تکبیر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تکبیر» از واژگان قرآنی به معنای بزرگ شمردن و به بزرگی یادکردن خداوند و نیز «اللّه اکبر» گفتن است. طبق برخی روایات، معنى اعتقاد به بزرگى خدا این است که او برتر از آن است که به وصف درآید. «تکبیر» در متون دینی و آداب اسلامی، جایگاه ویژه‌ای دارد.

معنای تکبیر در قرآن و احادیث

واژه «تکبیر» تنها یک بار در قرآن کریم آمده است: «وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک وَلَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَ کبِّرْهُ تَکبِیراً».[۱] مفسران در تفسیر آن گفته اند که به معنای تعظیم و بزرگ دانستن خداوند[۲] و مطابق برخی روایات به معنای «اللّه اکبر» گفتن است[۳]؛ که جمع میان این دو وجه امکان پذیر است.

در آیات دیگری از قرآن، واژه تکبیر در قالب صیغه امر بیان شده و عموماً پیامبر و مؤمنان مخاطبان آن هستند.[۴] در همه این موارد، واژه تکبیر تنها درباره خداوند بکار رفته و برای بزرگ داشتن غیر خدا به جای باب تفعیل از باب اِفعال استفاده شده است.[۵]

در متون حدیثی، تکبیر غالباً مترادفِ «اللّه اکبر» گفتن یا بزرگ دانستن و تعظیم خداوند است؛ چنانکه در روایتی[۶] به معنای بزرگ شمردن خداوند آمده به سبب هدایتی که کرده و عافیتی که بخشیده است. احادیثى که «تکبیر» را معنا و تفسیر کرده اند، به چهار دسته تقسیم مى شوند:

  • الف. احادیثى که در تفسیر این ذکر، تنها به یکتایى و بى نظیر بودن حضرت حق در عظمت اشاره کرده اند، مانند آنچه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که در معناى تکبیر مى فرماید: «یعنی أنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أکبَرَ مِنهُ»؛ یعنى چیزى بزرگتر از او نیست.
  • ب. احادیثى که بزرگتر بودن خداوند را به معناى بالاتر بودن او از وهم و توصیف مى دانند.[۷] این احادیث در واقع تأکیدى هستند بر این که خداوند متعال، قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر (مادّى باشد یا معنوى) نیست، زیرا هر چیزى جز خداوند متعال محدود است، چنان که امام صادق علیه السلام به شخصى که در حضور ایشان، «أکبر» را به «بزرگتر از هر چیز» معنا کرد، فرمود: «[با این معنا] خداوند را محدود کردى» و هنگامى که آن شخص از تفسیر صحیح «اللّه أکبر» پرسید، فرمود: اللّه أکبَرُ مِن أن یوصَفَ؛ خدا بزرگتر از آن است که وصف شود.
  • ج. احادیثى که «تکبیر» را به تنزیه خداوند متعال از صفات سلبى تفسیر کرده اند، مانند حدیثى که از امام على علیه السلام نقل شده که در تفسیر «تکبیر» فرمود: خدا بزرگتر از آن است که به ایستادن یا نشستن وصف شود، به حرکت یا سکون وصف شود، به جسم بودن وصف شود یا به چیزى مانند شود یا با اندازه اى سنجیده شود، محلّ اَعراض واقع شود و یا دستخوش بیمارى ها گردد، به جوهر یا عرض بودن وصف شود یا در چیزى حلول کند یا چیزى در او حلول کند، [و بزرگتر از آن است که] آنچه بر موجوداتِ حادثْ رواست (مثل زایل گشتن، جابجایى و دگرگونى)، بر او روا باشد و یا آن که به حواس پنجگانه درآید.
  • د. احادیثى که «تکبیر» را به توصیف کردن خداوند متعال به صفات ثبوتى تفسیر نموده اند، مانند این که امام على علیه السلام در تفسیرى دیگر از این ذکر مى فرماید: «اللّه أکبر» یعنى: خدا دانا و آگاه است. آنچه را بوده است و آنچه را خواهد بود، پیش از آن که پدید آید، مى داند. و یعنى خدا بر هر چیزى تواناست و آنچه بخواهد، مى تواند. بر آفریدگانش تواناست و توانایى او بر همه موجودات، حاکم است. هرگاه چیزى را بخواهد، به او مى گوید: «هست شو» و آن هست مى شود.

