سید محمد علم الهدی نقوی کابلی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زادگاه سید محمد علم الهدی نقوی کابلی

كابل از بهترين و بزرگترين شهرهاي كشور افغانستان محسوب می‌‌شود. كابل شهري تاريخي، سرسبز و زيبا است. با آب و هواي كوهستاني، كوه‌ها و قله‌هاي اطراف آن و نيز رود خروشاني كه چون نوار آبي رنگ و پويا از وسط آن می‌‌گذرد، بيانگر شكوه و سربلندي مردمان آن در طول تاريخ بوده است.

مردم اين شهر، خوش خُلق، مهربان، مهمان‌نواز و خوش‌ لهجه هستند. دين و مذهب در ميان آن‌ها از اهميت زيادي برخوردار است. بيشتر مردم اين شهر، سني حنفي و بقيه، شيعه و از پيروان مكتب اهل بيت علیهم‌السلام می‌‌باشند. در تاريخ كهن اين شهر، نام عالمان برجسته و دانشمندان شيعي بسياري می‌‌درخشد. آيات عظام زير از جمله آن‌هايند:[۱]

- ابوخالد كابلي (از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم‌السلام كه طي سال‌هاي 61 تا 114 هـ.ق از محضر آن بزرگواران كسب فيض نمود)؛

- شيخ محمد شريف فرزند ميرزا كاظم كابلي (1260-1339 ق)؛

- شيخ علي محمد كابلي (1274-1339 ق)؛

- سيد علي شفا فرزند سيد علي ميرزا حسين كابلي (متوفی 1354 ق)؛

- سردار حيدرقلي خان كابلي، معروف به سردار كابلي (1372-1293 ق)؛

- سيد ميرعلي احمد حجت (1268-1353 ش)؛

- شيخ محمدامين افشاري كابلي (1288-1357 ش)؛[۲]

- حاج سيد محمد سرور واعظ كابلي (295-1357 ش)؛[۳]

- حاج شيخ محمد لطيف مولوي فرزند شيخ محمد شريف.

و ده‌ها دانشمند و خطيب شهير ديگر از اين سرزمين قامت برافراشته و هر يك، مايه افتخار كابليان و باعث اشتهار آن ديار شده است. اكنون نيز روند فقه و فقاهت و علم و جلالت، با حضور آيت الله محقق كابلي و ده‌ها عالم برجسته ديگر ادامه دارد.

تولد و خاندان نقوی کایلی

يكي از ستارگان فروزان اين شهر، عالم جليل، عارف روشندل، دانشمند گمنام و بي‌بديل، آیت الله سيد محمد نقوي كابلي، معروف به «علم‌الهدي»[۴] است. او در سال 1288 هـ.ق در يكي از خانواده‌هاي متدين و مذهبي اين شهر چشم به جهان گشود. پدرش سيد «شمس‌الدین» فرزند «سيد ميراحمد نقوي كابلي»، مرد باصفا و دينداري بود. تولد سيد محمد، كانون خانواده سيد شمس‌الدين را بيش از قبل گرم ساخته بود.

از نوشته‌هاي به جامانده از اين شخصيت برجسته چنين استفاده می‌‌شود كه پدر و مادر وي قرابت فاميلي داشته‌اند. وي در نامه‌اي به آیت الله مرعشي نجفي، بعد از بيان عموزاده بودن والدينش، نسبت به جد مادري‌اش، می‌‌نويسد: «...قبر جد والده‌ام در ميان شيعه آن سامان (كابل) معروف، مزار و مطاف شيعه بود. صاحب قبه و صندوق، از اطراف شيعيان (اظهار محبت) می‌‌نمودند براي بقعه شريف؛ و نقل كرامات و شفاء امراض به واسطه توسل به آن مرقد مبارك، معروف بود. فصل خصومات به قسم خوردن به آن قبر شريف می‌‌كردند. اسم مباركش سيد سكندرشاه بود...».[۵]

هنوز چند صباحي از رايحه دلنواز اين ميلاد خجسته نگذشته بود كه سيد شمس‌الدین رُخ در نقاب خاك كشيد و در جوار رحمت بي منتهاي الهي جاي گرفت. با رحلت غم‌انگيز پدر، گل لبخند بر لب‌هاي سيد محمد پژمرده شد و در سن كودكي، لباس يتيمی ‌‌بر تن كرد و غبار فقر و تنگدستي بر چهره پژمرده‌اش نشست.

نسب سید محمد علم الهدی

بعضي از محققان نوشته‌اند كه در عصر مهاجرت امامزادگان علوي، دو نفر از «سادات حسني» به كابل رفته و رايحه باغستان عترت را در آن سرزمين گسترانيده‌اند:

  • 1. عبدالله اشتر بن محمد نفس الزّكيّه كه در آن شهر رحل اقامت افكند و نسل وي از فرزندش «محمد» باقي ماند.
  • 2. ابراهيم بن محمد بن عبدالله بن حسن بن امام حسن عليه‌السلام كه در آنجا جام شهادت نوشيد و نسلش منقرض شد.[۶]

يكي از خاندان سادات كابلي، خانواده سيد محمد علم‌الهدي نقوي كابلي است. گرچه در نسب وي اندكي اختلاف وجود دارد؛ عده‌اي نسب او را به «جعفر زكيّ» فرزند امام هادی عليه‌السلام می‌‌رسانند؛ اما خود وي با توجه به شجره‌‌نامه خانوادگي‌اش، نسبش را به «حسين» فرزند امام هادی علیه‌السلام مرتبط می‌‌دانست و معتقد بود كه قبر جدش «حسين بن امام هادي علیه‌السلام» در شهر همدان است. البته اين مطلب با ديدگاه گروهي كه زيارتگاه شهر همدان را محل دفن سر شاه سلطان حسين صفوي می‌‌دانند، سازگار نيست.ا</ref>. المسلسلات، ج 2، ص 215. به نقل از كتاب «جراب العلم والحكمة» للهمذاني.</ref>

در يك كلام، نسب سيد محمد علم‌الهدي به يكي از فرزندان امام هادي علیه‌السلام (جعفر زكيّ - حسين) می‌‌رسد.[۷] و اين نشان می‌‌دهد كه تمام سادات كابل از نسل محمد بن عبدالله اشتر بن محمد نفس الزكيه نيستند.

تحصیلات سیدعلم الهدی نقوی

مادر سيد محمد كه بانوي مؤمن و فهيم بود، بعد از مرگ شوهرش سرپرستي و تربيت كودكش را به عهده گرفت. شش سال از تولد سيد محمد گذشت؛ در همين ايام، مرض «آبله» بسان هيولاي وحشتناك از راه رسيد و تعدادي از مردم شهر را مبتلا ساخت، يكي از آن‌ها سيد محمد بود. سيد محمد و خانواده‌اش كه در نهايت فقر و فاقه زندگي می‌‌كردند، اسير خشم آبله شدند. چند روز نگذشته بود كه سيد محمد بر اثر آبله بينائي‌اش را از دست داد. يأس و نااميدي بر قلب كوچكش سايه افكند. مادر كه شاهد نابيناشدن فرزندش بود، صبورانه به جنگ روزگار شتافت. وي نه تنها بار سنگين فرزند نابينايش را تحمل كرد كه هرگز در اراده فولادينش سستي راه نيافت.[۸]

از مكتب، مدرسه و اساتيد سيد محمد تا سن 12 سالگي اطلاعي در دست نيست. هنوز دوازده بهار از زندگي سيد محمد نگذشته بود كه مادرش قامت همت برافراشت و براي رشد و تربيت فرزندش، روش نيكو برگزيد. وي دغدغه‌اي جز تعليم و تربيت فرزندش نداشت. در اين مسير چه رنج‌ها كه نكشيد و چه دردها كه به جان نخريد! او در امتداد همين انديشه، با چند نفر از ارحام و بستگانش جلاي وطن كرد و چون كبوتران مهاجر، خود را به سرزمين عشق و صفا، يعني عتبات عاليات رساند. كاروان دلباخته آن‌ها در سال 1300 ق. در شهر مقدس سامرا فرود آمد و در آن مكان قدسي، رحل اقامت افكند. هنوز مدتي از اقامتشان در آن شهر نگذشته بود كه مادر مضطرب از تربيت فرزند، ديگر بار به انديشه شكوفايي فرزندش فرو رفت. او می‌‌خواست فرزندش يكي از عالمان عامل و فرزانگان جهان اسلام شود. اما چگونه؟ اين چيزي بود كه آن بانوي متدين را سخت به انديشه فرو برده بود. می‌‌دانست كه زني مهاجر و درمانده‌اي است و فرزندش نيز ضعيف و نابينا؛ اما وقار عالي و همت والا او را به نزد يكي از بزرگترين عالمان شهر كشاند. آن عالم فرزانه، آیت الله «ميرزا محمدحسن شيرازي» رهبر «تحريم تنباكو» بود.

مادر سيد محمد با اصرار زياد از وي خواست تا براي فرزندش استادي معين كند و او را در تربيت ديني فرزندش ياري رساند. ميرزاي شيرازي نيز وقتي پافشاري آن زن دلسوز و آگاه را مشاهده كرد، از بين شاگردانش استاداني براي تربيت سيد محمد برگزيد. تحصيلات مقدماتي سيد محمد از همان جا آغاز شد.

وي كه تربيت شده چنين زن مؤمنه‌اي بود، از موقعيت بدست آمده به نحوي شايسته سود جست و با جديت تمام، عاشقانه و صبورانه در جستجوي كيمياي علم پرداخت. در اندك زماني علوم مقدماتي را فراگرفت و در پي كسب مراتب بالاي علم و عرفان آماده شد. </ref> المسلسلات، ج 2، ص 215؛ نقباءالبشر في قرن الرابع عشر، ص 1275.</ref> طولي نكشيد كه اندوخته‌هاي او بالا رفت و ديگر درياي علم و عرفان سامرا برايش كوچكي می‌‌نمود. او بعد از 14 سال اقامت در آن شهر به فكر درياي ديگري از علم و عرفان كه توان سيراب ساختن ذهن جويا و فكر خلاق او را داشته باشد، افتاد.[۹]

ويژگي‌هاي اخلاقي سید محمد

1. حافظه زياد و دل بيدار:

خداوند بي‌همتا، سرنوشت سيد محمد را چنين رقم زده بود كه در كودكي چشمان ظاهري‌اش را از او بگيرد و در عوض چشمان دل و قلب او را بيدار سازد. سيد محمد با چشم سر، چيزي را نمی‌‌ديد اما با چشم دل به حقايق آگاه می‌‌شد و روز به روز رازهاي ناگفته و اسرار ناشنيده برايش كشف می‌‌گرديد و به اين شكل، او به يكي از معجزات پروردگار متعال تبديل شده بود. حافظه‌اش به حدي قوي و دقيق بود كه با يك بار خواندن آيات و روايات، همه را ضبط می‌‌كرد. ذكاوتش عجيب و فراستش نمونه روزگار بود. استادانش درس را برايش ارائه می‌‌كردند و او به خوبي همه آن‌ها را در همان بار اول، حفظ می‌‌كرد.

وي در حفظ و سرعت انتقال مطالب، قدرت خارق‌العاده‌اي داشت. حافظ كل قرآن كريم، صحيفه كامله سجاديه، هزاران حديث مسند، قصايد و رجزهاي بسيار بود. به همين جهت از همسالانش پيشي گرفته بود و در زمان اندك، زبانزد خاص و عام شده بود.(12)

در اين مورد، آیت الله مرعشي نجفي می‌‌نويسد: «...ولعمري كان أظهر مظاهر قدرة الباري جلّ شأنه؛ ...به جانم قسم! وي از روشن‌ترين مظاهر قدرت خداوند متعال بود».[۱۰]

2. همت و پشتكار:

سيد محمد علم‌الهدي از كودكي با انبوهي از مشكلات و گرفتاري‌هاي مالي و جسمی‌‌ روبرو بود. به همين جهت به حد كافي پخته و آب ديده شده بود. قدر عافيت را می‌‌دانست و به نحوي شايسته از استعدادش بهره می‌‌برد. نابينايي، مانع اراده قوي و عزم راسخ او نشد. وي همچنان در جهت فتح قلل علم و دانش پيش رفت. احاطه كامل وي به علوم عقلي و نقلي، فراگيري علوم غريبه و نيز تأليف و تدوين چندين كتاب ارزشمند، گوياي اين تلاش چشمگير و پشتكار خستگي‌ناپذير وي می‌‌باشد.

مرا اين زندگاني قيد و بند است × وگرنه همت من بس بلند است

همه اسباب دنيا گر بداني × به نزد اهل دانش ريشخند است.

3. محبت به خاندان عترت علیهم‌السلام:

وي كه خود از سلاله خاندان پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم بود؛ قدر و ارزش اين نعمت الهي را می‌‌دانست و پيوسته در جهت مستدل ساختن شجره‌نامه خويش و ديگران، می‌‌كوشيد. از بارزترين تلاش‌هاي وي در اين مورد، مكاتبه چندين نامه با آیت الله مرعشي نجفي است. علاوه بر اين، وي در رديف ارادتمندان خاندان پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم قرار داشت. به اهل بيت و بازماندگان آنان - سادات - احترام زياد قائل بود. از نشانه‌هاي اين عشق سوزان، برخورد وي با آیت الله مرعشي نجفي است؛ با اين كه وي در رديف شاگردانش، جاي داشت؛ احترام زياد قائل بود.

مرحوم علم‌الهدي حدود هفت نامه خطاب به آیت الله مرعشي نجفي نگاشته است. جملات سرآغاز اين نامه‌ها، انسان را به شگفت می‌‌آورد! وي وقتي می‌‌خواهد آیت الله مرعشي نجفي را خطاب كند، می‌‌گويد: «السلام عليك يابن رسول الله و علي آبائك المعصومين المظلومين...؛ مولاي و ابن مولاي...؛ مولاي من!...» و نيز وقتي می‌‌خواهد در پايان نامه‌هايش امضاء كند، می‌‌نويسد: «...الأحقر علم‌الهدي النقوي بقربانت؛ و...».[۱۱]

به راستي كسي كه به فروعات آن شجره طیبه اين گونه احترام قائل است، به شخص آن ستارگان هدايت و پاكي چگونه عشق خواهد ورزيد؟ و اين، به خوبي ميزان عشق و علاقه مرحوم علم‌الهدي را نسبت به خاندان عترت و سادات نشان می‌‌دهد.

4. زهد و عبادت:

اصولاً رسيدن به چنان مقام علمی‌‌ و معنوي بدون زهد، تقوا و عبادت خالق متعال، امكان‌پذير نيست. كساني كه در طول تاريخ به افتخاراتي دست يافته‌اند؛ در سايه همين ويژگي است. آيا امكان دارد كه فرد فقير و نابينا بدون عنايات پروردگار، به مقام و منزلت علمی‌‌ و عرفاني آن گونه، دست يازد؟

در همين مورد، حضرت آیت الله مرعشي نجفي می‌‌نويسد: «...و كان ينزل في بعض رحلاته بدارنا ضيفاً لنا، و رأيتُ لياليه ساهرة و ساعاته مشغولة بالتبتل والانابة والتهجد والاستغفار، و شاهدتُ منه بعيني كرامات و عجائب و ليس المقام محلّ ذكرها؛[۱۲]... وي در بعضي از سفرهايش به منزل من می‌‌آمد و مهمان می‌‌شد. مشاهده می‌‌كردم كه شب‌ها بيدار و ساعت‌ها مشغول توبه، تهجد و استغفار است. با چشمان خودم، كرامت‌ها و عجايبي از او ديدم كه مجال ذكر آن‌ها نيست».

مرا هر شب هزاران آه باشد × هزاران سوز دل همراه باشد

هر آن كس را كه سوزي نيست در سر × به نزد عارفان، گمراه باشد

نشايد دلبري را جز دلي پاك × اگر چه صورتي چون ماه باشد.

سفر سید به نجف

آیت الله سيد محمد علم‌الهدي نقوي كابلي كه از تشنگان علوم آل محمد صلي الله و عليه و آله و سلم و از پويندگان راه حكمت و سعادت بود؛ در سال 1314 ق. آهنگ سفر كرد. او با زائرين حرم علوي همراه شد و خودش را به بزرگترين دانشگاه شيعه، يعني نجف اشرف رساند و بعد از طواف حرم مولايش امام علی علیه‌السلام به نزد عالمان نامدار: شيخ المحدثين، «علامه حاج ميرزا حسين نوري» و جمال السالكين «سيد مرتضي كشميري» شتافت و به بهره‌گيري از خرمن علم و فضل آن دو پرداخت. روز به روز تقربش نزد آن دو زياد می‌‌شد و در كمترين زمان از شاگردان خصوصي و ملازمان امين آن دو به حساب آمد.[۱۳]

ازدواج سید محمد علم الهلدی

از ديگر مشكلات سيد محمد علم‌الهدي، تشكيل خانواده بود. اينك بعد از سال‌ها تلاش مستمر در كسب علوم و معارف اسلامی، زمان آن رسيده بود كه وي با انجام اين سنت نبوي به مرحله بالاتري از تكامل گام نهد. او براي حل اين مشكل از استادان خود (محدث نوری و سيد مرتضي كشميري) كسب تكليف نمود. سرانجام با راهنمايي و كوشش آن دو، با دختر خانواده ثروتمندي ازدواج كرد.

پدر آن بانو يكي از بانفوذترين تاجران شهر بود. همسر سيد محمد با پذيرش تقاضاي شوهرش ثابت كرد كه از زنان آگاه، مؤمن و فداكار است. او به خوبي از مشكلات ازدواج با مرد مهاجر و بي‌ بضاعت آگاه بود؛ و با به جان خريدن و تحمل آن همه مشكل، از لذت‌هاي مادي و دنيايي گذشت و از ثروت و سرمايه خانواده‌اش چشم پوشيد و با اين عمل خداپسندانه به تمام دوشيزگان جهان درس فراموش‌ نشدني داد. اين می‌‌تواند سرمشق آن‌هايي باشد كه در ازدواج‌ها، فضايل و كمالات انساني را ناديده می‌‌گيرند و براي دستيابي به خواهش‌هاي نفساني و با امتيازطلبي‌هاي ظاهري، اخلاق و معنويات را لگدكوب می‌‌سازند.

در يك جمله می‌‌توان نتيجه گرفت كه طبع بلند و اراده قوي، از مهمترين ويژگي‌هاي آن بانوي فداكار بود. وي باايمان و اختيار، از نفايس و اموال خانه پدرش گذشت. در حالي كه در اقيانوسي از حيا و عفت غوطه‌ور بود، به زندگي سالكانه روي آورد و به درآمد اندك شوهرش قناعت ورزيد.[۱۴]

شايان ذكر است كه سيد محمد علم‌الهدي در يكي از نامه‌هاي خود به آیت الله مرعشي نجفي، از فرزندش «محمد» كه ملقب به «نورالهدي» بوده سخن به ميان آورده است.[۱۵] از ديگر بازماندگان آن زوج مؤمن و باصفا، اطلاعي در دست نيست ولي قرائن و شواهد گواهي می‌‌دهند كه فرزندان ديگري نيز به يادگار گذاشته باشند.

زندگی علم الهدی کابلی

زندگي سيد محمد علم‌الهدي كابلي آميخته‌اي از كرامات و اتفاقات باورنكردني است. يكي از آن‌ها، كرامت شگفت‌انگيزي است كه هم بيانگر نفس پاك و مقام عرفاني او است و هم مرتبه عالي زهد و كمال استادش سيد مرتضي كشميري.

آیت الله مرعشي نجفي می‌‌گويد: «هنوز مرحوم سيد مرتضي كشميري رحلت نكرده بود كه شنيدم سيد محمد علم‌الهدي در اوائل ازدواجش دچار فقر و تنگدستي می‌‌شود؛ ناگزير مشكل را با استادش سيد مرتضي كشميري در ميان می‌‌گذارد. ايشان كيسه كوچكي به سيد محمد علم‌الهدي می‌‌دهد كه حاوي سكه رايج آن زمان بود. سيد محمد كيسه را در جيبش می‌‌گذارد و براي خريد مايحتاج زندگي، روانه بازار می‌‌شود. بعد از خريد در حالي كه هنوز مقداري از سكه‌ها باقي مانده است، به خانه برمی‌‌گردد و باقي مانده سكه‌ها را زير جانمازش می‌‌گذارد.

روز دوم نيز به بازار می‌‌رود و هر چه دلش می‌‌خواهد، می‌‌خرد و باقي مانده سكه‌ها را زير جانمازش می‌‌گذارد. اين روند 24 يا 25 روز (ترديد از راوي است) می‌‌گذرد و سكه‌ها تمام نمی‌‌شود. روز آخر، همسرش می‌‌پرسد: اين چه پولي است كه هر چه خرج می‌‌كني، تمام نمی‌‌شود؟! سيد محمد به ناچار جريان را به همسرش تعريف می‌‌كند. سپس جانمازش را بر می‌‌دارد، اثري از سكه‌هايي كه با دست خود در آنجا گذاشته بود، نمی‌‌بيند. به محضر استادش سيد مرتضي كشميري می‌‌شتابد.

قبل از آن كه چيزي بگويد، استاد خطاب به او می‌‌گويد: «اي سيد علم! شايسته است كه بعضي از عادات نيك را از حيوانات بياموزيم. به مرغ بينديش، تخم‌هاي آن خيلي باارزش نيست؛ اما وقتي تخم می‌‌گذارد، با علائم و اشاره - نه به ديگران - كه به صاحبش می‌‌فهماند تخم گذارده است. همين طور صدف؛ در فصل باران روي آب دريا قرار می‌‌گيرد. با ولع تمام قطره‌هاي باران را در بطن خود پنهان می‌‌كند. آن‌گاه به قعر دريا فرو رفته و در عمق دريا، در لابه‌لاي گِل‌ها و شن‌ها جاي می‌‌گيرد. به طوري كه غواصان چيره‌دست هم به آساني نمی‌‌توانند به آن و گوهري كه در بطن خود دارد، دست يابند؛ مگر با سختي و مشكلات طاقت فرسا».[۱۶]

سيد محمد علم‌الهدي از سخنان استاد می‌‌فهمد كه بايد جريان شگفت‌انگيز سكه‌ها را پنهان می‌‌كرد.

فيض روح‌القدس را باز مدد فرمايد × ديگران هم بكنند آنچه مسيحا می‌‌كرد.

در همين راستا، جناب آقا سيد علي نقي كشميري فرزند صاحب كرامات، حاج سيد مرتضي كشميري از سيد محمد علم‌الهدي نقل می‌‌كند كه فرمود: «در اوقات اقامت در نجف اشرف براي تحصيل علوم دينيه مدتي از جهت معيشت سخت در فشار بودم تا اين كه روزي براي تدارك نان و خوراك عيال هيچ نداشتم. از خانه بيرون رفتم و با حالت حيرت، وارد بازار شدم. چند مرتبه از اول تا آخر بازار رفت و آمد كردم به كسي نيز اظهار حال خود ننمودم. پس با خود گفتم: زشت است در بازار اين طور آمد و شد كردن! لذا از بازار خارج شده، داخل كوچه شدم تا نزديك خانه حاج سعيد، سيد مرتضي كشميري اعلي الله مقامه را ديدم. به من كه رسيد، ابتدا فرمود: «تو را چه می‌‌شود؟ جدت امیرالمومنین علیه‌السلام نان جو می‌‌خورد و گاهي دو روز هيچ نداشت!» پس مقداري گرفتاري‌هاي آن حضرت را بيان كرد و مرا تسليت داد و فرمود: «صبر كن، البته فرج می‌‌شود و بايد در نجف زحمت كشيد و رنج برد» سپس چند فلس (پول رايج آن زمان) در جيبم ريخت و فرمود: «آن را شماره نكن و به كسي هم خبر مده و از آن هر چه خواهي، خرج كن».

پس ايشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول، نان و خورش گرفته به منزل بردم. تا چند روز از آن پول نان و خورش می‌‌گرفتم. با خود گفتم: حال كه اين پول تمام نمی‌‌شود و هر وقت دست در جيب می‌‌كنم، پول موجود است؛ خوبست بر عيال توسعه دهم. پس در آن روز گوشت خريدم. عيالم گفت: معلوم می‌‌شود كه برايت فرج شده؟! گفتم: بله. گفت: پس مقداري پارچه براي لباس ما تدارك كن. بازار رفتم و از بزّازي مقداري پارچه‌اي كه خواسته بودند، گرفتم و دست در جيب كرده، مقداري وجه بيرون آورده، جلوش گذاردم و گفتم: آنچه قيمت پارچه‌ها می‌‌شود، بردار؛ و اگر كسري دارد تا بدهم. پول‌ها را شمرد، مطابق با طلب او بود و بيش از يك سال، حال من چنين بود كه همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج می‌‌كردم و به كسي هم اطلاع ندادم تا اين كه روزي براي شستن، لباس را بيرون آوردم. غفلت كردم از اين كه پول را از جيب خارج كنم. از خانه بيرون رفتم. پس موقع شستن لباس، يكي از فرزندانم دست در جيب كرده، آن پول را بيرون آورده و آن را به مصرف مخارج همان روز رساند تا تمام شد».[۱۷]

علوم سید

آیت الله سيد محمد علم‌الهدي كابلي، عالم فاضلي بود كه علوم مختلف اسلامی‌‌ را طي 80 سال عمر بابركت، فراگرفت. وي با اين كه از عدم بينايي رنج می‌‌بُرد، با حافظه قوي، اراده آهنين و پشتكار قابل تحسين، توانست قلل مرتفع علوم مختلف اسلامی‌‌ را فتح كند. وي علاوه بر تخصص در علوم فقه و اصول در علم حديث نيز تسلط كامل داشت و با اجازه روايت به شاگرد برجسته‌اش، حضرت آیت الله العظمی‌‌ مرعشي نجفي، مرتبه تخصصش در اين فن را به نمايش گذاشت. وي در علوم غريبه نيز تبحر كامل داشت. تخصص او در علوم غريبه بيشتر مربوط به موارد ذيل است كه اجمالاً اشاره می‌‌شود:

تسخير، جفر، رمل، اوفاق، مثلثات، مربعات، جدول و...[۱۸]

استادان نام‌آورایشان

سيد علم‌الهدي كابلي، علوم گوناگون را از استادان برجسته و ذي فنون فراگرفته بود.[۱۹] وي اساتيد متعددي داشت كه در اينجا شايسته است. نگاهي گذرا به زندگي افتخارآميز برخي از آنان داشته باشيم:

1. سيد مرتضي رضوي كشميري نجفي:

سيد محمد علم‌الهدي در اخلاق، عرفان، تهذيب و تزكيه بيشتر متأثر از اين استاد فرزانه بود. جد وي «سيد كرم‌الله رضوي كشميري» از قم براي ترويج دين مقدس اسلام به كشمير مهاجرت كرد. فرزندانش در كشمير ساكن شدند؛ يكي از فرزندان وي پدر «سيد مرتضي كشميري» يعني «سيد مهدي» بود. سيد مرتضي در سرزمين سرسبز كشمير، چشم به جهان گشود. بعد از طي مراحل مقدماتي و در اوائل جواني به عتبات عاليات سفر كرد. و در حلقات درسي آيات عظام: «شيخ محمدحسين كاظمي»، «ميرزا حسين خليلي» و «شيخ زين‌العابدين مازندراني» در نجف اشرف و كربلاي معلي حضور يافت. وي از عالمان جامعي بود كه در علم و عمل ممتاز و برجسته بود. علاوه بر كسب علوم، به تهذيب و تزكيه نفس نيز پرداخته بود. استاد اخلاق وي «مولا حسين قلي همداني» بود. وي بعد از رحلت استادش به تدريس پرداخت. در جلسات درسي فقه، اصول و اخلاقش تعدادي از علماي فاضل شركت می‌‌كردند.

از وي تأليفاتي در فقه و اصول و رجال باقي مانده است. از جمله آن‌ها كتاب «إعلام الاعلام» در علم رجال می‌‌باشد. وي در 13 شوال 1323 ق. در شهر كاظمين وفات كرد. جنازه‌اش را به كربلا آوردند و در حجره معروف به «كابليه»[۲۰] دفن كردند.[۲۱]

سيد محمد علم‌الهدي كابلي در اخلاق، عرفان، تهذيب و تزكيه بيشتر متأثر از اين استاد گرانقدر بود؛ به همين جهت، مرگ وي برايش سخت آمد و بعد از مدتي با عتبات عاليات وداع كرد.

2. حاج ميرزا حسين نوري:

محدث نوری در 18 شوال 1254 ق. در روستاي «يالو» از توابع شهرستان «نور» استان «مازندران» به دنيا آمد. در 14 و 15 سالگي با فقيه فرهيخته «ملا محمدعلي محلاتي» آشنا و از محضر وي استفاده كرد. هر دو جهت نسخه‌برداري از نسخه‌هاي نفيس و كتاب‌هاي ناياب و نيز سير و سلوك، به نقاط مختلف ايران، عراق و حجاز سفر كردند. مهمترين اساتيد وي عبارتند از آيات عظام:

  • 1. ملا محمدعلي محلاتي (1232-1306 ق)؛
  • 2. شيخ عبدالرحيم بروجردي (متوفی 1306 ق)؛
  • 3. شيخ العراقين، عبدالحسين تهراني (متوفی 1286 ق)؛

از محدث نوري آثاري زياد برجاي مانده است؛ مهمترين آن‌ها عبارتند از: مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل (در 19 جلد)؛ جنّةالمأوي؛ مواقع النّجوم؛ لؤلؤ و مرجان؛ شاخه طوبي؛ نجم الثّاقب؛ معالم العبر؛ ميزان السماء؛ كلمه طيبه و بدر مشعشع.

وي در شب چهارشنبه، 27 جمادی الثانی سال 1320 ق. در 66 سالگي از دنيا رفت و در يكي از ايوان‌هاي حرم امام علی علیه‌السلام در نجف اشرف دفن گرديد.[۲۲]

3. سيد ميرحامد حسين نقوي لكهنوي:

وي از دانشمندان بنامی‌‌ است كه در سال 1246 ق. در شهر لكهنو هندوستان چشم به جهان گشود. نام پدرش سيد محمد بن سيد حامد حسين مولوي لكهنوي نيشابوري بود. سيد ميرحامد حسين از اكابر متكلمين اماميه و از اعاظم علماي شيعه محسوب می‌‌شود.[۲۳]

از برجسته‌ترين آثار وي، كتاب مشهور و ارزشمند «عبقات الانوار» می‌‌باشد كه در رد كتاب «تحفة اثنی عشريه» از عبدالعزيز دهلوي، نگاشته شده است. دهلوي از ناصبي‌هاي ضد شيعه بود؛ وي كتابش را در دوازده باب تدوين كرد و يك باب آن را بر رد فضايل حضرت علي علیه‌السلام و ديگر مشعل‌داران خاندان عصمت و طهارت اختصاص داد.[۲۴]

سيد ميرحامد حسين براي نوشتن كتاب عبقات، رنج‌هاي بسيار و زحمات بي‌شماري كشيد. در همين راستا، داستان شگفت‌انگيزي كه از آیت الله العظمی‌‌ مرعشي نجفي نقل شده، بيانگر ميزان تلاش و فداكاري او است كه در جهت معرفي و شناساندن چهره‌هاي تابناك امامان معصوم علیهم‌السلام از خود نشان داده است.[۲۵] وي سرانجام بعد از مدت‌ها تحقيق و تدريس علوم اسلامی‌‌ در سال 1306 ق. چشم از جهان فروبست.

4. شيخ الشريعه اصفهاني:

آیت الله العظمی‌‌ حاج فتح‌الله فرزند محمدجواد اصفهاني، معروف به «شريعت» در سال 1266 ق. متولد شد و بعد از سال‌ها زندگي پرافتخار و انجام خدمات علمی‌‌ و ديني در سال 1339 ق. رحلت كرد. وي بعد از فوت آیت الله العظمی‌‌ سيد محمدكاظم يزدي در نجف اشرف به عنوان مرجع مطلق شيعه شناخته شد. در فقه، اصول، رجال، تفسير و كلام از مجتهدين بنام و كاوشگر برجسته جهان تشيع به حساب می‌‌آمد. از مهمترين آثار ماندگار وي موارد زير می‌‌باشد:

  • 1. التفصيل في الجلودين السباع؛
  • 2. ارث الزوجة؛
  • 3. قاعدة الطهارة.[۲۶]

5. شيخ محمد طه نجف:

شيخ محمد طه نجف فرزند شيخ مهدي بن شيخ محمدرضا بن شيخ محمد بن المقدس الحاج نجف التبريزي الحكم آبادي در سال 1241 ق. از دامن مادر مؤمنه‌اش - دختر شيخ حسين بن محمد نجف كبير - چشم به جهان گشود. وي عالم وارسته، فقيه، اصولي، اديب شاعر و رجالي عالي مقامی‌‌ بود كه سال‌ها به تدريس، تحقيق و خدمت‌رساني به جامعه اسلامی‌‌ مشغول بود. وي علوم و فضائل را از اساتيد زير آموخته بود:

  • 1. شيخ محسن خنفر؛
  • 2. سيد حسين كوه‌كمري؛
  • 4. شيخ عبدالرضا طفيلي نجفي؛
  • 5.سيد حسين طباطبايي آل بحرالعلوم و...

وي كه در تقوا، ورع، زهد و عبادت نمونه روزگار بود؛ شاگردان بسياري تحويل جامعه تشيع داد و جماعتي از علما و بزرگان شيعه از خرمن پرفيض علم و كمالش بهره‌مند شدند كه مهمترين آن‌ها عبارتند از:

  • 1. شيخ حسن (نجل صاحب جواهر)؛
  • 2. سيد محمدسعيد حبوبي؛
  • 3. شيخ جعفر بدري نجفي؛
  • 4. سيد عدنان الغريفي؛
  • 5. سيد محمد كاشي حائري؛
  • 7. شيخ محمدحسن سميسم؛
  • 8. سيد محمد علم‌الهدي نقوي كابلي.

وي علاوه بر تربيت شاگردان برجسته در زمينه تحقيق و تأليف نيز از افراد موفق می‌‌باشد. نام برخي از آثار قلمی ‌‌وي عبارتند از:

  • 1. الانصاف في مسائل الخلاف (تعليقه بر كتاب جواهرالكلام)؛
  • 2. كتاب الزكاة (شرح زكاة الشرايع)؛
  • 3. الدعائم في الاصول؛
  • 4. غناء المحصلين؛
  • 5. اتقان المقال في احوال الرجال؛
  • 6. احياء الموات في احوال الرواة؛
  • 7. رسالة في الحبوة؛
  • 8. رسالة في التقيّة؛
  • 9. رسالة في عقد النكاح المردّد بين الدّائم والمنقطع؛
  • 10. رسالة في الاستظهار من الحيض؛
  • 11. رسالة في المحدث بعد التيمّم عن الغسل؛
  • 12. رسالة كشف الاستاد عن الخارج عن دارالاقامة في الاسفار؛
  • 13. رسالة كشف الحجاب في الكر؛
  • 14. رسالة فيمن ادرك ركعة من الوقت؛
  • 15. رسالة في احوال جدّه شيخ حسين كبير؛
  • 16. القواعد النجفية؛
  • 17. حاشية الرّسائل؛
  • 18. شرح منظومة بحرالعلوم.

شيخ محمد طه نجف بعد از سال‌ها تدريس، تحقيق و خدمتگزاري به جامعه تشيع، سرانجام در شوال 1323 ق. چشم از جهان فروبست. بدن مطهرش در يكي از حجرات حرم امام علی علیه‌السلام، در جوار پدربزرگ مادري‌اش «شيخ حسين نجف» و استاد گرانقدرش «شيخ محسن خنفر» به خاك سپرده شد.[۲۷]

6. شيخ محمدرضا دزفولي:

شيخ محمدرضا معزي دزفولي در سال 1273 ق. در خانواده روحاني در شهر نجف به دنيا آمد. پدرش شيخ محمدجواد نام داشت. شيخ محمدرضا تحصيلات مقدماتي را در زادگاهش آغاز كرد. پس از مدتي به شهر دزفول هجرت كرد. وي از ذكاوت سرشار و ذهن خلاق برخوردار بود و در سرعت انتقال و حاضرجوابي از عجايب روزگار به حساب می‌‌آمد.

از برجسته‌ترين اساتيد وي عمويش «شيخ محمدطاهر» و «شیخ مرتضی انصاری» بود. شيخ محمدرضا بعد از سال‌ها تحصيل، تحقيق و تدريس از علماي اعلام، مراجع تقليد و فقهاي برجسته جهان اسلام شد و علاوه بر مراتب علمی‌‌ در فضل، تقوا، سلامت نفس، شعر و سياست نيز از نخبگان عصر خويش بود. وي علاوه بر تربيت شاگردان شايسته، در زمينه تحقيق و تأليف نيز گام‌هاي بلندي برداشت. برخي از آثار قلمی‌‌ وي عبارتند از:

  • 1. حاشيه بر مكاسب؛
  • 2. جُهدُالمقل في اجوبة المسائل (در چند مجلد، مشتمل بر مسائل متفرقه در ابواب فقه از طهارت تا ديات)؛
  • 3. حاشيه بر رسائل؛
  • 4. رساله عمليه به نام «كلمة التقوي»؛
  • 5. رساله فارسي در فقه؛
  • 6. شرح نظام عربي، به قطع جيبي در علم صرف (غير از شرح نظام معروف).

شيخ محمدرضا دزفولي كه از معاصرين آقا ضياء عراقي، آقا ميرزا محمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) و حاج شيخ جعفر شوشتري بود؛ بيشتر عمر شريفش را در شهرهاي نجف، دزفول و بروجرد سپري كرد و سرانجام در 7 جمادی الاول 1352 ق. در بروجرد رحلت كرد. بر اساس نقل سيد محسن امين در جلد 9 اعيان الشيعه، در جوار امامزاده ابوالحسن علیه‌السلام اين شهر دفن گرديد.[۲۸]

7. سيد عدنان بحراني:

سيد عدنان بحراني بن سيد شبر بن علي بن مشعل، از عالمان عامل و برجسته عصر خويش بود. وي بعد از سال‌ها تحقيق و تدريس به درجه اجتهاد دست يافت. او علاوه بر كسب علوم و معارف اسلامي، در تزكيه نفس، زهد و عبادت نيز از ممتازين علما محسوب می‌‌شد. كتاب‌هاي ارزشمند «قبسة العجلان» و «أجوبة بعض المسائل» از مهمترين آثار ماندگار وي می‌‌باشد.

او در سرودن شعر نيز موفق بود؛ مجموعه سروده‌هاي او در كتابي به نام «ديوان شعر كبير» گردآوري شده است. دوبيتي زير از همين مجموعه تقديم می‌‌شود:

يا قلت ما أنت و الغواني × و أنت أهدي الأنام قصدا

مالك مهما ذكرت ليلي × قدحت بين الضلوع زندا.

متأسفانه سال تولد و رحلت آن عالم وارسته به دست نيامد![۲۹]

8. سيد محمدحسين مرعشي شهرستاني:

سيد محمدحسين مرعشي شهرستاني ملقب به «ضياءالدين»، فرزند سيد محمدعلي شهرستاني است كه در سال 1287 ق. ديده به جهان گشود. وي در كرمانشاه متولد شد. بعد از فراگيري علوم مقدماتي، براي ادامه تحصيل روانه كربلا شد و در محضر بزرگاني چون: فاضل اردكاني، حاج سيد محمدمهدي قزويني و حاج سيد محمدابراهيم دلداري تلمذ نمود. وي كه علاوه بر فراگيري علوم عقلي و نقلي در شعر نيز صاحب رأي و نظر بود؛ در سال 1300 ق. به مشهد مقدس سفر كرد. بعد از مدتي اقامت در مشهد و تهران، بار ديگر عازم كربلا شد. در سال 1306 ق. نيز بار ديگر به تهران هجرت كرد و در همان سال بعد از فوت «حاج ملا علي كني» به جاي وي زعامت مردم را به عهده گرفت.

وي از 12 سالگي به تأليف كتاب پرداخت. آثار به جا مانده از وي عبارت است از:

  • 1. آيات بينات؛
  • 2. اصل الاصول (در تلخيص «فصول» شيخ محمدحسين اصفهاني)؛
  • 3. تحقيق الادلة (در اصول فقه)؛
  • 4. ترياق فاروق (در فرق ميان شيخيه و متشرعه)؛
  • 5. تلويح الاشارة (در تلخيص «شرح الزيارة» شيخ احمد احسائي بر زيارت جامعه)؛
  • 6. تنبيه الانام (در رد «ارشاد العوام» حاجي كريم خان)؛
  • 7. جنة النعيم (در امامت)؛
  • 8. حجة البالغه (در اثبات حضرت حجت علیه‌السلام)؛
  • 9. الدرّالنضيد (در نكاح اماء و عبيد)؛
  • 10. دمع العين (ترجمه «خصائص الحسين علیه‌السلام» مرحوم شوشتري)؛
  • 11. زوائد الفوائد؛
  • 12. سبيل الرشاد (در شرح «نجاة العباد» حاج شيخ محمدحسن نجفي)؛
  • 13. الشّرع المبين (در رد كتاب «المتن المتين» سيد علي محمد دلداري)؛
  • 14. شوارع الأعلام (در شرح «شرايع الاسلام»)؛
  • 16. عناصر (حاشيه بر «قوانين» ميرزاي قمي)؛
  • 17. غايةالمسئول (در اصول)؛
  • 19. كشف الحجاب (در علم حساب)؛
  • 20. الكوكب الدري (در تقويم)؛
  • 21. لباب (در اسطرلاب)؛
  • 22. لباب الاجتهاد؛
  • 24. عسل مصفي (منظومه)؛
  • 25. نان و دوغ (منظومه)؛
  • 26. مواقع النجوم (در هيئت)؛
  • 27. موائد (كشكول)؛
  • 28. مهجه (حاشيه بر «البهجة المرضية» سيوطي)؛
  • 29. مذهب التهذيب (در نظم «تهذيب منطق» محقق تفتازاني)؛
  • 30. تذكرة النفس (در مناجات و مراقبات)؛
  • 31. هداية المسترشد (در شرح «كفاية المقتصد» محقق سبزواري در فقه)؛
  • 32. رساله‌اي در خواص آهن؛
  • 33. رساله‌اي در فقه؛
  • 34. رساله‌اي در اثبات خاتميت نبوت حضرت رسول صلي الله و عليه و آله و سلم.

وي سرانجام در 30 شوال 1315 ق. در كربلا وفات كرد و در رواق مطهر حسيني - نزديك ديوار شهدا - دفن گرديد.[۳۰]

9. سيد هبةالدين شهرستاني؛[۳۱]

10. سيد حسن صدر موسوي.[۳۲]

آثار ماندگار سید محمد علم الهدینقوی کابلی

سيد محمد علم‌الهدي كابلي با اين كه نابينا بود، در عرصه نگارش نيز از تلاش و جديت فروگذار نبود و چون خودش نمی‌‌توانست كتابت نمايد، از بعضي شاگردانش كمك می‌‌گرفت و آنچه را كه در نظر داشت، املاء می‌‌كرد. به اين شكل - كه محدوديت‌هاي زيادي در پي دارد - او توانست كتاب‌هاي زيادي تأليف و تصنيف كند. از وي يك كتابِ چاپ شده به نام «دستورالعمل» - مربوط به مسائل زنان - به يادگار مانده است. مهمترين آثار چاپ نشده وي عبارتند از:

  • 1. تجويد القرآن الكريم؛
  • 2. تعليقة علي الاقبال لابن طاووس؛
  • 3. تعليقة علي منهج المقال للاسترآبادي؛
  • 4. تنبيه الغافلات، في الاخبار الراجعة الي النّساء (در بيان خصال نيك و بد زنان)؛
  • 5. حقوق الإخوان؛
  • 6. دراية الحديث؛
  • 7. الكشكول؛
  • 8. محاسبة النفس.[۳۳]

لازم به يادآوري است كه سيد محمد علم‌الهدي نقوي كابلي، علاوه بر تأليف كتاب‌هاي فوق، كتاب ارزشمند «جمال الاسبوع» سيد ابن طاووس را بعد از حاشيه و تعليقه در سال 1330 ق. منتشر كرده است. در حاشيه اين كتاب در مورد سيد محمد علم‌الهدي آمده است: «...سيّدٌ سند و عالمٌ معتمد فخرالسادة و منبع السعادة آقاي سيد علم‌الهدي النقوي النجفي...».[۳۴]

در پايان اين بخش، ذكر دو نكته شايان توجه است:

  • 1. بر اساس وصيت آیت الله سيد محمد علم‌الهدي كابلي، آثارش به كتابخانه مدرسه فيضيه قم، منتقل و وقف شده است.
  • 2. از آنجايي كه مرحوم سيد محمد علم‌الهدي نابينا بود، حتماً ديگران، مكاتبات و تأليفات وي را می‌‌نوشته‌اند. دقت در نامه‌هايي كه به آیت الله مرعشي نجفي فرستاده، اين مطلب را به خوبي نشان می‌‌دهد.

هر يك از اين نامه‌ها، با دست خط جديد نوشته شده است. بعضي درشت، بعضي ريز، برخي خوش خط و بعض ديگر بدخط نوشته شده‌اند. اين، نشان دهنده آن است كه كاتبان آثار وي متفاوت بوده‌اند. احتمالاً اسامی‌‌ آن‌ها در لابه‌لاي كتاب‌هاي مرحوم علم‌الهدي ذكر شده باشند.

نگارنده براي كشف اين موضوع و ملاحظه كم و كيف آثار وي به كتابخانه مدرسه فيضيه مراجعه كرده است؛ ولي به جهت تغيير مكان آن كتابخانه به محل جديد و... موفق به ملاحظه آن‌ها نشده است. با ملاحظه كتاب «جمال الاسبوع، ترجمه شیخ عباس قمی، چاپ سنگي» دريافته است كه بازنويسي متن و حاشيه آن را، شخصي به نام «اسدالله موسوي» فرزند كاظم كه خوانساري الاصل و ساكن قم بوده؛ تحت اشراف مرحوم علم‌الهدي نوشته است.

هجرت ایشان به ایران

سيد محمد علم‌الهدي كابلي بعد از طي مراحل علوم و شناخت طرق عرفان و سلوك، از نجف اشرف به ايران هجرت كرد. سال هجرت او روشن نيست؛ ولي شواهد بر اين نكته تأكيد دارند كه بعد از رحلت استادش سيد مرتضي كشميري (1323 ق) اتفاق افتاده باشد. وي بعد از ورود به ايران، در ديار عراق عجم كه به سلطان آباد (اراك) معروف بود، اقامت گزيد. از آنجايي كه از تزكيه نفس و روحيه قوي عرفاني و اخلاقي بهره‌مند بود؛ در كمترين مدت در بين مردم شهرت يافت و با انجام وظايف ديني و تبليغي، از محبوبيت خاصي برخوردار شد. رفتار و كردار شايسته‌اش جاذبه‌اي در او به وجود آورد كه همگان، عاشق سيماي جذاب و سير و سلوكش شدند.

يكي از عاشقان شيفته و مريدان دلباخته او شخصي به نام «حاج سهم الملك بيات» بود. او كه فرد مؤمن و سرمايه‌دار و از بزرگان شهر به حساب می‌‌آمد؛ در بين مردم از نفوذ سياسي و اجتماعي خوبي برخوردار بود؛ در اولين ديدار، عاشق راه و منش سيد محمد علم‌الهدي شد. به وي ارادت زياد می‌‌ورزيد و مقدمش را گرامی ‌‌می‌‌داشت. وي با پرداخت هزينه زندگي آن سيد والامقام، او را در ارشاد و تبليغ دين مقدس اسلام ياري نمود. در اندك زمان، نام و آوازه سيد محمد علم‌الهدي بالا گرفت و به عنوان يك مرشد و پيشواي ديني مطرح گرديد. البته تنها حاج سهم الملك بيات نبود كه دلباخته سيد محمد علم‌الهدي شده بود، بلكه در طي چند سال زندگي وي در اراك، كوچك و بزرگ، خاص و عام به وي احترام زياد قائل بودند و شيفته سير و سلوك و عرفان او شده بودند.

شخصیت سید علم الهدی

در آن روزگار كه آیت الله سيد محمد علم‌الهدي در اراك زندگي می‌‌كرد؛ مرجع عالي‌قدر جهان تشيع، شيخ عبدالكريم حائري يزدي، نيز در آنجا بسر می‌‌برد. سيد محمد علم‌الهدي بارها به محضر آن عالم وارسته رسيده بود. آیت الله حائري يزدي نيز از فضل و كمال وي به خوبي اطلاع داشت. مقام و مرتبه علمی‌‌ و عرفاني سيد محمد، بر وي پوشيده نبود؛ به همين جهت او را به عنوان وكيل خود در شهر «ملاير» فرستاد. شخصيت ممتاز و تلاش‌هاي خستگي‌ناپذير سيد محمد علم‌الهدي، ملاير و مردمان آن را نيز سيراب ساخت و با سير و سلوك زاهدانه، باعث جلب و جذب مردم شده بود.</ref>. نقباءالبشر...، ص 1276؛ المسلسلات، ج 2، ص 215.</ref>

جایگاه ایشان در ملاير

سيد محمد علم‌الهدي كه وكالت زعيم حوزه علميه، حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي را به عهده داشت، وارد شهر ملاير شد. وي در بدو ورود با استقبال پرشور مردم مواجه گرديد. مردم ملاير او را چون نگيني دربر گرفتند. از آنجايي كه وي عالمی ‌‌موجه و سالكي بي‌مدعا بود، به پيرامونش حلقه دوانيدند و در كمترين زمان ممكن، نام و آوازه سيد محمد علم‌الهدي در افق شهر ملاير به درخشش درآمد. آن سيد بزرگوار نيز از اين شور و شيدايي مردم به خوبي استفاده كرد و با سعي و پشتكار عجيبي كه داشت؛ آستين همت بالا زد و خدمات ارزنده‌اي در عرصه‌هاي فرهنگ و اجتماع، به ثمر رساند.

از مهمترين وظايف او، ارشاد و تبليغ مردم بود. وي به مسائل شرعي مردم اهميت زياد قائل بود. نمازهاي جماعتش هميشه برقرار بود. در حل اختلافات مردم، كوتاهي نمی‌‌كرد. در امور حِسبيه و عقود اسلامي، يار و راهنماي مردم بود. از همه اين‌ها مهمتر، حلقه‌هاي درسي آن خدمتگزار دلسوز شگفت می‌‌نمود. وي به تعليم و تربيت افراد، اهميت زياد قائل بود. عده‌اي از فضلا و مشتاقان علوم اهل بيت علیهم‌السلام در درس‌هايش حاضر می‌‌شدند و از خرمن علم و دانشش نكته‌ها می‌‌اندوختند و بهره‌ها می‌‌گرفتند. با اين كه نابينا بود، مسائل مشكلِ علوم و فنون مختلف را به شاگردانش القاء می‌‌كرد و به اين شكل، شاگردان برجسته‌اي تحويل جامعه اسلامی ‌‌داد.[۳۵]

ملاير، سال‌ها پذيرايي خدمات و هدايت‌هاي آن مرد عالم و عابد بود تا اين كه در يكي از روزهاي سال 1368 ق به بستر مريضي افتاد و تن ضعيف و رنجورش از ادامه خدمت رساني بازماند.

دیدگاه علما در مورد سید محمد

در هر عصر و زماني ستارگان پرفروغي وجود دارند كه به علت عدم‌ تظاهر و خودستايي، در گمنامی‌‌ كامل بسر می‌‌برند و حتي بعد از مرگشان نيز ناشناخته می‌‌مانند! حال اگر آن فرد، مهاجر و نابينا هم باشد، غربت و گمنامی‌‌اش دو چندان خواهد شد. آیت الله سيد محمد علم‌الهدي كابلي از همين دست افراد است. جز يكي دو تن از عالمان برجسته، كسي فضايل و برجستگي‌هاي او را بازگو نكرده است. كسي كه بيشتر به معرفي او پرداخته است، عالم زنده‌ياد آیت الله العظمی‌‌ مرعشي نجفي است. وي در بخشي از نوشته‌هايش چنين آورده است: «كان هذا السيد الجليل من نوابغ الزمان و أعاجيب العصر في الحفظ و سرعة الانتقال، و كان يضرب المثل بكثرة حفظه و ضبطه، كان حافظاً لتمام القرآن الكريم والصحيفة الكاملة السجادية و أراجيز و قصائد كثيرة و عشرة آلاف من الأحاديث المسندة سوي المراسيل، ولعمري كان من أظهر مظاهر قدرة الباري جلّ شأنه، اجتمعت به مراراً و استفدتُ من قدسي انفاسه و بركاته، و هو من المجيزين لي في قراءة دعاء السيفي...؛[۳۶] اين سيد جليل القدر، از نوابغ زمان و عجايب روزگار در حفظ و سرعت انتقال بود. در حفظ ضرب‌المثل بود.

حافظ كل قرآن كريم، صحيفه كامله سجاديه، رجزها و قصيده‌هاي زياد بود. ده‌ها هزار حديث مسند (غير از مرسل) را حفظ داشت. به جانم قسم! وي از روشن‌ترين مظاهر قدرت خداوند متعال بود. بارها در محضرش شرفياب شدم و از انفاس قدسي و بركاتش استفاده كردم. او از كساني بود كه به من در خواندن دعاي سيفي اجازه داد...».

لازم به يادآوري است آیت الله سيد محمد علم‌الهدي كابلي از مشايخ روايي آیت الله مرعشي نجفي محسوب می‌‌شود. اجازه روايت وي به آیت الله مرعشي نجفي، موجود است.[۳۷]

وفات سید محمد علم الهدی نقوی کابلی

آیت الله سيد محمد علم‌الهدي كابلي در ادامه دردي كه در ملاير دامنگيرش شده بود؛ براي معالجه به تهران رفت. معالجات وي ثمر نبخشيد. روح بلند آن عالم وارسته، در اوائل محرم سال 1368 ق. از قفس تنگ دنياي فاني رهيد و همگام با عرشيان به پرواز درآمد.

جنازه مطهرش از تهران به قم منتقل شد. در قبرستان سكوئيه معروف به «قبرستان نو» دفن گرديد. يار وفادار و شاگرد برجسته‌اش، آیت الله مرعشي نجفي، امورات كفن و دفن وي را به عهده گرفت. وي با ديدگان اشك‌آلود به داخل خانه ابدي استادش رفت و بعد از نهادن جسم آن سيد والامقام بر روي خاك، با حسرت و اندوه با پيكر آن عالم گمنام علوي وداع كرد.[۳۸]

نهان شد گوهري از گنج دانش × زِ باغ دين، گرامی ‌‌باغبان رفت

نداي ارجعي بشنيد از غيب × شتابان روح او سوي جنان رفت.

عاش سعيداً مات سعيداً.

پانویس

  1. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 6، ص 224-232.
  2. زندانيان روحانيت تشيع در افغانستان، حسين شفائي، ص 30-41.
  3. جاويدالاثر، آیت الله شيخ محمدامين افشاري يكي از عالمان بنام و معاصر افغانستان بود كه مزدوران ماركسيست، در 28 اسفند ماه 1357 ش در سن 70 سالگي دستگير و تاكنون از سرنوشت غمبار او اطلاعي در دست نيست. (ر.ك: زندانيان روحانيت تشيع در افغانستان، ص 60-52)
  4. آیت الله سيد محمد نقوي كابلي به «عَلَم»، «نجفي» و «ملايري» نيز اشتهار داشته است.
  5. المسلسلات في الاجازات، محمود مرعشي نجفي، ج 2، ص 227.
  6. گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 224 و 225.
  7. المسلسلات، ج 2، ص 215. به نقل از كتاب «جراب العلم والحكمة» للهمذاني.
  8. همان؛ طبقات اعلام الشيعه، قسم سوم از جزء اول، (نقباء البشر في قرن الرابع عشر) آقا بزرگ تهرانی، ص 1285.
  9. المسلسلات، ج 2، ص 215؛ نقباءالبشر في قرن الرابع عشر، ص 1275.
  10. المسلسلات، ج 2، ص 216.
  11. همان، ص 217-229.
  12. همان، ص 216؛ الاجازات الكبيره، آیت الله مرعشی نجفی، ص 97.
  13. المسلسلات، ج 2، ص 215؛ الاجازات الكبيره، ص 97.
  14. نقباءالبشر في قرن الرابع عشر، ص 1257.
  15. المسلسلات، ج 2، ص 26.
  16. نقباء البشر، ص 1275 و 1276.
  17. داستان‌هاي شگفت، شهيد دستغيب، ص 187، (داستان 84).
  18. المسلسلات، ج 2، ص 215.
  19. همان، ج 2، ص 216؛ الاجازات الكبيره، ص 96 و 97.
  20. حجره‌اي در سمت غربي حرم مطهر امام حسين علیه‌السلام و در سمت راست باب زينبيه.
  21. الاجازات الكبيره، ص 432.
  22. گلشن ابرار، ج 1، ص 410-418.
  23. شرح حال سيد ميرحامد حسين نقوي لكهنوي در كتاب‌هاي: اعيان الشيعه، علامه سيد محسن امين؛ الذريعه (طبقات اعلام الشيعه)، آقا بزرگ تهراني؛ اختران تابناك، محدث محلاتی، فوائد الرضويه، محدث قمی؛ گنجينه دانشمندان، شيخ محمدشريف رازي؛ گلشن ابرار، پژوهشكده باقرالعلوم علیه‌السلام آمده است.
  24. گنجينه دانشمندان، ج 7، ص 23-25.
  25. همان، ص 24 و 25.
  26. همان، ص 264؛ گلشن ابرار، ج 1، ص 471-477.
  27. معارف الرجال في تراجم العلماء والادباء، محمد حرزالدين، نجف، 1384 ق، ج 2، ص 300-304؛ معجم رجال الفكر والأدب في النجف، محمدهادي اميني، ص 437، چاپ آدابي، نجف، 1384 ق.
  28. تاريخ علماء و روحانيت دزفول، علي راجي، ج 2، ص 712-730، انتشارات زائر، 1382 ش.
  29. معجم رجال الفكر والأدب في النجف، ص 55.
  30. مكارم الآثار، ج 5، ص 1536-1538.
  31. گلشن ابرار، ج 2، ص 687-696.
  32. همان، ج 3، ص 600-608.
  33. المسلسلات، ج 2، ص 216؛ الاجازات الكبيره، ص 96 و 97.
  34. جماع الاسبوع، سيد بن طاووس، به همت سيد محمد علم‌الهدي كابلي چاپ شد، منشورات الرضي، قم، 1330 ق. حاشيه ص 6؛ الاجازات الكبيره، ص 96.
  35. نقباءالبشر...، ص 1276؛ المسلسلات، ج 2، ص 215.
  36. المسلسلات، ج 2، ص 215 و 216؛ الاجازات الكبيره، ص 97.
  37. المسلسلات، ج 1، ص 156، ج 2، ص 216.
  38. همان، ج 2، ص 216؛ الاجازات الكبيره، ص 97؛ نقباء البشر...، ص 1276.

منابع

سيد علي‌نقي ميرحسيني, ستارگان حرم، جلد 16، صفحه 85-113