رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غصب فدک: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
«[[فدک|فدک]]»، سرزمین آباد و حاصلخیزى بود که در نزدیکى «[[خیبر|خیبر]]» قرار داشت و فاصله آن با [[مدینه]]، در حدود ۱۴۰ کیلومتر بود، که پس از دژهاى خیبر، نقطه اتکاء [[یهود|یهودیان]] [[حجاز]] به شمار مى رفت.<ref> به کتاب «مراصد الاطلاع»، ماده «فدک» مراجعه شود.</ref> در بعضی از روایات آمده است که درآمد سالیانه فدک بیست و چهار هزار دینار بوده است. با اینکه بر اساس گزارشهای تاریخی و روایات متعدد، این منطقه از سوی [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله به دختر گرامی اش [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام بخشیده شده بود، غاصبان [[خلافت]]، زمین فدک را نیز از صاحبان اصلی اش غصب نمودند.
  
 +
[[پرونده:Fadak.jpg|بندانگشتی|نمای امروزی از فدک]]
  
 +
==اعطاء فدک به حضرت فاطمه==
  
 +
سپاه [[اسلام]]، پس از آن که [[یهود|یهودیان]] را در «[[خیبر]]» و «[[وادى القرى]]» و «تیما» در هم شکست، و خلائى را که در شمال [[مدینه|مدینه]] احساس مى شد، با نیروى نظامى اسلام پر نمود، براى پایان دادن به قدرت هاى یهودى در این سرزمین - که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر به شمار مى  رفتند - سفیرى به نام  «محیط» پیش  سران [[فدک|فدک]] فرستادند. «یوشع بن نون» که ریاست منطقه را بر عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد، و تعهد کرد که نیمى از حاصل هر سال را در اختیار [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] بگذارد و از این پس، زیر لواى اسلام زندگى کند. همچنین، بر ضد مسلمانان دست  به توطئه نزند، و حکومت اسلام در برابر این مبلغ، امنیت منطقه آن ها را تامین نماید.
  
==سرگذشت فدك==
+
سرزمین هائى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى  شود، متعلق به عموم مسلمانان است، و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام مى  باشد، ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى  افتد، مربوط به شخص  [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و [[امام]] پس از وى مى  باشد، و اختیار این نوع سرزمین ها با او است؛ مى  تواند آن را ببخشد، مى  تواند اجاره دهد. یکى از آن موارد این است که از این املاک و اموال، نیازمندی هاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد.<ref> [[سوره حشر]]، آیه هاى ۶ و ۷، این مطلب در کتاب هاى فقهى در بخش  «[[جهاد]]»، تحت عنوان  «فىء» و «[[انفال]]» مورد بحث واقع شده است.</ref>
  
«فدك»، سرزمين آباد و حاصلخيزى بود كه در نزديكى «[[خيبر]]» قرار داشت. و فاصله آن با [[مدينه]]، در حدود 140 كيلومتر بود، كه پس از دژهاى خيبر، نقطه اتكاء يهوديان [[حجاز]] به شمار مى رفت.-<ref> به كتاب  «[[مراصد الاطلاع ]]»، ماده «فدك » مراجعه شود.</ref>
+
حضرت [[امام رضا]] علیه السلام می  فرماید: هنگامی که [[آیه]] «و آت ذالقربی حقه؛ <I>حق نزدیکان خود را بده»</I><ref>[[سوره اسراء]] /۲۶.</ref> نازل شد، [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام را خبر کرد و فرمود: ای فاطمه! [[فدک]] از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاخته اند. «و هی لی خالصه دون المسلمین؛ و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند». خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.
  
سپاه [[اسلام]]، پس از آن كه يهوديان را در «[[خيبر]]» و «[[وادى القرى ]]» و «[[تيما]]» در هم شكست، و خلائى را كه در شمال مدينه احساس مى  شد، با نيروى نظامى اسلام پر نمود، براى پايان دادن به قدرت هاى يهودى در اين سرزمين - كه براى اسلام و مسلمانان كانون خطر و تحريك بر ضد اسلام به شمار مى رفتند - سفيرى به نام  «محيط » پيش  سران فدك فرستادند. «[[يوشع بن نون ]]» كه رياست منطقه را بر عهده داشت، صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد، و تعهد كرد كه نيمى از حاصل را هر سال در اختيار پيامبر اسلام بگذارد و از اين پس، زير [[لواى اسلام]] زندگى كند. همچنين، بر ضد مسلمانان دست  به توطئه نزند، و [[حكومت اسلام]] در برابر اين مبلغ امنيت منطقه آن ها را تامين نمايد.
+
روى این اساس پیامبر «فدک» را به دختر گرامى خود حضرت زهرا علیهاالسلام بخشید. منظور از بخشیدن این ملک - چنان که قرائن گواهى مى دهد - <I>دو چیز بود</I>:
  
سرزمين هائى كه در اسلام به وسيله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى  شود، متعلق به عموم مسلمانان است، و اداره آن به دست فرمان رواى اسلام مى باشد، ولى سرزمينى كه بدون هجوم نظامى و اعزام نيرو به دست مسلمانان مى  افتد، مربوط به شخص  پيامبر و امام پس از وى مى باشد، و اختيار اين نوع سرزمين ها با او است.  
+
۱- زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پیامبر اسلام طبق تصریح مکرر پیامبر، با [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] بود و چنین مقام و منصبى به هزینه سنگینى نیاز دارد. على علیه السلام براى حفظ این مقام و منصب، مى  توانست از درآمد «فدک»، حداکثر استفاده را بنماید. گویا دستگاه خلافت از این پیشبینى مطلع شده بود، که در همان روزهاى نخست، «فدک» را از دست خاندان پیامبر بیرون آورد.
  
مى  تواند آن را ببخشد، مى  تواند اجاره دهد. يكى از آن موارد اين است كه از اين املاك و اموال، نيازمندي هاى مشروع نزديكان خود را به شكل آبرومندى برطرف سازد.-<ref> [[سوره حشر]]، آيه هاى 6 و 7، اين مطلب در كتاب هاى فقهى در بخش  «[[جهاد]]»، تحت عنوان  «فى ء» و «[[انفال]] » مورد بحث واقع شده است.</ref>
+
۲- دودمان پیامبر - که فرد کامل آن یگانه دختر وى و نور دیدگانش [[امام حسن علیه السلام|حضرت حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حضرت حسین]] علیهماالسلام بود - باید پس از فوت پیامبر، به صورت آبرومندى زندگى کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفوظ بماند. براى این هدف پیامبر «فدک» را به دختر خود بخشید.
  
'''اعطاء فدک'''
+
[[محدثان]] و مفسران [[شیعه|شیعه]] و گروهى از دانشمندان [[اهل سنت|سنى]] مى  نویسند: وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل ...» نازل گردید،<ref> سوره اسراء /۲۶. یعنى حق خویشاوندان و مساکین و به راه ماندگان را بپرداز.</ref> پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار نمود.<ref> «[[مجمع البیان]]»، ج ۳/۴۱۱، «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۲۴۸.</ref> ناقل این مطلب، [[ابوسعید خدری|ابوسعید خدرى]] است که یکى از [[صحابی|صحابه]] بزرگ رسول خدا مى  باشد.
  
حضرت [[امام رضا]] علیه السلام می  فرماید: هنگامی که آیه آت ذالقربی حقه؛ <I>حق نزدیکان خود را بده</I> نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه را به سوی من بخوانید. [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام را خبر کردند.
+
همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه، در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وى روشن ترین مصداق  «ذى القربى» است. حتى در [[شام]] هنگامى که مرد شامى به [[امام زین العابدین]] علیه السلام گفت: خود را معرفى نماى! آن حضرت براى شناساندن خود آیه یاد شده را تلاوت نمود، و این مطلب آن چنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى در حالى که سر خود را به عنوان تصدیق حرکت مى  داد، به آن حضرت چنین عرض کرد: به خاطر نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید، خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما را بپردازد.<ref> «[[الدر المنثور]]»، ج ۴/۱۷۶.</ref>
  
رسول خدا فرمود: ای فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاخته  اند. «و هی لی خالصه دون المسلمین]» و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند. خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.  
+
خلاصه گفتار آن که: در این که این آیه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گردیده، میان علماء اسلام اتفاق نظر است، ولى در این که هنگام نزول این آیه، پیامبر فدک را به دختر گرامى خود بخشید، میان جامعه دانشمندان شیعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نیز با آن موافق مى  باشند. و [[مامون]] (به هر علتى بود) که خواست فدک را به فرزندان زهرا برگرداند، به یکى از محدثان معروف، «عبدالله بن موسى» نامه  اى نوشت، و از او درخواست نمود که او را در این مساله راهنمائى کند. او حدیث  بالا را که در حقیقت  [[شأن نزول]] آیه است، به وى نوشت، و مامون نیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانید.<ref> «مجمع البیان»، ج ۲/۴۱۱، «فتوح البلدان» /۴۵.</ref> خلیفه [[عباسیان|عباسى]] به فرماندار خود در مدینه نوشت، پیامبر اسلام دهکده  «فدک» را به دختر خود فاطمه بخشیده و این یک مساله مسلمى است، و میان فرزندان زهرا در این مساله اختلاف نیست.<ref> «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۵/۲۱۷.</ref>
  
روى اين اساس پيامبر «فدك» را به دختر گرامى خود حضرت زهرا علیهاالسلام بخشيد. منظور از بخشيدن اين ملك - چنان كه قرائن گواهى مى دهد - <I>دو چيز بود</I>:
+
و گفته شده روزى که مامون براى رفع شکایت و مظالم، بر کرسى خاصى نشست، نخستین نامه  اى که به دست وى رسید، نامه  اى بود که نویسنده آن خود را مدافع حضرت فاطمه  علیها السلام معرفى کرده بود. «مامون» نامه را خواند و مقدارى گریه کرد و گفت مدافع آن حضرت کیست؟! پیرمردى برخاست، و خود را مدافع او معرفى نمود. جلسه قضاوت به جلسه مناظره میان او و مامون مبدل گردید. سرانجام مامون خود را محکوم دید و به رئیس دیوان دستور داد، نامه اى تحت عنوان  «رد فدک به فرزندان زهرا» بنویسد. نامه نوشته شد و به توشیح مامون رسید. در این موقع، «[[دعبل]]» که در جلسه مناظره حاضر بود برخاست و اشعارى سرود که آغاز آن این است: اصبح وجه الزمان قد ضحکا * بردّ مامون هاشم فدکا.<ref> «شرح نهج البلاغه [[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحدید]]»، ج ۱۶.</ref>  
  
1- زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پيامبر اسلام طبق تصريح مكرر پيامبر، با [[اميرمؤمنان]] بود و چنين مقام و منصبى به هزينه سنگينى نياز دارد.
+
[[شیعه]] در اثبات این مطلب، که فدک ملک طلق زهرا علیها السلام بود، به مدارکى که ارائه شد، نیازمند نیست، زیرا صدیق اکبر اسلام، [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام در یکى از نامه  هاى خود که به استاندار [[بصره]] «[[عثمان بن حنیف|عثمان حنیف]]» نوشته، صریحا مالکیت  «فدک» را یادآور شده و مى  فرماید: «بلى کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحّت علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرین، و نعم الحکم الله».<ref> «[[نهج البلاغه]]»، نامه ۴۵.</ref> آرى! از میان آن چه آسمان بر آن سایه افکنده است، فقط در دست ما از اموال قابل ملاحظه دهکده فدک بود. گروهى بر آن بخل ورزیدند، و نفوس بزرگى روى مصالحى از آن چشم پوشیدند و خدا بهترین داور است.
  