تأمّل در این احادیث، نشان مى دهد که «تکبیر» در واقع، تجلّى جلال و جمال حضرت حق در دل ذاکر است. از این رو هر چه جلال و جمال خداوند متعال جلوه بیشترى در دل داشته باشد، ذکر زبانى کاملتر خواهد بود.

تکبیر در فقه و تاریخ و آداب اسلامی

در کتابهای فقهی، واژه تکبیر در ابواب فقهی متعددی ذکر شده؛ مثلاً گاه از تکبیر به عنوان مدخل نماز یاد شده است[۸] و گاه به معنای حدِفاصل اعمال گوناگون نمازگزار[۹] در برخی روایات نیز شمار تکبیر در نمازهای پنج گانه، ۹۵ ذکر شده است.[۱۰] در نماز میت و نماز عید فطر و عید قربان[۱۱]، تکبیر دارای نقش محوری تری است، چنانکه در تعقیبات نماز نیز اهمیت عمده ای دارد.

در روایات متعددی آمده که تکبیر در حج، عملی عبادی است و در هنگام رؤیت کعبه یا قطع تلْبیه،[۱۲] تکبیر برای شخص مُحرِم، مستحب است.[۱۳] علاوه بر این، در روز عرفه،[۱۴] در سعی بین صفا و مروه،[۱۵] در مقام وقوف در عرفات[۱۶] و در هنگام قرار گرفتن در برابر حجرالاسود[۱۷] نیز، تکبیر گفتن از جمله شعائر و مناسک دینی است.

در اهمیت این ذکر همین بس که «نماز» با تکبیر (تکبیرة الاحرام) آغاز و با تکبیر پایان مى یابد. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که مى فرمود: «لِکلِّ شَیءٍ صَفوَةٌ، وَصَفوَةُ الصَّلاةِ التَّکبیرَةُ الاُولى». هر چیزى گُزیده اى دارد و گزیده نماز، تکبیر آغازین [آن] است. همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده: «أکثِروا مِنَ التَّهلیلِ وَالتَّکبیرِ، فَإِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِنَ التَّهلیلِ وَالتَّکبیرِ.«لا إله إلّا اللّه» و «اللّه أکبر» بسیار بگویید؛ زیرا هیچ چیزى نزد خداوند، محبوب تر از «لا إله إلّا اللّه» و «اللّه أکبر» نیست.

در تاریخ و آداب رسوم جوامع اسلامی، تکبیر (اللّه اکبر گفتن) پیشینه ای طولانی و جایگاهی مهم دارد. بنابر منابع حدیثی، سنّت تکبیر به پیش از اسلام بازمی گردد؛ چنانکه در برخی روایات از تکبیر آدم علیه السلام در مقابل حجرالاسود، سخن به میان آمده است.[۱۸] گفته شده عبدالمطلب نیز به هنگام بازسازی چاه زمزم تکبیر گفت و قریش با وی همنوا شدند.[۱۹] در تاریخ صدر اسلام، بجز در موارد فقهی پیشین، تکبیر از همان آغاز به سنت دینی و اجتماعی بدل شد؛ چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از انقطاع نزول وحی تکبیر گفت.[۲۰] همچنین ایشان در جنگ خندق در موارد متعددی به مسلمانان فرمود تا به صورت جمعی تکبیر گویند[۲۱] و در نبرد با یهودیان بنی نضیر[۲۲] و جنگ خیبر[۲۳] تکبیر گفت.

