عنوان بندی متوسط
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

لقمان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
== نسب لقمان ==
+
{{خوب}}
 +
«لقمان حکیم» از شخصیت های بزرگ قرآنی است که پند و اندرزهای ارزشمند او به فرزندش در [[قرآن|قرآن کریم]] و روایات متعددی نقل شده است.
  
 +
==نسب لقمان==
  
نسب او لقمان بن عنقاء بن مربد بن صاوون  می باشد.<ref> [[التحقيق في كلمات القرآن الكريم]]، ج10، ص225.</ref>
+
نسب او لقمان بن عنقاء بن مربد بن صاوون  می باشد.<ref> التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۲۲۵.</ref> [[شیخ طبرسى]] رحمه الله ذکر کرده است که خلاف است در لقمان: بعضى گفته اند او عالم به [[حکمت]] هاى ربانى بود و پیغمبر نبود؛ و بعضى گفته اند که پیغمبر بود، و غیر او از مفسران گفته اند که لقمان پسر باعورا بود از اولاد [[آزر]] پسر خواهر [[حضرت ایوب]] علیه السلام یا پسر خاله ایوب و ماند تا زمان [[حضرت داود]] علیه السلام و از او علم آموخت.<ref> حیوة القلوب، ج۲، ص۸۵۸.</ref> و سلسله نسبش به ناحور بن تارخ (برادر [[حضرت ابراهیم]] خلیل علیه السلام) مى رسد.<ref> تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۸۵.</ref>
 +
==لقمان در قرآن و روایات==
  
[[شيخ طبرسى]] رحمه الله ذكر كرده است كه خلاف است در لقمان: بعضى گفته اند او عالم به [[حكمت]] هاى ربانى بود و پيغمبر نبود؛ و بعضى گفته اند كه پيغمبر بود و غير او از مفسران گفته اند كه لقمان پسر باعورا بود از اولاد آزر پسر خواهر [[حضرت ایوب]] عليه السلام يا پسر خاله ايوب و ماند تا زمان [[حضرت داود]] عليه السلام و از او علم آموخت.<ref> [[حيوة القلوب]]، ج2، ص858.</ref> و سلسله نسبش به [[ناحور بن تارخ]] (برادر [[حضرت ابراهیم]] خليل عليه السلام) مى رسد.<ref> تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، ج1، ص85.</ref>
+
نام حضرت لقمان تنها دو بار در سراسر [[قرآن]] ذکر شده است، اما آیات متعددى صفات و مواعظ او را بیان مى کند و یک [[سوره]] به نام اوست. مهمترین موضوع درباره این شخصیت قرآنى این است که آیا او پیامبر بوده یا نه. در این خصوص، بیشتر روایات موجود، [[نبوت]] وى را نفى کرده و او را عبد صالح خدا معرفى کرده اند.  
  
 +
صاحب [[مجمع البیان]] مى گوید: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از [[رسول  خدا]] شنیدم مى فرمود: به [[حق]] مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، ولکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد و [[یقین|یقین]] خوبى داشت، خدایش را دوست مى داشت و خدا نیز دوستدار او بود و به دادن [[حکمت]] بر او منت نهاد.<ref> نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).</ref>
  
== لقمان در قرآن ==
+
*{{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»}}؛ و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار.([[سوره لقمان]]، آیه ۱۲)
  
 +
*{{متن قرآن|«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»}}؛ و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که او را اندرز مى داد - گفت: اى پسرک من، به خدا [[شرک]] میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است. (سوره لقمان، آیه ۱۳)
  
نام حضرت لقمان تنها دو بار در سراسر [[قرآن]] ذكر شده است، اما آيات متعددى صفات و مواعظ او را بيان مى كند و يك [[سوره]] به نام اوست. مهمترين موضوع درباره اين شخصيت قرآنى اين است كه آيا او پيامبر بوده يا نه. در اين خصوص، بيشتر روايات موجود، [[نبوت]] وى را نفى كرده و او را [[عبد صالح]] خدا معرفى كرده اند.  
+
از داستان هاى لقمان جز آن مقدار که در آیات فوق آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده که ما بعضى از آن ها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم.
  
صاحب [[مجمع البيان]] مى گويد: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از [[رسول  خدا]] شنيدم مى فرمود: به [[حق]] مى گويم كه لقمان پيغمبر نبود، ولكن بنده اى بود كه بسيار فكر مى كرد و يقين خوبى داشت، خدايش را دوست مى داشت و خدا نيز دوستدار او بود و به دادن [[حكمت]] بر او منت نهاد.<ref> نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت (عباسى مقدم).</ref>
+
در [[الکافی (کتاب)|کافى]] از بعضى راویان [[امامیه|امامیه]]، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از [[هشام بن حکم]] روایت کرده که گفت: ابوالحسن [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السلام به من فرمود: اى هشام خداى تعالى که فرموده: "وَلَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ"، منظور از حکمت فهم و عقل است.
  
* {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْلِلَّهِ»}}؛ و به راستى، لقمان را حكمت داديم كه: خداوند را سپاس بگزار.([[سوره لقمان]]، آيه 12)
+
و در [[الدر المنثور]] است که ابن مردویه از [[ابوهریره]] روایت کرده که گفت: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مى  دانید لقمان چه بوده؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است فرمود: حبشى بود.
  
* {{متن قرآن|«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»}}؛ و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه او را اندرز مى داد - گفت: اى پسرك من، به خدا [[شرك]] مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است. (سوره لقمان، آيه 13)
+
فصل دوم در [[تفسیر قمی (کتاب)|تفسیر قمى]] به سند خود از حماد روایت کرده که گفت: از [[امام صادق]] علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسى بود؟ و حکمتى که خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟ فرمود: آگاه باش که به خدا [[سوگند]] حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و یا درشتى در جسم و زیبایى رخسار ندادند، ولیکن او مردى بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آن چه خدا راضى نبود دورى مى کرد، مردى ساکت و فقیر احوال بود، نظرى عمیق و فکرى طولانى و نظرى تیز داشت، همواره  مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسى او را در حال بول و یا غایط و یا [[غسل]] ندید، بس که در خودپوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، و مواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزى نخندید، چون مى ترسید [[گناه]] باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسى [[مزاح]] نکرد، و چون چیزى از منافع دنیا عایدش مى شد اظهار شادمانى نمى کرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسیار گرفت، و خدا فرزندانى بسیار به او مرحمت نمود، ولیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر [[مرگ]] احدى از ایشان نگریست.
  
از [[داستان هاى لقمان]] جز آن مقدار كه در آيات "وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ..." آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده كه ما بعضى از آن ها را كه با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى كنيم.
+
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک  کارى داشتند نگذشت، مگر آن که بین آن دو را اصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتى که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو از احدى نشنید، مگر آن که تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده اى؟ لقمان بسیار با فقهاء و حکما نشست و برخاست مى  کرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضیان را تسلیت مى گفت، و برایشان نوحه سرایى مى کرد، که خدا به چنین کارى مبتلایشان کرده، و براى سلاطین و ملوک اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسیار عبرت مى گرفت، و طریقه غلبه بر [[هواى نفس]] را از دیگران مى پرسید، و یاد مى گرفت، و با آن طریقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از [[شیطان]] احتراز مى جست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا مى کرد، هرگز سفر نمى کرد مگر به جایى که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت.
  
در كافى از بعضى راويان اماميه، و سپس بعد از حذف بقيه سند، از [[هشام بن حكم]] روايت كرده كه گفت: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: اى هشام خداى تعالى كه فرموده: "وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ" منظور از حكمت فهم و عقل است.
+
و خداى تبارک و تعالى دستور داد به طوائفى از [[فرشتگان]] که در نیمه روزى که مردم به خواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طورى که صداى ایشان را بشنود، ولى اشخاص ایشان را نبیند - که: اى لقمان آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟ لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر او این کار را از من خواسته باشد، خودش یاریم مى کند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار مى کنم.
  
و در مجمع البيان گفته: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شنيدم مى فرمود: به [[حق]] مى گويم كه لقمان پيغمبر نبود، وليكن بنده اى بود كه بسيار فكر مى كرد، و يقين خوبى داشت، خدا را دوست مى داشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به دادن حكمت به او منت نهاد.
+
ملائکه گفتند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى این که داورى بین مردم در دشوارترین موقعیت ها براى حفظ [[عصمت]] است، و [[فتنه]] و آزمایشش از هر جاى دیگر سخت تر و بیشتر است و آدمى بیچاره مى ماند و کسى هم کمکش نمى کند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، کارش به یکى از دو احتمال مى انجامد یا این است که در داورى اش رأى و نظریه اش مطابق  حق و واقع مى شود که در این صورت جا دارد که سالم باشد و احتمال آن هست و یا این است که راه را عوضى مى رود که در این صورت راه [[بهشت]] را عوضى مى رود و هلاکتش قطعى است، و اگر آدمى در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسان تر است تا آن که در دنیا رئیس و آبرومند بوده ولى در [[آخرت]] ذلیل و ضعیف باشد، از سوى دیگر کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هم در دنیا خاسر و زیانکار است و هم در آخرت چون دنیایش تمام مى شود و به آخرت هم نمى رسد.
  
روزى در وسط روز خوابيده بود كه ناگهان ندايى شنيد: اى لقمان! آيا مى خواهى خدا تو را خليفه خود در زمين كند، تا بين مردم به حق حكم كنى؟ لقمان صدا را پاسخ داد كه: اگر پروردگارم مرا مخير كند، عافيت را مى خواهم، و بلاء را نمى پذيرم، ولى اگر او اراده كرده مرا خليفه كند سمعا و طاعتا، براى اين كه [[ايمان]] و يقين دارم كه اگر او چنين اراده اى كرده باشد، خودش ياريم نموده و از خطا نگهم مى دارد.
+
ملائکه از [[حکمت]] او به شگفت آمده، خداى رحمان نیز منطق او را نیکو دانست پس همین که شام شد و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طورى که از فرق سر تا قدمش را پر کرد و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعه اى از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید. لقمان از خواب بیدار شد در حالى که قاضى ترین مردم زمانش بود و در بین مردم مى آمد و به حکمت سخن مى گفت و حکمت خود را در بین مردم منتشر مى ساخت.<ref>ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۳۰.</ref>
 +
==سفارش‌هاى لقمان به فرزندش==
  
[[ملائكه]] - به طورى كه لقمان ايشان را نمى ديد - پرسيدند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى اين كه هيچ تكليفى دشوارتر از [[قضاوت]] و داورى نيست و ظلم آن را از هر سو احاطه مى كند، اگر در داورى راه صواب رود اميد نجات دارد، نه يقين به آن ولى اگر راه خطا رود راه [[بهشت]] را عوضى رفته است و اگر انسان در دنيا ذليل و بى اسم و رسم باشد، ولى در [[آخرت]] شريف و آبرومند بهتر است از اين كه در دنيا شريف و صاحب مقام باشد ولى در آخرت ذليل و بى مقدار و كسى كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، دنيايش از دست مى رود و به آخرت هم نمى رسد.
+
*[[امام صادق]] علیه السلام فرمود: از جمله اندرزهاى لقمان به پسرش این بود که: پسر جانم! در روزها و شبها و ساعات خود بهره اى براى طلب علم قرار ده که تو هیچ گونه تباهى ایى براى عمرت همانند تباهى ترک علم نمى یابى.<ref>امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، متن، ص۳۳۲.</ref>
  
