اقرار: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(رده ها)
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
'''«اِقرار»''' در اصطلاح [[فقه|فقهی]] و حقوقی، به معنای اِخبار قطعی به نفی حقی از خود یا ثبوت حقی برای غیر است. در [[قرآن کریم]] به برخی از موارد اقرار، مانند اقرار گرفتن [[خداوند]] از بندگان درباره ربوبیت خویش و اقرار گناهکاران به خطای خود در [[آخرت]]، سخن به میان آمده است.
  
اِقرار:اخبار قطعی به نفی حقی از خود یا ثبوت حقی برای غیر
+
==تعریف اقرار==
 +
«اِقرار» از ماده «ق-ر-ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است<ref>. مفردات، ص ۶۶۲؛ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۱۰۲، «قَرّ»؛ لغت نامه، ج ۲، ص ۲۶۷۱، «اقرار».</ref> و در اصطلاح [[فقه]] به معنای اِخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود<ref>تحریر الوسیله، امام خمینی، ص ۲۸۳؛ منهاج الصالحین، خوئی، ج ۲، ص ۱۹۶؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۳۸.</ref> یا ثبوت حقی برای دیگران<ref>. الفقه‌الاسلامی، ج ۸، ص۶۰۸۹؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۲۴۶.</ref> آمده است. به نظر برخی دیگر، اقرار عبارت است از اِخبار قطعی به وجود حقی لازم به زیان خود یا نفی حق لازمی از خود یا به امری دیگر که این اخبار، حق یا حکمی را به ضرر خبر دهنده در پی دارد.<ref>تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۳.</ref>
  
اقرار از ماده «ق  ر  ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است<ref>. مفردات، ص 662؛ [[لسان العرب]]، ج 11، ص 102، «قَرّ»؛ لغت نامه، ج 2، ص 2671، «اقرار».</ref> و در اصطلاح فقه به معنایِ اخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود<ref>. الوسیله، ص 283؛ [[منهاج الصالحین]]، خوئی، ج 2، ص 196؛ مغنی المحتاج، ج 2، ص 238.</ref> یا ثبوت حقی برای دیگران<ref>. الفقه‌الاسلامی، ج 8، ص6089؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 246.</ref> آمده است. به نظر برخی دیگر اقرار عبارت است از اِخبار قطعی به وجود حقی لازم به زیان خود یا نفی حق لازمی از خود یا به امری دیگر که این اخبار، حق یا حکمی را به ضرر خبر دهنده در پی دارد.<ref>. [[تحریر الوسیله]]، ج 2، ص 43.</ref> اعتراف نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می‌کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته‌اند:اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.<ref>. الفروق اللغویه، ص 64  65.</ref> مفهوم اقرار در قرآن با واژه‌ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده؛ از جمله:1. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند:{{متن قرآن|«ءَاَقرَرتُم... قالوا اَقرَرنا»}} ([[سوره آل‌عمران]] /3، 81؛ [[سوره بقره]]/2،84.) 2. «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند:{{متن قرآن|«اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم»}} (توبه/9،102 و نیز [[سوره غافر]]/40،11؛ [[سوره ملک]]/67،11). 3. شهادت دادن به زیان خود؛ مانند:{{متن قرآن|«شُهَداء عَلی اَنفُسِهم»}} ([[سوره نساء]]/4،135؛ [[سوره انعام]]/6،130). 4. کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری؛ مانند:{{متن قرآن|«اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی»}} (اعراف/7،172؛ ملک/67، 8  9) 5. کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات؛ مانند:{{متن قرآن|«و لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ»}} ([[سوره شعراء]]/26،14) در این آیات و مانند آن قرآن به برخی از مواردی که خداوند از بندگان خویش اقرار گرفته اشاره کرده است؛ مانند:اقرار گرفتن از آنها درباره ربوبیت خویش (اعراف/7،172) و نیز اقرار گرفتن انسانها از یکدیگر؛ مانند:اقرار گرفتن از ابراهیم(علیه السلام)در مورد شکستن بتها ([[سوره انبیاء]]/21،62) و اعتراف آنان به حقوق غیر؛ مانند اقرار زلیخا به بی‌گناهی یوسف ([[سوره یوسف]]/12،51)؛ همچنین در آیاتی پرشمار از اعتراف و اقرار گناهکاران به خطای خویش درآخرت سخن به میان آمده ([[سوره توبه]]/9،102) و در آیاتی دیگر برخی مباحث فقهی اقرار و احکام و آثار آن یادآوری شده است.
+
«اعتراف» نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می‌کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته‌اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.<ref>. الفروق اللغویه، ص ۶۴-۶۵.</ref>  
  
==پیشینه و موارد اقرار:==
+
اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوه‌های اثبات [[حقوق اسلامی|حقوق]] یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره می‌جسته‌اند، ازاین‌رو پیشینه این امر را باید به آغاز خلقت [[انسان]] بازگرداند.
  
اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوه‌های اثبات حقوق یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره می‌جسته‌اند، ازاین‌رو پیشینه این امر را باید به آغاز خلقت انسان بازگرداند. قرآن کریم در آیاتی متعدد به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در اعصار پیشین و نیز قیامت اشاره کرده است؛ از جمله:
+
==اقرار در قرآن==
 +
مفهوم «اقرار» در [[قرآن|قرآن کریم]] با واژه‌ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده؛ از جمله: ۱. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند: {{متن قرآن|«أَأَقْرَرْتُمْ...قَالُوا أَقْرَرْنَا»}} ([[سوره آل‌عمران]] /۳، ۸۱؛ [[سوره بقره]]/۲،۸۴.) ۲. «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند: {{متن قرآن|«اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ»}} ([[سوره توبه]]/۹،۱۰۲ و نیز [[سوره غافر]]/۴۰،۱۱؛ [[سوره ملک]]/۶۷،۱۱). ۳. شهادت دادن به زیان خود؛ مانند:{{متن قرآن|«شُهَدَاءَ...عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ»}} ([[سوره نساء]]/۴،۱۳۵؛ [[سوره انعام]]/۶،۱۳۰). ۴. کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری؛ مانند: {{متن قرآن|«أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ»}} ([[سوره اعراف]]/۷،۱۷۲؛ [[سوره ملک]]/۶۷، ۸-۹) ۵. کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات؛ مانند:{{متن قرآن|«وَلَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ»}} ([[سوره شعراء]]/۲۶،۱۴).
  
'''1. اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند:'''
+
قرآن کریم در آیاتی متعدد به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در اعصار پیشین و نیز در [[قیامت]] اشاره کرده است؛ از جمله:
  
{{متن قرآن|«و اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا.»}}([[سوره اعراف]]/7،172) قرآن به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، می‌گوید:این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت به این امر غافل بودیم یا بگویند:چون پدران ما مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم:{{متن قرآن|«اَن تَقولوا یَومَ القِیمَةِ اِنّا کُنّا عَن هذا غفِلِین * اَو تَقولوا اِنَّما اَشرَکَ ءاباؤُنا مِن قَبلُ وکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم»}} (اعراف/7،172  173) درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان آدم برخی گفته‌اند:خداوند از همه فرزندان آینده آدم در عالم* ذر درباره ربوبیت خود اقرار گرفت.<ref>. مجمع البیان، ج 4، ص 765.</ref> نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن قرار دادن استعداد خداشناسی و توحید در عقول و فطرت انسانها و پذیرش آن از سوی بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر به زبان تکوین و آفرینش بوده است.<ref>. همان، ص 766؛ [[التبیان]]، ج 5، ص 27؛ نمونه، ج7، ص 6.</ref>
+
'''۱. اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند:'''
  
 +
{{متن قرآن|«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ  شَهِدْنَا »}}([[سوره اعراف]]/۷،۱۷۲) قرآن به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، می‌گوید: این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت به این امر غافل بودیم یا بگویند: چون پدران ما مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم: {{متن قرآن|«أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ»}} (اعراف/۷، ۱۷۲-۱۷۳) درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] برخی گفته‌اند: خداوند از همه فرزندان آینده آدم در [[عالم زر|عالم ذَر]] درباره ربوبیت خود اقرار گرفت.<ref>. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۵.</ref> نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن، قرار دادن استعداد خداشناسی و [[توحید]] در عقول و [[فطرت]] انسانها و پذیرش آن از سوی بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر به زبان تکوین و آفرینش بوده است.<ref>. همان، ص ۷۶۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۷؛ نمونه، ج۷، ص ۶.</ref>
  
'''2. اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی:'''
+
'''۲. اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی:'''
  
 +
خداوند با همه پیامبران و پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی پیمان بسته و از آنان در این‌باره اقرار گرفته و آنان نیز به این امر اقرار کرده‌اند: {{متن قرآن|«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکمْ مِنْ کتَابٍ وَحِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ»}} ([[سوره آل عمران|آل عمران]]/۳، ۸۱) سپس تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از فاسقان خواهد بود: {{متن قرآن|«فَمَنْ تَوَلَّىٰ بَعْدَ ذَٰلِک فَأُولَٰئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ»}} (آل عمران/۳،۸۲). برخی مفسران این پیمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پیامبران و پیروان آنان دانسته‌اند که خداوند از آنان نسبت به پذیرش پیامبر بعدی و ایمان به او اقرار گرفته است<ref>. مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۸۴.</ref>؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین به [[پیامبر اسلام]] بوده است.<ref>. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۵۱؛ روح‌المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۳۳۴  ۳۳۵.</ref> نظر دیگر این است که خداوند از امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند<ref>. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۵۰.</ref>، به هرحال، مخاطبان آیه [[اهل کتاب]] هستند تا با یادآوری این پیمانها به پیامبر اسلام ایمان آورند.<ref>. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۱۲۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۸۴.</ref>
  
خداوند با همه پیامبران و پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی پیمان بسته و از آنان در این‌باره اقرار گرفته و آنان نیز به این امر اقرار کرده‌اند:{{متن قرآن|«و اِذ اَخَذَ اللّهُ میثقَ النَّبِیّینَ لَما ءَاتَیتُکُم مِن کِتب وحِکمَة ثُمَّ جاءَکُم رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ ولَتَنصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلی ذلِکُم اِصری قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا و اَنَا مَعَکُم مِنَ الشّهِدین»}} (آل‌عمران/3، 81) سپس تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از فاسقان خواهد بود:{{متن قرآن|«فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الفسِقون»}} (آل عمران/3،82) برخی مفسران این پیمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پیامبران و پیروان آنان دانسته‌اند که خداوند از آنان نسبت به پذیرش پیامبر بعدی و ایمان به او اقرار گرفته است<ref>. [[مجمع البیان]]، ج 2، ص 784.</ref>؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین به پیامبر اسلام بوده است.<ref>. جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 451؛ روح‌المعانی، مج 3، ج 3، ص 334  335.</ref> نظر دیگر این است که خداوند از امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند<ref>. جامع‌البیان، مج 3، ج 3، ص 450.</ref>، به هرحال، مخاطبان آیه اهل کتاب هستند تا با یادآوری این پیمانها به پیامبر اسلام ایمان آورند.<ref>. [[التفسیر الکبیر]]، ج 8، ص 122؛ مجمع البیان، ج 2، ص 784.</ref>
+
'''۳. اقرار بنی‌اسرائیل به پیمان الهی:'''
  
'''3. اقرار بنی‌اسرائیل به پیمان الهی:'''
+
از دیگر موارد اقرار در امتهای پیشین، اقرار گرفتن خداوند از [[بنی‌اسرائیل]] در موارد متعدد، مانند یکتاپرستی، نیکو سخن گفتن با مردم، [[احسان]] به والدین و خویشاوندان، یتیمان و مساکین، بر پای داشتن [[نماز]]، پرداخت [[زکات]]، پرهیز از کشتن و بیرون راندن یکدیگر از وطن خود است. آنان نیز این پیمان را پذیرفتند: {{متن قرآن|«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیتَامَىٰ وَالْمَسَاکینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ ... * لَا تَسْفِکونَ دِمَاءَکمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکمْ مِنْ دِیارِکمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»}} ([[سوره بقره|بقره]]/۸۳-۸۴). مراد از «میثاق» در این آیات، پیمانهایی است که به واسطه [[عقل]] و [[شرع]] و پیامبران الهی<ref>. مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۹۸؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۴۸۵.</ref> و کتب آسمانی از جمله [[تورات]]<ref>. روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۴۸۵.</ref> از بنی‌اسرائیل گرفته شده است و آنان به انجام دادن این امور تعهد و اقرار کرده‌اند.
  
از دیگر موارد اقرار در امتهای پیشین اقرار گرفتن خداوند از بنی‌اسرائیل در موارد متعدد، مانند یکتاپرستی، نیکو سخن گفتن با مردم، احسان به والدین و خویشاوندان، یتیمان و مساکین، بر پای داشتن نماز، پرداخت زکات، پرهیز از کشتن و بیرون راندن یکدیگر از وطن خود است. آنان نیز این پیمان را پذیرفتند:{{متن قرآن|«واِذ اَخَذنا میثقَ بَنی‌اِسرءیلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ وبِالولِدَینِ اِحسانًا وذِی القُربی والیَتمی والمَسکینِ وقولوا لِلنّاسِ حُسنًا واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ... * لاتَسفِکونَ دِماءَکُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَکُم مِن دِیرِکُم ثُمَّ اَقرَرتُم واَنتُم تَشهَدون»}} (بقره/2،83  84) مراد از «میثاق» در این آیات، پیمانهایی است که به واسطه عقل و شرع و پیامبران الهی<ref>. مجمع البیان، ج 1، ص 298؛ [[روح المعانی]]، مج 1، ج 1، ص 485.</ref> و کتب آسمانی از جمله تورات<ref>. روح المعانی، مج 1، ج 1، ص 485.</ref> از بنی‌اسرائیل گرفته شده است و آنان به انجام دادن این امور تعهد و اقرار کرده‌اند.
+
'''۴. اقرار به بی‌گناهی حضرت یوسف:'''
  
'''4. اقرار به بی‌گناهی یوسف(علیه السلام):'''
+
برادران [[حضرت یوسف علیه السلام|یوسف]] (علیه السلام)، در مواردی به آن حضرت ستم روا داشته و حق او را تضییع کردند؛ اما پس از مدتی نزد پدر به گناه و خطای خویش اعتراف و از آن حضرت برای خود درخواست [[استغفار]] کردند: {{متن قرآن|«قَالُوا یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِئِینَ»}} ([[سوره یوسف]]/۱۲،۹۷)؛ همچنین هنگامی که پس از سالها دوری از حضرت یوسف وی را یافتند نزد او نیز به خطای خویش اعتراف کردند: {{متن قرآن|«قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَک اللَّهُ عَلَینَا وَإِنْ کنَّا لَخَاطِئِینَ»}} (یوسف/۱۲،۹۱) [[زلیخا]] نیز پس از افترا زدن به یوسف و به زندان افکندن او، به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را بی‌گناه شمرد: {{متن قرآن|«قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ *ذَٰلِک لِیعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیبِ... * وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»}} (یوسف/۱۲، ۵۱)، چنان‌که زنان دربار نیز پس از [[سوء ظن|سوءظن]] به وی به پاکی آن حضرت اعتراف کردند: {{متن قرآن|«قَالَ مَا خَطْبُکنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیهِ مِنْ سُوءٍ»}} (یوسف/۱۲،۵۱).
  
برادران یوسف، در مواردی به آن حضرت ستم روا داشته و حق او را تضییع کردند؛ اما پس از مدتی نزد پدر به گناه و خطای خویش اعتراف و از آن حضرت برای خود درخواست استغفار کردند:{{متن قرآن|«قالوا یاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا کُنّا خطِین»}} (یوسف/12،97)؛ همچنین هنگامی که پس از سالها دوری از حضرت یوسف وی را یافتند نزد او نیز به خطای خویش اعتراف کردند:{{متن قرآن|«قالوا تاللّهِ لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین»}} ([[سوره یوسف]]/12،91) زلیخا نیز پس از افترا زدن به یوسف و به زندان افکندن او به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را بی‌گناه شمرد:{{متن قرآن|«قالَتِ امرَاَتُ العَزیزِ النَ حَصحَصَ الحَقُّ اَنَا رودتُهُ عَن نَفسِهِ و اِنَّهُ لَمِنَ الصّدِقین * ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنّی لَم اَخُنهُ بِالغَیبِ... * و ما اُبَرِّئُ نَفسِی اِنَّ النَّفسَ لاََمّارَةٌ بِالسّوءِ»}} (یوسف/12، 51، 53 و نیز 32)، چنان‌که زنان دربار نیز پس از سوءظن به وی به پاکی آن حضرت اعتراف کردند:{{متن قرآن|«قالَ ما خَطبُکُنَّ اِذ رودتُنَّ یوسُفَ عَن نَفسِهِ قُلنَ حشَ لِلّهِ ما عَلِمنا عَلَیهِ مِن سوء»}}(یوسف/12،51)
+
'''۵. اقرار مشرکان به توحید و ربوبیت خدا:'''
  
'''5. اقرار مشرکان به توحید و ربوبیت خداوند:'''
+
مشرکان عصر [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] با وجود اینکه منکر [[معاد]] بودند، خداوند درباره آنان خطاب به [[پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: اگر از اینان بپرسی که مالک زمین و آنچه در آن است چه کسی است، پروردگار آسمانهای هفت‌گانه و عرش کیست و حکومت همه موجودات به دست چه کسی است؟ اعتراف خواهند کرد که مالک و پروردگار همه اینها خداست و همه امور به دست اوست: {{متن قرآن|«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا... * سَیقُولُونَ لِلَّهِ... *قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * سَیقُولُونَ لِلَّهِ... * قُلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ وَهُوَ یجِیرُ وَلَا یجَارُ عَلَیهِ * سَیقُولُونَ لِلَّهِ»}} ([[سوره مؤمنون|مؤمنون]]/۲۳، ۸۴  ۸۹). سپس خداوند در ادامه این آیات آنان را توبیخ کرده و می‌گوید: شما که به این حقایق اعتراف دارید چرا متذکر نمی‌شوید: {{متن قرآن|«أَفَلَا تَذَکرُونَ»}} (مؤمنون/۲۳،۸۵) و چرا [[تقوا]] پیشه نمی‌کنید: {{متن قرآن|«اَفَلا تَتَّقون»}} (مؤمنون/۲۳،۸۷)؛ یعنی شما که اعتراف به توحید و رازقیت و مدبریت خداوند دارید چرا از خشم او نمی‌هراسید و معاد را انکار می‌کنید، قرآن را [[اسطوره]] می‌دانید و انبیای الهی را به [[سخریه|سخره]] می‌گیرید؟<ref>. المیزان، ج ۱۵، ص ۵۹.</ref>
  
مشرکان عصر بعثت با وجود اینکه منکر معاد بودند خداوند درباره آنان خطاب به پیامبر می‌فرماید:اگر از اینان بپرسی که مالک زمین و آنچه در آن است چه کسی است، پروردگار آسمانهای هفت‌گانه و عرش کیست و حکومت همه موجودات به دست چه کسی است؟ اعتراف خواهند کرد که مالک و پروردگار همه اینها خداست و همه امور به دست اوست:{{متن قرآن|«قُل لِمَنِ الاَرضُ ومَن فیها... * سَیَقولونَ لِلّهِ... * قُل مَن رَبُّ السَّموتِ السَّبعِ ورَبُّ العَرشِ العَظیم * سَیَقولونَ لِلّهِ... * قُل مَن بِیَدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شَیء وهُوَ یُجیرُ ولا یُجارُ عَلَیهِ * سَیَقولونَ لِلّهِ»}} (مؤمنون/23، 84  89) و نیز می‌گوید:اگر از آنان بپرسی که روزی دهنده شما از آسمان و زمین و مالک گوش و چشمها و تدبیر کننده امور کیست اعتراف خواهند کرد که خداوند است:{{متن قرآن|«قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ والاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ والاَبصرَ... ومَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ»}} (یونس/10،31) سپس خداوند در ادامه این آیات آنان را توبیخ کرده و می‌گوید:شما که به این حقایق اعتراف دارید چرا متذکر نمی‌شوید:{{متن قرآن|«اَفَلا تَذَکَّرون»}} (مؤمنون/23،85) و چرا تقوا پیشه نمی‌کنید:{{متن قرآن|«اَفَلا تَتَّقون»}} (مؤمنون/23،87 و نیز یونس/10،31)؛ یعنی شما که اعتراف به توحید و رازقیت و مدبریت خداوند دارید چرا از خشم او نمی‌هراسید و معاد را انکار می‌کنید، قرآن را اسطوره می‌دانید و انبیای الهی را به سخره می‌گیرید؟<ref>. [[المیزان]]، ج 15، ص 59.</ref>
+
'''۶. اقرار سرکشان و گناهکاران به گناه خود:'''
  
'''6. اقرار سرکشان و گناهکاران به گناه خود:'''
+
از جمله مواقعی که انسانها زبان به اقرار و اعتراف می‌گشایند هنگام قبض [[روح]] و نیز هنگام مشاهده [[عذاب]] الهی است. بنابر آیه ۳۷ اعراف، بت‌پرستان هنگام قبض روح و آنگاه که [[فرشتگان]] الهی از آنان سراغ بتهایشان را می‌گیرند، به [[کفر]] خویش اعتراف می‌کنند: {{متن قرآن|«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَینَ مَا کنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ»}}. همچنین در آیه‌ای دیگر از اقرار گرفتن از [[جن]] و [[انسان|انس]] در محشر در مورد آمدن پیامبران الهی و بازگو کردن آیات خدا و بیم دادن آنان از [[آخرت]] سخن به میان آمده است که در پی این اقرار، آنان همگی به این امر اعتراف کرده و به کفر خود شهادت می‌دهند: {{متن قرآن|«یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یقُصُّونَ عَلَیکمْ آیاتِی وَینْذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَٰذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ»}} ([[سوره انعام|انعام]]/۶،۱۳۰). هنگام ورود کافران به [[جهنم]] نیز نگهبانان جهنم از آنان نسبت به آمدن انبیای الهی و تعالیم آنها اقرار می‌گیرند و آنان به این امر اعتراف می‌کنند: {{متن قرآن|«وَسِیقَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یتْلُونَ عَلَیکمْ آیاتِ رَبِّکمْ وَینْذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَٰذَا قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکافِرِینَ»}} ([[سوره زمر|زمر]]/۳۹،۷۱). در آیات متعدد دیگر از جمله ۲۷-۳۰ انعام/۶؛ ۴۴ اعراف/۷؛ ۳۴ [[سوره احقاف]]/۴۶ و ۶-۹ [[سوره ملک]]/۶۷ نیز از اقرار کردن کافران و گناهکاران به حقانیت [[توحید]]، [[معاد]] و عصیان و خطاکار بودن خود سخن به میان آمده است.
  
از جمله مواقعی که انسانها زبان به اقرار و اعتراف می‌گشایند هنگام قبض روح و نیز هنگام مشاهده عذاب الهی است. بنابر آیه 37 اعراف/7 بت‌پرستان هنگام قبض روح و آنگاه که فرشتگان الهی از آنان سراغ بتهایشان را می‌گیرند، به کفر خویش اعتراف می‌کنند:{{متن قرآن|«حَتّی اِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالوا اَینَ ما کُنتُم تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ قالوا ضَلّوا عَنّا وشَهِدوا عَلی اَنفُسِهِم اَنَّهُم کانوا کفِرین»}} همچنین در آیه‌ای دیگر از اقرار گرفتن از جن و انس در محشر در مورد آمدن پیامبران الهی و بازگو کردن آیات خدا و بیم دادن آنان از آخرت سخن به میان آمده است که در پی این اقرار، آنان همگی به این امر اعتراف کرده و به کفر خود شهادت می‌دهند:{{متن قرآن|«یمَعشَرَ الجِنِّ والاِنسِ اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصّونَ عَلَیکُم ءایتی ویُنذِرونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالوا شَهِدنا عَلی اَنفُسِنا وغَرَّتهُمُ الحَیوةُ الدُّنیا وشَهِدوا عَلی اَنفُسِهِم اَنَّهُم کانوا کفِرین»}} (انعام/6،130) هنگام ورود کافران به جهنم نیز نگهبانان جهنم از آنان نسبت به آمدن انبیای الهی و تعالیم آنها اقرار می‌گیرند و آنان به این امر اعتراف می‌کنند:{{متن قرآن|«وسیقَ الَّذینَ کَفَروا اِلی جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتّی اِذا جاءُوها فُتِحَت اَبوبُها وقالَ لَهُم خَزَنَتُها اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم یَتلونَ عَلَیکُم ءایتِ رَبِّکُم ویُنذِرونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالوا بَلی ولکِن حَقَّت کَلِمَةُ العَذابِ عَلَی الکفِرین»}} (زمر/39،71) در آیات متعدد دیگر از جمله 27  30 انعام/6؛ 44 اعراف/7؛ 34 [[سوره احقاف]]/46 و 6  9 [[سوره ملک]]/67 نیز از اقرار کردن کافران و گناهکاران به حقانیت توحید، معاد و عصیان و خطاکار بودن خود سخن به میان آمده است.
+
==اقرار در فقه==
  
==فقه و اقرار:==
+
اقرار به حق غیر یا نفی حقی از خود، در [[فقه]] اسلامی مطرح است و به آن «قاعده اقرار» نیز اطلاق می‌گردد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج‌۳، ص‌۴۵؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج‌۲، ص‌۴۰۱.</ref> فقیهان اسلامی مباحث متعددی در رابطه با این موضوع مطرح کرده‌اند که برخی از این مباحث به شرح ذیل است:
  
اقرار به حق غیر یا نفی حقی از خود، در فقه اسلامی مطرح است و به آن «قاعده اقرار» نیز اطلاق می‌گردد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج‌3، ص‌45؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج‌2، ص‌401.</ref>فقیهان اسلامی مباحث متعددی در رابطه با این موضوع مطرح کرده‌اند که برخی از این مباحث به شرح ذیل است:
+
===۱. ارکان اقرار===
  
==1. ارکان اقرار:==
+
اقرار دارای ۴ رکن است که هریک از این ارکان دارای شرایطی است:
  
اقرار دارای 4 رکن است که هریک از این ارکان دارای شرایطی است:
+
*'''الف. «مُقِرّ»؛''' یعنی کسی که به زیان خود یا نفع دیگری اقرار می‌کند. شرایط مُقر عبارت است از: [[بلوغ‌|بلوغ]]، [[عقل]]، [[اختیار]]، حریت، [[قصد]] و قدرت بر تصرف شرعی در آنچه بدان اقرار کرده است.<ref>. جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۱۰۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۵۱، ۳۵۵.</ref> بنابراین، اقرار طفل، مجنون، مُکرَه، مفلس، محجور و سفیه، در تمام یا برخی موارد نافذ نیست<ref>. ارشاد الاذهان ، ج ۲، ص ۲۱۴؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۱۰۳، ۱۲۰.</ref>، ازاین‌رو [[قرآن]] در کتابت حق طلبکار که نوعی اقرار به شمار می‌رود<ref>. فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱.</ref> به ولیّ افراد سفیه و ضعیف فرمان داده است که از طرف آنان بدهیشان را ثبت کنند: {{متن قرآن|«فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ»}} (بقره/۲، ۲۸۲). از جمله مصادیق سفیه و ضعیف و ناتوان از املا در این [[آیه]]، طفل و مجنون‌اند.<ref>. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۸۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۱۲۰؛ تفسیر قرطبی ، ج ۳، ص ۲۴۹.</ref>
 +
*'''ب. «مُقَرٌّ له»؛''' و او کسی است که اقرار به نفع او انجام می‌گیرد. در مقرّ له نیز شرط است که اهلیت تملک داشته باشد<ref>. تحریرالاحکام، ص ۴۰۳؛ جواهر الکلام، ج ۳۵، ص ۱۲۰.</ref>، مُقِرّ را تکذیب نکند و معین باشد.<ref>. تحریرالاحکام، ص ۴۰۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۶۴.</ref>
 +
*'''ج. «مُقَرٌّ به»؛''' یعنی موضوع اقرار که یا مال است یا نسب یا حق، و حق نیز یا حق الله است یا [[حق الناس]].<ref>. مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۴۱؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۶۵؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۵.</ref> در مقرٌّ به اگر از اموال باشد، شرط است که قابل تملک باشد و مملوک مُقر نباشد.<ref>. الدروس، ج ۳، ص ۱۳۳؛ مجمع الفائده، ج ۹، ص ۴۱۹  ۴۲۰؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۴۵.</ref>
 +
*'''د. آنچه اقرار با آن تحقق پیدا می‌کند؛''' اقرار، لفظ یا عبارت خاصی نداشته و به هر لفظی که بر آن دلالت کند صحیح است<ref>. تبصرة المتعلمین، ص ۱۵۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۷۴.</ref>؛ همچنین اقرار به نوشتن نیز معتبر است.<ref>. فقه السنه، ج ۲، ص ۳۹؛ عوائد الایام، ص ۴۸۸.</ref> برخی اقرار را به اشاره‌ای که مقصود را بفهماند نیز جایز دانسته‌اند.<ref>. تبصرة المتعلمین، ص ۱۵۶؛ فقه‌الصادق(علیه السلام)، ج ۲۰، ص ۲۰۷.</ref> قرآن به برخی از الفاظ و روشهای اقرار اشاره کرده است؛ از جمله واژه اقرار: {{متن قرآن|«قَالُوا أَقْرَرْنَا»}} (آل‌عمران/۳، ۸۱)، کلمه «بَلی»: {{متن قرآن|«قَالُوا بَلَىٰ »}}(اعراف/۷،۱۷۲) و شهادت دادن به زیان خود: {{متن قرآن|«قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا»}} (انعام/۶،۱۳۰) و املای حق دیگران: {{متن قرآن|«الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ... فَلْیمْلِلْ»}} (بقره/۲، ۲۸۲).<ref>. فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱  ۳۲۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۷.</ref>
  
'''الف. «مُقِرّ»؛'''
+
==. احکام اقرار===
 
 
یعنی کسی که به زیان خود یا نفع دیگری اقرار می‌کند. شرایط مقر عبارت است از:بلوغ*، عقل*، اختیار*، حریت، قصد و قدرت بر تصرف شرعی در آنچه بدان اقرار کرده است<ref>. جواهرالکلام، ج 35، ص 103؛ الموسوعة الفقهیه، ج 4، ص 351، 355.</ref>، بنابراین، اقرار طفل، مجنون*، مُکرَه، مفلس، محجور و سفیه در تمام یا برخی موارد نافذ نیست<ref>. [[ارشاد الاذهان]] ، ج 2، ص 214؛ [[جواهرالکلام]]، ج 35، ص 103، 120.</ref>، ازاین‌رو قرآن در کتابت حق طلبکار که نوعی اقرار به شمار می‌رود<ref>. فقه القرآن،، ج 1، ص 321.</ref> به ولیّ افراد سفیه و ضعیف فرمان داده است که از طرف آنان بدهیشان را ثبت کنند:{{متن قرآن|«فَاِن کَانَ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ سَفیهًا اَوضَعیفًا اَو لایَستَطیعُ اَن یُمِلَّ هُوَ فَلیُملِل ولِیُّهُ»}} (بقره/2، 282) از جمله مصادیق سفیه و ضعیف و ناتوان از املا در این آیه طفل و مجنون‌اند.<ref>. مجمع‌البیان، ج 2، ص 682؛ التفسیر الکبیر، ج 7، ص 120؛ [[تفسیر قرطبی]] ، ج 3، ص 249.</ref>
 
 
 
'''ب. «مُقَرٌّله»'''
 
 
 
و او کسی است که اقرار به نفع او انجام می‌گیرد. در مَقرّله نیز شرط است که اهلیت تملک داشته باشد<ref>. تحریرالاحکام، ص 403؛ جواهر الکلام، ج 35، ص 120.</ref>، مُقِرّ را تکذیب نکند و معین باشد.<ref>. [[تحریرالاحکام]]، ص 403؛ الموسوعة الفقهیه، ج 4، ص 364.</ref>
 
 
 
'''ج. «مُقَرٌّ به»؛'''
 
 
 
یعنی موضوع اقرار که یا مال* است یا نسب یا حق، و حق نیز یا حق الله است یا حق‌الناس.<ref>. مغنی المحتاج، ج 2، ص 241؛ الموسوعة الفقهیه، ج 4، ص 365؛ کنزالعرفان، ج 2، ص 85.</ref> در مقرٌّبه اگر از اموال باشد شرط است که قابل تملک باشد و مملوک مقر نباشد.<ref>. [[الدروس]]، ج 3، ص 133؛ [[مجمع الفائده]]، ج 9، ص 419  420؛ مغنی المحتاج، ج 2، ص 245.</ref>
 
 
 
'''د. آنچه اقرار با آن تحقق پیدا می‌کند؛'''
 
 
 
اقرارْ لفظ یا عبارت خاصی نداشته و به هر لفظی که بر آن دلالت کند صحیح است<ref>. [[تبصرة المتعلمین]]، ص 156؛ الموسوعة الفقهیه، ج 4، ص 374.</ref>؛ همچنین اقرار به نوشتن نیز معتبر است.<ref>. فقه السنه، ج 2، ص 39؛ عوائد الایام، ص 488.</ref> برخی اقرار را به اشاره‌ای که مقصود را بفهماند نیز جایز دانسته‌اند.<ref>. تبصرة المتعلمین، ص 156؛ فقه‌الصادق(علیه السلام)، ج 20، ص 207.</ref> قرآن به برخی از الفاظ و روشهای اقرار اشاره کرده است؛ از جمله واژه اقرار:{{متن قرآن|«قالوا اَقرَرنا»}} (آل‌عمران/3، 81)، کلمه «بَلی»:{{متن قرآن|«قالوا بَلی»}}(اعراف/7،172) و شهادت دادن به زیان خود:{{متن قرآن|«قالوا شَهِدنا عَلی اَنفُسِنا»}} (انعام/6،130) و املای حق دیگران:{{متن قرآن|«الذی علیه الحقّ... فلیملل»}} (بقره/2، 282)<ref>. فقه القرآن، ج 1، ص 321  322؛ [[کنزالعرفان]]، ج 2، ص 87.</ref>
 
 
 
==2. احکام اقرار:==
 
  
 
'''الف. حکم تکلیفی:'''
 
'''الف. حکم تکلیفی:'''
  
با توجه به تفاوت مقرٌّبه که حق الناس است یا حق الله و نیز حق مالی است یا غیر مالی، اقرار دارای احکام متفاوتی است؛ از جمله:
+
با توجه به تفاوت مقرٌّ به که حق الناس است یا حق الله، و نیز حق مالی است یا غیر مالی، اقرار دارای احکام متفاوتی است؛ از جمله:
  
'''یک. وجوب:'''
+
*یک. وجوب: اقرار در مورد حق الناس اعم از حق مالی یا غیرمالی، [[واجب]] است.<ref>. الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۴؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۹؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۱.</ref> برخی فقیهان وجوب این امر را از آیه ۱۳۵ [[سوره نساء]] استفاده کرده‌اند<ref>. احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۰ ۴۰۱؛ قلائدالدرر، ج ۲، ص ۳۱۹؛ ج ۳، ص ۴۴۰، ۴۴۳.</ref> که در آن مؤمنان به اقامه [[قسط]] و [[عدالت]] هرچند مستلزم شهادت دادن به زیان خود باشد مأمور گشته‌اند: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ»}}. همچنین از کلمات برخی فقیهان استفاده می‌شود که اگر [[خمس]] و [[زکات]] از سوی فردی که اطاعت او شرعاً واجب است مطالبه شود، اقرار به آن واجب خواهد بود.<ref>. جواهر الکلام، ج ۱۵، ص ۴۲۱، ۴۲۳؛ ج ۱۶، ص ۱۷۷، ۱۷۹؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۴۶.</ref>
 
+
*دو. حرمت: اقرارِ برخلاف واقع، [[حرام]] است<ref>. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص ۶۳۲.</ref>؛ مانند اینکه فردی به [[دروغ]] اقرار کند که با زن [[محصن|محصنه‌ای]] زنا کرده که به نظر برخی، چنین اقراری براساس آیه {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»}} ([[سوره نور|نور]]/۲۴،۲۳) حرام است.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۵۱.</ref>
اقرار در مورد حق الناس اعم از حق مالی یا غیرمالی، واجب است.<ref>. الموسوعة الفقهیه، ج ص 34؛ کنزالعرفان، ج ص 89؛ احکام القرآن، جصاص، ج ص 401.</ref> برخی فقیهان وجوب این امر را از آیه 135 نساء/4 استفاده کرده‌اند<ref>. احکام القرآن، جصاص، ج ص 400 401؛ قلائدالدرر، ج ص 319؛ ج ص 440، 443.</ref> که در آن مؤمنان به اقامه قسط و عدالت هرچند مستلزم شهادت دادن به زیان خود باشد مأمور گشته‌اند:{{متن قرآن|«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ ولَو عَلی اَنفُسِکُم»}} همچنین از کلمات برخی فقیهان استفاده می‌شود که اگر خمس و زکات از سوی فردی که اطاعت او شرعاً واجب است مطالبه شود اقرار به آن واجب خواهد بود.<ref>. جواهر الکلام، ج 15، ص 421، 423؛ ج 16، ص 177، 179؛ الموسوعة الفقهیه، ج ص 346.</ref>  
+
*سه. استحباب ترک اقرار: اقرار اگر مربوط به حق الله و غیر مالی باشد [[مستحب]] است شخص اقرار نکرده و تنها در پیشگاه خداوند [[توبه]] کند.<ref>. وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۳۶؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۲۰؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۵۰۶.</ref>
 
 
'''دو. حرمت:'''
 
 
 
اقرار برخلاف واقع حرام است<ref>. العناوین الفقهیه، ج ص 632.</ref>؛ مانند اینکه فردی به دروغ اقرار کند که با زن محصنه‌ای زنا کرده که به نظر برخی، چنین اقراری براساس آیه {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ یَرمونَ المُحصَنتِ الغفِلتِ المُؤمِنتِ لُعِنوا فِی الدُّنیا والأخِرَةِ ولَهُم عَذابٌ عَظیم»}} (نور/24،23) حرام است.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ص 51.</ref>  
 
 
 
'''سه. استحباب ترک اقرار:'''
 
 
 
اقرار اگر مربوط به حق الله و غیر مالی باشد مستحب است شخص اقرار نکرده و تنها در پیشگاه خداوند توبه کند.<ref>. وسائل الشیعه، ج 28، ص 36؛ مستدرک الوسائل، ج 18، ص 20؛ احکام القرآن،[[ ابن عربی]]، ج ص 506.</ref>
 
  
 
'''ب. حکم وضعی:'''
 
'''ب. حکم وضعی:'''
  
به موجب فقه اسلامی اقرار شخص عاقل به زیان خود یا به نفع دیگری نافذ است.<ref>. جواهرالکلام، ج35، ص3؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ص 45؛ عوائدالایام، ص 487 488.</ref> درباره حجیت این اقرار به ادلّه متعددی از جمله آیات قرآن استناد شده است؛ مانند:
+
به موجب فقه اسلامی، اقرار شخص عاقل به زیان خود یا به نفع دیگری نافذ است.<ref>. جواهرالکلام، ج۳۵، ص۳؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۵؛ عوائدالایام، ص ۴۸۷ ۴۸۸.</ref> درباره حجیت این اقرار، به ادلّه متعددی از [[قرآن]]، [[حدیث|روایات]]، [[عقل]] و [[اجماع]] استناد و استدلال شده است.<ref>جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳؛ عوائدالایام، ص ۴۸۷؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۵، ۴۸.</ref> از جمله آیات قرآن:
 
 
یک. آیاتی که در آن ماده اقرار به‌کار رفته و خداوند از انسان طلب اقرار کرده است.<ref>. احکام‌القرآن، ابن‌عربی، ج4، ص 1890؛ زبدة‌البیان، ص 592؛ جواهرالکلام، ج 35، ص 3.</ref> طبق یک نظر، این آیات دلالت ضمنی بر حجیت اقرار دارد<ref>. احکام قرآن، ص 668.</ref>، زیرا اگر اقرار حجّت نبود خداوند از آنان طلب اقرار نمی‌کرد<ref>. الفقه الاسلامی، ج 8، ص 6090.</ref>:{{متن قرآن|«... قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلی ذلِکُم اِصری قالوا اَقرَرنا...»}} (آل‌عمران/3،81) اقرار مذکور در آیه اطلاق دارد و اقرار کننده در همه موارد متعهد به مفاد آن است.<ref>. دانشنامه قرآن وقرآن‌پژوهی، ج1، ص272؛ کنزالعرفان، ج 2، ص 86.</ref> بر پایه قولی دیگر، آیه ارتباطی با حجیت اقرار ندارد، زیرا اقرار در آن به معنای پذیرش بیانهای خداوند از مردم است مبنی بر اینکه ایمان بیاورند و پیامبرانش را یاری کنند. سپس خداوند بر این پذیرش آنها شاهد می‌گیرد، در نتیجه، این آیه به قاعده اقرار ارتباطی ندارد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج 3، ص 49.</ref> آیه 84 بقره/2 نیز همین مضمون را دارد.
 
 
 
دو. آیاتی که در آنها لفظ اعتراف آمده است.<ref>. احکام قرآن، ص 669؛ کنزالعرفان، ج 2، ص 86؛ جواهرالکلام، ج 35، ص 3.</ref> به نظر برخی فقها و مفسران، این آیات بر حجیت اقرار دلالت می‌کند، زیرا مثلا در آیه {{متن قرآن|«فَاعتَرَفوا بِذَنبِهِم فَسُحقًا لاَِصحبِ السَّعیر»}} ملک/67،11) دور بودن کافران از رحمت خدا بر اعتراف کردن و اقرار آنان به گناه مترتب شده است<ref>. قلائدالدرر، ج2، ص319؛ کنزالعرفان، ج2، ص86؛ فقه القرآن، ج 1، ص 322.</ref>؛ ولی به نظر شماری دیگر هرچند آیه 102 [[سوره توبه]]/9،  که مضمونی مشابه همین آیه دارد  به نوعی دربردارنده اعتراف گناهکاران به زیان خود است؛ ولی بر نافذ بودن اقرار فرد عاقل به زیان خود، دلالتی ندارد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج 3، ص 49.</ref> آیه 11 [[سوره غافر]]/40 نیز همین مضمون را دارد.
 
 
 
سه. آیاتی که در آنها گواهی دادن به زیان خود مطرح شده است<ref>. احکام القرآن،[[ جصاص]]، ج 2، ص 401؛ فقه القرآن، ج 2، ص 322؛ [[المبسوط]]، ج 3، ص 2.</ref>؛ از جمله:{{متن قرآن|«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ ولَو عَلی اَنفُسِکُم...»}} (نساء/4،135) برخی گفته‌اند که این آیه صریح‌ترین آیه درباره حجیت اقرار است<ref>. احکام قرآن، ص 670.</ref>؛ نیز گفته‌اند:در این آیه فقیهان گواهی دادن به زیان خویش را اجماعاً اقرار دانسته‌اند<ref>. دانشنامه حقوقی، ج ص 541.</ref>، زیرا امر وجوبی خداوند به ادای شهادت برای خدا و به زیان خود، با وجوب پذیرش این شهادت و در نتیجه نفوذ اقرار به زیان خود ملازمه دارد. در پاسخ به این استدلال گفته‌اند که مراد آیه ظاهراً وجوب ادای شهادت و حرمت کتمان  هرچند بر ضد خود  رساتر است و پذیرش شهادت مؤمنان به زیان خودشان منوط به وجود شرایط قبول شهادت (مانند عدالت و...) است، پس آیه با قاعده نفوذ اقرار (که منوط به وجود این شرایط نیست) ارتباطی ندارد.<ref>. الکشاف، ج1، ص 575؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ص 50.</ref> آیات 130 انعام/6، 37 اعراف/7 نیز چنین مضمونی دارد.
 
 
 
چهار. آیاتی که در آن، ترکیب جمله، معنای اقرار را افاده می‌کند؛ مانند<ref>. فقه القرآن، ج 1، ص 322؛ کنزالعرفان، ج 2، ص 87؛ جواهرالکلام، ج 35، ص 3.</ref>:{{متن قرآن|«اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا....»}}(اعراف/7،172) برخی این آیه را اصل و اساس در اقرار دانسته‌اند.<ref>. روح المعانی، مج 6، ج 9، ص 148.</ref> آیه 9 ملک/67 و 50 غافر/40 نیز همین مضمون را دارد.
 
  
همچنین به آیه 282 بقره/2 نیز برای حجیت اقرار استدلال شده است.<ref>. فقه‌القرآن، ج ص 321؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ص 249.</ref> به گفته برخی مفسران<ref>. احکام القرآن، جصاص، ج ص 663.</ref> اگر اقرار مدیون نافذ نباشد، املای او نسبت به املای دیگران اولویتی ندارد، پس بر طبق این آیه، اقرار هر اقرار کننده‌ای به زیان خودش نافذ است.
+
*یک. آیاتی که در آن ماده اقرار به‌کار رفته و خداوند از انسان طلب اقرار کرده است.<ref>. احکام‌القرآن، ابن‌عربی، ج۴، ص ۱۸۹۰؛ زبدة‌البیان، ص ۵۹۲؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.</ref> طبق یک نظر، این آیات دلالت ضمنی بر حجیت اقرار دارد<ref>. احکام قرآن، ص ۶۶۸.</ref>، زیرا اگر اقرار حجّت نبود خداوند از آنان طلب اقرار نمی‌کرد<ref>. الفقه الاسلامی، ج ۸، ص ۶۰۹۰.</ref>: {{متن قرآن|«... قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا...»}} (آل‌عمران/۳،۸۱). اقرار مذکور در آیه اطلاق دارد و اقرار کننده در همه موارد متعهد به مفاد آن است.<ref>. دانشنامه قرآن وقرآن‌پژوهی، ج۱، ص۲۷۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۶.</ref> بر پایه قولی دیگر، آیه ارتباطی با حجیت اقرار ندارد، زیرا اقرار در آن به معنای پذیرش بیانهای خداوند از مردم است مبنی بر اینکه ایمان بیاورند و پیامبرانش را یاری کنند. سپس خداوند بر این پذیرش آنها شاهد می‌گیرد، در نتیجه، این آیه به قاعده اقرار ارتباطی ندارد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۹.</ref> [[آیه 84 سوره بقره|آیه ۸۴ سوره بقره]] نیز همین مضمون را دارد.
 +
*دو. آیاتی که در آنها لفظ اعتراف آمده است.<ref>. احکام قرآن، ص ۶۶۹؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۶؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.</ref> به نظر برخی فقها و مفسران، این آیات بر حجیت اقرار دلالت می‌کند، زیرا مثلا در آیه {{متن قرآن|«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ»}} ([[سوره ملک]]/۶۷،۱۱) دور بودن کافران از رحمت خدا بر اعتراف کردن و اقرار آنان به گناه مترتب شده است<ref>. قلائدالدرر، ج۲، ص۳۱۹؛ کنزالعرفان، ج۲، ص۸۶؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.</ref>؛ ولی به نظر شماری دیگر، هرچند آیه ۱۰۲ [[سوره توبه]]/۹، که مضمونی مشابه همین آیه دارد، به نوعی دربردارنده اعتراف گناهکاران به زیان خود است؛ ولی بر نافذ بودن اقرار فرد عاقل به زیان خود، دلالتی ندارد.<ref>. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۹.</ref> [[آیه 11 سوره غافر|آیه ۱۱ سوره غافر]] نیز همین مضمون را دارد.
 +
*سه. آیاتی که در آنها گواهی دادن به زیان خود مطرح شده است<ref>. احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۲۲؛ المبسوط، ج ۳، ص ۲.</ref>؛ از جمله: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ...»}} (نساء/۴،۱۳۵) برخی گفته‌اند که این آیه صریح‌ترین آیه درباره حجیت اقرار است<ref>. احکام قرآن، ص ۶۷۰.</ref>؛ نیز گفته‌اند: در این آیه فقیهان گواهی دادن به زیان خویش را [[اجماع|اجماعاً]] اقرار دانسته‌اند<ref>. دانشنامه حقوقی، ج ۱، ص ۵۴۱.</ref>، زیرا امر وجوبی خداوند به ادای شهادت برای خدا و به زیان خود، با وجوب پذیرش این شهادت و در نتیجه نفوذ اقرار به زیان خود ملازمه دارد. در پاسخ به این استدلال گفته‌اند که مراد آیه ظاهراً وجوب ادای شهادت و حرمت کتمان - هرچند بر ضد خود - رساتر است و پذیرش شهادت مؤمنان به زیان خودشان منوط به وجود شرایط قبول شهادت (مانند عدالت و...) است، پس آیه با قاعده نفوذ اقرار (که منوط به وجود این شرایط نیست) ارتباطی ندارد.<ref>. الکشاف، ج۱، ص ۵۷۵؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۵۰.</ref> آیات ۱۳۰ انعام و ۳۷ اعراف نیز چنین مضمونی دارد.
 +
*چهار. آیاتی که در آن، ترکیب جمله، معنای اقرار را افاده می‌کند؛ مانند<ref>. فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۷؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.</ref>: {{متن قرآن|«أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا....»}} (اعراف/۷،۱۷۲). برخی این آیه را اصل و اساس در اقرار دانسته‌اند.<ref>. روح المعانی، مج ۶، ج ۹، ص ۱۴۸.</ref> [[آیه 9 سوره ملک|آیه ۹ سوره ملک]] و [[آیه 50 سوره غافر|آیه ۵۰ سوره غافر]] نیز همین مضمون را دارد. همچنین به [[آیه 282 سوره بقره|آیه ۲۸۲ سوره بقره]] نیز برای حجیت اقرار استدلال شده است.<ref>. فقه‌القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref> به گفته برخی مفسران<ref>. احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص ۶۶۳.</ref> اگر اقرار مدیون نافذ نباشد، املای او نسبت به املای دیگران اولویتی ندارد، پس بر طبق این آیه، اقرار هر اقرار کننده‌ای به زیان خودش نافذ است.
  
برای اثبات حجیت اقرار، افزون بر آیات قرآن به روایات، عقل و اجماع نیز استدلال شده است.<ref>. جواهرالکلام، ج 35، ص 3؛ [[عوائدالایام]]، ص 487؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج 3، ص 45، 48.</ref>
+
===۳. رجوع از اقرار===
  
==3. رجوع از اقرار:==
+
بازگشت از اقرار از دو جهت قابل بحث است؛ جهت نخست آنکه آیا رجوع از اقرار جایز است یا نه؟ از برخی آیات استفاده می‌شود که بازگشت از اقرار جایز نیست؛ از جمله آیات ۸۱-۸۲ [[سوره آل عمران|سوره آل‌عمران]] که در آن از اقرار پیامبران و پیروان آنان سخن به میان آمده و سپس حکم به [[فسق|فاسق]] بودن کسانی شده است که از اقرار خود باز گردند: {{متن قرآن|«قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ * فَمَنْ تَوَلَّىٰ بَعْدَ ذَٰلِک فَأُولَٰئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ»}}. همچنین جایز نبودن این امر از آیه ۱۳۵ [[سوره نساء]] که در آن مؤمنان از رویگرداندن از حق پس از اقرار کردن بر ضد خود یا خویشاوندانشان برحذر داشته شده‌اند، نیز قابل استفاده است: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ... وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»}}.
  
بازگشت از اقرار از دو جهت قابل بحث است:جهت نخست آنکه آیا رجوع از اقرار جایز است یا نه؟ از برخی آیات استفاده می‌شود که بازگشت از اقرار جایز نیست؛ از جمله آیات 81  82 آل‌عمران/3 که در آن از اقرار پیامبران و پیروان آنان سخن به میان آمده و سپس حکم به فاسق بودن کسانی شده است که از اقرار خود باز گردند:{{متن قرآن|«قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا واَنَا مَعَکُم مِنَ الشّهِدین * فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الفسِقون»}} همچنین جایز نبودن این امر از آیه 135 نساء/4 که در آن مؤمنان از رویگرداندن از حق پس از اقرار کردن بر ضد خود یا خویشاوندانشان برحذر داشته شده‌اند، نیز قابل استفاده است:{{متن قرآن|«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ ولَو عَلی اَنفُسِکُم اَوِ الولِدَینِ والاَقرَبینَ... واِن تَلووا اَو تُعرِضوا فَاِنَّ اللّهَ کَانَ بِما تَعمَلونَ خَبیرا»}}
+
جهت دوم آن است که آیا سخن اقرار کننده در صورت بازگشت، نافذ و پذیرفته است یا نه؟ برخی از فقیهان با استناد به آیه ۱۵ [[سوره قیامت]]/۷۵: {{متن قرآن|«وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ»}} آن را نافذ ندانسته‌اند.<ref>. احکام‌القرآن، ابن عربی، ج ۴، ص ۱۸۹۲؛ البصائر، ج ۵۰، ص ۵۷۷.</ref> شماری دیگر از [[فقها]] با استناد به روایات، بازگشت از اقرار را در مواردی که اقرار موجب [[رجم]]<ref>. الدروس، ج ۳، ص ۱۳۱؛ النهایه، ص ۷۰۳.</ref> یا کشته شدن<ref>. جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۲۹۲؛ تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۱۴.</ref> یا اجرای حدّ سرقت<ref>. النهایه، طوسی، ص ۷۱۸؛ مختلف‌الشیعه، ج ۹، ص ۲۲۴؛ تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۴۰.</ref> می‌شود، نافذ ندانسته و در سایر موارد آن را نافذ دانسته‌اند.
  
جهت دوم آن است که آیا سخن اقرار کننده در صورت بازگشت نافذ و پذیرفته است یا نه؟ برخی از فقیهان با استناد به آیه 15 قیامت/75:{{متن قرآن|«ولَو اَلقی مَعاذیرَه»}} آن را نافذ ندانسته‌اند.<ref>. احکام‌القرآن، ابن عربی، ج 4، ص 1892؛ البصائر، ج 50، ص 577.</ref> شماری دیگر از فقها با استناد به روایات، بازگشت از اقرار را در مواردی که اقرار موجب رجم<ref>. الدروس، ج 3، ص 131؛ النهایه، ص 703.</ref> یا کشته شدن<ref>. جواهر الکلام، ج 41، ص 292؛ تحریر الوسیله، ج 2، ص 414.</ref> یا اجرای حدّ سرقت<ref>. النهایه، طوسی، ص 718؛ مختلف‌الشیعه، ج 9، ص 224؛ تحریر الوسیله، ج 2، ص 440.</ref> می‌شود نافذ ندانسته و در سایر موارد آن را نافذ دانسته‌اند.
+
==. اقرار بر ضد غیر===
 
 
==4. اقرار کردن  ضد غیر:==
 
 
 
اقرار کردن بر ضد غیر به طور عادی نافذ نیست<ref>.[[ مدارک‌الاحکام]]، ج4، ص334؛ [[مغنی‌المحتاج]]، ج 2، ص 239؛ [[نهایة الافکار]]، ج 4، ص 172.</ref>؛ اما در پاره‌ای موارد این اقرار نافذ و حتی واجب است. در آیه 282 بقره/2 ولیّ طفل و مجنون و کسانی که توانایی کتابت دیون خود را ندارند مأمور شده‌اند که از طرف آنان بدهیشان را املا کنند:{{متن قرآن|«فَاِن کَانَ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ سَفیهًا اَوضَعیفًا اَو لایَستَطیعُ اَن یُمِلَّ هُوَ فَلیُملِل ولِیُّهُ بِالعَدلِ»}}واژه «ولیّ» در آیه افزون بر ولیّ شرعی، قیم، وکیل و مترجم را نیز شامل می‌شود.<ref>. روح المعانی، مج 3، ج 3، ص 93.</ref> به نظر برخی فقها آیه بر نفوذ اقرار وصی به زیان یتیم نیز دلالت دارد<ref>. احکام‌القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 251.</ref>؛ همچنین خداوند در آیه 135 نساء/4 مؤمنان را به اقامه قسط و گواهی دادن به حق، هرچند بر ضد خود یا والدین یا خویشاوندانشان باشد فرمان داده است:{{متن قرآن|«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ ولَو عَلی اَنفُسِکُم اَوِ الولِدَینِ والاَقرَبینَ»}}
 
  
 +
اقرار کردن بر ضد غیر، به طور عادی نافذ نیست<ref>. مدارک‌الاحکام، ج۴، ص۳۳۴؛ مغنی‌المحتاج، ج ۲، ص ۲۳۹؛ نهایة الافکار، ج ۴، ص ۱۷۲.</ref>؛ اما در پاره‌ای موارد این اقرار نافذ و حتی واجب است. در آیه ۲۸۲ بقره، ولیّ طفل و مجنون و کسانی که توانایی کتابت دیون خود را ندارند، مأمور شده‌اند که از طرف آنان بدهیشان را املا کنند: {{متن قرآن|«فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ بِالْعَدْلِ»}}. واژه «ولیّ» در آیه افزون بر ولیّ شرعی، قیّم، وکیل و مترجم را نیز شامل می‌شود.<ref>. روح المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۹۳.</ref> به نظر برخی فقها، این آیه بر نفوذ اقرار وصی به زیان یتیم نیز دلالت دارد.<ref>. احکام‌القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۲۵۱.</ref> همچنین خداوند در آیه ۱۳۵ نساء، مؤمنان را به اقامه قسط و گواهی دادن به حق، هرچند بر ضد خود یا والدین یا خویشاوندانشان باشد فرمان داده است: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ»}}.
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
{{پانویس}}  
+
{{پانویس}}  
 
+
==منابع==
==منبع==
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، مدخل "اقرار" از حمیده عبداللهی و بخش فقه و حقوق.
 
 
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل "اقرار" از حمیده عبداللهی و بخش فقه و حقوق[http://maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4]
 
  
[[رده:اصطلاحات فقهی]]
+
[[رده:واژگان قرآنی]][[رده:اصطلاحات فقهی]]
 
[[رده:حقوق]]
 
[[رده:حقوق]]
[[رده:واژگان قرآنی]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۶

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اِقرار» در اصطلاح فقهی و حقوقی، به معنای اِخبار قطعی به نفی حقی از خود یا ثبوت حقی برای غیر است. در قرآن کریم به برخی از موارد اقرار، مانند اقرار گرفتن خداوند از بندگان درباره ربوبیت خویش و اقرار گناهکاران به خطای خود در آخرت، سخن به میان آمده است.

تعریف اقرار

«اِقرار» از ماده «ق-ر-ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است[۱] و در اصطلاح فقه به معنای اِخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود[۲] یا ثبوت حقی برای دیگران[۳] آمده است. به نظر برخی دیگر، اقرار عبارت است از اِخبار قطعی به وجود حقی لازم به زیان خود یا نفی حق لازمی از خود یا به امری دیگر که این اخبار، حق یا حکمی را به ضرر خبر دهنده در پی دارد.[۴]

«اعتراف» نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می‌کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته‌اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.[۵]

اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوه‌های اثبات حقوق یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره می‌جسته‌اند، ازاین‌رو پیشینه این امر را باید به آغاز خلقت انسان بازگرداند.

اقرار در قرآن

مفهوم «اقرار» در قرآن کریم با واژه‌ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده؛ از جمله: ۱. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند: «أَأَقْرَرْتُمْ...قَالُوا أَقْرَرْنَا» (سوره آل‌عمران /۳، ۸۱؛ سوره بقره/۲،۸۴.) ۲. «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند: «اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ» (سوره توبه/۹،۱۰۲ و نیز سوره غافر/۴۰،۱۱؛ سوره ملک/۶۷،۱۱). ۳. شهادت دادن به زیان خود؛ مانند:«شُهَدَاءَ...عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ» (سوره نساء/۴،۱۳۵؛ سوره انعام/۶،۱۳۰). ۴. کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری؛ مانند: «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ» (سوره اعراف/۷،۱۷۲؛ سوره ملک/۶۷، ۸-۹) ۵. کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات؛ مانند:«وَلَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ» (سوره شعراء/۲۶،۱۴).

قرآن کریم در آیاتی متعدد به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در اعصار پیشین و نیز در قیامت اشاره کرده است؛ از جمله:

۱. اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا »(سوره اعراف/۷،۱۷۲) قرآن به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، می‌گوید: این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت به این امر غافل بودیم یا بگویند: چون پدران ما مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم: «أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ» (اعراف/۷، ۱۷۲-۱۷۳) درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان آدم برخی گفته‌اند: خداوند از همه فرزندان آینده آدم در عالم ذَر درباره ربوبیت خود اقرار گرفت.[۶] نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن، قرار دادن استعداد خداشناسی و توحید در عقول و فطرت انسانها و پذیرش آن از سوی بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر به زبان تکوین و آفرینش بوده است.[۷]

۲. اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی:

خداوند با همه پیامبران و پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی پیمان بسته و از آنان در این‌باره اقرار گرفته و آنان نیز به این امر اقرار کرده‌اند: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکمْ مِنْ کتَابٍ وَحِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ» (آل عمران/۳، ۸۱) سپس تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از فاسقان خواهد بود: «فَمَنْ تَوَلَّىٰ بَعْدَ ذَٰلِک فَأُولَٰئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ» (آل عمران/۳،۸۲). برخی مفسران این پیمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پیامبران و پیروان آنان دانسته‌اند که خداوند از آنان نسبت به پذیرش پیامبر بعدی و ایمان به او اقرار گرفته است[۸]؛ ولی عده‌ای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین به پیامبر اسلام بوده است.[۹] نظر دیگر این است که خداوند از امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند[۱۰]، به هرحال، مخاطبان آیه اهل کتاب هستند تا با یادآوری این پیمانها به پیامبر اسلام ایمان آورند.[۱۱]

۳. اقرار بنی‌اسرائیل به پیمان الهی:

از دیگر موارد اقرار در امتهای پیشین، اقرار گرفتن خداوند از بنی‌اسرائیل در موارد متعدد، مانند یکتاپرستی، نیکو سخن گفتن با مردم، احسان به والدین و خویشاوندان، یتیمان و مساکین، بر پای داشتن نماز، پرداخت زکات، پرهیز از کشتن و بیرون راندن یکدیگر از وطن خود است. آنان نیز این پیمان را پذیرفتند: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیتَامَىٰ وَالْمَسَاکینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ ... * لَا تَسْفِکونَ دِمَاءَکمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکمْ مِنْ دِیارِکمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ» (بقره/۸۳-۸۴). مراد از «میثاق» در این آیات، پیمانهایی است که به واسطه عقل و شرع و پیامبران الهی[۱۲] و کتب آسمانی از جمله تورات[۱۳] از بنی‌اسرائیل گرفته شده است و آنان به انجام دادن این امور تعهد و اقرار کرده‌اند.

۴. اقرار به بی‌گناهی حضرت یوسف:

برادران یوسف (علیه السلام)، در مواردی به آن حضرت ستم روا داشته و حق او را تضییع کردند؛ اما پس از مدتی نزد پدر به گناه و خطای خویش اعتراف و از آن حضرت برای خود درخواست استغفار کردند: «قَالُوا یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِئِینَ» (سوره یوسف/۱۲،۹۷)؛ همچنین هنگامی که پس از سالها دوری از حضرت یوسف وی را یافتند نزد او نیز به خطای خویش اعتراف کردند: «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَک اللَّهُ عَلَینَا وَإِنْ کنَّا لَخَاطِئِینَ» (یوسف/۱۲،۹۱) زلیخا نیز پس از افترا زدن به یوسف و به زندان افکندن او، به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را بی‌گناه شمرد: «قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ *ذَٰلِک لِیعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیبِ... * وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» (یوسف/۱۲، ۵۱)، چنان‌که زنان دربار نیز پس از سوءظن به وی به پاکی آن حضرت اعتراف کردند: «قَالَ مَا خَطْبُکنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیهِ مِنْ سُوءٍ» (یوسف/۱۲،۵۱).

۵. اقرار مشرکان به توحید و ربوبیت خدا:

مشرکان عصر بعثت با وجود اینکه منکر معاد بودند، خداوند درباره آنان خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: اگر از اینان بپرسی که مالک زمین و آنچه در آن است چه کسی است، پروردگار آسمانهای هفت‌گانه و عرش کیست و حکومت همه موجودات به دست چه کسی است؟ اعتراف خواهند کرد که مالک و پروردگار همه اینها خداست و همه امور به دست اوست: «قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا... * سَیقُولُونَ لِلَّهِ... *قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * سَیقُولُونَ لِلَّهِ... * قُلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ وَهُوَ یجِیرُ وَلَا یجَارُ عَلَیهِ * سَیقُولُونَ لِلَّهِ» (مؤمنون/۲۳، ۸۴ ۸۹). سپس خداوند در ادامه این آیات آنان را توبیخ کرده و می‌گوید: شما که به این حقایق اعتراف دارید چرا متذکر نمی‌شوید: «أَفَلَا تَذَکرُونَ» (مؤمنون/۲۳،۸۵) و چرا تقوا پیشه نمی‌کنید: «اَفَلا تَتَّقون» (مؤمنون/۲۳،۸۷)؛ یعنی شما که اعتراف به توحید و رازقیت و مدبریت خداوند دارید چرا از خشم او نمی‌هراسید و معاد را انکار می‌کنید، قرآن را اسطوره می‌دانید و انبیای الهی را به سخره می‌گیرید؟[۱۴]

۶. اقرار سرکشان و گناهکاران به گناه خود:

از جمله مواقعی که انسانها زبان به اقرار و اعتراف می‌گشایند هنگام قبض روح و نیز هنگام مشاهده عذاب الهی است. بنابر آیه ۳۷ اعراف، بت‌پرستان هنگام قبض روح و آنگاه که فرشتگان الهی از آنان سراغ بتهایشان را می‌گیرند، به کفر خویش اعتراف می‌کنند: «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَینَ مَا کنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ». همچنین در آیه‌ای دیگر از اقرار گرفتن از جن و انس در محشر در مورد آمدن پیامبران الهی و بازگو کردن آیات خدا و بیم دادن آنان از آخرت سخن به میان آمده است که در پی این اقرار، آنان همگی به این امر اعتراف کرده و به کفر خود شهادت می‌دهند: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یقُصُّونَ عَلَیکمْ آیاتِی وَینْذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَٰذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ» (انعام/۶،۱۳۰). هنگام ورود کافران به جهنم نیز نگهبانان جهنم از آنان نسبت به آمدن انبیای الهی و تعالیم آنها اقرار می‌گیرند و آنان به این امر اعتراف می‌کنند: «وَسِیقَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یتْلُونَ عَلَیکمْ آیاتِ رَبِّکمْ وَینْذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَٰذَا قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکافِرِینَ» (زمر/۳۹،۷۱). در آیات متعدد دیگر از جمله ۲۷-۳۰ انعام/۶؛ ۴۴ اعراف/۷؛ ۳۴ سوره احقاف/۴۶ و ۶-۹ سوره ملک/۶۷ نیز از اقرار کردن کافران و گناهکاران به حقانیت توحید، معاد و عصیان و خطاکار بودن خود سخن به میان آمده است.

اقرار در فقه

اقرار به حق غیر یا نفی حقی از خود، در فقه اسلامی مطرح است و به آن «قاعده اقرار» نیز اطلاق می‌گردد.[۱۵] فقیهان اسلامی مباحث متعددی در رابطه با این موضوع مطرح کرده‌اند که برخی از این مباحث به شرح ذیل است:

۱. ارکان اقرار

اقرار دارای ۴ رکن است که هریک از این ارکان دارای شرایطی است:

  • الف. «مُقِرّ»؛ یعنی کسی که به زیان خود یا نفع دیگری اقرار می‌کند. شرایط مُقر عبارت است از: بلوغ، عقل، اختیار، حریت، قصد و قدرت بر تصرف شرعی در آنچه بدان اقرار کرده است.[۱۶] بنابراین، اقرار طفل، مجنون، مُکرَه، مفلس، محجور و سفیه، در تمام یا برخی موارد نافذ نیست[۱۷]، ازاین‌رو قرآن در کتابت حق طلبکار که نوعی اقرار به شمار می‌رود[۱۸] به ولیّ افراد سفیه و ضعیف فرمان داده است که از طرف آنان بدهیشان را ثبت کنند: «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ» (بقره/۲، ۲۸۲). از جمله مصادیق سفیه و ضعیف و ناتوان از املا در این آیه، طفل و مجنون‌اند.[۱۹]
  • ب. «مُقَرٌّ له»؛ و او کسی است که اقرار به نفع او انجام می‌گیرد. در مقرّ له نیز شرط است که اهلیت تملک داشته باشد[۲۰]، مُقِرّ را تکذیب نکند و معین باشد.[۲۱]
  • ج. «مُقَرٌّ به»؛ یعنی موضوع اقرار که یا مال است یا نسب یا حق، و حق نیز یا حق الله است یا حق الناس.[۲۲] در مقرٌّ به اگر از اموال باشد، شرط است که قابل تملک باشد و مملوک مُقر نباشد.[۲۳]
  • د. آنچه اقرار با آن تحقق پیدا می‌کند؛ اقرار، لفظ یا عبارت خاصی نداشته و به هر لفظی که بر آن دلالت کند صحیح است[۲۴]؛ همچنین اقرار به نوشتن نیز معتبر است.[۲۵] برخی اقرار را به اشاره‌ای که مقصود را بفهماند نیز جایز دانسته‌اند.[۲۶] قرآن به برخی از الفاظ و روشهای اقرار اشاره کرده است؛ از جمله واژه اقرار: «قَالُوا أَقْرَرْنَا» (آل‌عمران/۳، ۸۱)، کلمه «بَلی»: «قَالُوا بَلَىٰ »(اعراف/۷،۱۷۲) و شهادت دادن به زیان خود: «قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا» (انعام/۶،۱۳۰) و املای حق دیگران: «الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ... فَلْیمْلِلْ» (بقره/۲، ۲۸۲).[۲۷]

۲. احکام اقرار

الف. حکم تکلیفی:

با توجه به تفاوت مقرٌّ به که حق الناس است یا حق الله، و نیز حق مالی است یا غیر مالی، اقرار دارای احکام متفاوتی است؛ از جمله:

  • یک. وجوب: اقرار در مورد حق الناس اعم از حق مالی یا غیرمالی، واجب است.[۲۸] برخی فقیهان وجوب این امر را از آیه ۱۳۵ سوره نساء استفاده کرده‌اند[۲۹] که در آن مؤمنان به اقامه قسط و عدالت هرچند مستلزم شهادت دادن به زیان خود باشد مأمور گشته‌اند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ». همچنین از کلمات برخی فقیهان استفاده می‌شود که اگر خمس و زکات از سوی فردی که اطاعت او شرعاً واجب است مطالبه شود، اقرار به آن واجب خواهد بود.[۳۰]
  • دو. حرمت: اقرارِ برخلاف واقع، حرام است[۳۱]؛ مانند اینکه فردی به دروغ اقرار کند که با زن محصنه‌ای زنا کرده که به نظر برخی، چنین اقراری براساس آیه «إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (نور/۲۴،۲۳) حرام است.[۳۲]
  • سه. استحباب ترک اقرار: اقرار اگر مربوط به حق الله و غیر مالی باشد مستحب است شخص اقرار نکرده و تنها در پیشگاه خداوند توبه کند.[۳۳]

ب. حکم وضعی:

به موجب فقه اسلامی، اقرار شخص عاقل به زیان خود یا به نفع دیگری نافذ است.[۳۴] درباره حجیت این اقرار، به ادلّه متعددی از قرآن، روایات، عقل و اجماع استناد و استدلال شده است.[۳۵] از جمله آیات قرآن:

  • یک. آیاتی که در آن ماده اقرار به‌کار رفته و خداوند از انسان طلب اقرار کرده است.[۳۶] طبق یک نظر، این آیات دلالت ضمنی بر حجیت اقرار دارد[۳۷]، زیرا اگر اقرار حجّت نبود خداوند از آنان طلب اقرار نمی‌کرد[۳۸]: «... قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا...» (آل‌عمران/۳،۸۱). اقرار مذکور در آیه اطلاق دارد و اقرار کننده در همه موارد متعهد به مفاد آن است.[۳۹] بر پایه قولی دیگر، آیه ارتباطی با حجیت اقرار ندارد، زیرا اقرار در آن به معنای پذیرش بیانهای خداوند از مردم است مبنی بر اینکه ایمان بیاورند و پیامبرانش را یاری کنند. سپس خداوند بر این پذیرش آنها شاهد می‌گیرد، در نتیجه، این آیه به قاعده اقرار ارتباطی ندارد.[۴۰] آیه ۸۴ سوره بقره نیز همین مضمون را دارد.
  • دو. آیاتی که در آنها لفظ اعتراف آمده است.[۴۱] به نظر برخی فقها و مفسران، این آیات بر حجیت اقرار دلالت می‌کند، زیرا مثلا در آیه «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ» (سوره ملک/۶۷،۱۱) دور بودن کافران از رحمت خدا بر اعتراف کردن و اقرار آنان به گناه مترتب شده است[۴۲]؛ ولی به نظر شماری دیگر، هرچند آیه ۱۰۲ سوره توبه/۹، که مضمونی مشابه همین آیه دارد، به نوعی دربردارنده اعتراف گناهکاران به زیان خود است؛ ولی بر نافذ بودن اقرار فرد عاقل به زیان خود، دلالتی ندارد.[۴۳] آیه ۱۱ سوره غافر نیز همین مضمون را دارد.
  • سه. آیاتی که در آنها گواهی دادن به زیان خود مطرح شده است[۴۴]؛ از جمله: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ...» (نساء/۴،۱۳۵) برخی گفته‌اند که این آیه صریح‌ترین آیه درباره حجیت اقرار است[۴۵]؛ نیز گفته‌اند: در این آیه فقیهان گواهی دادن به زیان خویش را اجماعاً اقرار دانسته‌اند[۴۶]، زیرا امر وجوبی خداوند به ادای شهادت برای خدا و به زیان خود، با وجوب پذیرش این شهادت و در نتیجه نفوذ اقرار به زیان خود ملازمه دارد. در پاسخ به این استدلال گفته‌اند که مراد آیه ظاهراً وجوب ادای شهادت و حرمت کتمان - هرچند بر ضد خود - رساتر است و پذیرش شهادت مؤمنان به زیان خودشان منوط به وجود شرایط قبول شهادت (مانند عدالت و...) است، پس آیه با قاعده نفوذ اقرار (که منوط به وجود این شرایط نیست) ارتباطی ندارد.[۴۷] آیات ۱۳۰ انعام و ۳۷ اعراف نیز چنین مضمونی دارد.
  • چهار. آیاتی که در آن، ترکیب جمله، معنای اقرار را افاده می‌کند؛ مانند[۴۸]: «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا....» (اعراف/۷،۱۷۲). برخی این آیه را اصل و اساس در اقرار دانسته‌اند.[۴۹] آیه ۹ سوره ملک و آیه ۵۰ سوره غافر نیز همین مضمون را دارد. همچنین به آیه ۲۸۲ سوره بقره نیز برای حجیت اقرار استدلال شده است.[۵۰] به گفته برخی مفسران[۵۱] اگر اقرار مدیون نافذ نباشد، املای او نسبت به املای دیگران اولویتی ندارد، پس بر طبق این آیه، اقرار هر اقرار کننده‌ای به زیان خودش نافذ است.

۳. رجوع از اقرار

بازگشت از اقرار از دو جهت قابل بحث است؛ جهت نخست آنکه آیا رجوع از اقرار جایز است یا نه؟ از برخی آیات استفاده می‌شود که بازگشت از اقرار جایز نیست؛ از جمله آیات ۸۱-۸۲ سوره آل‌عمران که در آن از اقرار پیامبران و پیروان آنان سخن به میان آمده و سپس حکم به فاسق بودن کسانی شده است که از اقرار خود باز گردند: «قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ * فَمَنْ تَوَلَّىٰ بَعْدَ ذَٰلِک فَأُولَٰئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ». همچنین جایز نبودن این امر از آیه ۱۳۵ سوره نساء که در آن مؤمنان از رویگرداندن از حق پس از اقرار کردن بر ضد خود یا خویشاوندانشان برحذر داشته شده‌اند، نیز قابل استفاده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ... وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا».

جهت دوم آن است که آیا سخن اقرار کننده در صورت بازگشت، نافذ و پذیرفته است یا نه؟ برخی از فقیهان با استناد به آیه ۱۵ سوره قیامت/۷۵: «وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ» آن را نافذ ندانسته‌اند.[۵۲] شماری دیگر از فقها با استناد به روایات، بازگشت از اقرار را در مواردی که اقرار موجب رجم[۵۳] یا کشته شدن[۵۴] یا اجرای حدّ سرقت[۵۵] می‌شود، نافذ ندانسته و در سایر موارد آن را نافذ دانسته‌اند.

۴. اقرار بر ضد غیر

اقرار کردن بر ضد غیر، به طور عادی نافذ نیست[۵۶]؛ اما در پاره‌ای موارد این اقرار نافذ و حتی واجب است. در آیه ۲۸۲ بقره، ولیّ طفل و مجنون و کسانی که توانایی کتابت دیون خود را ندارند، مأمور شده‌اند که از طرف آنان بدهیشان را املا کنند: «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ بِالْعَدْلِ». واژه «ولیّ» در آیه افزون بر ولیّ شرعی، قیّم، وکیل و مترجم را نیز شامل می‌شود.[۵۷] به نظر برخی فقها، این آیه بر نفوذ اقرار وصی به زیان یتیم نیز دلالت دارد.[۵۸] همچنین خداوند در آیه ۱۳۵ نساء، مؤمنان را به اقامه قسط و گواهی دادن به حق، هرچند بر ضد خود یا والدین یا خویشاوندانشان باشد فرمان داده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَالْأَقْرَبِینَ».

پانویس

  1. . مفردات، ص ۶۶۲؛ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۱۰۲، «قَرّ»؛ لغت نامه، ج ۲، ص ۲۶۷۱، «اقرار».
  2. تحریر الوسیله، امام خمینی، ص ۲۸۳؛ منهاج الصالحین، خوئی، ج ۲، ص ۱۹۶؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۳۸.
  3. . الفقه‌الاسلامی، ج ۸، ص۶۰۸۹؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۲۴۶.
  4. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۳.
  5. . الفروق اللغویه، ص ۶۴-۶۵.
  6. . مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۵.
  7. . همان، ص ۷۶۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۷؛ نمونه، ج۷، ص ۶.
  8. . مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۸۴.
  9. . جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۵۱؛ روح‌المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۳۳۴ ۳۳۵.
  10. . جامع‌البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۵۰.
  11. . التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۱۲۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۸۴.
  12. . مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۹۸؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۴۸۵.
  13. . روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۴۸۵.
  14. . المیزان، ج ۱۵، ص ۵۹.
  15. . القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج‌۳، ص‌۴۵؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج‌۲، ص‌۴۰۱.
  16. . جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۱۰۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۵۱، ۳۵۵.
  17. . ارشاد الاذهان ، ج ۲، ص ۲۱۴؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۱۰۳، ۱۲۰.
  18. . فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱.
  19. . مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۸۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۱۲۰؛ تفسیر قرطبی ، ج ۳، ص ۲۴۹.
  20. . تحریرالاحکام، ص ۴۰۳؛ جواهر الکلام، ج ۳۵، ص ۱۲۰.
  21. . تحریرالاحکام، ص ۴۰۳؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۶۴.
  22. . مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۴۱؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۶۵؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۵.
  23. . الدروس، ج ۳، ص ۱۳۳؛ مجمع الفائده، ج ۹، ص ۴۱۹ ۴۲۰؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص ۲۴۵.
  24. . تبصرة المتعلمین، ص ۱۵۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۷۴.
  25. . فقه السنه، ج ۲، ص ۳۹؛ عوائد الایام، ص ۴۸۸.
  26. . تبصرة المتعلمین، ص ۱۵۶؛ فقه‌الصادق(علیه السلام)، ج ۲۰، ص ۲۰۷.
  27. . فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱ ۳۲۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۷.
  28. . الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۴؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۹؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۱.
  29. . احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۰ ۴۰۱؛ قلائدالدرر، ج ۲، ص ۳۱۹؛ ج ۳، ص ۴۴۰، ۴۴۳.
  30. . جواهر الکلام، ج ۱۵، ص ۴۲۱، ۴۲۳؛ ج ۱۶، ص ۱۷۷، ۱۷۹؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص ۳۴۶.
  31. . العناوین الفقهیه، ج ۲، ص ۶۳۲.
  32. . القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۵۱.
  33. . وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۳۶؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۲۰؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۵۰۶.
  34. . جواهرالکلام، ج۳۵، ص۳؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۵؛ عوائدالایام، ص ۴۸۷ ۴۸۸.
  35. جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳؛ عوائدالایام، ص ۴۸۷؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۵، ۴۸.
  36. . احکام‌القرآن، ابن‌عربی، ج۴، ص ۱۸۹۰؛ زبدة‌البیان، ص ۵۹۲؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.
  37. . احکام قرآن، ص ۶۶۸.
  38. . الفقه الاسلامی، ج ۸، ص ۶۰۹۰.
  39. . دانشنامه قرآن وقرآن‌پژوهی، ج۱، ص۲۷۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۶.
  40. . القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۹.
  41. . احکام قرآن، ص ۶۶۹؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۶؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.
  42. . قلائدالدرر، ج۲، ص۳۱۹؛ کنزالعرفان، ج۲، ص۸۶؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.
  43. . القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۴۹.
  44. . احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۴۰۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۲۲؛ المبسوط، ج ۳، ص ۲.
  45. . احکام قرآن، ص ۶۷۰.
  46. . دانشنامه حقوقی، ج ۱، ص ۵۴۱.
  47. . الکشاف، ج۱، ص ۵۷۵؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۳، ص ۵۰.
  48. . فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۸۷؛ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص ۳.
  49. . روح المعانی، مج ۶، ج ۹، ص ۱۴۸.
  50. . فقه‌القرآن، ج ۱، ص ۳۲۱؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۲۴۹.
  51. . احکام القرآن، جصاص، ج ۱، ص ۶۶۳.
  52. . احکام‌القرآن، ابن عربی، ج ۴، ص ۱۸۹۲؛ البصائر، ج ۵۰، ص ۵۷۷.
  53. . الدروس، ج ۳، ص ۱۳۱؛ النهایه، ص ۷۰۳.
  54. . جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۲۹۲؛ تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۱۴.
  55. . النهایه، طوسی، ص ۷۱۸؛ مختلف‌الشیعه، ج ۹، ص ۲۲۴؛ تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۴۰.
  56. . مدارک‌الاحکام، ج۴، ص۳۳۴؛ مغنی‌المحتاج، ج ۲، ص ۲۳۹؛ نهایة الافکار، ج ۴، ص ۱۷۲.
  57. . روح المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۹۳.
  58. . احکام‌القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۲۵۱.

منابع