منابع و پی نوشتهای ضعیف
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شکر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۲: سطر ۲:
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
  
 +
'''«شکر»''' برترین مقامات نیکان و عمده توشه مسافران به عالم [[قیامت]] است، و آن موجب دفع بلا و باعث افزونى نعمت ها است؛ از این رو در آیات و روایات به «شکر» و سپاسگزاری از [[خدا]] بسیار ترغیب شده است. «شکر نعمت»، به شناخت «مُنعم» و استفاده نعمت در راه رضای اوست، و در مقابل آن، «[[کفران نعمت]]» قرار دارد.
 +
==حقیقت شکر==
  
 +
شکر از برترین اعمال است و از سه عنصر: علم، حال و عمل تنظیم مى شود. علم همان اصل و ریشه شکر است که حال را به وجود مى آورد، و حال عمل را به ارمغان مى آورد. علم، عبارت از آن است که بدانى نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است. و حال، همان شادى و سرورى است که از نعمت دادن او به [[انسان]] دست مى دهد. و عمل، اقدام به چیزى است که مقصود و محبوب منعم است. این عمل ممکن است توسط قلب، زبان یا اعضاى دیگر انجام شود.
  
== فضيلت شكر ==
+
'''<I> علم:</I>''' کسى که قصد شکرگزارى دارد سزاوار است بداند که نعمت ها همگى از جانب [[الله|خداوند]] است، و واسطه ها همگى مسخّر اراده او هستند، اوست که با رحمت خود، آن ها را در تسخیر اراده انسان قـرار داده، و در قلوب آن ها اعتقاد و رأفتى قرار مى دهد که خود را مجبور مى دانند آن نعمت را به او برسانند؛ این معرفت، همان شکر قلبى است.
  
شكر برترين مقامات نيكان و عمده توشه مسافران به عالم نور است، و آن موجب دفع بلا و باعث افزونى نعمت ها است. و از اين رو به آن بسيار ترغيب شده است و خداوند آن را وسيله اى براى زيادتى نعمت قرار داده است.
+
'''حال:''' شادمانى و سرور از نعمت، همراه با حال خضوع و [[تواضع]] خود نیز شکرى است جداگانه، همان طور که شناخت، خود نیز شکر است. اگر سرور انسان از نعمت فقط به این جهت باشد که مى تواند خود را به نعمت دهنده نزدیک کند و توجهى به خود نعمت دادن منعم نکند، این خوشحالى نیز یکى از مراتب بلندشکر است. و نشانه این گونه خوشحالى آن است که از نعمت هاى دنیا خوشحال نباشد مگر به این خاطر که دنیا مزرعه [[آخرت]]، و یاور انسان در رسیدن به آن است و تنها به نعمت هایى مسرور باشد که داراى این خاصیت هستند، ولى از نعمت هایى که انسان را از خدا غافل مى کنند محزون و غمگین شود، این سرور نیز شکر قلبى است. (تا این جا معلوم شد که شناخت و شادمانى از شئون قلب و شکر قلبى هستند).
  
 +
امّا '''عمل''' که از این سُرور زاییده از شناخت ناشى مى شود و آن عبارت است از قیام به آن چه مقصود و محبوب منعم است، که هم به قلب تعلق دارد، هم به زبان و جوارح. عمل قلبى، [[قصد]] و نیت خیر براى جمیع خلق خدا است، و عمل زبانى اظهار شکر خدا است با ستایش هایى که مفـید شکرند. و عمل به جوارح به کار گرفتن نعمت هاى خدا در راه طاعت، و پرهیز از بکارگیرى آن ها در [[معصیت]] پروردگار است.
  
== حقيقت شكر ==
+
مثلا شکر چشم آن است که هر عیبى را در مسلمانى دید بپوشاند، و شکر گوش آن که هر عیبى را درباره مسلمانى شنید پنهان کند، این گونه اعمال، از جمله شکر نعمت اعضاى بدن هستند. شکر نعمت، که خدا را بر بنده حقّ نعمت وجود و نعمت مال است. عبادات بدنى شکر نعمت بدن، و عبادات مالى شکر نعمت مال است. و چقدر زشت است که مسلمان توانگر مسلمان بینوا را ببیند که در تنگى معیشت و در حال نیازمندى است، آن گاه نتواند خود را وادار کند که شکر خداى تعالى بر بى نیازى از دیگران و نیاز دیگران به او را به جا آورد، به اینکه یک دهم یا یک چهلم مال خود را بدهد.
  
شكر از برترين اعمال است و از سه عنصر: علم، حال و عمل تنظيم مى شود.
+
روایت است که: [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسى]] علیه السّلام به مردى نابینا و ابرص (پیس) و مفلوج بگذشت، که گوشت تنش از جذام فرو ریخته بود، و مى گفت: شکر خدائى را که مرا از بلاهائى که بسیارى از مردم بدان گرفـتارند عافیت داد. عیسى علیه السّلام گفت: اى مرد کدام بلاست که تو را از آن عافیت داد؟ گفـت: اى روح اللّه من از کسى که در دل وى آن معرفـت نیافرید که در دل من آفرید بهترم، گفت: راست گفتى دستت را بده، دست وى بمالید و درست اندام و نیکو چهره گردید، و خداوند بیماری هاى وى ببرد، و مدّتى مصاحب عیسى بود و با وى عبادت مى کرد.
  
علم همان اصل و ريشه شكر است كه حال را به وجود مى آورد، و حال عمل را به ارمغان مى آورد.
+
ارباب معرفت مى گویند: هر کس نعمت چشم را [[کفران نعمت|کفران]] کند، نعمت خورشید را نیز کفران کرده، چه این که عمل دیدن به وسیله خورشید کامل مى شود. چشم (در بدن) و خورشید (در خارج) خلق شده اند تا انسان به وسیله آن دو، آن چه را براى دین و دنیایش مفید است ببیند. و بوسیله آن دو از هر چه به حال دین و دنیایش مضرّ است بپرهیزد. بالاتر از این، منظور از خلقت زمین و آسمان، و خلقت دنیا و تمام اسباب موجود در آن، این است که انسان از آن ها در راه رسیدن به خدا کمک بگیرد. و رسیدن به خدا جز با محبت و انس با او در دنیا، و دل کندن از زرق و برق آن صورت نبندد، و انس جز با [[ذکر (اصطلاح اخلاق و عرفان)|ذکر]] دائم حاصل نشود، و محبت جز با شناختى که از دوام فکر به دست مى آید در قلب ننشیند، و دوام ذکر و فکر جز با بقاء بدن میسّر نگردد، و بدن باقى نمى ماند مگر با بقاء زمین و آب و هوا، و این همه نشود مگر با خلقت زمین و آسمان و سایر اعضاء.
  
علم، عبارت از آن است كه بدانى نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است.
+
پس همه این ها براى بدن است، و بدن مرکب نفس است، و آن نفسى به خدا بر مى گردد که با معرفت و طول عبادت به اطمینان رسیده باشد. پس هر کس چیزى را در غیر طاعت مصرف کند نعمت خدا را در تمامى آن چه براى انجام گناهش لازم است کفران کرده است. و لذا شاکر حقیقى کم است آن چنان که خداى تعالى فرمود: {{متن قرآن|«و َقَلِیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّکورُ»}}.<ref>[[سوره سبأ]]، آیه ۱۳.</ref> و تعداد کمى از بندگان من شکر گزارند..
  
و حال، همان شادى و سرورى است كه از نعمت دادن او به انسان دست مى دهد.
+
و چون حقیقت شکر را شناختى، حقیقت [[کفران نعمت|کفران]] را نیز با مقایسه خواهى شناخت، که آن عبارت است از [[جهل]] به این که نعمت ها از خدا است، یا ناشادى به منعم و نعمت از این جهت که او را به [[قرب الهی|قرب]] خدا مى رساند، یا بکار نبردن نعمت در آن چه منعم دوست و خوش دارد، یا بکار بردن آن در آن چه مکروه و ناخوش دارد. و همان گونه که شکر و سپاس نجات دهنده و رساننده [[انسان]] به سعادت ابدى و افزونى نعمت در دنیا است، ضدّ آن - یعنى کفران و ناسپاسى - از مهلکات و کشاننده آدمى به شقاوت همیشگى و عقوبت دنیا و سلب نعمت ها است.  
  
و عمل، اقدام به چيزى است كه مقصود و محبوب منعم است. اين عمل ممكن است توسط قلب، زبان يا اعضاى ديگر انجام شود.
+
خداى سبحان مى فرماید: {{متن قرآن|«فَکفَرَت بِانعُمِ اللَّهِ فَاذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ و َالخَوفِ»}}؛ نعمت هاى خدا را کفران کردند پس خدا به آنان جامه گرسنگى و بیم پوشانید یعنى طعم گرسنگى چشانید و جامه ترس ‍ پوشانید.<ref>[[سوره نحل]]، آیه ۱۱۱.</ref> و مى فرماید: {{متن قرآن|«انَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَومٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِانفُسِهِم»}}؛ خدا آن چه از نعمت نزد گروهى است نمى گرداند تا هنگامى که آنان آن چه را که در نفس هایشان است دگرگون نمایند.<ref>[[سوره رعد]]، آیه ۱۲.</ref>
 +
==شکر در قرآن==
  
'''<I> علم</I>'''
+
* [[الله|خداى تعالى]] «شکر» را در کنار «[[ذکر (اصطلاح اخلاق و عرفان)|ذکر]]» خود قرار داده و مى فرماید: {{متن قرآن|«اذْکرُونى اذْکرْکمْ وَاشْکرُوالى وَلاتَکفُرُونِ»}}؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا بجاى آرید و کفران نورزید.<ref>[[سوره بقره]]، آیه ۱۵۲.</ref> در حالى که خود فرموده: {{متن قرآن|«وَلَذِکرُ اللَّهِ اکبَرُ»}}؛ و همانا یاد خدا بزرگتر است.<ref>[[سوره عنکبوت]]، آیه ۴۵.</ref>
 +
* و مى فرماید: {{متن قرآن|«ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ انْ شَکرْتُمْ وَآمَنْتُمْ»}}؛ خداوند شما را عذاب نمى کند، اگر شکر گزارید و ایمان آورید.<ref>[[سوره نساء]]، آیه ۱۴۷.</ref>
 +
* و مى فرماید: {{متن قرآن|«و َسَنَجْزِى الشَّاکرِینَ»}}؛ و بزودى شکرگزاران را پاداش مى دهیم.<ref>[[سوره آل عمران]]، آیه ۱۴۵.</ref>
 +
* و مى فرماید: {{متن قرآن|«لَئِنْ شَکرْتُمْ لازِیدَنَّکمْ وَلَئِنْ کفَرْتُمْ انَّ عَذابى لَشَدِیدٌ»}}؛ اگر شکر گزارید شما را بیشتر مى دهیم و اگر کفران کنید همانا عذاب من شدید است».<ref>[[سوره ابراهیم]]، آیه ۷.</ref>
 +
* و مى فرماید: {{متن قرآن|«وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّکورُ»}}؛ و اندکى از بندگان من شکر گزارند».<ref>[[سوره سبا]]، آیه ۱۳.</ref>
 +
* و در شرف و فضیلت آن همین بس که یکى از صفات خداوندى است، چنان که خداى سبحان مى فرماید: {{متن قرآن|«واللَّهُ شَکورٌ حَلیمٌ»}}؛ و خدا سپاس دار و بردبار است.<ref>[[سوره التغابن]]، آیه ۱۷.</ref>
 +
* و آن نخستین و واپسین سخن اهل [[بهشت]] است، چنان که خداى تعالى مى فرماید: {{متن قرآن|«و َقالُوا الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى صَدَقَنا وَعدَهُ»}}؛ و گویند: سپاس و ستایش خداى را که وعده خود با ما راست گردانید.<ref>[[سوره زمر]]، آیه ۷۴.</ref>
 +
* و مى فرماید: {{متن قرآن|«و َآخِرُ دَعواهُم انِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ»}}؛ و آخرین خواندنشان این است که: سپاس و ستایش سزاوار پروردگار جهانیان است.<ref>[[سوره یونس]]، آیه ۱۰.</ref>
  
كسى كه قصد شكرگزارى دارد سزاوار است بداند كه نعمت ها همگى از جانب خداست، و واسطه ها همگى مسخّر اراده او هستند، اوست كه با رحمت خود، آن ها را در تسخير اراده انسان قـرار داده، و در قلوب آن ها اعتقاد و رأفتى قرار مى دهد كه خود را مجبور مى دانند آن نعمت را به او برسانند؛ اين معرفت، همان شكر قلبى است.
+
==شکر در روایات ==
  