ملائكه از منطق نيكوى او تعجب كردند، لقمان به خواب رفت و در خواب [[حكمت]] به او داده شد و چون از خواب برخاست به حكمت سخن مى گفت و او با حكمت خود براى داوود وزارت مى كرد، روزى داوود به او گفت: اى لقمان خوشا به حالت كه حكمت به تو داده شد و بلاى [[نبوت]] هم از تو گردانده شد.
+
*از [[امام باقر]] علیه السلام نقل است که لقمان در مقام اندرز به پسرش گفته: «من از وقتى که پا به دنیا نهاده پشت به دنیا و رو به [[آخرت]] داشته ام، خانه اى که تو بسوى آن می روى نزدیکتر از خانه اى است که از آن دور مى شوى».<ref> تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج  ۱، ص: ۸۵.</ref> «پسرجان! کارى را که ادبار کرده تعقیب نکن و از کارى که اقبال کرده رو مگردان که رأى را فاسد و عقل را معیوب مى کند».<ref> نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).</ref> «پسرجان! در راه پیروزى بر دشمن از این دستورها استمداد کن: از [[گناه]] کنارگیر و جوانمردى را نگه دار. [[روح]] پاک خود را ارجمند شمار و آن را به نافرمانى خدا و [[اخلاق]] نکوهیده و رفتار زشت آلوده نکن. سر خود را بپوش. سیرت و باطن خویش زیبا کن که اگر چنین کنى در امان خدا هستى. دشمن قدرت ندارد به سرحدات تو تجاوز کند یا تو را بلغزاند، اما در عین حال از مکر او ایمن مباش. نفع بسیار را اندک شمار و ضرر اندک را زیاد.<ref>نصایح، ص۶۰.</ref>
  
و در [[الدر المنثور]] است كه [[ابن مردويه]] از [[ابوهريره]] روايت كرده كه گفت: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: آيا مى  دانيد لقمان چه بوده؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است فرمود: حبشى بود.
+
*امام باقر علیه السلام فرمودند: لقمان در اندرز خود به فرزند چنین گفت: فرزندم اگر نسبت به [[مرگ]] در دل تردیدى دارى پس خواب را بر خود حرام گردان و مسلما نخواهى توانست و اگر نسبت به برانگیخته شدن در [[قیامت]] تردید دارى پس هوشمندى را از خود دور ساز و مسلما نخواهى توانست چرا که اگر تو پیرامون این مسأله قدرى بیندیشى متوجه خواهى شد که اختیار از دست تو خارج است زیرا که خواب نوعى مرگ است و بیدارى بعد از آن نشانى از برانگیخته شدن پس از این جهان است، فرزندم آن قدر نزدیک مشو که باعث دوریت شود و آنقدر دور نشو که خوار شمرده شوى و شمشیرت را مگر در برابر ستمکارى که مستحق آنست از نیام بیرون مکش.<ref> داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۴۶۸.</ref>
  
فصل دوم در تفسير قمى به سند خود از حماد روايت كرده كه گفت: از [[امام صادق]] علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، كه چه كسى بود؟ و حكمتى كه خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟ فرمود: آگاه باش كه به خدا [[سوگند]] حكمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و يا درشتى در جسم و زيبايى رخسار ندادند، وليكن او مردى بود كه در برابر امر خدا سخت نيرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آن چه خدا راضى نبود دورى مى كرد، مردى ساكت و فقير احوال بود، نظرى عميق و فكرى طولانى و نظرى تيز داشت، همواره  مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابيد، و هرگز كسى او را در حال بول و يا غايط و يا [[غسل]] نديد، بس كه در خودپوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عميق بود، و مواظب حركات و سكنات خويش بود، هرگز از ديدن يا شنيدن چيزى نخنديد، چون مى ترسيد [[گناه]] باشد، و هرگز خشمگين نشد، و با كسى مزاح نكرد، و چون چيزى از منافع دنيا عايدش مى شد اظهار شادمانى نمى كرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسيار گرفت، و خدا فرزندانى بسيار به او مرحمت نمود، وليكن بيشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر [[مرگ]] احدى از ايشان نگريست.
+
*از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است: «لقمان به فرزندش فرموده است: هرگاه با گروهى همسفر شدى، در کار خود و آنان با ایشان زیاد مشورت کن و در چهره ى آنان بسیار لبخند بزن و آنچه را همراه دارى، سخاوتمندانه در اختیار آنان بگذار و هرگاه دعوتت کردند، بپذیر و هر وقت از تو کمک خواستند، به کمک آنان بشتاب و در سه چیز بر آنها پیشى داشته باش: خاموشى بسیار و خواندن [[نماز]] زیاد و سخاوتمندى نسبت به کالاهایى که همراه دارى؛ از مرکب و دارایى و توشه. هرگاه از تو درخواست کردند که گواهى حقى بدهى، دریغ مکن و چون با تو مشورت کردند، فورى پاسخ نده؛ بلکه دقیقا بیندیش و زود تصمیم نگیر تا این که پس از دقت و بررسى یک رأى را بپسندى و با این همه پاسخ مشورت را نده مگر آن که برخیزى و بنشینى و بخوابى و غذایى بخورى و نمازى بخوانى و در طول این مدت اندیشه و اطلاعات خود را در کار مورد مشورت بکار اندازى؛ زیرا کسى که درباره ى مشورت کننده صادقانه خیرخواهى نکند، خداوند رأى و اندیشه اش را از او بگیرد و امانت دارى را از وى دور سازد. چون دیدى همسفرانت مى روند، تو هم برو و هنگامى که کار مى کنند، تو هم با آنان مشغول کار شو و وقتى دیدى خیرات و بخشش مى کنند یا قرض مى دهند، تو هم بخشش کن. سخن بزرگتر از خودت را بشنو و هرگاه همسفرانت به کارى دستور دادند یا خواسته اى داشتند، قصد قربت کن و پاسخ مثبت ده و از گفتن «نه» بپرهیز؛ چون گفتن «نه» نشانه ى نادانى و فرومایگى است. اگر در انتخاب راه سرگردان شدید، فرود آیید و با هم مشورت کنید و اگر شخصى تنها را دیدید، درباره ى راه از وى سؤال نکنید و از او راهنمایى نخواهید؛ چون وجود یک نفر در بیابان مشکوک است؛ شاید جاسوس یا دیدبان دزدها یا شیطانى باشد که مى خواهد شما را گمراه سازد. از راه نمایى خواستن از دو نفر هم بپرهیزید؛ مگر آن که آثار درستى را در آن ها مشاهده کنید یا مصلحتى را در نظر بگیرید که من آن را نمى دانم؛ چون خردمند هر وقت چیزى را به چشمش دید، [[حق]] را از آن درمى یابد و شخص حاضر چیزى را درک مى کند که غایب از درک آن عاجز است. پسرم، هرگاه که وقت نماز فرارسید، فورا بخوان و به خاطر هیچ کارى آن را به تأخیر نینداز و خیالت را آسوده گردان؛ چون آن وامى است که تو باید بپردازى. پشت حیوانات را خوابگاهت قرار مده؛ چون موجب آن مى شود که پشت حیوان زود زخم گردد و دانایان چنین کارى نمى کنند؛ مگر آن که در هودجى باشى که بتوانى دراز بکشى و پایت را جابه جا کنى تا مفاصل نرم گردد. چون به منزلگاه رسیدى، از مرکبت پیاده شو و قبل از آن که خودت به سراغ غذا بروى، مرکبت را تیمار کن و علف بده. براى استراحت گاهت زمینى را برگزین که رنگش از جاهاى دیگر بهتر و خاکش نرمتر و گیاه و سبزه اش بیشتر باشد. وقتى فرود آمدى، پیش از نشستن دو رکعت نماز بگذار. براى ادرار کردن و قضاى حاجت به جاى دورى برو. هنگامى که آهنگ رفتن کردى نیز دو رکعت نماز بخوان. بعد زمینى را که در آن فرود آمده اى، بدرود گوى و بر آن و بر اهل آن سلام بده؛ چون بر هر جاى زمین گروهى از [[ملائکه]] جاى دارند. اگر برایت میسر است که غذا نخورى تا نخست مقدارى از آن را در راه خدا بدهى، این کار را بکن و سفارش مى کنم در حال سواره تا مى توانى کتاب خدا را بخوان و به تو سفارش مى کنم تا آن هنگام که مشغول کارى هستى، خدا را [[تسبیح]] و تنزیه گوى و هنگام فراغت و خلوت به خواندن [[دعا]] مشغول شو. هر وقت روز به پایان رسید، توقف کن. نیز هشدار مى دهم: مبادا در سر شب به رفتن ادامه دهى! لازم است شب هر جا هستى، بمانى و آن جا بخوابى و بعد از نیمه شب مسیرت را دنبال کنى و مبادا در راه آوازت را بلند کنى و فریاد بزنى!».<ref>آداب سفر در فرهنگ نیایش، ص۲۲۳.</ref>
  
لقمان هرگز از دو نفر كه نزاع و يا كتك  كارى داشتند نگذشت، مگر آن كه بين آن دو را اصلاح كرد، و از آن دو عبور نكرد، مگر وقتى كه دوستدار يكديگر شدند، و هرگز سخن نيكو از احدى نشنيد، مگر آن كه تفسيرش را پرسيد، و پرسيد كه اين سخن را از كه شنيده اى؟ لقمان بسيار با فقهاء و حكما نشست و برخاست مى  كرد، و به ديدن قاضيان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضيان را تسليت مى گفت، و برايشان نوحه سرايى مى كرد، كه خدا به چنين كارى مبتلايشان كرده، و براى سلاطين و ملوك اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، كه چگونه به ملك و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسيار عبرت مى گرفت، و طريقه غلبه بر [[هواى نفس]] را از ديگران مى پرسيد، و ياد مى گرفت، و با آن طريقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از [[شيطان]] احتراز مى جست، و قلب خود را با فكر، و نفس خويش را با عبرت، مداوا مى كرد، هرگز سفر نمى كرد مگر به جايى كه برايش اهميت داشته باشد، به اين جهات بود كه خدا حكمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت.
+
*لقمان حکیم به پسرش فرمود: فرزند عزیزم، دنیا دریایى عمیق و ژرف است؛ و افرادى بسیار زیاد در این دریا هلاک شده اند. پس به یاد داشته باش که: کشتى خود را در این دریاى ژرف، [[ایمان به خدا]] قرار دهى. و بادبانش را، [[توکل]] به خدا نصب نمائى. و توشه خود را در آن، [[تقواى خدا]] عزوجل قرار دهى. اگر از این دریا نجات یافتى، به کمک رحمت الهى رسته اى. و اگر هلاک شدى به سبب [[گناهان]] خودت به مهلکه افتاده اى .<ref> گلچین صدوق، ج  ۱، ص ۸۱.</ref>
  
