ابوجهل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابوالحکم، عمرو بن هشام» معروف به «ابوجَهل»، از افراد سرشناس مکه و‌ از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و مسلمانان بود.[۱] مفسّران، در شأن نزول آیات متعددى از قرآن کریم، از ابوجهل نام برده‌اند. او سرانجام در جنگ بدر کشته شد.

زندگی‌نامه

ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره، از قبیله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظلیه[۲] نامیده شده است. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهمان‌نواز مکه به شمار مى‌رفت تا آن‌جا که قریش، مرگ او را براى خود تاریخ قرار داد.[۳]

اطلاعات چندانی از زمان ولادت و زندگى ابوجهل پیش از ظهور اسلام، در دست نیست. بعضى او را هم‌سن پیامبر صلى الله علیه و آله[۴] می دانند و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال ۵۸۴ م)، او را سى ساله دانسته‌اند[۵] که بدین ترتیب سن وى، از آن حضرت بیش‌تر خواهد بود.

زیرکى، دانایى و هوشیارى ابوجهل در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلى که عضویت در دارالندوه، براى غیر بنى‌قصى را مشروط به چهل‌سالگى کرده بود،[۶] در نوجوانى که هنوز موى بر صورتش نروییده بود،[۷] یا نزدیک سى سالگى،[۸] عضو آن شورا شود و در تصمیم‌گیرى‌هاى سران، طرف مشورت قرار گیرد.[۹]

او از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود[۱۰] که چون دیگر هم‌ردیفان خویش، براى دست‌یابى به ریاست کعبه و در پى آن، ریاست‌ مکه، با بنى‌هاشم نزاع داشت و نبوت را نیز بر همین اساس تحلیل مى‌کرد.[۱۱] او مى‌گفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبرى است که بر او وحى مى‌شود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.[۱۲]

ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانان‌ بود. تلاش و رفتار خشمگینانه وى با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانى چون یاسر و سمیه[۱۳] که به قتل این زن و شوهر انجامید،[۱۴] تهمت و افترا به آنان،[۱۵] جلوگیرى از استماع قرآن،[۱۶] و برقرارى رابطه دیگران با پیامبر،[۱۷] کوشش براى انعقاد پیمان صحیفه مبنى بر یارى نرساندن به پیامبر صلى الله علیه و آله و کوشش بر عدم نقض آن،[۱۸] طراحى قتل پیامبر،[۱۹] به راه انداختن جنگ بدر[۲۰] و... آشکار است.

ابوجهل وقتى شنید که عیاش‌ بن ابى‌ربیعه (برادر مادرى‌اش) به اسلام گرویده، هر شیوه‌اى را براى بازگرداندن او به کارگرفت[۲۱] و هنگامى که اندک ملایمت ولید بن‌ مغیره را به پیامبر دریافت، وى را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند.[۲۲] آیه ۲۴ و ۲۵ سوره مدثر «إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ * إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» بیان‌گر این واقعه است.[۲۳]

او براى تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهى استفاده مى‌کرد. وقتى آیاتِ «وَمَا أَدْرَاک مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَر * عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ» (سوره مدثر، ۲۷-۳۰) را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته‌هاى آتش ناتوانند؛ در حالى که شمار شما بیش‌تر است؟ رفیق شما [=پیامبر] خبر مى‌دهد که جهنم نوزده گماشته دارد.[۲۴] اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتى موجب خشم دیگر سران مکه شد[۲۵] و از سوى پیامبر به (ابوجهل) ملقب گردید.[۲۶]

ابوجهل سرانجام، در سال دوم هجرى در جنگ بدر که خود فرماندهى سپاه شرک را به عهده داشت، کشته شد و به همراه دیگر کشتگان در چاه (قلیب) بدر مدفون گردید.[۲۷]

عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکه مسلمان شد و‌ پیامبر براى این‌که مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود.[۲۸]

ابوجهل در شأن نزول آیات

مفسّران، در ذیل آیات متعددى از قرآن کریم، از ابوجهل نام برده‌اند که بخشى از آن‌ها چنین است:

  • ابوجهل بازدارنده از نماز: «أَرَأَیتَ الَّذِی ینْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَىٰ»؛ آیا کسى که بنده‌اى را چون به نماز برمى‌خیزد؛ باز مى‌دارد، نگریسته‌اى؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر [پیامبر و پیرو او] بر طریق هدایت باشد یا به پرهیزکارى امر کند، [برحق است]؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر انکار کند و روى برتابد، [فقط خود را نابود مى‌سازد]؟ آیا نمى‌داند که همانا خداوند [همه چیز را] مى‌بیند؟». (سوره علق، ۹‌ـ۱۴) گفته شده که ابوجهل سوگند یاد کرد اگر پیامبر را به نماز ببیند، گردنش را بزند.[۲۹] یا سرش را بر صخره‌اى بکوبد،[۳۰] و درصدد عمل به سوگند خود بود که اعجاز الهى با نزول آیات پیشین جلوش را گرفت.[۳۱] خداوند، در آیات ۱۵ تا ۱۹ سوره علق، ابوجهل را به آتش دوزخ وعید داده، پیامبر را از پیروى او برحذر مى‌دارد:[۳۲] هرگز، اگر [از‌ آن کار] دست برندارد، موى پیشانى او را به سختى بگیریم. موى پیشانى دروغ زن خطاپیشه را؛ پس [مذبوحانه] همه انجمنش را [به کمک] بخواند. ما [نیز] آتش‌بانان دوزخ را فراخوانیم. هرگز از او پیروى مکن و [بر خدا] سجده بَر و تقرّب جوى. در آیه ۲۴ سوره انسان نیز خداوند، پیامبر را از افرادى برحذر مى‌دارد که گفته شده: مقصود، ابوجهل است.[۳۳]
  • شقاوت ابوجهل: نام ابوجهل در ذیل آیه «لَا یصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى * الَّذِی کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ» (سوره لیل، ۱۵-۱۶) آمده است که «جز‌ شقاوتْ پیشه وارد آن نشود، همان کسى که [حق] را انکار کرد و روى‌ برتافت».[۳۴]
  • انکار روز جزا: برخى مفسران، آیات نخستین سوره ماعون را در شأن ابوجهل و کافران قریش دانسته‌اند:[۳۵] «أَرَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ * فذلک الَّذى یدعُّ الیتیمَ * و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکینَ»؛ آیا کسى را دیده‌اى که روز جزا را انکار مى‌کند؟ این همان کسى است که یتیم را مى‌راند و بر اطعام بینوا ترغیب نمى‌کند.
  • وای بر ابوجهل: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى * ولکن کذّبَ و تَوَلّى * ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه یتَمطّى * أولى لَک فَأولى * ثُمَّ أولى لَک فَأولى» [مدعى] نه [حق را] تصدیق کرد و نه نمازگزارد؛ بلکه دروغ انگاشت و روى‌ گرداند؛ سپس تبختر کنان به سوى خانواده‌اش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و باز هم واى بر تو!. (سوره قیامه، ۳۱‌ـ‌۳۵) گفته شده که این آیات، درباره ابوجهل است.[۳۶]
  • شیطان یاری‌گر ابوجهل: در ذیل آیه ۵۵ سوره فرقان «وَ کانَ الکافِرُ على رَبّه ظَهیراً» آورده‌اند که مقصود از کافر، ابوجهل است که با پشتوانه شیطان، پروردگار خویش را مخالفت مى‌کند.[۳۷]
  • اتهام به مسلمانان: ابوجهل به مسلمانانى که از پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى مى‌کردند، تهمت زده مى‌گفت: آنان از مرد جادو شده‌اى پیروى مى‌کنند که آیه ۸ سوره فرقان بدان اشاره دارد.[۳۸]
  • تحقیر مؤمنان: ابوالفتوح رازی، در ذیل آیه ۲۰ سوره فرقان، از‌ مقاتل نقل کرده که آیه درباره ابوجهل و چند‌ تن دیگر که به تحقیر ابوذر و برخى مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است:[۳۹] «و‌جَعَلنا بَعضَکم لِبعض فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً»؛ و بعضى از شما را آزمون بعض دیگر ساخته‌ایم. آیا شکیبایى مى ورزید؟ و پروردگار تو همواره بینا‌ است.