حال شادمانى و سرور از نعمت، همراه با حال خضوع و تواضع خود نيز شكرى است جداگانه، همان طور كه شناخت، خود نيز شكر است. اگر سرور انسان از نعمت فقط به اين جهت باشد كه مى تواند خود را به نعمت دهنده نزديك كند، و توجهى به خود نعمت دادن منعم نكند، اين خوشحالى نيز يكى از مراتب بلندشكر است. و نشانه اين گونه خوشحالى آن است كه از نعمت هاى دنيا خوشحال نباشد مگر به اين خاطر كه دنيا مزرعه آخرت، و ياور انسان در رسيدن به آن است و تنها به نعمت هايى مسرور باشد كه داراى اين خاصيت هستند ولى از نعمت هايى كه انسان را از خدا غافل مى كنند محزون و غمگين شود، اين سرور نيز شكر قلبى است.
+
* عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم الطَّاعِمُ الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَى الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَى الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ؛ [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خورنده شکرگزار اجرش مانند اجر [[روزه]] دارى است که به ثواب خدا چشم دارد، و تندرست سپاسگزار اجرش مثل اجر بیمار صبور است، و غنّى شکر گزار اجرش مانند اجر محروم قانع است.<ref>[[الکافی (کتاب)|کافى]]، ج۲، ص۹۴.</ref>
 +
* عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَینِ عَنْ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ قَالَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیک بِمَا فَضَّلَک وَ أَعْطَاک وَ أَحْسَنَ إِلَیک ثُمَّ قَالَ فَحَدَّثَ بِدِینِهِ و َمَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیهِ؛ از [[امام صادق]] علیه السلام درباره [[آیه|آیه]] شریفه {{متن قرآن|«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ»}}<ref>[[سوره الضحى]]، آیه ۱۱.</ref> سؤال شد که مراد از نعمت چیست؟ حضرت فرمود: یعنى برتری هاى که داده، چیزهایى که به تو بخشیده، و نیکى هایى که در حقّت کرده است. سپس دین او را باز گفت و آنچه خدا به او داده بود و آنچه بدو انعام کرده بود.<ref>کافى، ج۲، ص۹۴.</ref>
 +
* الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ و َقَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَی لَأَشْکرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکرِهِ قـَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِی بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاک أَلَیسَ قـُلْتَ لَأَشْکرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکرِهِ فـَقـَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام أَلَمْ تَسْمَعْنِی قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ در روایت است که: حضرت صادق علیه السلام چهارپایى را بر در [[مسجد]] بسته بود، وقتى بیرون آمد آن را ندید. فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند چنان که سزاوار است شکر او را به جا مى آورم. دیرى نپایید که حیوان را برایش آوردند. حضرت فرمود: (الحمدللّه) عرض شد: فدایت شوم آیا نفرمودى خدا را چنان که سزاوار است شکر مى کنم، فرمود: مگر نشنیدى؟ گفتم: الحمدللّه.<ref>کافى، ج۲، ص۹۸.</ref>
 +
* عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُیسِّرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ شُکرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ و فرمود: شکر نعمت عبارت است از اجتناب محرمات، و شکر کامل این است که بگویى: (الحمدللّه رب العالمین).<ref>کافى، ج۲، ص۹۵.</ref>
 +
* عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَلِی بْنِ عُیینَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ شُکرُ کلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَیهَا؛ و فرمود: شکر هر نعمتى ـ هر چه بزرگ باشد ـ ستایش خداى عزوجل است بر آن نعمت.<ref>کافى، ج۲، ص۹۵.</ref>
 +
* مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ کبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُکرَهَا؛ و فرمود: هر نعمتى را خدا به بنده اش عطاء کند، چه بزرگ باشد و چه کوچک اگر بنده بگوید: (الحمدللّه رب العالمین) شکرش را اداء کرده است.<ref>کافى، ج۲، ص۹۶.</ref>
 +
* عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکمْ لَیشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ فَیوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ ثُمَّ قـَالَ إِنَّهُ لَیأْخُذُ الْإِنَاءَ فَیضَعُهُ عَلَى فِیهِ فَیسَمِّی ثُمَّ یشْرَبُ فَینَحِّیهِ وَهُوَ یشْتَهِیهِ فَیحْمَدُاللَّهَ ثُمَّ یعُودُ فَیشْرَبُ ثُمَّ ینَحِّیهِ فَیحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یعُودُ فَیشْرَبُ ثُمَّ ینَحِّیهِ فَیحْمَدُ اللَّهَ فَیوجِبُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا لَهُ الْجَنَّةَ؛ و فرمود: گاهى انسان یک جرعه آب مى نوشد و به واسطه آن خدا [[بهشت]] را برایش واجب مى کند. سپس فرمود: ظرف آب را به دست مى گیرد، آن را به لب مى گذارد و بسم اللّه مى گوید، و مى نوشد ولى قبل از آن که سیراب شود، آن را از لب بر مى دارد و خدا را سپاس مى گوید. دوباره به لب مى گذارد و مى نوشد، و چون سیراب شد آن را از لب برمى دارد و خدا را سپاس مى گوید. به همین سبب خداى عزوجل بهشت را براى او واجب مى کند.<ref>کافى، ج۲، ص۹۷.</ref>
 +
* مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ یقُولُ مَنْ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى النِّعْمَةِ فَقَدْ شَکرَهُ وَ کانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْک النِّعْمَةِ؛ [[امام کاظم]] علیه السّلام مى فرماید: هر کس خدا را به خاطر نعمتى حمد کند شکر نعمتش را به جا آورده، و حمد از آن نعمت برتر است.<ref>کافى، ج۲، ص۹۶.</ref>
 +
* ابْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یرْزُقَنِی مَالًا فَرَزَقَنِی وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی وَلَداً وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یرْزُقَنِی دَاراً فَرَزَقَنِی وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یکونَ ذَلِک اسْتِدْرَاجاً فَقَالَ أَمَا وَاللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلاِ؛ عمر بن یزید مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: من از خدا خواستم مالى به من دهد، عطا کرد، از او خواستم فرزندى به من دهد، داد، از او خواستم خانه اى به من عطا کند، عطا کرد. مى ترسم این عطاى پى در پى از باب [[استدراج]] باشد. حضرت فرمود: به خدا قـسم اگر همراه با حمد و ستایش باشد، استدراج (غوطه ور تدریجى توأم با غفلت در دنیاگراى) نیست.<ref>کافى،  ج۲، ص۹۷.</ref>
 +
* مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم إِذَا وَرَدَ عَلَیهِ أَمْرٌ یسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیهِ أَمْرٌ یغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کلِّ حَالٍ؛ و مى فرماید: هنگامى که حادثه اى مسرّت بخش براى [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] صلى اللّه علیه و آله و سلّم پیش مى آمد، مى فرمود: سپاس خدا را به خاطر این نعمت. و چون امرى غم انگیز حادث مى شد، مى فرمود: الحمد للّه على کلّ حال. سپاس خدا راست در هر حال.<ref>کافى، ج۲، ص۹۷.</ref>
 +
* الشَّیخُ أَبُوالْفُتُوحِ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ قـَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم یقـُول... إِذَا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ وَعُرِضَتِ الْخَلَائِقُ فِی الْمَوْقِفِ ینَادِی مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّة... ینادِی الْمُنَادِی لِیقُمِ الَّذِینَ کانُوا یشْکرُونَ اللَّهَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ فَتَقُومُ شِرْذِمَةٌ قَلِیلَة...؛ و مى فرماید: [[روز قیامت]] از جانب خداى متعال منادى ندا مى کند: حمد کنان در خفاء و آشکارا برخیزند، پس گروهى اندکى برخیزند. آن گاه پرچمى براى آنان نصب مى کنند و ایشان به [[بهشت]] درمى آیند. پرسیدند: حمد کنان کیستند؟ فرمود: کسانى که خدا را در هر حال (خوشى و گرفتارى) سپاس مى گزارند.<ref>مستدرک، ج۶، ص۳۳۹.</ref>
 +
* عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیینَةَ عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِی قَالَ سَمِعْتُ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ علیه السلام یقُولُ... إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ کلَّ عَبْدٍ شَکور؛ ... و [[امام سجاد]] علیه السّلام فرمود: خداى سبحان هر بنده سپاسگزارى را دوست دارد... .<ref>کافى، ج۲، ص۹۹.</ref>
 +
* حُمَیدُ بْنُ زِیادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَیبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفـَرٍ علیه السلام قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم عِنْدَ عَائِشَةَ لَیلَتَهَا فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَک وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَک مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ یا عَائِشَةُ أَلَا أَکونُ عَبْداً شَکوراً قَالَ وَکانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم یقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|«طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقىٰ»}}؛<ref>[[سوره طه]]، آیات ۱ و ۲.</ref> و [[امام باقر]] علیه السّلام فرمود: [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نزد [[عایشه]] بود در شبى که نوبت او بود، عائشه گفـت: یا رسول اللّه چرا خود را در عبادت به رنج و تعب مى افکنى و حال آن که خدا گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ فرمود: اى عائشه آیا بنده سپاسگزار نباشم؟... و گفت: آن حضرت شب ها بر انگشتان پاهاى خود مى ایستاد و عبادت مى کرد تا خداى تعالى این آیه را فرستاد: طه، ما قرآن را بر تو نفرستادیم که به رنج افتى.<ref>کافى، ج۲، ص۹۵.</ref>
 +
* أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلَینِ مِنْ أَصْحَابِنَا سَمِعَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَاللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کلَامُهُ حَتَّى یؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ؛ و امام صادق علیه السّلام فرمود: هیچ نعمتى خدا به بنده اى نداد که آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان خدا را سپاس و ستایش کند، و سخنش ‍تمام شود، مگر این که براى او به فزونى امر شود.<ref>کافى، ج۲، ص۹۵.</ref>
 +
* عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ یحْیى بْنِ الْمُبَارَک عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ أُعْطِی الشُّکرَ أُعْطِی الزِّیادَةَ یقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ»؛<ref>[[سوره ابراهیم]]، آیه ۷.</ref> و فرمود: به هر کس شکر عطا شود افزایش نیز عطاء مى شود، که خداى تعالى مى فرماید: {{متن قرآن|«لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأ زِیدَنَّکمْ...»}} اگر شکر گزارید شما را بیشتر مى دهیم.<ref>کافى، ج۲، ص۹۵.</ref>
 +
* عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ جَهْمٍ عَنْ أَبِی الْیقْظَانِ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ ثَلَاثٌ لَا یضُرُّ مَعَهُنَّ شَیءٌ الدُّعَاءُ عِنْد َالْکرْبِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ وَ الشُّکرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ؛ و فرمود: سه چیز است که با وجود آن ها هیچ چیز زیان نمى رساند: دعا بهنگام گرفتارى و بلا، و استغفار در وقت گناه، و سپاس گزارى در موقع نعمت.<ref>کافى، ج۲ ، ص۹۵.</ref>
 +
* بِهَذَا الْإِسْنَادِ قـَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَابَ شُکرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّیادَةِ؛ باز مى فرماید: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداى تعالى باب افزایش نعمتش را به روى کسى که در شکر را بر او گشوده نمى بندد.<ref>کافى، ج۲، ص۹۴.</ref>
 +
* مصباح الشریعة؛ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام فِی کلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِک شُکرٌ لَازِمٌ لَک بَلْ أَلْفٌ وَ أَکثَرُ و َأَدْنَى الشُّکرِ رُؤْیةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ یتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ و َأَنْ لَاتَعْصِیهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَیءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ وَکنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکراً عَلَى کلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً کرِیماً عَلَى کلِّ حَالٍ و َلَوْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عِبَادَةٌ تُعُبِّدَ بِهَا عِبَادَةَ الْمُخْلَصِینَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّکرِ عَلَى کلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفظَهُ فـِیهِمْ مِنْ جَمِیعِ الْخَلْقِ بهَا فَلَمَّا لَمْ یکنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَینِ الْعِبَادَاتِ وَخَصَّ أَرْبَابَهَا فـَقـَالَ وَقَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ وَتَمَامُ الشُّکرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُکرِهِ لِأَنَّ التَّوْفِیقَ لِلشُّکرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ یجِبُ الشُّکرُ عَلَیهَا وَهِی أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقـْتَ لَهُفَ یلْزَمُک عَلَى کلِّ شُکرٍ شُکرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لَا نِهَایةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِی نِعْمَتِهِ قـَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْک غَایةِ شُکرِهِ وَأَنَّى یلْحَقُ الْعَبْدُ شُکرَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَمَتَى یلْحَقُ صَنِیعُهُ بِصَنِیعِهِ وَالْعَبْدُ ضَعِیفٌ لَا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلَّا بِاللَّهِ وَاللَّهُ غَنِی عَنْ طَاعَةِ الْعَبْدِ قـَوِی عَلَى مَزِیدِ النِّعَمِ عَلَى الْأَبَدِ فَکنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکراً علَى هَذَا الْأَصْلِ تُرَى الْعَجَب؛ و فرمود: در هر نفسى از نفس هاى تو شکرى بر تو لازم است، بلکه هزار شکر یا بیشتر. و پست ترین مرتبه شکر دیدن نعمت از جانب خداى تعالى است و غیر او را علّت حقیقى و مستقـل ندانستن، و رضا به داده او دادن، و این که نعمت او را وسیله معصیت او نکنى و بواسطه نعمت او با اوامر و نواهى او مخالفـت نورزى. پس در هر حال خدا را بنده اى سپاسگزار باش، تا در همه حال خدا را پروردگارى کریم بیابى. و اگر نزد خداى تعالى عبادتى افضل از شکر در هر حال مى بود که بندگان با اخلاص او به آن عبادت مى کنند آن لفظ را براى ایشان برمى گزید، پس چون شکر از همه برتر است آن را در میان عبادت ها تخصیص داد، و اهل آن را نیز مخصوص ‍ گردانید و فرمود: وقلیل من عبادى الشّکور و اندکى از بندگان من سپاسگزارند. و تمام شکر اعتراف به زبان درون، و خضوع براى خدا به عجز از رسیدن به فروترین مرتبه شکر اوست، زیرا توفیق براى سپاسگزارى، خود نعمت تازه اى است که شکر آن واجب است، و قدر و ارزش آن بزرگتر و برتر است از نعمتى که براى آن توفیق شکر یافته، پس بر هر شکرى شکر بالاتر از شکر اوّل بر تو لازم است و هم چنین تا بى نهایت. و اعتراف نمودن به این که مستغرق در نعمت هاى اوست و از رسیدن به غایت شکر او کوتاه دست و ناتوان است. و کجا شکر بنده به نعمت خدا مى رسد و کار او (شکر گزارى) با کارخدا (نعمت دادن) برابر مى شود و حال آن که بنده ضعیفى است که هرگز توانائى و نیروئى جز بواسطه خداى عزوجل ندارد، و خدا از طاعت بنده بى نیاز است و بر افزودن نعمت ها همیشه توانا است، پس خدا را بر این اصل بنده اى سپاسگزار باش تا امور عجیب ببینى (فزونى نعمت ها).<ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص۵۲.</ref>
 +
* عِدَّة مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ قُلْتُ وَ مَا حُسْنُ جِوَارِ النِّعَمِ قَالَ الشُّکرُ لِمَنْ أَنْعَمَ بِهَا وَ أَدَاءُ حُقُوقِهَا؛ و فرمود: با نعمتى که در جوار شما است خوش برخورد باشید. سئوال شد چگونه خوش رفتارى با نعمت ها کنیم؟ فرمودند: شکر نعمت را به جا آورید و حق آن را ادا نمائید.<ref>کافى، ج۴، ص۳۸.</ref>
 +
* عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی أَیوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى الْمُبْتَلَى مِنْ غَیرِ أَنْ تُسْمِعَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافـَانِی مِمَّا ابْتَلَاک بِهِ وَلَوْ شَاءَ فَعَلَ قَالَ مَنْ قَالَ ذَلِک لَمْ یصِبْهُ ذَلِک الْبَلَاءُ أَبَداً؛ هنگامى که مبتلائى را دیدى، بطورى که نشنود سه بار بگو سپاس خدایى را که مرا عافیت بخشید از آن چه تو را به آن مبتلا کرد، و اگر مى خواست مبتلا کند مى توانست مبتلا کند؛ هر کس این را بگوید هرگز بلایى بر او عارض نمى شود.<ref>کافى، ج۲، ص۹۷.</ref>
 +
* مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَکتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکرْ مَن أَنْعَم عَلَیک و أَنْعِم عَلَى مَن شَکرَک فَإِنَّهُ لَازَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کفِرَتْ الشُّکرُ زِیادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیر؛ [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السّلام فرمود: در [[تورات]] مکتوب است که: آن را که به تو نعمت داد سپاس گزار، و به کسى که از تو سپاس گزارى نمود نعمت ده، زیرا که هرگاه شکر کنى نعمت ها زوال نپذیرد، و چون ناسپاسى کنى پایدار نماند. سپاس گزارى موجب افزونى نعمت ها و ایمنى از دگرگونى است.<ref>کافى، ج۲، ص۹۴.</ref>
  
(تا اين جا معلوم شد كه شناخت و شادمانى از شئون قلب و شكر قلبى هستند).
+
==معنى شکر در حق خداوند==
  
امّا عملى كه از اين سُرور زاييده از شناخت ناشى مى شود، هم به قلب تعلق دارد، هم به زبان و جوارح.
+
'''سؤال:''' تشکر و قدردانى فقط از منعمى معقول است که از شکر بهره اى ببرد. مثلا ما از پادشاهان تشکر مى کنیم، به این صورت که یا آن ها را تمجید مى کنیم تا در قلوب محلّى پیدا کنند، و سخاوت و کرمشان براى مردم آشکار شود و شهرت و مقامشان زیاد گردد، یا به آن ها خدمتى مى کنیم، و به این وسیله آن ها را در رسیدن به بعضى از اهداف‌شان کمک مى کنیم، و یا به صورت خدمه در مقابلشان مى ایستیم، تا سیاهى لشکرشان زیاد، و مقامشان برتر شود. ولى در مورد خداى تعالى تمام این بهره ها محال است. زیرا اولا: خداى متعال از بهره، و هدف، نیاز، انتشار جاه، حشمت و ازدیاد سیاهى لشکر و امثال آن منزه است.  
  
