بنی مدلج: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن 1 رده)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[فرهنگ قرآن]]}}
+
«بنى مُدلِج» از قبایل عدنانى ساکن در [[عربستان]] و داراى شهرت در قیافه‌شناسى بودند.<ref>ر.ک: جمهرة انساب العرب، ص‌۱۸۷؛ الانساب، سمعانى، ج‌۵، ص‌۲۳۲.</ref> آنان از قبایل مشرکی بودند که با [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله پیمان داشتند. مفسران، [[شأن نزول]] برخی آیات [[قرآن کریم]] را در ارتباط با این قبیله دانسته‌اند.
  
بنى‌مدلج، شاخه‌اى از بنى‌مُرة بن عبد مناة بن كنانه و داراى شهرت در قيافه‌شناسى بودند.<ref>ر.ك: جمهرة انساب العرب، ص‌187؛ الانساب، سمعانى، ج‌5، ص‌232.</ref>
+
== موقعیت و ویژگیهای بنى‌مدلج ==
 +
«بنى مُدلِج» شاخه‌اى از بنى‌مُرة بن عبد مناة بن کنانه بودند. برخى منابع حکایت از آن دارند که بنى‌مدلج، میان [[مکه]] و [[مدینه]] سمت ساحل دریاى سرخ ساکن بودند. بنى مدلج افزون بر کشاورزى، از راه شکار حیوانات دریایى گذران زندگى مى کرده اند. پرسش ایشان از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله درباره [[وضو]] گرفتن با آب دریا به هنگامى که در دریا هستند گواه بر این مطلب است.<ref>مسند احمد، ج ۵، ص ۳۶۵؛ سنن الدارمى، ج ۱، ص ۱۸۶.</ref>
  
برخى مفسران، نزول آيه 168 [[سوره بقره]](2) را در شأن آنان و ديگر قبايلى دانسته‌اند كه از روى هوا و هوس، خوردن برخى چيزهاى پاك را بر خود [[حرام]] كرده بودند.<ref>كشف‌الأسرار، ج‌1، ص‌450؛ مجمع‌البيان، ج‌1‌-‌2، ص‌459.</ref> بر اساس روايتى، نزول آيه 90 [[سوره نساء]](4) درباره بنى‌مدلج دانسته شده كه با پيامبر صلى الله عليه و آله پيمان بستند كه ما نه با شما خواهيم بود و نه در برابر شما و خداوند، مسلمانان را از تعرّض به آنها نهى كرد.<ref>الكشّاف، ج1، ص547؛ مجمع‌البيان، ج3-4، ص‌135.</ref>
+
بنى مدلج پیش از [[اسلام]] به چند امر شهره بودند و شهرت عمده آنان در میان قبایل عرب به چیرگى در قیافه شناسى بود.<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۸۲.</ref> این علم که عرب به دانستن آن مى بالید، براى تشخیص هویت فرد و شناسایى رد پا به کار مى رفت. تسلط ایشان به این علم به اندازه اى بود که در برخى اخبار، قیافه شناسى تنها به بنى مدلج اختصاص یافته است.
  
برخى نزول آيه 26 [[سوره اعراف]](7) را نيز در ارتباط با آنان دانسته‌اند كه جهت تقرب به خدا به صورت عريان طواف مى‌كردند.<ref> كشف‌الأسرار، ج‌3، ص‌583.</ref>
+
افزون بر این، بنى مدلج را از قبایلى که زبان عربى اصیل و خالص دارند شمرده اند، ازاین رو [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] در پى یافتن معناى واژه «حَرَج» در آیه {{متن قرآن|«ما جَعَلَ عَلَیکم فِى الدّینِ مِن حَرَجٍ»}} ([[سوره حج]]، ۷۸)، دستور داد از یکى از بنى مدلج پرسش کنند.<ref>السنن الکبرى، ج ۱۰، ص ۱۱۳.</ref> آنان به لحاظ جسمانى و مشخصات ظاهرى نیز داراى ویژگیهایى بوده اند، چنان که رنگ پوست مردمان این قبیله سفید وصف شده و زنانشان به سفیدى پوست شهره بودند.<ref>غریب الحدیث، ج ۳، ص ۳۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۳۱۲.</ref>
  
 +
== بنى‌مدلج در عصر رسول خدا ==
 +
در عصر [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله در چندین حادثه از بنى مدلج یاد شده است؛ نخست هنگام [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] از [[مکه]] به [[مدینه]] که گذر آن حضرت بر آبى از بنى مدلج افتاد و حوضهاى آب بنى مدلج که براى کشاورزى یا دامدارى از آن استفاده مى کردند در نظر آن حضرت پسندیده آمد.<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۷۴؛ المحبر، ص ۱۱۰؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۶۶.</ref> در این اوان که [[قریش]] در پى یافتن رسول خدا براى دستگیرى وى جایزه تعیین کرده بود، سراقة بن مالک مدلجى که متوجه حضور پیامبر در منطقه ایشان شده بود به تعقیب آن حضرت پرداخت؛ اما نتوانست آن حضرت را دستگیر کند.<ref>تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۰.</ref> کتب سیره و تاریخ ظهور کراماتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله را در این باره ثبت کرده اند.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۳۸.</ref>
 +
 +
پس از حضور پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه در [[ماه جمادی الثانی|جمادى الآخر]] سال دوم، هنگامى که آن حضرت در جریان [[غزوه ذوالعشیره|غزوه ذوالعشیره]] براى تعقیب کاروان تجارى قریش به منطقه مسکونى ایشان در ذوالعشیره رفت، آنان به گرمى از رسول خدا پذیرایى کردند<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۳۶.</ref> و پیامبر با آنان پیمان عدم تعرض بست.<ref>السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰.</ref>
 +
 +
از پیمان بنى مدلج در سال دوم هجرى تا پس از [[صلح حدیبیه]] در سال ششم رخداد خاصى گزارش نشده است. پیش از [[فتح مکه]] در سال هشتم، پیامبر تصمیم گرفته بود دسته اى را به فرماندهى [[خالد بن ولید]] به سوى بنى مدلج اعزام کند.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۴۵۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۴۶.</ref> احتمالًا در این مدت تحرکاتى داشته اند؛ اما این اقدامات، به مسلمانان صدمه اى نرسانیده بود. رسول خدا با توجه به روابط تاریخى قریش و مدلجیها تصمیم به این اعزام گرفت؛ امّا با حضور سراقه مدلجى در مدینه و سخنان او با پیامبر، خالد رفتار ملایم ترى با مدلجیان اتخاذ کرد و آنان نیز بر اثر همپیمانى با قریش عهد کردند دیگر هیچ گروهى را بر ضدّ پیامبر یارى ندهند و [[اسلام]] آوردن خود را به اسلام قریش مشروط ساختند.
 +
 +
با این همه در سال هشتم هجرى که پیامبر عازم [[فتح مکه]] بود، برخى یاران آن حضرت، در منطقه قدید پیشنهاد حمله به بنى مدلج را مطرح کردند؛ ولى پیامبر نپذیرفت،<ref>اعلام الورى، ج ۱، ص ۲۲۷.</ref> بر این اساس این قبیله تا آن زمان بر [[شرک]] خود مانده بود و روابطشان با دولت نبوى بر اساس پیمانهاى عدم تعرض تعیین مى شد.
 +
 +
