رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

جابر بن عبدالله انصاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جليل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است.

نسب جابر

جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید.[۱] پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبة دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید.[۲]

کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است.[۳]

جابر در زمان پیامبر اکرم

اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود.[۴] باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است.

پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود.[۵] عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود.[۶] غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.[۷]

در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند.[۸] در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد.[۹]

با مرور تاریخ مغازی رسول خدا، معلوم می شود که جابر سهم چشمگیر و برجسته ای در آنها نداشته است. وی جوان مؤمنی بود که همراه دیگر مجاهدان در برخی غزوه ها به همراه پیامبر می جنگید و بعدها گزارشگر برخی از غزوه ها شد. شمار غزوه هایی که جابر در آنها حضور داشت به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از 27 غزوه پیامبر در 19 غزوه شرکت داشته است.[۱۰] جابر در برخی از سریّه ها نیز حضور داشته و در باره آنها گزارش داده است.[۳]

جابر در دوران خلفای نخستین

پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، جابر اعتبار خود را حفظ کرد، اما برخلاف شماری از اصحاب، به مشارکت در فعاليتهای سياسی و نظامی آن روزگار علاقه‌مند نبود و بيشتر در همان مدينه ثبات داشت؛ تنها می دانيم که به روزگار عمر وی از سوی خليفه به عنوان «عريف»[۱۱] و نمايندۀ قبيله‌ای از انصار که بدان تعلق داشت، برگزيده شد. بر اساس آنچه در منابع امامی شهرت دارد، جابر در کنار سلمان و ابوذر در شمار 6 يا 7 تن از صحابه است که در جريان سقيفه، نسبت به امام علی علیه السلام و شناختن حق امامت و جانشينی پيامبر صلی اللّه علیه وآله برای آن حضرت، به وی وفادار ماندند.

جابر در شمار نخستين بيعت‌کنندگان با امام علی (ع) به خلافت بود و در جنگ صفين در رکاب آن حضرت به جنگ با معاويه برخاست. در آستانۀ شهادت آن حضرت، آنگاه که در 40 قمری بسر بن ارطاة از سوی معاويه به مدينه تاخت و مردم را به بيعت معاويه فراخواند، جابر اين امر را «بيعت ضلال» خواند و رفتار معاويه با مردم مدينه را به نقد گرفت، و در سفری که به شام داشت، با وی برخوردی انتقادی کرد و صلۀ او را نپذيرفت.[۱۲]

ارتباط جابر با اهل بیت

جابر و امام حسین علیه السلام:

در واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام، جابر بن عبداللّه از پیرمردان مدینه، و نگران ذریه رسول خدا بود. امام حسین در مقام احتجاج با لشکریان عبیداللّه بن زیاد، جابر را از جمله شاهدان سخن خود معرفی کرده است.[۱۳] در اربعین شهادت امام حسین، جابر اولین زائر قبر امام بود و عطیه عوفی او را در این سفر همراهی می نمود.[۱۴] در این زمان جابر نابینا شده بود و با توجه به جایگاه رفیع او در بین مسلمانان به عنوان صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، زیارت او حاوی پیام ویژه تایید قیام امام حسین علیه السلام و اهتمام به زیارت آن حضرت بوده است.