على  علیه السلام براى حفظ اين مقام و منصب، مى توانست از درآمد «فدك »، حداكثر استفاده را بنمايد. گويا دستگاه خلافت از اين پيش  بينى مطلع شده بود، كه در همان روز هاى نخست، «فدك » را از دست  خاندان پيامبر بيرون آورد.
+
===تعیین حدود فدک توسط امام کاظم===
 +
نکته جالبى که در تاریخ [[امام کاظم]] علیه السلام توجه ما را جلب مى کند، تعیین مرزهاى سرزمین [[فدک]] است که نشان دهنده ى مطالب مهمى از اهمیت فدک است. این مطلب در دو نوبت در زندگى امام علیه السلام دیده مى شود که ذیلاً ذکر مى کنیم:
  
2- دودمان پيامبر - كه فرد كامل آن يگانه دختر وى و نور ديدگانش حضرت حسن و حضرت حسين علیهماالسلام بود - بايد پس از [[فوت پيامبر]]، به صورت آبرومندى زندگى كنند و حيثيت و شرف پيامبر محفوظ بماند. براى اين هدف پيامبر «فدك » را به دختر خود بخشيد.
+
۱. [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدى عباسى]] از حضرت خواست حدود فدک را تعیین کند تا آن را باز گرداند. حضرت فرمود: «یک مرز آن [[کوه احد]]، یک مرز آن عریش [[مصر]]، یک مرز آن سیف البحر، یک مرز آن [[دومة الجندل]] است». مهدى عباسى با تعجب پرسید: همه این ها؟! فرمود: بلى، همه این ها. این ها مواردى است که بدون لشکرکشى براى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله فتح شده است.<ref>الغدیر (کتاب)|الغدیر: ج ۷ ص ۱۹۷.۲.</ref>
  
محدثان و مفسران شيعه و گروهى از دانشمندان سنى مى  نويسند: وقتى آيه «و آت ذا القربى حقه و المسكين و ابن السبيل » نازل گرديد،-<ref> [[سوره اسراء]] /26. يعنى حق خويشاوندان و مساكين و به راه ماندگان را بپرداز.</ref> پيامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدك را به وى واگذار نمود. -<ref> «[[مجمع البيان ]]»، ج 3/411، «شرح ابن ابى الحديد»، ج 16/248.</ref> ناقل اين مطلب، [[ابوسعيد خدرى]] است كه يكى از صحابه بزرگ رسول خدا مى  باشد.
+
۲. [[هارون الرشید]] به حضرت امام کاظم علیه السلام عرض کرد: فدک را قبول کن تا به شما باز گردانم. حضرت قبول نکرد تا آن که اصرار زیاد نمود. حضرت فرمود: قبول نمى کنم مگر طبق مرزهاى حقیقى آن! هارون پرسید: مرزهاى آن کدامند؟ فرمود: اگر مرزهاى آن را بگویم آن را نمى دهى؟ هارون گفت: تو را به حق جدت قسم مى دهم که بگویى. فرمود: «مرز اول آن عدن»! با شنیدن این کلام رنگ هارون تغییر کرد و گفت: عجب! فرمود: «مرز دوم آن سمرقند»! با شنیدن سخن دوم صورت هارون گرفته شد. فرمود: «حد سوم آفریقا»! با شنیدن این کلام روى هارون سیاه شد  و گفت: بقیه اش؟! فرمود: «حد چهارم سیف البحر، کنار دریاى خزر و ارمنیه»! هارون گفت: «این که همه ى دنیاست. براى ما چیزى باقى نماند، پس من برخیزم تا در جاى من بنشینى»! حضرت فرمود: قبلاً به تو گفتم که اگر مرزهاى آن را تعیین کنم، آن را به من باز نمى گردانى!<ref>بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۴ ح ۲۰ ج ۲۹ ص ۲۰۰ ح ۴۱.</ref>
  
همه مفسران اعم از شيعه و سنى قبول دارند كه اين آيه، در حق نزديكان و خويشاوندان پيامبر نازل گرديده و دختر وى روشن ترين مصداق «ذى القربى » است.  
+
==غصب فدک پس از پیامبر==
 +
پس از درگذشت [[پیامبر اسلام|پیامبر]]، روى اغراض سیاسى، دختر عزیز پیامبر از ملک طِلق خود محروم گردید، و عمال و کارگران او را از آن جا اخراج کردند. او درصدد برآمد که از طریق قانون، حق خود را از دستگاه [[خلافت]]  باز گیرد. در درجه اول، دهکده فدک در اختیار او بود، و همین تسلط نشانه مالکیت او بود، با این حال، بر خلاف تمام موازین قضائى اسلام، دستگاه خلافت از او گواه طلبید. در صورتى که در هیچ جاى دنیا از کسى که بر یک مال مسلط است، و به اصطلاح  «ذو الید» مى باشد، گواه نمى خواهند.
  
حتى در شام هنگامى كه مرد شامى به على بن الحسين حضرت [[امام زين العابدين]] علیه السلام گفت: خود را معرفى نماى!
+
او به ناچار، شخصیتى مانند [[امام علی]] علیه السلام و زنى را به نام  «[[ام ایمن]]» که پیامبر گواهى داده بود که او از زنان [[بهشت]] است، و بنا به نقل [[ابوالحسن احمد ابوجعفر بلاذری|بلاذرى]]،<ref> «فتوح البلدان»/۴۳.</ref> آزاد شده پیامبر به نام  «رباح» را براى [[شهادت]] پیش خلیفه برد. دستگاه خلافت، به شهادت آن ها ترتیب اثر نداد و محرومیت دختر پیامبر از ملکى که پدرش به او بخشیده بود، قطعى گردید.
  
آن حضرت براى شناساندن خود آيه ياد شده را تلاوت نمود، و اين مطلب آن چنان در ميان مسلمانان روشن بود كه آن مرد شامى در حالى كه سر خود را به عنوان تصديق حركت مى داد، به آن حضرت چنين عرض كرد: به خاطر نزديكى و خويشاوندى خاصى كه با حضرت رسول داريد، خدا به پيامبر خود دستور داده كه حق شما را بپردازد.-<ref> «[[الدر المنثور]]»، ج 4/176.</ref>
+
به حکم [[آیه  تطهیر]]<ref> انما یرید الله ان لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا- [[سوره احزاب]]/۳۳.</ref>، حضرت زهرا و على و فرزندان او از هر نوع آلودگى پیراسته  اند -و اگر آیه شامل زنان پیامبر بشود، بطور قطع دختر پیامبر از مصادیق واضح آن مى  باشد-، ولى با کمال تأسف این قسمت نیز نادیده گرفته شد، و خلیفه وقت ادعاى وى را غیر رسمى شناخت. در مقابل، دانشمندان [[شیعه|شیعه]] معتقدند که خلیفه سرانجام تسلیم نظر دختر پیامبر گردید، و نامه  اى در پیرامون فدک - که آن ملک فاطمه است - نوشت، و به وى داد. در نیمه راه [[عمر بن خطاب|عمر]]، دوست دیرینه خلیفه، با دختر گرامى پیامبر برخورد نمود، و از جریان نامه آگاه گردید و نامه را گرفت و آن را پیش خلیفه آورد، و به او چنین گفت: از آن جا که على در این جریان ذى نفع است شهادت او قبول نیست، و «ام ایمن» زن است، و شهادت یک زن ارزش نخواهد داشت. سپس در محضر خلیفه نامه را پاره کرد.<ref> «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۳۷۴.</ref>
  
خلاصه گفتار آن كه: در اين كه اين آيه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گرديده، ميان علماء اسلام اتفاق نظر است، ولى در اين كه هنگام نزول اين آيه، پيامبر فدك را به دختر گرامى خود بخشيد، ميان جامعه دانشمندان شيعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نيز با آن موافق مى  باشند. و [[مامون]] (به هر علتى بود) خواست فدك را به فرزندان زهرا برگرداند، به يكى از محدثان معروف، «عبدالله بن موسى » نامه اى نوشت، و از او درخواست نمود كه او را در اين مساله راهنمائى كند.  
+
«حلبى»، در سیره خود مطلب را به گونه  اى دیگر نقل کرده و مى  گوید: خلیفه مالکیت فاطمه را تصدیق نمود، ناگهان دوست وى «[[عمر بن خطاب]]» وارد شد، و گفت نامه چیست؟! وى گفت: مالکیت فاطمه را در این ورقه تصدیق نموده ام. وى گفت: تو به درآمد فدک نیازمند هستى، زیرا اگر فردا مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کردند، از کجا هزینه جنگى آن ها را تامین خواهى نمود! و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود.<ref> «سیره حلبى»، ج ۳/۴۰۰.</ref>
  
او حديث بالا را كه در حقيقت شان نزول آيه است، به وى نوشت، و مامون نيز فدك را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانيد.-<ref> «مجمع البيان »، ج 2/411، «[[فتوح البلدان ]]» /45.</ref>
+
این جاست که انسان به واقعیت  سخن یکى از متکلمان شیعه اذعان پیدا مى کند، و آن این است که: [[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحدید]] مى گوید: من به یکى از متکلمان [[امامیه|امامیه]]، به نام  «على بن نقى» گفتم: دهکده فدک آن چنان وسعت نداشت، و سرزمین به این کوچکى که جز چند نخل بیشتر در آن جا نبود، این قدر ارزش نداشت که مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند!<ref> ما موقعیت  حاصلخیزى فدک را، در اول مقاله از کتاب مراصد الاطلاع بطور اجمال نقل کردیم.</ref> او در پاسخ من گفت: تو در این عقیده اشتباه مى  کنى. شماره نخل هاى آن جا از نخل هاى کنونى [[کوفه]] کمتر نبود. بطور مسلم، ممنوع ساختن خاندان پیامبر از این سرزمین حاصلخیز، براى این بود که مبادا [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] از درآمد آنجا براى مبارزه با دستگاه خلافت کمک بگیرد. از این رو، نه تنها فاطمه را از فدک محروم ساختند، بلکه کلیه [[بنى هاشم]] و فرزندان [[عبدالمطلب]] را از حقوق مشروع خود، یعنى [[خمس]] غنائمى که سپاهیان اسلام در زمان خلفاء به دست مى  آوردند، هم بى  نصیب نمودند. بى  تردید، جمعیتى که باید دنبال زندگى بروند، و با کمال نیازمندى بسر ببرند، هرگز اندیشه مبارزه با وضع موجود را در دماغ خود نمى  پرورانند.<ref> «شرح ابن ابى الحدید»، ج۱۶ /۲۳۶.</ref>
  
خليفه عباسى به فرماندار خود در مدينه نوشت، پيامبر اسلام دهكده «فدك » را به دختر خود فاطمه بخشيده و اين يك مساله مسلمى است، و ميان فرزندان زهرا در اين مساله اختلاف نيست.-<ref> «شرح ابن ابى الحديد»، ج 15/217.</ref>
+
باز همین نویسنده در صفحه ۲۸۴ کتاب خود، از یکى از مدرسین بزرگ مدرسه غربى [[بغداد]]، «على بن الفارقى» این جمله را نقل مى  کند و مى  گوید: من به وى گفتم: آیا دختر پیامبر در ادعاى خود راستگو بود؟ گفت: بلى. گفتم: آیا خلیفه مى  دانست او زنى راستگو است؟ گفت: بلى. گفتم: چرا خلیفه حق مسلم او را در اختیارش نگذاشت؟ در این موقع، استاد لبخندى زد و با کمال وقار گفت: اگر خلیفه سخن فاطمه را از این جهت که زنى راستگو است، مى  پذیرفت، و بدون درخواست شاهد، فدک را به وى رد مى  نمود، فردا از این موقعیت  به سود شوهر خود على استفاده مى  کرد و مى  گفت: [[خلافت]] مربوط به شوهرم على است، و او در این موقع ناچار بود خلافت را به على تفویض کند، زیرا او را راستگو مى  داند. اما خلیفه براى این که راه این تقاضاها و مناظرات بسته شود، او را از حق مسلم وى ممنوع ساخت.
  
روزى كه مامون براى رفع شكايت و مظالم، بر كرسى خاصى نشست، نخستين نامه  اى كه به دست وى رسيد، نامه  اى بود كه نويسنده آن خود را مدافع حضرت فاطمه علیها السلام معرفى كرده بود.  
+
برخورد خشونت‌بار دستگاه خلافت با دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را اگر به دیده تحقیق بنگریم، جنبه سیاسی داشته نه جنبه دینی. از یک سو می‌خواستند دست [[اهل البیت|اهل بیت]] را از مال دنیا تهی کنند که پشتوانه حرکتی در جهت معارضه با غصب خلافت نباشد و از سوی دیگر زمینه را برای بازپس گیری خلافت فراهم نکنند؛ همان گونه که ابن ابی الحدید می‌نویسد: در شهر [[حله]] یکی از علوی‌ها به نام علی بن مهنا ذکی معروف به ذوفضائل به من گفت: فکر می‌کنی چرا ابوبکر و عمر فدک را از فاطمه گرفتند؟ پرسیدم: چه هدفی داشتند؟ گفت: خواستند پس از آن که خلافت را گرفتند انعطاف و نرمشی نشان ندهند و آن حضرت از آنان انعطاف نبیند و بدینسان زخمی بر زخم‌های دیگر نهادند. و نیز از قول یکی از متکلمین [[امامیه]] به نام علی بن نقی در بلده نیل آورده که هدف آن دو در تصرف غاصبانه فدک و خارج ساختن آن از دست فاطمه علیهاالسلام جز این نبود که علی علیه السلام با محصول و درآمد آن قدرت پیدا کند و با ابوبکر در خلافت منازعه نماید و از فاطمه و علی و سایر بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب را در [[خمس]] منع کردند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۲۲، چاپ بیروت</ref>».
  
«[[مامون]] » نامه را خواند و مقدارى گريه كرد و گفت مدافع آن حضرت كيست؟! پيرمردى برخاست، و خود را مدافع او معرفى نمود. جلسه قضاوت به جلسه مناظره ميان او و مامون مبدل گرديد. سرانجام مامون خود را محكوم ديد و به رئيس ديوان دستور داد، نامه  اى تحت عنوان  «رد فدك به فرزندان زهرا» بنويسد. نامه نوشته شد و به توشيح مامون رسيد. در اين موقع، «[[دعبل ]]» كه در جلسه مناظره حاضر بود برخاست و اشعارى سرود كه آغاز آن اين است: اصبح وجه الزمان قد ضحكا × برد مامون هاشم فدكا.-<ref> «[[شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد]]»، ج 16.</ref>
+
آری، بررسى پرونده «فدک»، به روشنى ثابت مى  کند که بازدارى دختر پیامبر از حق مشروع خود، یک جریان سیاسى بود و مساله روشن  تر از آن بود که براى حاکم وقت، مستور و پنهان بماند. از این جهت، دخت پیامبر در خطابه آتشین و سراسر فصاحت و [[بلاغت]] خود چنین مى  فرماید: «هذا کتاب الله حکما و عدلا و ناطقا و فضلا یقول "یرثنى و یرث من آل یعقوب"،<ref> [[سوره مریم]]/۶.</ref> "و ورث سلیمان داود"<ref> [[سوره نمل]]/۱۶.</ref> و بیّن عز و جل فى ما وزع من الاقساط و شرع من الفرائض».<ref> «[[احتجاج طبرسى]]»، ج ۱/۱۴۵، ط نجف.</ref> این کتاب خدا، «[[قرآن]]» که حاکم و دادگرى گویا و فیصله  بخش است، مى  گوید: [[حضرت زکریا]] از خدا درخواست کرد که خداوند به او فرزندى عطا کند، که از او و خاندان [[حضرت یعقوب علیه السلام|یعقوب]] ارث ببرد، و نیز مى  گوید: [[حضرت سلیمان علیه السلام|سلیمان]] از [[حضرت داوود علیه السلام|داوود]] ارث برد. خداوند، سهام را در کتاب خود بیان کرده و فریضه  هایى را روشن ساخته است.
  
[[شيعه]] در اثبات اين مطلب، كه فدك ملك طلق زهرا علیها السلام بود، به مداركى كه ارائه شد، نيازمند نيست، زيرا صديق اكبر اسلام، اميرمؤمنان در يكى از نامه  هاى خود كه به استاندار [[بصره ]] «[[عثمان حنيف ]]» نوشته، صريحا مالكيت  «فدك » را يادآور شده و مى  فرمايد: بلى كانت في ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرين، و نعم الحكم الله .-<ref> «[[نهج البلاغه ]]»، نامه 45.</ref>
+
بحث پیرامون دلالت دو آیه فوق بر وراثت فرزندان پیامبران از آن ها، و حدیثى که تنها خلیفه ناقل آن بود، مایه گستردگى سخن است. علاقمندان به کتاب هاى [[تفسیر قرآن|تفسیر]] مراجعه فرمایند.<ref> در این مورد به کتاب  «فرازهایى حساس از زندگانى على  علیه السلام» ج ۱/۳۲۵-۳۴۹ مراجعه فرمائید.</ref>
  
آرى! از ميان آن چه آسمان بر آن سايه افكنده است، فقط در دست ما از اموال قابل ملاحظه دهكده فدك بود. گروهى بر آن بخل ورزيدند، و نفوس بزرگى روى مصالحى از آن چشم پوشيدند و خدا بهترين داور است.
+
===غصب فدک در دوره‌های دیگر===
 +
ممنوعیت فرزندان فاطمه از فدک، در زمان [[ابوبکر|خلیفه اول]] پى  ریزى گردید، و پس از درگذشت حضرت على علیه السلام، [[معاویه]] زمام امور را به دست گرفت، و فدک را میان سه نفر ([[مروان بن حکم|مروان]] و عمرو بن عثمان و فرزندش [[یزید بن معاویه|یزید]]) تقسیم نمود.
  
* <I>آيا با اين تصريح مى توان در صدق مطلب شك نمود؟!</I>
+
در دوران خلافت مروان، همه سهام در اختیار او قرار گرفت و وى آن را به فرزند خود عبدالعزیز بخشید. او نیز آن را به فرزندش  «[[عمر بن عبدالعزیز]]» داد. از آن جا که او در میان خلفاء [[بنی امیه|بنى امیه]] مردى میانه رو بود، نخستین [[بدعت|بدعتى]] را که برداشت این بود که فدک را به فرزندان حضرت زهرا بازگردانید. پس از فوت وى، خلفاء بعدى فدک را از دست  [[بنی هاشم|بنى هاشم]] گرفتند و تا روزى که طومار زندگى خلفاى بنى  امیه در هم پیچیده شد، فدک در اختیار آنان باقى بود.
  
'''عوائد فدک'''
+
در دوران خلافت  [[حکومت بنی عباس|بنى  عباس]]، مساله فدک نوسان عجیبى داشت. مثلا [[ابوالعباس سفاح|سفاح]]، آن را به عبدالله بن الحسن واگذار نمود، و پس از وى  «[[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانقى]]» آن را باز گرفت، ولى فرزند او [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدى]] آن را به اولاد زهرا بازگردانید، و پس از وى موسى و [[هارون الرشید|هارون]] روى مصالح سیاسى از دست آن ها در آوردند، تا آن که نوبت  خلافت  به [[مأمون|مامون]] رسید. او رسما طى تشریفاتى حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت وى باز وضع فدک نوسان پیدا کرد و گاهى مردود و گاهى ممنوع گشت.
  
در بعضی از روایات آمده است که درآمد سالیانه فدک بیست و چهار هزار دینار بوده است.
+
در عصر خلفاء [[بنی امیه|بنى امیه]] و [[بنى العباس]]، فدک بیش از آن که جنبه انتفاعى داشته باشد، جنبه سیاسى به خود گرفته بود. خلفای صدر اسلام به درآمد آن نیازمند بودند، ولى در زمان هاى بعدى ثروت و پول در میان امرا و خلفا به قدرى بود، که هرگز به درآمد فدک نیازى نبود. از این جهت، وقتى [[عمر بن عبدالعزیز|عمر بن عبدالعزیز]]، فدک را به اولاد فاطمه واگذار نمود، بنى امیه او را توبیخ کردند و گفتند: تو با این عملت  شیخین ([[ابوبکر|ابى بکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]]) را تخطئه نمودى و او را وادار نمودند که درآمد آن را میان فرزندان فاطمه قسمت کند، و اصل مالکیت آن را در اختیار خود داشته باشد.<ref> «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۲۷۸.</ref>
  
'''سرگذشت فدك پس از پيامبر'''
+
===فدک در حکومت امیرالمؤمنین===
 +
فدک تا آنجا ارزش یک ملک را داشت که [[غصب]] نشده بود. پس از غصب آن به بهاى بى حرمتى به [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام، دیگر بازگرداندن آن ارزشى ندارد. اگر زمین هم بازگردانده شود بهاى غصب آن که جسارت به [[سيدة النساء|سیدة النساء]] است قابل قصاص نیست. مگر فاطمه علیها السلام احتیاج به درآمد فدک داشت که آن را به او برگردانند. این زمین ارزش بخشوده ى خداوند تعالى و رسول خدا صلى الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام به پاس حرمت او را داشت. اکنون که متعرض حرمت فاطمه علیها السلام شده اند باید پرونده فدک براى [[قیامت]] بماند.
  
پس از درگذشت پيامبر، روى اغراض سياسى، دختر عزيز پيامبر از [[ملك طلق]] خود محروم گرديد، و عمال و كارگران او را از آن جا اخراج كردند. او درصدد برآمد، كه از طريق قانون، حق خود را از دستگاه خلافت  باز گيرد.
+
بازگرداندن فدک استهزاء و به شوخى گرفتن غصب آن است. همان طور که [[یزید بن معاویه|یزید]] مى خواست بجاى البسه ى به غارت رفته ى در [[کربلا|کربلا]] عوض آن را بدهد، ولى [[امام سجاد]] علیه السلام قبول نکرد و منقلب شد و مطلبى فرمود که خلاصه اش این بود که پارچه ارزشى ندارد، ولى در میان آن لباس هاى غارت شده، لباس فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.
  
در درجه اول، دهكده فدك در اختيار او بود، و همين تسلط نشانه مالكيت او بود، با اين حال، بر خلاف تمام موازين قضائى اسلام، دستگاه خلافت از او گواه طلبيد.  
+
اگر هزار بار هم فدک را برگردانند جنایت هولناکى که در سایه ى آن فدک غصب شد رنگ نمى بازد. آن روزهاى غارت گرى هرگز فراموش نخواهد شد و از پرونده ى دشمن پاک شدنى نیست.
  
در صورتى كه در هيچ جاى دنيا از كسى كه بر يك مال مسلط است، و به اصطلاح  «[[ذواليد]]» مى باشد، گواه نمى خواهند.  
+
[[امام صادق]] علیه السلام مى فرماید: «ما اهل بیتى هستیم که هر چه از ما به ظلم گرفته شده باشد باز پس نمى گیریم، و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه السلام وقتى به حکومت رسید فدک را باز نگردانید».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۹۶ ح ۲.</ref>
  
او به ناچار، شخصيتى مانند [[امام علی]] علیه السلام و زنى را به نام  «[[ام ايمن ]]» كه پيامبر گواهى داده بود كه او از زنان بهشت است، و بنا به نقل بلاذرى، -<ref> «فتوح البلدان»/43.</ref> آزاد شده پيامبر به نام  «[[رباح ]]» را براى [[شهادت]] پيش خليفه برد. دستگاه خلافت، به شهادت آن ها ترتيب اثر نداد و محروميت دختر پيامبر از ملكى كه پدرش به او بخشيده بود، قطعى گرديد.
+
[[امام کاظم]] علیه السلام نیز در جواب همین سؤال که چرا [[امیرالمؤمنین]] علیه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود فدک را برنگردانید فرمود: «ما اهل بیتى هستیم که ولى و صاحب اختیار امور ما خداوند عزوجل است و جز او حق ما را از ظالمین بر ما نمى گیرد».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۹۶ ح ۳.</ref>
  
به حكم [[آيه  تطهير]] -<ref> انما يريد الله ان ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا- [[سوره احزاب]]/33.</ref>
+
از همه پیشتر شخص فاطمه زهرا علیهاالسلام در خطابه ى خود فرمودند: «اکنون که سخن حق را نمى پذیرید، فدک را غصب کنید و زمام آن را بدست بگیرید و بار آن را محکم کنید تا روز [[حشر]] در مقابل شما درآید. آن گاه خداوند قاضى خوب و پیامبر صلى الله علیه و آله زعیم و موعد ما قیامت خواهد بود و بسیار زود است که پشیمان شوید و در قیامت اهل باطل زیان مى کنند، و آن گاه که پشیمان شوید براى شما سودى ندارد. هر خبرى زمانى به عمل مى رسد و بزودى خواهید دانست که عذاب خوار کننده سراغ چه کسى مى رود و چه کسى است که عذاب دائمى بر او نازل مى شود».
، حضرت زهرا و على و فرزندان او از هر نوع آلودگى پيراسته  اند و اگر آيه شامل زنان پيامبر بشود، بطور قطع دختر پيامبر از مصاديق واضح آن مى باشد، ولى با كمال تاسف اين قسمت نيز ناديده گرفته شد، و خليفه وقت ادعاى وى را غير رسمى شناخت. در مقابل، دانشمندان شيعه معتقدند كه خليفه سرانجام تسليم نظر دختر پيامبر گرديد، و نامه  اى در پيرامون فدك - كه آن ملك طلق فاطمه است - نوشت، و به وى داد.
 
  
در نيمه راه دوست ديرينه خليفه، با دختر گرامى پيامبر تصادف نمود، و از جريان نامه آگاه گرديد و نامه را گرفت و آن را پيش خليفه آورد، و به او چنين گفت: از آن جا كه على در اين جريان ذى نفع است  شهادت او قبول نيست، و «ام ايمن » زن است، و شهادت يك زن ارزش نخواهد داشت. سپس در محضر خليفه نامه را پاره كرد.-<ref> «شرح ابن ابى الحديد»، ج 16/374.</ref>
+
و نیز فرمود: «بار این غصب را محکم ببندید متصل به آتش برافروخته ى الهى که سوزش آن بر دل ها اثر مى گذارد. خدا مى بیند چه مى کنید و بزودى ظالمان خواهند دانست که به کجا باز مى گردند». و این تصریح فاطمه علیها السلام بود که داد خواهى فدک را به [[قیامت]] گذاشت.
  
«حلبى »، در سيره خود مطلب را به گونه  اى ديگر نقل كرده و مى  گويد: خليفه مالكيت فاطمه را تصديق نمود، ناگهان دوست وى  «[[عمر]]» وارد شد، و گفت نامه چيست؟! وى گفت: مالكيت فاطمه را در اين ورقه تصديق نموده ام. وى گفت: تو به درآمد فدك نيازمند هستى، زيرا اگر فردا مشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كردند، از كجا هزينه جنگى آن ها را تامين خواهى نمود! و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود.-<ref> «[[سيره حلبى ]]»، ج 3/400.</ref>
+
==زنده نگاه داشتن یاد فدک در زیارات==
  
اين جاست كه انسان به واقعيت  سخن يكى از متكلمان شيعه اذعان پيدا مى  كند، و آن اين است كه: ابن ابى الحديد مى گويد: من به يكى از متكلمان اماميه، به نام  «[[على بن نقى ]]» گفتم: دهكده فدك آن چنان وسعت نداشت، و سرزمين به اين كوچكى كه جز چند نخل بيشتر در آن جا نبود، اين قدر ارزش نداشت كه مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند!-<ref> ما موقعيت  حاصلخيزى فدك را، در اول مقاله از كتاب مراصد الاطلاع بطور اجمال نقل كرديم.</ref>
+
یکى از مظاهر احیا و بقاى نام فدک، متون [[زیارت|زیاراتى]] است که خطاب به [[ائمه اطهار]] علیهم السلام بر زبان پیروان مکتب [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] علیها السلام جارى مى شود. این زیارت ها در طول قرون توسط [[شیعه|شیعیان]] تکرار مى شوند و این ظلم تاریخىِ اصحاب [[سقیفه]] را در سطح عمومى و با استمرار زمان محکوم مى کنند، و دوام اعتقادى [[شیعه|شیعه]] را حفظ مى نمایند. در این جا چهار نمونه که دو مورد در زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام و یک مورد در زیارت [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام و دیگرى در زیارت [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم السلام است ذکر مى شود.
  
او در پاسخ من گفت: تو در اين عقيده اشتباه مى  كنى. شماره نخل هاى آن جا از نخل هاى كنونى [[كوفه]] كمتر نبود. بطور مسلم، ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصل خيز، براى اين بود كه مبادا [[اميرمؤمنان]] از درآمد آن جا براى مبارزه با دستگاه خلافت كمك بگيرد. از اين رو، نه تنها فاطمه را از فدك محروم ساختند، بلكه كليه [[بنى هاشم]] و فرزندان عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود، يعنى [[خمس]] غنائمى كه سپاهيان اسلام در زمان خلفاء به دست مى  آوردند، هم بى  نصيب نمودند. بى  ترديد، جمعيتى كه بايد دنبال زندگى بروند، و با كمال نيازمندى بسر ببرند، هرگز انديشه مبارزه با وضع موجود را در دماغ خود نمى  پرورانند.-<ref> «شرح ابن ابى الحديد»، ج 16/236.</ref>
+
*در زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام چنین مى خوانیم: السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة، السلام علیک أیتها المضطهدة المقهورة: سلام بر تو اى بانوى مظلومى که حق تو را غصب کردند. سلام بر تو اى بانویى که با قهر و زور حق تو را گرفتند.
  
باز همين نويسنده در صفحه 284 كتاب خود، از يكى از مدرسين بزرگ مدرسه غربى [[بغداد]]، «[[على بن الفارقى ]]» اين جمله را نقل مى كند و مى  گويد: من به وى گفتم: آيا دختر پيامبر در ادعاى خود راستگو بود؟ گفت : بلى. گفتم: آيا خليفه مى  دانست او زنى راستگو است؟ گفت : بلى. گفتم: چرا خليفه حق مسلم او را در اختيارش نگذاشت؟
+
*در صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام چنین مى خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْراءِ... الْقادِمَةِ عَلَیک مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصابِها بِأَبیها مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِها مِنْ غاصِبیها ساخِطَةً عَلى أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّک فی نُصْرَتِها بِدَلیلِ دَفْنِها لَیلاً فی حُفْرَتِها، الْمُغْتَصِبَةِ حَقُّها...: خدایا، درود فرست بر حضرت طاهره ى بتول زهرا... که دردمند از مصیبت پدرش نزد تو آمد، و از آن چه توسط غاصبین حقش به او رسید دادخواهى مى کرد، و از امتى که حق او را در یارى اش مراعات نکردند ناراضى بود، و علامت آن دفن شبانه ى او بود. همان بانویى که حق او را غصب کردند... .
  
در اين موقع، استاد لبخندى زد و با كمال وقار گفت: اگر خليفه سخن فاطمه را از اين جهت كه زنى راستگو است، مى  پذيرفت، و بدون درخواست  شاهد، فدك را به وى رد مى  نمود، فردا از اين موقعيت  به سود شوهر خود على استفاده مى  كرد و مى  گفت: خلافت مربوط به شوهرم على است، و او در اين موقع ناچار بود خلافت را به على تفويض كند، زيرا او را راستگو مى  داند. اما خليفه براى اين كه راه اين تقاضا ها و مناظرات بسته شود، او را از حق مسلم وى ممنوع ساخت.
+
*در صلوات دیگرى بر حضرت زهرا علیهاالسلام چنین مى خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ الصِّدّیقَةِ الْمَعْصُومَةِ التَّقِیةِ النَّقِیةِ الرَّضِیةِ الْمَرْضِیةِ الزَّکیةِ الرَّشیدَةِ الْمَظْلوُمَةِ الْمَقْهُورَةِ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةِ اِرْثُها، الْمَکسُورَةِ ضِلْعُها، الْمَظلُومِ بَعْلُها، الْمَقْتُولِ وَلَدُها... اللَّهُمَّ کنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها: خدایا، درود فرست بر حضرت بتول طاهره ى صدیقه ى معصومه ى با تقواى پاکیزه اى که از خدا راضى بود، و خدا از او راضى بود. زکیه ى رشیده اى که مظلوم واقع شد و به زور حق او را غصب کردند، و ارث او را مانع شدند... خدایا تو از ظالمین بر او و آنان که حق او را کوچک شمردند انتقام بگیر.
  
ممنوعيت فرزندان فاطمه از فدك، در زمان خليفه اول پى  ريزى گرديد، و پس از درگذشت على، [[معاويه]] زمام امور را به دست گرفت، و فدك را ميان سه نفر (مروان و عمرو بن عثمان و فرزندش يزيد) تقسيم نمود.
+
*در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز [[غدیر]] خطاب به آن حضرت چنین مى خوانیم: والْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِ حَقِّک، غَصْبُ الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهراءِ سَیدَةِالنِّساءِ عَلَیهَاالسَّلامُ فَدَکاً وَ رَدُّ شَهادَتِک وَ شَهادَةِ السَّیدَینِ سُلالَتِک وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَیکمْ، وَقَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْاُمَّةِ دَرَجَتَکمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَکمْ وَ شَرَّفَ عَلَى الْعالَمینَ فَأَذْهَبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکمْ تَطْهیراً: مسئله عجیب تر و مصیبت سوزناک تر بعد از انکار حق تو، غصب فدک از صدیقه ى طاهره سیدة النساء حضرت زهرا علیها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) است که صلوات خدا بر شما باد. و این در حالى بود که خداوند تعالى درجه ى شما را بر امت تفوّق داده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن کرده و شما را بر عالمین شرافت داده است.
  
در دوران خلافت مروان، همه سهام در اختيار او قرار گرفت و وى آن را به فرزند خود عبدالعزيز بخشيد. او نيز آن را به فرزندش  «[[عمر بن عبدالعزيز]]» داد. از آن جا كه او در ميان خلفاء بنى اميه مردى ميانه  رو بود، نخستين بدعتى را كه برداشت اين بود كه فدك را به فرزندان زهرا بازگردانيد. پس از فوت وى، خلفاء بعدى فدك را از دست  بنى  هاشم گرفتند و تا روزى كه طومار زندگى خلفاى بنى  اميه در هم پيچيده شد، فدك در اختيار آنان باقى بود.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
در دوران خلافت  بنى  عباس، مساله فدك نوسان عجيبى داشت. مثلا سفاح، آن را به [[عبدالله بن الحسن]] واگذار نمود، و پس از وى  «[[منصور دوانقى ]]» آن را باز گرفت، ولى فرزند او مهدى آن را به اولاد زهرا بازگردانيد، و پس از وى موسى و هارون روى مصالح سياسى از دست آن ها در آوردند، تا آن كه نوبت  خلافت  به مامون رسيد. او رسما طى تشريفاتى حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت وى باز وضع فدك نوسان پيدا كرد و گاهى مردود و گاهى ممنوع گشت.
+
==منابع==
 
 
در عصر خلفاء [[بنى اميه]] و [[بنى العباس]]، فدك بيش از آن كه جنبه انتفاعى داشته باشد، جنبه سياسى به خود گرفته بود. خلفاء صدر اسلام به درآمد آن نيازمند بودند، ولى در زمان هاى بعدى ثروت و پول در ميان امرا و خلفا به قدرى بود، كه هرگز به درآمد فدك نيازى نبود.
 
 
 
از اين جهت، وقتى عمر بن عبدالعزيز، فدك را به اولاد فاطمه واگذار نمود، بنى اميه او را توبيخ كردند و گفتند: تو با اين عملت  شيخين: ابى بكر و عمر را تخطئه نمودى و او را وادار نمودند كه درآمد آن را ميان فرزندان فاطمه قسمت كند، و اصل مالكيت آن را در اختيار خود داشته باشد.-<ref> «شرح ابن ابى الحديد»، ج 16/278.</ref>
 
 
 
 
 
'''فدك در سنجش داورى'''
 
 
 
بررسى پرونده  «فدك »، به روشنى ثابت مى  كند كه بازدارى دخت پيامبر از حق مشروع خود، يك جريان سياسى بود و مساله روشن  تر از آن بود كه براى حاكم وقت، مستور و پنهان بماند. از اين جهت، دخت پيامبر در خطابه آتشين و سراسر فصاحت و بلاغت  خود چنين مى  فرمايد: «هذا كتاب الله حكما و عدلا و ناطقا و فضلا يقول  يرثنى و يرث من آل يعقوب ».-<ref> [[سوره مريم]]/6.</ref> «و ورث سليمان داود».-<ref> [[سوره نمل]]/16.</ref> «و بين عز و جل فى ماوزع من الاقساط و شرع من الفرائض ».-<ref> «[[احتجاج طبرسى ]]»، ج 1/145، ط نجف.</ref>
 
 
 
اين كتاب خدا، «[[قرآن ]]» كه حاكم و دادگرى گويا و فيصله  بخش است، مى  گويد: [[حضرت زكريا]] از خدا درخواست كرد كه خداوند به او فرزندى عطا كند، كه از او و خاندان [[يعقوب]] ارث ببرد، و نيز مى  گويد: سليمان از داوود ارث برد. خداوند، سهام را در كتاب خود بيان كرده و فريضه  هايى را روشن ساخته است.
 
 
 
بحث پيرامون دلالت دو آيه بر وراثت فرزندان پيامبران از آن ها، و حديثى كه تنها خليفه ناقل آن بود، مايه گستردگى سخن است. علاقمندان به كتاب هاى تفسير مراجعه فرمايند. -<ref> در اين مورد به كتاب  «فرازهايى حساس از زندگانى على  علیه السلام» ج 1/325-349 مراجعه فرمائيد.</ref>
 
 
 
'''تسخير «وادى القرى »'''
 
  
پيامبر نه تنها در اين نقطه به قدرت هاى ضد اسلامى پايان بخشيد، بلكه لازم ديد به  «[[وادى القرى]] » كه آن جا نيز نقطه اتكاء يهوديان بود، رهسپار شود. وى شخصا چند روز دژ آنان را محاصره كرد، و پس از فتح و پيروزى، قرار دادى را كه با مردم  «[[خيبر]]» بسته بود، با آنان نيز بست، و از اين طريق سرزمين  «حجاز» را از شر فتنه  گران يهود پاك ساخت و همه آن ها را «خلع سلاح » نموده، تحت الحمايه مسلمانان قرار داد.-<ref> «تاريخ كامل »، ج 2/150.</ref>
+
*فاطمه الزهرا، رحمانی/۳۹۲/۳.
 +
*[[بحارالانوار]]، ج ۲۹ ص ۱۰۵ و ۱۲۳.
 +
*نهج البلاغه/ رسائل/ ۴۴.
 +
*[[فروغ ابديت]]، ج ۲، ص ۲۷۱/ جعفر سبحانى.
 +
*تفسیر قُرْطُبى، الجامع لأحکام القرآن: ۹، الجزء ۱۸، ص ۹ ـ ۱۰.
 +
*التفسیر الکبیر: ۱۵ / ۲۸۴.
 +
*شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ۱۶/۲۱۰.
 +
*معجم البلدان: ۴ / ۲۷۰ ـ ۲۷۱ شماره ۹۰۵۳.
 +
*مراصد الاطلاع على الأمکنة والبقاع: ۳ / ۱۰۲۰.
 +
*الملل والنحل: ۱ / ۱۳.
 +
*الدر المنثور: ۵ / ۲۷۳، مجمع الزوائد: ۷ / ۴۹، میزان الاعتدال: ۲ / ۲۸۸، کنز العمّال: ۳ / ۷۶۷.
 +
*الصواعق المحرقه: ۳۱.
 +
*شرح المقاصد: ۵ / ۲۷۹.
  
'''تعيين حدود فدك توسط امام'''
+
[[رده:تاریخ اسلام]]
 
+
[[رده:حضرت فاطمه سلام الله علیها]]
نكته ى جالبى كه در تاريخ [[امام کاظم]] عليه السلام توجه ما را جلب مى كند، تعيين مرزهاى سرزمين فدك است كه نشان دهنده ى مطالب مهمى از اهميت فدك است. اين مطلب در دو نوبت در زندگى امام عليه السلام ديده مى شود كه ذيلاً ذكر مى كنيم:
+
[[رده: مقاله های مهم]]
 
 
1. مهدى عباسى از حضرت خواست حدود فدك را تعيين كند تا آن را باز گرداند. حضرت فرمود: «يك مرز آن [[كوه احد]]، يك مرز آن [[عريش مصر]]، يك مرز آن [[سيف البحر]]، يك مرز آن [[دومة الجندل]] است». مهدى عباسى با تعجب پرسيد: همه ى اين ها؟! فرمود: بلى، همه ى اين ها. اين ها مواردى است كه بدون لشكركشى براى پيامبر صلى الله عليه و آله فتح شده است. (الغدير: ج 7 ص 197.2)
 
 
 
[[هارون الرشيد]] به حضرت امام كاظم عليه السلام عرض كرد: فدك را قبول كن تا به شما باز گردانم. حضرت قبول نكرد تا آن كه اصرار زياد نمود. حضرت فرمود: قبول نمى كنم مگر طبق مرزهاى حقيقى آن! هارون پرسيد: مرزهاى آن كدامند؟ فرمود: اگر مرزهاى آن را بگويم آن را نمى دهى؟ هارون گفت: تو را به حق جدت قسم مى دهم كه بگويى. فرمود: «مرز اول آن [[عدن]]»! با شنيدن اين كلام رنگ هارون تغيير كرد و گفت: عجب! فرمود: «مرز دوم آن [[سمرقند]]»! با شنيدن سخن دوم صورت هارون گرفته شد.
 
 
 
فرمود: «حد سوم آفريقا»! با شنيدن اين كلام روى هارون سياه شد  و گفت: بقيه اش؟! فرمود: «حد چهارم [[سيف البحر]]، كنار درياى خزر و ارمنيه»! هارون گفت: «اين كه همه ى دنياست. براى ما چيزى باقى نماند، پس من برخيزم تا در جاى من بنشينى»! حضرت فرمود: قبلاً به تو گفتم كه اگر مرزهاى آن را تعيين كنم، آن را به من باز نمى گردانى! (بحار الانوار: ج 48 ص 144 ح 20 ج 29 ص 200 ح 41)
 
 
 
'''چرا فدك در حكومت اميرالمؤمنين بازگردانده نشد؟'''
 
 
 
فدك تا آن جا ارزش يك ملك را داشت كه غصب نشده بود. پس از غصب آن به بهاى بى حرمتى به [[حضرت فاطمه]] عليهاالسلام ديگر بازگرداندن آن ارزشى ندارد. اگر زمين هم بازگردانده شود بهاى غصب آن كه جسارت به [[سيدة النساء]] است قابل قصاص نيست. مگر فاطمه عليها السلام احتياج به درآمد فدك داشت كه آن را به او برگردانند.
 
 
 
اين زمين ارزش بخشوده ى خداوند تعالى و رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام به پاس حرمت او را داشت. اكنون كه متعرض حرمت فاطمه عليها السلام شده اند بايد پرونده ى فدك براى [[قيامت]] بماند.
 
 
 
بازگرداندن فدك استهزاء و به شوخى گرفتن غصب آن است. همان طور كه يزيد مى خواست بجاى البسه ى به غارت رفته ى در كربلا عوض آن را بدهد، ولى [[امام سجاد]] عليه السلام قبول نكرد و منقلب شد و مطلبى فرمود كه خلاصه اش اين بود كه پارچه ارزشى ندارد، ولى در ميان آن لباس هاى غارت شده، لباس فاطمه زهرا عليهاالسلام بود.
 
 
 
اگر هزار بار هم فدك را برگردانند جنايت هولناكى كه در سايه ى آن فدك غصب شد رنگ نمى بازد. آن روزهاى غارت گرى هرگز فراموش نخواهد شد و از پرونده ى دشمن پاك شدنى نيست.
 
 
 
[[امام صادق]] عليه السلام مى فرمايد: «ما اهل بيتى هستيم كه هر چه از ما به ظلم گرفته شده باشد باز پس نمى گيريم، و به همين جهت اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى به حكومت رسيد فدك را باز نگردانيد». (بحار الانوار: ج 29 ص 396 ح 2)
 
 
 
[[امام كاظم]] عليه السلام نيز در جواب همين سؤال كه چرا [[اميرالمؤمنين]] عليه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود فدك را برنگردانيد فرمود: «ما اهل بيتى هستيم كه ولى و صاحب اختيار امور ما خداوند عزوجل است و جز او حق ما را از ظالمين بر ما نمى گيرد». (بحار الانوار: ج 29 ص 396 ح 3)
 
 
 
از همه پيشتر شخص فاطمه زهرا عليهاالسلام در خطابه ى خود فرمودند: «اكنون كه سخن حق را نمى پذيريد، فدك را غصب كنيد و زمام آن را بدست بگيريد و بار آن را محكم كنيد تا [[روز حشر]] در مقابل شما درآيد. آن گاه خداوند قاضى خوب و پيامبر صلى الله عليه و آله زعيم و موعد ما قيامت خواهد بود و بسيار زود است كه پشيمان شويد و در قيامت اهل باطل زيان مى كنند، و آن گاه كه پشيمان شويد براى شما سودى ندارد. هر خبرى زمانى به عمل مى رسد و بزودى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده سراغ چه كسى مى رود و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مى شود».
 
 
 
و نيز فرمود: «بار اين غصب را محكم ببنديد متصل به آتش برافروخته ى الهى كه سوزش آن بر دل ها اثر مى گذارد. خدا مى بيند چه مى كنيد و بزودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند».
 
 
 
به متن خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در بخش هفتم و هشتم اين كتاب مراجعه شود. و اين تصريح فاطمه عليها السلام بود كه داد خواهى فدك را به قيامت گذاشت.
 
 
 
'''زنده نگاه داشتن ياد فدك در زيارات'''
 
 
 
يكى از مظاهر احيا و بقاى نام فدك، متون زياراتى است كه خطاب به [[ائمه اطهار]] عليهم السلام بر زبان پيروان مكتب فاطمه عليها السلام جارى مى شود. اين زيارت ها در طول قرون توسط شيعيان تكرار مى شوند و اين ظلم تاريخىِ [[اصحاب سقيفه]] را در سطح عمومى و با استمرار زمان محكوم مى كنند، و دوام اعتقادى شيعه را حفظ مى نمايند.
 
 
 
در اين جا چهار نمونه كه دو مورد در [[زيارت حضرت زهرا]] عليهاالسلام و يك مورد در [[زيارت اميرالمؤمنين]] عليه السلام و ديگرى در [[زيارت ائمه]] عليهم السلام است ذكر مى شود.
 
 
 
* در زيارت حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مى خوانيم: السلام عليك أيتها المظلومة المغصبة، السلام عليك أيتها المضطهدة المقهرة: سلام بر تو اى بانوى مظلومى كه حق تو را غصب كردند. سلام بر تو اى بانويى كه با قهر و زور حق تو را گرفتند.
 
 
 
* در صلوات بر حضرت زهرا عليها السلام چنين مى خوانيم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْراءِ... الْقادِمَةِ عَلَيْكَ مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصابِها بِأَبيها مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِها مِنْ غاصِبيها ساخِطَةً عَلى أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّكَ في نُصْرَتِها بِدَليلِ دَفْنِها لَيْلاً في حُفْرَتِها، الْمُغْتَصِبَةِ حَقُّها...: خدايا، درود فرست بر حضرت طاهره ى بتول زهرا... كه دردمند از مصيبت پدرش نزد تو آمد، و از آن چه توسط غاصبين حقش به او رسيد دادخواهى مى كرد، و از امتى كه حق او را در يارى اش مراعات نكردند ناراضى بود، و علامت آن دفن شبانه ى او بود. همان بانويى كه حق او را غصب كردند...
 
 
 
* در صلوات ديگرى بر حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مى خوانيم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ الصِّدّيقَةِ الْمَعْصُومَةِ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الرَّضِيَّةِ الْمَرْضِيَّةِ الزَّكِيَّةِ الرَّشيدَةِ الْمَظْلوُمَةِ الْمَقْهُورَةِ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةِ اِرْثُها، الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُها، الْمَظلُومِ بَعْلُها، الْمَقْتُولِ وَلَدُها... اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها: خدايا، درود فرست بر حضرت بتول طاهره ى صديقه ى معصومه ى با تقواى پاكيزه اى كه از خدا راضى بود، و خدا از او راضى بود. زكيه ى رشيده اى كه مظلوم واقع شد و به زور حق او را غصب كردند، و ارث او را مانع شدند... خدايا تو از ظالمين بر او و آنان كه حق او را كوچك شمردند انتقام بگير.
 
 
 
* در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير خطاب به آن حضرت چنين مى خوانيم: والْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِ حَقِّك، غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهراءِ سَيِّدَةِالنِّساءِ عَلَيْهَاالسَّلامُ فَدَكاً وَرَدُّ شَهادَتِك وَ شَهادَةِ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ، وَقَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْاُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ شَرَّفَ عَلَى الْعالَمينَ فَأَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهيراً: مسئله عجيب تر و مصيبت سوزناك تر بعد از انكار حق تو، غصب فدك از صديقه ى طاهره سيدة النساء حضرت زهرا عليها السلام رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو (امام حسن و امام حسين عليهماالسلام) است كه صلوات خدا بر شما باد. و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه ى شما را بر امت تفوّق داده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالمين شرافت داده است.
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
  
* فاطمه الزهرا رحمانی/392/3.
+
{{سنجش کیفی
* [[بحارالانوار]]، ج 29 ص 105 و 123.
+
|سنجش=شده
* نهج البلاغه/ رسائل/ 44.
+
|شناسه= خوب
* فروغ ابديت، ج 2، ص 271/ جعفر سبحانى.
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
* تفسير قُرْطُبى، الجامع لأحكام القرآن: 9، الجزء 18، ص 9 ـ 10.
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
* التفسير الكبير: 15 / 284.
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
* شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/210.
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
* معجم البلدان: 4 / 270 ـ 271 شماره 9053.
+
|جامعیت= خوب
* مراصد الاطلاع على الأمكنة والبقاع: 3 / 1020.
+
|رعایت اختصار= خوب
* الملل والنحل: 1 / 13.
+
|سیر منطقی= خوب
* الدر المنثور: 5 / 273، مجمع الزوائد: 7 / 49، ميزان الاعتدال: 2 / 288، كنز العمّال: 3 / 767.
+
|کیفیت پژوهش= خوب
* الصواعق المحرقه: 31.
+
|رده= دارد
* شرح المقاصد: 5 / 279.
+
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۳

«فدک»، سرزمین آباد و حاصلخیزى بود که در نزدیکى «خیبر» قرار داشت و فاصله آن با مدینه، در حدود ۱۴۰ کیلومتر بود، که پس از دژهاى خیبر، نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار مى رفت.[۱] در بعضی از روایات آمده است که درآمد سالیانه فدک بیست و چهار هزار دینار بوده است. با اینکه بر اساس گزارشهای تاریخی و روایات متعدد، این منطقه از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دختر گرامی اش حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشیده شده بود، غاصبان خلافت، زمین فدک را نیز از صاحبان اصلی اش غصب نمودند.

نمای امروزی از فدک

اعطاء فدک به حضرت فاطمه

سپاه اسلام، پس از آن که یهودیان را در «خیبر» و «وادى القرى» و «تیما» در هم شکست، و خلائى را که در شمال مدینه احساس مى شد، با نیروى نظامى اسلام پر نمود، براى پایان دادن به قدرت هاى یهودى در این سرزمین - که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر به شمار مى رفتند - سفیرى به نام «محیط» پیش سران فدک فرستادند. «یوشع بن نون» که ریاست منطقه را بر عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد، و تعهد کرد که نیمى از حاصل هر سال را در اختیار پیامبر اسلام بگذارد و از این پس، زیر لواى اسلام زندگى کند. همچنین، بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزند، و حکومت اسلام در برابر این مبلغ، امنیت منطقه آن ها را تامین نماید.

سرزمین هائى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى شود، متعلق به عموم مسلمانان است، و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام مى باشد، ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى افتد، مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وى مى باشد، و اختیار این نوع سرزمین ها با او است؛ مى تواند آن را ببخشد، مى تواند اجاره دهد. یکى از آن موارد این است که از این املاک و اموال، نیازمندی هاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد.[۲]

حضرت امام رضا علیه السلام می فرماید: هنگامی که آیه «و آت ذالقربی حقه؛ حق نزدیکان خود را بده»[۳] نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه علیهاالسلام را خبر کرد و فرمود: ای فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاخته اند. «و هی لی خالصه دون المسلمین؛ و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند». خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.

روى این اساس پیامبر «فدک» را به دختر گرامى خود حضرت زهرا علیهاالسلام بخشید. منظور از بخشیدن این ملک - چنان که قرائن گواهى مى دهد - دو چیز بود:

۱- زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پیامبر اسلام طبق تصریح مکرر پیامبر، با امیرمؤمنان بود و چنین مقام و منصبى به هزینه سنگینى نیاز دارد. على علیه السلام براى حفظ این مقام و منصب، مى توانست از درآمد «فدک»، حداکثر استفاده را بنماید. گویا دستگاه خلافت از این پیشبینى مطلع شده بود، که در همان روزهاى نخست، «فدک» را از دست خاندان پیامبر بیرون آورد.

۲- دودمان پیامبر - که فرد کامل آن یگانه دختر وى و نور دیدگانش حضرت حسن و حضرت حسین علیهماالسلام بود - باید پس از فوت پیامبر، به صورت آبرومندى زندگى کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفوظ بماند. براى این هدف پیامبر «فدک» را به دختر خود بخشید.

محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى نویسند: وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل ...» نازل گردید،[۴] پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار نمود.[۵] ناقل این مطلب، ابوسعید خدرى است که یکى از صحابه بزرگ رسول خدا مى باشد.

همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه، در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وى روشن ترین مصداق «ذى القربى» است. حتى در شام هنگامى که مرد شامى به امام زین العابدین علیه السلام گفت: خود را معرفى نماى! آن حضرت براى شناساندن خود آیه یاد شده را تلاوت نمود، و این مطلب آن چنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى در حالى که سر خود را به عنوان تصدیق حرکت مى داد، به آن حضرت چنین عرض کرد: به خاطر نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید، خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما را بپردازد.[۶]

خلاصه گفتار آن که: در این که این آیه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گردیده، میان علماء اسلام اتفاق نظر است، ولى در این که هنگام نزول این آیه، پیامبر فدک را به دختر گرامى خود بخشید، میان جامعه دانشمندان شیعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نیز با آن موافق مى باشند. و مامون (به هر علتى بود) که خواست فدک را به فرزندان زهرا برگرداند، به یکى از محدثان معروف، «عبدالله بن موسى» نامه اى نوشت، و از او درخواست نمود که او را در این مساله راهنمائى کند. او حدیث بالا را که در حقیقت شأن نزول آیه است، به وى نوشت، و مامون نیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانید.[۷] خلیفه عباسى به فرماندار خود در مدینه نوشت، پیامبر اسلام دهکده «فدک» را به دختر خود فاطمه بخشیده و این یک مساله مسلمى است، و میان فرزندان زهرا در این مساله اختلاف نیست.[۸]

و گفته شده روزى که مامون براى رفع شکایت و مظالم، بر کرسى خاصى نشست، نخستین نامه اى که به دست وى رسید، نامه اى بود که نویسنده آن خود را مدافع حضرت فاطمه علیها السلام معرفى کرده بود. «مامون» نامه را خواند و مقدارى گریه کرد و گفت مدافع آن حضرت کیست؟! پیرمردى برخاست، و خود را مدافع او معرفى نمود. جلسه قضاوت به جلسه مناظره میان او و مامون مبدل گردید. سرانجام مامون خود را محکوم دید و به رئیس دیوان دستور داد، نامه اى تحت عنوان «رد فدک به فرزندان زهرا» بنویسد. نامه نوشته شد و به توشیح مامون رسید. در این موقع، «دعبل» که در جلسه مناظره حاضر بود برخاست و اشعارى سرود که آغاز آن این است: اصبح وجه الزمان قد ضحکا * بردّ مامون هاشم فدکا.[۹]

شیعه در اثبات این مطلب، که فدک ملک طلق زهرا علیها السلام بود، به مدارکى که ارائه شد، نیازمند نیست، زیرا صدیق اکبر اسلام، امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از نامه هاى خود که به استاندار بصره «عثمان حنیف» نوشته، صریحا مالکیت «فدک» را یادآور شده و مى فرماید: «بلى کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحّت علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرین، و نعم الحکم الله».[۱۰] آرى! از میان آن چه آسمان بر آن سایه افکنده است، فقط در دست ما از اموال قابل ملاحظه دهکده فدک بود. گروهى بر آن بخل ورزیدند، و نفوس بزرگى روى مصالحى از آن چشم پوشیدند و خدا بهترین داور است.

تعیین حدود فدک توسط امام کاظم

نکته جالبى که در تاریخ امام کاظم علیه السلام توجه ما را جلب مى کند، تعیین مرزهاى سرزمین فدک است که نشان دهنده ى مطالب مهمى از اهمیت فدک است. این مطلب در دو نوبت در زندگى امام علیه السلام دیده مى شود که ذیلاً ذکر مى کنیم:

۱. مهدى عباسى از حضرت خواست حدود فدک را تعیین کند تا آن را باز گرداند. حضرت فرمود: «یک مرز آن کوه احد، یک مرز آن عریش مصر، یک مرز آن سیف البحر، یک مرز آن دومة الجندل است». مهدى عباسى با تعجب پرسید: همه این ها؟! فرمود: بلى، همه این ها. این ها مواردى است که بدون لشکرکشى براى پیامبر صلى الله علیه و آله فتح شده است.[۱۱]

۲. هارون الرشید به حضرت امام کاظم علیه السلام عرض کرد: فدک را قبول کن تا به شما باز گردانم. حضرت قبول نکرد تا آن که اصرار زیاد نمود. حضرت فرمود: قبول نمى کنم مگر طبق مرزهاى حقیقى آن! هارون پرسید: مرزهاى آن کدامند؟ فرمود: اگر مرزهاى آن را بگویم آن را نمى دهى؟ هارون گفت: تو را به حق جدت قسم مى دهم که بگویى. فرمود: «مرز اول آن عدن»! با شنیدن این کلام رنگ هارون تغییر کرد و گفت: عجب! فرمود: «مرز دوم آن سمرقند»! با شنیدن سخن دوم صورت هارون گرفته شد. فرمود: «حد سوم آفریقا»! با شنیدن این کلام روى هارون سیاه شد و گفت: بقیه اش؟! فرمود: «حد چهارم سیف البحر، کنار دریاى خزر و ارمنیه»! هارون گفت: «این که همه ى دنیاست. براى ما چیزى باقى نماند، پس من برخیزم تا در جاى من بنشینى»! حضرت فرمود: قبلاً به تو گفتم که اگر مرزهاى آن را تعیین کنم، آن را به من باز نمى گردانى![۱۲]

غصب فدک پس از پیامبر

پس از درگذشت پیامبر، روى اغراض سیاسى، دختر عزیز پیامبر از ملک طِلق خود محروم گردید، و عمال و کارگران او را از آن جا اخراج کردند. او درصدد برآمد که از طریق قانون، حق خود را از دستگاه خلافت باز گیرد. در درجه اول، دهکده فدک در اختیار او بود، و همین تسلط نشانه مالکیت او بود، با این حال، بر خلاف تمام موازین قضائى اسلام، دستگاه خلافت از او گواه طلبید. در صورتى که در هیچ جاى دنیا از کسى که بر یک مال مسلط است، و به اصطلاح «ذو الید» مى باشد، گواه نمى خواهند.

او به ناچار، شخصیتى مانند امام علی علیه السلام و زنى را به نام «ام ایمن» که پیامبر گواهى داده بود که او از زنان بهشت است، و بنا به نقل بلاذرى،[۱۳] آزاد شده پیامبر به نام «رباح» را براى شهادت پیش خلیفه برد. دستگاه خلافت، به شهادت آن ها ترتیب اثر نداد و محرومیت دختر پیامبر از ملکى که پدرش به او بخشیده بود، قطعى گردید.

به حکم آیه تطهیر[۱۴]، حضرت زهرا و على و فرزندان او از هر نوع آلودگى پیراسته اند -و اگر آیه شامل زنان پیامبر بشود، بطور قطع دختر پیامبر از مصادیق واضح آن مى باشد-، ولى با کمال تأسف این قسمت نیز نادیده گرفته شد، و خلیفه وقت ادعاى وى را غیر رسمى شناخت. در مقابل، دانشمندان شیعه معتقدند که خلیفه سرانجام تسلیم نظر دختر پیامبر گردید، و نامه اى در پیرامون فدک - که آن ملک فاطمه است - نوشت، و به وى داد. در نیمه راه عمر، دوست دیرینه خلیفه، با دختر گرامى پیامبر برخورد نمود، و از جریان نامه آگاه گردید و نامه را گرفت و آن را پیش خلیفه آورد، و به او چنین گفت: از آن جا که على در این جریان ذى نفع است شهادت او قبول نیست، و «ام ایمن» زن است، و شهادت یک زن ارزش نخواهد داشت. سپس در محضر خلیفه نامه را پاره کرد.[۱۵]

«حلبى»، در سیره خود مطلب را به گونه اى دیگر نقل کرده و مى گوید: خلیفه مالکیت فاطمه را تصدیق نمود، ناگهان دوست وى «عمر بن خطاب» وارد شد، و گفت نامه چیست؟! وى گفت: مالکیت فاطمه را در این ورقه تصدیق نموده ام. وى گفت: تو به درآمد فدک نیازمند هستى، زیرا اگر فردا مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کردند، از کجا هزینه جنگى آن ها را تامین خواهى نمود! و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود.[۱۶]

این جاست که انسان به واقعیت سخن یکى از متکلمان شیعه اذعان پیدا مى کند، و آن این است که: ابن ابى الحدید مى گوید: من به یکى از متکلمان امامیه، به نام «على بن نقى» گفتم: دهکده فدک آن چنان وسعت نداشت، و سرزمین به این کوچکى که جز چند نخل بیشتر در آن جا نبود، این قدر ارزش نداشت که مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند![۱۷] او در پاسخ من گفت: تو در این عقیده اشتباه مى کنى. شماره نخل هاى آن جا از نخل هاى کنونى کوفه کمتر نبود. بطور مسلم، ممنوع ساختن خاندان پیامبر از این سرزمین حاصلخیز، براى این بود که مبادا امیرمؤمنان از درآمد آنجا براى مبارزه با دستگاه خلافت کمک بگیرد. از این رو، نه تنها فاطمه را از فدک محروم ساختند، بلکه کلیه بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود، یعنى خمس غنائمى که سپاهیان اسلام در زمان خلفاء به دست مى آوردند، هم بى نصیب نمودند. بى تردید، جمعیتى که باید دنبال زندگى بروند، و با کمال نیازمندى بسر ببرند، هرگز اندیشه مبارزه با وضع موجود را در دماغ خود نمى پرورانند.[۱۸]

باز همین نویسنده در صفحه ۲۸۴ کتاب خود، از یکى از مدرسین بزرگ مدرسه غربى بغداد، «على بن الفارقى» این جمله را نقل مى کند و مى گوید: من به وى گفتم: آیا دختر پیامبر در ادعاى خود راستگو بود؟ گفت: بلى. گفتم: آیا خلیفه مى دانست او زنى راستگو است؟ گفت: بلى. گفتم: چرا خلیفه حق مسلم او را در اختیارش نگذاشت؟ در این موقع، استاد لبخندى زد و با کمال وقار گفت: اگر خلیفه سخن فاطمه را از این جهت که زنى راستگو است، مى پذیرفت، و بدون درخواست شاهد، فدک را به وى رد مى نمود، فردا از این موقعیت به سود شوهر خود على استفاده مى کرد و مى گفت: خلافت مربوط به شوهرم على است، و او در این موقع ناچار بود خلافت را به على تفویض کند، زیرا او را راستگو مى داند. اما خلیفه براى این که راه این تقاضاها و مناظرات بسته شود، او را از حق مسلم وى ممنوع ساخت.

برخورد خشونت‌بار دستگاه خلافت با دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را اگر به دیده تحقیق بنگریم، جنبه سیاسی داشته نه جنبه دینی. از یک سو می‌خواستند دست اهل بیت را از مال دنیا تهی کنند که پشتوانه حرکتی در جهت معارضه با غصب خلافت نباشد و از سوی دیگر زمینه را برای بازپس گیری خلافت فراهم نکنند؛ همان گونه که ابن ابی الحدید می‌نویسد: در شهر حله یکی از علوی‌ها به نام علی بن مهنا ذکی معروف به ذوفضائل به من گفت: فکر می‌کنی چرا ابوبکر و عمر فدک را از فاطمه گرفتند؟ پرسیدم: چه هدفی داشتند؟ گفت: خواستند پس از آن که خلافت را گرفتند انعطاف و نرمشی نشان ندهند و آن حضرت از آنان انعطاف نبیند و بدینسان زخمی بر زخم‌های دیگر نهادند. و نیز از قول یکی از متکلمین امامیه به نام علی بن نقی در بلده نیل آورده که هدف آن دو در تصرف غاصبانه فدک و خارج ساختن آن از دست فاطمه علیهاالسلام جز این نبود که علی علیه السلام با محصول و درآمد آن قدرت پیدا کند و با ابوبکر در خلافت منازعه نماید و از فاطمه و علی و سایر بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب را در خمس منع کردند[۱۹]».

آری، بررسى پرونده «فدک»، به روشنى ثابت مى کند که بازدارى دختر پیامبر از حق مشروع خود، یک جریان سیاسى بود و مساله روشن تر از آن بود که براى حاکم وقت، مستور و پنهان بماند. از این جهت، دخت پیامبر در خطابه آتشین و سراسر فصاحت و بلاغت خود چنین مى فرماید: «هذا کتاب الله حکما و عدلا و ناطقا و فضلا یقول "یرثنى و یرث من آل یعقوب"،[۲۰] "و ورث سلیمان داود"[۲۱] و بیّن عز و جل فى ما وزع من الاقساط و شرع من الفرائض».[۲۲] این کتاب خدا، «قرآن» که حاکم و دادگرى گویا و فیصله بخش است، مى گوید: حضرت زکریا از خدا درخواست کرد که خداوند به او فرزندى عطا کند، که از او و خاندان یعقوب ارث ببرد، و نیز مى گوید: سلیمان از داوود ارث برد. خداوند، سهام را در کتاب خود بیان کرده و فریضه هایى را روشن ساخته است.

بحث پیرامون دلالت دو آیه فوق بر وراثت فرزندان پیامبران از آن ها، و حدیثى که تنها خلیفه ناقل آن بود، مایه گستردگى سخن است. علاقمندان به کتاب هاى تفسیر مراجعه فرمایند.[۲۳]

غصب فدک در دوره‌های دیگر

ممنوعیت فرزندان فاطمه از فدک، در زمان خلیفه اول پى ریزى گردید، و پس از درگذشت حضرت على علیه السلام، معاویه زمام امور را به دست گرفت، و فدک را میان سه نفر (مروان و عمرو بن عثمان و فرزندش یزید) تقسیم نمود.

در دوران خلافت مروان، همه سهام در اختیار او قرار گرفت و وى آن را به فرزند خود عبدالعزیز بخشید. او نیز آن را به فرزندش «عمر بن عبدالعزیز» داد. از آن جا که او در میان خلفاء بنى امیه مردى میانه رو بود، نخستین بدعتى را که برداشت این بود که فدک را به فرزندان حضرت زهرا بازگردانید. پس از فوت وى، خلفاء بعدى فدک را از دست بنى هاشم گرفتند و تا روزى که طومار زندگى خلفاى بنى امیه در هم پیچیده شد، فدک در اختیار آنان باقى بود.

در دوران خلافت بنى عباس، مساله فدک نوسان عجیبى داشت. مثلا سفاح، آن را به عبدالله بن الحسن واگذار نمود، و پس از وى «منصور دوانقى» آن را باز گرفت، ولى فرزند او مهدى آن را به اولاد زهرا بازگردانید، و پس از وى موسى و هارون روى مصالح سیاسى از دست آن ها در آوردند، تا آن که نوبت خلافت به مامون رسید. او رسما طى تشریفاتى حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت وى باز وضع فدک نوسان پیدا کرد و گاهى مردود و گاهى ممنوع گشت.

در عصر خلفاء بنى امیه و بنى العباس، فدک بیش از آن که جنبه انتفاعى داشته باشد، جنبه سیاسى به خود گرفته بود. خلفای صدر اسلام به درآمد آن نیازمند بودند، ولى در زمان هاى بعدى ثروت و پول در میان امرا و خلفا به قدرى بود، که هرگز به درآمد فدک نیازى نبود. از این جهت، وقتى عمر بن عبدالعزیز، فدک را به اولاد فاطمه واگذار نمود، بنى امیه او را توبیخ کردند و گفتند: تو با این عملت شیخین (ابى بکر و عمر) را تخطئه نمودى و او را وادار نمودند که درآمد آن را میان فرزندان فاطمه قسمت کند، و اصل مالکیت آن را در اختیار خود داشته باشد.[۲۴]

فدک در حکومت امیرالمؤمنین

فدک تا آنجا ارزش یک ملک را داشت که غصب نشده بود. پس از غصب آن به بهاى بى حرمتى به حضرت فاطمه علیهاالسلام، دیگر بازگرداندن آن ارزشى ندارد. اگر زمین هم بازگردانده شود بهاى غصب آن که جسارت به سیدة النساء است قابل قصاص نیست. مگر فاطمه علیها السلام احتیاج به درآمد فدک داشت که آن را به او برگردانند. این زمین ارزش بخشوده ى خداوند تعالى و رسول خدا صلى الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام به پاس حرمت او را داشت. اکنون که متعرض حرمت فاطمه علیها السلام شده اند باید پرونده فدک براى قیامت بماند.

بازگرداندن فدک استهزاء و به شوخى گرفتن غصب آن است. همان طور که یزید مى خواست بجاى البسه ى به غارت رفته ى در کربلا عوض آن را بدهد، ولى امام سجاد علیه السلام قبول نکرد و منقلب شد و مطلبى فرمود که خلاصه اش این بود که پارچه ارزشى ندارد، ولى در میان آن لباس هاى غارت شده، لباس فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.

اگر هزار بار هم فدک را برگردانند جنایت هولناکى که در سایه ى آن فدک غصب شد رنگ نمى بازد. آن روزهاى غارت گرى هرگز فراموش نخواهد شد و از پرونده ى دشمن پاک شدنى نیست.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ما اهل بیتى هستیم که هر چه از ما به ظلم گرفته شده باشد باز پس نمى گیریم، و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه السلام وقتى به حکومت رسید فدک را باز نگردانید».[۲۵]

امام کاظم علیه السلام نیز در جواب همین سؤال که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود فدک را برنگردانید فرمود: «ما اهل بیتى هستیم که ولى و صاحب اختیار امور ما خداوند عزوجل است و جز او حق ما را از ظالمین بر ما نمى گیرد».[۲۶]

از همه پیشتر شخص فاطمه زهرا علیهاالسلام در خطابه ى خود فرمودند: «اکنون که سخن حق را نمى پذیرید، فدک را غصب کنید و زمام آن را بدست بگیرید و بار آن را محکم کنید تا روز حشر در مقابل شما درآید. آن گاه خداوند قاضى خوب و پیامبر صلى الله علیه و آله زعیم و موعد ما قیامت خواهد بود و بسیار زود است که پشیمان شوید و در قیامت اهل باطل زیان مى کنند، و آن گاه که پشیمان شوید براى شما سودى ندارد. هر خبرى زمانى به عمل مى رسد و بزودى خواهید دانست که عذاب خوار کننده سراغ چه کسى مى رود و چه کسى است که عذاب دائمى بر او نازل مى شود».

و نیز فرمود: «بار این غصب را محکم ببندید متصل به آتش برافروخته ى الهى که سوزش آن بر دل ها اثر مى گذارد. خدا مى بیند چه مى کنید و بزودى ظالمان خواهند دانست که به کجا باز مى گردند». و این تصریح فاطمه علیها السلام بود که داد خواهى فدک را به قیامت گذاشت.

زنده نگاه داشتن یاد فدک در زیارات

یکى از مظاهر احیا و بقاى نام فدک، متون زیاراتى است که خطاب به ائمه اطهار علیهم السلام بر زبان پیروان مکتب فاطمه علیها السلام جارى مى شود. این زیارت ها در طول قرون توسط شیعیان تکرار مى شوند و این ظلم تاریخىِ اصحاب سقیفه را در سطح عمومى و با استمرار زمان محکوم مى کنند، و دوام اعتقادى شیعه را حفظ مى نمایند. در این جا چهار نمونه که دو مورد در زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام و یک مورد در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگرى در زیارت ائمه علیهم السلام است ذکر مى شود.

  • در زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام چنین مى خوانیم: السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة، السلام علیک أیتها المضطهدة المقهورة: سلام بر تو اى بانوى مظلومى که حق تو را غصب کردند. سلام بر تو اى بانویى که با قهر و زور حق تو را گرفتند.
  • در صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام چنین مى خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْراءِ... الْقادِمَةِ عَلَیک مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصابِها بِأَبیها مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِها مِنْ غاصِبیها ساخِطَةً عَلى أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّک فی نُصْرَتِها بِدَلیلِ دَفْنِها لَیلاً فی حُفْرَتِها، الْمُغْتَصِبَةِ حَقُّها...: خدایا، درود فرست بر حضرت طاهره ى بتول زهرا... که دردمند از مصیبت پدرش نزد تو آمد، و از آن چه توسط غاصبین حقش به او رسید دادخواهى مى کرد، و از امتى که حق او را در یارى اش مراعات نکردند ناراضى بود، و علامت آن دفن شبانه ى او بود. همان بانویى که حق او را غصب کردند... .
  • در صلوات دیگرى بر حضرت زهرا علیهاالسلام چنین مى خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ الصِّدّیقَةِ الْمَعْصُومَةِ التَّقِیةِ النَّقِیةِ الرَّضِیةِ الْمَرْضِیةِ الزَّکیةِ الرَّشیدَةِ الْمَظْلوُمَةِ الْمَقْهُورَةِ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةِ اِرْثُها، الْمَکسُورَةِ ضِلْعُها، الْمَظلُومِ بَعْلُها، الْمَقْتُولِ وَلَدُها... اللَّهُمَّ کنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها: خدایا، درود فرست بر حضرت بتول طاهره ى صدیقه ى معصومه ى با تقواى پاکیزه اى که از خدا راضى بود، و خدا از او راضى بود. زکیه ى رشیده اى که مظلوم واقع شد و به زور حق او را غصب کردند، و ارث او را مانع شدند... خدایا تو از ظالمین بر او و آنان که حق او را کوچک شمردند انتقام بگیر.
  • در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر خطاب به آن حضرت چنین مى خوانیم: والْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِ حَقِّک، غَصْبُ الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهراءِ سَیدَةِالنِّساءِ عَلَیهَاالسَّلامُ فَدَکاً وَ رَدُّ شَهادَتِک وَ شَهادَةِ السَّیدَینِ سُلالَتِک وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَیکمْ، وَقَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْاُمَّةِ دَرَجَتَکمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَکمْ وَ شَرَّفَ عَلَى الْعالَمینَ فَأَذْهَبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکمْ تَطْهیراً: مسئله عجیب تر و مصیبت سوزناک تر بعد از انکار حق تو، غصب فدک از صدیقه ى طاهره سیدة النساء حضرت زهرا علیها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) است که صلوات خدا بر شما باد. و این در حالى بود که خداوند تعالى درجه ى شما را بر امت تفوّق داده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن کرده و شما را بر عالمین شرافت داده است.

پانویس

  1. به کتاب «مراصد الاطلاع»، ماده «فدک» مراجعه شود.
  2. سوره حشر، آیه هاى ۶ و ۷، این مطلب در کتاب هاى فقهى در بخش «جهاد»، تحت عنوان «فىء» و «انفال» مورد بحث واقع شده است.
  3. سوره اسراء /۲۶.
  4. سوره اسراء /۲۶. یعنى حق خویشاوندان و مساکین و به راه ماندگان را بپرداز.
  5. «مجمع البیان»، ج ۳/۴۱۱، «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۲۴۸.
  6. «الدر المنثور»، ج ۴/۱۷۶.
  7. «مجمع البیان»، ج ۲/۴۱۱، «فتوح البلدان» /۴۵.
  8. «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۵/۲۱۷.
  9. «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، ج ۱۶.
  10. «نهج البلاغه»، نامه ۴۵.
  11. الغدیر (کتاب)|الغدیر: ج ۷ ص ۱۹۷.۲.
  12. بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۴ ح ۲۰ ج ۲۹ ص ۲۰۰ ح ۴۱.
  13. «فتوح البلدان»/۴۳.
  14. انما یرید الله ان لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا- سوره احزاب/۳۳.
  15. «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۳۷۴.
  16. «سیره حلبى»، ج ۳/۴۰۰.
  17. ما موقعیت حاصلخیزى فدک را، در اول مقاله از کتاب مراصد الاطلاع بطور اجمال نقل کردیم.
  18. «شرح ابن ابى الحدید»، ج۱۶ /۲۳۶.
  19. شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۲۲، چاپ بیروت
  20. سوره مریم/۶.
  21. سوره نمل/۱۶.
  22. «احتجاج طبرسى»، ج ۱/۱۴۵، ط نجف.
  23. در این مورد به کتاب «فرازهایى حساس از زندگانى على علیه السلام» ج ۱/۳۲۵-۳۴۹ مراجعه فرمائید.
  24. «شرح ابن ابى الحدید»، ج ۱۶/۲۷۸.
  25. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۹۶ ح ۲.
  26. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۹۶ ح ۳.

منابع

  • فاطمه الزهرا، رحمانی/۳۹۲/۳.
  • بحارالانوار، ج ۲۹ ص ۱۰۵ و ۱۲۳.
  • نهج البلاغه/ رسائل/ ۴۴.
  • فروغ ابديت، ج ۲، ص ۲۷۱/ جعفر سبحانى.
  • تفسیر قُرْطُبى، الجامع لأحکام القرآن: ۹، الجزء ۱۸، ص ۹ ـ ۱۰.
  • التفسیر الکبیر: ۱۵ / ۲۸۴.
  • شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ۱۶/۲۱۰.
  • معجم البلدان: ۴ / ۲۷۰ ـ ۲۷۱ شماره ۹۰۵۳.
  • مراصد الاطلاع على الأمکنة والبقاع: ۳ / ۱۰۲۰.
  • الملل والنحل: ۱ / ۱۳.
  • الدر المنثور: ۵ / ۲۷۳، مجمع الزوائد: ۷ / ۴۹، میزان الاعتدال: ۲ / ۲۸۸، کنز العمّال: ۳ / ۷۶۷.
  • الصواعق المحرقه: ۳۱.
  • شرح المقاصد: ۵ / ۲۷۹.