و خداى تبارك و تعالى دستور داد به طوائفى از [[فرشتگان]] كه در نيمه روزى كه مردم به خواب قيلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طورى كه صداى ايشان را بشنود، ولى اشخاص ايشان را نبيند - كه: اى لقمان آيا مى خواهى خدا تو را خليفه خود در زمين كند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟ لقمان گفت: اگر خدا بدين شغل فرمانم دهد كه سمعا و طاعتا، چون اگر او اين كار را از من خواسته باشد، خودش ياريم مى كند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخير كند من عافيت را اختيار مى كنم.
+
*پسر جانم [[نماز]] را برپا دار که همانا نمونه آن در دین خدا چون عمود است براى چادر که تا عمود برپا است طناب ها و میخ ها سودمندند و سایه اندازها مفیدند و اگر عمود برپا نباشد میخ و طناب و سایه انداز سودى ندهند.
 +
*اى پسر جانم همراه دانشمندان باش و همنشین آنان و در خانه  هاشان از آنها دیدار کن تا شاید مانند آنها شوى و از آنها باشى.
 +
*بدان اى پسرم من هر نوع صبر را و هر چیز تلخى را چشیدم و از فقر و ندارى تلختر ندیدم. اگر روزى ندار شدى میان خودت و خدا باشد و با مردم باز مگویش تا در بر آنان خوار شوى. وانگه از مردم بپرس آیا کسى هست که دعا کرده و خدا اجابتش نکرده و از او خواهش کرده و به او نداده؟
 +
*اى پسر جانم به خدا اعتماد کن سپس از مردم بپرس آیا کسى به خدا اعتماد کرده و او را نجات نداده؟ اى پسر جانم به خدا توکل کن سپس از مردم بپرس کسى بوده که به خدا توکل کرده و او را کفایت نکرده؟ پسر جانم به خدا خوشبین باش سپس از مردم بپرس کیست که به خدا خوشبین بوده و خوش ندیده؟ پسر جانم هر که رضاى خدا جوید بسیار به خود خشم کند هر که به خود خشم نکند پروردگارش را خشنود نسازد و هر کس خشم خود را فرونکشد دشمن شاد شود.
 +
*پسر جانم [[حکمت]] آموز تا شریف شوى زیرا حکمت بدین رهنما باشد و بنده را بر آزاد شرافت دهد و بینوا را از توانگر بالاتر برد و خرد را بر کلان پیش دارد و گدا را همنشین شاهان سازد و شریف را شرف افزاید و بزرگ را بزرگتر کند و توانگر را سرفراز نماید. و چگونه گمان برد آدمیزاده که کار [[دین]] و زندگیش بى حکمت آماده شود با این که خدا عزوجل کار [[دنیا]] و [[آخرت]] را فراهم نکند جز بحکمت و حکمت بى طاعت خدا چون تن بیجانست و چون زمین بى آب، تن بیجان بهى ندارد و نه زمین بى آب و نه حکمت بى طاعت .<ref> گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، ج۲، ص۶۸.</ref>
  
ملائكه گفتند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى اين كه داورى بين مردم در دشوارترين موقعيت ها براى حفظ [[عصمت]] است، و [[فتنه]] و آزمايشش از هر جاى ديگر سخت تر و بيشتر است و آدمى بيچاره مى ماند و كسى هم كمكش نمى كند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، كارش به يكى از دو احتمال مى انجامد يا اين است كه در داورى اش رأى و نظريه اش مطابق  حق و واقع مى شود كه در اين صورت جا دارد كه سالم باشد و احتمال آن هست و يا اين است كه راه را عوضى مى رود كه در اين صورت راه [[بهشت]] را عوضى مى رود و هلاكتش قطعى است، و اگر آدمى در دنيا ذليل و ضعيف باشد آسان تر است تا آن كه در دنيا رئيس و آبرومند بوده ولى در [[آخرت]] ذليل و ضعيف باشد، از سوى ديگر كسى كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد هم در دنيا خاسر و زيانكار است و هم در آخرت چون دنيايش تمام مى شود و به آخرت هم نمى رسد.
+
در نقل دیگری این توصیه ها از لقمان به فرزندش ذکر شده است:
  
ملائكه از [[حكمت]] او به شگفت آمده، خداى رحمان نيز منطق او را نيكو دانست پس همين كه شام شد و در بستر خوابش آرميد، خدا حكمت را بر او نازل كرد، به طورى كه از فرق سر تا قدمش را پر كرد و او خود در خواب بود كه خدا پرده و جامعه اى از حكمت بر سراسر وجود او بپوشانيد.
+
*قال یا بنىّ لایکن الدیک اکیس منک و اکثر محافظة على الصّلاة الا تراه عند کل صلاة یؤذن لها و بالاسحار یعلن بصوته و انت نائم. لقمان فرمود: اى پسرم خروس از تو زیرکتر نباشد و بیشتر از تو حفظ اوقات [[نماز]] را نکند! آیا او را نمى بینى هنگام هر نماز براى نماز اعلان مى کند و در سحرها با صداى بلند اعلان مى کند و تو در خوابى.
  
لقمان از خواب بيدار شد در حالى كه قاضى ترين مردم زمانش بود و در بين مردم مى آمد و به حكمت سخن مى گفت و حكمت خود را در بين مردم منتشر مى ساخت.<ref>[[ترجمه الميزان]]، ج16، ص330.</ref>
+
*و قال یا بنى من لایملک لسانه یندم و من یکثر المراء یشتم و من یدخل مداخل السوء یتهم و من یصاحب صاحب السوء لایسلم و من یجالس العلماء یغنم. فرمود: اى پسرم کسى که مالک زبانش نباشد پشیمان مى شود. و کسى که زیاد مجادله کند دشنام داده مى شود. و کسى که در جاهاى بد و نامناسب داخل شود مورد [[تهمت]] قرار مى گیرد. و کسى که با رفیق بد و ناصالح رفاقت و دوستى کند از آفات سالم نمى ماند. و کسى که با علماء مجالست و همنشینى کند نفع مى برد.
  
 +
*یا بنىّ لاتؤخّر التّوبة فان الموت یأتى بغتة: اى پسرم [[توبه]] را به عقب نینداز که [[مرگ]] ناگهان مى رسد.
  
== لقمان در روايات ==
+
*یا بنى اجعل غناک فی قلبک و اذا افتقرت فلا تحدث الناس بفقرک فتهون علیهم ولکن أسأل اللَّه من فضله. اى پسرم بى نیازى و غناى خود را در قلب خود قرار ده و اگر زمانى فقیر شدى براى مردم از فقر خود چیزى نگو که سبب مى شود در نظر آن ها بى اعتبار و سبک شوى ولیکن از فضل بى پایان الهى سؤال کن و بخواه تا به تو مرحمت فرماید.
  
 +
*یا بنى کذب من یقول الشر یقطع بالشر الا ترى ان النّار لاتطفى بالنّار ولکن بالماء و کذلک الشر لایقطع الا بالخیر. اى پسرم [[دروغ]] گفته آن کس که مى گوید شر را با شر مى توان قطع کرد. آیا نمى بینى آتش را آتش خاموش نمى کند ولیکن آب است که آتش را خاموش مى کند. و همچنین شر قطع نمى شود مگر با خیر و خوبى.
  
* [[امام صادق]] علیه السلام فرمود: از جمله اندرزهاى لقمان به پسرش اين بود كه: پسر جانم! در روزها و شبها و ساعات خود بهره اى براى طلب علم قرار ده كه تو هيچ گونه تباهى ايى براى عمرت همانند تباهى ترك علم نمى يابى.<ref>امالى [[شيخ مفيد]]/ترجمه استادولى، متن، ص332.</ref>
+
*یا بنى لاتشمت بالمصاب و لاتعیر المبتلى و لاتمنع المعروف فانه ذخیرة لک فی الدنیا والآخرة. اى پسرم به شخص مصیبت زده شماتت مکن! و شخص مبتلا را سرزنش و ملامت مکن. و از معروف و خوبى ها جلوگیرى نکن و آن را انجام بده که آن ذخیره است براى تو در دنیا و آخرت.
  
* از [[امام باقر]] عليه السلام نقل است كه لقمان در مقام اندرز به پسرش گفته: «من از وقتى كه پا به دنيا نهاده پشت به دنيا و رو به [[آخرت]] داشته ام، خانه اى كه تو بسوى آن مي روى نزديكتر از خانه اى است كه از آن دور مى شوى».<ref> تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، ج  1، ص: 85.</ref> «پسرجان! كارى را كه ادبار كرده تعقيب نكن و از كارى كه اقبال كرده رو مگردان كه رأى را فاسد و عقل را معيوب مى كند».<ref> نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت (عباسى مقدم).</ref> «پسرجان! در راه پيروزى بر دشمن از اين دستورها استمداد كن: از [[گناه]] كنارگير و جوانمردى را نگه دار. [[روح]] پاك خود را ارجمند شمار و آن را به نافرمانى خدا و [[اخلاق]] نكوهيده و رفتار زشت آلوده نكن. سر خود را بپوش. سيرت و باطن خويش زيبا كن كه اگر چنين كنى در امان خدا هستى. دشمن قدرت ندارد به سرحدات تو تجاوز كند يا تو را بلغزاند، اما در عين حال از مكر او ايمن مباش. نفع بسيار را اندك شمار و ضرر اندك را زياد.<ref>نصايح، ص60.</ref>
+
*یا بنى ثلاثة تجب مداراتهم المریض والسلطان والمرأة و کن قانعا تعیش غنیا و کن متقیا تکن عزیزا. اى پسرم مداراى با سه کس واجب است: مریض، سلطان و زن. و قناعت کن تا بى نیاز زندگى کنى و احتیاج به کسى  پیدا نکنى. و [[تقوا|تقوى]] داشته باش تا عزیز باشى.
  
* امام باقر علیه السلام فرمودند: لقمان در اندرز خود به فرزند چنين گفت: فرزندم اگر نسبت به [[مرگ]] در دل ترديدى دارى پس خواب را بر خود [[حرام]] گردان و مسلما نخواهى توانست و اگر نسبت به برانگيخته شدن در [[قيامت]] ترديد دارى پس هوشمندى را از خود دور ساز و مسلما نخواهى توانست چرا كه اگر تو پيرامون اين مسأله قدرى بينديشى متوجه خواهى شد كه اختيار از دست تو خارج است زيرا كه خواب نوعى مرگ است و بيدارى بعد از آن نشانى از برانگيخته شدن پس از اين جهان است، فرزندم آن قدر نزديك مشو كه باعث دوريت شود و آنقدر دور نشو كه خوار شمرده شوى و شمشيرت را مگر در برابر ستمكارى كه مستحق آنست از نيام بيرون مكش.<ref> داستان [[پیامبران]] يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص468.</ref>
+
*یا بنى انک من حین سقطت من بطن امک استدبرت الدنیا و استقبلت الآخرة و انت فی کل یوم الى ما استقبلت اقرب منک الى ما استدبرت فتزود لدار انت مستقبلها و علیک بالتقوى فانه اربح التجارات. اى پسرم به درستى که تو از وقتى که از شکم مادر افتادى پشت به دنیا و رو به آخرت نموده اى و تو در هر روز به سوى آن که رو کرده اى یعنى آخرت نزدیکتر هستى از آن که از او پشت کرده اى پس توشه بردار براى خانه اى که تو به سوى آن مى روى. و بر تو باد به تقوى که آن پرنفع ترین تجارت است.
  
* از امام صادق عليه السلام چنين روايت كرده است: «لقمان به فرزندش فرموده است: هرگاه با گروهى همسفر شدى، در كار خود و آنان با ايشان زياد مشورت كن و در چهره ى آنان بسيار لبخند بزن و آنچه را هم راه دارى، سخاوتمندانه در اختيار آنان بگذار و هرگاه دعوتت كردند، بپذير و هر وقت از تو كمك خواستند، به كمك آنان بشتاب و در سه چيز بر آنها پيشى داشته باش: خاموشى بسيار و خواندن [[نماز]] زياد و سخاوتمندى نسبت به كالاهايى كه همراه دارى؛ از مركب و دارايى و توشه.
+
اذا احدثت ذنبا فاتبعه بالاستغفار والندم والعزم على ترک العود لمثله. و هنگامى که گناهى از تو سر زد دنبال آن از خداى متعال طلب مغفرت بنما و از انجام آن [[گناه]] پشیمان شو و تصمیم بگیر که هرگز به آن گناه عود و بازگشت نکنى.
  
هرگاه از تو درخواست كردند كه گواهى حقى بدهى، دريغ مكن و چون با تو مشورت كردند، فورى پاسخ نده؛ بلكه دقيقا بينديش و زود تصميم نگير تا اين كه پس از دقت و بررسى يك رأى را بپسندى و با اين همه پاسخ مشورت را نده مگر آن كه برخيزى و بنشينى و بخوابى و غذايى بخورى و نمازى بخوانى و در طول اين مدت انديشه و اطلاعات خود را در كار مورد مشورت بكار اندازى؛ زيرا كسى كه درباره ى مشورت كننده صادقانه خيرخواهى نكند، خداوند رأى و انديشه اش را از او بگيرد و امانت دارى را از وى دور سازد.
+
*واجعل الموت نصب عینیک والوقوف بین یدى خالقک و تمثل شهادة جوارحک علیک بعملک والملائکة الموکلین بک تستحیى منهم و من ربک الذى هو مشاهدک و علیک بالموعظة فاعمل بها فانها عند العاقل احلى من العسل الشهد و هى على السفیه اشق من صعود الدرجة على الشیخ الکبیر و لاتسمع الملاهى فانها تنسیک الآخرة ولکن احضر الجنائز و زر المقابر و تذکر الموت و ما بعده من الاهوال فتأخذ حذرک. و [[مرگ]] را در مقابل چشم خود قرار بده و ایستادن در مقابل مقام [[عدل الهی|عدل الهى]] را همیشه در نظر داشته باش و شهادت اعضاء و جوارح خود را به اعمال و کارهایت در مقابل خود ممثل و نمایان نما و از شهادت ملائکه موکل بر تو که اعمال تو را ثبت و ضبط مى نمایند غفلت نداشته باش پس از آن ها حیا کن و از خداى خود که اعمال تو را مى بیند شرم کن. و بر تو باد به شنیدن موعظه و نصیحت پس عمل به آن، چون که شنیدن موعظه و عمل به آن در نزد شخص عاقل از عسل صاف شده شیرین تر است. و آن براى سفیه و نادان مشکل تر است از بالا رفتن پیر فرتوت از نردبان و پله هاى سخت. و گوش به چیزهاى بیهوده و گفتار لغو مده، چون که آن سبب مى شود که آخرت را فراموش کنى و از نظر ببرى. لیکن بر جنازه ها حاضر شو و به [[زیارت قبور|زیارت قبور]] مؤمنین برو به یاد بیاور مردن و هول و وحشت هاى بعد از آن را پس پند و نصیحت خود را بگیر و از آن بهره مند شو!
  
چون ديدى همسفرانت مى روند، تو هم برو و هنگامى كه كار مى كنند، تو هم با آنان مشغول كار شو و وقتى ديدى خيرات و بخشش مى كنند يا قرض مى دهند، تو هم بخشش كن. سخن بزرگتر از خودت را بشنو و هرگاه همسفرانت به كارى دستور دادند يا خواسته اى داشتند، قصد قربت كن و پاسخ مثبت ده و از گفتن «نه» بپرهيز؛ چون گفتن «نه» نشانه ى نادانى و فرومايگى است.  
+
*یا بنى استعذ باللَّه من شرار النساء و کن من خیارهن على حذر؛ اى پسرم پناه به خدا ببر از زنهاى بد و از خوبان آن ها حذر کن و احتراز نما و از شر آن ها ایمن مباش.
  
اگر در انتخاب راه سرگردان شديد، فرود آييد و با هم مشورت كنيد و اگر شخصى تنها را ديديد، درباره ى راه از وى سؤال نكنيد و از او راهنمايى نخواهيد؛ چون وجود يك نفر در بيابان مشكوك است؛ شايد جاسوس يا ديدبان دزدها يا شيطانى باشد كه مى خواهد شما را گمراه سازد. از راه نمايى خواستن از دو نفر هم بپرهيزيد؛ مگر آن كه آثار درستى را در آن ها مشاهده كنيد يا مصلحتى را در نظر بگيريد كه من آن را نمى دانم؛ چون خردمند هر وقت چيزى را به چشمش ديد، [[حق]] را از آن درمى يابد و شخص حاضر چيزى را درك مى كند كه غايب از درك آن عاجز است.
+
*یا بنى لاتفرح بظلم احد بل احزن على ظلم من ظلمته یا بنى الظلم ظلمات و یوم القیمة حسرات و اذا دعتک القدرة على ظلم من هو دونک فاذکر قدرة اللَّه علیک؛ اى پسرم به ظلم هیچ ظالمى خوشنود مباش بلکه اگر به کسى ظلم کردى براى آن عمل قبیح محزون و غمگین باش. اى پسرم ظلم سبب تاریکى دل مى شود و روز قیامت باعث حسرت و اندوه است. و هرگاه قدرت تو، تو را واداشت که به کسى ظلم کنى که از تو ضعیف تر است پس به یاد بیاور قدرت و تسلط خدا را بر خودت.
  
پسرم، هرگاه كه وقت [[نماز]] فرارسيد، فورا بخوان و به خاطر هيچ كارى آن را به تأخير نينداز و خيالت را آسوده گردان؛ چون آن وامى است كه تو بايد بپردازى.
+
*یا بنى تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت تذکر بذلک فی  الملکوت؛ اى پسرم آن چه را نمى دانى از علماء یاد بگیر. و آن چه را مى دانى به مردم بیاموز. چون چنین کردى و این دو صفت نیکوى یاد گرفتن و یاد دادن در تو پیدا شد در عالم ملکوت به این دو صفت یاد مى شوى.
  
پشت حيوانات را خوابگاهت قرار مده؛ چون موجب آن مى شود كه پشت حيوان زود زخم گردد و دانايان چنين كارى نمى كنند؛ مگر آن كه در هودجى باشى كه بتوانى دراز بكشى و پايت را جابه جا كنى تا مفاصل نرم گردد.
+
*یا بنى اغنى الناس من قنع بما فی یدیه و افقرهم من مد عینیه الى ما فی ایدى الناس و علیک بالیأس عما فی ایدى الناس والوثوق بوعداللَّه واسع فیما فرض علیک و دع السعى فیما ضمن لک و توکل على اللَّه فی کل امورک یکفیک؛ اى پسرم بى نیازترین مردم کسى است که به آن چه در دست اوست [[قناعت]] کند و فقیرترین آن ها کسى است که به آن چه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد که مأیوس باشى از آن چه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و کوشش کن در آن چه بر تو واجب شده. و رزقى که براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید لازم نیست سعى بسیار در طلب آن داشته باشى. و توکل بر خدا کن در تمام امور و کارهاى خود تا تو را کفایت کند.
  
چون به منزلگاه رسيدى، از مركبت پياده شو و قبل از آن كه خودت به سراغ غذا بروى، مركبت را تيمار كن و علف بده. براى استراحت گاهت زمينى را برگزين كه رنگش از جاهاى ديگر بهتر و خاكش نرمتر و گياه و سبزه اش بيشتر باشد. وقتى فرود آمدى، پيش از نشستن دو ركعت نماز بگذار. براى ادرار كردن و قضاى حاجت به جاى دورى برو.
+
*و اذا صلیت فصل صلاة مودّع تظنّ ان لاتبقى بعدها ابدا و ایاک و ما تعتذر منه فانه لایعتذر من خیر؛ و هر وقت [[نماز]] خواندى نماز تو مانند نماز کسى باشد که با نماز وداع کند و گمان برى که بعد از آن نماز هرگز باقى نمانى. و دورى کن از آن چه که بخواهى از آن عذرخواهى کنى، چون که از کار خوب هیچ گاه عذرخواهى نمى شود، یعنى کار بدى نکن که  بخواهى بعدا از آن عذرخواهى کنى.
  
هنگامى كه آهنگ رفتن كردى نيز دو ركعت نماز بخوان. بعد زمينى را كه در آن فرود آمده اى، بدرود گوى و بر آن و بر اهل آن سلام بده؛ چون بر هر جاى زمين گروهى از [[ملائكه]] جاى دارند.
+
*و احب للناس ما تحب لنفسک و اکره لهم ما تکره لنفسک و لاتقل ما لاتعلم و اجهد ان یکون الیوم خیرا لک من امس و غدا خیرا لک من الیوم فانه من استوى یوماه فهو مغبون و من کان یومه شرا من امسه فهو ملعون؛ و براى مردم دوست دار و بخواه آن چه را که براى خود مى خواهى و آن چه را براى خود مکروه و ناپسند مى دارى براى دیگران نیز مکروه و ناپسند بدار و آن چه را نمى دانى اظهار نکن و نگو. و کوشش کن تا این که امروز تو بهتر از دیروزت باشد، و فرداى تو بهتر از امروز تو باشد، براى اینکه هر کس دو روزش مساوى و یکسان باشد چنین کسى به غبن و ضرر گرفتار شده، چون یک روز از سرمایه عمر او گذشته و در مقابل آن چیزى به دست نیاورده. و هر کس امروزش بدتر از دیروزش باشد او ملعون است، چون کارى که او را به رحمت خدا نزدیک کند انجام نداده، بلکه موجبات دورى از رحمت خدا را براى خود فراهم ساخته و ملعون و مطرود و دور افتاده از رحمت است.
  
اگر برايت ميسر است كه غذا نخورى تا نخست مقدارى از آن را در راه خدا بدهى، اين كار را بكن و سفارش مى كنم در حال سواره تا مى توانى كتاب خدا را بخوان و به تو سفارش مى كنم تا آن هنگام كه مشغول كارى هستى، خدا را [[تسبيح]] و تنزيه گوى و هنگام فراغت و خلوت به خواندن [[دعا]] مشغول شو. هر وقت روز به پايان رسيد، توقف كن. نيز هشدار مى دهم: مبادا در سر شب به رفتن ادامه دهى! لازم است شب هر جا هستى، بمانى و آن جا بخوابى و بعد از نيمه شب مسيرت را دنبال كنى و مبادا در راه آوازت را بلند كنى و فرياد بزنى!».<ref>آداب سفر در فرهنگ [[نيايش]]، ص223.</ref>
+
*و ارض بما قسم اللَّه لک فإنه سبحانه یقول: اعظم عبادى ذنبا من لم یرض بقضائى و لم یشکر نعمائى و لم یصبر على بلائى؛ و راضى باش به آن چه خدا قسمت تو فرموده پس به درستى که خداى سبحان جلت عظمته مى فرماید: آن بنده گناهش از همه عظیم تر و بزرگتر است که راضى به قضاى من نباشد و شکر نعمت هاى مرا نکند و بر بلاى من صبر نکند.<ref> ارشاد القلوب/ترجمه طباطبایى، ص: ۲۸۶.</ref>
 
 
 
 
== سفارش هاى لقمان به پسرش ==
 
 
 
 
 
* لقمان حكيم به پسرش فرمود: فرزند عزيزم، دنيا دريايى عميق و ژرف است؛ و افرادى بسيار زياد در اين دريا هلاك شده اند.
 
