مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه ذات الرقاع: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(چگونگی واقعه)
جز
 
(۱۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
این غزوه در سال چهارم یا پنجم هجری به وقوع پیوسته است. و هدف از آن خفه كردن جنب و جوش هائی بود كه از دو تیره " بنی محارب" و "بنی ثعلبه" ، از غطفان بر ضد اسلام در حال انجام گرفتن بود.
+
{{خوب}}
  
== اهمیت هوشیاری و بیداری جامعه اسلامی در رویارویی با دشمنان ==
+
این غزوه در سال چهارم یا پنجم هجری به وقوع پیوسته است. هدف از آن خفه کردن جنب و جوش‌هایی بود که از دو تیره "بنی محارب" و "بنی ثعلبه"، از [[غطفان|قبیله غطفان]] بر ضد [[اسلام]] در حال انجام گرفتن بود.
روشن است كه هوشيارى رهبرى خردمند و آگاهى و نظارت دقيق و هوشيارانه امور و توانايى وى در پيش‌بينى روشن آينده نقش مهمّى در تثبيت امور و پايه‌ هاى حكومت و حاكميت دارد و مى ‌تواند خطرهايى را كه در كمين جامعه است، به راحتى دور سازد و هر چه بهتر به ساماندهى اوضاع همّت گمارد.
+
{{شناسنامه غزوات
 +
|تصویر=[[پرونده:غزوه ذات الرقاع.jpg|۲۵۰px|center]]
 +
|زمان = جمادى الأولى سال چهارم‌
 +
|مکان = منطقه ذات الرقاع در ۸۵ کیلومتری شمال مدینه
 +
|غزوه قبلی =[[غزوه بنی نضیر]]
 +
|غزوه بعدی =  [[غزوه بدر الموعد]]
 +
|علت غزوه = مقابله با قبیله «غطفان» که سپاهیانى براى جنگ با مسلمین فراهم ساخته بودند.
 +
|نتیجه = نبردی رخ نداد
 +
|مسلمانان = مسلمانان
 +
۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر
 +
|دشمنان = کفار قبیله بنی غطفان
 +
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص)
 +
|فرماندهان دشمنان = ــــ
 +
|پرجم داران مسلمانان= ــــ
 +
|پرچم داران دشمنان = ـــ
 +
|تلفات مسلمانان = ــــ
 +
|تلفات دشمنان = ـــ
 +
|توضیحات = '''آیات مرتبط با این غزوه:''' آیه‌ هاى ۱۰۱ تا ۱۰۳ از [[سوره نساء]] و برگزاری اولین [[نماز خوف]]
 +
}}
 +
==وجه تسمیه غزوه ذات‌الرقاع==
  
بر همين اساس مى‌ توانيم اقدامات پى ‌درپى و پيش‌گيرانه رسول خدا (ص) براى درهم كوبيدن هر گونه تجمع و تحركات دشمنان بر ضدّ مسلمانان را به دقّت و ژرفاى هر چه بيشتر فهم كنيم. آن حضرت اجازه نمى‌ داد كه اوضاع به وخامت كشيده شود و كارها به هم گره خورد و اوضاعى فراهم شود كه علاج آن ناممكن و دشوار باشد.
+
رقاع جمع رقعه به معنای قطعه و تکه است، و در این که چرا این [[غزوه]] به این نام موسوم گردید وجوهی گفته اند.  
فرصت دادن به دشمن براى گردآورى و فراهم نمودن نيروها و امكانات به معنى رويارويى مسلمانان با مشكلات بسى سخت است كه چه بسا خطرهايى براى رهايى از تجاوز آنان پيش روى سپاه و نيروهاى پيغمبر (ص) خواهد گذاشت. راز واكنش سريع و اقدام قدرتمندانه و هوشيارانه مسلمانان در سركوبى دشمن نيز در همين مطلب نهفته است.
 
  
اين روش دائمى پيغمبر (ص) بود كه به مجرّد دريافت هر گونه گزارشى از تجمع نيروهاى دشمن يا فراهم نمودن امكانات و تجهيزات حتى توطئه و برنامه‌ريزى براى يورش بر ضدّ مسلمانان، آهنگ دشمن مى‌كرد. حضرت براى سركوبى دشمنان و توطئه‌گران، گروه‌هايى از مسلمانان را به اطراف اعزام مى ‌كرد و خود نيز همراه برخى از ياران به جنگ و سركوبى دشمن مى‌ رفت. در بيشتر اوقات، دشمن پا به فرار مى‌ گذاشت و پيش از هر گونه درگيرى يا در پى برخوردهاى جزئى و تحمّل خسارت‌ هاى عمده پراكنده مى‌ شد. همواره مسلمانان در اين سريه‌ها پيروز مى‌شدند و شمارى از نيروهاى دشمن را كشته و باقى‌ مانده را به اسارت مى ‌گرفتند.<ref> سيرت جاودانه ،ج‌2،ص:454 </ref>
+
#براى این ذات الرقاع نامیده شد که مسلمانان اسب و شتر نداشتند تا سوار شوند. از این رو مجبور بودند این مسیر طولانى را پیاده بروند. لذا پاهاى خود را که از فرط پیاده روى سوده شده بود، کهنه ‌پیچ کردند.
 +
#از این رو ذات الرقاع نامیدند که مسلمانان در این غزوه پرچم‌هاى پینه ‌دار برافراشتند.
 +
#از این رو که [[نماز خوف]] در این غزوه مقرر شد و چون نماز تکه ‌پاره و وصله‌ دار شد، ذات الرقاع گفتند.
 +
#این جنگ را به نام درختى نامیدند که آنجا بود و آن را ذات الرقاع مى ‌گفتند.
 +
#از این رو ذات الرقاع نامیده شد که در آنجا کوهى بود که رقاع نامیده‌ مى ‌شد و به رنگ سیاه، سفید و سرخ بود و در میان سعد و شقره در نزدیکى نخیل قرار داشت.
 +
#چنان که ابن حبان معتقد است، علت این نام‌گذارى آن بود که اسب‌ها در این غزوه، سیاه و سفید بودند. برخى احتمال داده‌اند که ابن حبان واژه جبل (کوه) را تغییر داده و آن را خیل (اسب) خواند باشد.<ref>  فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶ </ref>
 +
#برخى نیز همه این امور را در نامگذارى ذات الرقاع دخیل دانسته ‌اند.<ref> سیره مغلطاى، ۵۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰- ۲۰۱؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ الروض الانف، ۳/ ۲۵۳؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۸۳؛ بهجة المحافل، ۱/ ۲۳۲؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ شرح نووى، ۱۲/ ۱۹۷؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۴؛ البدء و التاریخ، ۴/ ۲۱۳؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶- ۳۵۷؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۲۷؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۳۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶. </ref>
  
==چگونگی واقعه==
+
این جنگ را '''غزوة الاعاجیب''' هم نامیده ‌اند. چرا که کارهاى عجیب و غریبى در این غزوه اتّفاق افتاد. از دیگر نام‌هاى این جنگ، «غزوه بنى ثعلبه»، «غزوه محارب» و «غزوه بنى انمار» است.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴. </ref>
 +
==تاریخ وقوع این غزوه==
 +
گروهى آن را در سال چهارم هجرى، پس از [[غزوه بنی نضیر|غزوه بنى نضیر]] در ماه [[ماه ربیع الاول|ربیع الاول]] مى ‌دانند و برخى دیگر در ماه [[ماه جمادی الاول|جمادى الاوّل]].<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۶۹- ۳۷۰؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۰؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۳- ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۱ </ref> بر حسب قول سوم، دو ماه و بیست روز پس از غزوه بنى نضیر به وقوع پیوسته است. <ref> اریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶- ۱۷۸. </ref>
 +
قیروانى مى‌گوید: [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) پنجم جمادى الاوّل از [[مدینه|مدینه]] بیرون رفت و روز چهارشنبه، هشت روز مانده از این ماه بازگشت.<ref>  الجامع، ۲۷۹. </ref>
  
