میرزا مهدی الهی قمشه ای

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


حكيم قرآنى، مشعل نورانى

فرزانگان شيعه با توضيح و تبيين حقايق و انتشار مكارم به رشد جامعه و بالندگى و پويايى انسان‌ها كمك شايان توجهى كرده و به رغم محروميت‌ها و مشقّات فراوان عمر بابركت خود را در راه احياى فضايل صرف نموده اند. آنان مصداق اين فرمايش حضرت امام صادق علیه السلام اند كه: «رحم اللّه قوما كانوا سراجا و منارا، كانوا دعاة الينا باعمالهم و مجهود طاقتهم».[۱]

يعنى خداوند رحمت خويش را شامل حال افرادى نمايد كه چون چراغ فروزان و مشعل منور راه ديگران را روشن ساخته اند و با كردار خويش مردمان را به طريق ما فراخواندند و با تمامى توان حق را معرفى كردند.

«حكيم ميرزا مهدى الهى قمشه اى» از تبار چنين فرزانگانى است كه از قله توحيد و كوهستان يكتاپرستى جويبارهاى باصفا و چشمه هاى پرطرواتى را به سوى دشت انسانيت جارى ساخت تا درستى و راستى و فضيلت در سرزمين تشنه معرفت به شكوفايى و بارورى رسد.

اين عارف ربانى و مفسر و مترجم قرآن كه آيت حق و اسوه وارستگى و اخلاص شناخته مى شود در آثار منظوم و منثورش الهام از معارف قرآنى و احاديث خاندان عصمت علیهم السلام مشاهده مى شود و نگاشته هاى نيكويش با پندها و مواعظ و حكم اخلاقى آميخته و تشنگان انديشه هاى ناب را به سوى مناقب اهل بيت علیهم السلام و سيره سرشار از معنويت ايشان توجه مى دهد و فرهنگ پرفروغ آن ستارگان آسمانى را با جان‌ها و روان ها به صورتى جذاب درمى آميزد و خردها و فطرت‌ها را با حكمت هاى عالى تشيع آشنايى مى دهد.

نياكان، خاندان و خانواده

اجداد حكيم ميرزا مهدى الهى قمشه اى از سادات بحرين و از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن بشمار مى رفته اند.[۲]

گفته مى شود كه در دوران حكومت نادرشاه كه سادات را تحت شكنجه و فشارهاى شديد قرار مى دادند نياكان حكيم مخفيانه از بحرين به شهرستان قمشه از توابع استان اصفهان مهاجرت مى كنند و سيادت خود را به دليل اختناق حاكم مخفى مى نمايند. عموزادگان آن حكيم به سيادت صحيح معروفند اما ايشان احتياط مى كردند.[۳]

علامه حسن زاده آملى مى نويسد: آن بزرگوار از سادات بحرين و از بيت علم و عرفان و زهد و تقوا بود. بارها به اين بنده مى فرمود: اصلا از سادات بحرينم ولى چون در كسوت متعارف فعلى شناخته شده ام از تبديل عمامه سفيد به سياه خوددارى مى كنم![۴]

حكيم الهى قمشه اى در شرح حال منظومى كه براى خود گفته به اين مسأله اشاره دارد:


نياكان بُوَدم از سادات بحرين ز حفّاظ قرآن قرّاء دفتر زمانه خواندشان در شهر قمشه بدور نادر آن مرد دلاور[۵]

دست خطى از آن مرحوم برجاى مانده كه سلسله شريف خاندانش را براى برادرزاده اش به صورت ذيل به نگارش درآورده است: «ميرزا مهدى بن حاج ملاابوالحسن بن حاج عبدالمجيد بن حاج محمدرضا بن حاج عبدالملك بن حاج شيخ جعفر السيد البحرينى رحمهم اللّه تعالى».[۶]

پدربزرگ حكيم الهى از افراد خوشنام شهرستان قمشه بشمار مى رفت كه در انجام امور خير شهرتى بسزا داشت. آب انبار و پل حاج عبدالحميد و مدرسه علميه حاج عبدالحميد از باقيات صالحات ايشان در شهر قمشه است.

وى قبل از آن كه ميرزا مهدى الهى ديده به جهان گشايد طى رؤيايى صادق مشاهده كرده بود كه ملا محمد مهدى ابن ابى الفتوح قمشه اى (از دانشوران درگذشته اين ديار) از هودجى از آسمان بر زمين فرود مى آيد و به اتاق ايشان وارد مى شود. از آن پس ايشان بارها نزد پدر ميرزا مهدى آمده، از عيال وى كه در انتظار مولود تازه اى بود عيادت مى نمود و بى صبرانه در انتظار ميلاد آن فرزند لحظه شمارى مى كرد و پيوسته مى گفت: «اين نوزاد نامش محمد مهدى است و در زمره علماى بزرگ خواهد گرديد».

