(دعوت من اين است) كه جز خداوند را نپرستيد، كه همانا من از عذاب روزى دردناك بر شما مىترسم.
جلد 4 - صفحه 44
نکته ها
حضرت نوح عليه السلام اوّلين پيامبر اولوالعزم است كه عليه شرك و بتپرستى قيام كرد و چون نسل بشر پس از غرق شدن كفّار، همه از حضرت نوح و همراهان اوست، لذا او را پدر دوّم گفتهاند و چون عمرش از همهى پيامبران بيشتر بوده است، او را «شيخالانبيا» خواندهاند.
شايد مراد از عذابى كه حضرت نوح از نزول آن بر قومش مىترسيد، قهر الهى در همين دنيا باشد. چنانكه در چند آيهى بعد مىخوانيم كه كفّار به نوح مىگفتند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»
پیام ها
1- حوزهى تبليغ پيامبران، در مرحله اوّل قوم خودشان است. أَرْسَلْنا ... إِلى قَوْمِهِ
2- هشدار انبيا، به نفع مردم است. «إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ»
3- انسان غافل، بيش از هر چيز به هشدار نياز دارد. «إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ»
4- پيام و تبليغ بايد روشن و روشنگر باشد. «نَذِيرٌ مُبِينٌ»
5- پيامبران هم هشدار مىدهند، هم مصالح مردم را بيان مىكنند. «نَذِيرٌ مُبِينٌ»
6- هدف و وظيفهى انبيا، بيان مسئلهى توحيد است. «أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»
7- تاريخ شرك، به زمان حضرت نوح نيز بر مىگردد. «لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»
8- اصل پرستش و عبادت در هر انسانى وجود دارد، لكن پيامبران مسير و جهت آن را معيّن مىكنند. «لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ»
9- انبيا، خيرخواه و دلسوز مردم بودهاند. «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ»
10- وظيفهى مبلّغ و مربّى، بيان خطرات و عواقب سوء شرك به خداوند است. «أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ»
چون مقدم شد ذكر وعد و وعيد و ترغيب و ترهيب، براى تأكيد امر و تخويف قوم و تسليه خاطر مبارك پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بعضى از قصص انبياء را بيان مىفرمايد. ابتدا به ذكر قصه حضرت نوح عليه السّلام:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ: و هر آينه بدرستى كه ما فرستاديم نوح پيغمبر را براى دعوت و ارشاد بسوى قوم خود، پس فرمود ايشان را: إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ:
بتحقيق من شما را ترسانندهام آشكارا از عذاب الهى. يا بيان كنندهام موجبات عقاب سبحانى و وجه اخلاص را.
و بتحقيق فرستاديم نوح را بسوى قومش گفت همانا من براى شما بيم دهندهاى هستم آشكار
كه نپرستيد مگر خدا را همانا من ميترسم بر شما از عذاب روزى دردناك
پس گفتند آن جمعى كه كافر شدند از قومش نمىبينيم تو را مگر انسانى مانند خودمان و نمىبينيم تو را كه پيروى كرده باشند تو را مگر آنانكه ايشانند فرومايگان ما در بدو نظر و نمىبينيم براى شما بر خودمان فضيلتى بلكه گمان ميكنيم شما را دروغگويان
گفت اى قوم من بگوئيد مرا اگر باشم داراى حجّتى از پروردگارم و داده باشد مرا نعمتى از نزد خود پس پوشيده شده باشد بر شما آيا الزام كنيم شما را بآن با آنكه شما باشيد مر آنرا ناخوش دارندگان.
تفسير
شمّهاى از احوال حضرت نوح عليه السّلام در سوره اعراف ذيل آيهاى كه صدر آن با اين آيه موافق است ذكر شد و مفاد اين آيات بنحو اجمال آنستكه آنحضرت
جلد 3 صفحه 74
بعد از آنكه برسالت منصوب شد بقوم خود فرمود كه من از طرف خداوند مبعوث شدم كه شما را از عذاب او بترسانم و موجبات آنرا بيان كنم و راه نجات از آنرا بشما بياموزم و مهمّتر از تمام امور آنستكه غير از خدا را عبادت نكنيد و در صورت تخلّف بعذاب اليم گرفتار خواهيد شد اشراف و اعيان قوم آنحضرت كه كافر بودند چون تصوّر مينمودند پيغمبر خدا بايد از جنس بشر نباشد با آنكه لازم است باشد در جواب گفتند تو هم بشرى هستى مانند ما و مزيّتى ندارى كه موجب آن شود كه ما بفرمان تو باشيم و بقول تو عمل نمائيم جمعى مردمان فرو مايه و پست از ما، در ظاهر امر بدون دقت و فكر متابعت از تو نمودهاند اگر بادى مأخوذ از بدو بمعنى ظهور باشد و اگر از بدء بمعنى ابتداء باشد يعنى بنظر سطحى ابتدائى پيروى از تو نمودند و بنظر حقير مئال هر دو معنى به يك امر است و بعضى گفتهاند مراد آنستكه حال پيروان تو در بد و نظر معلوم است كه از اراذلند در هر حال پست بودن اهل ايمان در نظر آنها براى فقرشان بود زيرا اهل دنيا بكسانيكه دستشان از مال دنيا تهى است بچشم حقارت نظر ميكنند چون مهمّ در نظر خودشان را نزد ايشان نمىبينند چنانچه قمّى ره فرموده مرادشان از اراذل فقراء بود و اين اشتباه بزرگى است چون شرف مرد بعلم و تقوى و ادب است نه بمال و حسب و نسب و در خاتمه كلام آنحضرت و اتباع او را تكذيب نمودند بمقتضاى گمان خودشان كه سيره اهل باطل است و حضرت نوح در جواب قوم فرمود شما بگوئيد بدانم اگر من معجزه و گواهى بر صدق ادّعاء خود داشته باشم و خداوند آن رحمت يا نعمت نبوّت را بمن عطا فرموده باشد و آن بر شما مشتبه و مخفى شده باشد كه تصديق مرا نكنيد براى آنكه تفكّر و تدبّر نداريد آيا ما ميتوانيم شما را الزام كنيم بآن معجزه يا قبول نبوّت با آنكه معرفت به اجبار حاصل نميشود و شما كراهت داريد از آن لذا بنظر انصاف تامّل و فكر نميكنيد تا معرفت پيدا كنيد و اين معنى ظاهر است اگر فعميت بفتح عين و تخفيف ميم قرائت شود و اگر بضمّ عين و تشديد ميم باشد معنى آنستكه پس تعميه و مشتبه كرده شود اگر چه موجب عمى و شبهه خودشان باشند بترك تامّل و تفكّر، تامّل لازم است.