  • معذب در آخرت: «أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ کمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»؛ آیا کسى که به او وعده‌اى نیکو دادیم و او به آن خواهد رسید، مانند کسى است که به بهره زندگانى دنیا بهره‌مندش ساخته‌ایم؛ سپس او در روز قیامت از حاضرشدگان [در صحنه عذاب] است؟ (سوره قصص، ۶۱) با همه اختلافى که در شأن نزول آیه وجود دارد، نام ابوجهل به صورت مصداق «من‌ متّعناه»، برجسته‌تر است.[۴۰]
  • تمسخر آیات قرآن: ابوجهل با شنیدن شجره ملعونه در قرآن (سوره اسراء، ۶۰) که به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه مى‌گفت: چگونه ممکن است درختى در آتش باشد، با این‌که آتش آن را مى‌سوزاند؟ و نیز مى‌گفت: رفیق شما [پیامبر] مى‌گوید: آتش جهنم سنگ را مى‌سوزاند و آتش‌گیره آن را مردم و سنگ مى‌داند: «وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ». (سوره بقره، ۲۴)[۴۱] خداوند در آیه ۶۰ سوره اسراء مى‌فرماید: آن را آزمونى براى مردم قرار داده‌ایم.
  • پیشنهادی احمقانه: سوره اسراء، ۷۳: «و‌إن کادُوا لَیفتِنونَک عَن الَّذى أوحَینا إلیک لِتَفتَرِى عَلینا غَیرَه و إذاً لاتَّخذوک خَلیلا» سیوطى از قول ابن عباس آورده است که ابوجهل، امیة بن‌ خلف و دیگر سران قریش نزد پیامبر آمده، گفتند: خدایان ما را بپذیر تا در آیینت درآییم.[۴۲] گویا پیامبر از جدایى قوم خویش نگران بود و اسلام آوردن آنان را دوست مى‌داشت که آیه پیشین و دو آیه دیگر نازل شد و حضرت را از گرایش به آنان برحذر داشت: «و‌لَولا‌أن ثَبَّتنک لَقد کدتَّ تَرکنُ إلیهم شَیئاً قَلیلا»؛ و بسا نزدیک بود تو را از آن‌چه بر تو وحى‌ مى‌کنیم، به حیله غافل کنند تا غیر از آن را بر‌ ما بربندى و آن‌گاه بى‌گمان تو را دوست گیرند و‌ اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک‌ بود اندک گرایشى به آنان بیابى». (سوره اسراء، ۷۴)
  • مجادله با رسول خدا(ص): واحدى از ابن‌ عبّاس نقل مى‌کند که ابوجهل و سران قریش بر آن شدند تا با پیامبر مجادله کنند و از او خواستند تا از کارهایش دست بردارد. وقتى پافشارى پیامبر را دیدند، تقاضاهاى دیگرى را مطرح کردند که این آیات، بیان‌گر آن است:[۴۳] «وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ ینْبُوعًا * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللَّهِ وَالْمَلَائِکةِ قَبِیلًا * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیک حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَینَا کتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا» (سوره اسراء، ۹۰-۹۳) و گفتند: هرگز به تو ایمان نمى‌آوریم، مگر آن‌که براى ما از زمین چشمه‌اى بجوشانى یا باغى‌ از خرما و انگور داشته باشى و در میانش، جویباران را جارى سازى یا پاره‌هایى از آسمان را چنان‌که گمان دارى بر [سر] ما بیندازى یا خدا و فرشتگان را رویاروى ما بیاورى یا تو را خانه‌اى از زر و زیور باشد و‌ بالا رفتنت را باور نکنیم، مگر آن‌که کتابى براى ما فرود آورى که بخوانیمش. بگو پاک و منزه است پروردگارم. آیا من جز بشرى هستم که‌ پیامبرم؟