سرانجام انتظارها به سر رسيد و در سال 1319 قمرى و بنا به نقلى به سال 1320 ستاره پرفروغ اين خانواده هويدا گرديد.[۷] و دوستداران وارستگى را در موجى از شعف و سرور فروبرد. نامش را مهدى نهادند و بعدها كه در خرد و حكمت و تدريس معارف دينى و فرهنگ تشيع سرآمد اقران گشت و فروغ ايمانش تابيدن گرفت به محى الدين (زنده كننده معارف دينى) ملقب گرديد و در شرع و ادب تخلص الهى براى خود برگزيد. چنان چه خود در بيتى بدين الفاظ اشاره دارد:


«الهى» طبع و «مهدى» نام و در عشق لقب گرديد «محى الدين» منوّر

در محضر اساتيد قمشه، اصفهان، مشهد و تهران

ميرزا محمدمهدى در پنج سالگى به مكتب خانه رفت و تا هفت سالگى مقدمات ادبيات فارسى و عربى را آموخت و سپس نزد پدر و ادباى شهر قمشه به پيگيرى تحصيلات و فراگيرى علوم دينى پرداخت و با وجود خردسالى به دليل هوش سرشار و برخوردارى از حافظه اى قوى، كتب مهم و مشكل زبان و ادب پارسى و عربى را ياد گرفت و چون ده بهار را پشت سر نهاد «شرح نظام» را نزد پدر آموخته بود و در پانزده سالگى در ادبيات عرب به درجه اى از توانايى رسيد كه شرح نظام نيشابورى، مغنى اللبيب ابن هشام و مطوّل تفتازانى را تدريس مى نمود.[۸]

به موجب ذكاوتى كه در وجودش نهفته بود كمتر نياز مى ديد كه به مرور درس‌ها بپردازد و اوقات فراغت خويش را براى كمك به معاش خانواده سپرى مى كرد. مقدمات فقه و اصول و حكمت را در شهرضا از ملامحمد هادى فرزانه قمشه اى (1385-1302 ه.ق) و ديگران بياموخت. نامبرده در علوم عقلى و نقلى و بى اعتنايى به دنيا و زخارف آن معروف بود.[۹]

وى در حكمت، كلام و فلسفه آثار مفيدى دارد.[۱۰]

حسين امين جعفرى (1369-1295 ه.ق) از فضلايى است كه حكيم قمشه اى مجلس درس وى را غنيمت مى شمرد.[۱۱]

او تحصيلات مقدماتى و بخشى از علوم اسلامى و آثار فقهى را در وطنش آموخت و در ضمن از تجربيات علم و دانش هاى پدرى فاضل و مؤمن بهره برد. اما در فصل شكفتن و به سن چهارده سالگى، توفان حوادث و امواج بلا به سوى وى يورش آورد و پدر دانشمند و مادر پاك سرشت خود را از دست داد[۱۲] و در غم فقدان والدين سوگوار گرديد.

با وجود ممانعت برادر بزرگش به شوق تحصيل در اصفهان راهى اين شهر شد و در حجره طلبه هاى قمشه اى ساكن اصفهان در مدرسه صدر مسكن گزيد. در آن جا از محضر شيخ محمد حكيم خراسانى (متوفاى 1355 ه.ق) به مدت يك سال استفاده نمود.[۱۳]

حكيم نامبرده از شاگردان خاص و وارث علم و اخلاق ميرزا جهانگيرخان قشقايى (استاد شهيد مدرس) بشمار مى رفت.[۱۴] آيت الله سيد حسن مدرس صبح ها در مدرسه جده كوچك درس فقه و اصول و عصرهادر مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت. مجلس درس آن شهيد در اصفهان بزم محبت و كلاس تدريس رشادت و استوارى و شجاعت بود.[۱۵]

حكيم الهى قمشه اى كه از اين محفل پرفيض برخوردار بوده است، مى گويد: وقتى صبحگاه در محضرش حاضر شده، به بيانش گوش مى داديم هر لحظه در وجود ما نيرويى تازه دميده مى شد، به طورى كه در پايان درس خود را پهلوانى شجاع حس مى نموديم. به طور كلى بيان درس در روحيات شاگردان اثر ويژه اى داشت كه از وصف آن عاجزم.[۱۶]

حكيم الهى كه سخت جوياى حقيقت و مشتاق معارف قرآنى و فرهنگ اهل بيت بود بيش از يك سال در اصفهان نماند و اين ديار را به قصد مشهد مقدس ترك نمود تا به مدد اساتيد اين جايگاه مبارك و سرشار از معنويت به كمالات فكرى و عرفانى نايل آيد. وى در مشهد به مدرسه نواب راه يافت و در اين مكان حجره اى اختيار نمود و به تحصيل مشغول شد. برادر بزرگش حسين‌على، بخشى از مخارج زندگى و تحصيلات او را تأمين مى كرد. با اين حال، ايام اقامت در مشهد از لحاظ اوضاع مادى براى او با مشقت و مرارت توأم بود و در اين مدت به قناعت مى گذراند و ماه ها غذاى پختنى نمى خورد. گاه گاه به دشت هاى اطراف مى رفت و در طول هفته از توت درختان ارتزاق مى نمود.

