تجرد نفس: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
تجرد نفس انسانی جزو مهمترین مسائلی است که فیلسوفان بزرگ مسلمان به آن پرداخته‌اند و هر کدام به نوعی، تجرد نفس را ثابت کرده‌اند. اما اهمیت آن خصوصاً نزد مسلمانان از این رو بوده است که این مسأله از جمله مسائلی است که در صورت اثبات آن بسیاری از مباحث معادشناسی به طور قابل توجهی قابل تبیین است.
+
«تجرّد نفس» [[انسان]]، جزو مهمترین مسائلی است که فیلسوفان بزرگ مسلمان به آن پرداخته‌اند و هر کدام به نوعی، تجرد [[نفس]] را ثابت کرده‌اند. اما اهمیت آن خصوصاً نزد مسلمانان از این رو بوده است که این مسأله از جمله مسائلی است که در صورت اثبات آن، بسیاری از مباحث [[معاد]]، به طور قابل توجهی تبیین می شود. زیرا تنها موجود مجرد است که می‌تواند بعد از [[مرگ]] باقی بماند، تا بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد.  
  
زیرا تنها موجود مجرد است که می‌تواند بعد از [[مرگ]] باقی بماند تا سپس بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد. هر یک از فلاسفه به نوعی این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت آنها به اثبات [[معاد]] می‌پردازند، حال فرقی نمی‌کند که این موجود مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی باشد.
+
==تجرد نفس در نظر فلاسفه==
  
زیرا بنابر هر یک از اقوال نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که ابن سینا بر این نوع از معاد برهان اقامه کرده، اما اگر تجرد نفس را آنچنان که صدرالمتألهین اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از معاد جسمانی هم قابل اثبات است که مورد تأیید نقل هم می‌باشد.
+
هر یک از فلاسفه به نوعی موضوع «تجرّد [[نفس]]» را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت، آنها به اثبات [[معاد]] می‌پردازند، حال فرقی نمی‌کند که این موجود، مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی.
  
==نظر ملاصدرا==
+
زیرا بنابر هر یک از اقوال، نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم، فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که [[ابن سینا]] بر این نوع از معاد [[برهان]] اقامه کرده، اما اگر تجرد نفس را آنچنان که [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]] اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از [[معاد جسمانی]] هم قابل اثبات است که مورد تأیید روایات هم می‌باشد.
  
صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه می‌گوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوه‌ای که از قوا با او می‌ماند، قوه‌ خیال است که مدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند. صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ شواهدالربوبیه، ص327، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382.</ref>
+
صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه می‌گوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوه‌ای که از قوا با او می‌ماند، قوه‌ خیال است که مُدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند، صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ شواهدالربوبیه، ص۳۲۷، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۲.</ref> این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد، ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمی‌توان آن را جوهری مادی دانست.
  
این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمی‌توان آن را جوهری مادی دانست. به هر ترتیب فلاسفه ماقبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کرده‌اند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکرده‌اند، مثلاً ابن سینا تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت می‌ماند، بعید نمی‌شمارد.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه (بیروت)، ج8، ص229-230 - بیروت، داراحیاء التراث العربی 1990.</ref>
+
به هر ترتیب فلاسفه قبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کرده‌اند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکرده‌اند. مثلاً [[ابن سینا]] تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت می‌ماند، بعید نمی‌شمارد.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه (بیروت)، ج۸، ص۲۲۹-۲۳۰ - بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.</ref> البته گویی ابن سینا در ابتدای کار، تجرد نفس حیوانی را انکار می‌کرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.<ref>حسن زاده، حسن؛ سرح العیون فی شرح العیون.</ref>
  
البته گویی ابن سینا در ابتدای کار تجرد نفس حیوانی را انکار می‌کرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.<ref>حسن زاده، حسن؛ سرح العیون فی شرح العیون.</ref>
+
اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادله‌ای اقامه می‌کند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفته‌اند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده می‌دانند، به عبارت دیگر ثابت می‌کنند که نفس در بدن "حلول" نمی‌کند بلکه صرفاً به آن تعلق می‌پذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح می‌شود.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۵.</ref>
  
اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادله‌ای اقامه می‌کند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفته‌اند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده می‌دانند، به عبارت دیگر ثابت می‌کنند که نفس در بدن "حلول" نمی‌کند بلکه صرفاً به آن تعلق می‌پذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح می‌شود.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج1، ص203-204، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1375.</ref>
+
==ادله تجرد نفس==
  
==ادله تجرد نفس==
+
ادله‌ای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است، ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو [[برهان]] از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو می‌پردازیم.
 +
 
 +
'''برهان اول:''' که به برهان خلأ معروف است از جمله ابداعات بی نظیر [[ابن سینا]] در این زمینه است که در کتاب [[شفا (کتاب)|شفا]] و [[اشارات و تنبیهات (کتاب)|اشارات و تنبیهات]] مطرح کرده است و فلاسفه بعد از وی نیز آن را پذیرفته‌اند. این برهان به این صورت است:
  
ادله‌ای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو برهان از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو می‌پردازیم.
+
«فرض کنیم که [[انسان]] دفعتاً آفریده شده است و تمام اعضاء و جوارح او یکجا به صورت کامل خلق گردیده است. اما هیچ یک از حواس او فعال نیستند، به طوری که نه چشم او جایی را می‌بیند، نه گوش او صدایی را می‌شنود، نه بدن او چیزی را لمس می‌کند، نه شامّه او بویی را احساس می‌کند و نه ذائقه او چیزی را می‌چشد و در این حال او را در یک خلاً و هوای آزاد قرار داده‌اند که هیچ چیزی با بدن وی برخوردی ندارد و هیچ حالت و کیفیتی مانند سرما و گرما را احساس نمی‌کند و البته اعضای او هم از یکدیگر جدا باشند که با هم هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشند. در چنین حالتی با این که هیچ یک از حواس ما ادراکی ندارند و حتی از اعضاء و جوارح خودمان نیز غافلیم، در عین حال ذات و شخصیت خود را درک می کنیم و وجود خود را درک می‌کنیم، یعنی وجود خود را بدون هیچ یک از ویژگیهای مادی مانند طول و عرض و حجم و مقدار و جهت به صورت حضوری و شهودی احساس می کنیم. حتی اگر به فرض، اعضای بدن خود را تخیل کنیم یا موقعیت و مکان خاص یا جهت ویژه‌ای را برای خود در نظر آوریم، احساس می‌کنیم که هیچ یک از آنها جزء ذات و شخصیت ما نیستند و سهمی در شخصیت ما ندارند. این همه، حکایت از این دارد که [[نفس]] غیر از بدن و ماده است و ویژگی‌های او غیر از ویژگی‌های مادی است».<ref>ابوعلی سینا، شرح الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۴۷-۳۵۰، قم، مطبوعات دینی ۱۳۸۴ و النفس من کتاب الشفاء، ص۲۶، قم، موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵ و شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه، ج۸، ص۴۴، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.</ref>
  
برهان اول: که به برهان خلأ معروف است از جمله ابداعات بی نظیر ابن سینا در این زمینه است که در کتاب شفا و اشارات و تنبیهات مطرح کرده است. و فلاسفه بعد از وی نیز آن را پذیرفته‌اند این برهان به این صورت است:
+
شاید گمان شود که برهان مذکور به دلیل اتکاء بر تجربه حالتی با شرایط یاد شده، برهانی تجربی است ولذا مادام که چنین تجربه‌ای در عمل حاصل نشود، صحت نتیجه آن مورد شک و تردید خواهد بود. اما چنین گمانی صحیح نیست؛ زیرا در حقیقت این برهان تلاشی در جهت درون نگری بیشتر و تأمل و توجه عمیق تر در نفس خود است.<ref>محمدتقی مصباح یزدی – همان، ص۲۱۳.</ref>
  
فرض کنیم که انسان دفعتاً آفریده شده است و تمام اعضاء و جوارح او یکجا به صورت کامل خلق گردیده است. اما هیچ یک از حواس او فعال نیستند، به طوری که نه چشم او جایی را می‌بیند، نه گوش او صدایی را می‌شنود، نه بدن او چیزی را لمس می‌کند، نه شامّه او بویی را احساس می‌کند و نه ذائقه او چیزی را می‌چشد و در این حال او را در یک خلاً و هوای آزاد قرار داده‌اند که هیچ چیزی با بدن وی برخوردی ندارد و هیچ حالت و کیفیتی مانند سرما و گرما را احساس نمی‌کند و البته اعضای او هم از یکدیگر جدا باشند که با هم هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشند.
+
البته [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]] در تقریر و شرح جدیدی که بر این برهان آورده، چنین برهانی را به حیوانات نیز سرایت داده است و از همین طریق تجرد نفس حیوانی را نیز ثابت کرده است.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ همان.</ref>
  
در چنین حالتی با این که هیچ یک از حواس ما ادراکی ندارند و حتی از اعضاء و جوارح خودمان نیز غافلیم، در عین حال ذات و شخصیت خود را درک می کنیم و وجود خود را درک می‌کنیم یعنی وجود خود را بدون هیچ یک از ویژگیهای مادی مانند طول و عرض و حجم و مقدار و جهت به صورت حضوری و شهودی احساس می کنیم.
+
'''برهان دوم:''' تردیدی نیست که بدن حیوان و انسان در طول زندگی دچار تغییرات کمی می‌گردد، گاه اجزاء جدیدی بر بدن افزوده می‌شود و حجم آن افزایش می‌یابد و چاق می‌گردد و گاه نیز از حجم قبلی آن کاسته شده و لاغر می‌شود، به هر تقدیر شکی نیست که بدن حیوان و انسان تحت تأثیر برخی عوامل داخلی و خارجی متحول می‌گردد. حال اگر نفس، صورتی مادی و منطبع در بدن باشد، می‌باید به تبع تغییرات بدن متحول گردد و هویت شخصی آن تغییر یابد. در حالی که واقعیت برخلاف این است و حیوان یا انسان با وجود انحاء تغییرات جسمانی و بدنی هویت واحد شخصی خود را در طول زندگانی حفظ می‌کند‌.  
  
حتی اگر به فرض، اعضای بدن خود را تخیل کنیم یا موقعیت و مکان خاص یا جهت ویژه‌ای را برای خود در نظر آوریم، احساس می‌کنیم که هیچ یک از آنها جزء ذات و شخصیت ما نیستند و سهمی در شخصیت ما ندارند. این همه حکایت از این دارد که نفس غیر از بدن و ماده است و ویژگی‌های او غیر از ویژگی‌های مادی است.<ref>ابوعلی سینا، شرح الاشارات والتنبیهات، ج2، ص347-350، قم، مطبوعات دینی 1384 و النفس من کتاب الشفاء، ص26، قم، موسسه بوستان کتاب، 1385 و شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه، ج8، ص44، بیروت، داراحیاء التراث العربی 1990.</ref>
+
البته اثبات این "ثُبات" در مورد حیوانات تا حدودی مشکل است، اما مطلب در مورد انسان بسیار روشن است و روشنی آن از طریق دریافت هایی است که بوسیله علم حضوری داریم.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی؛ همان، ص۲۰۴-۲۰۵.</ref> زیرا شرط تحقق علم حضوری، حضور است و نمی توان قائل شد که این گونه علم حضوری برای مادیات صدق می‌کند؛ زیرا در مورد رابطه بین اجسام و اعراض جسمانی با علم سه امر مورد ادعاست:
  
شاید گمان شود که برهان مذکور به دلیل اتکاء بر تجربه حالتی با شرایط یاد شده، برهانی تجربی است ولذا مادام که چنین تجربه‌ای در عمل حاصل نشود، صحت نتیجه آن مورد شک و تردید خواهد بود اما چنین گمانی صحیح نیست؛ زیرا در حقیقت این برهان تلاشی در جهت درون نگری بیشتر و تأمل و توجه عمیق تر در نفس خود است.<ref>محمدتقی مصباح یزدی – همان، ص213.</ref>
+
#نفی علم حضوری آنها (یعنی اجسام و اعراض جسمانی) به خویش
 +
#نفی علم حضوری آنها به دیگری.
 +
#نفی علم حضوری دیگری به آنها.
  
البته صدرالمتألهین در تقریر و شرح جدیدی که بر این برهان آورده، چنین برهانی را به حیوانات نیز سرایت داده است و از همین طریق تجرد نفس حیوانی را نیز ثابت کرده است.<ref>شیرازی، صدرالدین محمد؛ همان.</ref>
+
امر اول و دوم مورد اتفاق فلاسفه است، اما در امر سوم اختلاف هست.<ref>عبودیت، عبدالرسول؛ نظام حکمت صدرائی – ج۲، ص۲۴-۲۵ - قم - سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)و موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) ۱۳۸۵.</ref> با این مقدمات امر واضح می‌شود که چون علم حضوری در مورد مادیات معنی ندارد و نفس ما قطعاً دارای چنین ادراکاتی از خود و اشیاء اطراف خود -صرفنظر از کمیت و کیفیت آن - می‌باشد، در نتیجه این گونه می‌توان نتیجه گرفت که نفس انسان جوهری مادی نیست، بلکه جوهری مجرد است که وجود خود را بذاته ادراک می‌کند و به آن علم حضوری دارد. زیرا هم واجد مورد اول است که به خویش علم دارد و هم مورد دوم که به دیگر اشیاء علم دارد.
  
برهان دوم: تردیدی نیست که بدن حیوان و انسان در طول زندگی دچار تغییرات کمی می‌گردد، گاه اجزاء جدیدی بر بدن افزوده می‌شود و حجم آن افزایش می‌یابد و چاق می‌گردد و گاه نیز از حجم قبلی آن کاسته شده و لاغر می‌شود، به هر تقدیر شکی نیست که بدن حیوان و انسان تحت تأثیر برخی عوامل داخلی و خارجی متحول می‌گردد، حال اگر نفس صورتی مادی و منطبع در بدن باشد، می‌باید به تبع تغییرات بدن متحول گردد و هویت شخصی آن تغییر یابد.
+
اما از ویژگی‌های بارز نفس به عنوان جوهری مجرد که آن را از جواهر مادی متمایز می‌کند، می‌توان به این خصوصیت برجسته آن اشاره کرد که کارهایی را که انجام می‌دهد به گونه‌ای یکنواخت انجام نمی‌دهد و این کاملاً برخلاف افعال جواهر مادی است که رفتار آنها به طرز یکنواخت از آنها سر می‌زند؛ از این خصوصیت در کلام فیلسوفان با این جمله یاد می‌شود: «النفس قوة تصدر عنها الافعال لا علی وَتیرة واحدة».
  
در حالی که واقعیت برخلاف این است و حیوان یا انسان با وجود انحاء تغییرات جسمانی و بدنی هویت واحد شخصی خود را در طول زندگانی حفظ می‌کند‌. البته اثبات این "ثُبات" در مورد حیوانات تا حدودی مشکل است اما مطلب در مورد انسان بسیار روشن است و روشنی آن از طریق دریافت هایی است که بوسیله علم حضوری داریم.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی؛ همان، ص204-205.</ref> زیرا شرط تحقق علم حضوری، حضور است و نمی توان قائل شد که این گونه علم حضوری برای مادیات صدق می‌کند؛ زیرا در مورد رابطه بین اجسام و اعراض جسمانی با علم سه امر مورد ادعاست:
+
مقصود از این ویژگی دقیقاً این است که ممکن است از نفس - که فاعل رفتارهای انسان و حیوانات است - در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون بلکه متضاد سر بزند، ولی ممکن نیست از یک جوهر مادی در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون سر بزند و این بدین معنی است که جواهر مادی کاملاً مقهور نیروهای طبیعت‌اند.
  
# نفی علم حضوری آنها (یعنی اجسام و اعراض جسمانی) به خویش.
+
از طرفی دیگر، درست است که نفس جوهری مجرد است، ولی ما جواهر مجرد دیگری نیز داریم که نام آنها عقل یا عقول مفارقه است، طبعاً باید نفس ویژگی دیگری داشته باشد تا وجه تمایز او و عقل باشد. اما این ویژگی بارز نفس که آن را از عقل متمایز می‌کند، این است که نفس در انجام دادن کارهای خود به ابزار مادی یعنی بدن محتاج است اما عقل این گونه نیست. عقل چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی کارهایش را انجام می‌دهد. نفس هر چند وجودش مادی و از نوع اجسام نیست، ولی در انجام دادن افعالش به ابزار مادی و جسم محتاج است. به زبان فیلسوفان، نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است و فعلاً مادی است. یعنی ذات مجردی دارد ولی افعال او به وسیله ابزار مادی که بدن باشد، انجام می‌شود.<ref>عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص۱۸۵-۱۸۶، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۴.</ref>
# نفی علم حضوری آنها به دیگری.
 
# نفی علم حضوری دیگری به آنها.
 
  
امر اول و دوم مورد اتفاق فلاسفه است، اما در امر سوم اختلاف هست.<ref>عبودیت، عبدالرسول؛ نظام حکمت صدرائی – ج2، ص24-25 - قم - سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)و موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) 1385.</ref> با این مقدمات امر واضح می‌شود که چون علم حضوری در مورد مادیات معنی ندارد و نفس ما قطعاً دارای چنین ادراکاتی از خود و اشیاء اطراف خود -صرفنظر از کمیت و کیفیت آن - می‌باشد. در نتیجه این گونه می‌توان نتیجه گرفت که نفس انسان جوهری مادی نیست بلکه جوهری مجرد است که وجود خود را بذاته ادراک می‌کند و به آن علم حضوری دارد. زیرا هم واجد مورد اول است که به خویش علم دارد و هم مورد دوم که به دیگر اشیاء علم دارد.
+
==تجرد نفس در قرآن و احادیث==
  
اما از ویژگی‌های بارز نفس به عنوان جوهری مجرد که آن را از جواهر مادی متمایز می‌کند، می‌توان به این خصوصیت برجسته آن اشاره کرد که کارهایی را که انجام می‌دهد به گونه‌ای یکنواخت انجام نمی‌دهد و این کاملاً برخلاف افعال جواهر مادی است که رفتار آنها به طرز یکنواخت از آنها سر می‌زند؛ از این خصوصیت در کلام فیلسوفان با این جمله یاد می‌شود: «النفس قوه تصدر عنها الافعال لاعلی وَتیرة واحده».
+
در [[قرآن|قرآن کریم]] آیات بسیاری در بیان تجرد نفس ناطقه است، از آن جمله:  
  
مقصود از این ویژگی دقیقاً این است که ممکن است از نفس - که فاعل رفتارهای انسان و حیوانات است - در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون بلکه متضاد سر بزند ولی ممکن نیست از یک جوهر مادی در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون سر بزند و این بدین معنی است که جواهر مادی کاملاً مقهور نیروهای طبیعت‌اند.
+
* کلام خداست که می گوید: {{متن قرآن|«و نَفَختُ فیه مِن روحِی»}} و از روح خود در او دمیدم ([[سوره ص]]، ۷۲). 
 +
* و کلام اوست درباره [[حضرت عیسی]] علیه السلام که می گوید: {{متن قرآن|«وَکلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»}}؛ و کلمه اوست که در مریم القا کرد و روح اوست. ([[سوره نساء]]، ۱۷۱)؛ زیرا مقصود از [[روح]] در هر دو [[آیه]] همان نفس ناطقه است و در هر دو آیه روح را به خود نسبت می دهد و این نسبت ناشی از شرافت و فضیلت جوهر نفس ناطقه است و تجرد اوست از عالم اجرام. 
 +
* و نیز از جمله آیات دال بر تجرد نفس ناطقه، آیه شریفه {{متن قرآن|«ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»}}؛ پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدر کامل بهترین آفریننده. ([[سوره مومنون]]، ۱۴) است. در این آیه نفس را مخلوقی انشایی و ابداعی و جوهری جدا و مغایر با سایر جواهر جسمانی معرفی نموده و با ایجاد آن، خویشتن را «[[احسن الخالقین (اسم الله)|احسن الخالقین]]» دانسته است، زیرا نفس، عجیب ترین مخلوق و شگفت انگیزترین موجودی است در عالم آفرینش.
 +
* و نیز از جمله آیات شریفه {{متن قرآن|«سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یعْلَمُونَ»}}؛ منزه است کسی که ممکنات عالم را جفت آفرید چه از نباتات و چه از نفوس و دیگر مخلوقات که شما بدان آگاه نیستید. ([[سوره یس]]، ۳۶) که در این آیه ذات مقدس پروردگار را می ستاید به این که او کلیه ازواج یعنی نرها و ماده ها را از آنچه که از زمین می روید از گیاهان و نباتات و معدنیات و همچنین از نوع و عنصر آنها که کاملا مثل و مانند آنهایند و همچنین از جوهر و عنصری که از ذات و حقیقت آن علم و اطلاعی نیست و شناخت ذات و گوهر اندر حیطه علم و قدرت آنان نیست، آفریده است
 +
* و نیز از جمله آیات، آیه شریفه: {{متن قرآن|«إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ»}}؛ کلمات پاک به سوی خدا بالا می روند و و عمل نیک خالص آن را بالا می برد. ([[سوره فاطر]]، ۱۰) می باشد که در این آیه از نفس به «کلمه» تعببیر کرده است، زیرا کلمه به چیزی گویند که حاکی از باطن و ضمیر گوینده است و نفس به علت عظمت و جامعیت مقامات گوناگون، یگانه موجودی است در این عالم که از هر جهت حاکی از وجود و قدرت تام و کامل پروردگار و نمونه بارزی است از ذات مقدس او.
 +
* و از جمله آیات شریفه {{متن قرآن|«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»}}؛ ما آفریدیم انسان را در نیکوترین و استوارترین صورت. ([[سوره تین]]، ۱۴) است، کمه خلقت انسان را هم از نظر صورت و ظاهر زیبا و فریبنده و اعضا و جوارح حیرت انگیز و هم از نظر باطن حقیقت او که نفس او و متحد با بدن او شریف ترین عناصر موجود در این جهان است، زیباترین خلقت یاد نموده است.
 +
* و از آن جمله آیه شریفه: {{متن قرآن|«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً»}}؛ ای نفس مطمئنه خشنود و خرسند به سوی پروردگارت بازگرد. ([[سوره فجر]]، ۲۸) است، زیرا که رجوع نفس و بازگشت آن به سود خدا دلیل بر سابقه وجود اوست.  
  
از طرفی دیگر درست است که نفس جوهری مجرد است ولی ما جواهر مجرد دیگری نیز داریم که نام آنها عقل یا عقول مفارقه است، طبعاً باید نفس ویژگی دیگری داشته باشد تا وجه تمایز او و عقل باشد. اما این ویژگی بارز نفس که آن را از عقل متمایز می‌کند، این است که نفس در انجام دادن کارهای خود به ابزار مادی یعنی بدن محتاج است اما عقل این گونه نیست. عقل چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی کارهایش را انجام می‌دهد. نفس هر چند وجودش مادی و از نوع اجسام نیست ولی در انجام دادن افعالش به ابزار مادی و جسم محتاج است به زبان فیلسوفان، نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است و فعلاً مادی است. یعنی ذات مجردی دارد ولی افعال او به وسیله ابزار مادی که بدن باشد، انجام می‌شود.<ref>عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص185-186، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384.</ref>
+
و اما از [[احادیث]] معروف و مشهور در این باب:
  
==تجرد نفس در قرآن==
+
* یکی سخن [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله است که می فرماید: «مَن عرفَ نفسه فقد عرفَ ربّه»؛ هر کس نفس خویش را شناخت خدای خویش را شناخته؛ زیرا نفس آیت عظمی و مثل اعلای [[خدا]] است.
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
* دیگری حدیث معروف و مشهور از قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرماید: «أعرفُکم بربّه أعرفکم بنفسه»؛ داناترین شما به خدای خویش داناترین شما به نفس خویش است.
در قرآن آیات بسیاری است در بیان تجرد نفس ناطقه و از ان جمله کلام خداست که میگوید و نفخت فیه من روحی و ازروح خود در او دمیدم –سوره ص ایه 72و کلام اوست در باره  عیسی علیه السلام که میگوید و کلمته القاها الی مریم و روح منه و کلمه اوست که در مریم القاکرد و روح اوست – نسا  171 زیرا مقصود از روح در هردو ایه همان نفس ناطقه است و در هر دو ایه روح را به خود نسبت میدهدواین نسبت ناشی از شارفت و فضیلت جوهر نفس ناطقه است و تجرد اوست از عالم اجرام و نیز از جمله ایات دال بر تجرد نفس ناطقه ایه شریقه ثم انشانا خاقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین  پس از ان خلقتی دیگر انشا نمودیم  افرین بر قدر کامل بهترین افریننده سوره مومنون ایه 14است که در این ایه نقس را مخلوقی انشایی و ابداعی و جوهر ی جدا و مغایر با سایر جواهر جسمانی معرفی تموده و با ایجاد ان خویشتن را احسن الخالقین دانسته است  زیرا نفس عجیب ترین مخلوق و شگفت انگیزترین موجودی است در عالم افرینش و نیز از جمله ایات شریفه سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون منزه است کسی که ممکنات عالم را جفت افرید چه از تباتات و چه لز نفوس و دیگر مخلوقات که شما بدان اگاه نیستید یس ایه 36که در این ایه ذات مقدس پروردگار را میستاید به ینکه او کلیه ازواج یعنی نرها و ماده ها را از انچه که از زمین میروید از گیاهان و نباتات و معدنیات و همچنین از نوع و عنصر انها ککه کاملاکه مثل و مانند انهایند وهم چنین از جوهر و عنصری که ار ذات و حقیقت ان علم و اطلاعی نیست و شناخت دات و  گوهر اندرحیطه علمو قدرت انان نیست افریده  است و نیز از جمله ایات ایه شریفه الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه  کلمات پاک به سوی خدا بالا میروند و و عمل نیک خالص ان را بالا میبرد سوره فاطر ایه 10 میبابشد که در این ایه از نفس به کلمه  تعببیر کرده است زیرا کلمه به چیز ی گویند که حاکی از باطن و ضمیر گوینده است و نفس به علت عظمت و جامعیت مقامات گوناگون یگانه  موجودی است در این عالم  که از هر جهت  حاکی  از وجود و قدرت تام و کامل پروردگارا و نمونه بارزی است از ذات مقدس او .و از جمله اسات شریفه لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ما افریدیم انسان را در نیکوترین و استوارترین صورت  - سوره تین ایه 14است مه خلقت انسان را هم از نظر صورت و ظاهر زیبا و فریبنده و اعضا وجوارح حیرت انگیز و هم از نظر باطن حقیقت او که نفس او و متحد با بدن او شریف ترین عناصر موجود در این جهان است زیباترین خلقت یادنموده است و از ان جمله ایه شریفه یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ای نفس مطمئنه خشنود و خرسند به سود پروردگارت باز گرد سوره فجر ایه  28است زیرا که رجوع نفس و بازگشت ان به سود خدا دلیل بر سابقه  وجود اوست  و اما از احادیث معروف و مشهور داز راین باب یکی سخن پیامبر اکرم که می فرماید من عرف نفسه فقد عرف ربه هرکس  نفس خویش را شناخت خدای خویش را شناخته  زیرا نفس ایت وعظماومثل اعلای خدا است دیگری حدیث معروف و مشهور از قول پیغمبر اکرم که میفرماید  اعرفکم  بربه اعرفکم بنفسه  داناترین شما به خدای خویش داناترین شما به نفس خویش است دیگر ی حدیث من رانی  فقد رای الحق  هرکس من را ببیند به تحقق خدا را دیده است زیرا نفس پیامبر اکرم مظهر اکمل و مرات ذات و صفات الهی است دیگری حدیث انا النذیر العریان و لفظ عریان در این حدیث اشاره به  مقام  مرتبه  تجرد کامل نفس مقدس اوست دیگر ی حدیث منقول از ان حضر ت که می فرمایند ابیت عند ربی یطعمنی و یسقپینی  در نزد پرورردگار خود میروم و ساعاتی درمهمانسرای قدس و محفل انس حضرت الوهیت  بسر میبرم و او مرا اطعام میکند و به من اب میدهد و مسلم است که مقصود طعام و شراب جسمانی نیست  بلکه طعام و شراب روحانی  و تجلیات و اشراقات  وارد بر نفس  مقدس اوست  که لذت ان به هیچ وجه قابل مقایسه با لذت و شراب جسمانی نیست  پس این اخبار و احادیث از جمله دلایلی است مشعر به شرف و تقرب ان به ساحت قدس والوهیت پس از نیل به م تبه کمال و نیز از حضرت عیسی علیه السلام که با نورفروغ و جلوه های فروزنده از سرادق ملکوت مرتبط و متصل بوده است میفرماید  لایصعد الی السمائ الا من نزل منها صعود به اسمان نمیکند  مگر ان که ا  ز اسمان امده است و این کلام کاملا ناظر به تجرد نفس ناطقه .و سبقت و جود عقلانی او بر وجود اجرام و اجسام است زیراصعود کننده به عالم علوی جسم و جسمانی نیست بلکه موجودی است روحانی و مجرد از علایق جسم و جسمانی و شایسته مجالست و موانست با سکان عالم علوی و نیز میفرماید لن یلج ملکوت السماوات من لم وان یولد مرتین  هرگز داخل  در ملکوت سماوات نمیشود کسی  که دو مرتبه تولد نیافته مقصود ان حضرت ازدو  تولد یکی تولد  از شکم مادر است که مربوط به بدن و مختص به اوست و دیگری  تولد از این عالم    و رهایی مادی و لوازم جسم جسمانی است که مربوط به نفس و ویژه اوست و تولد اول برای همه کس است و تولد دوم خاص اهل سعادت و پیروان حق و حقیقت است
+
* دیگری حدیث «من رآنی فقد رای الحق»؛ هر کس من را ببیند به تحقق خدا را دیده است، زیرا نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مظهر اکمل و مرآت ذات و صفات الهی است... . پس این اخبار و احادیث از جمله دلایلی است مُشعر به شرف و تقرب آن به ساحت قدس و الوهیت، پس از نیل به مرتبه کمال.
 +
* و نیز از [[حضرت عیسی]] علیه السلام که با نور فروغ و جلوه های فروزنده از سرادق ملکوت مرتبط و متصل بوده است می فرماید: «لایصعد الی السماء الّا من نزل منها» صعود به آسمان نمی کند مگر آن که از آسمان امده است. و این کلام کاملاً ناظر به تجرد نفس ناطقه و سبقت وجود عقلانی او بر وجود اجرام و اجسام است، زیرا صعود کننده به عالم علوی جسم و جسمانی نیست، بلکه موجودی است روحانی و مجرد از علایق جسم و جسمانی و شایسته مجالست و موانست با سکان عالم علوی... .<ref>شواهد الربوبیه، ملاصدرا.</ref>
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39881 تجرد نفس، هادی موسوی، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)]، تاریخ بازیابی: 14 اردیبهشت 1392.
+
*[http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، "تجرد نفس"، هادی موسوی، تاریخ بازیابی: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲.
 
+
*شواهد الربوبیه، ملاصدرا.
 
[[رده:انسان]]
 
[[رده:انسان]]
 
[[رده:کلام]]
 
[[رده:کلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۷

«تجرّد نفس» انسان، جزو مهمترین مسائلی است که فیلسوفان بزرگ مسلمان به آن پرداخته‌اند و هر کدام به نوعی، تجرد نفس را ثابت کرده‌اند. اما اهمیت آن خصوصاً نزد مسلمانان از این رو بوده است که این مسأله از جمله مسائلی است که در صورت اثبات آن، بسیاری از مباحث معاد، به طور قابل توجهی تبیین می شود. زیرا تنها موجود مجرد است که می‌تواند بعد از مرگ باقی بماند، تا بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد.

تجرد نفس در نظر فلاسفه

هر یک از فلاسفه به نوعی موضوع «تجرّد نفس» را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت، آنها به اثبات معاد می‌پردازند، حال فرقی نمی‌کند که این موجود، مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی.

زیرا بنابر هر یک از اقوال، نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم، فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که ابن سینا بر این نوع از معاد برهان اقامه کرده، اما اگر تجرد نفس را آنچنان که صدرالمتألهین اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از معاد جسمانی هم قابل اثبات است که مورد تأیید روایات هم می‌باشد.

صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه می‌گوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوه‌ای که از قوا با او می‌ماند، قوه‌ خیال است که مُدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند، صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند.[۱] این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد، ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمی‌توان آن را جوهری مادی دانست.

به هر ترتیب فلاسفه قبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کرده‌اند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکرده‌اند. مثلاً ابن سینا تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت می‌ماند، بعید نمی‌شمارد.[۲] البته گویی ابن سینا در ابتدای کار، تجرد نفس حیوانی را انکار می‌کرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.[۳]

اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادله‌ای اقامه می‌کند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفته‌اند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده می‌دانند، به عبارت دیگر ثابت می‌کنند که نفس در بدن "حلول" نمی‌کند بلکه صرفاً به آن تعلق می‌پذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح می‌شود.[۴]

ادله تجرد نفس

ادله‌ای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است، ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو برهان از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو می‌پردازیم.

برهان اول: که به برهان خلأ معروف است از جمله ابداعات بی نظیر ابن سینا در این زمینه است که در کتاب شفا و اشارات و تنبیهات مطرح کرده است و فلاسفه بعد از وی نیز آن را پذیرفته‌اند. این برهان به این صورت است:

«فرض کنیم که انسان دفعتاً آفریده شده است و تمام اعضاء و جوارح او یکجا به صورت کامل خلق گردیده است. اما هیچ یک از حواس او فعال نیستند، به طوری که نه چشم او جایی را می‌بیند، نه گوش او صدایی را می‌شنود، نه بدن او چیزی را لمس می‌کند، نه شامّه او بویی را احساس می‌کند و نه ذائقه او چیزی را می‌چشد و در این حال او را در یک خلاً و هوای آزاد قرار داده‌اند که هیچ چیزی با بدن وی برخوردی ندارد و هیچ حالت و کیفیتی مانند سرما و گرما را احساس نمی‌کند و البته اعضای او هم از یکدیگر جدا باشند که با هم هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشند. در چنین حالتی با این که هیچ یک از حواس ما ادراکی ندارند و حتی از اعضاء و جوارح خودمان نیز غافلیم، در عین حال ذات و شخصیت خود را درک می کنیم و وجود خود را درک می‌کنیم، یعنی وجود خود را بدون هیچ یک از ویژگیهای مادی مانند طول و عرض و حجم و مقدار و جهت به صورت حضوری و شهودی احساس می کنیم. حتی اگر به فرض، اعضای بدن خود را تخیل کنیم یا موقعیت و مکان خاص یا جهت ویژه‌ای را برای خود در نظر آوریم، احساس می‌کنیم که هیچ یک از آنها جزء ذات و شخصیت ما نیستند و سهمی در شخصیت ما ندارند. این همه، حکایت از این دارد که نفس غیر از بدن و ماده است و ویژگی‌های او غیر از ویژگی‌های مادی است».[۵]

شاید گمان شود که برهان مذکور به دلیل اتکاء بر تجربه حالتی با شرایط یاد شده، برهانی تجربی است ولذا مادام که چنین تجربه‌ای در عمل حاصل نشود، صحت نتیجه آن مورد شک و تردید خواهد بود. اما چنین گمانی صحیح نیست؛ زیرا در حقیقت این برهان تلاشی در جهت درون نگری بیشتر و تأمل و توجه عمیق تر در نفس خود است.[۶]

البته صدرالمتألهین در تقریر و شرح جدیدی که بر این برهان آورده، چنین برهانی را به حیوانات نیز سرایت داده است و از همین طریق تجرد نفس حیوانی را نیز ثابت کرده است.[۷]

برهان دوم: تردیدی نیست که بدن حیوان و انسان در طول زندگی دچار تغییرات کمی می‌گردد، گاه اجزاء جدیدی بر بدن افزوده می‌شود و حجم آن افزایش می‌یابد و چاق می‌گردد و گاه نیز از حجم قبلی آن کاسته شده و لاغر می‌شود، به هر تقدیر شکی نیست که بدن حیوان و انسان تحت تأثیر برخی عوامل داخلی و خارجی متحول می‌گردد. حال اگر نفس، صورتی مادی و منطبع در بدن باشد، می‌باید به تبع تغییرات بدن متحول گردد و هویت شخصی آن تغییر یابد. در حالی که واقعیت برخلاف این است و حیوان یا انسان با وجود انحاء تغییرات جسمانی و بدنی هویت واحد شخصی خود را در طول زندگانی حفظ می‌کند‌.

البته اثبات این "ثُبات" در مورد حیوانات تا حدودی مشکل است، اما مطلب در مورد انسان بسیار روشن است و روشنی آن از طریق دریافت هایی است که بوسیله علم حضوری داریم.[۸] زیرا شرط تحقق علم حضوری، حضور است و نمی توان قائل شد که این گونه علم حضوری برای مادیات صدق می‌کند؛ زیرا در مورد رابطه بین اجسام و اعراض جسمانی با علم سه امر مورد ادعاست:

  1. نفی علم حضوری آنها (یعنی اجسام و اعراض جسمانی) به خویش
  2. نفی علم حضوری آنها به دیگری.
  3. نفی علم حضوری دیگری به آنها.

امر اول و دوم مورد اتفاق فلاسفه است، اما در امر سوم اختلاف هست.[۹] با این مقدمات امر واضح می‌شود که چون علم حضوری در مورد مادیات معنی ندارد و نفس ما قطعاً دارای چنین ادراکاتی از خود و اشیاء اطراف خود -صرفنظر از کمیت و کیفیت آن - می‌باشد، در نتیجه این گونه می‌توان نتیجه گرفت که نفس انسان جوهری مادی نیست، بلکه جوهری مجرد است که وجود خود را بذاته ادراک می‌کند و به آن علم حضوری دارد. زیرا هم واجد مورد اول است که به خویش علم دارد و هم مورد دوم که به دیگر اشیاء علم دارد.

اما از ویژگی‌های بارز نفس به عنوان جوهری مجرد که آن را از جواهر مادی متمایز می‌کند، می‌توان به این خصوصیت برجسته آن اشاره کرد که کارهایی را که انجام می‌دهد به گونه‌ای یکنواخت انجام نمی‌دهد و این کاملاً برخلاف افعال جواهر مادی است که رفتار آنها به طرز یکنواخت از آنها سر می‌زند؛ از این خصوصیت در کلام فیلسوفان با این جمله یاد می‌شود: «النفس قوة تصدر عنها الافعال لا علی وَتیرة واحدة».

مقصود از این ویژگی دقیقاً این است که ممکن است از نفس - که فاعل رفتارهای انسان و حیوانات است - در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون بلکه متضاد سر بزند، ولی ممکن نیست از یک جوهر مادی در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون سر بزند و این بدین معنی است که جواهر مادی کاملاً مقهور نیروهای طبیعت‌اند.

از طرفی دیگر، درست است که نفس جوهری مجرد است، ولی ما جواهر مجرد دیگری نیز داریم که نام آنها عقل یا عقول مفارقه است، طبعاً باید نفس ویژگی دیگری داشته باشد تا وجه تمایز او و عقل باشد. اما این ویژگی بارز نفس که آن را از عقل متمایز می‌کند، این است که نفس در انجام دادن کارهای خود به ابزار مادی یعنی بدن محتاج است اما عقل این گونه نیست. عقل چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی کارهایش را انجام می‌دهد. نفس هر چند وجودش مادی و از نوع اجسام نیست، ولی در انجام دادن افعالش به ابزار مادی و جسم محتاج است. به زبان فیلسوفان، نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است و فعلاً مادی است. یعنی ذات مجردی دارد ولی افعال او به وسیله ابزار مادی که بدن باشد، انجام می‌شود.[۱۰]

تجرد نفس در قرآن و احادیث

در قرآن کریم آیات بسیاری در بیان تجرد نفس ناطقه است، از آن جمله:

  • کلام خداست که می گوید: «و نَفَختُ فیه مِن روحِی» و از روح خود در او دمیدم (سوره ص، ۷۲).
  • و کلام اوست درباره حضرت عیسی علیه السلام که می گوید: «وَکلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»؛ و کلمه اوست که در مریم القا کرد و روح اوست. (سوره نساء، ۱۷۱)؛ زیرا مقصود از روح در هر دو آیه همان نفس ناطقه است و در هر دو آیه روح را به خود نسبت می دهد و این نسبت ناشی از شرافت و فضیلت جوهر نفس ناطقه است و تجرد اوست از عالم اجرام.
  • و نیز از جمله آیات دال بر تجرد نفس ناطقه، آیه شریفه «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»؛ پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدر کامل بهترین آفریننده. (سوره مومنون، ۱۴) است. در این آیه نفس را مخلوقی انشایی و ابداعی و جوهری جدا و مغایر با سایر جواهر جسمانی معرفی نموده و با ایجاد آن، خویشتن را «احسن الخالقین» دانسته است، زیرا نفس، عجیب ترین مخلوق و شگفت انگیزترین موجودی است در عالم آفرینش.
  • و نیز از جمله آیات شریفه «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یعْلَمُونَ»؛ منزه است کسی که ممکنات عالم را جفت آفرید چه از نباتات و چه از نفوس و دیگر مخلوقات که شما بدان آگاه نیستید. (سوره یس، ۳۶) که در این آیه ذات مقدس پروردگار را می ستاید به این که او کلیه ازواج یعنی نرها و ماده ها را از آنچه که از زمین می روید از گیاهان و نباتات و معدنیات و همچنین از نوع و عنصر آنها که کاملا مثل و مانند آنهایند و همچنین از جوهر و عنصری که از ذات و حقیقت آن علم و اطلاعی نیست و شناخت ذات و گوهر اندر حیطه علم و قدرت آنان نیست، آفریده است.
  • و نیز از جمله آیات، آیه شریفه: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ»؛ کلمات پاک به سوی خدا بالا می روند و و عمل نیک خالص آن را بالا می برد. (سوره فاطر، ۱۰) می باشد که در این آیه از نفس به «کلمه» تعببیر کرده است، زیرا کلمه به چیزی گویند که حاکی از باطن و ضمیر گوینده است و نفس به علت عظمت و جامعیت مقامات گوناگون، یگانه موجودی است در این عالم که از هر جهت حاکی از وجود و قدرت تام و کامل پروردگار و نمونه بارزی است از ذات مقدس او.
  • و از جمله آیات شریفه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ ما آفریدیم انسان را در نیکوترین و استوارترین صورت. (سوره تین، ۱۴) است، کمه خلقت انسان را هم از نظر صورت و ظاهر زیبا و فریبنده و اعضا و جوارح حیرت انگیز و هم از نظر باطن حقیقت او که نفس او و متحد با بدن او شریف ترین عناصر موجود در این جهان است، زیباترین خلقت یاد نموده است.
  • و از آن جمله آیه شریفه: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً»؛ ای نفس مطمئنه خشنود و خرسند به سوی پروردگارت بازگرد. (سوره فجر، ۲۸) است، زیرا که رجوع نفس و بازگشت آن به سود خدا دلیل بر سابقه وجود اوست.

و اما از احادیث معروف و مشهور در این باب:

  • یکی سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید: «مَن عرفَ نفسه فقد عرفَ ربّه»؛ هر کس نفس خویش را شناخت خدای خویش را شناخته؛ زیرا نفس آیت عظمی و مثل اعلای خدا است.
  • دیگری حدیث معروف و مشهور از قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرماید: «أعرفُکم بربّه أعرفکم بنفسه»؛ داناترین شما به خدای خویش داناترین شما به نفس خویش است.
  • دیگری حدیث «من رآنی فقد رای الحق»؛ هر کس من را ببیند به تحقق خدا را دیده است، زیرا نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مظهر اکمل و مرآت ذات و صفات الهی است... . پس این اخبار و احادیث از جمله دلایلی است مُشعر به شرف و تقرب آن به ساحت قدس و الوهیت، پس از نیل به مرتبه کمال.
  • و نیز از حضرت عیسی علیه السلام که با نور فروغ و جلوه های فروزنده از سرادق ملکوت مرتبط و متصل بوده است می فرماید: «لایصعد الی السماء الّا من نزل منها» صعود به آسمان نمی کند مگر آن که از آسمان امده است. و این کلام کاملاً ناظر به تجرد نفس ناطقه و سبقت وجود عقلانی او بر وجود اجرام و اجسام است، زیرا صعود کننده به عالم علوی جسم و جسمانی نیست، بلکه موجودی است روحانی و مجرد از علایق جسم و جسمانی و شایسته مجالست و موانست با سکان عالم علوی... .[۱۱]

پانویس

  1. شیرازی، صدرالدین محمد؛ شواهدالربوبیه، ص۳۲۷، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۲.
  2. شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه (بیروت)، ج۸، ص۲۲۹-۲۳۰ - بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.
  3. حسن زاده، حسن؛ سرح العیون فی شرح العیون.
  4. مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۵.
  5. ابوعلی سینا، شرح الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۴۷-۳۵۰، قم، مطبوعات دینی ۱۳۸۴ و النفس من کتاب الشفاء، ص۲۶، قم، موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵ و شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه، ج۸، ص۴۴، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.
  6. محمدتقی مصباح یزدی – همان، ص۲۱۳.
  7. شیرازی، صدرالدین محمد؛ همان.
  8. مصباح یزدی، محمدتقی؛ همان، ص۲۰۴-۲۰۵.
  9. عبودیت، عبدالرسول؛ نظام حکمت صدرائی – ج۲، ص۲۴-۲۵ - قم - سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)و موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) ۱۳۸۵.
  10. عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص۱۸۵-۱۸۶، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۴.
  11. شواهد الربوبیه، ملاصدرا.

منابع

  • دانشنامه پژوهه، "تجرد نفس"، هادی موسوی، تاریخ بازیابی: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲.
  • شواهد الربوبیه، ملاصدرا.