در کتاب «بشارة المصطفى» چگونگی این زیارت به نقل از عطيّه عوفى چنین آمده است: «همراه جابر بن عبداللّه انصارى، براى زيارت قبر حسين بن على عليه السلام حركت كرديم. هنگامى كه به كربلا رسيديم، جابر به كرانه فرات نزديك شد و غسل كرد و پيراهن و ردايى به تن كرد و كيسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشيد و هيچ گامى برنداشت، جز آن كه ذكر خداى متعال گفت تا اين كه به قبر، نزديك شد و [به من] گفت: دست مرا بر قبر بگذار. چون دست او را بر قبر گذاشتم، بيهوش بر روى قبر افتاد. كمي آب بر او پاشيدم و هنگامى كه به هوش آمد، سه بار گفت: اى حسين! آنگاه گفت: دوست، پاسخ دوست را نمى دهد؟! سپس گفت: چگونه پاسخ دهى، در حالى كه خون رگهايت را بر ميان شانه ها و پشتت ريختند و ميان سر و پيكرت، جدايى انداختند؟! گواهى مى دهم كه تو، فرزند خاتم پيامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و چكيده هدايت و پنجمين فرد از اصحاب كسایی و فرزند سالار نقيبان و فرزند فاطمه، سَرور زنانى؟! و چگونه چنين نباشى در حالى كه از دست سَرور پيامبران غذا خورده اى و در دامان تقواپيشگان، پرورش يافته اى و از سينه ايمان شير نوشيده اى و با اسلام، تو را از شير گرفته اند. پاك زيستى و پاك رفتى؛ اما دلهاى مؤمنان، در فراق تو خوش نيست، بى آن كه در اين ترديدى رود كه همه اينها به خيرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مى دهم كه تو بر همان روشى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريّا رفت. آنگاه جابر، ديده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما، اى روح هايى كه گرداگردِ حسين فرود آمده، همراهش شديد! گواهى مى دهم كه نماز را به پا داشتيد و زكات داديد و به نيكى فرمان داديد و از زشتى، بازداشتيد و با مُلحدان جنگيديد و خدا را پرستيديد تا به شهادت رسيديد. سوگند به آن كه محمّد را به حق برانگيخت، در آنچه به آن درآمديد با شما شريك هستيم.

به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شريك باشيم]، با آن كه ما نه به درّه اى فرود آمديم و نه از كوهى بالا رفتيم و نه شمشيرى زديم، در حالى كه اينان سرهايشان از پيكر جدا شد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيوه شدند؟! جابر گفت: اى عطيّه! شنيدم كه حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «هر كس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود و هر كس كارِ كسانى را دوست داشته باشد، در كارشان شريك مى شود» و سوگند به آن كه محمّد را به حق به پيامبرى برانگيخت نيّت من و همراهانم همان است كه حسين عليه السلام و يارانش بر آن رفته اند».[۱۵]

جابر و امام سجاد علیه السلام:

در آغاز امامت امام سجاد عليه السلام یاران وی انگشت شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود و به سبب سالخوردگی از تعقیب حجاج بن یوسف در امان مانده بود.[۳]

جابر و امام باقر علیه السلام:

ماجرای ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر عليه السلام در منابع گزارش شده است.[۱۶] جابر از پیامبر اکرم شنیده بود که تو چندان عمر می کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می کنی، او شکافنده علم (یَبْقَرُ العلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان.[۱۷] جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می کرد: «یا باقَرالعلم»! سرانجام روزی محمد بن علی را یافت و سخن پیامبر را یادآور شد، کودک را بوسید و سلام پیامبر را به او رساند.[۱۸]

نقل احادیث مشهور توسط جابر

نام جابر انصاری در نقل احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر،[۱۹] حدیث ثقلین،[۲۰] حدیث مدینة العلم[۲۱]، حدیث منزلت،[۲۲] حدیث ردّ شمس[۲۳] و حدیث سدّالابواب.[۲۴]

وی همچنین راوی احادیثی بوده که در آن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله امامان پس از خود را نام برده[۲۵] و نیز ویژگیهای حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شناسانده است.[۲۶] «حدیث لوح» از جمله احادیث مشهور است که جابر آن را روایت کرده و نامهای دوازده امام جانشین پیامبر در آن آمده است.[۳]

جابر انصاری در منابع امامیه

شخصیت جابر در منابع رجالی شیعه محترم و تأیید شده است. وی از اصحاب ائمه علیهم السلام (از امام علی تا امام باقر)، دانسته شده است[۲۷] اما باید توجه داشت که جابر در زمان امامت امام سجاد از دنیا رفت و امام باقر هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می برد؛ از این رو، نمی توان جابر را از اصحاب امام باقر دانست.[۲۸] در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل شهرت روایات در مدحش، نیازی به توثیق ندارد.[۲۹] کَشّی از رجال شناسان شیعه، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند که به «شُرطة الخمیس» شهرت داشتند.