وى در ميان اساتيدش از مرحوم آقا بزرگ حكيم (ميرزا عسكرى شهيد) بسيار سخن مى گفت، آن بزرگوار در علوم نقلى و عقلى مهارت داشت و در خراسان مرجعيت و رياست تامه را عهده دار بود و از نامبرده كراماتى نيز نقل كرده اند.

از اساتيد ديگر الهى قمشه اى، آيت الله العظمى حاج آقا حسين قمى (1366-1282 ه.ق) مى باشد كه در دوران مرجعيت و زعامت اين فقيه فرزانه رويدادهاى مهمى رخ داد كه با موضع گيرى هاى بجا و قاطع ايشان جايگاه و عظمت مقام مرجعيت بيش از پيش نمايان گرديد. نامبرده در ماجراى كشف حجاب رضاخان با موضع گيرى شجاعانه اين توطئه شوم را رسوا نمود.[۱۷]

شيخ اسدالله يزدى مشهور به هراتى كه در منطق و حكمت، هيئت و علوم رياضى مهارت داشت و از دانشمندان و پرهيزگاران ارض قدس رضوى بود يكى از استادان ميرزا مهدى الهى قمشه اى است. حكيم قمشه اى مى فرمود: شرح نصوح قيصرى را در محضر جناب عارف بزرگوار آقا شيخ اسدالله يزدى (متوفى به سال 1345 ه.ق) فراگرفتم. ايشان به ما سفارش مى كرد كه بىوضو در درس حاضر نشويد.[۱۸]

مرحوم حاج ملا محمدعلى فاضل (متوفى 1342 ه.ق) كه از مدرسان و حكماى معروف مشهد بوده جرعه هايى از حكمت و عرفان را به كام انديشه حكيم الهى قمشه اى بريخت. اين عارف محقق سال ها محضر قضاوت داشته و از شاگردان نامدار ميرزاى شيرازى بوده است.[۱۹]

حاج شيخ حسن مشهور به فاضل بُرسى كه حوزه درسى با اهميت و پرتحركى داشت و بسيارى از علما از محضرش بهره گرفته اند، از ديگر كسانى است كه حكيم الهى قمشه اى سعادت استفاضه از انوار علمى وى را يافت. او در فقه و اصول مهارت داشت و كتاب فوائد شيخ مرتضى انصارى را تدريس مى كرد. چندى بر اثر كسالت در بُرس رحل اقامت افكند و بعد از مدتى با حالت بيمارى به عتبات عاليات هجرت نمود و در سال 1353 ه.ق در آن مكان مبارك رحلت نمود.[۲۰]

از ديگر كسانى كه ميرزا مهدى الهى از محضرش محظوظ گشت آيت الله حاج ميرزا حسين فقيه سبزوارى (متوفى 1386 ق) است. ايشان يكى از رؤساى روحانيت خراسان و نيز از زعماى حوزه علميه مشهد بشمار مى رفته و آثار خيرى از خويش برجاى نهاده است.[۲۱]

پس از شهريور 1320 ه.ش (1360 ه.ق) كه با تغييرات عمده در دستگاه حكومت پهلوى تا حدودى فشار سياسى از روى مظاهر دينى و روحانى برداشته شد زعامت حوزه مشهد را دو عالم بزرگ و معروف دينى حاج شيخ مرتضى آشتيانى و آقا ميرزا مهدى اصفهانى در دست گرفتند و بار ديگر به بازسازى بنيادهاى روحانى در اين شهر مقدس پرداختند. فقه و اصول در حلقه درس اين دو مدرس بزرگ طلايى را گردآورد.[۲۲]

ميرزا مهدى در تدريس خود مقيد بود كه مطالب خود را در چارچوب دستورهاى ائمه اطهار علیهم السلام بيان كند و بر اين نكته تأكيد داشت كه سير و سلوك در معارف الهى ضمن آن كه به تقوا نياز دارد بايد با استفاده از روايات معصومين علیهم السلام صورت پذيرد. اصرار ايشان در كسب كمالات عرفانى و رسيدن به قله هاى معنوى بر انجام واجبات و ترك محرمات بود و با هر رياضتى كه مستلزم سماع و كردار خانقاه نشينان توأم بود، مخالفت مى كرد.[۲۳]

حكيم الهى پس از طى مدارج علمى و حكمت و كسب دانش قرآنى و روايى در مشهد مقدس بر آن شد تا به تهران سفر كند و از آن جا به رى و قم و سپس به حوزه نجف اشرف برود ولى زمانه خيمه اش را به تهران زد و خاك ملك رى دامنگيرش ساخت.

بر كرسى تدريس

ايشان در تهران به مدرسه ميرزا حسين سپهسالار (شهيد مطهرى كنونى) وارد شد. در آن ايام شهيد آيت الله سيد حسن مدرس سخت مشغول تعميرات اين مدرسه بود. حكيم الهى در ضمن بيان خاطره اى اظهار داشته است: مدتى در آن جا ماندم و به درس كفاية الاصول جناب مدرس مى رفتم و ايام اقامت در آن مدرسه به درازا كشيد. ايشان روزى از من پرسيد: مسافرت شما به كجا انجاميد؟ عرض كردم: «چشم مسافر چو بر جمال تو افتد × عزم رحيلش بدل شود به اقامت». من ضمن اين كه به درس ايشان مى رفتم يك درس منطق و يك درس فلسفه را هم در مدرسه شروع كردم.[۲۴]

استاد الهى قمشه اى ضمن تدريس در اين مدرسه از محضر حكيم و فيلسوف شهير محمد طاهر فقيه نصيرى طبرى مشهور به آقا ميرزا طاهر تنكابنى (1320-1242 ه.ش) فرزند فرج الله استفاده كرد. او از شاگردان برجسته ميرزا ابوالحسن جلوه (1314-1238 ه.ق) است.[۲۵]

پس از تأسيس دانشگاه در كشور، مدرسه سپهسالار كه محفل ادبا و مجلس حكما بود به دانشكده معقول و منقول تبديل گرديد. حكيم الهى قمشه اى ضمن تدريس منطق، حكمت و ادبيات در آن مكان به عنوان يكى از برجسته ترين اساتيد دانشگاه تهران شناخته شده، با نوشتن كتاب «توحيد هوشمندان» به درجه دكترا از دانشكده مزبور نايل آمد. همچنين به عنوان استاد زبان و ادبيات عرب در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران مشغول افاضه به مشتاقان معرفت گرديد.

ايشان ضمن تدريس، با جملاتى شيوا، شيرين و پرجاذبه مفاهيم دشوار فلسفى را بيان مى كرد و در تأييد اظهارات علمى خود از اشعار عرفانى شاعران بزرگ پارسى چون مولوى، حافظ و سعدى شاهد مى آورد و در پايان با نهايت فروتنى خاصى سروده هاى خويش را براى شاگردان مى خواند.

با وجود كهولت، آيات قرآن، روايات ائمه اطهار علیهم السلام و عبارات كتاب اشارات بوعلى، اسفار ملاصدرا، شرح منظومه سبزوارى، فصوص الحكم ابن عربى و ديگر كتب فلسفى و عرفانى را به خاطر داشت.[۲۶]

در تدريس فلسفه و حكمت به ظرفيت افراد توجه مى كرد. روزى در محفلى چون مى خواستند حكيم الهى را به شهيد مدرس معرفى كنند، شهيد مدرس مى گويد: لازم نيست او را به من معرفى كنيد چون پدربزرگ اين شخص - مرحوم حاج ملك - موجب شد كه من مدرس شوم.

پس از تبعيد آن فقيه مبارز و مجتهد والامقام، طلاب مدرسه سپهسالار بر گرد حكيم الهى قمشه اى جمع شده، كتابى را به ايشان دادند و گفتند تا اين زمان مدرس اين كتاب را براى ما تدريس مى كرد و اينك شما تنها كسى هستيد كه ما مى توانيم از محضرش استفاده كنيم. ايشان بعد از اين واقعه به ياد خواب خويش كه چند سال قبل در مشهد ديده بود، افتاد و تعبير آن را همين ماجرا دانست.[۲۷]

استاد علامه حسن زاده آملى كه به مدت يازده سال خوشه چين خرمن خرد حكيم الهى قمشه اى بوده مى گويد: از محضر اين عارف ربانى تمام حكمت منظومه سبزوارى و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه نصيرالدين طوسى بر اشارات شيخ الرئيس را تلمذ نمودم و نيز در مجلس قرآن آن جناب خوشه چين بودم.[۲۸]

در معرفى الهى قمشه اى همين بس كه چون يكى از فضلاى تهران از محضر علامه طباطبايى استاد طلبيد، آن مفسر نامى خطاب به وى گفته بود: الهى قمشه اى غير از اين ظاهر است، از محضرش استفاده كنيد.[۲۹]

ديگر از فضلايى كه حوزه درسى حكيم الهى قمشه اى را درك نموده و از ابعاد انديشه اش محظوظ گشته حضرت آيت الله عبدالله جوادى آملى (متولد 1312 ه.ش) است. وى بخشى از شرح منظومه و نيز الهيات و بخش عرفان شرح اشارات خواجه نصير طوسى را نزد حكيم الهى آموخته است.[۳۰]

ايشان مى گويد: درس مرحوم الهى نسبت به درس ديگر اساتيد با روح تر و پرورنده تر بود... بين نماز مغرب و نماز عشاء، اشارات تدريس مى نمودند و اصرار داشتند نمازشان در اول وقت شرعى اقامه گردد.[۳۱]

فضلايى چون: ربانى تربتى، سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى، دكتر محمود انوار، كاظم مدير شانه چى، سيد محمدباقر حجتى، محمدباقر محقق، و حاج شيخ عبدالرحيم ملكان كه تخلص «ناصح» دارد از شاگردان حكيم الهى قمشه اى بوده اند.[۳۲]

آثار و تأليفات

حكيم الهى قمشه اى در جاى جاى مباحث فلسفى، عرفانى و كلامى ضمن تشريح مباحث متنوع براى اثباث گفتارهاى علمى خود آيه اى از قرآن را شاهد مى آورد تا هر گونه شك را از ذهن افراد برطرف سازد و اهميت موضوع را روشن نمايد. وى ضمن آن كه در اشعار به شدت تحت تأثير قرآن و حديث بود در سروده هايى ويژه تحت عنوان «قصيده قرآنيه» از كلام حق سخن گفته است.

