پس چون به آن پدر و مادر فرزندی صالح (و تندرست) عطا کرد مشرک شدند و برای خدا در آنچه به آنها عطا کرد شریک قرار دادند (یعنی فرزندان خود را به نام بتها نامیدند مثل عبد اللات و عبد العزی)، و خدای تعالی برتر است از آنچه شریک او سازند.
پس هنگامی که به آن زن و شوهر فرزندی تندرست و سالم داد [غیر از خدا را در اعطای این نعمت مؤثر دانستند، از این جهت] برای خدا در کنار نعمتی که به آنان عطا کرده بود، شریکان وهمتایانی قرار دادند!! پس خدا برتر و والاتر از آن است که برایش شریکان و همتایان قرار دهند.
و چون به آن دو، [فرزندى] شايسته داد، در آنچه [خدا] به ايشان داده بود، براى او شريكانى قرار دادند، و خدا از آنچه [با او] شريك مىگردانند برتر است.
چون خدا آن دو را فرزندى صالح داد، براى او در آنچه به آنها عطا كرده بود شريكانى انگاشتند، حال آنكه خدا از هر چه با او شريك مىسازند برتر است.
اما هنگامی که خداوند فرزند صالحی به آنها داد، (موجودات دیگر را در این موهبت مؤثر دانستند؛ و) برای خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانی قائل شدند؛ خداوند برتر است از آنچه همتای او قرار میدهند!
Then when He gave them a healthy [child], they ascribed partners to Him in what He had given them. Exalted is Allah above [having] any partners that they ascribe [to Him]!
But when He gives them a good one, they set up with Him associates in what He has given them; but high is Allah above what they associate (with Him).
But when He gave unto them aright, they ascribed unto Him partners in respect of that which He had given them. High is He Exalted above all that they associate (with Him).
But when He giveth them a goodly child, they ascribe to others a share in the gift they have received: but Allah is exalted high above the partners they ascribe to Him.
معانی کلمات آیه
«فِیمَا»: در اعطاء. واژه (ما) میتواند مصدری و به معنی: دادن، و یا این که موصول و به معنی: خداداد باشد. «عَمَّا»: از کاری که. از چیز یا چیزهائی که. واژه (ما) مصدری یا موصول است.
پس چون (خداوند) به آن دو، فرزندى صالح داد، آنان در آنچه به ايشان عطا نمود، براى خدا شريكانى قرار دادند، ولى خداوند از آنچه كه آنان شريك او قرار مىدهند، برتر است.
أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ «191»
آيا چيزهايى را شريك خدا قرار مىدهند كه چيزى نمىآفرينند و خودشان نيز مخلوقند؟!
پیام ها
1- فرزند، هم مربوط به پدر و هم مربوط به مادر، هر دو است. «آتاهُما»
2- خداوند، فرزندِ شايسته و صالح مىدهد، اين ماييم كه سبب انحراف فرزندان مىشويم. «آتاهُما صالِحاً»
3- انسانها در تنگناها متعهّد مىشوند، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ»، امّا در حال گشايش، بىوفايند. «جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ»
4- فرزند، موهبتى الهى است، پدر و مادر نبايد، براى خود يا ديگران، در شكل و قيافه و يا سلامت فرزند نقش استقلالى قائل شوند كه آن نوعى شرك است. «جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ»
5- نخستين شرط معبود، قدرت بر آفرينش است. در دنياى علم و صنعت، هنوز ميليونها نفر بتپرستند. «أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ»
فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً: پس آن هنگام كه عطا فرمود به ايشان فرزند صالحى را، جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ؛ (حذف مضاف و اقامه مضاف اليه) مقام آن، و تقدير (جعل اولادهما له شركاء فيما اتى اولادهما؛ قرار دادند اولادان آن ولد براى خدا شريكان، يعنى فرزندان خود را عبد الشمس و عبد العزى و امثال آن نام نهادند، فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ پس متعالى است ذات احديت الهى از آنچه شريك مىگيرند.
تنبيه: سيد مرتضى علم الهدى رضوان اللّه عليه در تنزيه الانبياء در بيان اين آيه فرمايد: چون به دلايل عقليه ثابت شده كه پيغمبران جايز نيست بر ايشان كفر و شرك و معاصى، زيرا موجب سلب اطمينان و وثوق و صدور معاصى از ايشان مستوجب مذمت و عقاب و واجب است مخالفت آنان، و حال آنكه خداى تعالى امر به اطاعت ايشان فرموده و اين برخلاف فرض است؛ بنابراين در تأويل آيه وجوهى است به دلايل عقل:
جلد 4 صفحه 266
1- (ضمير جعلا) در آيه راجع نيست به آدم و حوا، بلكه راجع به ذكور و اناث از اولاد آدم و حوا باشد، يا راجع به جنسين است از كسانى كه مشرك شوند نسل ايشان، پس معنى چنين شود: چون عطا فرمود خدا آدم و حوا را ولد صالح كه تمنا و طلب كرده بودند، قرار دادند كفار اولادين اين دو را اضافه به غير خداى تعالى و مؤيد اين تاويل است آيه: فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ. و اين مبنى است بر آنكه مراد از تثنيه جنسين يا نوعين باشد.
2- آنكه (هاء) در آيه: جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ: راجع به ولد باشد نه خدا، و معنى آنكه آن دو طلب كردند از خداى تعالى، ولد صالح را، پس شرك قرار دادند بين دو طلب، و اين مثل آنست كه شخصى گويد: طلب نمودى از من درهم را، وقتى عطا نمودم شرك نمودى آن را به ديگرى، يعنى طلب كردى ديگرى را اضافه به او.
3- آنكه تمام ضميرها در آيه متعلق نباشد به آدم حوا، و قرار داده شود (هاء) در (تغشّيها) ضمير در: دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما، و آتاهُما صالِحاً، راجع به كسى كه مشرك شود و متعلق نباشد به آدم از خطاب مگر: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ كه اشاره به عامه خلق باشد؛ و همچنين: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها بعد از آن تخصيص داده از آن بعضى از ايشان را. بنابراين ابتدا اخبار فرموده از امر تمام بشر كه مخلوق از يك فرد آدم و حوا، بعد عود كلام فرمايد به آنچه سؤال نمودند از خدا، پس چون عطا فرمود آن را، ادعا نمودند براى خدا شركا در عطيّه او.
در عيون اخبار الرضا عليه السّلام مأمون سؤال مىكند از حضرت رضا كه آيا فرمايش شما نيست انبياء معصومند؟ فرمود: بلى. عرض كرد: پس معنى قول خدا چيست: فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما؟ حضرت رضا عليه السّلام فرمود: حوا تولد نمود براى آدم پانصد بطن، و در هر شكمى مذكر و مؤنثى، و آدم و حوا خواندند خدا را كه اگر عطا فرمائى صالحى را، هر آينه از شاكرين باشيم. چون مرحمت شد ايشان را فرزند صالحى از نسل، به خلقت مستوى و عارى از زمن و عاهت، پس آنچه عطا شد آدم و حوا را، دو صنف بودند: صنفى مذكر، و صنفى مؤنث. آنگاه قرار دادند صنفان براى خداوند سبحان، شركاء در آنچه عطا شد به ايشان، و شكر ننمودند آن دو صنف، مانند
جلد 4 صفحه 267
شكر ابوين خود خداى عز و جل را؛ فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ. پس مأمون گفت:
شهادت دهم بتحقيق تو فرزند رسول خدايى. «1» و عياشى- از ائمه هدى عليهم السلام روايت نمودهاند: كان شركهما شرك طاعة لا شرك عبادة. «2»
او است كه آفريد شما را از يك نفر و آفريد از آن جفتش را تا انس گيرد با او پس چون نزديكى نمود با او برداشت بارى سبك پس گذراند چندى با آن و چون سنگين شد خواندند خدا پروردگارشان را كه اگر بدهى ما را نسل شايسته هر آينه ميباشيم البتّه از شكرگزاران
پس چون داد آندو را نسل شايسته قرار دادند آندو از براى او شريكهائى در آنچه داد آندو را پس برتر است خدا از آنچه شريك قرار ميدهند.
تفسير
خداوند خلق فرمود تمام بشر را از حضرت آدم و خلق فرمود زوجه او حوّا را از فاضل طينت او چنانچه در اول سوره نساء گذشت براى آنكه حضرت آدم با او مأنوس شود و از تنهائى وحشت ننمايد و چون با او هم بستر شد آبستن گرديد ولى تا وقتى كه سبك بود از حال خود خبر نداشت پس از سنگين شدن فهميد آبستن است و بحضرت آدم عرضه داشت و هر دو عهد كردند كه اگر خداوند بآنها نسل شايسته دهد كه مبرّى از عيب و نقص باشد شكر نعمت خدا را بجا آورند و چون خداوند تعالى بفاصله چندى بآندو هزار پسر و دختر عنايت فرمود كه همه صحيح و سالم و مبرّى از عيب بودند آنها مانند پدر و مادر خودشان كه شاكر بودند شكر خدا را ننمودند و از هر دو صنف كه مرد و زن باشد مشرك بعمل آمد پس شريك قرار دادند آندو صنف يعنى مرد و زن براى خداوند در نعمتهائيكه بآندو عطا فرموده بود با آنكه منزه است خداوند از شركائى كه آنها براى او قائل ميشوند
جلد 2 صفحه 502
چنانچه در عيون از حضرت رضا عليه السّلام در جواب اشكال مأمون بر عصمت انبياء بملاحظه ظاهر آيه باين تقريب نقل نموده است و آنكه مأمون بعد از استماع اين بيان عرض كرد كه گواهى ميدهم بر آنكه تو حقّا پسر پيغمبر خدائى و ظاهر روايت آنستكه امام عليه السّلام بذيل آيه كه يشركون بصيغه جمع است تمسك فرموده بر مدعاى خود كه از جعلا دو صنف اراده شده نه دو فرد و الّا بايد يشركان بصيغه تثنيه باشد و انصاف آنستكه اين بهترين تفاسيرى است كه از اين آيه شريفه شده است و بدترين آنها آنست كه عامّه عميا قائل شدهاند كه آدم و حوا چندى بر آنها گذشت كه خداوند بآنها اولادى عنايت نفرموده بود روزى شيطان نزد آندو آمد بصورتيكه نشناختند او را و شكايت نمودند ازين پيش آمد باو و او گفت اگر من كارى بكنم كه حال شما خوب شود و داراى اولاد شويد اسم مرا بر او ميگذاريد گفتند بلى اسم تو چيست گفت حارث و چون داراى ولد شدند او را عبد الحارث ناميدند پس قرار دادند براى خدا شريك در نام گذارى و بعضى گفتهاند اول دفعه كه حوّا آبستن شد شيطان بصورت مبدّل نزد او آمد و گفت محتمل است آبستن باشى بحيوانى و حوا مشوّش شد و بآدم عرض كرد و هر دو مهموم شدند بار ديگر آمد و گفت اگر از خدا بخواهى كه او را بشرى تامّ الخلقه قرار دهد و آسان بزائى اجابت ميفرمايد و اسم او را عبد الحارث بگذار و آنقدر وسوسه نمود تا حوا برضايت حضرت آدم اسم او را عبد الحارث گذارد و اسم شيطان وقتى با ملائكه بود حارث بود و قمّى و عيّاشى رحمة اللّه عليهما از امام باقر عليه السلام نقل نمودهاند كه شرك آدم و حوا در اين قضيه شرك در طاعت بود نه عبادت و بنظر حقير بايد حمل بر تقيّه شود چون خودشان فرمودند اگر دو روايت از ما بشما رسيد كه يكى مخالف با عامّه بود ديگرى موافق شما روايت مخالف را اخذ نمائيد چون رشد در مخالفت آنها است علاوه بر آنكه اين توجيه بر خلاف ادلّه عقليّه است كه دلالت بر عصمت انبيا دارد و مخالف با ظاهر آيه شريفه است از جهاتى از آن جمله آنكه شرك ظاهر در آنستكه غير خدا را شريك قرار دهند در خلق يا عبادت نه در تسميه و اطاعت ديگر آنكه ظاهر از ما آتيهما نعمت است كه آنرا مستند بغير خدا نمايند نه آنكه آنرا بعنوان عبوديّت اضافه بغير خدا كنند ديگر آنكه شركاء كه قرائت مشهوره است دلالت بر جمع دارد و حارث يكنفر بود بلى بنابر قرائت شركا كه مصدر است عيبى ندارد
جلد 2 صفحه 503
ديگر ذيل آيه است كه قبلا بيان شد دلالت بر فاعل جمع دارد نه بر تثنيه و آدم و حوا دو نفر بيشتر نبودند و ممكن است گفته شود اين عمل نه شرك است نه معصيت چنانچه معمول است عبد را اضافه بغير اسماء خدا مىنمايند و نام مىنهند مانند عبد النّبى و عبد العلى اگر چه از امام باقر عليه السّلام روايت شده است كه ابغض اسماء نزد خداوند حارث و مالك و خالد است و شايد براى آن باشد كه حارث نام شيطان بوده است و مالك و خالد خلاف ادب و كذب است و بنابر اين عبد الحارث بدتر خواهد بود و انصاف آنستكه مسلمان و شيعه نبايد بىانصافى كند و از اسماء انبيا و ائمه هدى و اسمائيكه دلالت بر عبوديت خدا دارد تعدى نمايد و باسماء مهمله گبر و ترسا بپردازد در هر حال از مطلب دور نشويم اگر حضرت آدم و حوا نام ولد خودشان را عبد الحارث گذارده باشند بعنوان آنكه مطيع يا مملوك شيطان است فسق بلكه كفر است و اگر باين عنوان نباشد بلكه او را نشناخته باشند و خواسته باشند مسئول او را اجابت نموده باشند و اين اسم را گذارده باشند باميد آنكه در آتيه فرمان پذير او باشد در امور مباحه اشكالى ندارد و نبايد مورد ملامت خداوند واقع شوند پس اين وجه غير وجيه و بيرون از صوابست و بين اين وجه و وجه اول وجوه متوسطه است كه در مجمع و غيره نقل شده و مجال ذكر آنها نيست و اللّه اعلم بالصواب.