آیه 26 سوره مطففین

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۲۶ مطففین)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

خِتَامُهُ مِسْكٌ ۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<25 آیه 26 سوره مطففین 27>>
سوره : سوره مطففین (83)
جزء : 30
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

که به مشک مهر کرده‌اند و راغبان (عاقل) بر این نعمت و شادمانی ابدی باید به شوق و رغبت بکوشند.

مُهر و مومش مشک است، و رقابت کنندگان و مسابقه گران باید به سوی این نعمت ها بر یکدیگر پیشی گیرند،

[باده‌اى كه‌] مُهر آن، مُشك است، و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند.

مُهر آن از مشك است و پيشدستى‌كنندگان در آن بر يكديگر پيشدستى مى‌كنند.

مهری که بر آن نهاده شده از مشک است؛ و در این نعمتهای بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

whose seal is musk—for such let the viers vie—

The sealing of it is (with) musk; and for that let the aspirers aspire.

Whose seal is musk - for this let (all) those strive who strive for bliss -

The seal thereof will be Musk: And for this let those aspire, who have aspirations:

معانی کلمات آیه

  • يتنافس: تنافس به معنى مسابقه دو نفر است در رسيدن به چيز مطلوب. راغب گويد: آن مجاهده نفس است در رسيدن و شبيه شدن به فضلاء بى آنكه ضررى به ديگرى برساند.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ «18» وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ «19» كِتابٌ مَرْقُومٌ «20» يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ «21» إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ «22» عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ «23» تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ «24» يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ «25» خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ «26»

«1». توحيد صدوق، ص 162.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌10، ص: 419

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ «26»

خِتامُهُ مِسْكٌ‌: مهر او به جاى گل، مشك است و مهر به جهت آن كنند كه توهّم اهل بهشت نشود كه دست كسى بدان رسيده و موجب نفرت آنان شود.

پس ابرار خود مهر آن را بردارند يا ختم آشاميدن آن بر مشك باشد تا شارب بعد از آشاميدن بوى مشك از دهن و لب او آيد.

از ابو دردا روايت است كه مسك شراب سفيد باشد، مانند نقره، و اهل بهشت ختم شرب به آشاميدن آن كنند «1». و مروى است كه اگر مردى از اهل دنيا انگشت خود را در آن داخل و بيرون آورد، هيچ ذى روحى نباشد.

در دنيا مگر آنكه طيب آن به مشام او رسد و همه دنيا به آن معطّر گردد «2».

وَ فِي ذلِكَ‌: و در اين شراب يا نعيم بهشتى، فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ‌: بايد رغبت كنند رغبت كنندگان، يعنى عملى بجاى آرند كه سبب استحقاق شراب آن گردند. چنانچه در حديث است: «من صام للّه فى يوم صائف سقاه اللّه على الظّمأ من الرّحيق المختوم»: هر كه در روزهاى تابستان روزه دارد، حق سبحانه رفع تشنگى او كند به آب دادن از شراب رحيق مختوم‌ «3». و در وصاياى حضرت نبوى به علوى عليهما السّلام فرمايد: يا على هر كه ترك مسكر كند بجهت رضاى خدا و امتثال امر او، حق تعالى او را از رحيق مختوم سيراب فرمايد «4».

«1» مجمع البيان، (چ 1403 هج) ج 5، ص 456.

«2» مجمع البيان، (چ 1403 هج) ج 5، ص 456.

«3» مجمع البيان، (چ 1403 هج) ج 5، ص 456.

«4» همان مدرك ص 456 و به روايت حضرت صادق عليه السّلام در تفسير قمى (چ نجف) ج 2 ص 411.

جلد 14 - صفحه 108


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ «18» وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ «19» كِتابٌ مَرْقُومٌ «20» يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ «21» إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ «22»

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ «23» تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ «24» يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ «25» خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ «26» وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ «27»

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ «28» إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ «29» وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (31) وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32)

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ (33) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)

ترجمه‌

نه چنين است همانا نوشته اعمال نيكوكاران در مراتب عاليه است‌

و چه ميدانى تو كه چيست مراتب عاليه‌

آن نوشته‌ئى است واضح نوشته شده‌

مشاهده مينمايند آنرا مقرّبان درگاه الهى‌

همانا نيكوكاران هر آينه در نعمت ابدى ميباشند

نشسته بر تختهاى مزيّنى نگاه ميكنند

مشاهده ميكنى در رويهاى ايشان خرّمى و طراوت نعمت را

نوشانده ميشوند از شراب ناب سر بمهر

مهر

جلد 5 صفحه 361

آن مشك است و در مانند آن پس بايد رغبت كنند رغبت كنندگان‌

و ممزوج آن از چشمه تسنيم است كه‌

آن چشمه‌اى است كه ميآشامند آنرا مقرّبان درگاه الهى‌

همانا آنانكه مرتكب گناه شدند بودند بآنانكه ايمان آوردند ميخنديدند

و وقتى كه عبور مينمودند بر آنها بچشم اشارت ميكردند

و وقتى كه برميگشتند بسوى كسانشان برميگشتند با آنكه بكار خود شادمان بودند

و وقتى كه ديدند آنها را گفتند همانا اين جماعت هر آينه گمراهانند

با آنكه فرستاده نشده بودند بر آنها كه نگهبانان باشند

پس امروز آنانكه ايمان آوردند بكافران ميخندند

با آنكه بر تختهاى مزيّن نشسته مينگرند

آيا جزا داده شده‌اند كافران بر آنچه بودند كه بجا مى‌آوردند.

تفسير

خداوند متعال بعد از بيان احوال فجّار در آيات سابقه بيان احوال ابرار را فرموده باين تقريب كه نه چنين است كه مشركين تصوّر نموده‌اند كه آخرتى نيست يا اگر باشد همه يكسانند همانا نامه اعمال و آنچه نوشته شده از ثواب براى نيكوكاران چنانچه قمّى ره فرموده در مراتب عاليه علّيّين است و براى تعظيم شأن آن فرموده و چه ميدانى تو كه علّيون چه مقام رفيع منيعى است كه بوصف در نيايد و ظاهرا آن اسم است براى مراتب عاليه فوق يكديگر در آسمان هفتم چنانچه در حديث مذكور در آيات سابقه اشاره بآن شد و آن نوشته كتاب مرقوم و نوشته شده واضح و آشكارى است كه فرشتگان مقرّب درگاه الهى از آن آگاهند و آنرا مشاهده مينمايند در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه فرمود خداوند خلق فرمود ما را از اعلا علّيّين و خلق فرمود دلهاى شيعيان ما را از آنچه خلق فرمود ما را از آن و آفريد بدنهاى ايشان را از غير آن و دلهاى آنان مشتاق بما است چون آفريده شده از آنچه ما آفريده شديم و خلق فرمود دشمنان ما را از سجّين و دلهاى شيعيانشان را از آنچه آنها را از آن خلق فرمود و بدنهاشان را از غير آن پس دلهاى آنها مايل بدشمنان ما است چون خلق شده‌اند از آنچه آنها از آن خلق شده‌اند پس اين آيات و آيات سابقه را تلاوت فرمود فيض ره در اين مقام فرموده افعال مكرّره كه از انسان صادر ميشود و اعتقادات راسخه در نفس‌

جلد 5 صفحه 362

بمنزله نقوش كتابيّه است در الواح پس كسيكه معلومات قدسيّه و اخلاق زكيّه و اعمال صالحه داشته باشد ميآيد كتابش بدست راستش كه جانب اقواى روحانى است و آن جهت علّيّين است چون كتابش از جنس الواح عاليه و صحف مكرّمه مرفوعه مطهّره است و كسيكه معلوماتش منحصر بجزئيّات و اخلاقش زشت و اعمالش بد باشد ميآيد كتابش بدست چپش كه جانب اضعف جسمانى است و آن جهت سجين است چون كتابش از جنس اوراق سفليّه و صحائف خبيثه قابل احتراق است و چون اعاده داده شود ارواح بچيزيكه خلق شده از آن چنانچه خداوند فرموده كما بدأكم تعودون پس آنچه خلق شده از علّيّين كتابش در آن و آنچه خلق شده از سجين كتابش در اين است و معذب بآتش خواهد بود و همانا نيكوكاران مستغرق در نعيم ابدى بهشتند و بر تختهاى مزيّن و مجلّلى مانند حجله عروس نشسته و نظر مينمايند بمناظر دلكش بهشت و نعم بهجت آور آن و از رويهاى آنان خرّمى و خوشحالى و مسرت و انبساط و ابتهاج شخص متنعّم ظاهر است ساقيان مهوش از شراب ناب در تنگهاى سر بمهر كه مهر آن از مشك بهشتى است ايشان را مشروب نمايند و قمّى ره نقل فرموده آن آبى است كه چون مؤمن بياشامد آنرا بوى مشك در آن بيابد و بعضى گفته‌اند آخرش بوى مشك ميدهد و بجاى ختام خاتم قرائت نموده‌اند و بقدرى آن شراب خوب است كه شايسته است در باره آن گفته شود كسانيكه در سر چيز نفيسى نزاع ميكنند بايد در سر آن نزاع نمايند يا مراد آنكه در اين قبيل نعم بى‌زوال بايد رغبت كنند رغبت كنندگان و مبادرت نمايند بطاعات براى تحصيل آنها نه در امتعه فانيه دنيوى و چيزيكه ممزوج با آن شراب شده از تسنيم است كه نام چشمه‌ئى است و براى رفعت مكان و علوّ شأنش باين اسم خوانده شده چون تسنيم بمعناى ترفيع است و آب آن از منازل اعلاى بهشت جارى است و مشروبى اشرف از آن در بهشت نيست و آن مخصوص بمقرّبان درگاه خدا است كه سبقت گرفتند بر ساير بندگان در علم و عمل و ايشان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت خديجه و امير المؤمنين و اولاد طاهرين آنانند كه ملحق بايشان ميباشند و خالص آنرا مى‌آشامند و ساير اهل بهشت از اصحاب يمين ممزوج بآنرا چون ايشان خودشان‌

جلد 5 صفحه 363

را خالص براى خدا نمودند و اين معانى مستفاد از نقل قمّى ره و غيره است و در مجمع نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام با چند نفر از مسلمانان ميآمدند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس منافقين ايشان را مسخره نمودند و خنديدند و بچشم اشاره كردند پس رفتند نزد رفقاى خودشان و گفتند ما امروز اصلع را ديديم يعنى مردى را كه پيش سر او مو ندارد و به او خنديديم پس پيش از آنكه آن حضرت و اصحابش خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند اين آيات نازل شد و از ابن عبّاس روايت نموده كه مراد از آنانكه مرتكب جرم شدند منافقين قريشند و مراد از آنانكه ايمان آوردند على بن أبي طالب عليه السّلام است و قمّى ره الذين أجرموا را باوّلى و دوّمى و اتباع آن دو تفسير فرموده و بنابر اين خداوند بعد از ذكر شمه‌اى از نعم بهشت و احوال اهل آن متعرّض اين جرئت و جسارت از كفّار قريش شده ميفرمايد همانا آنانكه مرتكب معاصى شدند باهل ايمان ميخنديدند و وقتى بر ايشان مرور مينمودند با چشم بيكديگر اشارت ميكردند و وقتى كه رجوع و بازگشت بكسان خود كردند از نقل رفتار خودشان لذت ميبردند و قمّى ره نقل فرموده سخريّه ميكردند و وقتى اهل ايمان را ديدند ايشانرا بگمراهى نسبت دادند با آنكه آنها فرستاده نشده بودند براى حفظ اعمال اهل ايمان و شهادت بصلاح و فساد ايشان پس در روز قيامت اهل ايمان وقتى كفار را ميبينند با غلهاى گردن و كمال خوارى در جهنم ميسوزند بآنها ميخندند و روايت شده كه درى بروى آنها از بهشت باز و گفته ميشود برويد از جهنّم بيرون و چون آنها نزديك بدر ميشوند مسدود ميگردد و اهل بهشت بآنها ميخندند در حالتى كه بر تختهائى مزيّن مانند حجله نشسته و منتظرند و نظر ميكنند ببينند خداوند آيا كفار را بمجازات اعمالشان ميرساند و بنابر اين جمله اخيره متعلّق به ينظرون ميباشد و محتمل است جمله مستأنفه باشد از قول خدا بعد از نقل اين عمل كه ميفرمايد آيا اين خنده اهل ايمان بكفّار در آخرت سزاى خنده كفّار بايشان در دنيا نميباشد و در هر حال ثواب بمعناى جزا ميباشد كه معناى اصلى آنست و سؤال از خداوند براى تقرير و تثبيت است يعنى مسلّما جزاى آن عمل اين عمل است در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائت نمايد در نماز واجب سوره ويل للمطفّفين را خداوند او را از آتش جهنّم ايمن فرمايد و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.

جلد 5 صفحه 364

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


خِتامُه‌ُ مِسك‌ٌ وَ فِي‌ ذلِك‌َ فَليَتَنافَس‌ِ المُتَنافِسُون‌َ «26»

و ‌در‌ ‌اينکه‌ تفضلات‌ نسبت‌ بابرار بايد بگروند گروندگان‌. ‌يعني‌ واجب‌ ‌است‌ ‌بر‌ تمام‌ افراد بشر ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ تحصيل‌ ‌اينکه‌ فيوضات‌ برآيند بتحصيل‌ ايمان‌ و تصفيه اخلاق‌ و اتيان‌ باعمال‌ صالحه‌ و تقواي‌ ‌از‌ كليه‌ معاصي‌ ‌تا‌ نائل‌ شوند باين‌ فيوضات‌ ‌تا‌ نگروند نائل‌ نميشوند: مزد ‌آن‌ گرفت‌ جان‌ برادر ‌که‌ كار كرد. بدون‌ عمل‌ مجرد تمني‌ و آرزو ‌است‌، و مكرر گفته‌ايم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ايمان‌ و اعمال‌ صالحه‌ و تقواي‌ ‌از‌ معاصي‌ مجرد قابليت‌ تفضل‌ ميآورد ‌آن‌ ‌هم‌ بتوفيق‌ و تأييد و اعانت‌ خداوند نه‌ استحقاق‌ و طلبكاري‌، و تمام‌ ‌اينکه‌ فيوضات‌ تفضلات‌ الهي‌ ‌است‌ ‌در‌ محل‌ ‌در‌ مقابل‌ كفر و شك‌ ‌در‌ دين‌ و شرك‌ و ترك‌ واجبات‌

جلد 18 - صفحه 44

و فعل‌ محرمات‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ قابليت‌ مياندازد مثل‌ دانه‌ گندم‌ و هسته‌ خرما و ساير حبوبات‌ و فواكه‌ ‌که‌ خودبخود رشد نميكند احتياج‌ بزارع‌ و غارس‌ دارد و آب‌ ‌که‌ بموقع‌ باو برسد و دفع‌ آفات‌ ‌از‌ ‌او‌ بشود ‌تا‌ خداوند ‌او‌ ‌را‌ سبز و خرم‌ و رشد و ثمر دهد، و اما ‌اگر‌ فاسد شد و ‌از‌ قابليت‌ افتاد انتظار خرمي‌ و سبزي‌ و رشد و ثمر نداشته‌ ‌باشد‌:

اللهم‌ اني‌ اسألك‌ ‌ان‌ تجعلني‌ ‌من‌ الأبرار و ‌لا‌ تجعلني‌ ‌من‌ الفجار بحق‌ ‌محمّد‌ و آله‌ الاطهار صلواتك‌ ‌عليهم‌ ‌ما دامت‌ الليل‌ و النهار.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- سپس می‌فرماید: «مهری که بر آن نهاده شده از مشک است» (ختامه مسک).

نه همچون ظرفهای در بسته دنیا که مهر آن را با «گل» می‌نهند، و هنگامی که انسان می‌خواهد شی‌ء سر بسته را با شکستن مهرش باز کند، دستش آلوده می‌شود، شراب طهور بهشتی چنین نیست، هنگامی که دست بر مهرش می‌نهند، بوی عطر مشک در فضا پراکنده می‌شود! و در پایان آیه بعد از ذکر اوصاف شراب طهور بهشتی، می‌فرماید: «و در این (نعمتهای بهشتی) راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند» (و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون).

«تنافس» به معنی تمنی و تلاش دو انسان است که هر کدام می‌خواهد شی‌ء نفیسی که برای دیگری است در اختیار او نیز باشد.

در حقیقت مضمون آیه شبیه چیزی است که در آیه 21 سوره حدید آمده است: «پیشی بگیرید بر یکدیگر برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان، و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است»!

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص137

منابع