سیره پیامبراین بود كه افراد زیرك و بیداری را به اطراف اعزام می كرد تا او را از اوضاع عمومی مطلع سازند. ناگهان گزارش رسید كه دو تیره یاد شده، در فكر گردآوری سلاح و سرباز برای تسخیر " مدینه" هستند. پیامبر با ستون مخصوص، آهنگ " نجد" كرد و در نزدیكی سرزمین دشمن فرود آمد. سوابق درخشان ارتش اسلام، جانفشانی و جانبازی های آنها كه شبه جزیره را غرق حیرت كرده بود، باعث شد كه دشمن عقب نشینی كند، و بدون مقاومت به كوه ها و مناطق بلند پناهنده شود.<ref> [http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=2819 غزوه ذات الرقاع، سایت تبیان] </ref>
+
برخى عقیده دارند که آغاز این غزوه در دهم ماه [[ماه محرم|محرم]] سال پنجم هجرى بوده است.<ref>  مرآة الجنان، ۱/ ۹؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ شذرات الذهب، ۱/ ۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ فتح البارى، ۷/ ۳۳۲. </ref> برخى نیز آن را پس از جنگ [[غزوه بدر صغرى|بدر صغرى]] مى ‌دانند. <ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳- ۴۶۴؛ سیره مغلطاى، ۵۴ </ref> نظر شمارى دیگر از جمله بخارى بر این است که ذات الرقاع پس از [[غزوه خیبر|فتح خیبر]] در سال هفتم روى داده است.<ref> صحیح بخارى، ۳/ ۲۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶، ۱۰۹. </ref>
 +
==وقایع مرتبط با این غزوه==
 +
مردى که براى فروش کالایش به [[مدینه|مدینه]] آمده بود گفت: از [[نجد]] مى ‌آید و دیده است که کسانى در حال فراهم کردن نیرو براى جنگ با شما هستند. این افراد از قبایل بنى محارب و بنى ثعلب (هر دو از [[غطفان|غَطَفان]]) بودند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۳ </ref> [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم همراه چهارصد و به قولى هفتصد یا هشتصد نفر عازم ناحیه مورد نظر شد  تا به وادى شقره رسید. یک روز آنجا توقّف کرد و گروه‌هایى از مسلمانان را براى کسب خبر اعزام فرمود. همه آن‌ها شبانگاه بازگشتند و گفتند به کسى برخورد نکرده‌اند، امّا آثار پاهایى دیده‌اند که تازه بوده است. پیامبر (ص) همراه اصحاب حرکت کرد تا به سرزمین و جایگاه اصلى دشمن رسید، ولى دیدند که در آنجا هم هیچ کس نیست. اعراب که سپاه پیامبر (ص) را دیدند، پشت به مسلمانان کردند و از برخورد با آنان ترسیدند. آنان به قلّه کوه‌ها گریخته و در آنجا سنگر گرفتند. شمارى نیز در داخل دره‌ها موضع گرفتند و احدى جز زنان باقى نماندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۴۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۱؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۲۷۱۰۳؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۷- ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۱؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵- ۳۹۶؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰- ۱۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸. </ref> پیغمبر (ص) آهنگ مدینه کرد و جعال بن سراقه را از پیش فرستاد تا خبر سلامتى آنان را به مردم برساند.<ref> لطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۶۲؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۳ </ref>
  
==وجه تسمیه ذات الرقاع==
+
===تشریع صلوة خوف===
  
[[رقاع]] جمع رقعه به معناي قطعه و تکه است، و در اين که چرا اين [[غزوه]] به اين نام موسوم گرديد وجوهي گفته اند. يک. گويند: چون هوا بسيار گرم بود مسلمانان به پاهاي خود تکه هايي از پارچه بسته بودند تا از گرما صدمه نبينند. دو. گفته اند: در اين سفر پاهاي سربازان اسلام زخم شد و هر کس به زخم پاي خود پارچه اي بست. سه. برخي گويند: مسيري که مسلمانان عبور کردند داراي سنگ هاي الوان بود و هر قسمتي از اين سنگ ها به رنگي بود. چهار. برخي گفته اند: رقاع اسم درختي و يا نام کوهي نزديک مدينه بوده که مسلمانان در اين سفر از کنار آن عبور کردند. ذات الرقاع نام جايي است که در آن نقطه با دشمن يعني [[قبيله غطفان]] برخورد کردند.<ref> زندگاني حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولي محلاتي، سيد هاشم. </ref>
+
اختلاف هست در این که [[نماز خوف]] در کدام جنگ خوانده شد. [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]] و بعضى دیگر آن را در [[غزوه بنى لحيان|جنگ بنى لحیان]] گفته اند، ولى دیگران در [[غزوه ذات الرقاع]] مى دانند.
  
== ذات الرقاع و تشريع صلوة خوف<ref> از هجرت تا رحلت، سيد على اكبر قريشى. </ref> ==
+
[[ابن اثیر]] نقل مى کند: [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله بعد از جریان [[بنی نضیر|بنى نضیر]]، ماه [[ربیع الاول]] و [[ربیع الثانی]] را در [[مدینه]] ماند و بعد به جنگ ذات الرقاع رفت و در آن صلوة خوف نازل شد.<ref> کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۱۹. </ref>  
  
اختلاف هست در اين كه [[نماز خوف]] در كدام جنگ خوانده شد [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]] و بعضى ديگر آن در [[جنگ بنى لحيان]] گفته اند، ولى ديگران در [[غزوه ذات الرقاع]] مى دانند.
+
در [[الکافی (کتاب)|کافى]] از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده: رسول خدا صلى الله علیه و آله در ذات الرقاع با اصحابش  صلوة خوف خواندند، اصحاب را دو گروه کردند؛ گروه اول روبروى دشمن ایستادند و گروه دیگر به آن حضرت اقتدا کردند. [[رکعت|رکعت]] اول که خوانده شد، حضرت در حال قیام ایستاد، اقتدا کنندگان، رکعت دیگر را خود خواندند، بعد فى الفور در مقابل دشمن ایستادند، گروه دیگر آمده و اقتدا کردند، حضرت رکعت دوم را با آن ها خواند و سلام داد و آن ها رکعت دوم را خود خواندند.<ref> کافى، ج ۳، ص ۴۵۴. </ref> <ref> از هجرت تا رحلت، سید على اکبر قریشى. </ref>
  
[[ابن اثير]] نقل مى كند: [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله بعد از [[جريان بنى نضير]] ماه [[ربیع الاول]] و [[ربیع الثانی]] را در [[مدينه]] ماند و بعد به جنگ ذات الرقاع رفت و در آن صلوة خوف نازل شد.<ref> كامل ابن اثير، ج 2 ص 119. </ref>
+
===ماجرای نماز عباد بن بشر===
 
 
 
 
در كافى از [[امام صادق]] عليه السلام نقل شده: رسول خدا صلى الله عليه و آله در ذات الرقاع با اصحابش  صلوة خوف خواندند، اصحاب را دو گروه كردند گروه اول روبروى دشمن ايستادند و گروه ديگر به آن حضرت [[اقتدا]] كردند ركعت اول كه خوانده شد، حضرت در حال قيام ايستاد، اقتدا كنندگان، ركعت ديگر را خود خواندند، بعد فى الفور در مقابل دشمن ايستادند، گروه ديگر آمده و اقتدا كردند، حضرت ركعت دوم را با آن ها خواند و سلام داد و آن ها ركعت دوم را خود خواندند.<ref> كافى، ج 3، ص 454. </ref>
 
 
 
 
 
== نماز عباد بن بشر در جریان این غزوه<ref> زندگاني حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولي محلاتي، سيد هاشم. </ref>==
 
 
   
 
   
در اين جنگ زني از قبيله دشمن به دست مسلمانان اسير شد و چون شوهر آن زن از اسارت همسرش مطلع گرديد به تعقيب لشکر مسلمانان حرکت کرد تا تلافي کرده دست بردي به مسلمانان بزند، يا احيانا و اگر بتواند انتقام گرفته يکي از آن ها را به اسارت برده يا به قتل برساند. لشکر مسلمانان به دره اي رسيدند و چون شب فرا رسيد فرود آمدند. پيغمبر فرمود: کيست که امشب ما را نگهباني و حراست کند؟ [[عمار بن ياسر]] از [[مهاجرين]]، و [[عباد بن بشر]] يکي از [[انصار]] مدينه اين کار را به عهده گرفتند و هر دو به دنبال ماموريت به دهانه دره رفتند.
+
در این جنگ زنی از قبیله دشمن به دست مسلمانان اسیر شد و چون شوهر آن زن از اسارت همسرش مطلع گردید به تعقیب لشکر مسلمانان حرکت کرد تا تلافی کرده و دست بردی به مسلمانان بزند، یا اگر بتواند انتقام گرفته و یکی از آن ها را به اسارت برده یا به قتل برساند. لشکر مسلمانان به دره ای رسیدند و چون شب فرا رسید فرود آمدند. پیغمبر فرمود: کیست که امشب ما را نگهبانی و حراست کند؟ [[عمار بن یاسر]] از [[مهاجرین]]، و [[عباد بن بشر]] یکی از [[انصار]] مدینه این کار را به عهده گرفتند و هر دو به دنبال ماموریت به دهانه دره رفتند.
 
