بگو: فرشتهى مرگ كه بر شما گمارده شده، جانتان را مىگيرد، سپس به سوى پرودگارتان برگردانده مىشويد.
نکته ها
كلمهى «توفى» به معناى باز پس گرفتن كامل چيزى است. با توجّه به اينكه بدن مرده پس از مرگ در جاى خود باقى مىماند، پس مراد از گرفتن به طور كامل، گرفتن روح است كه حقيقت انسان است، او اگر رفت، انسان به طور كامل رفته است. بنابراين روح داراى اصالت و استقلال بوده و باقى است و در قيامت همين روح با ملحق شدن دوباره به جسم، برانگيخته خواهد شد.
قرآن دربارهى شيوهى قبض روح، سه تعبير دارد:
الف: در يكجا مىفرمايد: فرشتگان، جان وروح آدمى را مىگيرند. «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ» «1»*
ب: در آيهى مورد بحث، مأمور قبض روح را فرشتهاى به نام ملك الموت معرّفى كرده است.
ج: در آيهى 42 سوره زمر اين كار را به خداوند نسبت مىدهد. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»
«1». نحل، 28.
جلد 7 - صفحه 307
در جمع اين سه آيه شايد بتوان گفت: فرشتگان، روح را مىگيرند و آن را به ملك الموت تحويل مىدهند و او به خداى متعال تحويل مىدهد. چنانكه امام صادق عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه در اطراف جهان افراد زيادى در آنِ واحد مىميرند، چگونه ملك الموت در يك لحظه در همه جا حضور دارد؟ فرمودند: «او يارانى از فرشتگان دارد كه روح مردم را از اطراف مىگيرند، سپس ملك الموت ارواح را از فرشتگان تحويل مىگيرد». «1»
شايد هم درجات مردم سبب تفاوت قبض روح آنان مىشود به اين معنا كه مردم عادى را فرشتگان و مردم با تقوا را ملك الموت و اولياى خدا را خداوند قبض روح مىكند.
پیام ها
1- شبهات را بدون پاسخ نگذاريد. قالُوا ... قُلْ ...
2- حقيقت انسان روح اوست، همين كه روح قبض شد گويا انسان قبض شده است. «يَتَوَفَّاكُمْ»
3- فرشتگان از انجام مأموريّت، شانه خالى نمىكنند. «مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»
4- مرگ انسان و دفن او، گامى براى زنده شدن اوست، همان گونه كه دفن بذر گامى براى سبز شدن است. «ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»
5- همان خدايى كه جانها را مىگيرد، روزى با يك اراده، همه انسانها را به سوى خود برمىگرداند. «تُرْجَعُونَ»
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ: بگو: اى پيغمبر به ايشان كه فرا گيرد روح شما را و استيفا كند نفوس همه شما را بر وجهى كه هيچكس را باقى نگذارد، مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ: ملك مرگ عزرائيل، آن ملكى كه موكل و برگماشته شده است بر شما به قبض ارواح شما و احصاى آجال شما. ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ: پس به محضر پروردگار خود بازگرديده شويد براى حساب و جزاى
جلد 10 - صفحه 381
اعمال.
تبصره: تفسير برهان- على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده، فرمود حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: شب معراج چون مرا به آسمان سير دادند، ديدم ملكى از ملائكه را در دستش لوحى از نور، توجه به راست و چپ ندارد، رو به آن لوح به حالت حزين. پرسيدم از جبرئيل، گفت: ملك الموت است به قبض ارواح مشغول. گفتم: مرا نزديك ببر تا تكلم نمايم، گفتم: اى ملك الموت آيا تمام كسانى كه مردند و كسانى كه مىميرند بعد از اين، تو قبض روح آنان كنى؟ گفت: بلى. گفتم: حاضر شوى ايشان را به نفس خود؟ گفت: بلى، پس نيست دنيا به تمامه نزد من در آنچه مسخر فرموده خدا براى من و تمكن داده مرا در آن، مگر مثل درهمى در كف دست شخصى. مىگرداند آن را بهر طريق كه بخواهد و هيچ خانهاى نيست در دنيا مگر آنكه داخل شوم در آن هر روزى پنج مرتبه، و گويم هرگاه اهل بيت گريه كنند بر مرده خود: گريه نكنيد بر او، پس بدرستى كه در شماست عودت، و عودت تا اينكه باقى نماند از شما هيچكس. پس فرمود حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله: كافى است كه مرگ، داهيه باشد جبرئيل. پس جبرئيل گفت: بعد از مرگ داهيه اعظم است «1». نعوذ باللّه.
نكته: ممكن است مراد به «ملك الموت» اسم جنس باشد بنابر آنكه عزرائيل را اعوان بسيار هستند از ملائكه رحمت و ملائكه عذاب، چنانكه آيه ديگر فرمايد: «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ- الخ»
بگو ميگيرد جان شما را فرشته مرگ كه واگذار شده باو گرفتن جان شما پس بسوى پروردگارتان باز گردانده ميشويد
و اگر به بينى هنگامى كه گناهكاران بزير افكندگانند سرهاشان را نزد پروردگارشان پروردگارا ديديم و شنيديم پس بر گردان ما را تا كار خوب كنيم همانا ما يقين كنندگانيم
و اگر ميخواستيم هر آينه داده بوديم بهر كسى موجب هدايتش را و ليكن ثابت شد اين سخن از من كه هر آينه پر سازم دوزخ را از جنّيان و انسيان همگى
پس بچشيد بسبب آنكه فراموش كرديد ملاقات امروز خود را همانا ما فراموش كرديم شما را و بچشيد عذاب دائمى را بسبب آنچه بوديد كه ميكرديد
جز اين نيست كه ايمان مىآورند بآيتهاى ما آنانكه چون ياد آورى شوند بآنها بر وى در افتند سجدهكنان و تسبيح نمايند بستايش پروردگارشان و آنان تكبر و سركشى نميكنند.
تفسير
خداوند متعال در تعقيب جواب منكرين معاد در آيه سابقه ميفرمايد بگو اى پيغمبر استيفا و قبض ميكند روح شما را عزرائيل عليه السّلام كه فرشته موكّل قبض روح بنى آدم است و احدى را از اين حكم استثنا نمىنمايد پس تمامى بازگشت و رجوعتان بحكم پروردگارتان خواهد بود و همه را بپاداش عقائد و اعمالشان خواهد رسانيد اگر همه چيز را منكر شويد گرفتن جانتان و مرگ را نمىتوانيد انكار نمائيد و پس از آن شمهاى از احوال آنها را در قيامت بيان فرموده باين تقريب كه اگر به بينى اى پيغمبر گناهكاران را وقتى كه در محضر عدل الهى از خجلت و خوارى سرها بزير افكنده باشند و عرضه دارند پروردگارا ديديم آنچه بايد ببينيم از مواعيد انبيا و شنيديم آنچه بايد بشنويم از تو در تصديق ايشان حال ما را بدنيا بر گردان تا ما كار خوب
جلد 4 صفحه 291
بجا آوريم و بوظائف خود عمل كنيم چون ما بمرتبه يقين رسيديم و ديگر شكّى در حق بودن دين اسلام نداريم و قمّى ره فرموده مراد آنستكه ما در دنيا ديديم و شنيديم و عمل ننموديم در هر حال تقاضاى عود بدنيا و عمل بدستور الهى را مينمايند و خداوند جواب ميفرمايد اگر ما خواسته بوديم مردم بعد از مشاهده عالم غيب ايمان بياورند در دنيا هم ميتوانستيم براى آنها كشف حجاب نمائيم و آنها را بمرتبه عين اليقين برسانيم ولى ما ميخواستيم بندگان بمجاهده و كوشش و تفكّر و تأمل در آيات ما بما ايمان بياورند و وعده داده بوديم و مقدّر نموده بوديم كه جهنّم را از گنهكاران و كفّار جنّ و انس پر كنيم كه آنجا جاى سعى و عمل باشد و اينجا جاى پاداش و مجازات و گفتهاند مراد آنستكه اگر ميخواستيم ميتوانستيم آنها را در دنيا مجبور بايمان و عمل نمائيم يا موجبات هدايت آنها را فراهم كنيم ولى دنيا دار امتحان است و بايد خوبى و بدى ذات مردم آشكار گردد و قمّى ره فرموده مراد آنستكه اگر ميخواستيم همه را معصوم قرار دهيم قدرت داشتيم ولى آنچه بدوا ذكر شد كه بنظر حقير رسيده با سؤال كفّار مناسبتر است و بر هر تقدير خداوند ميفرمايد پس بچشيد طعم عذاب جهنّم را براى آنكه واگذار ديد فكر در ادلّه معاد را و سر گرم شديد بلذائذ دنيا بطوريكه ياد آخرت نيفتاديد و فراموش نموديد آنرا ما هم امروز شما را بحال خودتان واگذار مينمائيم و عنايتى بشما نمىكنيم مانند كسانيكه فراموش شده باشد عنايت و لطف بآنها و نيز بچشيد عذاب دائم را براى اعماليكه در دنيا نموديد از تكذيب انبيا و اولياء و مخالفت اوامر و نواهى ما و بعد از بيان احوال كفار شمّهاى از حالات اهل ايمانرا بيان فرموده كه فقط آنها كسانى هستند كه چون آيات قرآنيّه براى آنها تلاوت شود و متذكّر جلال الهى شوند و متوجّه بنعم نامتناهى او گردند بىاختيار بخاك افتند و روى نياز بدرگاه كار ساز بر زمين نهند و تنزيه و تقديس نمايند او را از جميع نقائص و عجز از اعاده اجسام باليه و غيرها و حمد و شكر كنند او را بر هدايتشان باسلام و نعمت معرفت و ساير نعم الهى و ايشان تكبّر از خضوع در برابر پروردگار و سركشى از اطاعت اوامر او ندارند و بعد از ختم اين آيه واجب است بر خواننده و شنونده آن كه فورا سجده نمايد و بهتر آنستكه در سجود بگويد لا اله الا اللّه
جلد 4 صفحه 292
حقّا حقّا لا اله الا اللّه ايمانا و تصديقا لا اله الا اللّه عبوديّة و رقّا سجدت لك يا ربّ تعبّدا و رقّا لا مستنكفا و لا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف خائف مستجير، ولى مطلق ذكر كافى است و بيان ساير احكام آن موكول بكتب فقه است و فقه است و فقهاء رحمهم اللّه تعالى مفصّلا متعرّض شدهاند.
(آیه 11)- این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگری بیان میکند، میگوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانی شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل میدهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندی میتوان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ میدهد که: اگر مشکل شما پراکندگی اجزای جسمانی است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودی شخصیت انسان بر اثر این پراکندگی است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: