شق القمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۶ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (تعیین رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام، جلد 3، صفحه 247

نویسنده: هاشم رسولى محلاتی

شق القمر معجزه اى از معجزات پيامبر صلی الله علیه و آله

1- تاريخ وقوع اين معجزه

در اين كه اين معجزه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و در مكه انجام شده اختلافى در روايات و گفتار محدثين نيست و مسئله اجماعى است، ولى در مورد تاريخ آن اختلافى در روايات و كتاب ها به چشم مى خورد.

از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده كه گفته اند اين داستان در سال هاى اول بعثت اتفاق افتاد(1) ولى مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه اين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد(2) و در يك جاى آن از پاره اى روايات نقل كرده كه:

اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذى الحجه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاد. و مدت آن نيز اندكى بيش نبود.

2- چگونگى ماجرا

در روايات مختلفى كه در تواريخ شيعه و اهل سنت از ابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفته اند: اين معجزه بنا به درخواست جمعى از سران قريش و مشركان مانند ابوجهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران انجام شد، بدين ترتيب كه آن ها در يكى از شب ها كه تمامى ماه در آسمان بود به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده و گفتند: اگر در ادعاى نبوت خود راستگو و صادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود! رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان ها گفت: اگر من اين كار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟

گفتند: آرى، و آن حضرت از خداى خود درخواست اين معجزه را كرد و ناگهان همگى ديدند كه ماه دو نيم شد به طورى كه كوه حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به هم چسبيد و همانند اول گرديد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله دوبار فرمود: «اشهدوا، اشهدوا» يعنى گواه باشيد و بنگريد!

مشركين كه اين منظره را ديدند به جاى آن كه به آن حضرت ايمان آورند گفتند! «سحرنا محمد» محمد ما را جادو كرد، و يا آن كه گفتند: «سحر القمر، سحر القمر» ماه را جادو كرد!

برخى از آن ها گفتند: اگر شما را جادو كرده مردم شهرهاى ديگر را كه جادو نكرده! از آن ها بپرسيد، و چون از مسافران و مردم شهرهاى ديگر پرسيدند آن ها نيز مشاهدات خود را در دو نيم شدن ماه بيان داشتند.(3)

و در پاره اى از روايات آمده كه اين ماجرا دو بار اتفاق افتاد ولى برخى از شارحين حديث گفته اند: منظور از دو بار همان دو قسمت شدن ماه است نه اين كه اين جريان دو بار اتفاق افتاده باشد.(4) و البته مجموع رواياتى كه درباره اين معجزه وارد شده حدود بيست روايت مي شود كه در كتاب هاى حديثى شيعه و اهل سنت مانند بحارالانوار و سيرة النبوية ابن كثير و درالمنثور سيوطى و ديگران نقل شده.

3- گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روايات در اين باره

عموم محدثين و علماى اسلامى درباره وقوع اين معجزه از رسول خدا صلی الله علیه و آله ادعاى اجماع و تواتر روايات را كرده اند چنان چه مرحوم طبرسى از علماى شيعه در مقام رد گفتار مخالف گفته: «المسلمين اجمعوا على ذلك فلا يعتد بخلاف من خالف فيه...»(5) مسلمانان بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اين رو به گفتار مخالف اعتنائى نيست.

و ابن شهر آشوب در مناقب گويد: «اجمع المفسرون والمحدثون سوى عطاء والحسن والبلخى فى قوله (اقتربت الساعة...) انه اجتمع المشركون. و آن گاه داستان را نقل كرده ».(6)

و از علماى اهل سنت نيز فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب در تفسير سوره قمر گويد: «المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فيه الانشقاق...».(7)

مفسران همگى بر اين عقيده اند كه در ماه انشقاق پديد آمد و دو نيم شد... و سپس داستان را به همان گونه كه ما نقل كرديم بيان مى كند.

و از قاضى در شفاء نقل شده كه گفته: «اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق ».(8)

چنان چه ابن كثير در سيرة النبوية گويد: «و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلك فى زمنه عليه الصلاة والسلام و جاءت بذلك الاحاديث المتواترة من طرق متعددة تفيد القطع عند من احاط بها و نظر فيها».(9)

مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آن حضرت دارند و حديث هاى متواتره نيز از طرق متعدده در اين باره رسيده كه براى هر كس كه بدان ها احاطه داشته و در آن ها نظر افكنده موجب قطع خواهد شد.