 
 
پس به ياد داشته باش كه:
 
 
 
# كشتى خود را در اين درياى ژرف، [[ايمان به خدا]] قرار دهى.
 
# و بادبانش را، [[توكل به خدا]] نصب نمائى.
 
# و توشه خود را در آن، [[تقواى خدا]] [[عزوجل]] قرار دهى.
 
# اگر از اين دريا نجات يافتى، به كمك [[رحمت الهى]] رسته اى.
 
# و اگر هلاك شدى به سبب [[گناهان]] خودت به مهلكه افتاده اى .<ref> گلچين صدوق، ج  1، ص 81.</ref>
 
 
 
* پسر جانم [[نماز]] را برپا دار كه همانا نمونه آن در دين خدا چون عمود است براى چادر كه تا عمود برپا است طناب ها و ميخ ها سودمندند و سايه اندازها مفيدند و اگر عمود برپا نباشد ميخ و طناب و سايه انداز سودى ندهند.
 
 
 
اى پسر جانم همراه دانشمندان باش و همنشين آنان و در خانه  هاشان از آن ها ديدار كن تا شايد مانند آن ها شوى و از آن ها باشى.
 
 
 
بدان اى پسرم من هر نوع صبر را و هر چيز تلخى را چشيدم و از فقر و ندارى تلختر نديدم. اگر روزى ندار شدى ميان خودت و خدا باشد و با مردم باز مگويش تا در بر آنان خوار شوى وانگه از مردم بپرس آيا كسى هست كه دعا كرده و خدا اجابتش نكرده و از او خواهش كرده و به او نداده؟
 
 
 
اى پسر جانم به خدا اعتماد كن سپس از مردم بپرس آيا كسى به خدا اعتماد كرده و او را نجات نداده؟ اى پسر جانم به خدا توكل كن سپس از مردم بپرس كسى بوده كه به خدا توكل كرده و او را كفايت نكرده؟ پسر جانم به خدا خوشبين باش سپس از مردم بپرس كيست كه به خدا خوشبين بوده و خوش نديده؟ پسر جانم هر كه رضاى خدا جويد بسيار به خود خشم كند هر كه به خود خشم نكند پروردگارش را خشنود نسازد و هر كس خشم خود را فرونكشد دشمن شاد شود.
 
 
 
پسر جانم [[حكمت]] آموز تا شريف شوى زيرا حكمت بدين رهنما باشد و بنده را بر آزاد شرافت دهد و بينوا را از توانگر بالاتر برد و خرد را بر كلان پيش دارد و گدا را همنشين شاهان سازد و شريف را شرف افزايد و بزرگ را بزرگتر كند و توانگر را سرفراز نمايد. و چگونه گمان برد آدميزاده كه كار [[دين]] و زندگيش بى حكمت آماده شود با اين كه خدا [[عزوجل]] كار [[دنيا]] و [[آخرت]] را فراهم نكند جز بحكمت و حكمت بى طاعت خدا چون تن بيجانست و چون زمين بى آب، تن بيجان بهى ندارد و نه زمين بى آب و نه حكمت بى طاعت .<ref> گنجينه معارف [[شيعه]]/ترجمه [[كنز الفوائد و التعجب]]، ج2، ص68.</ref>
 
 
 
'''وصيت لقمان به فرزندش '''
 
 
 
* قال يا بنىّ لايكن الديك اكيس منك و اكثر محافظة على الصّلاة الا تراه عند كل صلاة يؤذن لها و بالاسحار يعلن بصوته و انت نائم.
 
 
 
لقمان فرمود: اى پسرم خروس از تو زيركتر نباشد و بيشتر از تو حفظ اوقات [[نماز]] را نكند! آيا او را نمى بينى هنگام هر نماز براى نماز اعلان مى كند و در سحرها با صداى بلند اعلان مى كند و تو در خوابى.
 
 
 
* و قال يا بنى من لايملك لسانه يندم و من يكثر المراء يشتم و من يدخل مداخل السوء يتهم و من يصاحب صاحب السوء لايسلم و من يجالس العلماء يغنم.
 
 
 
فرمود: اى پسرم كسى كه مالك زبانش نباشد پشيمان مى شود. و كسى كه زياد مجادله كند دشنام داده مى شود. و كسى كه در جاهاى بد و نامناسب داخل شود مورد [[تهمت]] قرار مى گيرد. و كسى كه با رفيق بد و ناصالح رفاقت و دوستى كند از آفات سالم نمى ماند. و كسى كه با علماء مجالست و همنشينى كند نفع مى برد.
 
 
 
* يا بنىّ لاتؤخّر التّوبة فان الموت يأتى بغتة: اى پسرم [[توبه]] را به عقب نينداز كه [[مرگ]] ناگهان مى رسد.
 
 
 
* يا بنى اجعل غناك في قلبك و اذا افتقرت فلا تحدث الناس بفقرك فتهون عليهم ولكن أسأل اللَّه من فضله.
 
 
 
اى پسرم بى نيازى و غناى خود را در قلب خود قرار ده و اگر زمانى فقير شدى براى مردم از فقر خود چيزى نگو كه سبب مى شود در نظر آن ها بى اعتبار و سبك شوى وليكن از فضل بى پايان الهى سؤال كن و بخواه تا به تو مرحمت فرمايد.
 
 
 
* يا بنى كذب من يقول الشر يقطع بالشر الا ترى ان النّار لاتطفى بالنّار ولكن بالماء و كذلك الشر لايقطع الا بالخير.
 
 
 
اى پسرم [[دروغ]] گفته آن كس كه مى  گويد شر را با شر مى توان قطع كرد. آيا نمى  بينى آتش را آتش خاموش نمى كند وليكن آب است كه آتش را خاموش مى كند. و همچنين شر قطع نمى شود مگر با خير و خوبى.
 
 
 
* يا بنى لاتشمت بالمصاب و لاتعيّر المبتلى و لاتمنع المعروف فانه ذخيرة لك في الدنيا والآخرة.
 
 
 
اى پسرم به شخص مصيبت زده شماتت مكن! و شخص مبتلا را سرزنش و ملامت مكن. و از معروف و خوبى ها جلوگيرى نكن و آن را انجام بده كه آن ذخيره است براى تو در دنيا و [[آخرت]].
 
 
 
* يا بنى ثلثة تجب مداراتهم المريض والسلطان والمرأة و كن قنعا تعيش غنا و كن متقيا تكن عزيزا.
 
 
 
اى پسرم مداراى با سه كس واجب است: مريض، سلطان و زن. و قناعت كن تا بى نياز زندگى كنى و احتياج به كسى  پيدا نكنى. و تقوى داشته باش تا عزيز باشى.
 
 
 
* يا بنى انك من حين سقطت من بطن امك استدبرت الدنيا و استقبلت الآخرة و انت في كل يوم الى ما استقبلت اقرب منك الى ما استدبرت فتزود لدار انت مستقبلها و عليك بالتقوى فانه اربح التجارات.
 
 
 
اى پسرم به درستى كه تو از وقتى كه از شكم مادر افتادى پشت به دنيا و رو به آخرت نموده اى و تو در هر روز به سوى آن كه رو كرده اى يعنى آخرت نزديكتر هستى از آن كه از او پشت كرده اى پس توشه بردار براى خانه اى كه تو به سوى آن مى روى. و بر تو باد به تقوى كه آن پرنفع ترين تجارت است.
 
 
 
* و اذا احدثت ذنبا فاتبعه بالاستغفار والندم والعزم على ترك العود لمثله.
 
 
 
و هنگامى كه گناهى از تو سر زد دنبال آن از خداى متعال طلب مغفرت بنما و از انجام آن [[گناه]] پشيمان شو و تصميم بگير كه هرگز به آن گناه عود و بازگشت نكنى.
 
 
 
* واجعل الموت نصب عينيك والوقوف بين يدى خالقك و تمثل شهادة جوارحك عليك بعملك والملائكة الموكلين بك تستحيى منهم و من ربك الذى هو مشاهدك و عليك بالموعظة فاعمل بها فانها عند العاقل احلى من العسل الشهد و هى على السفيه اشق من صعود الدرجة على الشيخ الكبير و لاتسمع الملاهى فانها تنسيك الآخرة ولكن احضر الجنائز و زر المقابر و تذكر الموت و ما بعده من الاهوال فتأخذ حذرك.
 
 
 
و [[مرگ]] را در مقابل چشم خود قرار بده و ايستادن در مقابل مقام [[عدل الهى]] را هميشه در نظر داشته باش و شهادت اعضاء و جوارح خود را به اعمال و كارهايت در مقابل خود ممثل و نمايان نما و از [[شهادت]] ملائكه موكل بر تو كه اعمال تو را ثبت و ضبط مى نمايند غفلت نداشته باش پس از آن ها حيا كن و از خداى خود كه اعمال تو را مى بيند شرم كن. و بر تو باد به شنيدن موعظه و نصيحت پس عمل به آن، چون كه شنيدن موعظه و عمل به آن در نزد شخص عاقل از عسل صاف شده شيرين تر است. و آن براى سفيه و نادان مشكل تر است از بالا رفتن پير فرتوت از نردبان و پله هاى سخت.
 
 
 
و گوش به چيزهاى بيهوده و گفتار لغو مده، چون كه آن سبب مى شود كه [[آخرت]] را فراموش كنى و از نظر ببرى. ليكن بر جنازه ها حاضر شو و به [[زيارت قبور]] مؤمنين برو به ياد بياور مردن و هول و وحشت هاى بعد از آن را پس پند و نصيحت خود را بگير و از آن بهره مند شو!
 
 
 
* يا بنى استعذ باللَّه من شرار النساء و كن من خيارهن على حذر؛ اى پسرم پناه به خدا ببر از زنهاى بد و از خوبان آن ها حذر كن و احتراز نما و از شر آن ها ايمن مباش.
 
 
 
* يا بنى لاتفرح بظلم احد بل احزن على ظلم من ظلمته يا بنى الظلم ظلمات و يوم القيمة حسرات و اذا دعتك القدرة على ظلم من هو دونك فاذكر قدرة اللَّه عليك؛ اى پسرم به ظلم هيچ ظالمى خوشنود مباش بلكه اگر به كسى ظلم كردى براى آن عمل قبيح محزون و غمگين باش. اى پسرم ظلم سبب تاريكى دل مى شود و روز قيامت باعث حسرت و اندوه است. و هرگاه قدرت تو، تو را واداشت كه به كسى ظلم كنى كه از تو ضعيف تر است پس به ياد بياور قدرت و تسلط خدا را بر خودت.
 
 
 
* يا بنى تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت تذكر بذلك في  الملكوت؛ اى پسرم آن چه را نمى دانى از علماء ياد بگير. و آن چه را مى دانى به مردم بياموز. چون چنين كردى و اين دو صفت نيكوى ياد گرفتن و ياد دادن در تو پيدا شد در عالم ملكوت به اين دو صفت ياد مى شوى.
 
