آیه 107 سوره نحل

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۱۰۷ نحل)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<106 آیه 107 سوره نحل 108>>
سوره : سوره نحل (16)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

این غضب و عذاب بر آنها بدین سبب است که حیات (فانی) دنیا را بر (حیات ابدی) آخرت برگزیدند و این که خدا هرگز کافران را هدایت نخواهد کرد.

این [خشم و عذاب بزرگ] به سبب آن است که زندگی دنیا [یِ زودگذر] را بر آخرت ترجیح دادند، و مسلماً خدا مردم کفر پیشه را هدایت نمی کند.

زيرا آنان زندگى دنيا را بر آخرت برترى دادند و [هم‌] اينكه خدا گروه كافران را هدايت نمى‌كند.

و اين بدان سبب است كه اينان زندگى دنيا را بيشتر از زندگى آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدايت نمى‌كند.

این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بی‌ایمان (لجوج) را هدایت نمی‌کند.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

That, because they preferred the life of the world to the Hereafter and that Allah does not guide the faithless lot.

This is because they love this world's life more than the hereafter, and because Allah does not guide the unbelieving people.

That is because they have chosen the life of the world rather than the Hereafter, and because Allah guideth not the disbelieving folk.

This because they love the life of this world better than the Hereafter: and Allah will not guide those who reject Faith.

معانی کلمات آیه

استحبوا: حب و استحباب: دوست داشتن «استحبوا»: دوست داشتند و اختيار كردند.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «107»

آن (قهر الهى) بخاطر آن است كه آنان زندگى دنيا را بر آخرت برگزيدند، و قطعاً خداوند گروه كافران را هدايت نمى‌كند.

پیام ها

1- دنيا گرايى و برترى دادن آن بر آخرت، زمينه‌ى رها كردن ايمان وارتداد و

جلد 4 - صفحه 587

گرفتار شدن به قهر الهى است. اسْتَحَبُّوا ... (يكى از علل گرايش به ماديگرى، رفاه طلبى و فرار از محدوديّت‌هاست. «اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا»)

3- دنيا گرايى روح و سينه‌ى انسان را براى قبول كفر، باز مى‌كند. «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (107)

ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا: اين عذاب عظيم به سبب اين است‌

جلد 7 - صفحه 289

كه ايشان دوست داشتند و اختيار كردند زندگانى دنيا را. عَلَى الْآخِرَةِ: بر نعيم آخرت، حاصل آن كه ايشان بجا آوردند آنچه را كه نمودند به جهت طلب دنيا بوده، نه طلب آخرت. وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ‌: و بتحقيق خداى تعالى هدايت ننمايد بر وجه قهر و اجبار گروه كافران را، يا راه ننمايد به طريق بهشت ايشان را، زيرا به سوء اختيار بعد از اسلام، براى دوستى دنيا مرتد شده، از دين حق برگشتند.

تبصره: يكى از اعظم مفاسد انتظامات دينى و دنيوى، دوستى دنيا است، كه موجب سدّ ترقيات آدمى و سبب اختلال نظم مدنى است. شارع مقدس كه از روحيات جامعه بشرى مطلع بوده، دوستى دنيا را منشأ تمام مفاسد دانسته، لذا فرمود: رأس كل خطيئة حب الدنيا قتل انبياء و اولياء و هتك نواميس براى حب دنيا بوده، تجاسر به مقدسات مذهبى و انتشار اخلاق رذيله از قبيل بخل و حسد و كينه و بغض و عداوت، به سبب دوستى دنيا شده، كفر و زندقه و الحاد و ارتداد نيز به جهت حب دنيا گرديده.

در عيون‌ «1»- عبيد اللّه بزاز نيشابورى گويد: با حميد بن قحطبه معامله داشتم، حركت كردم در ماه رمضان، وقت ظهر بر او وارد شدم، سفره حاضر، مشغول غذا شد، پرسيد چرا نمى‌خورى؟ گفتم: مرض و علتى ندارم كه موجب افطار شود، شايد امير عذرى دارد. گفت: علتى ندارم، بعد گريه نمود. جهت را پرسيدم، گفت: هارون در طوس شبى مرا طلبيد، وارد شدم، ديدم شمعى در جلوى او روشن، شمشيرى برهنه، و غلامى ايستاده، گفت: اطاعت تو به امير المؤمنين چگونه است؟ گفتم: جان و مال، برگشتم، درنگى در خانه ننمودم. ثانيا غلامش آمد مرا طلبيد، وارد شدم، باز همان سؤال كرد، گفتم:

جان و مال و اهل و اولاد، تبسم نمود و مرخص. مرتبه سوم باز همان سؤال، گفتم:

جان و مال و اهل و اولاد و دين، خنديد، گفت: شمشير را بگير، هر چه غلام گفت‌

«1» عيون اخبار الرضا عليه السّلام، جزء اوّل، باب نهم، حديث اوّل.