طى سال هاى 1322-1320 ه.ش تفسير ابوالفتوح رازى به اهتمام شادروان الهى قمشه اى در ده جلد انتشار يافت كه در سال هاى 1324 و 1335 ه.ش تجديد طبع گشت. وى در اين طبع، حواشى ارزنده اى بر تفسير ياد شده نوشته كه از نظر اهل فن دور نيست.[۳۳]

سرآغاز ترجمه قرآن به زبان امروزى به همت حكيم الهى قمشه اى صورت گرفته است. وى بدون آن كه در اصل معنا دخل و تصرفى كند تفسير خلاصه اى با بيان ساده و در خور فهم براى عموم ارائه كرد، به طورى كه مرحوم آيت الله العظمى سيد حسين بروجردى كه در تفسير قرآن تبحر خاصى داشتند در مقام مقايسه با ديگر ترجمه ها فرموده بودند، هيچ ترجمه اى را با ترجمه الهى قمشه اى مقايسه نكنيد. كارى كه ايشان كردند بسيار فوق العاده است.[۳۴]

ترجمه تفسيرگونه الهى قمشه اى كه بعدها اصطلاحات فراوانى از سوى وى بر آن صورت گرفت نخستين بار در سال 1323 ه.ش به چاپ رسيد و با وجود انتقادهايى كه برخى بر آن داشته اند و بعد از ده ها ترجمه ديگر هنوز در تيراژهاى بسيار وسيع و گسترده از سوى ناشران متعدد تهرانى و شهرستانى تجديد طبع گرديده، در اختيار علاقه مندان قرار مى گيرد.

عرض ارادت به پيشگاه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و خاندان آن سرور در اخلاق و رفتار و آثار علمى و عرفانى اين عالم ربانى كاملاً مشهود است و بخش مهمى از سروده هايش در واقع ترجمان سخنان معصومين علیهم السلام مى باشد. گزيده اى از سخنان حضرت امام على علیه السلام تحت عنوان «حكمت عملى يا اخلاق مرتضوى» در ده مقاله به انضمام خاتمه مقالات از سوى حكيم الهى قمشه اى تنظيم شده كه براى برخى فرموده هاى امام شرحى اجمالى اما دقيق و پرمحتوا نوشته است.

اثر مزبور براى بار نخست در زمان حيات استاد در خاتمه كتاب «حكمت الهى» به طبع رسيد و به تازگى با مقدمه، تصحيح و تعليقات آيت الله حسن زاده آملى به پيشگاه مبارك عاشقان معارف و حكم و تشنگان آب حيات كوثر ولاى علوى تقديم گرديده است.

سروده زيبا و شيواى وى كه تحت عنوان «نغمه الهى» چاپ شده شرح منظومى است از خطبه همام حضرت على علیه السلام در اين اثر حكيم الهى قمشه اى خطبه مزبور را به چندين بخش تقسيم نموده و هر بخش را با اشعار توضيح داده است.

يكى از گنجينه هاى حقايق الهى و معارف اهل بيت علیهم السلام صحيفه سجاديه امام چهارم است كه در زمره نهج البلاغه مى باشد و آن را «زبور آل محمد صلی الله علیه و آله» و «انجيل اهل بيت علیهم السلام» ناميده اند. استاد ميرزا مهدى الهى اين اثر قدسى را با ترجمه اى زيبا به زبان فارسى برگردانيده و در مقدمه اى زيبا به معرفى اجمالى آن پرداخته است. ضمنا برخى دعاها نيز توضيح داده شده است.

از افاضات علمى و پژوهش‌هاى ارزشمند آن نامدار ميدان معرفت مجموعه نسبتا مفصل «حكمت الهى» در دو مجلد مى باشد، كه خود در معرفى آن مى نويسد: اين كتابى است در حكمت الهى فقه اكبر، كلام و فلسفه اسلامى از قرون اول حكمت تا عصر حاضر، حاوى اقوال بزرگان و خردمندان الهى عالم و مطالب همه با ادله عقلى، منطقى و قرآن، مبرهن گرديد يا به وجدان ذوق اهل معرفت و كمال مستند است.

كتاب فصوص الحكم فارابى در الهيات خاص، عرفان و معرفت نفس به نگارش درآمده كه حكيم الهى قمشه اى با ديدگاه هاى استوار خود كه بر قرآن و حديث مبتنى است به شرح اين اثر پرداخته است. شرح مذكور در خاتمه با توضيح «خطبه توحيديه» حضرت امام على علیه السلام تزيين شده است.

آثار ديگر آن حكيم به شرح ذيل مى باشند:

  • فلسفه معلم ثانى ابونصر فارابى كه در تهران همراه با كتاب «توحيد هوشمندان» از آثار ديگر مرحوم الهى و در سال 1322 ه.ش به صورت سربى و در قطع جيبى انتشار يافته است.
  • مشاهدات العارفين فى احوال السالكين الى اللّه، كه نسخه خطى آن نزد اخوى ايشان بوده و مرحوم الهى اين كتاب را با خط خود نوشته و امضا كرده است.
  • مناسك حج عاشقان، اثرى است منظوم كه در سال 1381 ه.ق در تهران چاپ گرديد و نيز در آخر ديوان آن حكيم درج شده است.
  • رساله اى در فلسفه كلى.
  • رساله اى در سير و سلوك.
  • رساله اى در مراتب ادراك.
  • حاشيه بر مبدأ و معاد ملاصدراى شيرازى.
  • رساله اى در مراتب عشق.
  • نغمه حسينى در احوالات حضرت سيدالشهداء علیه السلام و واقعه كربلا كه در اين اثر تاريخ زندگانى حضرت امام حسين علیه السلام و قيام آن حضرت به نظم درآمده و سعى بر اين بوده است كه بر طبق كتب مستند تنظيم شود.
  • ترجمه مفاتيح الجنان كه بارها در تيراژ بالا چاپ شده و به تازگى انتشارات اسوه به طرزى جالب و با حروفچينى كامپيوترى به طبع آن مبادرت نموده است.
  • دروس عرفانى از مكتب علوى، چاپ تهران به سال 1337 ه.ش.
  • تصحيح دوبيتى هاى باباطاهر عريان.
  • كليات ديوان حكيم الهى قمشه اى.[۳۵]

سخنور پرهيزگار

الهى قمشه اى از دوران نوجوانى با احساسات ظريف شاعران انس و الفت داشت. در آيينه شعر توانايي هاى خود را بروز داد و معارف دينى، باورهاى شيعى، مضامين قرآن و روايى و نيز محبت توأم با معرفت به پيشگاه اهل بيت علیهم السلام را با ذوق لطيف خويش ممزوج ساخت و از زبان شعر به تشريح مباحث اعتقادى، كلامى و معرفى ستارگان درخشان آسمان امامت و ولايت پرداخت.

رگه هايى از عرفان اسلامى در اشعارش به جهان بينى وى رنگ و بوى حكمت عملى بخشيده است. معارف قرآنى، حكمت هاى عالى و براهين فلسفى را با هم آشنايى داده و از آن ها نتايج اخلاقى مى گيرد و مى كوشد تا خواننده را از خواب غفلت بيدار نموده، جان و خرد خفته اش را حيات روحانى و ابتهاج معنوى بخشد.

مناجات با خداوند در اشعار اين حكيم سخنور به وفور ديده مى شود. علامه حسن زاده آملى نوشته است: از اول تا آخر ديوانش يك كلمه لغو نمى يابى، ديوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است از طلعت ديوانش فروغ آن انّ من الشعر لحكمة ساطع و از صداقت بيانش شروق انّ من البيان لسحرا طالع است. نازكى اشعارش خود برهان ناطق و تقريظ مرحوم ملك الشعراء بهار بر اشعارش شاهدى صادق است. اين بنده گوينده اى از معاصرين را نمى شناسد كه آن همه مضامين رفيع حكمت و معانى منيع عرفان را به اين سبك روان به رشته نظم كشيده باشد:


دقيقه هاى معانيش در سواد حروف چو در سياهى شب روشنى پروين بود.[۳۶]

ديوان «الهى» مجموعه گرانبارى است كه پاره اى از درّهاى شاهوارش در شرح خطبه اميرالمؤمنين علیه السلام در نشانه هاى پارسايان به نام نغمه الهى مى باشد. قسمت ديگرش در ذكر حاسه پرشور كربلا با عنوان نغمه حسينى است و بخشى از آن شامل قصايدى متين حاوى پندهاى نغز حكيمان و روشن ضميران است و ختامش با غزل هايى وزين و عالى مضامين، قطعات و رباعياتى دلپذير صورت گرفته است.

ملك الشعراى بهار در خصوص سروده هايش مى گويد: «...گوينده اين اشعار... عروض را دماغ موزون او پيدا كرده و قافيه را ذوق فطرى او تشخيص داده (است)... و آن چه با ذوق خاص او راست آمده درست يافته و بكار بسته است. از هيچ كس مدح ننموده و به كلى از مدح و اسلوب قصايد مديحه كه در ادبيات پارسى بابى بزرگ است كناره گرفته و در غزل نيز به مذاق اهل حال - حالى بين فلسفه و عرفان و شريعت - برگزيده است...».[۳۷]

نمونه اى از سروده مناجات گونه او:


همى گفتم الهى يا الهى به عالم، بى پناهان را پناهى

تويى يارب ز حال زارم آگاه برآور يوسف جان من از چاه

تو دانى خوار و زار و خسته جانم تو دانى انتظار كودكانم

به جان نيكوان بر جانم اى دوست ترحم كن ز غم برهانم اى دوست

به رحمت از گناهانم چشم در پوش به مسكينان متاع عدل مفروش

چو خواهى از من و خون خوردن من به رنج و درد هجران مردن من...

اخلاق و رفتار

حكيم الهى قمشه اى در مسير تلاش هاى علمى به خواسته هاى متعالى و گرايش هاى والا توجه داشت و بدين سبب حالاتى چون صداقت، وارستگى اخلاق و زهد در اخلاق و رفتارش متجلى بود و از طريق ارتباط با خدا، ذكر، عبادت و تهجد و تصفيه اعمال، اين خصوصيات را در خويشتن تقويت مى نمود.

در برابر اوامر الهى و تأكيدهاى ائمه اطهار علیهم السلام از اميال و خواسته هاى فردى صرفنظر مى كرد و از دام خودخواهى رهايى يافت و در سروده اى زيبا چنين گفته است:


دريغا كه در دام نامم هنوز اسير خيالات خامم هنوز

ز بعد رياضات و درس و سلوك نشد توسن نفس رامم هنوز

تن سفله طبع از تمناى شهد كند دمبدم تلخ كامم هنوز

دل من اگر خلوت خاص هوست چرا در غم خاص و عامم هنوز...

استاد حسن زاده آملى كه از پرورش يافتگان مكتب اين عارف متشرع بوده مى گويد: متجاوز از ده سال با او حشر داشتم، يك كلمه حرف ناروا و يا يك جمله بيهوده از او نشنيدم. چه گريه ها و زاري ها از او ديده ام و چه اندرزها از وى به يادگار دارم.[۳۸]

همسرش طيبه الهى (تربتى) در ضمن خاطراتى گفته است: در خانه، در امور داخلى كمك مى كردند، بسيار بشاش و خوش صحبت بودند. اگر نصف روز متوالى تدريس مى نمود، كسى اظهار خستگى نمى كرد. نيمه شب از خواب برمى خاست و پس از نوافل و نماز شب در صحن خانه قدم مى زد و به سيارات و ستارگان آسمان چشم مى دوخت و از شگفتى هاى جهان هستى لذت مى برد. ناملايمات را تحمل مى نمود و مى گفت: بلاهاى اين جهان همه از جانب حق است.

بارها فقيرى به در خانه مى آمد كه چيزى به او بدهيم، اثاثيه اى همچون ظروف مسى و مانند او به او مى دادند و مى گفتند برو بفروش و خرج كن. امر به معروف و نهى از منكر ايشان با ملايمت و از روى دلسوزى بود. روحى شجاع داشت و كينه كسى را در قلب خويش جاى نداده بود.

بسيار قانع و با لباسى عادى و مسكنى ساده زندگى مى كرد و چون بيمار مى شد مى گفت: داروى من هفت بار قرائت سوره حمد است. در زمستان ها در اتاق درسش كه در منزل منعقد مى گشت نه كرسى بود و نه بخارى؛ تنها يك چراغ لامپاى گردسوز و فرشى فرسوده. و برخى شب ها كه هوا بسيار سرد مى شد منقل زير كرسى اتاق ديگر را كه عائله اش در آن بودند به اتاق درس مى آورد و خاكستر رويش را كنار مى زد و بدان حال مى گذراند.[۳۹]

حكيم الهى قمشه اى به سبب كمالاتى كه از طريق تزكيه و تهذيب، عبادت و اخلاص كسب كرده بود، لياقت هم نوايى و نغمه سرايى با قدسيان را داشت و از كرامات و حالات فوق العاده هم بى بهره نبود.[۴۰]

بعد از اقامت ايشان در تهران و دوستى بسيار نزديك و همكارى تنگاتنگ با شهيد مدرس و پس از آن كه حكومت غاصب و رضاخانى مدرس را دستگير و تبعيد نمود، الهى قمشه اى هم روانه زندان گرديد كه به سفارش ذكاءالملك فروغى (نخست وزير وقت) به دليل ارتباط علمى كه با ايشان داشت آزاد شد. گويا زمانى وى را به فشار سياسى يا تطميع از سوى دستگاه منحوس پهلوى تهديد كرده بودند كه در غزلى با اين مطلع گفته بود:


من نه آن ديوانه عشقم كه زنجيرم كنند يا به جز در دام زلف يار، تسخيرم كنند

من نه آن مرغم كه صيادان عالم بافسون دانه افشانند و در دامى به تزويرم كنند

در سروده اى ديگر گويا به رضاخان ملعون طعن مى زند و مى گويد:


دين عزيز است و رجال دين شريف و بزرگ تف به آن ابله كه قدر و شوكت دين كاستى

از كلاغ زشت خوى ژاژخاى هرزه طبع چند در باغ طبيعت نعره و غوغاستى[۴۱]

سرانجام در حالى كه آن حكيم نامدار به اصلاح خلاصة التفاسير خود مشغول بود در شب سه شنبه 12 ربيع الثانى 1393 ه.ق (25 ارديبهشت) 1352 دعوت حق را لبيك گفت و به سراى باقى شتافت، پيكر پاكش از تهران به قم انتقال يافت و در جوار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در وادى السلام (اتاق شماره 19) اين شهر به خاك سپرده شد.

پانویس

  1. الحياة، محمدرضا حكيمى و محمد حكيمى، ج اول، ص 298.
  2. مجله پيام انقلاب، شماره مسلسل 168 ص 32.
  3. خوشه ها، طيبه الهى قمشه اى (تربتى)، ص 131 و 132.
  4. نامه ها و برنامه ها، آيت الله حسن زاده آملى، ص 80.
  5. نغمه عشاق الهى قمشه اى، ص 367 و نيز نغمه حسينى، ص 215.
  6. مجله پيام انقلاب، همان شماره، همان صفحه.
  7. الذريعه، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج 24، ص 237 و نيز همين مأخذ، ج 13، ص 289.
  8. مجله پيام انقلاب، همان شماره.
  9. حكمت عقلى يا اخلاق مرتضوى، استاد محى الدين الهى قمشه اى، مقدمه علامه حسن زاده آملى، ص 33.
  10. تاريخ حكما و عرفا متأخرين صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، ص 82.
  11. زندگانى حكيم جهانگير قشقايى، مهدى فرقانى، ص 126.
  12. مجله پيام انقلاب، همان.
  13. تذكره شعراى معاصر اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوى، ص 53.
  14. نشريه جاويدان خرد، سال سوم، شماره اول، بهار 1365، ص 9.
  15. مدرس مجاهدى شكست ناپذير، عبدالعلى باقى، ص 28.
  16. مرد روزگاران، على مدرسى، ص 48.
  17. نك: حاج آقا حسين قمى، قامت قيام (از سرى ديدار با ابرار) محمدباقر پورامينى.
  18. در آسمان معرفت، آيت الله حسن زاده آملى، ص 257.
  19. ميرزاى شيرازى، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ترجمه محمد دزفولى، ص 175-174.
  20. جشن نامه مدرس رضوى، گروهى از نويسندگان، ص 7. ضميمه هاى تاريخى علماى خراسان، ميرزا عبدالرحمن، ص 260.
  21. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج 5، ص 222 و نيز همين مأخذ، ج 7، ص 152.
  22. گزارشى از سابقه تاريخى و اوضاع كنونى حوزه علميه مشهد، آيت الله العظمى سيد على خامنه اى، ص 28.
  23. ميراث ماندگار، مجموعه مصاحبه هاى سال چهارم كيهان فرهنگى، ص 178-177.
  24. مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 192-191.
  25. نك: ميرزا ابوالحسن جلوه حكيم فروتن، از نگارنده.
  26. ياد و خاطراتى از حكيم الهى قمشه اى، امير محمد انوار، مجله يغما سال 63 شماره 12 اسفند 1352، ص 752.
  27. اين رؤياى صادقانه در فصل دوم كتاب آشناى عرشيان به قلم نگارنده آمده است.
  28. پاسداران اسلام (استاد حسن زاده آملى) مجله پيام انقلاب، شماره مسلسل 112، ص 21.
  29. حكم عملى يا اخلاق مرتضوى، ص 41-40.
  30. گفتگوى نشريه صحيحفه با آيت الله جوادى آملى، شماره 30، ص 5.
  31. مجله كيهان فرهنگى، شماره 9، سال 1364، گفتگو با آيت الله جوادى آملى با تغيير در عبارات و جملات.
  32. آشناى عرشيان، به قلم نگارنده، ص 87-86.
  33. الذريعه، ج 7، ص 96-95.
  34. مجله پيام انقلاب، شماره 169، ص 30.
  35. در تنظيم فهرست آثار آن حكيم سخنور از اين منابع بهره گرفته شده است: الذريعه، مجلدات 19، معجم مؤلفين شيعه، على فاضل قاينى نجفى، ص 367-361، تذكره شعراى معاصر اصفهان، ص 53، سخنوران نامى معاصر ايران، ج 1، ص 11، بهار و ادب فارسى، ج 1،‌ ص 222، نامه ها، برنامه ها، ص 81-80.
  36. نامه ها و برنامه ها، ص 82-81.
  37. از مقدمه ملك الشعراى بهار بر نغمه عشاق كه در سال 1321 ه.ش به طبع رسيده است.
  38. نامه ها و برنامه ها، ص 81.
  39. در آسمان معرفت، ص 265-264.
  40. نك: خوشه ها، ص 128.
  41. نغمه حسينى، ص 220 و پيام انقلاب شماره 169، ص 33.

منابع

غلامرضا گُلى زواره، ستارگان حرم، جلد2.