حجت الاسلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حجّت‌الاسلام»، لقبی است که به برخی روحانیان عالی مقام و فقها می دهند و عنوانی برای علمای دینی که از جهت علم و مقام پایین تر از «آیت الله» است. امروزه «حجت‌الاسلام» به روحانیانى گفته می‌شود که بخشى از دروس عالى فقه و اصول را به پایان رسانده‌اند و برخلاف دوره مشروطه، در مورد روحانیان عالی‌مقام بکار نمی‌رود.[۱]

حجت‌الاسلام در لغت

واژه عربى حجت به معناى دلیل آشکار، برهان و آنچه موجب مغلوب شدن طرف دعوا شود، بکار رفته است.[۲] مفهوم این واژه را در قرآن (از جمله: سوره بقره: ۱۵۰؛ سوره نساء: ۱۶۵؛ سوره انعام: ۱۴۹) نیز همین دانسته‌اند.[۳]

در احادیث شیعه مراد از حجت یا مصداق مهم آن، پیامبران و امامان علیهم‌السلام معرفى شده‌اند.[۴] گاه ترکیب کلمه حجت با تعابیر دیگر (مانند حجت‌الدین، حجت‌الحق و حجت‌الاسلام) براى تکریم عالمان، قضات و صاحب‌ منصبان دینى به عنوان لقب خاص یا عام بکار می‌رود.[۵]

حجت‌الاسلام در اهل سنت

در میان اهل سنّت، «حجت‌الاسلام» لقب ویژه محمد بن محمد غزالى (متوفى ۵۰۵) است.[۶] البته شرح‌حال‌ نگاران اهل‌ سنت در پاره‌اى موارد این تعبیر را براى عالمان دیگرى بکار برده‌اند، از جمله مسلم‌ بن حجاج نیشابوری، صاحب صحیح مسلم (محدث، متوفى ۲۶۱)، ابن‌ خشاب عبداللّه‌ بن احمد (متوفى ۵۶۷)، اسماعیل‌ بن موهوب[۷]، صدرالدین محمد بن عمر[۸] و شمس‌الدین احمد بن خلیل خویى.[۹] همچنین لقب عام حجت‌الاسلام در برخى اسناد نمونه ادارى و قضایى و حکومتى ـ که منهاجى أسیوطى، عالم شافعى مصرى (متوفى ۸۸۰)، در کتابش[۱۰] از دوران خود گزارش داده است ـ دیده می‌شود.

حجت‌الاسلام در میان شیعه

در سده‌هاى پیشین تعبیر «حجت‌الاسلام» به‌ ندرت براى برخى عالمان شیعه در تجلیل و احترام آنان بکار رفته است، از جمله در نوشته شیخ بهائى در حق شیخ صدوق (متوفى ۳۸۱)، در نامه یوسف‌ بن حاتم شامى (عالم امامى، متوفى ۶۷۶) به استادش سید رضی‌الدین ابن‌طاووس،[۱۱] تعبیر عمادالدین حسن‌ بن على طبرى (عالم قرن هفتم) درباره ابن‌ حمزه طوسى (فقیه قرن ششم) و فاضل آبى (متوفى ۶۹۵) درباره محقق حلى.[۱۲]

با این همه، کاربرد لقب حجت‌الاسلام براى عالمان شیعه چه به عنوان لقب عام و چه به عنوان لقب خاص، تا سده‌هاى اخیر چندان رایج نبوده است. به نظر می‌رسد رواج کاربرد لقب حجت‌الاسلام براى علماى شیعه از دوره فتحعلى شاه قاجار آغاز شده است. سید محمدباقر شفتى (متوفى ۱۲۶۰) از نخستین فقهایى است که به این لقب خوانده و مشهور شده است.[۱۳]

حتى در عصر صفویه که اعطاى برخى القاب و عناوین حکومتى به علماى شیعه (مانند شیخ‌الاسلام، صدر و قاضى) نظیر القاب علماى اهل‌سنّت در حکومت عثمانى، رواج یافت،[۱۴] کاربرد لقب حجت‌الاسلام متداول نبود. از موارد نادرى که از این دوران گزارش شده، استفاده از این عنوان در حکم شاه طهماسب اول در خطاب به محقق کرکى، فقیه مشهور امامی در ۹۳۹ است.[۱۵]

علاوه بر حجت‌الاسلام شفتى، شمارى از عالمان طراز اول عصر قاجار به حجت‌الاسلام مشهور شدند، از جمله ملامحمد ممقانى تبریزى (متوفى ۱۲۶۹) و فرزندانش، حسین و اسماعیل و محمدتقى مشهور به نیر (از علماى شیخیه)؛ اسداللّه بروجردى (متوفى ۱۲۷۱) و ملا محمد نراقى.[۱۶] در فرمان محمدشاه قاجار به ملا مهدى نراقى ملقب به آقا بزرگ (متوفى ۱۲۶۸)، لقب حجت‌الاسلام ذکر شده است.[۱۷] همچنین ناصرالدین شاه به ابراهیم‌ بن محمدتقى نقوى لکهنوى (متوفى ۱۳۰۷) این لقب را اعطا کرد.[۱۸] میرزا محمدحسن شیرازى (متوفى ۱۳۱۲) و آخوند خراسانى (متوفى ۱۳۲۹) از نخستین مراجع تقلید بودند که با این لقب خوانده شدند.[۱۹]

در اواخر دوره قاجار با شروع مبارزات آزادی‌خواهانه در ایران که به انقلاب مشروطیت انجامید، کاربرد واژه «حجت‌الاسلام» و جمع عربى آن «حجج‌ اسلام» به عنوان لقب عام علما در خطابه‌ها و نامه‌ها به‌ تدریج رواج یافت. در آثار مکتوب این دوره، این واژگان ترکیبى بسیار دیده می‌شود به‌ ویژه در نامه‌هایى که میان علماى نجف و روحانیان هوادار مشروطه در ایران یا میان دربار قاجار و مخالفان مشروطه رد و بدل شده است.[۲۰] در روزنامه‌هاى آن عصر نیز این لقب براى عالمان بزرگ بکار می‌رفته[۲۱] و گاه براى تکریم بیشتر، تعبیر «حجت‌الاسلام والمسلمین» ذکر می‌شده است.[۲۲]

در ادوار بعد، لقب عام حجت‌الاسلام به‌ تدریج شمول بیشترى یافت و علاوه بر روحانیانِ طراز اول شیعه در ایران و عراق، به رده‌هاى دیگر عالمان دینى نیز اطلاق گردید و در کنار آن کاربرد القاب دیگرى هم رایج شد مانند حجت، ثقةالاسلام، حجت‌الاسلام والمسلمین، آیت‌اللّه و آیت‌اللّه‌ العظمى. با آن که هیچ‌گونه ضوابط دقیق و رسمى براى کاربرد این القاب در مورد روحانیان شیعه وجود ندارد، موقعیت اجتماعى و نیز شهرت و رتبه علمىِ آنان در انتخاب لقب از سوى شاگردان یا هواداران آنها مؤثر بوده است.

بر پایه رسم متداول، امروزه حجت‌الاسلام به روحانیانى گفته می‌شود که بخشى از دروس عالى فقه و اصول را به پایان رسانده‌اند و برخلاف دوره مشروطه در مورد روحانیان عالی‌مقام بکار نمی‌رود.[۱]

به نظر برخى منابع، کاربرد لقب عام «حجت‌الاسلام» در مورد روحانیان شیعه در دو سده گذشته در این دیدگاه کلامىِ شیعیان ریشه دارد که مجتهدان در عصر غیبتِ امام معصوم، حجت او بر بندگان‌اند همچنان که امام حجت خداوند است (برگرفته از توقیع منقول از امام عصر عجل‌اللّه ‌تعالی ‌فرجه: «فانّهم حجتى علیکم و انا حجت‌اللّه»).[۲۳] بر این اساس، شمارى از عالمان بزرگ شیعه مانند شیخ مرتضى انصارى و سید محمدهاشم چهارسوقى اصفهانى، خود را شایسته این لقب ندانسته و برخى علما در برابر رواج آن موضع منفى گرفته‌اند.[۲۴]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ غروى، ص۲۳۹ـ۲۴۰؛ قس متینى، ص۵۹۷؛ نیز رجوع کنید به دایرةالمعارف جهان اسلام آکسفورد، ذیل "Ayatollah"؛ آیت‌اللّه؛ ثقةالاسلام.
  2. جوهرى؛ ابن‌منظور، ذیل «حجج».
  3. رجوع کنید به راغب اصفهانى؛ طریحى، ذیل «حجج».
  4. براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج۱، ص۱۶، ۱۶۸ـ۱۶۹؛ مجلسى، ج۲۷، ص۴۱؛ برای‌ معانى گوناگون حجت در متون‌اسلامى رجوع کنید به حجت.
  5. رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۲۰، ص۵۲۲؛ ابن‌حجر عسقلانى، ص۹۶؛ آقا بزرگ تهرانى، ج۷، ص۲۰۶؛ خطیب، ص۱۳۹.
  6. رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۱۹، ص۳۲۲؛ ابن‌ حجر عسقلانى، همانجا.
  7. ادیب، متوفى ۵۷۵.
  8. فقیه شافعى، متوفى ۶۱۷
  9. حکیم و طبیب، متوفى ۶۳۷؛ رجوع کنید به ابن‌ابی‌اصیبعه، ص ۴۶۴، ۷۴۰؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج۲، ص۵۸۸؛ ابن‌کثیر، ج۱۲، ص ۳۷۴؛ ابن‌رجب، ج۱، ص۳۱۹
  10. ج۱، ص۳۸۹، ج۲، ص۴۷۵.
  11. متوفى ۶۶۴؛ درباره او رجوع کنید به مجلسى، ج۱۰۴، ص۴۵
  12. رجوع کنید به آبى، ج۱، ص۳۸؛ خوانسارى، ج۶، ص۲۶۳
  13. رجوع کنید به قمى، ج۲، ص۱۵۵ـ۱۵۶؛ اقبال آشتیانى، بخش۴، ص۴۳۰؛ مهدوى، ج۱، ص۵۵.
  14. رجوع کنید به جعفریان، ص۷۸ـ۱۱۳؛ ذبیح‌زاده، ج۲، ص۱۶۸ـ۱۷۳.
  15. رجوع کنید به نورى، ج۲، ص۲۸۲.
  16. متوفى ۱۲۹۷؛ رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ص۲۶؛ آقا بزرگ تهرانى، ج۸، ص۲۴۰، ج۹، قسم۴، ص۱۲۴۱، ج۱۲، ص۱۷۵؛ بامداد، ج۳، ص۲۸۹ـ۲۹۰، ج۶، ص ۲۱، ۲۱۸، پانویس ۱؛ مهدوى، ج۱، ص۵۶ـ۵۷.
  17. رجوع کنید به نراقى، ص ۰، پانویس۱.
  18. امین، ج۲، ص ۲۰۵.
  19. صدر، ص۱۹، پانویس۱؛ کسروى، ص۴۲۲.
  20. براى نمونه رجوع کنید به کسروى، ص۲۱۲ـ۲۱۳، ۲۹۷ـ۲۹۸، ۳۶۱، ۳۶۳، ۳۷۲، ۴۱۶ـ۴۱۷، ۴۲۲، ۵۲۴، ۵۲۸، ۶۱۴، ۶۱۷؛ نراقى، ص۵۸؛ مکتوبات و بیانات سیاسى و اجتماعى علماى شیعه، ج۱، ص۲۱۵، ۲۲۰، ۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۹.
  21. براى نمونه رجوع کنید به شرف، ش۳۲؛ شرافت، ش۶۴.
  22. براى نمونه رجوع کنید به شرف، همانجا؛ مکتوبات و بیانات سیاسى و اجتماعى علماى شیعه، ج۱، ص۲۳۱ـ۲۳۴.
  23. رجوع کنید به شریف‌ رازى، ج۴، ص۳؛ مکتوبات و بیانات سیاسى و اجتماعى علماى شیعه، ج۱، ص۲۲۱؛ نیز براى حدیث رجوع کنید به مجلسى، ج۲، ص۹۰.
  24. رجوع کنید به شریف‌رازى، همانجا؛ مهدوى، ج۱، ص۶۰؛ مطهرى، ص۳۰۰؛ باقرى بیدهندى، ص۱۱۳.


منابع