پس از فتح مکه در دو حادثه از بنى مدلج یاد شده است: نخست آنکه [[خزاعه]] در برابر قتلى که بنوبکر از آنان انجام داده بود، فردى از قبیله مخالف را کشت. پیامبر پرداخت [[دیه|دیه]] را براى بنوبکر مقرر فرمود که بنى مدلج نیز در پرداخت دیه مقتول بکرى با خزاعه سهیم شدند<ref>المغازى، ج ۲، ص ۸۴۵.</ref>، زیرا بنى کعب از تیره هاى خزاعه با بنى مدلج همپیمان بودند. همچنین پس از فتح مکه، رسول خدا صلى الله علیه و آله [[خالد بن ولید]] را به سوى قبیله اى کنانى به نام [[بنی جذیمه]] فرستاد که بنى مدلج و برخى قبایل دیگر، خالد را همراهى کردند.<ref>السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۸۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۳۴۱.</ref>
 +
 +
== بنى‌مدلج پس از رسول خدا ==
 +
پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت رسول خدا]](صلى الله علیه و آله)، بنى مدلج از اطاعت دولت [[مدینه]] سر برتافت و با اعلام اینکه حاضر به دادن [[زکات]] نیست، با طلیحه اسدى (از مدعیان [[نبوت]]) همراه شد.<ref>تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴۷۶.</ref> 
 +
 +
بنومدلج پس از این در فتوحات شرکت کردند و در خربتاى [[مصر]] مسکن گزیده، با ذُبحان از قبایل حِمْیرى همپیمان شدند. این قبیله همچنین در سال ۲۳ قمرى همراه [[عمرو بن عاص]] در فتح طرابلس غرب شرکت کردند.<ref>فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۹۵؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۵.</ref>
 +
 +
قتل [[عثمان]] براى مدلجیان ناگوار بود، ازاین رو از طریق یزید بن حارث مدلجى به [[قیس بن سعد|قیس بن سعد]] والى امیرمؤمنان، [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام بر مصر، پیام رساندند که با وى سر ستیز ندارند؛ اما از وى خواستند همچون دوره رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد.<ref>الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲؛ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۵۵۱.</ref> قیس بن سعد هنگامى که کارگزارى مصر را به [[محمد بن ابی بکر|محمد بن ابى بکر]] واگذاشت، بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان براى وى مشکل ساز نخواهند بود.<ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۲۷.</ref>
 +
 +
بنى مدلج در ناآرامیهاى دوره [[مأمون]] (۱۹۸- ۲۱۸ ه.ق) در اسکندریه مصر نقش برجسته اى داشتند و در نهایت سرکوب شدند. آنان در دوره تسلط ترکان بر دستگاه [[خلافت]]، بر اثر فشارهاى والیان ترک آن مناطق سر به شورش برداشتند.<ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۵۳.</ref>
 +
 +
== بنى‌مدلج در شأن نزول آیات==
 +
از جمله آدابى که بنى مدلج و برخى قبایل دیگر در عصر [[جاهلیت|جاهلى]] از روى هوا و هوس بدان عمل مى کردند، [[حرام]] کردن برخى چارپایان بر خود با عنوان «بحیره» و «سائبه» بود که آیه ۱۶۸ [[سوره بقره]]: {{متن قرآن|«یاایهَا النّاسُ کلوا مِمّا فِى الارضِ حَلالًا طَیبًا و لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ انَّهُ لَکم عَدُوٌّ مُبین»}}، در این باره نازل شد و از آنان خواست از هر آنچه [[حلال]] است بخورند و از گامهاى [[شیطان]] پیروى نکنند.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۶۷.</ref>
 +
 +
این پندار که خدا ([[الله]]) فرزند دارد، از پندارهایى است که در دوره جاهلى به بنى مدلج نسبت داده اند. برخى مفسران ذیل آیات ۱۵۱-۱۵۲ [[سوره صافات|سوره صافّات]]: {{متن قرآن|«الا انَّهُم مِن افکهِم لَیقولون * ولَدَ اللَّهُ و انَّهُم لَکاذِبون»}}؛ (اینان از دروغ پردازى خود قطعاً خواهند گفت: خدا فرزند زاد و هر آینه آنها دروغگویند)، گفته اند گروهى که چنین سخن مى گفتند بنى مدلج بودند که به زعم ایشان [[فرشتگان]] فرزندان خدا بودند.<ref>تفسیر ثعالبى، ج ۵، ص ۵۰.</ref>
 +
 +
همچنین مفسران ذیل آیه ۱۰۳ [[سوره مائده]]: {{متن قرآن|«ما جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحیرَةٍ و لا سابَةٍ و لا وصیلَةٍ و لا حامٍ ...»}} سخن [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله در این زمینه را نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: اولین کسى که چارپایان را بدین صورت حرام کرد و خود نیز بدان پاى بند نماند مردى از بنى مدلج بود.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۳۳۷؛ جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۱۷.</ref>
 +
 +
برخى [[شأن نزول]] آیه ۲۶ [[سوره اعراف]]: {{متن قرآن|«یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا...»}} را نیز در ارتباط با آنان دانسته‌اند که جهت تقرب به خدا به صورت عریان [[طواف]] مى‌کردند.<ref>  کشف‌الأسرار، ج‌۳، ص‌۵۸۳.</ref>
 +
 +
برخى مفسران نزول آیه ۹۰ [[سوره نساء]] را به بنى مدلج مرتبط دانسته اند که نه خواهان مبارزه با پیامبر بودند و نه خواهان رویارویى با [[قریش]].<ref>التبیان، ج ۳، ص ۲۸۵؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۵۲.</ref> بر اساس مفاد این [[آیه]] مؤمنان مأمور شده اند با کافران مبارزه کنند، مگر آنان که با مسلمانان پیمان دارند یا کافرانى که نزد مسلمانان آمده اند و از اینکه با قوم خود (همپیمانان قریشى) یا با مسلمانان بجنگند ناراحت اند. اینان اگر در پى جنگ افروزى نیستند باید با آنان در آشتى به سر برند: {{متن قرآن|«الَّا الَّذینَ یصِلونَ الى قَومٍ بَینَکم و بَینَهُم میثاقٌ او جاءوکم حَصِرَت صُدورُهُم ان یقاتِلوکم او یقاتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکم فَلَقاتَلوکم فَانِ اعتَزَلوکم فَلَم یقاتِلوکم و القَوا الَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکم عَلَیهِم سَبیلا»}}.
 +
 +
در سال نهم هجری بنا به فرمان پیامبر، مشرکان از حضور در مکه منع شدند و تنها قبایل مشرک همپیمان با آن حضرت از جمله بنى مدلج از این حکم مستثنا شدند که این امر در آیات نخست [[سوره توبه]] انعکاس یافت. این آیات، اعلام بیزارى خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله از مشرکان و لغو یک جانبه همه پیمانهایى است که با مسلمانان داشتند، مگر آنان که به عهد و پیمان خود وفادار ماندند و دیگران را برضدّ مسلمانان یارى نکردند:<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۸۰؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۸.</ref> {{متن قرآن|«الَّا الَّذینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم ینقُصوکم شیئا ولَم یظاهِروا عَلَیکم احَدًا فَاتِمّوا الَیهِم عَهدَهُم الى مُدَّتِهِم ...»}}. (سوره توبه، ۴)
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* فرهنگ قرآن، جلد6.
+
*دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۶، ص ۲۷۵.
 
+
*فرهنگ قرآن، ج ۶.
 
[[رده:قبایل]]
 
[[رده:قبایل]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۳

«بنى مُدلِج» از قبایل عدنانى ساکن در عربستان و داراى شهرت در قیافه‌شناسى بودند.[۱] آنان از قبایل مشرکی بودند که با پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پیمان داشتند. مفسران، شأن نزول برخی آیات قرآن کریم را در ارتباط با این قبیله دانسته‌اند.

موقعیت و ویژگیهای بنى‌مدلج

«بنى مُدلِج» شاخه‌اى از بنى‌مُرة بن عبد مناة بن کنانه بودند. برخى منابع حکایت از آن دارند که بنى‌مدلج، میان مکه و مدینه سمت ساحل دریاى سرخ ساکن بودند. بنى مدلج افزون بر کشاورزى، از راه شکار حیوانات دریایى گذران زندگى مى کرده اند. پرسش ایشان از پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وضو گرفتن با آب دریا به هنگامى که در دریا هستند گواه بر این مطلب است.[۲]

بنى مدلج پیش از اسلام به چند امر شهره بودند و شهرت عمده آنان در میان قبایل عرب به چیرگى در قیافه شناسى بود.[۳] این علم که عرب به دانستن آن مى بالید، براى تشخیص هویت فرد و شناسایى رد پا به کار مى رفت. تسلط ایشان به این علم به اندازه اى بود که در برخى اخبار، قیافه شناسى تنها به بنى مدلج اختصاص یافته است.

افزون بر این، بنى مدلج را از قبایلى که زبان عربى اصیل و خالص دارند شمرده اند، ازاین رو خلیفه دوم در پى یافتن معناى واژه «حَرَج» در آیه «ما جَعَلَ عَلَیکم فِى الدّینِ مِن حَرَجٍ» (سوره حج، ۷۸)، دستور داد از یکى از بنى مدلج پرسش کنند.[۴] آنان به لحاظ جسمانى و مشخصات ظاهرى نیز داراى ویژگیهایى بوده اند، چنان که رنگ پوست مردمان این قبیله سفید وصف شده و زنانشان به سفیدى پوست شهره بودند.[۵]

بنى‌مدلج در عصر رسول خدا

در عصر رسول خدا صلى الله علیه و آله در چندین حادثه از بنى مدلج یاد شده است؛ نخست هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه که گذر آن حضرت بر آبى از بنى مدلج افتاد و حوضهاى آب بنى مدلج که براى کشاورزى یا دامدارى از آن استفاده مى کردند در نظر آن حضرت پسندیده آمد.[۶] در این اوان که قریش در پى یافتن رسول خدا براى دستگیرى وى جایزه تعیین کرده بود، سراقة بن مالک مدلجى که متوجه حضور پیامبر در منطقه ایشان شده بود به تعقیب آن حضرت پرداخت؛ اما نتوانست آن حضرت را دستگیر کند.[۷] کتب سیره و تاریخ ظهور کراماتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله را در این باره ثبت کرده اند.[۸]

پس از حضور پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه در جمادى الآخر سال دوم، هنگامى که آن حضرت در جریان غزوه ذوالعشیره براى تعقیب کاروان تجارى قریش به منطقه مسکونى ایشان در ذوالعشیره رفت، آنان به گرمى از رسول خدا پذیرایى کردند[۹] و پیامبر با آنان پیمان عدم تعرض بست.[۱۰]

از پیمان بنى مدلج در سال دوم هجرى تا پس از صلح حدیبیه در سال ششم رخداد خاصى گزارش نشده است. پیش از فتح مکه در سال هشتم، پیامبر تصمیم گرفته بود دسته اى را به فرماندهى خالد بن ولید به سوى بنى مدلج اعزام کند.[۱۱] احتمالًا در این مدت تحرکاتى داشته اند؛ اما این اقدامات، به مسلمانان صدمه اى نرسانیده بود. رسول خدا با توجه به روابط تاریخى قریش و مدلجیها تصمیم به این اعزام گرفت؛ امّا با حضور سراقه مدلجى در مدینه و سخنان او با پیامبر، خالد رفتار ملایم ترى با مدلجیان اتخاذ کرد و آنان نیز بر اثر همپیمانى با قریش عهد کردند دیگر هیچ گروهى را بر ضدّ پیامبر یارى ندهند و اسلام آوردن خود را به اسلام قریش مشروط ساختند.

با این همه در سال هشتم هجرى که پیامبر عازم فتح مکه بود، برخى یاران آن حضرت، در منطقه قدید پیشنهاد حمله به بنى مدلج را مطرح کردند؛ ولى پیامبر نپذیرفت،[۱۲] بر این اساس این قبیله تا آن زمان بر شرک خود مانده بود و روابطشان با دولت نبوى بر اساس پیمانهاى عدم تعرض تعیین مى شد.

پس از فتح مکه در دو حادثه از بنى مدلج یاد شده است: نخست آنکه خزاعه در برابر قتلى که بنوبکر از آنان انجام داده بود، فردى از قبیله مخالف را کشت. پیامبر پرداخت دیه را براى بنوبکر مقرر فرمود که بنى مدلج نیز در پرداخت دیه مقتول بکرى با خزاعه سهیم شدند[۱۳]، زیرا بنى کعب از تیره هاى خزاعه با بنى مدلج همپیمان بودند. همچنین پس از فتح مکه، رسول خدا صلى الله علیه و آله خالد بن ولید را به سوى قبیله اى کنانى به نام بنی جذیمه فرستاد که بنى مدلج و برخى قبایل دیگر، خالد را همراهى کردند.[۱۴]

بنى‌مدلج پس از رسول خدا

پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، بنى مدلج از اطاعت دولت مدینه سر برتافت و با اعلام اینکه حاضر به دادن زکات نیست، با طلیحه اسدى (از مدعیان نبوت) همراه شد.[۱۵]

بنومدلج پس از این در فتوحات شرکت کردند و در خربتاى مصر مسکن گزیده، با ذُبحان از قبایل حِمْیرى همپیمان شدند. این قبیله همچنین در سال ۲۳ قمرى همراه عمرو بن عاص در فتح طرابلس غرب شرکت کردند.[۱۶]

قتل عثمان براى مدلجیان ناگوار بود، ازاین رو از طریق یزید بن حارث مدلجى به قیس بن سعد والى امیرمؤمنان، امام على علیه السلام بر مصر، پیام رساندند که با وى سر ستیز ندارند؛ اما از وى خواستند همچون دوره رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد.[۱۷] قیس بن سعد هنگامى که کارگزارى مصر را به محمد بن ابى بکر واگذاشت، بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان براى وى مشکل ساز نخواهند بود.[۱۸]

بنى مدلج در ناآرامیهاى دوره مأمون (۱۹۸- ۲۱۸ ه.ق) در اسکندریه مصر نقش برجسته اى داشتند و در نهایت سرکوب شدند. آنان در دوره تسلط ترکان بر دستگاه خلافت، بر اثر فشارهاى والیان ترک آن مناطق سر به شورش برداشتند.[۱۹]

بنى‌مدلج در شأن نزول آیات

از جمله آدابى که بنى مدلج و برخى قبایل دیگر در عصر جاهلى از روى هوا و هوس بدان عمل مى کردند، حرام کردن برخى چارپایان بر خود با عنوان «بحیره» و «سائبه» بود که آیه ۱۶۸ سوره بقره: «یاایهَا النّاسُ کلوا مِمّا فِى الارضِ حَلالًا طَیبًا و لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ انَّهُ لَکم عَدُوٌّ مُبین»، در این باره نازل شد و از آنان خواست از هر آنچه حلال است بخورند و از گامهاى شیطان پیروى نکنند.[۲۰]

این پندار که خدا (الله) فرزند دارد، از پندارهایى است که در دوره جاهلى به بنى مدلج نسبت داده اند. برخى مفسران ذیل آیات ۱۵۱-۱۵۲ سوره صافّات: «الا انَّهُم مِن افکهِم لَیقولون * ولَدَ اللَّهُ و انَّهُم لَکاذِبون»؛ (اینان از دروغ پردازى خود قطعاً خواهند گفت: خدا فرزند زاد و هر آینه آنها دروغگویند)، گفته اند گروهى که چنین سخن مى گفتند بنى مدلج بودند که به زعم ایشان فرشتگان فرزندان خدا بودند.[۲۱]

همچنین مفسران ذیل آیه ۱۰۳ سوره مائده: «ما جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحیرَةٍ و لا سابَةٍ و لا وصیلَةٍ و لا حامٍ ...» سخن پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه را نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: اولین کسى که چارپایان را بدین صورت حرام کرد و خود نیز بدان پاى بند نماند مردى از بنى مدلج بود.[۲۲]

برخى شأن نزول آیه ۲۶ سوره اعراف: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا...» را نیز در ارتباط با آنان دانسته‌اند که جهت تقرب به خدا به صورت عریان طواف مى‌کردند.[۲۳]

برخى مفسران نزول آیه ۹۰ سوره نساء را به بنى مدلج مرتبط دانسته اند که نه خواهان مبارزه با پیامبر بودند و نه خواهان رویارویى با قریش.[۲۴] بر اساس مفاد این آیه مؤمنان مأمور شده اند با کافران مبارزه کنند، مگر آنان که با مسلمانان پیمان دارند یا کافرانى که نزد مسلمانان آمده اند و از اینکه با قوم خود (همپیمانان قریشى) یا با مسلمانان بجنگند ناراحت اند. اینان اگر در پى جنگ افروزى نیستند باید با آنان در آشتى به سر برند: «الَّا الَّذینَ یصِلونَ الى قَومٍ بَینَکم و بَینَهُم میثاقٌ او جاءوکم حَصِرَت صُدورُهُم ان یقاتِلوکم او یقاتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکم فَلَقاتَلوکم فَانِ اعتَزَلوکم فَلَم یقاتِلوکم و القَوا الَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکم عَلَیهِم سَبیلا».

در سال نهم هجری بنا به فرمان پیامبر، مشرکان از حضور در مکه منع شدند و تنها قبایل مشرک همپیمان با آن حضرت از جمله بنى مدلج از این حکم مستثنا شدند که این امر در آیات نخست سوره توبه انعکاس یافت. این آیات، اعلام بیزارى خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله از مشرکان و لغو یک جانبه همه پیمانهایى است که با مسلمانان داشتند، مگر آنان که به عهد و پیمان خود وفادار ماندند و دیگران را برضدّ مسلمانان یارى نکردند:[۲۵] «الَّا الَّذینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم ینقُصوکم شیئا ولَم یظاهِروا عَلَیکم احَدًا فَاتِمّوا الَیهِم عَهدَهُم الى مُدَّتِهِم ...». (سوره توبه، ۴)

پانویس

  1. ر.ک: جمهرة انساب العرب، ص‌۱۸۷؛ الانساب، سمعانى، ج‌۵، ص‌۲۳۲.
  2. مسند احمد، ج ۵، ص ۳۶۵؛ سنن الدارمى، ج ۱، ص ۱۸۶.
  3. مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۸۲.
  4. السنن الکبرى، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
  5. غریب الحدیث، ج ۳، ص ۳۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۳۱۲.
  6. مسند احمد، ج ۴، ص ۷۴؛ المحبر، ص ۱۱۰؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۶۶.
  7. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۰.
  8. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۳۸.
  9. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۳۶.
  10. السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰.
  11. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۴۵۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۴۶.
  12. اعلام الورى، ج ۱، ص ۲۲۷.
  13. المغازى، ج ۲، ص ۸۴۵.
  14. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۸۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۳۴۱.
  15. تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴۷۶.
  16. فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۹۵؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۵.
  17. الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲؛ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۵۵۱.
  18. الولاة و کتاب القضاة، ص ۲۷.
  19. الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۵۳.
  20. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۶۷.
  21. تفسیر ثعالبى، ج ۵، ص ۵۰.
  22. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۳۳۷؛ جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۱۷.
  23. کشف‌الأسرار، ج‌۳، ص‌۵۸۳.
  24. التبیان، ج ۳، ص ۲۸۵؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۵۲.
  25. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۸۰؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۸.

منابع

  • دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۶، ص ۲۷۵.
  • فرهنگ قرآن، ج ۶.