و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نيز فرموده: «آية شق القمر بيد النبى صلی الله علیه و آله بمكة قبل الهجرة باقتراح من المشركين مما تسلمها المسلمون بلا ارتياب منهم ».

معجزه شق القمر بدست رسول خدا صلی الله علیه و آله در مكه پيش از هجرت بنا به درخواست مشركان از موضوعاتى است كه مسلمان ها همگى وقوع آن را مسلم دانسته و ترديدى در آن نكرده اند.

و از دانشمندان معاصر اهل سنت نيز دكتر سعيد بوطى نويسنده كتاب فقه السيرة در اين باره گويد: «و هذا امر متفق عليه بين العلماء انه قد وقع فى زمان النبى صلی الله علیه و آله و انه كان احدى المعجزات ».(10)

و اين چيزى است كه ميان علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده و يكى از معجزات اوست. و اين بود نمونه هائى از گفتار علماء و محدثين شيعه و اهل سنت در اين باره، و از اين رو بهتر آنست كه از ذكر گفته هاى مخالفان صرفنظر كرده و به دنبال بخش بعدى برويم و انشاء الله تعالى در پايان مقاله به برخى از شبهات آن ها پاسخ خواهيم داد.

4- دليلى از قرآن كريم

به جز برخى معدود از اهل تفسير همان گونه كه در خلال بحث هاى گذشته گفته شد: عموم مفسران شيعه و اهل سنت گفته اند: آيه مباركه: «اقتربت الساعة وانشق القمر، و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر».

قيامت نزديك شد و ماه شكافت، و اگر معجزه اى ببينند روى بگردانند و گويند جادوئى است مستمر. درباره همين معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان را بازگو مي كند كه مشركان درخواست چنين معجزه اى كردند و چون به وقوع پيوست روى گردانده و گفتند: جادوئى است مانند جادوهاى ديگر.

تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده كه گفته اند: «انشق » در اين جا به معناى «سينشق » است يعنى به زودى در قيامت ماه دو نيم خواهد شد و اين كه به لفظ ماضى آمده به خاطر اين كه محققا واقع خواهد شد، ولى اين تفسير به گفته علامه طباطبائى و ديگران بسيار بى پايه است و دلالت آيه بعدى كه مى فرمايد: «و ان يرو آية يعرضوا، و يقولوا سحر مستمر».

آن را رد مى كند براى اين كه سياق آن آيه روشن ترين شاهد است. بر اين كه منظور از «آيت » معجزه به قول مطلق است، كه شامل دو نيم كردن ماه هم مي شود، يعنى حتى اگر دو نيم شدن ماه را هم ببينند مي گويند سحرى است پشت سر هم، و معلوم است كه روز قيامت روز پرده پوشى نيست، روزيست كه همه حقايق ظهور مى كند، و در آن روز همه دربدر دنبال معرفت مى گردند، تا به آن پناهنده شوند.

و معنا ندارد در چنين روزى هم بعد از ديدن «شق القمر» باز بگويند اين سحرى است مستمر، پس هيچ چاره اى نيست جز اين كه بگوئيم شق القمر آيت و معجزه اى بوده، كه واقع شده، تا مردم را به سوى حق و صدق دلالت كند، و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند و بگويند سحر است.

نظير تفسير بالا در بى پايگى گفتار بعضى ديگر است كه گفته اند: كلمه «آيت » اشاره است به آن مطلبى كه رياضى دانان اين عصر به آن پى برده اند، و آن اينست كه كره ماه از زمين جدا شده، همان طور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده، پس جمله «وانشق القمر» اشاره است به يك حقيقت علمى، كه در عصر نزول آيه كشف نشده بود، بعد از صدها قرن كشف شد.

وجه بى پايگى اين تفسير اينست كه در صورتى كه گفتار رياضى دانان صحيح باشد آيه بعدى كه مى فرمايد: «و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر» با آن نمى سازد، براى اين كه از احدى نقل نشده كه گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر.

علاوه بر اين كه جدا شدن ماه از زمين اشتقاق است، و آن چه در آيه شريفه آمده انشقاق است، و انشقاق را جز به پاره شدن چيزى و دو نيم شدن آن اطلاق نمى كنند، و هرگز جدا شدن چيزى از چيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمى گويند. و نظير وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختيار كرده گفته اند: انشقاق قمر به معناى برطرف شدن لمت شب هنگام طلوع آن است، و نيز اين كه بعضى ديگر گفته اند: انشقاق قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق. البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست، كه انشقاق قمر يكى از لوازم نزديكى ساعت است.

5- پاسخ از چند اشكال

يكى از اشكال هائى كه بر وقوع معجزه شق القمر شده و با معجزه معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز از اين جهت مشترك است اشكالى است كه سابق بر اين، روى فرضيه بطلميوس كه خرق و التيام را در افلاك محال مى دانستند كرده اند و خلاصه فرضيه آن ها اين بود كه افلاك را اجسامى بلورين مى دانستند و مجموعه آن ها را نيز نه فلك مى پنداشتند كه همانند ورقه هاى پياز روى هم قرار گرفته و ستارگان نيز هم چون گل ميخى بر آن ها چسبيده بود و حركت ستارگان را نيز با حركت افلاك مى گرفت.

يعنى هر فلكى حركتى داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخى هم كه بر او چسبيده بود حركت مى كرد، و روى اين نظريه مى گفتند خرق و التيام - يعنى شكسته و بسته شدن - در آن ها محال است، و چون شق القمر - دو نيم شدن ماه - و هم چنين داستان معراج جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التيام در افلاك مي شد آن را منكر شده و يا دست به تاويل و توجيه در آن ها مى زدند، غافل ازآن كه قرن ها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط، قرآن كريم آن را مردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازى را زده است، آن جا كه درباره خورشيد و ماه و فلك گويد: «والشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم، والقمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم، لاالشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى فلك يسبحون ». (سوره يس آيه 38-40)

كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبت مي دهد، و ثانيا «فلك » را مدار آن ها دانسته و ثالثا حركت آن ها را در اين مدار به صورت «شنا» و شناورى بيان فرموده، و فضاى آسمان بى انتها را به صورت درياى بيكرانى ترسيم فرموده كه اين ستارگان همچون ماهيان در آن شناورى مي كنند.

و علم و كشفيات و اختراعات جديد و سفينه هاى فضائى و موشك ها و آپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد، و بر هيئت بطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفن كرد. و يا اين آيه كه در سوره فصلت (آيه 11) آمده كه مى فرمايد: «ثم استوى الى السماء و هى دخان » كه آسمان را همانند دودى دانسته، و آيات ديگر كه جاى ذكر آن ها نيست.

اشكال ديگرى كه برخى به اين معجزه كرده اند اينست كه اگراين طور كه مي گويند قرص ماه دو نيم شده باشد بايد تمام مردم دنيا ديده باشند، و رصد بندان شرق و غرب عالم اين حادثه را در رصدخانه خود ضبط كرده باشند، چون اين از عجيب ترين آيات آسمانى است، و تاريخ تا آن جا كه در دست است و همچنين كتب علمى هيئت و نجوم كه از اوضاع آسمانى بحث مى كند نظيرى براى آن سراغ ندارد، و قطعا اگر چنين حادثه اى رخ داده بود اهل بحث كمال دقت و اعتناء در شنيدن و نقل آن را بكار مى بردند، و مى بينيم كه نه در تاريخ از آن خبرى هست و نه در كتب علمى اثرى از آن ديده مى شود؟

پاسخى كه از اين اعتراض داده اند خلاصه اش اين است كه گفته اند: اولا ممكن است مردم آن شب از اين حادثه غفلت كرده باشند، زيرا چه بسيار حوادث جوى و زمينى رخ مى دهد كه مردم از آن غافلند، و اين طور نيست كه هر حادثه اى رخ دهد مردم بفهمند، و آن را نزد خود محفوظ نگه داشته، پشت به پشت و سينه به سينه تا عصر ما به يكديگر منتقل كنند.