عمل قلبى، قصد و نيّت خير براى جميع خلق خدا است، و عمل زبانى اظهار شكر خدا است با ستايش هايى كه مفـيد شكرند. و عمل به جوارح به كار گرفتن نعمت هاى خدا در راه طاعت، و پرهيز از بكارگيرى آن ها در معصيت پروردگار است.
+
'''جواب:''' این که خداى متعال از بندگانش شکر مى خواهد ـ مثل تمام تکالیف ـ نفعش به خود بندگان برمى گردد. توضیح مطلب این که، مثلا پادشاهى براى بنده اى که از او دور است لباس، وسیله سوارى و پول نقدى مى فرستد تا بتواند سفـر کرده، به خدمت ملک برسد حال مى توان براى این پادشاه دو حالت تصور کرد: این که قصدش از طلبیدن عبد استفاده از خدمات او باشد. یا این که از وجود عبد هیچ گونه بهره اى متوجه او نبوده، و حضورش به اندازه ذره اى به ملک او نیفزاید، ولى او مى خواهد بنده اش را با این نزدیکى بهره مند کند، و او را به سعادت برساند. در این صورت نفع متوجه عبد است نه ملک. و این که خدا از بندگانش شکر خواسته درست حالت دوم را دارد که تمام منافع به بندگان بر مى گردد.
  
مثلا شكر چشم آن است كه هر عيبى را در مسلمانى ديد بپوشاند، و شكر گوش آن كه هر عيبى را درباره مسلمانى شنيد پنهان كند، اين گونه اعمال، از جمله شكر نعمت اعضاى بدن هستند.
+
'''سؤال:''' تمام آن چه را که ما با اختیار خود در راه او انجام مى دهیم، هر کدام نعمتى دیگر است که از جانب او بر ما ارزانى مى شود. زیرا جوارح ما، قدرت ما، اراده ما، انگیزه ما و تمام امورى که سبب حرکت مى شوند، و خود حرکت ما همگى مخلوق خدا و نعمت خدایند. پس با نعمت چگونه مى توان شکر نعمت نهاد؟ اگر پادشاهى به ما یک اسب عطاء کند، و ما یکى دیگر از اسبان او را نگهداریم تا او سوار شود، و او به پاداش این خدمت اسب دیگرى به ما عطا کند، اسب دوم نمى تواند بعنوان شکر اسب اول ـ از جانب ما باشد ـ بلکه خود، چون اسب اول در خور شکرى است. و مى دانیم که شکر شکر جز با نعمت دیگرى ممکن نیست. و همین طور ادامه مى یابد تا بطور کلى شکر خدا محال شود. و از طرفى مى دانیم که شرع مقدس دستور به شکر داده، پس چگونه مى توان بین این دو جمع کرد.
  
شكر نعمت، كه خدا را بر بنده حقّ نعمت وجود و نعمت مال است.
+
'''جواب:''' این اشکال براى [[حضرت موسى]] علیه السّلام نیز پیش آمد. در کتاب [[الکافی (کتاب)|کافى]] آده: عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِی فِیمَا أَعْلَمُ أَوْ غَیرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قالَ فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام یا مُوسَى اشْکرْنِی حَقَّ شُکرِی فَقَالَ یا رَبِّ و َکیفَ أَشْکرُک حَقَّ شُکرِک وَ لَیسَ مِنْ شُکرٍ أَشْکرُک بِهِ إِلَّا و َأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَی قَالَ یا مُوسَى الْآنَ شَکرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِک مِنِّی؛ [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السّلام فرمود که خداى تعالى [[وحى]] کرد: یا موسى شکر کن مرا چنان که سزاوارم. عرض کرد: پروردگارا چگونه چنان که سزاوارى شکرت کنم؟ در حالى که هر شکر من نعمتى است که تو ارزانى داشتى. فرمود: اى موسى اکنون که دانستى همه از من است مرا شکر کردى.<ref>کافى، ج۲، ص۹۸.</ref>
  
عبادات بدنى شكر نعمت بدن، و عبادات مالى شكر نعمت مال است.
+
و از [[امام سجاد]] علیه السّلام نقل است که هنگام قرائت آیه شریفه: {{متن قرآن|«وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها»}}؛ (اگر بخواهید نعمت هاى خدا را شماره کنید نخواهید توانست)<ref>[[سوره نحل]]، آیه ۳۴.</ref> فرمود: سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ معْرِفَةِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا کمَا لَمْ یجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ إِدْرَاکهِ أَکثَرَ مِنَ الْعِلْمِ أَنَّهُ لَا یدْرِکهُ؛ منزه است خدائى که به هیچ کس، از شناخت نعمتش بیش از آن که بداند در شناخت مقصر است بهره نداد، همان طور که به هیچ کسى از شناخت خود بیش از علم به این که او را درک نکرده نصیب نکرد.<ref>کافى، ج۸، ص۳۹۴.</ref>
  
و چقدر زشت است كه مسلمان توانگر مسلمان بينوا را ببيند كه در تنگى معيشت و در حال نيازمندى است، آن گاه نتواند خود را وادار كند كه شكر خداى تعالى بر بى نيازى ازديگران و نياز ديگران به او را به جا آورد، به اينكه يك دهم يا يك چهلم مال خود را بدهد.
+
==طریق تحصیل شکر==
  
روايت است كه: (عيسى عليه السّلام به مردى نابينا و ابرص (پيس) و مفلوج بگذشت، كه گوشت تنش از جذام فرو ريخته بود، و مى گفت: شكر خدائى را كه مرا از بلاهائى كه بسيارى از مردم بدان گرفـتارند عافيت داد عيسى عليه السّلام گفت: اى مرد كدام بلاست كه تو را از آن عافيت داد؟ گفـت: اى روح اللّه من از كسى كه در دل وى آن معرفـت نيافريد كه در دل من آفريد بهترم، گفت: راست گفتى دستت را بده، دست وى بماليد و درست اندام و نيكو چهره گرديد، و خداوند بيماري هاى وى ببرد، و مدّتى مصاحب عيسى بود و با وى عبادت مى كرد).
+
راه تحصیل شکر از ترکیب علم و عمل با هم، حاصل مى شود. یعنى باید [[الله|خدا]] را بشناسى و در مصنوعات او [[تفکر|تفکر]] کنى، و در امور دنیا به زیر دستان توجه کنى تا (از موقعیت خود راضى شده) شکر خداى به جا آورى و در امور [[دین|دین]] به بالاتر توجه کنى و براى رسیدن به مقام و مرتبه او تلاش نمائى. در مصیبت ها خدا را شکر کنى که به مصیبتى بزرگتر گرفتار نشدى، و مصیبت در دینت وارد نشد، و عقوبت اعمالت را در دنیا داده، براى آخرتت ذخیره نکردند، و [[ثواب|ثوابى]] که به خاطر این مصیبت به تو مى دهند بهتر است، و به این وسیله محبت دنیا در دلت کم مى شود و چه بسا دنیایى را که رأس هر خطیئه و [[گناه]] است مبغوض تو گردانیده اند. پس در حقیقت این مصائب نعمت هایى هستند که باید شکرشان را به جا آورد. زیرا هیچ مصیبتى وارد نمى شود مگر آن که [[کفاره|کفّاره]] گناهى باشد، یا سبب ریاضتى براى [[نفس]]، یا موجب بالا رفتن درجه اى. ولى در همین حال باید از خداى متعال تقاضاى عافیت کرد، که عافیت از بلا بهتر است.
  
ارباب معرفت مى گويند: هر كس نعمت چشم را كفران كند، نعمت خورشيد را نيز كفران كرده، چه اين كه عمل ديدن به وسيله خورشيد كامل مى شود. چشم (در بدن) و خورشيد (در خارج) خلق شده اند تا انسان به وسيله آن دو، آن چه را براى دين و دنيايش مفيد است ببيند. و بوسيله آن دو از هر چه به حال دين و دنيايش مضرّ است بپرهيزد بالاتر از اين، منظور از خلقت زمين و آسمان، و خلقت دنيا و تمام اسباب موجود در آن، اين است كه انسان از آن ها در راه رسيدن به خدا كمك بگيرد.
+
[[پیامبر اسلام|نبى اکرم]] صلى اللّه علیه و آله و سلّم و [[ائمه اطهار|ائمه هدى]] علیهم السّلام از بلاى دنیا و بلاى [[آخرت]] به خدا پناه مى بردند، و از شماتت دشمنان، و سوء قضاء و حلول بلاء به خدا پناه مى بردند.
  
و رسيدن به خدا جز با محبت و انس با او در دنيا، و دل كندن از زرق و برق آن صورت نبندد، و انس جز با ذكر دائم حاصل نشود، و محبت جز با شناختى كه از دوام فكر به دست مى آيد در قلب ننشيند، و دوام ذكر و فكر جز با بقاء بدن ميسّر نگردد، و بدن باقى نمى ماند مگر با بقاء زمين و آب و هوا، و اين همه نشود مگر با خلقت زمين و آسمان و ساير اعضاء.
+
- مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِک بْنِ عَطِیةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی الطُّفَیلِ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یقُولُ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا قَصْرُ الْأَمَلِ و َشُکرُ کلِّ نِعْمَةٍ و َالْوَرَعُ عَنْ کلِّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَل؛ [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام مى فرماید: [[زهد]] از دنیا عبارت است از کوتاه کردن [[آرزو]] و شکر هر نعمت و پرهیز از همه آن چه خدا [[حرام]] کرده است.<ref>کافى، ج۵، ص۷۱.</ref>
  
پس همه اين ها براى بدن است، و بدن مركب نفس است، و آن نفسى به خدا بر مى گردد كه با معرفت و طول عبادت به اطمينان رسيده باشد. پس هر كس چيزى را در غير طاعت مصرف كند نعمت خدا را در تمامى آن چه براى انجام گناهش لازم است كفران كرده است. و لذا شاكر حقيقى كم است آن چنان كه خداى تعالى فرمود:{{متن قرآن|«و َقَلِيلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ»}}. [[سوره سبأ]]، آيه 13 و تعداد كمى از بندگان من شكر گزارند..
+
بنابراین راه تحصیل شکر گزارى به چند امر است:
  
'''<I> عمل</I>'''
+
اول ـ معرفت و تفکر در صنایع الهى و انواع نعمت هاى ظاهرى و باطنى و عمومى و خصوصى او.
  
امّا ركن سوم، عمل كردن به موجب شادى حاصل از معرفت منعم است، و آن عبارت است از قيام به آن چه مقصود و محبوب منعم است، و به دل و زبان و جوارح تعلّق دارد. امّا متعلق به دل، قصد خير و در دل داشتن آن است براى همه خلق. و امّا متعلق به زبان، اظهار شكر خدا به حمد و ثناى اوست. و امّا متعلق به جوارح، بكار بردن نعمت هاى خداست درطاعت او، و خوددارى و پرهيز از استعمال آن ها در معصيت او، حتّى از جمله شكر چشم ها اين است كه هر عيبى كه از مسلمانى بيند بپوشاند و نديده انگارد، و از جمله شكر گوش ها آن ست كه هر عيبى كه از مسلمانى شنود پنهان دارد و نشنيده پندارد، اين ها و امثال اين ها از جمله شكر نعمت اعضاء است.
+
دوم ـ نظر کردن به پائین تر از خود در امر دنیا و به بالاتر از خود در امر دین.
  
بلكه گفته اند: هر كه نعمت چشم را كفران كند و در آنچه براى آن آفريده شده بكار نبرد كفران نعمت خورشيد را نيز كرده، زيرا ديدن با آن ميسّر مى گردد، و هر آينه ديدگان براى ديدن آن چه در دين و دنياى آدمى سودمند است و نگاه داشت وى از آن چه به او زيان مى رساند خلق شده است. بلكه مراد از آفرينش آسمان و زمين و خلقت دنيا و اسباب آن اين است كه مردمان بوسيله آن ها براى وصول به خدا مدد جويند، و رسيدن به او جز به محبّت او و انس به او در دنيا و دورى از دنيا و فريفتگى و لذّات و دلبستگي هاى آن امكان پذير نيست، وهيچ انسى جز به دوام ذكر و هيچ محبّتى جز به معرفتى كه به دوام فكر حاصل مى شود ميسّر نيست، و ذكر و فكر جز به بقاء بدن ممكن نيست، و بدن جز به خاك و آب و هوا و آتش پايدار نيست، و اين تمام نمى شود جز به آفرينش زمين و آسمان و ديگر چيزها و اين همه براى بدن است، و بدن مركب نفس است، و نفسى كه به خدا باز مى گردد نفس مطمئنّه است به سبب طول عبادت و معرفت. پس هر كه چيزى را در غيرطاعت خدا بكار برد نعمت خدا را در همه اسبابى كه براى اقدام به آن معصيت از آن ها ناگزير است كفران نموده است.
+
سوم ـ حضور در گورستان و یاد آورى این که مردگان بیش از همه چیز دوست دارند و از خدا مى خواهند که به دنیا برگردانده شوند و متحمّل ریاضت و مشقّت عبادت ها گردند تا در آخرت از عذاب رهائى یابند یا بر ثواب آنان افزوده شود و درجاتشان بالاتر رود. پس باید خود را مثل ایشان بینگارد که دعاى او به اجابت رسیده و به دنیا باز گشته است، پس بقیه عمر خود را صرف امورى کند که مردگان براى آن خواستار بازگشت به دنیا هستند.
  
و چون حقيقت شكر را شناختى، حقيقت كفران را نيز با مقايسه خواهى شناخت، كه آن عبارت است از جهل به اين كه نعمت ها از خدا است، يا ناشادى به منعم و نعمت از اين جهت كه او را به قرب خدا مى رساند، يا بكار نبردن نعمت در آن چه منعم دوست و خوش دارد، يا بكار بردن آن در آن چه مكروه و ناخوش دارد.
+
چهارم ـ بعضى از آن چه را که در ایام عمر بر او روى داده از مصیبت هاى بزرگ و بیماری هاى صعب که به سبب آن ها گمان هلاک خود مى برد به یاد آورد، و چنین فرض کند که هلاک شده، و زندگانى و نعمت هاى کنونى خود را غنیمت شمارد، و خدا را بر آن شکر کند، و از آن چه بر او وارد مى شود و مخالف طبع اوست رنجور و اندوهگین نگردد.
  
 +
پنجم ـ در هر مصیبت و بلائى از مصائب و بلاهاى دنیا شکر کند که مصیبتى بزرگتر از آن به او نرسیده، و مصیبتى در دین بر او وارد نشده است. و از این رو [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] علیه السّلام در دعاى خود گفت: لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا؛ خدایا مصیبت ما را در دینمان قرار مده.
  
== شكر در قرآن ==
+
و مردى به یکى از اهل معرفت گفت: دزدى به خانه من آمد و کالاى مرا برگرفت. گفت: خدا را شکر کن که اگر بجاى آن دزد [[شیطان]] به خانه دل تو مى آمد و [[ایمان]] و [[توحید]] تو را تباه مى ساخت، چه مى کردى؟
  
يكى از فضائل شكر آن است كه خداى تعالى آن را در كنار ذكر خود قرار داده، مى فرمايد: {{متن قرآن|«اذْكُرُونى اذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوالى وَلاتَكْفُرُونِ»}}؛ مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر مرا بجاى آريد و كفران نورزيد. ([[سوره بقره]]، آيه 152)
+
==اسباب مانع شکرگزارى==
  
در حالى كه خود فرموده: {{متن قرآن|«وَلَذِكْرُ اللَّهِ اكْبَرُ»}}؛ و همانا ياد خدا بزرگتر است. ([[سوره عنكبوت]]، آيه 45)
+
سببى که مانع اکثر مردم از شکر گزارى است، یا کوتاهى معرفت ایشان است به این که همه نعمت ها از [[خدا|خداى]] سبحان است، یا کمى معرفت و احاطه آنان به اصناف و افراد نعمت ها است، یا جهل آن ها است به حقیقت شکر و استعمال نعمت در تمام کردن حکمتى که مراد از آن نعمت است، و گمانشان به این که حقیقت شکر تنها گفتن الحمد للّه یا الشّکر للّه است، یا [[غفلت]] ناشى از غلبه شهوت و استیلاى [[شیطان|شیطان]] است که به فکر شکر گزارى نمى افتند، چنان که در دیگر فضائل و طاعات چنین است، یا بعضى چیزها را به سبب عام و شامل بودن براى همه مردم و در جمیع حالات نعمت نمى شمارند. و از این جهت جمله نعمت ها را سپاس نمى دارند، زیرا همه خلق از آن ها برخوردارند و همواره در دسترس ایشان است.
  
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ انْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ»}}؛ خداوند شما را عذاب نمى كند، اگر شكر گزاريد و ايمان آوريد. ([[سوره نساء]]، آيه 147)
+
بنابراین یک فرد آن را مخصوص به خود نمى داند و نعمت نمى شمارند، بخصوص که به آن ها الفت گرفته و عادت کرده اند و خلاف آن را تصور نمى کنند، و مى پندارند که هرانسانى لازم است بر این احوال باشد، و از این رو مى بینى که خدا را بر نعمت هوا و آب و سلامت چشم و گوش و امثال این ها شکر نمى کنند. و حال آن که اگر این ها را باز گیرند بیچاره و نابود مى شوند، چنان که اگر هوا از ایشان قطع شود یا در حمّامى که هواى آن داغ باشد و یا در چاهى که هواى قابل تنفس نداشته باشد گرفتار آیند، مى میرند. پس اگر کسى به چیزى از این ها مبتلا شود و سپس نجات یابد، چه بسا قدر آن نعمت را بداند و خدا را شکر کند. و هم چنین شخص بینا اگر کور شود سپس بینائى خود را باز یابد آن را نعمت مى شمارد و در مقام شکر برمى آید، ولى اگر به کورى گرفتار نگردد و پیوسته بینا باشد از شکر گزارى غافل مى ماند. و این از غایت نادانى است، زیرا شکر آنان موقوف است بر سلب نعمت و سپس بازگشت آن در زمانى دیگر، و حال آنکه نعمتى که همواره هست به شکر گزارى سزاوارتر است. و چون رحمت خدا گسترده است که همه خلق را در جمیع احوال فـرا مى گیرد نادانان آن را نعمت نمى شمارند. و مثل آنان مانند بنده بدى است که اگر او را نزنند گردنکشى کند و سپاسگزارى را ترک نماید، و اگر در غالب اوقات زده شود و ساعتى او را نزنند شکر آقاى خود را بجا آورد.
  
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«و َسَنَجْزِى الشَّاكِرِينَ»}}؛ و بزودى شكرگزاران را پاداش مى دهيم. ([[سوره آل عمران]]، آيه 145)
+
و هر که تأمّل کند مى داند که نعمت خدا بر او در شربت آبى هنگام تشنگى از پادشاهى همه زمین بهتر و برتر است، چنان که منقول است که: (یکى از علما بر یکى از پادشاهان وارد شد در حالى که در دست وى کوزه آبى بود و مى خواست بیاشامد، پس به آن عالم گفت: مرا پندى ده. گفت: اگر این آشامیدنى را از تو باز گیرند و به تو ندهند مگر به بذل همه اموال و پادشاهى، که اگر ندهى هم چنان تشنه بمانى، آیا مى دهى؟
  
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لازِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ انَّ عَذابى لَشَدِيدٌ»}}؛ اگر شكر گزاريد شما را بيشتر مى دهيم و اگر كفران كنيد همانا عذاب من شديد است». ([[سوره ابراهيم]]، آیه 7)
+
گفت: آرى. گفت: پس چگونه به این پادشاهى شاد مى شوى که از یک جرعه آب کمتر است. به علاوه، هر بنده اى اگر در حال خویش به دقّت بنگرد، در مى یابد که او را از جانب خدا نعمت یا نعمت هاى بسیار است که مخصوص اوست و هیچ کس با او در آن ها شریک نیست، یا اندکى از مردم با او انبازند، یا در [[عقل]]، یا در خلق و خو، یا در [[ورع]] و [[تقوا|تقوى]]، یا [[دین|دین]]، یا در صورت و شخص وى، یا اهل و فرزندان، یا مسکن و شهر او، یا دوستان و نزدیکان، یا [[عزت]] و جاه، یا طول عمر و تندرستى، یا غیر این ها از آن چه محبوب اوست.
  
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ»}}؛ و اندكى از بندگان من شكر گزارند». ([[سوره سبا]]، آيه 13)
+
بلکه مى گوئیم: اگر کسى به هیچ یک از این ها مخصوص نباشد، شکى نیست که در نفس خود معتقد است که در بعضى از این ها بر دیگر مردم اختصاص و برترى دارد، چنان که بیشتر مردم بر این باورند که خردمندترین مردم یا خوش خوترین ایشانند، با این که در واقع چنین نیست. و از این رو از کمى عقل شکایتى ندارند و حال آن که از کمى مال شکایت مى کنند، و از خدا نمى خواهند که به آن ها عقل عطا فرماید در صورتى که افزونى مال را خواستارند، و از غیر خود عیوب و رفتارى مى بینند که آن ها را ناپسند و مذموم مى شمارند، و لیکن این ها را درباره خود گمان نمى کنند.
 
+
==پانویس==
و در شرف و فضيلت آن همين بس كه يكى از صفات خداوندى است، چنان كه خداى سبحان مى فرمايد: {{متن قرآن|«واللَّهُ شَكُورٌ حَليمٌ»}}؛ و خدا سپاس دار و بردبار است. ([[سوره التغابن]]، آیه 17)
+
<references />
 
+
==منابع==
و آن نخستين و واپسين سخن اهل [[بهشت]] است، چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: {{متن قرآن|«و َقالُوا الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى صَدَقَنا وَعدَهُ»}}؛ و گويند: سپاس و ستايش خداى را كه وعده خود با ما راست گردانيد. ([[سوره زمر]]، آیه 74)
+
* [http://www.downloadbook.org/maasumin/p/shokr.htm گروهی از محققان و پژوهشگران، شکر، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین]، بازیابی :۱ بهمن ۱۳۹۱.
 
 
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«و َآخِرُ دَعواهُم انِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ»}}؛ و آخرين خواندنشان اين است كه: سپاس و ستايش سزاوار پروردگار جهانيان است. ([[سوره يونس]]، آیه 10)
 
 
 
 
 
== روايات شكر (نعمت) ==
 
 
 
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم الطَّاعِمُ الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَى الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَى الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ؛ خورنده شكرگزار اجرش مانند اجر روزه دارى است كه به ثواب خدا چشم دارد، و تندرست سپاسگزار اجرش مثل اجر بيمار صبور است، و غنّى شكر گزار اجرش مانند اجر محروم قانع است. (كافى، ج2، ص94)
 
 
 
از [[امام صادق]] عليه السلام درباره آيه شريفه: عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ قَالَ الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِمَا فَضَّلَكَ وَ أَعْطَاكَ وَ أَحْسَنَ إِلَيْكَ ثُمَّ قَالَ فَحَدَّثَ بِدِينِهِ و َمَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِ {{متن قرآن|«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»}}؛ سؤال شد كه مراد از نعمت چيست؟ و اما نعمت پروردگارت را بازگو كن. ([[سوره الضحى]]، آيه 11) حضرت فرمود: يعنى برتري هاى كه داده، چيزهايى كه به تو بخشيده، و نيكى هايى كه در حقّت كرده است. دين خدا، عطايا و بخشش ها و نعمت هاى خدا را بازگو كن آن گاه فرمود: الحمد للّه على هذه النّعمة. (كافى، ج2، ص94)
 
 
 
در روايت است كه: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ و َقَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيَّ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ قـَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِيَ بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَلَيْسَ قـُلْتَ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ فـَقـَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام أَلَمْ تَسْمَعْنِي قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ حضرت چهارپايى را بر در [[مسجد]] بسته بود، وقتى بيرون آمد آن را نديد. فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند چنان كه سزاوار است شكر او را به جا مى آورم. ديرى نپاييد كه حيوان را برايش آوردند. حضرت فرمود: (الحمدللّه) عرض شد: فدايت شوم آيا نفرمودى خدا را چنان كه سزاوار است شكر مى كنم، فرمود: مگر نشنيدى؟ گفتم: الحمدللّه. (كافى، ج2، ص98)
 
 
 
و فرمود: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ شكر نعمت عبارت است از اجتناب محرمات، و شكر كامل اين است كه بگويى: (الحمدللّه رب العالمين). (كافى، ج2، ص95)
 
 
 
و فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عليه السلام يَقُولُ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهَا؛ شكر هر نعمتى ـ هر چه بزرگ باشد ـ ستايش خداى عزوجل است بر آن نعمت. (كافى، ج2، ص95)
 
 
 
و فرمود: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ لِي مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ كَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُكْرَهَا؛ هر نعمتى را خدا به بنده اش عطاء كند، چه بزرگ باشد و چه كوچك اگر بنده بگويد: (الحمدللّه رب العالمين) شكرش را اداء كرده است. (كافى، ج2، ص96)
 
 
 
و فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ فَيُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ ثُمَّ قـَالَ إِنَّهُ لَيَأْخُذُ الْإِنَاءَ فَيَضَعُهُ عَلَى فِيهِ فَيُسَمِّي ثُمَّ يَشْرَبُ فَيُنَحِّيهِ وَهُوَ يَشْتَهِيهِ فَيَحْمَدُاللَّهَ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ ثُمَّ يُنَحِّيهِ فَيَحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ ثُمَّ يُنَحِّيهِ فَيَحْمَدُ اللَّهَ فَيُوجِبُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا لَهُ الْجَنَّةَ؛ گاهى انسان يك جرعه آب مى نوشد و به واسطه آن خدا [[بهشت]] را برايش واجب مى كند. سپس فرمود: ظرف آب را به دست مى گيرد، آن را به لب مى گذارد و بسم اللّه مى گويد، و مى نوشد ولى قبل از آن كه سيراب شود، آن را از لب بر مى دارد و خدا را سپاس مى گويد.دوباره به لب مى گذارد و مى نوشد، و چون سيراب شد آن را از لب برمى دارد و خدا را سپاس مى گويد. به همين سبب خداى عزوجل بهشت را براى او واجب مى كند. (كافى، ج2، ص97)
 
 
 
[[امام كاظم]] عليه السّلام مى فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقُولُ مَنْ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى النِّعْمَةِ فَقَدْ شَكَرَهُ وَ كَانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْكَ النِّعْمَةِ؛ هر كس خدا را به خاطر نعمتى حمد كند شكر نعمتش را به جا آورده، و حمد از آن نعمت برتر است. (كافى، ج2، ص96)
 
 
 
[[عمر بن يزيد]] مى گويد: ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ يَرْزُقَنِي مَالًا فَرَزَقَنِي وَ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً فَرَزَقَنِي وَلَداً وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَرْزُقَنِي دَاراً فَرَزَقَنِي وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَالَ أَمَا وَاللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلاِ؛ به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: من از خدا خواستم مالى به من دهد، عطا كرد، از او خواستم فرزندى به من دهد، داد، از او خواستم خانه اى به من عطا كند، عطا كرد.مى ترسم اين عطاى پى در پى از باب استدراج باشد. حضرت فرمود: به خدا قـسم اگر همراه با حمد و ستايش باشد، استدراج (غوطه ور تدريجى توأم با غفلت در دنياگراى) نيست. (كافى،  ج2، ص97)
 
 
 
و مى فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ؛ هنگامى كه حادثه اى مسرّت بخش براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيش مى آمد، مى فرمود: سپاس خدا را به خاطر اين نعمت. و چون امرى غم انگيز حادث مى شد، مى فرمود: الحمد للّه على كلّ حال. سپاس خدا راست در هر حال. (كافى، ج2، ص97)
 
 
 
و مى فرمايد: الشَّيْخُ أَبُو الْفُتُوحِ فِي تَفْسِيرِهِ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ قـَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم يَقـُول... إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَعُرِضَتِ الْخَلَائِقُ فِي الْمَوْقِفِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّة... ينادِي الْمُنَادِي لِيَقُمِ الَّذِينَ كَانُوا يَشْكُرُونَ اللَّهَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ فَتَقُومُ شِرْ ذِمَةٌ قَلِيلَة...؛ [[روز قيامت]] از جانب خداى متعال منادى ندا مى كند: حمد كنان در خفاء و آشكارا برخيزند، پس گروهى اندكى برخيزند آن گاه پرچمى براى آنان نصب مى كنند و ايشان به [[بهشت]] درمى آيند. پرسيدند: حمد كنان كيستند؟ فرمود: كسانى كه خدا را در هر حال (خوشى و گرفتارى) سپاس مى گزارند. (مستدرك، ج6، ص339)
 
 
 
و [[امام سجاد]] عليه السّلام فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَقُولُ... إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُور؛ ...خداى سبحان هر بنده سپاسگزارى را دوست دارد... (كافى، ج2، ص99)
 
 
 
و [[امام باقر]] عليه السّلام فرمود: حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفـَرٍ عليه السلام قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم عِنْدَ عَائِشَةَ لَيْلَتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَكَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ يَا عَائِشَةُ أَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً قَالَ وَكانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم يَقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|«طه وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»}}؛ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد [[عایشه]] بود در شبى كه نوبت او بود، عائشه گفـت: يا رسول اللّه چرا خود را در عبادت به رنج و تعب مى افكنى و حال آن كه خدا گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟ فرمود: اى عائشه آيا بنده سپاسگزار نباشم؟... و گفت: آن حضرت شب ها بر انگشتان پاهاى خود مى ايستاد و عبادت مى كرد تا خداى تعالى اين آيه را فرستاد: طه ما قرآن را بر تو نفرستاديم كه به رنج افتى. ([[سوره طه]]، آيات 1 و 2) (كافى، ج2، ص95)
 
 
 
و امام صادق عليه السّلام فرمود: أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا سَمِعَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَاللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ كَلَامُهُ حَتَّى يُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِيدِ؛ هيچ نعمتى خدا به بنده اى نداد كه آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان خدا را سپاس و ستايش كند، و سخنش ‍تمام شود، مگر اين كه براى او به فزونى امر شود. (كافى، ج2، ص95)
 
 
 
و فرمود: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَئِنْشَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ؛ به هر كس شكر عطا شود افزايش نيز عطاء مى شود، كه خداى تعالى مى فرمايد:{{متن قرآن|«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأ زِيدَنَّكُمْ...»}} اگر شكر گزاريد شما را بيشتر مى دهيم. ([[سوره ابراهيم]]، آيه 7) (كافى، ج2، ص95)
 
 
 
و فرمود: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ جَهْمٍ عَنْ أَبِي الْيَقْظَانِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عليه السلام يَقُولُ ثَلَاثٌ لَا يَضُرُّ مَعَهُنَّ شَيْءٌ الدُّعَاءُ عِنْد َالْكَرْبِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ؛ سه چيز است كه با وجود آن ها هيچ چيز زيان نمى رساند: دعا بهنگام گرفتارى و بلا، و استغفار در وقت گناه، و سپاس گزارى در موقع نعمت. (كافى، ج2 ، ص95)
 
 
 
باز مى فرمايد: بِهَذَا الْإِسْنَادِ قـَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَابَ شُكْرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ؛ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداى تعالى باب افزايش نعمتش را به روى كسى كه در شكر را بر او گشوده نمى بندد. (كافى، ج2، ص94)
 
 
 
و فرمود: مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام فِي كُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لَازِمٌ لَكَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَكْثَرُ و َأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤْيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ و َأَنْ لَاتَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ وَكُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاكِراً عَلَى كُلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً كَرِيماً عَلَى كُلِّ حَالٍ و َلَوْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عِبَادَةٌ تُعُبِّدَ بِهَا عِبَادَةَ الْمُخْلَصِينَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّكْرِ عَلَى كُلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفظَهُ فـِيهِمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلْقِ بهَا فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَيْنِ الْعِبَادَاتِ وَخَصَّ أَرْبَابَهَا فـَقـَالَ وَقَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ وَتَمَامُ الشُّكْرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُكْرِهِ لِأَنَّ التَّوْفِيقَ لِلشُّكْرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ يَجِبُ الشُّكْرُ عَلَيْهَا وَهِيَ أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقـْتَ لَهُفَ يَلْزَمُكَ عَلَى كُلِّ شُكْرٍ شُكْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لَا نِهَايَةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِي نِعْمَتِهِ قـَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْكِ غَايَةِ شُكْرِهِ وَأَنَّى يَلْحَقُ الْعَبْدُ شُكْرَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَمَتَى يَلْحَقُ صَنِيعُهُ بِصَنِيعِهِ وَالْعَبْدُ ضَعِيفٌ لَا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلَّا بِاللَّهِ وَاللَّهُ غَنِيٌّ عَنْ طَاعَةِ الْعَبْدِ قـَوِيٌّ عَلَى مَزِيدِ النِّعَمِ عَلَى الْأَبَدِ فَكُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاكِراً علَى هَذَا الْأَصْلِ تُرَى الْعَجَب؛ در هر نفسى از نفس هاى تو شكرى بر تو لازم است، بلكه هزار شكر يا بيشتر. و پست ترين مرتبه شكر ديدن نعمت از جانب خداى تعالى است و غير او را علّت حقيقى و مستقـل ندانستن، و رضا به داده او دادن، و اين كه نعمت او را وسيله معصيت او نكنى و بواسطه نعمت او با اوامر و نواهى او مخالفـت نورزى. پس در هر حال خدا را بنده اى سپاسگزار باش، تا در همه حال خدا را پروردگارى كريم بيابى. و اگر نزد خداى تعالى عبادتى افضل از شكر در هر حال مى بود كه بندگان با اخلاص او به آن عبادت مى كنند آن لفظ را براى ايشان برمى گزيد، پس چون شكر از همه برتر است آن را در ميان عبادت ها تخصيص داد، و اهل آن را نيز مخصوص ‍ گردانيد و فرمود: وقليل من عبادى الشّكور و اندكى از بندگان من سپاسگزارند. و تمام شكر اعتراف به زبان درون، و خضوع براى خدا به عجز از رسيدن به فروترين مرتبه شكر اوست، زيرا توفيق براى سپاسگزارى، خود نعمت تازه اى است كه شكر آن واجب است، و قدر و ارزش آن بزرگتر و برتر است از نعمتى كه براى آن توفيق شكر يافته، پس بر هر شكرى شكر بالاتر از شكر اوّل بر تو لازم است و هم چنين تا بى نهايت. و اعتراف نمودن به اين كه مستغرق در نعمت هاى اوست و از رسيدن به غايت شكر او كوتاه دست و ناتوان است. و كجا شكر بنده به نعمت خدا مى رسد و كار او (شكر گزارى) با كارخدا (نعمت دادن) برابر مى شود و حال آن كه بنده ضعيفى است كه هرگز توانائى و نيروئى جز بواسطه خداى عزوجل ندارد، و خدا از طاعت بنده بى نياز است و بر افزودن نعمت ها هميشه توانا است، پس خدا را بر اين اصل بنده اى سپاسگزار باش تا امور عجيب ببينى (فزونى نعمت ها). (بحارالانوار، ج68، ص52)
 
 
 
 
 
== كفران نعمت ==
 
 
 
و همان گونه كه شكر و سپاس نجات دهنده و رساننده انسان به سعادت ابدى و افزونى نعمت در دنيا است، ضدّ آن - يعنى كفران و ناسپاسى - از مهلكات و كشاننده آدمى به شقاوت هميشگى و عقوبت دنيا و سلب نعمت ها است، خداى سبحان مى فرمايد: {{متن قرآن|«فَكَفَرَت بِانعُمِ اللَّهِ فَاذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ و َالخَوفِ»}}؛ نعمت هاى خدا را كفران كردند پس خدا به آنان جامه گرسنگى و بيم پوشانيد يعنى طعم گرسنگى چشانيد و جامه ترس ‍ پوشانيد. ([[سوره نحل]]، آیه 111)
 
 
 
و مى فرمايد: {{متن قرآن|«انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِانفُسِهِم»}}؛ خدا آن چه از نعمت نزد گروهى است نمى گرداند تا هنگامى كه آنان آن چه را كه در نفس هايشان است دگرگون نمايند. ([[سوره رعد]]، آیه 12)
 
 
 
امام صادق عليه السّلام فرمود: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ اشْكُرْ مَن أَنْعَم عَلَيْك و أَنْعِم عَلَى مَن شَكَرَكَ فَإِنَّهُ لَازَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُكِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا كُفِرَتْ الشُّكْرُ زِيَادَةٌ فِي النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِيَر؛ در [[تورات]] مكتوب است كه: آن را كه به تو نعمت داد سپاس گزار، و به كسى كه از تو سپاس گزارى نمود نعمت ده، زيرا كه هرگاه شكر كنى نعمت ها زوال نپذيرد، و چون ناسپاسى كنى پايدار نماند. سپاس گزارى موجب افزونى نعمت ها و ايمنى از دگرگونى است. (كافى، ج2، ص94)
 
 
 
و فرمود: و َعَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عليه السلام يَقُولُ أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ قُلْتُ وَ مَا حُسْنُ جِوَارِ النِّعَمِ قَالَ الشُّكْرُ لِمَنْ أَنْعَمَ بِهَا وَأَدَاءُ حُقُوقِهَا؛ با نعمتى كه در جوار شما است خوش برخورد باشيد سئوال شد چگونه خوش رفتارى با نعمت ها كنيم؟ فرمودند: شكر نعمت را به جا آوريد و حق آن را ادا نمائيد. (كافى، ج4، ص38)
 
 
 
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ تَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى الْمُبْتَلَى مِنْ غَيْرِ أَنْ تُسْمِعَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافـَانِي مِمَّا ابْتَلَاكَ بِهِ وَلَوْ شَاءَ فَعَلَ قَالَ مَنْ قَالَ ذَلِكَ لَمْ يُصِبْهُ ذَلِكَ الْبَلَاءُ أَبَداً؛ هنگامى كه مبتلائى را ديدى، بطورى كه نشنود سه بار بگو سپاس خدايى را كه مرا عافيت بخشيد از آن چه تو را به آن مبتلا كرد، و اگر مى خواست مبتلا كند مى توانست مبتلا كند؛ هر كس اين را بگويد هرگز بلايى بر او عارض نمى شود. (كافى، ج2، ص97)
 
 
 
 
 
== معنى شكر در حق خداى تعالى ==
 
 
 
ممكن است كسى بگويد: الف ـ تشكر و قدردانى فقط از منعمى معقول است كه از شكر بهره اى ببرد. مثلا ما از پادشاهان تشكر مى كنيم، به اين صورت كه يا آن ها را تمجيد مى كنيم تا در قلوب محلّى پيدا كنند، و سخاوت و كرمشان براى مردم آشكار شود و شهرت و مقامشان زياد گردد، يا به آن ها خدمتى مى كنيم، و به اين وسيله آن ها را در رسيدن به بعضى از اهداف‌شان كمك مى كنيم، و يا به صورت خدمه در مقابلشان مى ايستيم، تا سياهى لشكرشان زياد، و مقامشان برتر شود. ولى در مورد خداى تعالى تمام اين بهره ها محال است. زيرا اولا: خداى متعال از بهره، و هدف، نياز، انتشار جاه، حشمت و ازدياد سياهى لشكر و امثال آن منزه است. اما جواب دليل اول: اين كه خداى متعال از بندگانش شكر مى خواهد ـ مثل تمام تكاليف ـ نفعش به خود بندگان برمى گردد.
 
 
 
توضيح مطلب: اين كه، مثلا پادشاهى براى بنده اى كه از او دور است لباس، وسيله سوارى و پول نقدى مى فرستد تا بتواند سفـر كرده، به خدمت ملك برسد حال مى توان براى اين پادشاه دو حالت تصور كرد.
 
 
 
# اين كه قصدش از طلبيدن عبد استفاده از خدمات او باشد.
 
# اين كه از وجود عبد هيچ گونه بهره اى متوجه او نبوده، و حضورش به اندازه ذره اى به ملك او نيفزايد ولى او مى خواهد بنده اش را با اين نزديكى بهره مند كند، و او را به سعادت برساند. در اين صورت نفع متوجه عبد است نه ملك. و اين كه خدا از بندگانش شكر خواسته درست حالت دوم را دارد كه تمام منافع به بندگان بر مى گردد.
 
 
 
ب ـ تمام آن چه را كه ما با اختيار خود در راه او انجام مى دهيم، هر كدام نعمتى ديگر است كه از جانب او بر ما ارزانى مى شود. زيرا جوارح ما، قدرت ما، اراده ما، انگيزه ما و تمام امورى كه سبب حركت مى شوند، و خود حركت ما همگى مخلوق خدا و نعمت خدايند. پس با نعمت چگونه مى توان شكر نعمت نهاد. اگر پادشاهى به ما يك اسب عطاء كند، و ما يكى ديگر از اسبان او را نگهداريم تا او سوار شود، و او به پاداش اين خدمت اسب ديگرى به ما عطا كند، اسب دوم نمى تواند بعنوان شكر اسب اول ـ از جانب ما باشد ـ بلكه خود، چون اسب اول در خور شكرى است. و مى دانيم كه شكر شكر جز با نعمت ديگرى ممكن نيست. و همين طور ادامه مى يابد تا بطور كلى شكر خدا محال شود. و از طرفى مى دانيم كه شرع مقدس دستور به شكر داده، پس چگونه مى توان بين اين دو جمع كرد.
 
 
 
جواب دليل دوم بود. جواب: اين اشكال براى [[حضرت موسى]] عليه السّلام نيز پيش آمد.
 
 
 
در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه خداى تعالى [[وحى]] كرد: عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِيِّ فِيمَا أَعْلَمُ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قالَ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى مُوسَى عليه السلام يَا مُوسَى اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي فَقَالَ يَا رَبِّ و َكَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا و َأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ قَالَ يَا مُوسَى الْآنَ شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي؛
 
يا موسى شكر كن مرا چنان كه سزاوارم. عرض كرد: پروردگارا چگونه چنان كه سزاوارى شكرت كنم؟ در حالى كه هر شكر من نعمتى است كه تو ارزانى داشتى. فرمود: اى موسى اكنون كه دانستى همه از من است مرا شكر كردى. (كافى، ج2، ص98)
 
 
 
و از [[امام سجاد]] عليه السّلام است كه وقتى به هنگام قرائت آيه شريفه: {{متن قرآن|«وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها»}}؛ اگر بخواهيد نعمت هاى خدا را شماره كنيد نخواهيد توانست. ([[سوره نحل]]، آیه 34)
 
 
 
رسيد فرمود: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِذَا قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوه ايَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِي أَحَدٍ مِنْ معْرِفَةِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا كَمَا لَمْ يَجْعَلْ فِي أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ إِدْرَاكِهِ أَكْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ أَنَّهُ لَا يُدْرِكُهُ؛ منزه است خدائى كه به هيچ كس، از شناخت نعمتش بيش از آن كه بداند در شناخت مقصر است بهره نداد، همان طور كه به هيچ كسى از شناخت خود بيش از علم به اين كه او را درك نكرده نصيب نكرد. (كافى، ج8، ص394)
 
 
 
== طريق تحصيل شكر ==
 
 
 
 
 
راه تحصيل شكر از تركيب علم و عمل با هم، حاصل مى شود. يعنى بايد خدا را بشناسى و در مصنوعات او تفكر كنى، و در امور دنيا به زير دستان توجه كنى تا (از موقعيت خود راضى شده) شكر خداى به جا آورى. و در امور دين به بالاتر توجه كنى و براى رسيدن به مقام و مرتبه او تلاش نمائى. در مصيبت ها خدا را شكر كنى كه به مصيبتى بزرگتر گرفتار نشدى، و مصيبت در دينت وارد نشد، و عقوبت اعمالت را دردنيا داده، براى آخرتت ذخيره نكردند، و ثوابى كه به خاطر اين مصيبت به تو مى دهند بهتر است، و به اين وسيله محبت دنيا در دلت كم مى شود و چه بسا دنيايى را كه رأس هر خطيئه و [[گناه]] است مبغوض تو گردانيده اند. پس در حقيقت اين مصائب نعمت هايى هستند كه بايد شكرشان را به جا آورد. زيرا هيچ مصيبتى وارد نمى شود مگر آن كه [[كفّاره]] گناهى باشد، يا سبب رياضتى براى نفس، يا موجب بالا رفتن درجه اى. ولى در همين حال بايد از خداى متعال تقاضاى عافيت كرد، كه عافيت از بلا بهتر است.
 
 
 
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى عليهم السّلام از بلاى دنيا و بلاى آخرت به خدا پناه مى بردند، و از شماتت دشمنان، و سوء قضاء و حلول بلاء به خدا پناه مى بردند.
 
 
 
و اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا قَصْرُ الْأَمَلِ و َشُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ و َالْوَرَعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَل؛ زهد از دنيا عبارت است از كوتاه كردن آرزو و شكر هر نعمت و پرهيز از همه آن چه خدا حرام كرده است. (كافى، ج5، ص71)
 
 
 
راه تحصيل شكر گزارى به چند امر است:
 
 
 
اول ـ معرفت و تفكر در صنايع الهى و انواع نعمت هاى ظاهرى و باطنى و عمومى و خصوصى او.
 
 
 
دوم ـ نظر كردن به پائين تر از خود در امر دنيا و به بالاتر از خود در امر دين.
 
 
 
سوم ـ حضور در گورستان و ياد آورى اين كه مردگان بيش از همه چيز دوست دارند و از خدا مى خواهند كه به دنيا برگردانده شوند و متحمّل رياضت و مشقّت عبادت ها گردند تا در آخرت از عذاب رهائى يابند يا بر ثواب آنان افزوده شود و درجاتشان بالاتر رود. پس بايد خود را مثل ايشان بنگارد كه دعاى او به اجابت رسيده و به دنيا باز گشته است، پس بقيّه عمر خود را صرف امورى كند كه مردگان براى آن خواستار بازگشت به دنيا هستند.
 
 
 
چهارم ـ بعضى از آن چه را كه در ايام عمر بر او روى داده از مصيبت هاى بزرگ و بيماري هاى صعب كه به سبب آن ها گمان هلاك خود مى برد به ياد آورد، و چنين فرض كند كه هلاك شده، و زندگانى و نعمت هاى كنونى خود را غنيمت شمارد، و خدا را بر آن شكر كند، و از آن چه بر او وارد مى شود و مخالف طبع اوست رنجور و اندوهگين نگردد.
 
 
 
پنجم ـ در هر مصيبت و بلائى از مصائب و بلاهاى دنيا شكر كند كه مصيبتى بزرگتر از آن به او نرسيده، و مصيبتى در دين بر او وارد نشده است. و از اين رو عيسى عليه السّلام در دعاى خود گفت: لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا؛ خدايا مصيبت ما را در دينمان قرار مده.
 
 
 
و مردى به يكى از اهل معرفت گفت: (دزدى به خانه من آمد و كالاى مرا برگرفت) گفت: خدا را شكر كن كه اگر بجاى آن دزد [[شيطان]] به خانه دل تو مى آمد و [[ايمان]] و [[توحيد]] تو را تباه مى ساخت، چه مى كردى؟
 
 
 
== اسباب مانع شكرگزارى ==
 
 
 
سببى كه مانع اكثر مردم از شكر گزارى است: يا كوتاهى معرفت ايشان است به اين كه همه نعمت ها از خداى سبحان است، يا كمى معرفت و احاطه آنان به اصناف و افراد نعمت ها است، يا جهل آن ها است به حقيقت شكر و استعمال نعمت در تمام كردن حكمتى كه مراد از آن نعمت است، و گمانشان به اين كه حقيقت شكر تنها گفتن الحمد للّه يا الشّكر للّه است، يا غفلت ناشى از غلبه شهوت و استيلاى شيطان است كه به فكر شكر گزارى نمى افتند، چنان كه در ديگر فضائل و طاعات چنين است، يا بعضى چيزها را به سبب عام وشامل بودن براى همه مردم و در جميع حالات نعمت نمى شمارند. و از اين جهت جمله نعمت ها را سپاس نمى دارند، زيرا همه خلق از آن ها برخوردارند و همواره در دسترس ايشان است.
 
 
 
بنابراين يك فرد آن را مخصوص به خود نمى داند و نعمت نمى شمارند، بخصوص كه به آن ها الفت گرفته و عادت كرده اند و خلاف آن را تصور نمى كنند، و مى پندارند كه هرانسانى لازم است بر اين احوال باشد، و از اين رو مى بينى كه خدا را بر نعمت هوا و آب و سلامت چشم و گوش و امثال اين ها شكر نمى كنند. و حال آن كه اگر اين ها را باز گيرند بيچاره و نابود مى شوند، چنان كه اگر هوا از ايشان قطع شود يا در حمّامى كه هواى آن داغ باشد و يا در چاهى كه هواى قابل تنفـّس نداشته باشد گرفتار آيند، مى ميرند. پس اگر كسى به چيزى از اين ها مبتلا شود و سپس نجات يابد، چه بسا قدر آن نعمت را بداند و خدا را شكر كند. و هم چنين شخص بينا اگر كور شود سپس بينائى خود را باز يابد آن را نعمت مى شمارد و در مقام شكر برمى آيد، ولى اگر به كورى گرفتار نگردد و پيوسته بينا باشد از شكر گزارى غافل مى ماند. و اين از غايت نادانى است، زيرا شكر آنان موقوف است بر سلب نعمت و سپس بازگشت آن در زمانى ديگر، و حال آنكه نعمتى كه همواره هست به شكر گزارى سزاوارتر است. و چون رحمت خدا گسترده است كه همه خلق را در جميع احوال فـرا مى گيرد نادانان آن را نعمت نمى شمارند. و مثل آنان مانند بنده بدى است كه اگر او را نزنند گردنكشى كند و سپاسگزارى را ترك نمايد، و اگر در غالب اوقات زده شود و ساعتى او را نزنند شكر آقاى خود را بجا آورد.
 
 
 
و هر كه تأمّل كند مى داند كه نعمت خدا بر او در شربت آبى هنگام تشنگى از پادشاهى همه زمين بهتر و برتر است، چنان كه منقول است كه: (يكى از علما بر يكى از پادشاهان وارد شد در حالى كه در دست وى كوزه آبى بود و مى خواست بياشامد، پس به آن عالم گفت: مرا پندى ده. گفت: اگر اين آشاميدنى را از تو باز گيرند و به تو ندهند مگر به بذل همه اموال و پادشاهى، كه اگر ندهى هم چنان تشنه بمانى، آيا مى دهى؟
 
 
 
گفت: آرى گفت: پس چگونه به اين پادشاهى شاد مى شوى كه از يك جرعه آب كمتر است) به علاوه، هر بنده اى اگر درحال خويش به دقّت بنگرد، در مى يابد كه او را از جانب خدا نعمت يا نعمت هاى بسيار است كه مخصوص اوست و هيچ كس با او در آن ها شريك نيست، يا اندكى از مردم با او انبازند، يا در عقل، يا در خلق و خو، يا در ورع و تقوى، يا دين، يا در صورت و شخص وى، يا اهل و فرزندان، يا مسكن و شهر او، يا دوستان و نزديكان، يا عزت و جاه، يا طول عمر و تندرستى، يا غير اين ها از آن چه محبوب اوست. بلكه مى گوئيم: اگر كسى به هيچ يك از اين ها مخصوص نباشد، شكّى نيست كه در نفس خود معتقد است كه در بعضى از اين ها برديگر مردم اختصاص و برترى دارد، چنان كه بيشتر مردم بر اين باورند كه خردمندترين مردم يا خوش خوترين ايشانند، با اين كه در واقع چنين نيست. و از اين رو از كمى عقل شكايتى ندارند و حال آن كه از كمى مال شكايت مى كنند، و از خدا نمى خواهند كه به آن ها عقل عطا فرمايد در صورتى كه افزونى مال را خواستارند، و از غير خود عيوب و رفتارى مى بينند كه آن ها را ناپسند و مذموم مى شمارند، و ليكن اين ها را درباره خود گمان نمى كنند.
 
 
 
==منابع==  
 
 
 
[http://www.downloadbook.org/maasumin/p/shokr.htm گروهی از محققان و پژوهشگران، شکر، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین]، بازیابی :1 بهمن 1391.
 
 
 
 
 
 
 
[[رده:اخلاق الهی]]
 
[[رده:صفات پسندیده]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۲۰۷: سطر ۱۲۱:
 
|رده= دارد
 
|رده= دارد
 
}}
 
}}
 +
[[رده:اخلاق الهی]]
 +
[[رده:صفات پسندیده]]
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۴۰


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«شکر» برترین مقامات نیکان و عمده توشه مسافران به عالم قیامت است، و آن موجب دفع بلا و باعث افزونى نعمت ها است؛ از این رو در آیات و روایات به «شکر» و سپاسگزاری از خدا بسیار ترغیب شده است. «شکر نعمت»، به شناخت «مُنعم» و استفاده نعمت در راه رضای اوست، و در مقابل آن، «کفران نعمت» قرار دارد.

حقیقت شکر

شکر از برترین اعمال است و از سه عنصر: علم، حال و عمل تنظیم مى شود. علم همان اصل و ریشه شکر است که حال را به وجود مى آورد، و حال عمل را به ارمغان مى آورد. علم، عبارت از آن است که بدانى نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است. و حال، همان شادى و سرورى است که از نعمت دادن او به انسان دست مى دهد. و عمل، اقدام به چیزى است که مقصود و محبوب منعم است. این عمل ممکن است توسط قلب، زبان یا اعضاى دیگر انجام شود.

علم: کسى که قصد شکرگزارى دارد سزاوار است بداند که نعمت ها همگى از جانب خداوند است، و واسطه ها همگى مسخّر اراده او هستند، اوست که با رحمت خود، آن ها را در تسخیر اراده انسان قـرار داده، و در قلوب آن ها اعتقاد و رأفتى قرار مى دهد که خود را مجبور مى دانند آن نعمت را به او برسانند؛ این معرفت، همان شکر قلبى است.

حال: شادمانى و سرور از نعمت، همراه با حال خضوع و تواضع خود نیز شکرى است جداگانه، همان طور که شناخت، خود نیز شکر است. اگر سرور انسان از نعمت فقط به این جهت باشد که مى تواند خود را به نعمت دهنده نزدیک کند و توجهى به خود نعمت دادن منعم نکند، این خوشحالى نیز یکى از مراتب بلندشکر است. و نشانه این گونه خوشحالى آن است که از نعمت هاى دنیا خوشحال نباشد مگر به این خاطر که دنیا مزرعه آخرت، و یاور انسان در رسیدن به آن است و تنها به نعمت هایى مسرور باشد که داراى این خاصیت هستند، ولى از نعمت هایى که انسان را از خدا غافل مى کنند محزون و غمگین شود، این سرور نیز شکر قلبى است. (تا این جا معلوم شد که شناخت و شادمانى از شئون قلب و شکر قلبى هستند).

امّا عمل که از این سُرور زاییده از شناخت ناشى مى شود و آن عبارت است از قیام به آن چه مقصود و محبوب منعم است، که هم به قلب تعلق دارد، هم به زبان و جوارح. عمل قلبى، قصد و نیت خیر براى جمیع خلق خدا است، و عمل زبانى اظهار شکر خدا است با ستایش هایى که مفـید شکرند. و عمل به جوارح به کار گرفتن نعمت هاى خدا در راه طاعت، و پرهیز از بکارگیرى آن ها در معصیت پروردگار است.

مثلا شکر چشم آن است که هر عیبى را در مسلمانى دید بپوشاند، و شکر گوش آن که هر عیبى را درباره مسلمانى شنید پنهان کند، این گونه اعمال، از جمله شکر نعمت اعضاى بدن هستند. شکر نعمت، که خدا را بر بنده حقّ نعمت وجود و نعمت مال است. عبادات بدنى شکر نعمت بدن، و عبادات مالى شکر نعمت مال است. و چقدر زشت است که مسلمان توانگر مسلمان بینوا را ببیند که در تنگى معیشت و در حال نیازمندى است، آن گاه نتواند خود را وادار کند که شکر خداى تعالى بر بى نیازى از دیگران و نیاز دیگران به او را به جا آورد، به اینکه یک دهم یا یک چهلم مال خود را بدهد.

روایت است که: حضرت عیسى علیه السّلام به مردى نابینا و ابرص (پیس) و مفلوج بگذشت، که گوشت تنش از جذام فرو ریخته بود، و مى گفت: شکر خدائى را که مرا از بلاهائى که بسیارى از مردم بدان گرفـتارند عافیت داد. عیسى علیه السّلام گفت: اى مرد کدام بلاست که تو را از آن عافیت داد؟ گفـت: اى روح اللّه من از کسى که در دل وى آن معرفـت نیافرید که در دل من آفرید بهترم، گفت: راست گفتى دستت را بده، دست وى بمالید و درست اندام و نیکو چهره گردید، و خداوند بیماری هاى وى ببرد، و مدّتى مصاحب عیسى بود و با وى عبادت مى کرد.

ارباب معرفت مى گویند: هر کس نعمت چشم را کفران کند، نعمت خورشید را نیز کفران کرده، چه این که عمل دیدن به وسیله خورشید کامل مى شود. چشم (در بدن) و خورشید (در خارج) خلق شده اند تا انسان به وسیله آن دو، آن چه را براى دین و دنیایش مفید است ببیند. و بوسیله آن دو از هر چه به حال دین و دنیایش مضرّ است بپرهیزد. بالاتر از این، منظور از خلقت زمین و آسمان، و خلقت دنیا و تمام اسباب موجود در آن، این است که انسان از آن ها در راه رسیدن به خدا کمک بگیرد. و رسیدن به خدا جز با محبت و انس با او در دنیا، و دل کندن از زرق و برق آن صورت نبندد، و انس جز با ذکر دائم حاصل نشود، و محبت جز با شناختى که از دوام فکر به دست مى آید در قلب ننشیند، و دوام ذکر و فکر جز با بقاء بدن میسّر نگردد، و بدن باقى نمى ماند مگر با بقاء زمین و آب و هوا، و این همه نشود مگر با خلقت زمین و آسمان و سایر اعضاء.

پس همه این ها براى بدن است، و بدن مرکب نفس است، و آن نفسى به خدا بر مى گردد که با معرفت و طول عبادت به اطمینان رسیده باشد. پس هر کس چیزى را در غیر طاعت مصرف کند نعمت خدا را در تمامى آن چه براى انجام گناهش لازم است کفران کرده است. و لذا شاکر حقیقى کم است آن چنان که خداى تعالى فرمود: «و َقَلِیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّکورُ».[۱] و تعداد کمى از بندگان من شکر گزارند..

و چون حقیقت شکر را شناختى، حقیقت کفران را نیز با مقایسه خواهى شناخت، که آن عبارت است از جهل به این که نعمت ها از خدا است، یا ناشادى به منعم و نعمت از این جهت که او را به قرب خدا مى رساند، یا بکار نبردن نعمت در آن چه منعم دوست و خوش دارد، یا بکار بردن آن در آن چه مکروه و ناخوش دارد. و همان گونه که شکر و سپاس نجات دهنده و رساننده انسان به سعادت ابدى و افزونى نعمت در دنیا است، ضدّ آن - یعنى کفران و ناسپاسى - از مهلکات و کشاننده آدمى به شقاوت همیشگى و عقوبت دنیا و سلب نعمت ها است.

خداى سبحان مى فرماید: «فَکفَرَت بِانعُمِ اللَّهِ فَاذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ و َالخَوفِ»؛ نعمت هاى خدا را کفران کردند پس خدا به آنان جامه گرسنگى و بیم پوشانید یعنى طعم گرسنگى چشانید و جامه ترس ‍ پوشانید.[۲] و مى فرماید: «انَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَومٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِانفُسِهِم»؛ خدا آن چه از نعمت نزد گروهى است نمى گرداند تا هنگامى که آنان آن چه را که در نفس هایشان است دگرگون نمایند.[۳]

شکر در قرآن

  • خداى تعالى «شکر» را در کنار «ذکر» خود قرار داده و مى فرماید: «اذْکرُونى اذْکرْکمْ وَاشْکرُوالى وَلاتَکفُرُونِ»؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا بجاى آرید و کفران نورزید.[۴] در حالى که خود فرموده: «وَلَذِکرُ اللَّهِ اکبَرُ»؛ و همانا یاد خدا بزرگتر است.[۵]
  • و مى فرماید: «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ انْ شَکرْتُمْ وَآمَنْتُمْ»؛ خداوند شما را عذاب نمى کند، اگر شکر گزارید و ایمان آورید.[۶]
  • و مى فرماید: «و َسَنَجْزِى الشَّاکرِینَ»؛ و بزودى شکرگزاران را پاداش مى دهیم.[۷]
  • و مى فرماید: «لَئِنْ شَکرْتُمْ لازِیدَنَّکمْ وَلَئِنْ کفَرْتُمْ انَّ عَذابى لَشَدِیدٌ»؛ اگر شکر گزارید شما را بیشتر مى دهیم و اگر کفران کنید همانا عذاب من شدید است».[۸]
  • و مى فرماید: «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّکورُ»؛ و اندکى از بندگان من شکر گزارند».[۹]
  • و در شرف و فضیلت آن همین بس که یکى از صفات خداوندى است، چنان که خداى سبحان مى فرماید: «واللَّهُ شَکورٌ حَلیمٌ»؛ و خدا سپاس دار و بردبار است.[۱۰]
  • و آن نخستین و واپسین سخن اهل بهشت است، چنان که خداى تعالى مى فرماید: «و َقالُوا الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى صَدَقَنا وَعدَهُ»؛ و گویند: سپاس و ستایش خداى را که وعده خود با ما راست گردانید.[۱۱]
  • و مى فرماید: «و َآخِرُ دَعواهُم انِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ»؛ و آخرین خواندنشان این است که: سپاس و ستایش سزاوار پروردگار جهانیان است.[۱۲]

شکر در روایات

  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم الطَّاعِمُ الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَى الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَى الشَّاکرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خورنده شکرگزار اجرش مانند اجر روزه دارى است که به ثواب خدا چشم دارد، و تندرست سپاسگزار اجرش مثل اجر بیمار صبور است، و غنّى شکر گزار اجرش مانند اجر محروم قانع است.[۱۳]
  • عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَینِ عَنْ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ قَالَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیک بِمَا فَضَّلَک وَ أَعْطَاک وَ أَحْسَنَ إِلَیک ثُمَّ قَالَ فَحَدَّثَ بِدِینِهِ و َمَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیهِ؛ از امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ»[۱۴] سؤال شد که مراد از نعمت چیست؟ حضرت فرمود: یعنى برتری هاى که داده، چیزهایى که به تو بخشیده، و نیکى هایى که در حقّت کرده است. سپس دین او را باز گفت و آنچه خدا به او داده بود و آنچه بدو انعام کرده بود.[۱۵]
  • الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ و َقَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَی لَأَشْکرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکرِهِ قـَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِی بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاک أَلَیسَ قـُلْتَ لَأَشْکرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکرِهِ فـَقـَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام أَلَمْ تَسْمَعْنِی قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ در روایت است که: حضرت صادق علیه السلام چهارپایى را بر در مسجد بسته بود، وقتى بیرون آمد آن را ندید. فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند چنان که سزاوار است شکر او را به جا مى آورم. دیرى نپایید که حیوان را برایش آوردند. حضرت فرمود: (الحمدللّه) عرض شد: فدایت شوم آیا نفرمودى خدا را چنان که سزاوار است شکر مى کنم، فرمود: مگر نشنیدى؟ گفتم: الحمدللّه.[۱۶]
  • عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُیسِّرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ شُکرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ و فرمود: شکر نعمت عبارت است از اجتناب محرمات، و شکر کامل این است که بگویى: (الحمدللّه رب العالمین).[۱۷]
  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَلِی بْنِ عُیینَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ شُکرُ کلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَیهَا؛ و فرمود: شکر هر نعمتى ـ هر چه بزرگ باشد ـ ستایش خداى عزوجل است بر آن نعمت.[۱۸]
  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ کبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُکرَهَا؛ و فرمود: هر نعمتى را خدا به بنده اش عطاء کند، چه بزرگ باشد و چه کوچک اگر بنده بگوید: (الحمدللّه رب العالمین) شکرش را اداء کرده است.[۱۹]
  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکمْ لَیشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ فَیوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ ثُمَّ قـَالَ إِنَّهُ لَیأْخُذُ الْإِنَاءَ فَیضَعُهُ عَلَى فِیهِ فَیسَمِّی ثُمَّ یشْرَبُ فَینَحِّیهِ وَهُوَ یشْتَهِیهِ فَیحْمَدُاللَّهَ ثُمَّ یعُودُ فَیشْرَبُ ثُمَّ ینَحِّیهِ فَیحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یعُودُ فَیشْرَبُ ثُمَّ ینَحِّیهِ فَیحْمَدُ اللَّهَ فَیوجِبُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا لَهُ الْجَنَّةَ؛ و فرمود: گاهى انسان یک جرعه آب مى نوشد و به واسطه آن خدا بهشت را برایش واجب مى کند. سپس فرمود: ظرف آب را به دست مى گیرد، آن را به لب مى گذارد و بسم اللّه مى گوید، و مى نوشد ولى قبل از آن که سیراب شود، آن را از لب بر مى دارد و خدا را سپاس مى گوید. دوباره به لب مى گذارد و مى نوشد، و چون سیراب شد آن را از لب برمى دارد و خدا را سپاس مى گوید. به همین سبب خداى عزوجل بهشت را براى او واجب مى کند.[۲۰]
  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ یقُولُ مَنْ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى النِّعْمَةِ فَقَدْ شَکرَهُ وَ کانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْک النِّعْمَةِ؛ امام کاظم علیه السّلام مى فرماید: هر کس خدا را به خاطر نعمتى حمد کند شکر نعمتش را به جا آورده، و حمد از آن نعمت برتر است.[۲۱]
  • ابْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یرْزُقَنِی مَالًا فَرَزَقَنِی وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی وَلَداً وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یرْزُقَنِی دَاراً فَرَزَقَنِی وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یکونَ ذَلِک اسْتِدْرَاجاً فَقَالَ أَمَا وَاللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلاِ؛ عمر بن یزید مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: من از خدا خواستم مالى به من دهد، عطا کرد، از او خواستم فرزندى به من دهد، داد، از او خواستم خانه اى به من عطا کند، عطا کرد. مى ترسم این عطاى پى در پى از باب استدراج باشد. حضرت فرمود: به خدا قـسم اگر همراه با حمد و ستایش باشد، استدراج (غوطه ور تدریجى توأم با غفلت در دنیاگراى) نیست.[۲۲]
  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم إِذَا وَرَدَ عَلَیهِ أَمْرٌ یسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیهِ أَمْرٌ یغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کلِّ حَالٍ؛ و مى فرماید: هنگامى که حادثه اى مسرّت بخش براى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم پیش مى آمد، مى فرمود: سپاس خدا را به خاطر این نعمت. و چون امرى غم انگیز حادث مى شد، مى فرمود: الحمد للّه على کلّ حال. سپاس خدا راست در هر حال.[۲۳]
  • الشَّیخُ أَبُوالْفُتُوحِ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ قـَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم یقـُول... إِذَا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ وَعُرِضَتِ الْخَلَائِقُ فِی الْمَوْقِفِ ینَادِی مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّة... ینادِی الْمُنَادِی لِیقُمِ الَّذِینَ کانُوا یشْکرُونَ اللَّهَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ فَتَقُومُ شِرْذِمَةٌ قَلِیلَة...؛ و مى فرماید: روز قیامت از جانب خداى متعال منادى ندا مى کند: حمد کنان در خفاء و آشکارا برخیزند، پس گروهى اندکى برخیزند. آن گاه پرچمى براى آنان نصب مى کنند و ایشان به بهشت درمى آیند. پرسیدند: حمد کنان کیستند؟ فرمود: کسانى که خدا را در هر حال (خوشى و گرفتارى) سپاس مى گزارند.[۲۴]
  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیینَةَ عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِی قَالَ سَمِعْتُ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ علیه السلام یقُولُ... إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ کلَّ عَبْدٍ شَکور؛ ... و امام سجاد علیه السّلام فرمود: خداى سبحان هر بنده سپاسگزارى را دوست دارد... .[۲۵]
  • حُمَیدُ بْنُ زِیادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَیبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفـَرٍ علیه السلام قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم عِنْدَ عَائِشَةَ لَیلَتَهَا فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَک وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَک مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ یا عَائِشَةُ أَلَا أَکونُ عَبْداً شَکوراً قَالَ وَکانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم یقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى «طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقىٰ»؛[۲۶] و امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نزد عایشه بود در شبى که نوبت او بود، عائشه گفـت: یا رسول اللّه چرا خود را در عبادت به رنج و تعب مى افکنى و حال آن که خدا گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ فرمود: اى عائشه آیا بنده سپاسگزار نباشم؟... و گفت: آن حضرت شب ها بر انگشتان پاهاى خود مى ایستاد و عبادت مى کرد تا خداى تعالى این آیه را فرستاد: طه، ما قرآن را بر تو نفرستادیم که به رنج افتى.[۲۷]
  • أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلَینِ مِنْ أَصْحَابِنَا سَمِعَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَاللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کلَامُهُ حَتَّى یؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ؛ و امام صادق علیه السّلام فرمود: هیچ نعمتى خدا به بنده اى نداد که آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان خدا را سپاس و ستایش کند، و سخنش ‍تمام شود، مگر این که براى او به فزونى امر شود.[۲۸]
  • عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ یحْیى بْنِ الْمُبَارَک عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ أُعْطِی الشُّکرَ أُعْطِی الزِّیادَةَ یقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ»؛[۲۹] و فرمود: به هر کس شکر عطا شود افزایش نیز عطاء مى شود، که خداى تعالى مى فرماید: «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأ زِیدَنَّکمْ...» اگر شکر گزارید شما را بیشتر مى دهیم.[۳۰]
  • عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ جَهْمٍ عَنْ أَبِی الْیقْظَانِ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ ثَلَاثٌ لَا یضُرُّ مَعَهُنَّ شَیءٌ الدُّعَاءُ عِنْد َالْکرْبِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ وَ الشُّکرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ؛ و فرمود: سه چیز است که با وجود آن ها هیچ چیز زیان نمى رساند: دعا بهنگام گرفتارى و بلا، و استغفار در وقت گناه، و سپاس گزارى در موقع نعمت.[۳۱]
  • بِهَذَا الْإِسْنَادِ قـَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَابَ شُکرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّیادَةِ؛ باز مى فرماید: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداى تعالى باب افزایش نعمتش را به روى کسى که در شکر را بر او گشوده نمى بندد.[۳۲]
  • مصباح الشریعة؛ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام فِی کلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِک شُکرٌ لَازِمٌ لَک بَلْ أَلْفٌ وَ أَکثَرُ و َأَدْنَى الشُّکرِ رُؤْیةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ یتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ و َأَنْ لَاتَعْصِیهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَیءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ وَکنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکراً عَلَى کلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً کرِیماً عَلَى کلِّ حَالٍ و َلَوْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عِبَادَةٌ تُعُبِّدَ بِهَا عِبَادَةَ الْمُخْلَصِینَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّکرِ عَلَى کلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفظَهُ فـِیهِمْ مِنْ جَمِیعِ الْخَلْقِ بهَا فَلَمَّا لَمْ یکنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَینِ الْعِبَادَاتِ وَخَصَّ أَرْبَابَهَا فـَقـَالَ وَقَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ وَتَمَامُ الشُّکرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُکرِهِ لِأَنَّ التَّوْفِیقَ لِلشُّکرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ یجِبُ الشُّکرُ عَلَیهَا وَهِی أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقـْتَ لَهُفَ یلْزَمُک عَلَى کلِّ شُکرٍ شُکرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لَا نِهَایةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِی نِعْمَتِهِ قـَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْک غَایةِ شُکرِهِ وَأَنَّى یلْحَقُ الْعَبْدُ شُکرَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَمَتَى یلْحَقُ صَنِیعُهُ بِصَنِیعِهِ وَالْعَبْدُ ضَعِیفٌ لَا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلَّا بِاللَّهِ وَاللَّهُ غَنِی عَنْ طَاعَةِ الْعَبْدِ قـَوِی عَلَى مَزِیدِ النِّعَمِ عَلَى الْأَبَدِ فَکنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکراً علَى هَذَا الْأَصْلِ تُرَى الْعَجَب؛ و فرمود: در هر نفسى از نفس هاى تو شکرى بر تو لازم است، بلکه هزار شکر یا بیشتر. و پست ترین مرتبه شکر دیدن نعمت از جانب خداى تعالى است و غیر او را علّت حقیقى و مستقـل ندانستن، و رضا به داده او دادن، و این که نعمت او را وسیله معصیت او نکنى و بواسطه نعمت او با اوامر و نواهى او مخالفـت نورزى. پس در هر حال خدا را بنده اى سپاسگزار باش، تا در همه حال خدا را پروردگارى کریم بیابى. و اگر نزد خداى تعالى عبادتى افضل از شکر در هر حال مى بود که بندگان با اخلاص او به آن عبادت مى کنند آن لفظ را براى ایشان برمى گزید، پس چون شکر از همه برتر است آن را در میان عبادت ها تخصیص داد، و اهل آن را نیز مخصوص ‍ گردانید و فرمود: وقلیل من عبادى الشّکور و اندکى از بندگان من سپاسگزارند. و تمام شکر اعتراف به زبان درون، و خضوع براى خدا به عجز از رسیدن به فروترین مرتبه شکر اوست، زیرا توفیق براى سپاسگزارى، خود نعمت تازه اى است که شکر آن واجب است، و قدر و ارزش آن بزرگتر و برتر است از نعمتى که براى آن توفیق شکر یافته، پس بر هر شکرى شکر بالاتر از شکر اوّل بر تو لازم است و هم چنین تا بى نهایت. و اعتراف نمودن به این که مستغرق در نعمت هاى اوست و از رسیدن به غایت شکر او کوتاه دست و ناتوان است. و کجا شکر بنده به نعمت خدا مى رسد و کار او (شکر گزارى) با کارخدا (نعمت دادن) برابر مى شود و حال آن که بنده ضعیفى است که هرگز توانائى و نیروئى جز بواسطه خداى عزوجل ندارد، و خدا از طاعت بنده بى نیاز است و بر افزودن نعمت ها همیشه توانا است، پس خدا را بر این اصل بنده اى سپاسگزار باش تا امور عجیب ببینى (فزونى نعمت ها).[۳۳]
  • عِدَّة مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یقُولُ أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ قُلْتُ وَ مَا حُسْنُ جِوَارِ النِّعَمِ قَالَ الشُّکرُ لِمَنْ أَنْعَمَ بِهَا وَ أَدَاءُ حُقُوقِهَا؛ و فرمود: با نعمتى که در جوار شما است خوش برخورد باشید. سئوال شد چگونه خوش رفتارى با نعمت ها کنیم؟ فرمودند: شکر نعمت را به جا آورید و حق آن را ادا نمائید.[۳۴]
  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی أَیوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى الْمُبْتَلَى مِنْ غَیرِ أَنْ تُسْمِعَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافـَانِی مِمَّا ابْتَلَاک بِهِ وَلَوْ شَاءَ فَعَلَ قَالَ مَنْ قَالَ ذَلِک لَمْ یصِبْهُ ذَلِک الْبَلَاءُ أَبَداً؛ هنگامى که مبتلائى را دیدى، بطورى که نشنود سه بار بگو سپاس خدایى را که مرا عافیت بخشید از آن چه تو را به آن مبتلا کرد، و اگر مى خواست مبتلا کند مى توانست مبتلا کند؛ هر کس این را بگوید هرگز بلایى بر او عارض نمى شود.[۳۵]
  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَکتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکرْ مَن أَنْعَم عَلَیک و أَنْعِم عَلَى مَن شَکرَک فَإِنَّهُ لَازَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کفِرَتْ الشُّکرُ زِیادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیر؛ امام صادق علیه السّلام فرمود: در تورات مکتوب است که: آن را که به تو نعمت داد سپاس گزار، و به کسى که از تو سپاس گزارى نمود نعمت ده، زیرا که هرگاه شکر کنى نعمت ها زوال نپذیرد، و چون ناسپاسى کنى پایدار نماند. سپاس گزارى موجب افزونى نعمت ها و ایمنى از دگرگونى است.[۳۶]

معنى شکر در حق خداوند

سؤال: تشکر و قدردانى فقط از منعمى معقول است که از شکر بهره اى ببرد. مثلا ما از پادشاهان تشکر مى کنیم، به این صورت که یا آن ها را تمجید مى کنیم تا در قلوب محلّى پیدا کنند، و سخاوت و کرمشان براى مردم آشکار شود و شهرت و مقامشان زیاد گردد، یا به آن ها خدمتى مى کنیم، و به این وسیله آن ها را در رسیدن به بعضى از اهداف‌شان کمک مى کنیم، و یا به صورت خدمه در مقابلشان مى ایستیم، تا سیاهى لشکرشان زیاد، و مقامشان برتر شود. ولى در مورد خداى تعالى تمام این بهره ها محال است. زیرا اولا: خداى متعال از بهره، و هدف، نیاز، انتشار جاه، حشمت و ازدیاد سیاهى لشکر و امثال آن منزه است.

جواب: این که خداى متعال از بندگانش شکر مى خواهد ـ مثل تمام تکالیف ـ نفعش به خود بندگان برمى گردد. توضیح مطلب این که، مثلا پادشاهى براى بنده اى که از او دور است لباس، وسیله سوارى و پول نقدى مى فرستد تا بتواند سفـر کرده، به خدمت ملک برسد حال مى توان براى این پادشاه دو حالت تصور کرد: این که قصدش از طلبیدن عبد استفاده از خدمات او باشد. یا این که از وجود عبد هیچ گونه بهره اى متوجه او نبوده، و حضورش به اندازه ذره اى به ملک او نیفزاید، ولى او مى خواهد بنده اش را با این نزدیکى بهره مند کند، و او را به سعادت برساند. در این صورت نفع متوجه عبد است نه ملک. و این که خدا از بندگانش شکر خواسته درست حالت دوم را دارد که تمام منافع به بندگان بر مى گردد.

سؤال: تمام آن چه را که ما با اختیار خود در راه او انجام مى دهیم، هر کدام نعمتى دیگر است که از جانب او بر ما ارزانى مى شود. زیرا جوارح ما، قدرت ما، اراده ما، انگیزه ما و تمام امورى که سبب حرکت مى شوند، و خود حرکت ما همگى مخلوق خدا و نعمت خدایند. پس با نعمت چگونه مى توان شکر نعمت نهاد؟ اگر پادشاهى به ما یک اسب عطاء کند، و ما یکى دیگر از اسبان او را نگهداریم تا او سوار شود، و او به پاداش این خدمت اسب دیگرى به ما عطا کند، اسب دوم نمى تواند بعنوان شکر اسب اول ـ از جانب ما باشد ـ بلکه خود، چون اسب اول در خور شکرى است. و مى دانیم که شکر شکر جز با نعمت دیگرى ممکن نیست. و همین طور ادامه مى یابد تا بطور کلى شکر خدا محال شود. و از طرفى مى دانیم که شرع مقدس دستور به شکر داده، پس چگونه مى توان بین این دو جمع کرد.

جواب: این اشکال براى حضرت موسى علیه السّلام نیز پیش آمد. در کتاب کافى آده: عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِی فِیمَا أَعْلَمُ أَوْ غَیرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قالَ فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام یا مُوسَى اشْکرْنِی حَقَّ شُکرِی فَقَالَ یا رَبِّ و َکیفَ أَشْکرُک حَقَّ شُکرِک وَ لَیسَ مِنْ شُکرٍ أَشْکرُک بِهِ إِلَّا و َأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَی قَالَ یا مُوسَى الْآنَ شَکرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِک مِنِّی؛ امام صادق علیه السّلام فرمود که خداى تعالى وحى کرد: یا موسى شکر کن مرا چنان که سزاوارم. عرض کرد: پروردگارا چگونه چنان که سزاوارى شکرت کنم؟ در حالى که هر شکر من نعمتى است که تو ارزانى داشتى. فرمود: اى موسى اکنون که دانستى همه از من است مرا شکر کردى.[۳۷]

و از امام سجاد علیه السّلام نقل است که هنگام قرائت آیه شریفه: «وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها»؛ (اگر بخواهید نعمت هاى خدا را شماره کنید نخواهید توانست)[۳۸] فرمود: سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ معْرِفَةِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا کمَا لَمْ یجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ إِدْرَاکهِ أَکثَرَ مِنَ الْعِلْمِ أَنَّهُ لَا یدْرِکهُ؛ منزه است خدائى که به هیچ کس، از شناخت نعمتش بیش از آن که بداند در شناخت مقصر است بهره نداد، همان طور که به هیچ کسى از شناخت خود بیش از علم به این که او را درک نکرده نصیب نکرد.[۳۹]

طریق تحصیل شکر

راه تحصیل شکر از ترکیب علم و عمل با هم، حاصل مى شود. یعنى باید خدا را بشناسى و در مصنوعات او تفکر کنى، و در امور دنیا به زیر دستان توجه کنى تا (از موقعیت خود راضى شده) شکر خداى به جا آورى و در امور دین به بالاتر توجه کنى و براى رسیدن به مقام و مرتبه او تلاش نمائى. در مصیبت ها خدا را شکر کنى که به مصیبتى بزرگتر گرفتار نشدى، و مصیبت در دینت وارد نشد، و عقوبت اعمالت را در دنیا داده، براى آخرتت ذخیره نکردند، و ثوابى که به خاطر این مصیبت به تو مى دهند بهتر است، و به این وسیله محبت دنیا در دلت کم مى شود و چه بسا دنیایى را که رأس هر خطیئه و گناه است مبغوض تو گردانیده اند. پس در حقیقت این مصائب نعمت هایى هستند که باید شکرشان را به جا آورد. زیرا هیچ مصیبتى وارد نمى شود مگر آن که کفّاره گناهى باشد، یا سبب ریاضتى براى نفس، یا موجب بالا رفتن درجه اى. ولى در همین حال باید از خداى متعال تقاضاى عافیت کرد، که عافیت از بلا بهتر است.

نبى اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدى علیهم السّلام از بلاى دنیا و بلاى آخرت به خدا پناه مى بردند، و از شماتت دشمنان، و سوء قضاء و حلول بلاء به خدا پناه مى بردند.

- مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِک بْنِ عَطِیةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی الطُّفَیلِ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یقُولُ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا قَصْرُ الْأَمَلِ و َشُکرُ کلِّ نِعْمَةٍ و َالْوَرَعُ عَنْ کلِّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَل؛ امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: زهد از دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزو و شکر هر نعمت و پرهیز از همه آن چه خدا حرام کرده است.[۴۰]

بنابراین راه تحصیل شکر گزارى به چند امر است:

اول ـ معرفت و تفکر در صنایع الهى و انواع نعمت هاى ظاهرى و باطنى و عمومى و خصوصى او.

دوم ـ نظر کردن به پائین تر از خود در امر دنیا و به بالاتر از خود در امر دین.

سوم ـ حضور در گورستان و یاد آورى این که مردگان بیش از همه چیز دوست دارند و از خدا مى خواهند که به دنیا برگردانده شوند و متحمّل ریاضت و مشقّت عبادت ها گردند تا در آخرت از عذاب رهائى یابند یا بر ثواب آنان افزوده شود و درجاتشان بالاتر رود. پس باید خود را مثل ایشان بینگارد که دعاى او به اجابت رسیده و به دنیا باز گشته است، پس بقیه عمر خود را صرف امورى کند که مردگان براى آن خواستار بازگشت به دنیا هستند.

چهارم ـ بعضى از آن چه را که در ایام عمر بر او روى داده از مصیبت هاى بزرگ و بیماری هاى صعب که به سبب آن ها گمان هلاک خود مى برد به یاد آورد، و چنین فرض کند که هلاک شده، و زندگانى و نعمت هاى کنونى خود را غنیمت شمارد، و خدا را بر آن شکر کند، و از آن چه بر او وارد مى شود و مخالف طبع اوست رنجور و اندوهگین نگردد.

پنجم ـ در هر مصیبت و بلائى از مصائب و بلاهاى دنیا شکر کند که مصیبتى بزرگتر از آن به او نرسیده، و مصیبتى در دین بر او وارد نشده است. و از این رو عیسى علیه السّلام در دعاى خود گفت: لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا؛ خدایا مصیبت ما را در دینمان قرار مده.

و مردى به یکى از اهل معرفت گفت: دزدى به خانه من آمد و کالاى مرا برگرفت. گفت: خدا را شکر کن که اگر بجاى آن دزد شیطان به خانه دل تو مى آمد و ایمان و توحید تو را تباه مى ساخت، چه مى کردى؟

اسباب مانع شکرگزارى

سببى که مانع اکثر مردم از شکر گزارى است، یا کوتاهى معرفت ایشان است به این که همه نعمت ها از خداى سبحان است، یا کمى معرفت و احاطه آنان به اصناف و افراد نعمت ها است، یا جهل آن ها است به حقیقت شکر و استعمال نعمت در تمام کردن حکمتى که مراد از آن نعمت است، و گمانشان به این که حقیقت شکر تنها گفتن الحمد للّه یا الشّکر للّه است، یا غفلت ناشى از غلبه شهوت و استیلاى شیطان است که به فکر شکر گزارى نمى افتند، چنان که در دیگر فضائل و طاعات چنین است، یا بعضى چیزها را به سبب عام و شامل بودن براى همه مردم و در جمیع حالات نعمت نمى شمارند. و از این جهت جمله نعمت ها را سپاس نمى دارند، زیرا همه خلق از آن ها برخوردارند و همواره در دسترس ایشان است.

بنابراین یک فرد آن را مخصوص به خود نمى داند و نعمت نمى شمارند، بخصوص که به آن ها الفت گرفته و عادت کرده اند و خلاف آن را تصور نمى کنند، و مى پندارند که هرانسانى لازم است بر این احوال باشد، و از این رو مى بینى که خدا را بر نعمت هوا و آب و سلامت چشم و گوش و امثال این ها شکر نمى کنند. و حال آن که اگر این ها را باز گیرند بیچاره و نابود مى شوند، چنان که اگر هوا از ایشان قطع شود یا در حمّامى که هواى آن داغ باشد و یا در چاهى که هواى قابل تنفس نداشته باشد گرفتار آیند، مى میرند. پس اگر کسى به چیزى از این ها مبتلا شود و سپس نجات یابد، چه بسا قدر آن نعمت را بداند و خدا را شکر کند. و هم چنین شخص بینا اگر کور شود سپس بینائى خود را باز یابد آن را نعمت مى شمارد و در مقام شکر برمى آید، ولى اگر به کورى گرفتار نگردد و پیوسته بینا باشد از شکر گزارى غافل مى ماند. و این از غایت نادانى است، زیرا شکر آنان موقوف است بر سلب نعمت و سپس بازگشت آن در زمانى دیگر، و حال آنکه نعمتى که همواره هست به شکر گزارى سزاوارتر است. و چون رحمت خدا گسترده است که همه خلق را در جمیع احوال فـرا مى گیرد نادانان آن را نعمت نمى شمارند. و مثل آنان مانند بنده بدى است که اگر او را نزنند گردنکشى کند و سپاسگزارى را ترک نماید، و اگر در غالب اوقات زده شود و ساعتى او را نزنند شکر آقاى خود را بجا آورد.

و هر که تأمّل کند مى داند که نعمت خدا بر او در شربت آبى هنگام تشنگى از پادشاهى همه زمین بهتر و برتر است، چنان که منقول است که: (یکى از علما بر یکى از پادشاهان وارد شد در حالى که در دست وى کوزه آبى بود و مى خواست بیاشامد، پس به آن عالم گفت: مرا پندى ده. گفت: اگر این آشامیدنى را از تو باز گیرند و به تو ندهند مگر به بذل همه اموال و پادشاهى، که اگر ندهى هم چنان تشنه بمانى، آیا مى دهى؟

گفت: آرى. گفت: پس چگونه به این پادشاهى شاد مى شوى که از یک جرعه آب کمتر است. به علاوه، هر بنده اى اگر در حال خویش به دقّت بنگرد، در مى یابد که او را از جانب خدا نعمت یا نعمت هاى بسیار است که مخصوص اوست و هیچ کس با او در آن ها شریک نیست، یا اندکى از مردم با او انبازند، یا در عقل، یا در خلق و خو، یا در ورع و تقوى، یا دین، یا در صورت و شخص وى، یا اهل و فرزندان، یا مسکن و شهر او، یا دوستان و نزدیکان، یا عزت و جاه، یا طول عمر و تندرستى، یا غیر این ها از آن چه محبوب اوست.

بلکه مى گوئیم: اگر کسى به هیچ یک از این ها مخصوص نباشد، شکى نیست که در نفس خود معتقد است که در بعضى از این ها بر دیگر مردم اختصاص و برترى دارد، چنان که بیشتر مردم بر این باورند که خردمندترین مردم یا خوش خوترین ایشانند، با این که در واقع چنین نیست. و از این رو از کمى عقل شکایتى ندارند و حال آن که از کمى مال شکایت مى کنند، و از خدا نمى خواهند که به آن ها عقل عطا فرماید در صورتى که افزونى مال را خواستارند، و از غیر خود عیوب و رفتارى مى بینند که آن ها را ناپسند و مذموم مى شمارند، و لیکن این ها را درباره خود گمان نمى کنند.

پانویس

  1. سوره سبأ، آیه ۱۳.
  2. سوره نحل، آیه ۱۱۱.
  3. سوره رعد، آیه ۱۲.
  4. سوره بقره، آیه ۱۵۲.
  5. سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  6. سوره نساء، آیه ۱۴۷.
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۴۵.
  8. سوره ابراهیم، آیه ۷.
  9. سوره سبا، آیه ۱۳.
  10. سوره التغابن، آیه ۱۷.
  11. سوره زمر، آیه ۷۴.
  12. سوره یونس، آیه ۱۰.
  13. کافى، ج۲، ص۹۴.
  14. سوره الضحى، آیه ۱۱.
  15. کافى، ج۲، ص۹۴.
  16. کافى، ج۲، ص۹۸.
  17. کافى، ج۲، ص۹۵.
  18. کافى، ج۲، ص۹۵.
  19. کافى، ج۲، ص۹۶.
  20. کافى، ج۲، ص۹۷.
  21. کافى، ج۲، ص۹۶.
  22. کافى، ج۲، ص۹۷.
  23. کافى، ج۲، ص۹۷.
  24. مستدرک، ج۶، ص۳۳۹.
  25. کافى، ج۲، ص۹۹.
  26. سوره طه، آیات ۱ و ۲.
  27. کافى، ج۲، ص۹۵.
  28. کافى، ج۲، ص۹۵.
  29. سوره ابراهیم، آیه ۷.
  30. کافى، ج۲، ص۹۵.
  31. کافى، ج۲ ، ص۹۵.
  32. کافى، ج۲، ص۹۴.
  33. بحارالانوار، ج۶۸، ص۵۲.
  34. کافى، ج۴، ص۳۸.
  35. کافى، ج۲، ص۹۷.
  36. کافى، ج۲، ص۹۴.
  37. کافى، ج۲، ص۹۸.
  38. سوره نحل، آیه ۳۴.
  39. کافى، ج۸، ص۳۹۴.
  40. کافى، ج۵، ص۷۱.

منابع