در نگاه جابر، حضرت علی چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم، میزان حق تلقی می شد و منافقان را با بغض داشتن به او می شناختند.[۳۰] جابر از کوچه های مدینه می گذشت و در مجالس انصار شرکت می جست و به ایشان نصیحت می کرد که فرزندان خود را با دوستی علی علیه السلام تربیت کنند و می گفت آن کس که علی را بهترین خلق خدا نداند، ناسپاسی کرده است [۳۱]. سخن معروف جابر درباره حضرت علی که می گوید: «علیٌّ خیرُ البَشر»، الهام بخش مؤلف شیعی به نام جعفر بن احمد قمی شد تا در کتابش به نام «نوادر الاثر فی علیّ خیر البشر»، ثلث روایات خود را از جابر نقل کند.[۳]

شخصیت علمی جابر

جابر از آن گروه صحابه ای است که احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده اند. در منابع روایی و سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه مذاهب اسلامی بوده است. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را مجتهد و فقیه خوانده است.[۳۲]

جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی واسطه حدیث پیامبر از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود.

جابر در مسجد نبوی حلقه درس داشت و حدیث املا می کرد و شماری از تابعین از وی علم می آموختند و حدیث او را می نوشتند [۳۳].

از جابر افراد فراوانی حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه ، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند.[۳۴]

از امامان شیعه ، امام باقر، و نیز امام صادق و امام کاظم به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابربن عبداللّه نقل کرده اند [۳۵]

بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبیر ، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته اما ذهبی [۳۶] از او با عنوان «مفتی مدینه » یاد کرده است . باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است ، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانة شیعه آمده ، اندک است. شیخ طوسی در کتاب الخلاف ، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است.

در تفسیر قرآن کریم ، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن ، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است.[۳]

فرزندان و نسل جابر

از فرزندان جابر، از عبدالرحمان ، محمد ( رجوع کنید به همانجا)، محمود، عبداللّه [۳۷] و عقیل [۳۸] یاد شده است . از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه [۳۹] و بخارا [۴۰] گزارشهایی در دست است . در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری ، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر، بود [۳]

وفات

جابر در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانة خدا در مکه زیست . در آن مدت ، بزرگانی از تابعین ، مانند عطاءبن ابی رَباح و عمروبن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت[۴۱]. مِزّی ([۴۲] روایتهایی در بارة سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای 68 تا 79، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان ، از وفات جابر در سال 78 و در 94 سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان ، والی مدینه ، بر وی نماز گزارد[۳]

پانویس

  1. ( رجوع کنید به ابن سعد، ج 3، قسم 2، ص 104ـ105؛ ابن عساکر، ج 11، ص 208)
  2. بلاذری، ج 1، ص 286؛ ابن عساکر، ج 11، ص 208، 211؛ قس ابن حَبّان ، ص 30 که از حضور عبداللّه و فرزندش جابر در بیعتِ عقبة اول و دوم سخن گفته است.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ دانشنامه جهان اسلام، مدخل"جابربن عبدالله انصاری، از احمد بادکوبه هزاوه
  4. ابن قُتَیبَه ، ص 307؛ ذهبی ، ج 3، ص 192
  5. ابن قتیبه، همانجا.
  6. (ذهبی ، ج 3، ص 191)
  7. ( رجوع کنید به ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 34؛ بلاذری ، ج 1، ص 402ـ403)
  8. ( رجوع کنید به ابن سعد، ج 8، ص 248؛ ابن کثیر، ج 4، ص 99ـ100)
  9. (ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 43ـ44).
  10. (ابن عساکر، ج 11، ص 214، 216ـ217، قس ص 219 که در آن به شرکت جابر در شانزده غزوه اشاره کرده است )
  11. عریف فردی از قبیله بود که خلیفه وی را به ریاست قبیله یا طایفه منصوب می کرد و او رابط خلیفه و افراد قبیله به شمار می آمد.(دانشنامه جهان اسلام، مدخل جابر بن عبدالله انصاری)
  12. دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 17، مدخل "جابر بن عبدالله انصاری" از احمد پاکتچی
  13. ( رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 97؛ ابن اثیر، 1385ـ1386، ج 4، ص 62)
  14. طوسی ، مصباح ، ص 787؛ نیز رجوع کنید به عمادالدین طبری ، ص 74ـ 75.؛منتهى الآمال، ج 1، حوادث اربعين؛ نفس المهموم ص 322؛ بحارالانوار، ج 98، ص 328.
  15. محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ج8، ص387
  16. (از جمله رجوع کنید به ابن سعد، ج 5، ص 164)
  17. ( رجوع کنید به کلینی ، ج 1، ص 304، 450ـ469؛ مفید، ج 2، ص 159)
  18. کشی ، ص 41ـ42؛ نیز رجوع کنید به کلینی ، ج 1، ص 469ـ470؛ ابن عساکر، ج 54، ص 275ـ276
  19. رجوع کنید به امینی ، ج 1، ص 57ـ60
  20. (صفّار قمی ، ص 414)
  21. رجوع کنید به ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 34
  22. رجوع کنید به ابن بابویه ، 1361 ش ، ص 74
  23. رجوع کنید به مفید، ج 1، ص 345ـ346
  24. رجوع کنید به ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 189ـ190
  25. رجوع کنید به ابن بابویه ، 1363 ش ، ج 1، ص 258ـ259؛ ابن شهر آشوب ، ج 1، ص 282
  26. رجوع کنید به ابن بابویه ، 1363 ش ، ج 1، ص 253، 286، 288
  27. رجوع کنید به برقی، ص 3، 7ـ9؛ طوسی ، رجال ، ص 59، 93، 99، 111، 129.
  28. ( رجوع کنید به خوئی ، ج 4، ص 16؛ تستری ، ج 2، ص 519 ـ521)
  29. ( رجوع کنید بهمازندرانی حائری ، ج 2، ص 212؛ خوئی ، ج 4، ص 12، 15)
  30. (کشی ، ص 40ـ41؛ نیز رجوع کنید به ابن عساکر، ج 42، ص 284)
  31. (همان ، ص 44)
  32. (ج 3، ص 189)
  33. رجوع کنید به ابن عساکر، ج 11، ص 233؛ خطیب بغدادی ، 1974، ص 104؛ ابن حجر عسقلانی ، ج 1، ص 435
  34. برای آگاهی از فهرست کامل راویان حدیث از جابر رجوع کنید به مزّی ، ج 4، ص 444ـ 448؛ واثقی ، ص 108ـ 118
  35. برای نمونه رجوع کنید به ابن اشعث کوفی ، ص 22، 44، 47؛ کلینی ، ج 1، ص 532، ج 2، ص 373، ج 3، ص 233ـ234، ج 5، ص 528 ـ 529، ج 8، ص 144، 168ـ169؛ ابن بابویه ، 1404، ج 1، ص 47، ج 2، ص 74.
  36. (ج 3، ص 190)
  37. ( رجوع کنید به ابن حَزْم ، جمهرة انساب ، ص 359)
  38. ( رجوع کنید به مِزّی ، ج 4، ص 446)
  39. (تونس امروزی ؛ رجوع کنید به ابن حزم ، جمهرة انساب ، همانجا)
  40. ( رجوع کنید به ابن اثیر، 1385ـ1386، ج 10، ص 545)
  41. ذهبی ، سیر ، ج 3، ص 191ـ192
  42. ج 4، ص 453ـ545

منابع

  • حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال قسمت اول، باب اول: در تاريخ حضرت خاتم الانبياء
  • دانشنامه جهان اسلام، مدخل "جابر بن عبدالله انصاری" از احمد بادکوبه هزاوه.
  • واد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
  • دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 17، مدخل "جابر بن عبدالله انصاری" از احمد پاکتچی
  • محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی