عمر بن خطاب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد صفحه)
 
(تعیین رده)
سطر ۳۴: سطر ۳۴:
  
 
'''منبع:''' سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»
 
'''منبع:''' سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»
 +
 +
[[رده:خلفای نخستین]]

نسخهٔ ‏۱۳ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۵

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«عمر بن خطّاب» بن نفيل قرشى عدوى، مكنّى به ابوحفص می باشد. مادرش حنتمة، دختر هشام بن مغيرة و خواهر ابوجهل بن هشام است. چهل سال پيش از هجرت در مكه بدنيا آمد و در جاهليت از پهلوانان قريش بشمار ميرفت. وی پنج سال پيش از هجرت اسلام آورد واسلام او مايه دلگرمى مسلمانان شد (كه در آن زمان اندك بودند).[۱]

در سال يازدهم هجرى حسب وصيت ابوبکر بخلافت دست يافت و در عهد او شام و عراق و قدس و مدائن و مصر والجزيرة بدست نيروى اسلام گشوده شد، و در عهد او تاريخ هجرى متداول و براى مسلمانان ديوان محاسبات برگزار گرديد.[۲] و چنان كه از تواريخ عامه برمى آيد وى در زندگى شخصى ساده و متناسب با يك حاكم اسلامى بود، بدين معنى كه به ظاهر نماى حكومت اسلامى را محفوظ مى داشت و حيثيات برونى آن را مراعات مى نمود، هر چند آن شيوه جز شيوه رسول خدا و متفاوت با روش آن حضرت بوده، چنان كه تاريخ به وضوح، گواه اين مدعى است. به هر حال، «عمر» نسبت به يار خويش (عثمان)، جهات حكومتى محسوس عندالعموم را مرعى مى داشته است.

او سرانجام در 27 ذيحجه سال 23 هجری به خنجر فيروز فارسى مكنى به ابو لؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه، در نماز صبح مجروح و پس از سه روز درگذشت.


آنچنان كه از متون تاريخ برمى آيد عمر مردى بى باك و در عين حال آگاهى او به احكام دين اندك بوده است.


اما صفت بى باكى وى:

ابن ابى الحديد معتزلى كه از دانشمندان نامى اهل سنت است مي نويسد: از جمله خصايص اخلاقى عمر اين بود كه وى متانت در گفتار و عفت كلام را رعايت نمي كرد، و گاه سخنى را بزبان مي آورد كه شنونده آن را شايسته وى نمي دانست، و چون براى كسى بازگو مي شد وى تصور ميكرد كه عمر خلاف ظاهر آن سخن را اراده نموده است. از آن بخش از سخنان اوست همان جمله معروف كه در مرض موت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بزبان آورد، که «ان الرجل ليهجر».

آنگاه ابن ابى الحديد به آن سخن عجيب عمر كه در حدیبیه گفت اشاره مي كند واز تصريح به آن شرم ميدارد، وآن جمله كه در تاريخ معروف است و به تواتر نقل شده اين است: «ما شككت في نبوة محمد قط كشكّى فيها يوم حديبية».[۳]


و اما صفت كم اطلاعى او به احكام دين:

1 ـ ابن ابى الحديد مي نويسد: عمر مكرّراً در مورد حكمى از احكام فتوى مي داد و سپس آن را نقض مي نمود و بر خلاف آن فتواى ديگر مي داد. در مورد ارث جدّ كه با برادران جمع شود اين امر بتكرار اتفاق افتاد.

2 ـ روزى اعلام كرد كه: اگر بمن خبر رسد كه مهر زنى از مهر زنان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فراتر رفته آن را از وى بازستانم. زنى كه اين را شنيده بود به وى گفت: خداوند به تو چنين اجازه اى را نداده، زيرا خداوند خود فرموده: «وآتيتم احداهن قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا اتأخذونه بهتانا واثما مبينا». عمر چون شنيد گفت: همه مردمان از عمر دانشمند ترند، حتى زنان پرده نشين، آيا تعجب نمي كنيد از پيشوائى كه خطا كند وزنى به صواب رود؟!


با این وجود شگفت اين كه جلال الدين سيوطى كه از دانشمندان بنام عامّه است درباره علم عمر مبالغه را از حد گذارنيده مي گويد: ابن مسعود گفته: اگر علم عمر را در يك كفه ترازو نهند وعلم همه مردم روى زمين را در كفه ديگر، كفه علم عمر سنگين تر آيد، ودر ميان مردم چنين شايع بود كه: عمر نُه دهم علم را با خود برد.[۴]

پانویس

  1. اعلام زركلى، چاپ دوم.
  2. لغت نامه دهخدا
  3. شرح نهج البلاغه، 1/181
  4. تاريخ الخلفاء، 133.


منبع: سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»