  • تعصبی جاهلانه: «وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیک وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوک یجَادِلُونَک یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (سوره انعام، ۲۵) گفته‌اند: این آیه در شأن ابوجهل و دیگر سران مشرک نازل شده که گرد هم آمده تا در باب سخنان پیامبر گفتگو کنند. ابوسفیان گفت: من بعضى از گفته‌هاى او را حق مى‌دانم؛ اما ابوجهل از او خواست که هرگز به آن اقرار نکند و‌ در روایت دیگرى است که گفت: مرگ براى ما از اقرار به آن آسان‌تر است و این آیه نازل شد.[۴۴] از سدّى نقل شده که اخنس‌ بن‌ شریق در خلوت از ابوجهل درباره پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید و او گفت: به خدا سوگند! محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته؛ اما هنگامى که بنى قصى پرچم مکه‌ را بدست گرفتند؛ پرده‌دار کعبه شدند؛ سقایت حاجیان به دستشان افتاد و سپس نبوت! دیگر چه چیزى براى تیره‌هاى قریش مى‌ماند؟[۴۵] و این آیه در شأن آنان نازل شد: «فَإِنَّهُمْ لَا یکذِّبُونَک وَلَٰکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یجْحَدُونَ». (سوره انعام، ۳۳) طبرى از ابن‌ کعب نقل کرده که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نکرده؛ بلکه آن‌چه را آورده‌اى، تکذیب مى‌کنیم و خداوند این آیه را فرود‌آورد.[۴۶]
  • آزار دادن پیامبر(ص): روزى ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از حضرت، خشمگینانه ضربتى بر او وارد ساخت. گفته شده[۴۷] که آیه ۱۲۲ سوره انعام در این باره نازل شد: «أو مَن کانَ مَیتاً فأحیینه و جَعَلنا لَه نوراً یمشى بِه فِى‌النّاسِ کمَن مَثَلهُ فِى الظُّلُمت لَیسَ بِخارج مِنها کذلک زُینَ لِلکفرینَ ما کانوا یعمَلون». طبرى اقوالى را در تفسیر آیه‌ برمى‌شمرد؛ امّا در این‌ که مقصود از «کمَن مَثَلهُ فى‌الظُّلمت» ابوجهل است، تردید‌ نمى‌کند.[۴۸]
  • حسادت به رسول خدا: در ذیل آیه ۱۲۴ سوره انعام «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِی رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ» آمده است:[۴۹] ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضى نشده، هرگز از وى پیروى نمى‌کنیم جز این‌که بر ما نیز چون او وحى بیاید که آیه نازل شد: و چون آنان را نشانه‌اى بیاید، گویند هرگز ایمان نمى‌آوریم مگر آن‌که‌ مانند آن‌چه به پیامبران الهى داده شده، به ما نیز داده شود. [بگو] خداوند، بهتر مى‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.
  • به آیات قرآن گوش نکنید: «و‌قالَ الّذین کفروا لاتَسمَعوا لِهذَا القُرءانِ وَالغَوا فیه لَعلّکم تَغلِبون» (سوره فصلت، ۲۶)؛ از ابن‌ عباس روایت شده که ابوجهل مى‌گفت: هرگاه محمد قرآن مى‌خوانَد، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا آشکار نشود چه مى‌گوید. پس این آیه نازل شد؛[۵۰] گرچه ابوجهل خود نمى‌توانست از شنیدن قرآن دورى کند.[۵۱]
  • انذار دیگر سودی ندارد: برخى، آیه ۶ سوره بقره «إنّ الّذین کفروا سَواءٌ عَلیهم ءَأَنذَرتَهم أَم لم‌تُنذِرهم لایؤمِنون» را در شأن ابوجهل و[۵۲] بعضى نیز آن را درباره او و خانواده‌اش مى‌دانند.[۵۳]
  • تمسخر مؤمنان: برخی مفسرین، آیه «زُین لِلَّذینَ کفروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِن‌الّذین ءَامَنوا وَالّذین اتَّقوا فَوقَهم یومَ القیمَة وَاللّهُ یرزقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِساب» (سوره بقره، ۲۱۲) را درباره ابوجهل و دیگر بزرگان قریش مى‌دانند که از نعمت‌هاى دنیایى بهره‌مند بودند و مؤمنان فقیر را ریشخند مى‌کردند.[۵۴]
  • توطئه قتل پیامبر: «و‌إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المکرینَ»؛ و به یادآر که کافران در حق تو بداندیشى مى‌کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا آواره کنند و آنان مکر مى ورزند و خداوند [هم] مکر مى ورزد و خداوند بهترین مکرورزان است». (سوره انفال، ۳۰) ابوجهل مانند دیگر سران مشرک، هنگام آگاهى از تصمیم هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله به یثرب (مدینه) برآشفت و در طرح توطئه‌اى بر ضد حضرت در دارالندوه، شرکت و پیشنهاد قتل وى را مطرح کرد.[۵۵] ابن‌ سعد مى‌گوید: هر کس نظرى داد تا به ابوجهل رسید. وى گفت: از هر قبیله‌اى جوانى برگزینیم تا با شمشیر برهنه بر محمد هجوم آورند تا بنى عبدمناف، قاتل را نشناخته، توانایى انتقام نداشته باشند.[۵۶] و به پذیرش خون بهایى بسنده کنند. این پیشنهاد پذیرفته شد و اگر خبر جبرئیل به پیامبر و خوابیدن على علیه السلام بر جاى او در لیلة‌المبیت نمى‌بود، تصمیم قریش عملى مى‌شد.[۵۷] مفسّران آیه پیشین را در باب همین توطئه مى‌دانند که ابوجهل در آن نقشى فعال‌ داشت.[۵۸]
  • جدال بدون علم: در تفسیر قمى، ذکر شده که آیه ۸ سوره حج«و مِنَ‌النّاسِ مَن یجدِلُ فى اللّهِ بِغیرِ عِلم و لاهدًى ولاکتب مُنیر» در شأن ابوجهل نازل شده است.[۵۹]
  • پیشوای کفر: مفسّران، ابوجهل را یکى از پیشوایان کفر دانسته که در آیه ۱۲ سوره توبه، مسلمانان به ستیز با آنان مأمور شده‌اند:[۶۰]«فقتلوا أئِمّةَ الکفرِ إنَّهم لاأیمن‌ لَهُم لَعلَّهم ینتَهون».
  • تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام: ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر صلى الله علیه و آله تحریک کرده، مى‌گفت: محمد در یثرب فرود آمده؛ پیش‌ قراولان خویش را فرستاده و مى‌خواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این‌ که دنباله‌رو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانى است که هرگز ندیده‌ام و هیچ یک از اصحاب وى را مشاهده نکرده‌ام، جز این که با شیاطین همراه بود![۶۱] او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه مى‌فرماید: «إنّ الَّذینَ کفروا ینفِقونَ أمولهُم لیصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَینفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِم‌حسرَةً ثمَّ‌ یغلَبون وَالّذین‌ کفَروا إلى جَهنَّم یحشَرون»؛ کافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج‌ مى‌کنند. بزودى خرجش خواهند کرد؛ آن‌گاه مایه حسرت آنان مى‌شود و سرانجام، مغلوب مى‌گردند و کافران را در جهنم گرد مى‌آورند». (سوره انفال، ۳۶) واحدى، از کلبى نقل مى‌کند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکى از آنان ابوجهل بود؛[۶۲] همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد.[۶۳]
  • مرگ ابوجهل: ابوجهل سرانجام در جنگ بدر کشته و آیه ۵۰ سوره انفال درباره او و دیگر کشتگان مشرک نازل شد: «وَلَو تَرى إذ یتوَفَّى الّذینَ کفروا المَلئکةُ یضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ»؛ اگر بدانى آن‌گاه که فرشتگان جان کافران را مى‌گیرند و بر چهره‌ها و پشت‌هایشان مى‌کوبند و مى‌گویند: عذاب آتش را بچشید.[۶۴]
  • ابوجهل در آتش: ابوجهل، از مصادیق آیه «أفَمَن یلقى فِى‌النّارِ»[۶۵] (سوره فصلت، ۴۰) و نیز مصداقى از «لکلِّ أفّاک» (سوره جاثیه، ۷)[۶۶] و در ذیل آیه ۱۰ سوره قلم، یکى از افراد «حَلاّف مَهین» شمرده[۶۷] و از مصادیق «أفَمَن یمشِى مُکبّاً على وَجهِه» (سوره ملک، ۲۲) تلقّى شده است.[۶۸]

پانویس

  1. المغازى، ج‌۲، ص‌۴۹۱.
  2. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۶۲۳‌.
  3. المحبّر، ص‌۱۳۹.
  4. دایرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.
  5. دایرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامى، ج۵، ص۳۰۵.
  6. اخبار مکه، ج‌۲، ص‌۲۵۳.
  7. عیون‌الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۳۰.
  8. الاشتقاق، ص‌۱۵۵.
  9. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۳۷؛ الاشتقاق، ص‌۱۵۵.
  10. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۱۹.
  11. همان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  12. السیر و المغازى، ص‌۲۱۰.
  13. التعریف، ص‌۱۷۲.
  14. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۸.
  15. التعریف، ص‌۱۷۲.
  16. قرطبى، ج‌۱۵، ص‌۲۳۶.
  17. اسباب‌النزول، ص‌۳۸۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.
  18. السیر والمغازى، ص‌۱۶۱ و ۱۶۶.
  19. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۸۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص‌۸۲۶‌.
  20. الطبقات، ج‌۲، ص‌۹؛ یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.
  21. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۷۴.
  22. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.
  23. اسباب النزول، ص‌۳۸۱ و ۳۸۲.
  24. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۶‌.
  25. السیر والمغازى، ص‌۱۶۶.
  26. الاشتقاق، ص‌۱۴۷؛ انساب الاشراف ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  27. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  28. العقدالفرید، ج۲، ص‌۳۸۶.
  29. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۲۱.
  30. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۸۳.
  31. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۴۹‌.
  32. مجمع‌البیان، ج۱۰، ص‌۷۸۲ و ۷۸۳.
  33. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۷۷.
  34. الکشّاف، ج‌۴، ص‌۷۶۴.
  35. قمى، ج۲، ص۴۸۳.
  36. جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۴۷.
  37. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۱۹، ص‌۳۵.
  38. التعریف ص‌۲۲۷.
  39. روض الجنان، ج‌۱۴، ص‌۲۰۵.
  40. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱۹ و ۱۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۴۰۸.
  41. جامع‌البیان، مج‌۹، ج‌۱۵، ص‌۱۴۳.
  42. الدرّالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۳۱۸.
  43. اسباب النزول، ص‌۲۴۶ و ۲۴۷.
  44. بغوى، ج‌۱، ص‌۹۱.
  45. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  46. همان.
  47. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۵۵‌.
  48. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۸‌، ص‌۳۰.
  49. قرطبى، ج‌۷، ص‌۵۳‌.
  50. همان، ج‌۱۵، ص‌۲۳۲.
  51. السیر والمغازى، ص۱۸۹؛ سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۳۱۵.
  52. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۲۸.
  53. اسباب النزول، ص‌۲۶.
  54. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌.
  55. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.
  56. الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.
  57. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.
  58. مجمع البیان، ج‌۴، ص۸۲۶‌.
  59. قمى، ج۲، ص۷۹.
  60. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۱۱۳؛ مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۱۷.
  61. ابن کثیر، ج۳، ص۲۱۱.
  62. اسباب النزول، ص‌۱۹۵.
  63. یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.
  64. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۳۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۸۴۶‌.
  65. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۲؛ الدرّالمنثور، ج‌۷، ص‌۳۳۰.
  66. غررالتبیان، ص‌۴۷۴.
  67. روح المعانى، مج‌۱۶، ج‌۲۹، ص‌۴۷.
  68. قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۴۳.

منابع

  • "ابوجهل"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، جلد ۱.