و ثانيا سرزمين حجاز و اطراف آن از شهرهاى عرب غيره رصدخانه اى نداشتند، تا حوادث جوى را ضبط كند، رصدخانه هائى كه در آن ايام به فرضى كه بوده باشد در شرق در هند، و در مغرب در روم و يونان و غيره بوده، در حالي كه تاريخ از وجود چنين رصدخانه هائى در اين نواحى و در ايام وقوع حادثه هم خبر نداده و اين جريان به طوري كه در بعضى از روايات آمده در اوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثت يعنى پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده.

علاوه بر اين كه بلاد مغرب كه اعتنائى به اين گونه مسائل داشته اند (البته اگر در آن تاريخ چنين اعتنائى داشته بودند) با مكه اختلاف افق داشته اند، اختلاف زمانى زيادي كه باعث مي شد آن بلاد جريان را نبينند، چون به طوري كه در بعضى از روايات آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده، و در حوالى غروب خورشيد و اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده، و ميانه انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن زمانى اندك فاصله شده است، ممكن است مردم آن بلاد وقتى متوجه ماه شده اند كه اتصال يافته بوده.

از اين هم كه بگذريم، ملت هاى غير مسلمان يعنى اهل كليسا و بتخانه را در امور دينى و مخصوصا حوادثى كه به نفع اسلام باشد متهم و مغرض مى دانيم، و چه بسيار حوادث مهم تر از اين را ناديده گرفته و نقل نكرده اند.

اشكال ديگرى هم برخى با استناد به پاره اى از آيات كريمه قرآنى كرده اند كه مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين آيات سوره قمر نقل كرده و جواب كافى و شافى به آن داده به تفصيلى كه هر كه خواهد به تفسيرالميزان آن مرحوم مراجعه نمايد.

و به طور كلى در پاسخ اين گونه اعتراضات و شبهات بايد بگوئيم: ما وقتى مسئله نبوت را پذيرفتيم و به «غيب » ايمان آورده و معجزه را قبول كرديم ديگر جائى براى بحث و رد و ايراد و تاويل و توجيه باقى نمى ماند، مگر با كدام تجزيه و تحليل مادى مسئله شكافتن سنگ سخت با ضربه چوب و بيرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجيه است(11)، و با كدام حساب ظاهرى حاضر كردن تخت بلقيس در يك چشم بر هم زدن از صنعا به بيت المقدس قابل درك و قبول است(12)، و با كدام وسيله اى - جز معجزه - مي توان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ «ثعبان مبين » تبديل نمود(13)، و يا با زدن همان عصاى چوبين بدر يا مي توان آن را شكافت، و دوازده شكاف در آن پديدار كرد،(14) و لشكرى عظيم را از آن دريا عبور داد.

اين ها و امثال اين ها معجزاتى است كه در قرآن كريم آمده و روايات صحيحه اثبات آن ها را تضمين كرده كه از آن جمله است معجزه معراج جسمانى و «شق القمر» و در برابر آن ها نمى توان با تئوري ها و فرضيه هائى هم چون «محال بودن خرق و التيام در افلاك » و هيئت بطلميوسى كه سال ها و قرن ها به عنوان يك قانون مسلم علم هيئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به اثبات رسيده و به صورت مضحكه اى درآمده دست به تاويل و توجيه اين آيات و روايات زد، چنان چه برخى در گذشته و يا امروز متاسفانه اين كار را كرده اند.

و اساس اين توجيهات و تاويلات آن است كه ظاهرا اينان معناى صحيح «نبوت » و «وحى » و ارتباط انبيا را با عالم غيب و حقيقت جهان هستى ندانسته و يا همه را خواسته اند با فكر مادى و عقل ناقص خود فهميده و تجزيه و تحليل كنند، و قدرت لايزال و بى انتهاى آفريدگار جهان را از ياد برده اند و در نتيجه به چنين تاويلاتى دست زده اند وگرنه به گفته «ويليام جونز»(15):

آن قدرت بزرگى كه اين عالم را آفريد از اين كه چيزى از آن كم كند يا چيزى بر آن بيفزايد عاجز و ناتوان نخواهد بود!

و به گفته آن دانشمند ديگر اسلامى «دكتر محمد سعيد بوطى »(16) اطراف وجود ما و بلكه خود وجودمان را همه گونه معجزه اى فرا گرفته ولى به خاطر انس و الفتى كه ما به آن ها پيدا كرده ايم براى ما عادى شده و آن ها را معمولى مى دانيم در صورتي كه در حقيقت هر كدام معجزه و يا معجزاتى شگفت انگيز است.

مگر اين ستارگان بى شمار، و حركت اين افلاك، و قانون جاذبه زمين و يا ستارگان ديگر، و حركت ماه و خورشيد، و اين نظم دقيق و حساب شده، و خلقت اين همه موجودات ريز و درشت بلكه خلقت خود انسان - كه آن دانشمندان بزرگ او را موجود ناشناخته ناميده - و گردش خون در بدن، مسئله روح، و مسئله مرگ و حيات، و هزاران مسئله پيچيده و مرموز ديگرى كه در وجود انسان و خلقت حيوانات و موجودات ديگر به كار رفته و موجود است معجزه نيست!

با اندكى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه را معجزه مي داند ولى از آن جا كه مانوس و مالوف بوده براى ما صورت عادى پيدا كرده و از حالت اعجازى آن ها غافل شده ايم.

يك تذكر پايانى

همان گونه كه گفتيم: در مسئله معراج و شق القمر هر چه را براى ما از نظر قرآن و حديث صحيح به اثبات رسيده مى پذيريم، و اما پاره اى از روايات غير صحيح و به اصطلاح «شاذ» را كه در كتاب ها ديده مى شود، مانند آن كه در مسئله شق القمر نقل شده كه ماه به دو نيم شد و به گريبان رسول خدا رفت و سپس نيمى از آستين راست و نيمى از آستين چپ آن حضرت خارج شد و دوباره به آسمان رفت و به يكديگر چسبيد نمى پذيريم و بلكه اين گونه نقل ها را مجعول مى دانيم. و به گفته ابن كثير اين گفته برخى قصه پردازانى است كه هيچ اصلى ندارد و دروغى آشكار است كه صحت ندارد.(17)

و يا پاره اى از خصوصيات و رواياتى كه در داستان معراج و مشاهدات رسول خدا صلى الله عليه و آله در آسمان ها و بهشت و دوزخ آمده و روايت صحيح و نقل معتبرى آن را تاييد نكرده ما نمى پذيريم و اصرارى هم به قبول آن نداريم.

نويسنده تفسير «کاشف» گفت: طبق مطالعاتي که بر روي تحقيقات سازمان ناسا در اين رابطه انجام داده‌ام متوجه شده‌ام که آن‌ ها سه نوع شکاف را در روي کره ماه شناسايي کرده‌اند؛ اول شکاف‌ هاي دايره‌اي که توسط ريزش سنگ‌ هاي آسماني به وجود آمده است، دوم شکاف‌ هاي مارپيچ و سوم شکاف‌ هاي کمربندي، آن‌ ها در بررسي اين شکاف‌ ها براي هر کدام از دو شکاف اوليه دلايلي را يافته‌اند اما در رابطه با شکاف کمربندي به پاسخي علمي دست نيافته‌اند؛ زيرا اين امر معجزه و از امور خرق عادت است.

پى نوشت

(1). بحارالانوار - ج 17 - ص 354 و 357.

(2). الميزان - ج 19 - ص 69 و 72.

(3). بحارالانوار - ج 17 - ص 347 - 363، سيره ابن كثير - ج 2 - ص 113-121.

(4). به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود.

(5). مجمع البيان - ج 9 - ص 186.

(6). بحارالانوار - ج 17 - ص 357.

(7). مفاتيح الغيب - ج 29 - ص 28.

(8). بحارالانوار - ج 17 - ص 349.

(9). سيرة النبوية - ج 2 - ص 114.

(10). فقه السيره - ص 150.

(11). «و اوحينا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاك الحجر، فانبجست منه اثنتا عشرة عينا...». (سوره اعراف-آيه 160)

(12). «قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك...». (سوره نمل-آيه 40)

(13). «فالقى عصاه فاذا هي ثعبان مبين ». (سوره شعراء-آيه 32)

(14). به آيات مباركه سوره بقره - آيه 50 و سوره طه - آيه 77 و سوره شعراء - آيه 63 و سوره دخان -آيه 24 مراجعه شود.

(15) و (16). فقه السيره - ص 150-151.

(17). سيره النبويه ابن كثير - ج 2 - ص 120-121.