جلد 7 - صفحه 290

بجا آور. آمديم به خانه بسته، درب را باز، در وسط آن چاهى، و سه اطاق بسته؛ يكى را باز، بيست نفر اولاد حضرت على و فاطمه عليهما السّلام پيرمرد و جوان مقيد به زنجير بيرون آورد، گفت: حكم امير است تمام اينها را گردن بزن. من بجا آوردم، بعد سرها و ابدان ايشان را در چاه ريخت، اطاق دوم نيز بيست نفر از اولاد رسول مقيد بيرون آورد، گفت: امير گويد تمام را گردن زنى. اطاق سوم نيز بيست نفر سادات ايشان را هم گردن زدم تا آخرى آنها پيرمردى بود گفت: اى ميشوم، چه عذر دارى روز قيامت حضور جدّ ما كه شصت نفر اولاد او را كشتى؟ دستم مرتعش و بدنم متزلزل شد، غلام نظر غضبناك نمود، او را هم كشتم، و من شك ندارم كه مخلد در جهنم باشم، با اين حال نماز و روزه چه فايده براى من دارد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (106) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (107) أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109) ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (110)

ترجمه‌

كسيكه كافر شود بخدا بعد از ايمانش مگر كسيكه مجبور شود با آنكه دلش مطمئن باشد بايمان ولى كسانى كه بگشايند بر وى كفر سينه خود را پس بر آنان است خشمى از خداوند و از براى آنها است عذابى بزرگ‌

اين براى آنستكه آنها اختيار نمودند بدوستى زندگانى دنيا را بر آخرت و همانا خدا هدايت نميكند گروه كافران را

آنگروه آنانند كه مهر نهاد خدا بر دلهاشان و گوشهاشان و چشمهاشان و آنگروه آنانند بيخبران‌

ناچار همانا آنها در آخرت آنانند زيانكاران‌

پس همانا پروردگار تو از براى آنانكه هجرت كردند بعد از آنكه معذب شدند پس جهاد كردند و صبر نمودند همانا پروردگار تو بعد از آن امور هر آينه آمرزنده مهربان است..

جلد 3 صفحه 319

تفسير

بعضى من كفر باللّه را بدل از الّذين لا يؤمنون بآيات اللّه در آيه سابقه دانسته‌اند و جمله اولئك هم الكاذبون را معترضه بين بدل و مبدل منه و بعضى آنرا بدل از الكاذبون در آن آيه دانسته‌اند و گفته‌اند مراد آنستكه دروغگويان كسانى هستند كه كافر شدند بخدا بعد از ايمان و بعضى آنرا منصوب بذم قرار داده و كلمه اعنى يا اخص تقدير نموده‌اند و بعضى آنرا شرط و جواب را محذوف دانسته‌اند بقرينه جواب شرط دوّم كه من شرح بالكفر صدرا باشد و اين قول را در مجمع بكوفيّون نسبت داده و بنظر حقير هيچ يك از اين وجوه خالى از خلل و تكلّف و خلاف ظاهر نيست بلكه معناى آيه شريفه واضح است كه خدا ميخواهد بيان عقاب مرتدّ از دين اسلام را بفرمايد از روى رضا و اختيار نه كراهت و اجبار لذا اولا عنوان كلّى ارتداد را ذكر فرموده تا ارتداد اجبارى را اخراج فرمايد و بعدا بشرطيّه دوم بيان فرموده كه مراد كسانى هستند كه كفر را در درون سينه خود جاى داده‌اند تا معلوم شود كسانيكه مجبور باظهار كفر شده‌اند خروج موضوعى از اراده لبّى داشته‌اند و موقعيّت ايشان در قلوب باقى بماند بلكه زيادتر شود و بنابراين فعليهم غضب تا آخر آيه جواب هر دو شرط يعنى اوّل و دوّم است و بهيچ وجه مورد اشكال نيست بلكه مطابق با ظاهر آيه شريفه و مقصود اصلى كلام است و حاصل معنى بتقريب مذكور آنستكه كسانيكه كافر شوند بعد از ايمانشان نه از روى اكراه و اجبار و با اطمينان قلب بحقّ بودن دين اسلام بلكه از روى رضا و اختيار با كفر باطنى مورد غضب و سخط الهى واقع خواهند شد در دنيا و در آخرت بعذاب بزرگ گرفتار ميشوند براى آنكه محبّت دنياى دنى در دل آنها جاى نموده بطوريكه اختيار نمودند زندگى و لذائذ فانيه آنرا بر لذائذ و حيات ابدى آخرت و خداوند هم آنها را بحال خودشان واگذار ميفرمايد و توفيق نميدهد كه ثابت قدم در ايمان باشند و مهر الهى بر دلهاى آنها نهاده شده كه مطالب حقه را نمى‌فهمند و بر گوشهاى آنها كه كلام حقّ را نميشنوند و بر طبق آن عمل نميكنند و بر چشمهاى آنها كه آثار حق را مشاهده نمينمايند و عبرت نميگيرند و چون كلمه سمع بر مفرد و جمع اطلاق ميشود بلفظ جمع تعبير نفرموده است و مراد از مهر الهى در اوائل سوره بقره گذشت و معلوم است كه اين گروه بكلّى غافل از آتيه خود هستند كه براى‌