همچنین نقل است که پیامبر در شب ازدواج حضرت علی و فاطمه سلام اللّه علیهما تکبیر گفت و از آن پس، گفتن تکبیر در این گونه مجالس رایج شد.[۲۴] افزون بر این، پیامبر به هنگام شنیدن خبر فوت نجاشی چهار مرتبه تکبیر گفت.[۲۵] روایت شده است که آن حضرت در تشییع جنازه افراد، چهار یا پنج مرتبه تکبیر می گفت[۲۶] و از همان زمان تکبیرهای چهارگانه در نماز میت سنّت شد.

امام علی علیه السلام در رزم غالباً تهلیل و تکبیر می گفت و مردم با وی هم صدا می شدند.[۲۷] علاوه بر این نقل است که از همان روزگار تاکنون، تکبیر در جنگها و اجتماعات مسلمانان به شعاری رایج بدل شد.[۲۸]

امام صادق علیه السلام روایت فرمود که امام حسین علیه السلام در کودکی در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاده بود تا همراه او نماز بخواند. پیامبر برای نماز تکبیر گفت ولی امام حسین نتوانست درست تکرار کند. پیامبر دوباره تکبیر گفت و حسین این بار نیز نتوانست تکرار کند. پیامبر چند بار تکبیر گفت تا سرانجام بعد از تکبیر هفتم، حسین علیه السلام از عهده ادای صحیح تکبیر برآمد. از آن پس، هفت تکبیر در ابتدای نماز، سنت شد.[۲۹]

پانویس

  1. سوره اسراء: ۱۱۱.
  2. طبرسی، ج۶، ص۶۸۹.
  3. رجوع کنید به حویزی، ج۳، ص۲۳۹.
  4. رجوع کنید به سوره بقره: ۱۸۵؛ سوره حج: ۳۷؛ سوره مدّثّر: ۳.
  5. رجوع کنید به سوره یوسف: ۳۱.
  6. رجوع کنید به حرّ عاملی، ج۷، ص۴۳۳.
  7. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۳۶۱ش، ص۱۱ـ۱۲.
  8. رجوع کنید به تکبیرة الاحرام؛ کلینی، ج۸، ص۱۴۰.
  9. رجوع کنید به حر عاملی، ج۴، ص۹۶۷.
  10. کلینی، ج۳، ص۳۱۰.
  11. رجوع کنید به نجفی، ج۱۱، ص۳۷۸ـ۳۹۰.
  12. گفتنِ لبَّیک در مراسم حج.
  13. ابن حنبل، ج۳، ص۳۲۰؛ حرّعاملی، ج۱۲، ص۳۸۹.
  14. ابن حنبل، ج۳، ص۱۱۰، ۱۴۷.
  15. شافعی، ج۲، ص۲۱۰؛ ابن حنبل، ج۲، ص۱۴؛ طوسی، ج۵، ص۱۴۶.
  16. ابن بابویه، ۱۴۰۱، ج۲، ص۳۲۲ـ۳۲۳؛ ابن قدامه، ج۳، ص۴۲۹.
  17. شافعی، ج۲، ص۱۷۰؛ بخاری جُعْفی، ج۲، ص۱۶۲ـ۱۶۳؛ حرّ عاملی، ج۱۳، ص۳۳۶.
  18. مجلسی، ج۲۶، ص۲۷۰.
  19. کلینی، ج۴، ص۲۲۰.
  20. ابن کثیر، ج۱، ص۴۱۳.
  21. طبری، ج۲، ص۲۳۵ـ۲۳۶؛ مجلسی، ج۱۷، ص۱۷۰، ج۲۰، ص۱۸۹.
  22. قمی، ج۲، ص۳۵۹.
  23. مجلسی، ج۲۱، ص۴۰.
  24. حرّعاملی، ج۱۴، ص۶۳.
  25. بخاری جعفی، ج۲، ص۷۱.
  26. ابن حنبل، ج۴، ص۳۶۷، ۳۷۲؛ مسلم بن حجاج، ج۱، ص۶۵۷.
  27. مجلسی، ج۳۲، ص۵۰۸.
  28. رجوع کنید به جبرتی، ج۱، ص۷۸.
  29. بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۴، حدیث۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۷۳ و ۷۵.

منابع