جامعیت مقاله متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

خشوع

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«خشوع» به معنی تضرع و زاری و فروتنی است که بیشتر در دل و خاطر انسان بوجود می‌آید و در اعضای بدن ظاهر می‌شود. لذا در روایات آمده هرگاه دل متأثر شود، اعضاء بدن فرمانبردار و خاشع می‌شوند.[۱] خشوع توأم با خوف و خشیت است و حالت انعطاف‌پذیری دل را نشان می‌دهد و در برابر قساوت است که حالت سنگدلی و عدم تأثر دل می باشد.[۲] خشوع در نماز، در واقع حضور قلب توأم با تواضع و ادب و احترام است.[۳]

انواع خشوع در قرآن

قرآن کریم «خشوع» را جزو صفات برجسته انسان شایسته به شمار می‌آورد و در مقام مدح از افراد یا گروه‌ها بر این صفت به عنوان یک نقطه امتیاز دست می‌گزارد.[۴]

۱- نسبت خشوع به قلب:

«أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِاللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»[۵]؛ آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است، خاشع گردد و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرده و بسیاری از آنها گنهکارند.

قرآن در اینجا گروهی از مؤمنان را ملامت می‌کند که چرا همچون بسیاری از امت‌های پیشین گرفتار غفلت و بی‌خبری شده‌اند، همان غفلتی که باعث قساوت و فسق و گناه است. یاد خدا اگر در عمق جان قرار گیرد و اگر در آیات الهی درست تدبیر شود باید مایه خشوع گردد.[۶]

۲- نسبت خشوع به مؤمنان:

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»؛[۷] مؤمنان رستگار شدند، آنها که در نمازشان خشوع دارند.

یکی از صفات برجسته مؤمنان خشوع در نماز است. این آیه اقامه نماز را نشانه مؤمنان نمی‌شمارد بلکه خشوع در نماز را ویژگی آنان برمی‌شمرد.[۸] خشوع در نماز هم به قلب است هم به اعضا؛ خشوع به قلب این است که از همه چیز روی برگرداند و تنها متوجه پرستش و نیایش خدا باشد و خشوع اعضا این است که چشم را فرو نهد و توجه به کسی و چیزی نکند و از کارهای بیهوده خودداری کند.[۹] بی‌حرکت شدن اعضا از ترس، مقام طرف را بزرگ داشتن و اهتمام بر بزرگداشت او و تذلل و... از معانی دیگر خشوع اعضا می‌باشد.[۱۰] خشوع و حضور قلب از شروط باطنى نماز بوده[۱۱] و نشانه خشوعِ دل در نماز آن است که اولاً اندامها نیز به تبعِ دل خاشع شوند و ثانیاً نمازگزار آن‌قدر در معناى نماز غرق شود که نداند در سمت راست و چپش چه کسانى ایستاده‌اند. سعید بن جُبَیر گفته است: «از چهل سال پیش که شنیدم ابن‌ عباس مى‌گفت: "خشوع در نماز به این است که نمازگزار نداند در طرف راست و چپش کیست"، هیچگاه در نماز ندانسته‌ام که در دو طرفم چه کسانى ایستاده‌اند».[۱۲] از اویس قرنى نیز پرسیدند خشوع در نماز چیست؟ گفت: «آن که اگر تیر به پهلوى وى زنند خبردار نشود».[۱۳]

۳- نسبت خشوع به چشم:

«خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ»؛[۱۴] آنان در حالی که چشم‌هایشان از شدت وحشت به زیر افتاد، همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج می‌شوند.

نسبت خشوع به چشم‌ها به خاطر آن است که صحنه قیامت، آنقدر هولناک است که تاب تماشای آن را ندارند لذا چشم از آن برمی‌گیرند و به زیر می‌اندازند.[۱۵] در حقیقت خشوع نوعی ذلت است و حالت ذلت بیش از هر چیز در دیدگان ظهور می‌کند.[۱۶]

۴- نسبت خشوع به صدا:

«یوْمَئِذٍ یتَّبِعُونَ الدَّاعِی لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»؛[۱۷] در آن روز همه از دعوت کننده الهی، پیروی نموده و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمی‌خیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می‌شود و جز صدای آهسته چیزی نمی‌شنوی.

این خاموشی صداها یا به خاطر سیطره عظمت الهی بر عرصه محشر است که همگان در برابرش خشوع می‌کنند یا در اثر ترس حساب و کتاب و نتیجه اعمال است یا هر دو.[۱۸] برخی گویند: (مخاطبین این آیه) افراد خشنی بوده‌اند که در این دنیا لحن‌های تند و آمرانه داشته‌اند و در آنجا خاموش شده‌اند و فقط صدای پاهای آنها شنیده می‌شود.[۱۹]

خشوع در نزد اهل عرفان

«خشوع» در عرفان به معناى تواضع در برابر خدا به قلب و جوارح است و به بیانى تحلیلى، تألم قلب به‌ سبب انتظار امر ناخوشایندى که ممکن است در آینده پیش بیاید؛ این حالت گاه به جهت خطاى بنده است گاه به جهت درک جلال خدا و خشیت انبیا از قسم اخیر است.[۲۰]

عرفا اصطلاح «خشوع» را برگرفته از آیه ۱۶ سوره حدید مى‌دانند: «اَلْمْ یأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللّهِ»؛ آیا زمان آن نرسیده است کسانى که ایمان آورده‌اند دلهاشان از یاد خدا خاشع شود.

در کتب صوفیه، کامل‌ترین بحث درباره خشوع در «صد میدان» و کتاب «منازل‌السائرین»، هر دو اثر از خواجه‌ عبداللّه انصارى و شرحهاى آن[۲۱] آمده و در منابع متأخر نیز همین مباحث تکرار شده است.[۲۲] به نظر خواجه عبدالله در منازل‌السائرین، خشوع، خضوع آمیخته با ترس یا محبت است، بدین‌نحو که در اثر هیبت و عظمت محبوب بلندمرتبه، قواى طبیعى نفس به حالت سکون درمى‌آید.[۲۳]

او همچنین در صد میدان، خشوع را ترسى مى‌داند که دل را با حرمت نرم مى‌سازد و اخلاق را تهذیب و جوارح را ادب مى‌کند و بیمى است همراه با هشیارى و استکانت [خضوع]. خشوع در سه جا وجود دارد: در معامله (مراوده با خلق) عبارت است از ایثار، در خدمت (عبادت) عبارت است از حضور، و در سر عبارت است از تعظیم؛ و هر یک از ایثار و حضور و تعظیم، خود داراى سه اثر و نشانه‌اند. آثار ایثار بر بنده در معامله این است که بَدان از وى ایمن، نیکان از وى شاد و خلق از وى آزادند. نشانه‌هاى حضور در خدمت اولاً حلاوتى است که بنده مى‌چشد و به واسطه آن از درگاه الهى نمى‌گریزد، ثانیاً مقصود اصلى را مى‌بیند و از آن به خلق نمى‌پردازد و ثالثاً کوتاهى خود را مى‌بیند و خود را حق نمى‌پندارد. نشانه‌هاى تعظیم نیز این است که حق تعالى را به خود نزدیک و خود را از او دور مى‌بیند و امتحان الهى برایش امرى بزرگ به‌ شمار مى‌آید که این همان ترس صدیقان است.

قشیرى، از خشوع و تواضع ذیل یک عنوان بحث کرده ولى از ارتباط این دو سخنى نگفته است؛[۲۴] ولى ظاهراً فرق خشوع و تواضع آن است که تواضع از جنس معاملات با خلق است و خشوع از نوع احوال و سروکار آن با حق است و به همین جهت سالکان را در حال نماز به خشوع کامل توصیه مى‌کردند.

نکته دیگر درباره خشوع، محل آن است. به نظر قشیرى اتفاق بر آن است که محل خشوع، دل است. یعنى خشوع باید قلبى و باطنى باشد نه ظاهرى.[۲۵] هر چند از روایت دیگرى که قشیرى نقل کرده چنین برمى‌آید که خشوع از قلب به اندامها سرایت مى‌کند. از این‌رو وقتى کسى را دیدند که به حالت شکسته نشسته و زانوهایش را جمع کرده، به او گفتند خشوع در دل است نه در سر زانو. همچنین سالک باید در خشوعش صادق باشد.[۲۶] از دید حارث محاسبى علامت انسان صادق این است که اگر همه بندگان بر حال او مطّلع شوند، حالش تغییر نکند یعنى اگر خاشع نبوده به منظور اطلاع مردم، خود را خاشع نشان ندهد و اگر خاشع بوده به خشوعش نیفزاید و از اطلاع مردم شادمان نشود.

مراتب خشوع

به گفته عبدالرزاق کاشانى خشوع داراى سه مرتبه است:

  • درجه نخست (مبتدیان)، تعبد به امر خداست و تسلیم حکم او شدن در کمال خضوع و همراه با عجز و مسکنت و اعتقاد به این که حق او را مى‌بیند، ولو این که بنده حق را نبیند.
  • درجه دوم (متوسطان)، آن است که شخص بر اثر وقوف به کاستی هاى نفس، منتظر بروز آفات و امراض نفس همچون عُجب و ریا باشد و از این جهت حالت خشوع به وى دست دهد. همچنین از آفات نیت و عمل بترسد، حقوق دیگران را بر حقوق خود مقدّم بدارد، به فضل دیگران اذعان و فضل خود را فراموش کند و نفس خود را پاک و مبرا نداند.
  • درجه سوم خشوع (منتهیان)، آن است که شخص در مقام مکاشفه گرفتار شطحیات نگردد و در قبض و بسط، خویش را مهار کند و به یارى خشوع، احوال و کرامات خود را پنهان سازد.[۲۷]

راه تحصیل خشوع

تحصیل خشوع تا حدی اختیاری است؛ در اصلِ فطرت انسان، مایه اصلی خشوع مثل سایر احساسات و عواطف وجود دارد و قابل تضعیف و تقویت است.[۲۸]

عشق به خدا، اندیشیدن در حقارت و پستی دنیا، توجه به قدرت خدا در حل مشکلات و ضعف مخلوق و... باعث حضور قلب در نماز می‌شود.[۲۹] خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع و ادب نیست.[۳۰]

یاد مرگ و قیامت نیز چنان دردناک است که گمانش برای خاکسار شدن انسان کافی است، خاشعان اهل یقین به معاد، امیدی آمیخته با خوف و نگرانی از سوء عاقبت دارند و دل شکسته‌اند و همین انکسار و حزن باعث خشوع می‌شود.[۳۱]

پانویس

  1. راغب اصفهانی، مفردات، ترجمه غلامرضا حسینی، تهران، مرتضوی، بی‌تا، ج۱، ص۶۵.
  2. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، موسسه آموزشی حضرت امام، ۱۳۷۷، سوم، ج۱، ص۴۱۲.
  3. حسینی، حسین، اخلاق در قرآن و حدیث؛ تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۴، سوم، ص ۳۶.
  4. همان، ص ۴۱۳.
  5. سوره حدید/۱۶؛ (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می‌باشد).
  6. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، اول، ج۲۳، ص۳۴۱.
  7. سوره مومنون/۲–۱.
  8. جعفر شریعتمداری، شرح و تفسیر لغات بر اساس تفسیر نمونه، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، ۱۳۷۲، ج۱، ص۶۸۲.
  9. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، فراهانی، ۱۳۶۰، اول، ج۱۷، ص۳۱.
  10. طباطبائی، محمد حسینی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی ۱۳۷۴، پنجم، ج۱۵، ص۶.
  11. غزالى، ج۱، ص۳۵۳.
  12. رجوع کنید به ابوطالب ملکى، ج۲، ص۹۷.
  13. رجوع کنید به عطار، ج۱، ص۲۲.
  14. سوره قمر/۷.
  15. نمونه، پیشین، ج ۲۳، ص ۲۳.
  16. المیزان، پیشین، ج ۱۹، ص ۹۳.
  17. سوره طه/۱۰۸.
  18. تفسیر نمونه، پیشین، ج ۱۳، ص ۳۰۴.
  19. مجمع البیان، پیشین، ج ۱۶، ص ۷۴.
  20. رجوع کنید به جرجانى، ص۱۰۱، ۱۰۳؛ نیز رجوع کنید به خوف و رجا.
  21. رجوع کنید به لخمى اسکندرى، ص۴۵ـ۴۷؛ تلمسانى، ج۱، ص۱۳۱ـ۱۳۴؛ ابن‌قیم جوزیه، ج۱، ص۵۱۶ـ۵۲۶.
  22. براى نمونه رجوع کنید به عبدالرزاق کاشى، ۱۴۱۶، ج۱، ص۴۴۳ـ۴۴۴.
  23. رجوع کنید به عبدالرزاق کاشى، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۳.
  24. قشیری، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۹۲.
  25. ج۱، ص۳۸۲.
  26. نیز رجوع کنید به جرجانى، ص۱۰۱.
  27. عبدالرزاق کاشانى، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۳ـ۱۱۵.
  28. آیت الله مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، پیشین، ص ۴۱۳.
  29. خادم الذاکرین، اکبر، اخلاق اسلامی در نهج‌البلاغه، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ۱۳۸۲، چهارم، ص ۱۷۹.
  30. اخلاق در قرآن و حدیث؛ حسین حسینی، پیشین، ص ۳۷–۳۶.
  31. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۱، اول، ج ۴، ص ۱۶۳.

منابع