلب ثابت شده كه مقام عالى حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله، منزه و مقدس باشد از آنكه در خاطر مباركش خطور نمايد پرستش و ستايش غير با ذات سبحانى، لكن به جهت تهيج و تحريك ازدياد اخلاص و تقوى و لطف مر ساير مكلفان را، آن حضرت را به اين كلام مخاطب گردانيد چنانكه در آيه ديگر فرمايد (لئن اشركت ليحبطنّ عملك). و نيز اگرچه خطاب به آن حضرت است، اما مراد ساير مكلفانند از باب (اياك اعنى و اسمعى يا جارة) و افراد خطاب به جهت آنست كه تا دانسته شود هرگاه شخصى كه عظيم الشأن و رفيع المكان است، به جهت شرك معذب خواهد گشت؛ پس كسى كه به هزار درجه پست‌تر باشد، حال او چگونه باشد؛ و هرگاه مثل او را تحذير و تهديد نمايند، پس غير او به تحذير اولى و احق باشد. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)

الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى‌ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)

جلد 4 صفحه 130

ترجمه‌

پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان‌

و بيم ده خويشان نزديكتر خود را

و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان‌

پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد

و توكّل كن بر تواناى مهربان‌

آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى‌

و تغيير احوال تو را در سجده‌كنان‌

همانا او است شنواى دانا

آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها

فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار

كه بآن مى‌اندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند

و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان‌

آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مى‌پيمايند

و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند

مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند.

تفسير

خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيله‌ئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با

جلد 4 صفحه 131

تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نموده‌اند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار داده‌اند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم‌

جلد 4 صفحه 132

ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نموده‌اند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نموده‌اند آنخداوندى كه مى‌بيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجده‌كنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مى‌بينم شما را از پشت سرم چنانچه مى‌بينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده‌

جلد 4 صفحه 133

كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مى‌افزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفته‌اند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بوده‌اند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمى‌بينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد

جلد 4 صفحه 134

و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشده‌اند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميده‌اند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرموده‌اند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جسته‌ئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و

جلد 4 صفحه 135

دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمده‌اند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرموده‌اند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گوينده‌ئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين‌

جلد 4 صفحه 136

قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.

جلد 4 صفحه 137

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلا تَدع‌ُ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُون‌َ مِن‌َ المُعَذَّبِين‌َ (213)

‌پس‌ نخوان‌ ‌با‌ پروردگار ‌خود‌، خداي‌ ديگري‌ ‌پس‌ ميباشي‌ ‌از‌ عذاب‌ شدگان‌.

‌اينکه‌ آيه شريفه‌ خطاب‌ ‌به‌ پيغمبر ‌است‌ و ‌اينکه‌ خطاب‌ دو نكته‌ دارد: يكي‌ رفع‌ طمع‌ مشركين‌ ‌که‌ ميگفتند ‌اگر‌ بآلهه‌ ‌ما تو ‌هم‌ موافقت‌ كردي‌ ‌ما تو ‌را‌ عزت‌ ميگذاريم‌ و اطاعت‌ ميكنيم‌ و رئيس‌ ‌خود‌ قرار ميدهيم‌ ‌که‌ دست‌ ‌از‌ توحيد برداري‌. و نكته‌ ديگر اينكه‌ خداوند ميفرمايد ‌که‌ ‌اگر‌ تو ‌که‌ اشرف‌ مخلوقات‌ ‌من‌ هستي‌ مشرك‌ شدي‌ و اله‌ ديگري‌ ‌با‌ ‌من‌ اختيار كردي‌ ‌هر‌ آينه‌ بعذاب‌ ‌من‌ گرفتار خواهي‌ شد چه‌ رسد بديگران‌ ‌که‌ شرك‌ بخدا استحقاق‌ عذاب‌ دارد و ‌لو‌ اينكه‌ وجود مقدس‌ ‌او‌ ‌از‌ جميع‌ معاصي‌ معصوم‌ ‌است‌ و محال‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌او‌ كوچكترين‌ معصيتي‌ صادر شود ‌ يا ‌ ‌در‌ مخيله‌ ‌او‌ خطور كند چه‌ رسد بشرك‌ ‌که‌ اعظم‌ معاصيست‌ چنانچه‌ امير المؤمنين‌ ‌در‌ خطبه‌ شريفه‌ ميفرمايد

«اول‌ الدين‌ معرفة اللّه‌ و كمال‌ معرفته‌ توحيده‌‌-‌ الخطبة»

اول‌ دين‌ ‌خدا‌ شناسيست‌ مقابل‌ طبيعي‌ دهري‌ و نقصان‌ معرفت‌ شرك‌ باو ‌است‌ و معرفت‌ ناقص‌ معرفت‌ نيست‌ لذا اول‌ اصول‌ دين‌ توحيد ‌است‌ بجميع‌ اقسام‌ توحيد: ذاتي‌، صفاتي‌، افعالي‌، عبادتي‌، نظري‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 213)- اقوام نزدیکت را به اسلام دعوت کن: در تعقیب بحثهایی که در آیات گذشته در زمینه موضع گیریهای مشرکان در برابر اسلام و قرآن آمد، خداوند در اینجا برنامه و خط مشی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را در ضمن بیان پنج دستور، در مقابل آنان مشخص می‌کند.

قبل از هر چیز، شخص پیامبر را دعوت به اعتقاد هر چه راسختر به توحید می‌کند توحیدی که ریشه و اساس دعوت همه پیامبران را تشکیل می‌دهد، می‌گوید: «هیچ معبودی را با خداوند مخوان که از معذّبین خواهی بود»! (فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع