علم بدیع
«علم بَدیع» در اصطلاح شاخهای از علوم بلاغت است که درباره چگونگى آرایشهای لفظى و معنوی کلام پس از رعایت اصول بلاغت گفت و گو مىکند.[۱][۲][۳]
تعریف علم بدیع
«بَدیع»، در لغت به معنى پدید آورنده، نوآورنده (معنای فاعلى)، و نیز به معنى نوآورده شده و جدید (معنای مفعولى) است. «علم بدیع» در اصطلاح، دانشی است که در آن از زیباییهای الفاظ و آرایش نیکوی سخن بحث میشود و به تعبیر دیگر «دانش بدیع، مجموعه شگردهایی (فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی میکند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن تعالی میبخشد».[۴]
مسعود بن عمر تفتازانی در تعریف علم بدیع می نویسد: «بدیع علمی است که با آن، انواع زیباسازی کلام پس از مطابقتش با اقتضای حال [علم معانی] و وضوح دلالتش [علم بیان]، به دو گونه [محسنات] معنوی و لفظی شناخته میشود».[۵]
گفته شده نخستین کسى که کلمه بدیع را پیشنهاد کرد، مسلم بن ولید بود؛ در اوایل عصر عباسى شاعران نوگرایى چون بشار (د ۱۶۷ق)، مسلم بن ولید (د ۲۰۸ق) و ابوتمام (د ۲۳۱ق)، در سرودههای خود صنایع طریف و بدیع را به کار گرفتند؛ به گونهای که گروهى این دسته از شاعران را مخترع دانش بدیع دانستهاند.[۶][۷]
علم بدیع در نظر عالمان
مراد جاحظ از واژه بدیع:
پس از آن جاحظ (د ۲۵۵ق) آن را در جای جای آثارش به کار برد.[۸] مراد جاحظ از بدیع همان تعابیر بلاغى و سخنان و عبارات دلانگیز و زیباست. او بدیع را از ویژگیهای زبان عربى، و علت اساسى برتری این زبان بر دیگر زبانها دانسته است.[۹] وی در کتاب البیان و التبیین به فنونى نظیر استعاره، تشبیه، احتراس، حسن تقسیم، سجع، کنایه، ازدواج، اسلوب حکیم، ایجاز، ارصاد، تسهیم، اقتباس و مساوات پرداخته، اما برای آنها تعریفى ارائه نکرده است.[۱۰][۱۱] این نکته درخور ذکر است که دانشمندانى چون فرّاء (د ۲۰۷ق) و ابوعبیده مَعْمَر بن مثنى (د ۲۰۸ق) - البته به شیوه لغویان - در آثار خود برخى مباحث بلاغى را مطرح کردهاند.[۱۲] همچنین گفته شده که اصمعى درباره تجنیس کتابى نگاشته است.[۱۳][۱۴]
بنابراین، واژه بدیع و مشتقات آن در روزگار جاحظ مفهومى عام داشته، و مباحث علم معانى و بیان را نیز شامل مىشده است. مبرّد (د ۲۸۵ق) در اثر ارزشمند خود الکامل، بخش گستردهای را به تشبیه اختصاص داده، و آن را به انواع مختلفى چون تشبیه مفرط، مصیب، مقارب و بعید تقسیم کرده است. نمونههایى که وی در این باب ذکر کرده است، همه در مقوله بدیع در مفهوم عامش جای مىگیرد.
مراد ابن قتیبه از واژه بدیع:
مراد ابن قتیبه (د ۲۷۶ق) نیز از واژه بدیع در آثار خود، همان مفهوم عام آن است. وی مىگوید: شعر تنها به سبب لفظ و معنای خوب برگزیده نمىشود، بلکه در این امر عوامل دیگری چون تشبیه مؤثر است.[۱۵] ابن قتیبه در تألیفات خود از مباحثى چون استعاره، مجاز، مقلوب، کنایه، تکرار، تقدیم و تأخیر و... که بعدها در زمره موضوعات علم بیان و بدیع قرار گرفت، سخن گفته است.
مراد ابن معتز از بدیع:
در ۲۷۴ق ابن معتز، کتاب البدیع خود را نگاشت.[۱۶] اثر او نخستین کتابى است که با این عنوان ارائه مىشود.[۱۷][۱۸] ابن معتز در مقدمه اثر خود اعتراف مىکند که این نامگذاری از ابتکارات او نیست و وی تنها آنچه را در قرآن، لغت، احادیث پیامبر، سخن صحابه و اشعار پیشینیان - که نوخاستگان آن را بدیع نامیدهاند - یافته، گردآوری کرده است، تا دانسته شود که شاعرانى مانند بشار، مسلم و ابونواس مخترع این دانش نبودهاند، بلکه آنان در آثار خود این صنایع را بسیار به کار مىگرفتند.[۱۹][۲۰] بنابراین، ابن معتز در زمینه علم بدیع تنها ادعای برتری کرده، زیرا این فن پیش از او شناخته شده بوده است و جاحظ، مبرد و ابن قتیبه در کتابهای خود علاوه بر مباحثى که ابن معتز آورده است، به مباحث دیگری نیز پرداختهاند که ابن معتز از آنها نام نبرده است. ابن معتز در اثر خود از نوشتههای جاحظ بسیار استفاده کرده است. مباحث طرح شده در کتاب ابن معتز که وی همه را در مقوله بدیع جای داده است، عبارتند از استعاره، تجنیس، مطابقه، رد اعجاز الکلام على ما تقدمها و مذهب کلامى. ابن معتز بدیع را منحصر به ۵ موضوع یاد شده مىداند. البته او بابهای دیگری را مانند التفات، تأکید مدح شبیه به ذم و تجاهل العارف در پایان کتابش آورده، و آنها را از دایره بدیع خارج کرده، و تنها در زمره محسنات قرارشان داده است.[۲۱]
بنابراین، بدیع نزد ابن معتز هم فراگیرتر از آن چیزی است که امروزه تعریف مىشود.[۲۲] یکی از اهداف عبدالله بن معتز عالم علم بدیع در تألیف کتاب خود «البدیع» این بود که «می خواست توضیح دهد [علم] بدیع، ریشه در قرآن و حدیث و اشعار جاهلی عربی دارد. وی برای این منظور در هر مبحث به ترتیب، سیر بدیع را در قرآن مجید و احادیث نبوی و سخنان صحابه و شعرای جاهلی تا ظهور آن در سخنان منظوم و منثور نوخاستگان [محدثین] نشان میدهد. او میخواهد بر عربی و اسلامی بودن این فنون [بدیع] تأکید ورزد، تا مبادا روزی چنان تصور شود که فنون بدیع از یونان به جهان اسلام راه یافته است».[۲۳] چنان که در نقد ادبی این گونه است.
قدامة بن جعفر و علم بدیع:
پس از ابن معتز دانشمند هم عصر او قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق)، کار او را گسترش داد و به صنایعى با نامهای تازه اشاره کرد که عمدتاً عبارتند از ترصیع، غلو، تقسیم، مقابله، تفسیر، تتمیم، مبالغه، مساوات، اشاره، اِرداف، تمثیل و مطابقه (که بعدها مماثله و تعطف خوانده شدند) و توشیح که ظاهراً با توجه به آنچه ابن معتز در الاعجاز على ما تقدمها من الکلام خوانده است، مطابقت دارد. او همچنین ایغال را به مباحث ابن معتز افزود و اثر خود را نقد الشعر نامید.[۲۴][۲۵] تکافو در کتاب قدامه همان است که ابن معتز آن را مطابقه نامیده است.[۲۶] قدامه در کتاب خود از رهگذر سخن در خصوص نقد شعر، صنایع بدیعى را مطرح مىکند و به صفات و ویژگیهای لفظ مىپردازد. در حقیقت، وی مانند بسیاری از دانشمندان پس از خود صنایع بدیعى را ابزار نقد شعر قرار مىدهد.[۲۷][۲۸] کتاب نقد الشعر تأثیر قابل توجهى در آثار بلاغى پس از خود گذارد.[۲۹]
دیدگاه رمانی، ابوهلال، باقلانی:
رُمّانى (د ۳۸۶ق) در کتاب خود النکت فى اعجاز القرآن برخى از عنوانهای بدیع مانند تجنیس را آورده است؛ [۳۰] سپس ابوهلال عسکری (د ح ۴۰۰ق) فصل نهم کتاب الصناعتین خود را به بدیع اختصاص مىدهد و آن را با استعاره و مجاز آغاز مىکند.[۳۱] بنابراین، کلمه بدیع در این کتاب همچنان در مفهوم فراگیرش به کار رفته است. بدیع نزد وی مشتمل بر ۳۵ فن است. او بر آنچه گذشتگان آوردهاند، تشطیر، مجاوره، تطریز، مضاعفه، استشهاد، تلطف و... را افزود و آن را گسترشى بیشتر داد.[۳۲][۳۳]
باقلانى (د ۴۰۳ق) در اعجاز القرآن به تقلید از ابن معتز و ابوهلال عسکری، فصلى برای سخن درباره بدیع گشوده، آن را با استعاره آغاز مىکند و به دنبال آن به عنوانهایى چون ارداف، مماثله، مطابقه، جناس و... مىپردازد.[۳۴][۳۵]
تفاوت میان اختراع و ابداع:
در سده ۵ قمری ابن رشیق (د ۴۵۶ق) کتاب العمدة فى صناعة الشعر و نقده را تألیف کرد. در این کتاب برخى از بخشها به مباحث بیان و برخى دیگر به محسنات بدیعى اختصاص داده شده است. وی بحث درباره بدیع را با بیان تفاوت میان اختراع و ابداع آغاز مىکند؛ آنگاه به معنای لغوی بدیع پرداخته، به سراغ ابن معتز و تقسیمبندی بدیع از دیدگاه وی مىرود. بدیع در کتاب العمده همان معنای عام خود را دارد و مثلاً استعاره و تشبیه را نیز که از مباحث بیانى است، شامل مىشود.[۳۶] ابن رشیق به مباحث بدیعى پیشینیان خود عنوانهای توریه، تردید، تفریع، استدعا، تکرار، نفى الشىء بایجابه، اطراد، اشتراک و تغایر را افزود. او همچنین در فنون بدیعى تغییراتى ایجاد کرد و نام برخى از آنها را تغییر داد؛ مثلاً «رد العجز على الصدر» را «تصدیر» نامید.[۳۷]
تقسیمبندی لفظ و معنا:
ابن سنان خفاجى (د ۴۶۶) در کتاب سر الفصاحه کار قدامه را دنبال کرد. او فنونى را که به لفظ ارتباط دارد، از فنونى که مرتبط با معناست، متمایز ساخت و بدون تردید این تقسیمبندی او اساس تقسیمبندی علوم بدیعى به لفظى و معنوی از سوی دانشمندان متأخر قرار گرفت.[۳۸] با اینهمه، دانش بدیع در اثر او استقلال نیافت.
انواع بدیع از نظر جرجانی:
عبدالقاهر جرجانى (د ۴۷۱) که برخى او را واضع علم بلاغت دانستهاند، در اسرار البلاغه بدیع را به تشبیه، استعاره و تمثیل و دیگر انواع بدیع از جمله تجنیس، حشو، طباق، مجاز لغوی و عقلى، حسن تعلیل و... اطلاق کرده است.[۳۹] همو در اثر بلاغى دیگر خود دلائل الاعجاز علاوه بر آنچه در اسرار البلاغه متذکر شده بود، به فصل، وصل، قصر، تقدیم و تأخیر و حذف که امروزه در علم معانى مطرح مىشود، نیز پرداخت و همة این مباحث را بیان نامید که بدون تردید با بدیع در معنای عامش، یعنى شگفتانگیز، جدید و نو مترادف بود؛ زیرا مشاهده مىشود که آنچه را در اسرار البلاغه بدیع نامیده، در دلائل الاعجاز بیان خوانده است.[۴۰] گفتنى است که عبدالقاهر نیز مباحثى مانند جناس، سجع، حسن تعلیل و طباق را که منحصراً امروزه در حوزه علم بدیع قرار مىگیرد، بسیار کمرنگ و به عنوان مباحث فرعى مطرح کرده است.[۴۱][۴۲]
علم بدیع از نظر زمخشری:
در سده ۶ قمری، زمخشری (د ۵۳۸ق) در کتاب تفسیر خود مباحث علم بدیع را در حاشیه مباحث مربوط به معانى و بیان مطرح کرد، اما به شرح و تفصیل آنها نپرداخت؛ زیرا او مانند بسیاری از متکلمان عقیده داشت که مباحث بدیع نمىتواند وارد بحث دربارة اعجاز قرآن گردد.[۴۳] [۴۴]
علم بدیع از نظر اسامة بن منقذ:
أسامة بن منقذ (د ۵۸۴ق) در کتاب خود البدیع فى نقد الشعر، فن بدیع را - البته با همان معنای فراگیرش - گسترش داد. گفتنى است که بیشتر مباحث این کتاب را عنوانهایى به خود اختصاص داده است که امروزه بدیع خوانده مىشود. وی به گفته خود در تدوین این اثر از البدیع ابن معتز، کتاب الصناعتین ابوهلال و العمدة ابن رشیق بهره برد.[۴۵]
تطبیق فنون بدیع عربی با فارسی:
رشید وطواط (د ۵۷۳ق) در کتاب حدائق السحر فى دقائق الشعر کوشید تا فنون بدیع عربى را با فارسى تطبیق دهد.[۴۶] در کتاب نهایة الایجاز فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق) نیز همچنان مباحث علم بدیع در میان دیگر مباحث وارد شد. او در این زمینه از اثر وطواط سود جست.[۴۷]
علم بدیع از نظر سکاکى:
در سده ۷ قمری، سکاکى (د ۶۲۶) در بخش سوم کتاب مشهور خود مفتاح العلوم برای نخستینبار معانى و بیان را به صورت مستقل، و دانش بدیع را جزو ملحقات آن دو علم قرار داد. وی محسنات بدیعى را به دو بخش معنوی و لفظى تقسیم کرد: در بخش اول مباحث مطابقه، مقابله، مشاکله، مراعات نظیر، مزاوجه، لف و نشر، جمع، تفریق، تقسیم، جمعوتفریق، جمعوتقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، ایهام، تأکید، مدح شبیه به ذم، توجیه، سوق المعلوم مساق غیره، اعتراض، التفات و تقلیل اللفظ و لاتقلیله وارد شد و در بخش دوم عنوانهای تجنیس، اشتقاق، رد العجز الى الصدر، قلب، اسجاع (سجع) و ترصیع جای گرفت.[۴۸][۴۹] البته باید گفت که سکاکى به همه محسنات بدیعى که تا زمان او شناخته شده بود، اشارهنکرده است.
بدیع شاخهای از بلاغت:
از این زمان به بعد، توجه به دانش بدیع به عنوان سومین شاخه از دانش بلاغت، آغاز مىگردد. مثلاً بدرالدین ابن مالک (د ۶۸۶ق) کتاب مفتاح العلوم سکاکى را تلخیص کرد و از پیچیدگیهای منطقى، کلامى و فلسفى زدود و آن را المصباح فى علوم المعانى و البیان و البدیع نامید. وی در این اثر ۲۸ فن به ۲۶ فن سکاکى افزود.[۵۰] خطیب قزوینى (د ۷۳۹ق) به پیروی از سکاکى، در کتاب خود تلخیص المفتاح محسنات بدیعى را به لفظى و معنوی تقسیم کرد و کار سکاکى را وسعت بخشید. او خود در کتاب دیگرش الایضاح با تفصیل بیشتری به مباحث دانش بدیع به صورت مستقل پرداخت.[۵۱]
گفتنى است که در همین زمان ابن ابى الاصبع (د ۶۵۴ق) در دو کتاب خود تحریر التحبیر فى صناعة الشعر و بدیع القرآن، بدیع را در معنای عمومى خود به کار برد و در کنار محسنات بدیعى به مباحث علم معانى نیز پرداخت. ضیاءالدین ابن اثیر (د ۶۳۷) نیز در المثل السائر فى ادب الکاتب و الشاعر این مباحث را بیان نام نهاد.[۵۲][۵۳] علاوه بر آنچه گفته شد، گروهى نیز مانند على بن عثمان اربلى (د ۶۷۰ق) در هر بیت از مدایح خود به یکى از صنایع بدیعى اشاره کردند.[۵۴] از میان این قصاید آنهایى که در مدح پیامبر اکرم(ص) سروده مىشد، بدیعیه نام گرفت.
پانویس
- ↑ مفتاح العلوم، سکاکى، ۲۰۰؛
- ↑ الایضاح فی علوم البلاغة، خطیب، ۱/۴۷۷؛
- ↑ اتمام الدرایة لقراء النقایة، سیوطى، ۱۳۷
- ↑ نگاهی تازه به بدیع، شمیسا، ۱۳۶۸ : ۱۱
- ↑ المطول، تفتازانی، ۱۴۱۶ : ۴۱۶.
- ↑ ضیف، البلاغة...، ۲۸
- ↑ تطور علم بدیع و سرچشمههای اصلی آن، زرینکوب، ۴۱۵-۴۱۶
- ↑ ضیف، همان، ۶۹
- ↑ البیان و التبیین، ۳/۲۵۴؛
- ↑ ضیف، همان، ۵۶؛
- ↑ خفاجى، مقدمه بر الایضاح، ۱/۹
- ↑ ضیف، همان، ۲۹
- ↑ البدیع، ابن معتز، ۲۵
- ↑ ضیف، همان، ۳۰
- ↑ الشعر و الشعراء، ۱/۸۴
- ↑ البدیع، نک: ص ۵۸
- ↑ العمدة، ابن رشیق،
- ↑ علم البدیع، عتیق، ۱۱-۱۲
- ↑ ص ۱؛ ضیف، همان ، ۶۷ - ۶۸
- ↑ عتیق، ۱۲
- ↑ البدیع، ص ۵۸
- ↑ نک: الموجز فی تاریخ البلاغة، مبارک، ۶۹
- ↑ دایره المعارف بزرگ فارسی، ج ۴ : ۶۴۰
- ↑ نک: نقد الشعر، ص ۸۰، ۱۴۱، ۱۴۲
- ↑ مبارک، ۷۷- ۷۸
- ↑ ضیف، همان، ۹۲
- ↑ نک: ص ۸۰؛ عتیق، همانجا؛
- ↑ مبارک، ۶۵
- ↑ خفاجى، مقدمه بر نقد الشعر، ۸ -۹، ۵۸
- ↑ النکت فی اعجاز القرآن، ص ۹۹
- ↑ همان، ص ۲۰۴- ۲۰۵
- ↑ همان، ص ۳۲۷-۳۴۳؛
- ↑ مبارک، ۸۴ - ۸۵
- ↑ اعجاز القرآن، ص ۱۰۶
- ↑ نک: ضیف، همان، ۱۱۰- ۱۱۲
- ↑ نک: العمدة، ۱/۲۵۶؛ عتیق، ۲۳، ۲۵
- ↑ العمدة، ۲/۳؛ ضیف، البلاغة، ۱۴۹
- ↑ مقدمه بر بدیع القرآن ابن ابی اصبع، شرف، ۲۵-۲۶
- ↑ اسرار البلاغة، ص ۵، ۶، ۱۴
- ↑ شرف، ۲۷- ۲۸
- ↑ نک: عتیق، ۲۶، ۲۸
- ↑ مبارک، ۱۰۴
- ↑ نک: ضیف، همان، ۲۷۰؛
- ↑ عتیق، ۲۹
- ↑ شرف، ۲۹
- ↑ عتیق، ۳۰
- ↑ نک: ضیف، همان، ۲۸۵-۲۸۶
- ↑ مفتاح العلوم، ص ۲۰۰-۲۰۴
- ↑ شرف، ۲۹-۳۰
- ↑ عتیق، ۴۷- ۴۸
- ↑ شرف، ۳۰؛ ضیف، همان، ۳۴۷-۳۵۱
- ↑ شرف، ۳۱-۳۲
- ↑ عتیق، ۴۰، ۴۶
- ↑ البدیعیات فی الادب العربی، ابوزید، ۵۵
منابع
- "بدیع"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۶۵۳، کتابخانه مدرسه فقاهت، بازیابی:۶ مهر ۱۳۹۲.
- "آموزش زبان عربی در ایران؛ اهداف، چالشها، راهکارها"، علیرضا فرقانی، پژوهشگاه علوم انسانی، بازیابی: ۶ مهر ۱۳۹۲.