 
 
* يا بنى اغنى الناس من قنع بما في يديه و افقرهم من مد عينيه الى ما في ايدى الناس و عليك باليأس عما في ايدى الناس والوثوق بوعداللَّه واسع فيما فرض عليك و دع السعى فيما ضمن لك و توكّل على اللَّه في كل امورك يكفيك؛ اى پسرم بى نيازترين مردم كسى است كه به آن چه در دست اوست قناعت كند و فقيرترين آن ها كسى است كه به آن چه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد كه مأيوس باشى از آن چه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و كوشش كن در آن چه بر تو واجب شده. و رزقى كه براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسيد لازم نيست سعى بسيار در طلب آن داشته باشى. و توكل بر خدا كن در تمام امور و كارهاى خود تا تو را كفايت كند.
 
 
 
* و اذا صليت فصل صلاة مودّع تظنّ ان لاتبقى بعدها ابدا و اياك و ما تعتذر منه فانه لايعتذر من خير؛ و هر وقت [[نماز]] خواندى نماز تو مانند نماز كسى باشد كه با نماز وداع كند و گمان برى كه بعد از آن نماز هرگز باقى نمانى. و دورى كن از آن چه كه بخواهى از آن عذرخواهى كنى، چون كه از كار خوب هيچ گاه عذرخواهى نمى شود، يعنى كار بدى نكن كه  بخواهى بعدا از آن عذرخواهى كنى.
 
 
 
* و احب للناس ما تحب لنفسك و اكره لهم ما تكره لنفسك و لاتقل ما لاتعلم و اجهد ان يكون اليوم خيرا لك من امس و غدا خيرا لك من اليوم فانه من استوى يوماه فهو مغبون و من كان يومه شرا من امسه فهو ملعون؛ و براى مردم دوست دار و بخواه آن چه را كه براى خود مى خواهى و آن چه را براى خود [[مكروه]] و ناپسند مى دارى براى ديگران نيز مكروه و ناپسند بدار و آن چه را نمى دانى اظهار نكن و نگو. و كوشش كن تا اين كه امروز تو بهتر از ديروزت باشد، و فرداى تو بهتر از امروز تو باشد، براى اينكه هر كس دو روزش مساوى و يكسان باشد چنين كسى به غبن و ضرر گرفتار شده، چون يك روز از سرمايه عمر او گذشته و در مقابل آن چيزى به دست نياورده.
 
 
 
و هر كس امروزش بدتر از ديروزش باشد او ملعون است، چون كارى كه او را به [[رحمت خدا]] نزديك كند انجام نداده، بلكه موجبات دورى از رحمت خدا را براى خود فراهم ساخته و ملعون و مطرود و دور افتاده از رحمت است.
 
 
 
* و ارض بما قسم اللَّه لك فإنه سبحانه يقول: اعظم عبادى ذنبا من لم يرض بقضائى و لم يشكر نعمائى و لم يصبر على بلائى؛ و راضى باش به آن چه خدا قسمت تو فرموده پس به درستى كه خداى سبحان جلت عظمته مى فرمايد: آن بنده گناهش از همه عظيم تر و بزرگتر است كه راضى به قضاى من نباشد و شكر نعمت هاى مرا نكند و بر بلاى من صبر نكند.<ref> [[ارشاد القلوب]]/ترجمه طباطبايى، ص: 286.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
  
* [[التحقيق في كلمات القرآن الكريم]]، علامه شيخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.
+
*[[التحقیق فی کلمات القرآن الکریم]]، علامه شیخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
* [[حيوة القلوب]]، [[علامه مجلسى]]؛ قم: سرور، چاپ ششم، 1384 ش.
+
*[[حیوة القلوب]]، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
* تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، شيخ حسين ديار بكرى؛ بیروت: دارالصادر.
+
*تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، شیخ حسین دیار بکرى؛ بیروت: دارالصادر.
* نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت، عباسى مقدم، مصطفى؛ تهران: چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1371.
+
*نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، عباسى مقدم، مصطفى؛ تهران: چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۱.
* [[ترجمه الميزان]]، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى [[حوزه علميه قم]]، چاپ پنجم، 1374 ش.
+
*ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
* امالى [[شيخ مفيد]]/ترجمه استادولى، حسين استادولى؛ [[مشهد]]: آستان قدس، چاپ اول، 1364 ش.
+
*امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، حسین استادولى؛ مشهد: آستان قدس، چاپ اول، ۱۳۶۴ ش.
* نصايح، احمد جنتى؛ [[قم]]: الهادى، چاپ بيست و چهارم، 1382 ش.
+
*نصایح، احمد جنتى؛ قم: الهادى، چاپ بیست و چهارم، ۱۳۸۲ ش.
* داستان [[پیامبران]] يا [[قصه هاى قرآن]] از آدم تا خاتم؛ يوسف عزيزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، 1380 ش.
+
*داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش.
* آداب سفر در فرهنگ نيايش، عبدالعلى محمدى شاهرودى؛ تهران: نشر آفاق، چاپ اول، 1381 ش.
+
*آداب سفر در فرهنگ نیایش، عبدالعلى محمدى شاهرودى؛ تهران: نشر آفاق، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
* گلچين صدوق، محمدحسين صفاخواه؛ تهران: [[فيض كاشانى]]، چاپ اول، 1376 ش.
+
*گلچین صدوق، محمدحسین صفاخواه؛ تهران: فیض کاشانى، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.
* گنجينه معارف شيعه/ترجمه [[كنز الفوائد و التعجب]]، محمد باقر كمره اى؛ تهران: چاپخانه فردوسى، چاپ اول.
+
*گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، محمد باقر کمره اى؛ تهران: چاپخانه فردوسى، چاپ اول.
* [[ارشاد القلوب]]/ترجمه طباطبايى، سيد عباس طباطبايى؛ [[قم]]: جامعه مدرسين، چاپ پنجم، 1376 ش.
+
*[[ارشاد القلوب]]/ترجمه طباطبایى، سید عباس طباطبایى؛ قم: جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ۱۳۷۶ ش.
  
'''پیوندها'''
+
== پیوندها ==
  
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=33673&scope=MGPHkxFxuMNGu-WsdXL3iTTx93om6WFw&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%B4%D8%AE%D8%B5%D9%8A%D8%AA&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true مقاله بررسي شخصيت تاريخي لقمان حكيم]'''
+
*'''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=33673&scope=MGPHkxFxuMNGu-WsdXL3iTTx93om6WFw&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%B4%D8%AE%D8%B5%D9%8A%D8%AA&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true مقاله بررسی شخصیت تاریخی لقمان حکیم]'''
  
 
[[رده:شخصیت های ستوده شده در قرآن]]
 
[[رده:شخصیت های ستوده شده در قرآن]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= متوسط
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= متوسط
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۷

«لقمان حکیم» از شخصیت های بزرگ قرآنی است که پند و اندرزهای ارزشمند او به فرزندش در قرآن کریم و روایات متعددی نقل شده است.

نسب لقمان

نسب او لقمان بن عنقاء بن مربد بن صاوون می باشد.[۱] شیخ طبرسى رحمه الله ذکر کرده است که خلاف است در لقمان: بعضى گفته اند او عالم به حکمت هاى ربانى بود و پیغمبر نبود؛ و بعضى گفته اند که پیغمبر بود، و غیر او از مفسران گفته اند که لقمان پسر باعورا بود از اولاد آزر پسر خواهر حضرت ایوب علیه السلام یا پسر خاله ایوب و ماند تا زمان حضرت داود علیه السلام و از او علم آموخت.[۲] و سلسله نسبش به ناحور بن تارخ (برادر حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام) مى رسد.[۳]

لقمان در قرآن و روایات

نام حضرت لقمان تنها دو بار در سراسر قرآن ذکر شده است، اما آیات متعددى صفات و مواعظ او را بیان مى کند و یک سوره به نام اوست. مهمترین موضوع درباره این شخصیت قرآنى این است که آیا او پیامبر بوده یا نه. در این خصوص، بیشتر روایات موجود، نبوت وى را نفى کرده و او را عبد صالح خدا معرفى کرده اند.

صاحب مجمع البیان مى گوید: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از رسول خدا شنیدم مى فرمود: به حق مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، ولکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد و یقین خوبى داشت، خدایش را دوست مى داشت و خدا نیز دوستدار او بود و به دادن حکمت بر او منت نهاد.[۴]

  • «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»؛ و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار.(سوره لقمان، آیه ۱۲)
  • «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»؛ و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که او را اندرز مى داد - گفت: اى پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است. (سوره لقمان، آیه ۱۳)

از داستان هاى لقمان جز آن مقدار که در آیات فوق آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده که ما بعضى از آن ها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم.

در کافى از بعضى راویان امامیه، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از هشام بن حکم روایت کرده که گفت: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: اى هشام خداى تعالى که فرموده: "وَلَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ"، منظور از حکمت فهم و عقل است.

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابوهریره روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مى دانید لقمان چه بوده؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است فرمود: حبشى بود.

فصل دوم در تفسیر قمى به سند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسى بود؟ و حکمتى که خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟ فرمود: آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و یا درشتى در جسم و زیبایى رخسار ندادند، ولیکن او مردى بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آن چه خدا راضى نبود دورى مى کرد، مردى ساکت و فقیر احوال بود، نظرى عمیق و فکرى طولانى و نظرى تیز داشت، همواره مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسى او را در حال بول و یا غایط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، و مواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزى نخندید، چون مى ترسید گناه باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسى مزاح نکرد، و چون چیزى از منافع دنیا عایدش مى شد اظهار شادمانى نمى کرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسیار گرفت، و خدا فرزندانى بسیار به او مرحمت نمود، ولیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر مرگ احدى از ایشان نگریست.

لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کارى داشتند نگذشت، مگر آن که بین آن دو را اصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتى که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو از احدى نشنید، مگر آن که تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده اى؟ لقمان بسیار با فقهاء و حکما نشست و برخاست مى کرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضیان را تسلیت مى گفت، و برایشان نوحه سرایى مى کرد، که خدا به چنین کارى مبتلایشان کرده، و براى سلاطین و ملوک اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسیار عبرت مى گرفت، و طریقه غلبه بر هواى نفس را از دیگران مى پرسید، و یاد مى گرفت، و با آن طریقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز مى جست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا مى کرد، هرگز سفر نمى کرد مگر به جایى که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت.

و خداى تبارک و تعالى دستور داد به طوائفى از فرشتگان که در نیمه روزى که مردم به خواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طورى که صداى ایشان را بشنود، ولى اشخاص ایشان را نبیند - که: اى لقمان آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟ لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر او این کار را از من خواسته باشد، خودش یاریم مى کند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار مى کنم.

ملائکه گفتند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى این که داورى بین مردم در دشوارترین موقعیت ها براى حفظ عصمت است، و فتنه و آزمایشش از هر جاى دیگر سخت تر و بیشتر است و آدمى بیچاره مى ماند و کسى هم کمکش نمى کند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، کارش به یکى از دو احتمال مى انجامد یا این است که در داورى اش رأى و نظریه اش مطابق حق و واقع مى شود که در این صورت جا دارد که سالم باشد و احتمال آن هست و یا این است که راه را عوضى مى رود که در این صورت راه بهشت را عوضى مى رود و هلاکتش قطعى است، و اگر آدمى در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسان تر است تا آن که در دنیا رئیس و آبرومند بوده ولى در آخرت ذلیل و ضعیف باشد، از سوى دیگر کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هم در دنیا خاسر و زیانکار است و هم در آخرت چون دنیایش تمام مى شود و به آخرت هم نمى رسد.

ملائکه از حکمت او به شگفت آمده، خداى رحمان نیز منطق او را نیکو دانست پس همین که شام شد و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طورى که از فرق سر تا قدمش را پر کرد و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعه اى از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید. لقمان از خواب بیدار شد در حالى که قاضى ترین مردم زمانش بود و در بین مردم مى آمد و به حکمت سخن مى گفت و حکمت خود را در بین مردم منتشر مى ساخت.[۵]

سفارش‌هاى لقمان به فرزندش

  • امام صادق علیه السلام فرمود: از جمله اندرزهاى لقمان به پسرش این بود که: پسر جانم! در روزها و شبها و ساعات خود بهره اى براى طلب علم قرار ده که تو هیچ گونه تباهى ایى براى عمرت همانند تباهى ترک علم نمى یابى.[۶]
  • از امام باقر علیه السلام نقل است که لقمان در مقام اندرز به پسرش گفته: «من از وقتى که پا به دنیا نهاده پشت به دنیا و رو به آخرت داشته ام، خانه اى که تو بسوى آن می روى نزدیکتر از خانه اى است که از آن دور مى شوى».[۷] «پسرجان! کارى را که ادبار کرده تعقیب نکن و از کارى که اقبال کرده رو مگردان که رأى را فاسد و عقل را معیوب مى کند».[۸] «پسرجان! در راه پیروزى بر دشمن از این دستورها استمداد کن: از گناه کنارگیر و جوانمردى را نگه دار. روح پاک خود را ارجمند شمار و آن را به نافرمانى خدا و اخلاق نکوهیده و رفتار زشت آلوده نکن. سر خود را بپوش. سیرت و باطن خویش زیبا کن که اگر چنین کنى در امان خدا هستى. دشمن قدرت ندارد به سرحدات تو تجاوز کند یا تو را بلغزاند، اما در عین حال از مکر او ایمن مباش. نفع بسیار را اندک شمار و ضرر اندک را زیاد.[۹]
  • امام باقر علیه السلام فرمودند: لقمان در اندرز خود به فرزند چنین گفت: فرزندم اگر نسبت به مرگ در دل تردیدى دارى پس خواب را بر خود حرام گردان و مسلما نخواهى توانست و اگر نسبت به برانگیخته شدن در قیامت تردید دارى پس هوشمندى را از خود دور ساز و مسلما نخواهى توانست چرا که اگر تو پیرامون این مسأله قدرى بیندیشى متوجه خواهى شد که اختیار از دست تو خارج است زیرا که خواب نوعى مرگ است و بیدارى بعد از آن نشانى از برانگیخته شدن پس از این جهان است، فرزندم آن قدر نزدیک مشو که باعث دوریت شود و آنقدر دور نشو که خوار شمرده شوى و شمشیرت را مگر در برابر ستمکارى که مستحق آنست از نیام بیرون مکش.[۱۰]
  • از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است: «لقمان به فرزندش فرموده است: هرگاه با گروهى همسفر شدى، در کار خود و آنان با ایشان زیاد مشورت کن و در چهره ى آنان بسیار لبخند بزن و آنچه را همراه دارى، سخاوتمندانه در اختیار آنان بگذار و هرگاه دعوتت کردند، بپذیر و هر وقت از تو کمک خواستند، به کمک آنان بشتاب و در سه چیز بر آنها پیشى داشته باش: خاموشى بسیار و خواندن نماز زیاد و سخاوتمندى نسبت به کالاهایى که همراه دارى؛ از مرکب و دارایى و توشه. هرگاه از تو درخواست کردند که گواهى حقى بدهى، دریغ مکن و چون با تو مشورت کردند، فورى پاسخ نده؛ بلکه دقیقا بیندیش و زود تصمیم نگیر تا این که پس از دقت و بررسى یک رأى را بپسندى و با این همه پاسخ مشورت را نده مگر آن که برخیزى و بنشینى و بخوابى و غذایى بخورى و نمازى بخوانى و در طول این مدت اندیشه و اطلاعات خود را در کار مورد مشورت بکار اندازى؛ زیرا کسى که درباره ى مشورت کننده صادقانه خیرخواهى نکند، خداوند رأى و اندیشه اش را از او بگیرد و امانت دارى را از وى دور سازد. چون دیدى همسفرانت مى روند، تو هم برو و هنگامى که کار مى کنند، تو هم با آنان مشغول کار شو و وقتى دیدى خیرات و بخشش مى کنند یا قرض مى دهند، تو هم بخشش کن. سخن بزرگتر از خودت را بشنو و هرگاه همسفرانت به کارى دستور دادند یا خواسته اى داشتند، قصد قربت کن و پاسخ مثبت ده و از گفتن «نه» بپرهیز؛ چون گفتن «نه» نشانه ى نادانى و فرومایگى است. اگر در انتخاب راه سرگردان شدید، فرود آیید و با هم مشورت کنید و اگر شخصى تنها را دیدید، درباره ى راه از وى سؤال نکنید و از او راهنمایى نخواهید؛ چون وجود یک نفر در بیابان مشکوک است؛ شاید جاسوس یا دیدبان دزدها یا شیطانى باشد که مى خواهد شما را گمراه سازد. از راه نمایى خواستن از دو نفر هم بپرهیزید؛ مگر آن که آثار درستى را در آن ها مشاهده کنید یا مصلحتى را در نظر بگیرید که من آن را نمى دانم؛ چون خردمند هر وقت چیزى را به چشمش دید، حق را از آن درمى یابد و شخص حاضر چیزى را درک مى کند که غایب از درک آن عاجز است. پسرم، هرگاه که وقت نماز فرارسید، فورا بخوان و به خاطر هیچ کارى آن را به تأخیر نینداز و خیالت را آسوده گردان؛ چون آن وامى است که تو باید بپردازى. پشت حیوانات را خوابگاهت قرار مده؛ چون موجب آن مى شود که پشت حیوان زود زخم گردد و دانایان چنین کارى نمى کنند؛ مگر آن که در هودجى باشى که بتوانى دراز بکشى و پایت را جابه جا کنى تا مفاصل نرم گردد. چون به منزلگاه رسیدى، از مرکبت پیاده شو و قبل از آن که خودت به سراغ غذا بروى، مرکبت را تیمار کن و علف بده. براى استراحت گاهت زمینى را برگزین که رنگش از جاهاى دیگر بهتر و خاکش نرمتر و گیاه و سبزه اش بیشتر باشد. وقتى فرود آمدى، پیش از نشستن دو رکعت نماز بگذار. براى ادرار کردن و قضاى حاجت به جاى دورى برو. هنگامى که آهنگ رفتن کردى نیز دو رکعت نماز بخوان. بعد زمینى را که در آن فرود آمده اى، بدرود گوى و بر آن و بر اهل آن سلام بده؛ چون بر هر جاى زمین گروهى از ملائکه جاى دارند. اگر برایت میسر است که غذا نخورى تا نخست مقدارى از آن را در راه خدا بدهى، این کار را بکن و سفارش مى کنم در حال سواره تا مى توانى کتاب خدا را بخوان و به تو سفارش مى کنم تا آن هنگام که مشغول کارى هستى، خدا را تسبیح و تنزیه گوى و هنگام فراغت و خلوت به خواندن دعا مشغول شو. هر وقت روز به پایان رسید، توقف کن. نیز هشدار مى دهم: مبادا در سر شب به رفتن ادامه دهى! لازم است شب هر جا هستى، بمانى و آن جا بخوابى و بعد از نیمه شب مسیرت را دنبال کنى و مبادا در راه آوازت را بلند کنى و فریاد بزنى!».[۱۱]
  • لقمان حکیم به پسرش فرمود: فرزند عزیزم، دنیا دریایى عمیق و ژرف است؛ و افرادى بسیار زیاد در این دریا هلاک شده اند. پس به یاد داشته باش که: کشتى خود را در این دریاى ژرف، ایمان به خدا قرار دهى. و بادبانش را، توکل به خدا نصب نمائى. و توشه خود را در آن، تقواى خدا عزوجل قرار دهى. اگر از این دریا نجات یافتى، به کمک رحمت الهى رسته اى. و اگر هلاک شدى به سبب گناهان خودت به مهلکه افتاده اى .[۱۲]
  • پسر جانم نماز را برپا دار که همانا نمونه آن در دین خدا چون عمود است براى چادر که تا عمود برپا است طناب ها و میخ ها سودمندند و سایه اندازها مفیدند و اگر عمود برپا نباشد میخ و طناب و سایه انداز سودى ندهند.
  • اى پسر جانم همراه دانشمندان باش و همنشین آنان و در خانه هاشان از آنها دیدار کن تا شاید مانند آنها شوى و از آنها باشى.
  • بدان اى پسرم من هر نوع صبر را و هر چیز تلخى را چشیدم و از فقر و ندارى تلختر ندیدم. اگر روزى ندار شدى میان خودت و خدا باشد و با مردم باز مگویش تا در بر آنان خوار شوى. وانگه از مردم بپرس آیا کسى هست که دعا کرده و خدا اجابتش نکرده و از او خواهش کرده و به او نداده؟
  • اى پسر جانم به خدا اعتماد کن سپس از مردم بپرس آیا کسى به خدا اعتماد کرده و او را نجات نداده؟ اى پسر جانم به خدا توکل کن سپس از مردم بپرس کسى بوده که به خدا توکل کرده و او را کفایت نکرده؟ پسر جانم به خدا خوشبین باش سپس از مردم بپرس کیست که به خدا خوشبین بوده و خوش ندیده؟ پسر جانم هر که رضاى خدا جوید بسیار به خود خشم کند هر که به خود خشم نکند پروردگارش را خشنود نسازد و هر کس خشم خود را فرونکشد دشمن شاد شود.
  • پسر جانم حکمت آموز تا شریف شوى زیرا حکمت بدین رهنما باشد و بنده را بر آزاد شرافت دهد و بینوا را از توانگر بالاتر برد و خرد را بر کلان پیش دارد و گدا را همنشین شاهان سازد و شریف را شرف افزاید و بزرگ را بزرگتر کند و توانگر را سرفراز نماید. و چگونه گمان برد آدمیزاده که کار دین و زندگیش بى حکمت آماده شود با این که خدا عزوجل کار دنیا و آخرت را فراهم نکند جز بحکمت و حکمت بى طاعت خدا چون تن بیجانست و چون زمین بى آب، تن بیجان بهى ندارد و نه زمین بى آب و نه حکمت بى طاعت .[۱۳]

در نقل دیگری این توصیه ها از لقمان به فرزندش ذکر شده است:

  • قال یا بنىّ لایکن الدیک اکیس منک و اکثر محافظة على الصّلاة الا تراه عند کل صلاة یؤذن لها و بالاسحار یعلن بصوته و انت نائم. لقمان فرمود: اى پسرم خروس از تو زیرکتر نباشد و بیشتر از تو حفظ اوقات نماز را نکند! آیا او را نمى بینى هنگام هر نماز براى نماز اعلان مى کند و در سحرها با صداى بلند اعلان مى کند و تو در خوابى.
  • و قال یا بنى من لایملک لسانه یندم و من یکثر المراء یشتم و من یدخل مداخل السوء یتهم و من یصاحب صاحب السوء لایسلم و من یجالس العلماء یغنم. فرمود: اى پسرم کسى که مالک زبانش نباشد پشیمان مى شود. و کسى که زیاد مجادله کند دشنام داده مى شود. و کسى که در جاهاى بد و نامناسب داخل شود مورد تهمت قرار مى گیرد. و کسى که با رفیق بد و ناصالح رفاقت و دوستى کند از آفات سالم نمى ماند. و کسى که با علماء مجالست و همنشینى کند نفع مى برد.
  • یا بنىّ لاتؤخّر التّوبة فان الموت یأتى بغتة: اى پسرم توبه را به عقب نینداز که مرگ ناگهان مى رسد.
  • یا بنى اجعل غناک فی قلبک و اذا افتقرت فلا تحدث الناس بفقرک فتهون علیهم ولکن أسأل اللَّه من فضله. اى پسرم بى نیازى و غناى خود را در قلب خود قرار ده و اگر زمانى فقیر شدى براى مردم از فقر خود چیزى نگو که سبب مى شود در نظر آن ها بى اعتبار و سبک شوى ولیکن از فضل بى پایان الهى سؤال کن و بخواه تا به تو مرحمت فرماید.
  • یا بنى کذب من یقول الشر یقطع بالشر الا ترى ان النّار لاتطفى بالنّار ولکن بالماء و کذلک الشر لایقطع الا بالخیر. اى پسرم دروغ گفته آن کس که مى گوید شر را با شر مى توان قطع کرد. آیا نمى بینى آتش را آتش خاموش نمى کند ولیکن آب است که آتش را خاموش مى کند. و همچنین شر قطع نمى شود مگر با خیر و خوبى.
  • یا بنى لاتشمت بالمصاب و لاتعیر المبتلى و لاتمنع المعروف فانه ذخیرة لک فی الدنیا والآخرة. اى پسرم به شخص مصیبت زده شماتت مکن! و شخص مبتلا را سرزنش و ملامت مکن. و از معروف و خوبى ها جلوگیرى نکن و آن را انجام بده که آن ذخیره است براى تو در دنیا و آخرت.
  • یا بنى ثلاثة تجب مداراتهم المریض والسلطان والمرأة و کن قانعا تعیش غنیا و کن متقیا تکن عزیزا. اى پسرم مداراى با سه کس واجب است: مریض، سلطان و زن. و قناعت کن تا بى نیاز زندگى کنى و احتیاج به کسى پیدا نکنى. و تقوى داشته باش تا عزیز باشى.
  • یا بنى انک من حین سقطت من بطن امک استدبرت الدنیا و استقبلت الآخرة و انت فی کل یوم الى ما استقبلت اقرب منک الى ما استدبرت فتزود لدار انت مستقبلها و علیک بالتقوى فانه اربح التجارات. اى پسرم به درستى که تو از وقتى که از شکم مادر افتادى پشت به دنیا و رو به آخرت نموده اى و تو در هر روز به سوى آن که رو کرده اى یعنى آخرت نزدیکتر هستى از آن که از او پشت کرده اى پس توشه بردار براى خانه اى که تو به سوى آن مى روى. و بر تو باد به تقوى که آن پرنفع ترین تجارت است.
  • و اذا احدثت ذنبا فاتبعه بالاستغفار والندم والعزم على ترک العود لمثله. و هنگامى که گناهى از تو سر زد دنبال آن از خداى متعال طلب مغفرت بنما و از انجام آن گناه پشیمان شو و تصمیم بگیر که هرگز به آن گناه عود و بازگشت نکنى.
  • واجعل الموت نصب عینیک والوقوف بین یدى خالقک و تمثل شهادة جوارحک علیک بعملک والملائکة الموکلین بک تستحیى منهم و من ربک الذى هو مشاهدک و علیک بالموعظة فاعمل بها فانها عند العاقل احلى من العسل الشهد و هى على السفیه اشق من صعود الدرجة على الشیخ الکبیر و لاتسمع الملاهى فانها تنسیک الآخرة ولکن احضر الجنائز و زر المقابر و تذکر الموت و ما بعده من الاهوال فتأخذ حذرک. و مرگ را در مقابل چشم خود قرار بده و ایستادن در مقابل مقام عدل الهى را همیشه در نظر داشته باش و شهادت اعضاء و جوارح خود را به اعمال و کارهایت در مقابل خود ممثل و نمایان نما و از شهادت ملائکه موکل بر تو که اعمال تو را ثبت و ضبط مى نمایند غفلت نداشته باش پس از آن ها حیا کن و از خداى خود که اعمال تو را مى بیند شرم کن. و بر تو باد به شنیدن موعظه و نصیحت پس عمل به آن، چون که شنیدن موعظه و عمل به آن در نزد شخص عاقل از عسل صاف شده شیرین تر است. و آن براى سفیه و نادان مشکل تر است از بالا رفتن پیر فرتوت از نردبان و پله هاى سخت. و گوش به چیزهاى بیهوده و گفتار لغو مده، چون که آن سبب مى شود که آخرت را فراموش کنى و از نظر ببرى. لیکن بر جنازه ها حاضر شو و به زیارت قبور مؤمنین برو به یاد بیاور مردن و هول و وحشت هاى بعد از آن را پس پند و نصیحت خود را بگیر و از آن بهره مند شو!
  • یا بنى استعذ باللَّه من شرار النساء و کن من خیارهن على حذر؛ اى پسرم پناه به خدا ببر از زنهاى بد و از خوبان آن ها حذر کن و احتراز نما و از شر آن ها ایمن مباش.
  • یا بنى لاتفرح بظلم احد بل احزن على ظلم من ظلمته یا بنى الظلم ظلمات و یوم القیمة حسرات و اذا دعتک القدرة على ظلم من هو دونک فاذکر قدرة اللَّه علیک؛ اى پسرم به ظلم هیچ ظالمى خوشنود مباش بلکه اگر به کسى ظلم کردى براى آن عمل قبیح محزون و غمگین باش. اى پسرم ظلم سبب تاریکى دل مى شود و روز قیامت باعث حسرت و اندوه است. و هرگاه قدرت تو، تو را واداشت که به کسى ظلم کنى که از تو ضعیف تر است پس به یاد بیاور قدرت و تسلط خدا را بر خودت.
  • یا بنى تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت تذکر بذلک فی الملکوت؛ اى پسرم آن چه را نمى دانى از علماء یاد بگیر. و آن چه را مى دانى به مردم بیاموز. چون چنین کردى و این دو صفت نیکوى یاد گرفتن و یاد دادن در تو پیدا شد در عالم ملکوت به این دو صفت یاد مى شوى.
  • یا بنى اغنى الناس من قنع بما فی یدیه و افقرهم من مد عینیه الى ما فی ایدى الناس و علیک بالیأس عما فی ایدى الناس والوثوق بوعداللَّه واسع فیما فرض علیک و دع السعى فیما ضمن لک و توکل على اللَّه فی کل امورک یکفیک؛ اى پسرم بى نیازترین مردم کسى است که به آن چه در دست اوست قناعت کند و فقیرترین آن ها کسى است که به آن چه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد که مأیوس باشى از آن چه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و کوشش کن در آن چه بر تو واجب شده. و رزقى که براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید لازم نیست سعى بسیار در طلب آن داشته باشى. و توکل بر خدا کن در تمام امور و کارهاى خود تا تو را کفایت کند.
  • و اذا صلیت فصل صلاة مودّع تظنّ ان لاتبقى بعدها ابدا و ایاک و ما تعتذر منه فانه لایعتذر من خیر؛ و هر وقت نماز خواندى نماز تو مانند نماز کسى باشد که با نماز وداع کند و گمان برى که بعد از آن نماز هرگز باقى نمانى. و دورى کن از آن چه که بخواهى از آن عذرخواهى کنى، چون که از کار خوب هیچ گاه عذرخواهى نمى شود، یعنى کار بدى نکن که بخواهى بعدا از آن عذرخواهى کنى.
  • و احب للناس ما تحب لنفسک و اکره لهم ما تکره لنفسک و لاتقل ما لاتعلم و اجهد ان یکون الیوم خیرا لک من امس و غدا خیرا لک من الیوم فانه من استوى یوماه فهو مغبون و من کان یومه شرا من امسه فهو ملعون؛ و براى مردم دوست دار و بخواه آن چه را که براى خود مى خواهى و آن چه را براى خود مکروه و ناپسند مى دارى براى دیگران نیز مکروه و ناپسند بدار و آن چه را نمى دانى اظهار نکن و نگو. و کوشش کن تا این که امروز تو بهتر از دیروزت باشد، و فرداى تو بهتر از امروز تو باشد، براى اینکه هر کس دو روزش مساوى و یکسان باشد چنین کسى به غبن و ضرر گرفتار شده، چون یک روز از سرمایه عمر او گذشته و در مقابل آن چیزى به دست نیاورده. و هر کس امروزش بدتر از دیروزش باشد او ملعون است، چون کارى که او را به رحمت خدا نزدیک کند انجام نداده، بلکه موجبات دورى از رحمت خدا را براى خود فراهم ساخته و ملعون و مطرود و دور افتاده از رحمت است.
  • و ارض بما قسم اللَّه لک فإنه سبحانه یقول: اعظم عبادى ذنبا من لم یرض بقضائى و لم یشکر نعمائى و لم یصبر على بلائى؛ و راضى باش به آن چه خدا قسمت تو فرموده پس به درستى که خداى سبحان جلت عظمته مى فرماید: آن بنده گناهش از همه عظیم تر و بزرگتر است که راضى به قضاى من نباشد و شکر نعمت هاى مرا نکند و بر بلاى من صبر نکند.[۱۴]

پانویس

  1. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۲۲۵.
  2. حیوة القلوب، ج۲، ص۸۵۸.
  3. تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۸۵.
  4. نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).
  5. ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۳۰.
  6. امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، متن، ص۳۳۲.
  7. تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج ۱، ص: ۸۵.
  8. نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).
  9. نصایح، ص۶۰.
  10. داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۴۶۸.
  11. آداب سفر در فرهنگ نیایش، ص۲۲۳.
  12. گلچین صدوق، ج ۱، ص ۸۱.
  13. گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، ج۲، ص۶۸.
  14. ارشاد القلوب/ترجمه طباطبایى، ص: ۲۸۶.

منابع

  • التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، علامه شیخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
  • حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
  • تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، شیخ حسین دیار بکرى؛ بیروت: دارالصادر.
  • نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، عباسى مقدم، مصطفى؛ تهران: چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۱.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، حسین استادولى؛ مشهد: آستان قدس، چاپ اول، ۱۳۶۴ ش.
  • نصایح، احمد جنتى؛ قم: الهادى، چاپ بیست و چهارم، ۱۳۸۲ ش.
  • داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش.
  • آداب سفر در فرهنگ نیایش، عبدالعلى محمدى شاهرودى؛ تهران: نشر آفاق، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
  • گلچین صدوق، محمدحسین صفاخواه؛ تهران: فیض کاشانى، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.
  • گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، محمد باقر کمره اى؛ تهران: چاپخانه فردوسى، چاپ اول.
  • ارشاد القلوب/ترجمه طباطبایى، سید عباس طباطبایى؛ قم: جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ۱۳۷۶ ش.

پیوندها