 
و چون بدان جا رسيدند با يکديگر قرار گذاردند تا شب را دو قسمت کنند و هر کدام قسمتي بخوابند و آن ديگري نگهباني کند، نيمه اول سهم [[عباد بن بشر]] شد که نگهباني کند و عمار بن ياسر بخوابد عمار خوابيد و عباد بن بشر به نماز ايستاد، طولي نکشيد که همان مرد مشرک - که به تعقيب همسرش آمده بود - سر رسيد و از دور که نگاه کرد شخصي را ديد که همانند ستوني سر پا ايستاده براي اين که مطمئن شود او انسانست  يا نه، تيري به طرف او انداخت.
 
 
 
تير آمد و بر بدن عباد خورد ولي نمازش را قطع نکرد و تير را از بدنش کشيد و به نماز ادامه داد آن مرد تير دوم را رها کرد آن تير هم به بدن عباد خورد ولي نمازش را قطع نکرده و آن را از بدن خود کشيد و ادامه به نماز داد و چون تير سوم به بدنش خورد به [[رکوع]] و [[سجده]] رفت و نمازش را تمام کرده عمار را از خواب بيدار نمود و بدو گفت: برخيز که من ديگر قدرت اين که روي پا بايستم ندارم، عمار از جا برخاست و مرد [[مشرک]] که دانست آن ها دو نفر هستند فرار کرد.
 
 
 
عمار نگاهش به بدن عباد افتاد و او را غرق خون ديد و چون جريان را پرسيد به عباد گفت: چرا تير اول را که خوردي مرا بيدار نکردي؟ عباد گفت: سوره  اي از قرآن مي  خواندم که دلم نيامد آن را قطع کنم.<ref>نام درختي بوده که مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر کس براي قضاي حاجتش کهنه اي به آن بسته بود و به همين جهت آن را ذات الرقاع مي  گفتند و جنگ در نزديکي آن اتفاق افتاده.</ref>
 
  
ولي وقتي ديدم تيرها پي در پي مي آيد به رکوع رفتم و نماز را تمام کردم. و به خدا [[سوگند]] اگر ترس اين نبود که در انجام دستور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله کوتاهي کرده باشم و دشمن دست بردي بزند به هيچ قيمتي حاضر نبودم نمازم را قطع کنم اگر چه نفسم قطع شود و جان بر سر اين کار بگذارم.<ref>در برخي از تواريخ است که گفت: [[سوره کهف]] را مي خواندم.</ref>
+
و چون بدانجا رسیدند با یکدیگر قرار گذاردند تا شب را دو قسمت کنند و هر کدام قسمتی بخوابند و آن دیگری نگهبانی کند، نیمه اول سهم عباد بن بشر شد که نگهبانی کند و عمار بن یاسر بخوابد. عمار خوابید و عباد بن بشر به نماز ایستاد، طولی نکشید که همان مرد مشرک - که به تعقیب همسرش آمده بود - سر رسید و از دور که نگاه کرد شخصی را دید که همانند ستونی سر پا ایستاده برای این که مطمئن شود او انسانست یا نه، تیری به طرف او انداخت. تیر آمد و بر بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرد و تیر را از بدنش کشید و به نماز ادامه داد. آن مرد تیر دوم را رها کرد آن تیر هم به بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرده و آن را از بدن خود کشید و ادامه به نماز داد و چون تیر سوم به بدنش خورد به [[رکوع]] و [[سجده]] رفت و نمازش را تمام کرده و عمار را از خواب بیدار نمود و بدو گفت: برخیز که من دیگر قدرت این که روی پا بایستم ندارم، عمار از جا برخاست و مرد مشرک که دانست آنها دو نفر هستند فرار کرد.  
  
 +
عمار نگاهش به بدن عباد افتاد و او را غرق خون دید و چون جریان را پرسید به عباد گفت: چرا تیر اول را که خوردی مرا بیدار نکردی؟ عباد گفت: [[سوره]]  ای از [[قرآن]] می  خواندم که دلم نیامد آن را قطع کنم.<ref>نام درختی بوده که مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر کس برای قضای حاجتش کهنه ای به آن بسته بود و به همین جهت آن را ذات الرقاع می  گفتند و جنگ در نزدیکی آن اتفاق افتاده.</ref> ولی وقتی دیدم تیرها پی در پی می  آید به رکوع رفتم و نماز را تمام کردم. و به خدا [[سوگند]] اگر ترس این نبود که در انجام دستور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله کوتاهی کرده باشم و دشمن دست بردی بزند به هیچ قیمتی حاضر نبودم نمازم را قطع کنم اگر چه نفسم قطع شود و جان بر سر این کار بگذارم.<ref>در برخی از تواریخ است که گفت: [[سوره کهف]] را می خواندم.</ref> <ref> زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولی محلاتی، سید هاشم. </ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
  
 +
*سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ش‌.
 +
*رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
 +
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 +
[[رده: پیامبر اکرم]]
 +
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]
 +
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۸


این غزوه در سال چهارم یا پنجم هجری به وقوع پیوسته است. هدف از آن خفه کردن جنب و جوش‌هایی بود که از دو تیره "بنی محارب" و "بنی ثعلبه"، از قبیله غطفان بر ضد اسلام در حال انجام گرفتن بود.

غزوه ذات الرقاع
۲۵۰px
زمان جمادى الأولى سال چهارم‌
مکان منطقه ذات الرقاع در ۸۵ کیلومتری شمال مدینه
غزوه قبلی غزوه بنی نضیر
غزوه بعدی غزوه بدر الموعد
علت غزوه مقابله با قبیله «غطفان» که سپاهیانى براى جنگ با مسلمین فراهم ساخته بودند.
نتیجه نبردی رخ نداد
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان

۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر

کفار قبیله بنی غطفان
فرماندهان
رسول خدا(ص) ــــ
پرچم داران
ــــ ـــ
تلفات
ــــ ـــ
آیات مرتبط با این غزوه: آیه‌ هاى ۱۰۱ تا ۱۰۳ از سوره نساء و برگزاری اولین نماز خوف

وجه تسمیه غزوه ذات‌الرقاع

رقاع جمع رقعه به معنای قطعه و تکه است، و در این که چرا این غزوه به این نام موسوم گردید وجوهی گفته اند.

  1. براى این ذات الرقاع نامیده شد که مسلمانان اسب و شتر نداشتند تا سوار شوند. از این رو مجبور بودند این مسیر طولانى را پیاده بروند. لذا پاهاى خود را که از فرط پیاده روى سوده شده بود، کهنه ‌پیچ کردند.
  2. از این رو ذات الرقاع نامیدند که مسلمانان در این غزوه پرچم‌هاى پینه ‌دار برافراشتند.
  3. از این رو که نماز خوف در این غزوه مقرر شد و چون نماز تکه ‌پاره و وصله‌ دار شد، ذات الرقاع گفتند.
  4. این جنگ را به نام درختى نامیدند که آنجا بود و آن را ذات الرقاع مى ‌گفتند.
  5. از این رو ذات الرقاع نامیده شد که در آنجا کوهى بود که رقاع نامیده‌ مى ‌شد و به رنگ سیاه، سفید و سرخ بود و در میان سعد و شقره در نزدیکى نخیل قرار داشت.
  6. چنان که ابن حبان معتقد است، علت این نام‌گذارى آن بود که اسب‌ها در این غزوه، سیاه و سفید بودند. برخى احتمال داده‌اند که ابن حبان واژه جبل (کوه) را تغییر داده و آن را خیل (اسب) خواند باشد.[۱]
  7. برخى نیز همه این امور را در نامگذارى ذات الرقاع دخیل دانسته ‌اند.[۲]

این جنگ را غزوة الاعاجیب هم نامیده ‌اند. چرا که کارهاى عجیب و غریبى در این غزوه اتّفاق افتاد. از دیگر نام‌هاى این جنگ، «غزوه بنى ثعلبه»، «غزوه محارب» و «غزوه بنى انمار» است.[۳]

تاریخ وقوع این غزوه

گروهى آن را در سال چهارم هجرى، پس از غزوه بنى نضیر در ماه ربیع الاول مى ‌دانند و برخى دیگر در ماه جمادى الاوّل.[۴] بر حسب قول سوم، دو ماه و بیست روز پس از غزوه بنى نضیر به وقوع پیوسته است. [۵] قیروانى مى‌گوید: پیامبر (ص) پنجم جمادى الاوّل از مدینه بیرون رفت و روز چهارشنبه، هشت روز مانده از این ماه بازگشت.[۶]

برخى عقیده دارند که آغاز این غزوه در دهم ماه محرم سال پنجم هجرى بوده است.[۷] برخى نیز آن را پس از جنگ بدر صغرى مى ‌دانند. [۸] نظر شمارى دیگر از جمله بخارى بر این است که ذات الرقاع پس از فتح خیبر در سال هفتم روى داده است.[۹]

وقایع مرتبط با این غزوه

مردى که براى فروش کالایش به مدینه آمده بود گفت: از نجد مى ‌آید و دیده است که کسانى در حال فراهم کردن نیرو براى جنگ با شما هستند. این افراد از قبایل بنى محارب و بنى ثعلب (هر دو از غَطَفان) بودند.[۱۰] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم همراه چهارصد و به قولى هفتصد یا هشتصد نفر عازم ناحیه مورد نظر شد تا به وادى شقره رسید. یک روز آنجا توقّف کرد و گروه‌هایى از مسلمانان را براى کسب خبر اعزام فرمود. همه آن‌ها شبانگاه بازگشتند و گفتند به کسى برخورد نکرده‌اند، امّا آثار پاهایى دیده‌اند که تازه بوده است. پیامبر (ص) همراه اصحاب حرکت کرد تا به سرزمین و جایگاه اصلى دشمن رسید، ولى دیدند که در آنجا هم هیچ کس نیست. اعراب که سپاه پیامبر (ص) را دیدند، پشت به مسلمانان کردند و از برخورد با آنان ترسیدند. آنان به قلّه کوه‌ها گریخته و در آنجا سنگر گرفتند. شمارى نیز در داخل دره‌ها موضع گرفتند و احدى جز زنان باقى نماندند.[۱۱] پیغمبر (ص) آهنگ مدینه کرد و جعال بن سراقه را از پیش فرستاد تا خبر سلامتى آنان را به مردم برساند.[۱۲]

تشریع صلوة خوف

اختلاف هست در این که نماز خوف در کدام جنگ خوانده شد. طبرسى در اعلام الورى و بعضى دیگر آن را در جنگ بنى لحیان گفته اند، ولى دیگران در غزوه ذات الرقاع مى دانند.

ابن اثیر نقل مى کند: رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از جریان بنى نضیر، ماه ربیع الاول و ربیع الثانی را در مدینه ماند و بعد به جنگ ذات الرقاع رفت و در آن صلوة خوف نازل شد.[۱۳]

در کافى از امام صادق علیه السلام نقل شده: رسول خدا صلى الله علیه و آله در ذات الرقاع با اصحابش صلوة خوف خواندند، اصحاب را دو گروه کردند؛ گروه اول روبروى دشمن ایستادند و گروه دیگر به آن حضرت اقتدا کردند. رکعت اول که خوانده شد، حضرت در حال قیام ایستاد، اقتدا کنندگان، رکعت دیگر را خود خواندند، بعد فى الفور در مقابل دشمن ایستادند، گروه دیگر آمده و اقتدا کردند، حضرت رکعت دوم را با آن ها خواند و سلام داد و آن ها رکعت دوم را خود خواندند.[۱۴] [۱۵]

ماجرای نماز عباد بن بشر

در این جنگ زنی از قبیله دشمن به دست مسلمانان اسیر شد و چون شوهر آن زن از اسارت همسرش مطلع گردید به تعقیب لشکر مسلمانان حرکت کرد تا تلافی کرده و دست بردی به مسلمانان بزند، یا اگر بتواند انتقام گرفته و یکی از آن ها را به اسارت برده یا به قتل برساند. لشکر مسلمانان به دره ای رسیدند و چون شب فرا رسید فرود آمدند. پیغمبر فرمود: کیست که امشب ما را نگهبانی و حراست کند؟ عمار بن یاسر از مهاجرین، و عباد بن بشر یکی از انصار مدینه این کار را به عهده گرفتند و هر دو به دنبال ماموریت به دهانه دره رفتند.

و چون بدانجا رسیدند با یکدیگر قرار گذاردند تا شب را دو قسمت کنند و هر کدام قسمتی بخوابند و آن دیگری نگهبانی کند، نیمه اول سهم عباد بن بشر شد که نگهبانی کند و عمار بن یاسر بخوابد. عمار خوابید و عباد بن بشر به نماز ایستاد، طولی نکشید که همان مرد مشرک - که به تعقیب همسرش آمده بود - سر رسید و از دور که نگاه کرد شخصی را دید که همانند ستونی سر پا ایستاده برای این که مطمئن شود او انسانست یا نه، تیری به طرف او انداخت. تیر آمد و بر بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرد و تیر را از بدنش کشید و به نماز ادامه داد. آن مرد تیر دوم را رها کرد آن تیر هم به بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرده و آن را از بدن خود کشید و ادامه به نماز داد و چون تیر سوم به بدنش خورد به رکوع و سجده رفت و نمازش را تمام کرده و عمار را از خواب بیدار نمود و بدو گفت: برخیز که من دیگر قدرت این که روی پا بایستم ندارم، عمار از جا برخاست و مرد مشرک که دانست آنها دو نفر هستند فرار کرد.

عمار نگاهش به بدن عباد افتاد و او را غرق خون دید و چون جریان را پرسید به عباد گفت: چرا تیر اول را که خوردی مرا بیدار نکردی؟ عباد گفت: سوره ای از قرآن می خواندم که دلم نیامد آن را قطع کنم.[۱۶] ولی وقتی دیدم تیرها پی در پی می آید به رکوع رفتم و نماز را تمام کردم. و به خدا سوگند اگر ترس این نبود که در انجام دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله کوتاهی کرده باشم و دشمن دست بردی بزند به هیچ قیمتی حاضر نبودم نمازم را قطع کنم اگر چه نفسم قطع شود و جان بر سر این کار بگذارم.[۱۷] [۱۸]

پانویس

  1. فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶
  2. سیره مغلطاى، ۵۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰- ۲۰۱؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ الروض الانف، ۳/ ۲۵۳؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۸۳؛ بهجة المحافل، ۱/ ۲۳۲؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ شرح نووى، ۱۲/ ۱۹۷؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۴؛ البدء و التاریخ، ۴/ ۲۱۳؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶- ۳۵۷؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۲۷؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۳۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶.
  3. سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴.
  4. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۶۹- ۳۷۰؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۰؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۳- ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۱
  5. اریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶- ۱۷۸.
  6. الجامع، ۲۷۹.
  7. مرآة الجنان، ۱/ ۹؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ شذرات الذهب، ۱/ ۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ فتح البارى، ۷/ ۳۳۲.
  8. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳- ۴۶۴؛ سیره مغلطاى، ۵۴
  9. صحیح بخارى، ۳/ ۲۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶، ۱۰۹.
  10. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۳
  11. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۴۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۱؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۲۷۱۰۳؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۷- ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۱؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵- ۳۹۶؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰- ۱۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸.
  12. لطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۶۲؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۳
  13. کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۱۹.
  14. کافى، ج ۳، ص ۴۵۴.
  15. از هجرت تا رحلت، سید على اکبر قریشى.
  16. نام درختی بوده که مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر کس برای قضای حاجتش کهنه ای به آن بسته بود و به همین جهت آن را ذات الرقاع می گفتند و جنگ در نزدیکی آن اتفاق افتاده.
  17. در برخی از تواریخ است که گفت: سوره کهف را می خواندم.
  18. زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولی محلاتی، سید هاشم.

منابع

  • سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ش‌.
  • رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