جلد 3 صفحه 320

آن سرمايه‌اى تهيّه نمى‌كنند بلكه سرمايه خود را كه عمر عزيز است در دنيا بباد فنا ميدهند و با بار گناه تهى دست به پيشگاه الهى حاضر ميشوند پس حقا و ناچار اينجماعت در آخرت شرمسار و زيانكار و گرفتار خواهند بود و جز سوختن و ساختن چاره‌اى ندارند و چون هيچ خسران و زيانى با خسران و زيان آنها برابر نيست و جاى آنستكه گفته شود جز آنها خاسر و زيانكارى نيست كلام مؤكّد بتأكيدات متعدده مشعر بحصر شده است و چون تفاوت بين حال اين جماعت از اهل ارتداد و حال جماعت اوّل كه به اكراه كلمه كفر را بر زبان جارى نمودند زياد بود خداوند در آيه اخيره عطف فرموده است بيان حال ايشان را بر اين دسته بكلمه ثمّ و ضمنا تصريح فرموده است بفضائل و مناقب ايشان باين تقريب كه پروردگار تو براى كسانيكه مهاجرت نمودند از بلد كفر بعد از آنكه مورد فتنه و عذاب كفّار شدند در راه خدا و جبرا كلمه كفر را بر زبان جارى نمودند و پس از هجرت جهاد كردند با كفّار و صبر نمودند بر سختيها و ناملائمات وارده بر ايشان همانا پروردگار تو بعد از اين امور نسبت بگناهان گذشته يا متصوّره در باره ايشان بأجراء كلمه كفر بر زبان آمرزنده و مهربان است و تكرار كلمه انّ ربك بنظر حقير بملاحظه فاصله زياد بين اسم و خبر انّ است و نظائر آن در كلام عرب و خصوصا قرآن زياد است و مخلّ بفصاحت نيست بلكه مؤكّد آن است چنانچه مكرر اشاره شده است و در بحث اطناب از علم معانى معنون است و در شأن نزول آيه اولى قمّى ره فرموده من اكره و قلبه مطمئن بالايمان عمّار ياسر است كه قريش مكّه گرفتند او را و عذاب نمودند بآتش تا دلخواه آنها را بر زبان جارى نمود ولى قلبش مطمئن بايمان بود و مراد از من شرح بالكفر صدرا عبد اللّه بن سعد است كه عامل عثمان در مصر بود و فيض ره فرموده قصّه عمّار بنابر نقل مفسرين آنستكه قريش اكراه نمودند عمّار و پدر و مادر او ياسر و سميّه را بر ارتداد پس پدر و مادر او امتناع كردند و كشته شدند و آن دو اوّل قتيل در اسلام بودند و عمّار دلخواه آنها را با اكراه بر زبان جارى نمود پس به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند عمّار كافر شد جواب فرمود حاشا همانا عمّار سر تا پايش از ايمان پر است و مخلوط شده ايمان با گوشت و خون او پس عمّار رسيد خدمت حضرت با چشم گريان و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشك او را پاك ميكرد

جلد 3 صفحه 321

و فرمود چه ميشود تو را اگر اين اتفاق ثانيا براى تو روى داد دو مرتبه گفته خود را تكرار كن براى آنها و چند روايت از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه مؤيّد اين شأن نزول است و دلالت دارد بر آنكه در موقع ضرورت بايد باين دستور عمل نمود يعنى وظيفه شرعيّه اين است و مشعر است بآنكه فرق نيست ميان دشنام دادن و بيزارى جستن از پيشوايان دين العياذ باللّه و اين معنى منافات ندارد با آنكه اگر از باب جهل بحكم يا عدم تمكّن از اين جسارت كلمه كفر را بر زبان جارى ننمايند و كشته شوند معذور و سعيد باشند چنانچه در جواب سؤال از حال عمّار و پدر و مادرش فرموده‌اند امّا پدر و مادرش سرعت نمودند ببهشت و امّا عمّار پس او فقيه است در دين خود و بعضى آيه اخيره را مخصوص بجمع ديگرى دانسته‌اند كه باين بليّه گرفتار شدند و بوظيفه خود عمل نمودند و بعدا مهاجرت و جهاد و صبر كردند و آيه اخيره در باره ايشان نازل شد و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ذلِك‌َ بِأَنَّهُم‌ُ استَحَبُّوا الحَياةَ الدُّنيا عَلَي‌ الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا يَهدِي‌ القَوم‌َ الكافِرِين‌َ (107)

علت‌ ‌اينکه‌ غضب‌ و عذاب‌ عظيم‌ اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مرتدين‌ اختيار كردند و برتري‌ دادند و طلب‌ دوستي‌ كردند و برگزيدند حيات‌ دنيوي‌ ‌را‌ ‌بر‌ زندگاني‌ آخرت‌ و محققا خداوند هدايت‌ نميفرمايد قومي‌ ‌را‌ ‌که‌ كافر هستند (‌ذلک‌) اشاره‌ بغضب‌ الهي‌ و عذاب‌ عظيم‌ ‌است‌ ‌که‌ سبب‌ ‌اينکه‌ اينست‌ ‌که‌ (بانّهم‌) ‌اينکه‌ هايي‌ ‌که‌ برگشتند ‌از‌ اسلام‌ و كافر شدند نه‌ ‌از‌ جهت‌ اينست‌ ‌که‌ بطلان‌ اسلام‌ و حقانيت‌ كفر ‌را‌ بدست‌ آورده‌ باشند بلكه‌ ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ (استَحَبُّوا الحَياةَ الدُّنيا عَلَي‌ الآخِرَةِ) چون‌ ديدند ‌در‌ اسلام‌ حكم‌ جهاد هست‌ و دستور نماز و روزه‌ و خمس‌ و زكاة و جلوگيري‌ ‌از‌ محرمات‌ و بالجمله‌ آزاد نيستند ولي‌ كفر آزادي‌ مطلق‌ ‌است‌ ‌هم‌ جانشان‌ محفوظ ‌است‌ و ‌هم‌ شهوات‌ نفسانيه‌ ‌را‌ آزادند و ‌هم‌ تكليف‌ بعبادات‌ ندارند و غافل‌ ‌از‌ اينكه‌

(حلاوة الدنيا مرارة الاخرة و مرارة الدنيا حلاوة الاخرة)

بخصوص‌

(افضل‌ الاعمال‌ احمزها)

و چون‌ ‌اينکه‌ كفار ‌از‌ قابليت‌ هدايت‌ افتادند و مثل‌ قوم‌ ثمود (استحبوا العمي‌ ‌علي‌ الهدي‌) وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا يَهدِي‌ القَوم‌َ الكافِرِين‌َ شرحش‌ گذشت‌.

195

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 107)- این آیه دلیل مرتد شدن آنها را چنین بازگو می‌کند: «این به خاطر آن است که آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند» و به همین جهت بار دیگر در طریق کفر گام نهادند (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ).

«و خداوند قوم کافر را (که در کفر و انکار اصرار می‌ورزند) هدایت نمی‌کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

و بطور خلاصه هنگامی که آنها اسلام آوردند، موقتا پاره‌ای از منافع مادیشان به خطر افتاد، و از آنجا که به دنیا عشق می‌ورزیدند از ایمان خود پشیمان گشتند و مجددا به سوی کفر بازگشتند.

بدیهی است چنین جمعیتی که از درون وجودشان کششی به سوی ایمان نیست، مشمول هدایت الهی نمی‌شوند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع