سوسن مادر امام حسن عسکری علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۸ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: امام حسن عسكرى علیه السلام، شهادت امام حسن عسكرى علیه الس...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سوسن؛ مادر امام عسكرى علیه السلام

طليعه

شناخت و معرفى «اسوه هاى آسمانى» نقش بسيار تعيين كننده اى در حيات دنيوى و اخروى انسان ها دارد. لذا بايسته است به زواياى گوناگون زندگى و شخصيت اُسوگان پرداخته و نوع ارتباط و تأثير آنان با افراد، زمان، مكان و غيره را مورد بررسى قرار دهيم.

بى ترديد نخستين عنصر تأثيرگذار و تأثيرپذير در زندگى انسان ها، «مادر» بوده و ارتباط عاطفى و تربيتى «فرزند و مادر» از استحكام بيشتر و بهترى برخوردار است. در اين نوشتار به زندگى مادر ارجمند امام حسن عسکری عليه السلام مى پردازيم؛ باشد كه مطالعه آن، بر معرفت و بصيرت همگان بيفزايد و رشد و تعالى را به ارمغان آورد. انشاءالله

نام، كنيه و لقب

در منابع تاريخى و روايى براى مادر گرانقدر امام حسن عسكرى عليه السلام چند نام بيان شده، كه عبارتند از: حُدَيْث، حُدَيْثه، حَرْبيّه، سَليل، سَمانه و سُوسَن.(1)(*)

بنا به نوشته عيون المعجزات: «اسم مادر امام عليه السلام، بر اساس آنچه محدثان بيان نموده اند، «سليل» است...».(2) در بخشى از صحيفه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام - كه اسامى مبارك چهارده معصوم عليهم السلام در آن ثبت شده - آمده است: «ابومحمّد الحسن بن على الرّفيق (الرّقيق) امّه جارية اسمها سمانة و تكنّى امّ الحسن...؛(3) مادرش كنيز است، نامش سمانه و كنيه اش ام‌الحسن».

تعدد نام در بين عرب ها رايج بوده، به ويژه براى كنيزان؛ چرا كه ورود آنها به سرزمين غيرمادرى يا به خانه مولا و مالك جديد، زمينه نامگذارى و تغيير اسامى را در پى داشته است.(4) لذا مورخان و محدثان پيش از معرفى نام اين بانوى جليل القدر، يادآور شده اند كه: «و امّه ام‌ولد يقال لها...؛ و مادر امام عسكرى عليه السلام كنيز و جاريه بود كه ناميده شده به...» البته برخى نيز بر اين باورند كه بيشتر اين اسامى، از القاب ايشان است.

اكنون زيبنده است كه از نام هاى فوق، يكى را برگزيده، و صفحات زندگى اين بانوى والامقام را مطالعه نماييم. سوسن عليهاالسلام پس از تولد فرزندش امام حسن عسكرى عليه السلام با كنيه «ام‌الحسن» و «ام‌ابى محمد» ناميده شد و با تولد نوه يگانه اش (حضرت مهدى عليه السلام)، با لقب و عنوان «جده» شهرت يافت.

زادگاه

نسب و دودمان سوسن عليهاالسلام چندان مشخص نيست؛ اما از تعابيرى چون «ام‌ولد» و «حربيه» مى توان نتيجه گرفت كه وى به عنوان «كنيز» در مدينه زندگى مى كرد و شايد همراه خانواده و اقوامش در يكى از جنگ هاى عصر حكومت بنى عباس به سرزمين مقدس مدينه آمده است؛ همان گونه كه برخى گفته اند: «وى در ولايت و كشور خودش، پادشاه زاده بوده...».(5)

زمان ولادت او را با توجه به تاريخ ولادت امام هادى عليه السلام(212 ق) و تولد امام عسكرى عليه السلام(231 ق) مى توان اين گونه تخمين زد كه: سوسن عليهاالسلام در بين سال هاى 218ـ215 ق. به دنيا آمده است.

پيوند زندگى

سوسن عليهاالسلام به جهت ويژگى هاى اخلاقى، به مرحله اى از شايستگى رسيد كه به خانه امام هادى عليه السلام راه پيدا كرد. شايد بتوان گفت كه وى در دوره امامت امام جواد عليه السلام توفيق اقامت در مدينه را پيدا كرده و سرانجام دست تقدير، او را به همسرى امام دهم عليه السلام مفتخر ساخت.(6) وى كه ساليان سال به عنوان «كنيز» شناخته مى شد، پس از ازدواج با رهبر جهان اسلام و تشيع، زندگى دوباره و تابناكى را آغاز كرد كه هر بانويى لياقت آن را نداشت. وى بهترين همسر امام عليه السلام بوده(7) و نسل «امامت» از دامن پاك و مطهرش ادامه پيدا مى كند.

آرى، اين بانوى بزرگزاده و پاكدامن در حدود سال هاى 225 تا 229 ق. با خاندان نبوت و امامت ارتباط و پيوند پيدا كرده و جزو «عروسان بنى هاشم» قرار گرفت. امام عسكرى عليه السلام خاطره نخستين روز آشنايى و زندگى پدر و مادرش را چنين بيان مى كند: زمانى كه سليل ـ مادر امام حسن عسکری عليه السلام ـ به محضر امام هادى عليه السلام رسيد، آن حضرت (در ستايش و مدح او) فرمود: «سليل، مسلولةٌ من الآفات والعاهات والأرجاس والأدناس (الأنجاس)؛ سليل، از بدى ها، پليدى ها، زشتى ها، ناپاكى ها و آلودگى ها، پاك و عارى است».

امام هادى عليه السلام در ادامه چنين بشارت داد: «سيهب الله حجته على خلقه يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً؛ بزودى خداوند (از دامن و نسل سليل) حجت الهى بر خلق خود (مهدى موعود عليه السلام) را موهبت و عطا مى كند. او زمين را از عدل و داد پر مى نمايد، همان طور كه از جور و ستم پر شده باشد».(8)

فرزندان(9)

اگر بپذيريم كه سوسن تنها همسر امام هادى عليه السلام مى باشد، فرزندان آنان عبارتند از:

  • 2. سيد محمد (متوفى حدود 252 ق)؛ مردى جليل القدر و پارسا كه در زمان پدرش رحلت كرد، وى فرزند ارشد خانواده بود.
  • 3. سيد حسين؛ مردى پرهيزكار و عابد بود كه قبل يا بعد از پدرش رحلت كرد.
  • 4. جعفر (226ـ271 ق)؛ وى به سبب عملكرد منفى اش به «جعفر كذاب» معروف شد. لذا امام هادى عليه السلام از ولادت او احساس سرور نكرده و از فتنه وى خبر داد.
  • 5. عليه (عاليه، عايشه)؛ وى تنها دختر امام هادى عليه السلام است.

آرامگاه همه فرزندان امام هادى عليه السلام در كنار قبر مطهر پدرشان بوده و فقط سيد محمد در خارج از شهر سامرا ـ نزديك شهر بلد ـ واقع شده است.

مهر مادرى

با فرارسيدن ماه ربيع سال 231 ق (230 يا 232 ق) دگرباره نسيم بهار، زندگى سوسن عليهاالسلام را عطرآگين ساخت؛ چرا كه ولادت فرزندش حسن بن على عليه السلام پيام آور نور و شادمانى بود؛ به گونه اى كه آثار خشنودى و سرور در سيماى شوهرش امام هادى عليه السلام ، بيش از پيش، مشاهده مى شد و مدينه، غرق در شادى بود. سوسن عليهاالسلام آن چنان مورد محبت امام قرار گرفته بود كه بعد از تولد فرزندش با كنيه «ام الحسن» معروف شد؛ آن هم فرزندى كه قرار است در آينده، «رهبرى و امامت» را عهده دار شده و فرامين الهى را در عرصه زندگى بشريت به اجرا درآورد.

بى شك بين مادر و فرزند، خاطرات بسيارى وجود دارد؛ اما متأسفانه فقط نمونه هايى از اين داستان ها را مى توان در ميان برگه هاى تاريخ جستجو كرد؛ از جمله اين كه: يكى از بزرگان شهر سامرا، به نام «بهلول» در هنگام عبور از كوچه مشاهده مى كند كه كودكان مشغول بازى هستند؛ اما كودك خردسالى (امام حسن عسکری عليه السلام) در گوشه اى ايستاده و گريه مى كند. لذا نزد وى آمده و قول مى دهد كه برايش اسباب بازى تهيه كند. آن كودك به بهلول مى فرمايد كه فلسفه خلقت، بازى و سرگرمى نيست بلكه غرض، فراگيرى دانش و معرفت و سپس عبادت است.

بهلول با گفتگويى كوتاه، از دانش گسترده كودك آگاه شده؛ لذا از وى تقاضاى موعظه و نصيحت مى كند. امام عسكرى عليه السلام بعد از سرودن چند بيت شعر، مى فرمايد: «اى بهلول! عاقل باش. همانا من در كنار مادرم بودم؛ او را ديدم كه مى خواست براى پختن غذا، چند قطعه هيزم ضخيم را زير اجاق روشن كند، ولى آن‌ها روشن نمى شد تا آن كه مادرم مقدارى هيزم باريك و كوچك را روشن كرد و سپس آن هيزم هاى بزرگ و ضخيم به وسيله آن‌ها روشن گرديد» و در پايان فرمود: «گريه من از اين جهت است كه مبادا ما جزئى از آن هيزم هاى ريز و كوچك دوزخيان قرار گيريم!».(10)

سكونت اجبارى در سامرا

هنوز چند سالى از زندگى مشترك وى با امام هادى عليه السلام نگذشته بود كه محبوبيت روزافزون امام، باعث هراس دستگاه حكومتى شد. لذا براى كنترل رفت و آمد شيعيان و ايجاد محدوديت در فعاليت امام دهم عليه السلام خليفه عباسى ايشان را به پايتخت (سامرا) فراخواند. آن روز، مردم مدينه با اشك و دعا خانواده حضرت را بدرقه نمودند. تاريخ اين نقل و انتقال و اقامت آن حضرت در شهر سامرا، سال 236 ق. (233 يا 243 ق) بوده است. بنابراين، امام حسن عسكرى عليه السلام تا حدود پنج (دو يا دوازده) سالگى همراه والدينش در مدينه اقامت داشت و مراحل ديگر زندگى را در سامرا گذرانيد.(11)

امام هادى عليه السلام و خانواده اش پس از ورود به پايتخت و اسكان در محله و منطقه نظامى (عسكر) و تحت مراقبت مأموران، فصل جديدى از زندگى را شروع كردند. از اين رو، سوسن عليهاالسلام هر از چندگاهى، محدوديت و فشارهاى حكومتى را در زندگى شوهر و فرزندانش حس مى كرد؛ چرا كه حكومت هاى غاصب ـ به ويژه بنى عباس ـ برنامه ها و سياست هاى گوناگونى را در حكومت و جامعه اسلامى پياده مى كردند تا به خيال خود، شجره نورانى «امامت» را ريشه‌كن سازند.

باران اشك

در طول زندگى سوسن عليهاالسلام حوادث گوناگونى به وجود آمد، همانند رحلت فرزندش سيد محمد؛ اما آن چه كه قلب وى را بيشتر نگران كرده بود، توطئه هاى خليفه عباسى و عوامل حكومتى بود؛ چرا كه هر از چندگاهى، امام هادى عليه السلام مورد شكنجه جسمى و روحى قرار مى گرفت و گزارش هاى غم انگيزى، مبنى بر غارت اموال شيعيان، حبس، شكنجه و شهادت اصحاب نيز قلب رئوف امام را به شدت آزار مى داد.(12) بى گمان، سوسن عليهاالسلام به عنوان «شريك زندگى»، با غم هاى شوهرش مى سوخت و هم ناله مى شد.

سرانجام، امام دهم عليه السلام در سال 254 ق. توسط دشمنان مسموم شده و به شهادت مى رسد و شهر سامرا در فقدان آن رهبر يگانه و كريم، به سوگ مى نشيند و بنى هاشم، شيعيان و گروه بسيارى از مردم و مقامات كشورى و لشكرى در مراسم تشييع شركت كرده(13) و اين مصيبت جانسوز را به بازماندگان حضرت ـ به ويژه همسر مكرمش ـ تعزيت مى دهند. اما آن چه كه باعث تسلاى دل اين بانوى سوگمند است؛ تلاوت قرآن، دعا، خاطرات شيرين زندگى، زيارت آرامگاه امام و نگريستن به چهره تابناك فرزندش امام حسن عسکری عليه السلام مى باشد.

كانون محبت

با آغاز امامت امام حسن عسكرى عليه السلام مرحله سرنوشت سازى شكل گرفت؛ زيرا بر اساس روايات متواتر، جانشين و اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دوازده نفر مى باشند. و اينك يازدهمين حجت الهى، پيشوايى امت اسلام را بر عهده دارد. اين موضوع، براى «جهان تشيع» نويدبخشِ تولد مهدى موعود عليه السلام بوده و در نقطه مقابل آن، گروه هاى باطل و ستمگر را دچار وحشت نموده است؛ لذا عوامل حكومتى بيش از گذشته به توطئه، مراقبت و جاسوسى مى پردازند.

سيد بن طاووس در اين باره مى گويد: «سه نفر از پادشاهان زمان حضرت عسكرى عليه السلام خواستند او را به قتل برسانند، چون شنيده بودند كه مهدى عليه السلام از صلب او خواهد بود و چندين بار او را به زندان انداختند...».(14)

شيخ عباس قمى نيز مى گويد: «از روايات استفاده مى شود كه حضرت عسكرى عليه السلام بيشتر اوقات، محبوس و از معاشرت، ممنوع بود و پيوسته به عبادت خدا اشتغال داشت».(15)

حال، مى توان وضعيت روحى و ذهنى مادر امام عليه السلام را به خوبى دريافت كه آن بانوى جليل القدر در اين رخدادها، لحظات زندگى را چگونه گذرانده و نسبت به افراد خاندان عسكرى و شيعيان، چه مديريت و برنامه اى را به اجرا درآورده است.

موعود آفرينش

براى يك مادر، شيرين ترين خاطره زندگى، مراسم عروسى فرزند و تولد نوادگان مى باشد. سوسن عليهاالسلام در طول زندگى اش به اين آرزوها رسيده بود؛ وليكن ازدواج بهترين پسرش امام حسن عليه السلام با دخترى شايسته و ممتاز؛ يعنى نرگس عليهاالسلام بهترين مراسم جشن و سرور بود.

سوسن عليهاالسلام همانند ديگر افراد خاندان بنى هاشم، براى تولد آخرين حجت الهى لحظه شمارى مى كرد؛ اما رفت و آمد مأموران و زنان جاسوس، موجى از نگرانى را در دل هاى بنى‌هاشم و شيعيان پديدار ساخته بود. با اين وجود، در نيمه شعبان 255 ق. زنگ ميلاد نواخته شد و «موعود آفرينش» ديده به جهان گشود. حال، جاى اين سؤال است كه: آيا سوسن عليهاالسلام در هنگامه ولادت نوه معصومش در شهر سامرا و در خانه فرزند و عروسش حضور داشت يا نه؟ با بررسى روايات، متوجه مى شويم كه نامى از وى در اين ماجرا بيان نشده است و حتى عمه امام عسكرى عليه السلام نيز در پاسخ به برخى از شيعيان ـ پيرامون ولادت حضرت مهدى عليه السلام ـ بيان نموده است: «كتب الى امّه يعلمها بولادة القائم عليه السلام(16)؛ امام عسكرى عليه السلام به مادرش نامه نوشت و او را از ولادت امام مهدى عليه السلام خبردار نمود».

يكى از پژوهشگران معاصر مى نويسد: گاهى از حكيمه خاتون سؤال مى كردند و ايشان نيز خبر ولادت را كاملاً از مادر امام عسكرى عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت: «از او بپرسيد، كه من هم از او شنيدم.» با اين كه مسلّماً حكيمه خاتون در شب ولادت، حضور داشت... بى ترديد اين گونه روايات، بيانگر جوّ خفقان و موضوع «استتار و تقيه» مى باشد.(17) آرى، شخصيتى چون عمه امام نيز براى مخفى نگه داشتن ولادت حضرت مهدى عليه السلام و مصون ماندن خاندان عسكرى و بنى هاشم از مزاحمت ها و اذيت هاى دشمنان، تولد آن حضرت را مستند به شنيدن از سوسن عليهاالسلام مى نمايد؛ زيرا موقعيت زمانى و مكانى را براى بيان تمام حقايق، مناسب نمى بيند. بنابراين، دو احتمال وجود دارد:

  • الف) سوسن عليهاالسلام در سامرا و يا در خانه عروسش، به عللى، حضور نداشت.
  • ب) وى در آن سال ها در مدينه يا منقطه اى ديگر، زندگى مى كرد.

به هر حال، از نيمه شعبان 255 ق. به كنيه قبلى اين بانوى گرامى (ام‌الحسن؛ ام‌ابى محمد)، «جده» نيز افزوده شد.

تسلاى دل

از آن جا كه هر روز فشارها و تهديدهاى حكومت بنى عباس نسبت به حضرت عسكرى عليه السلام افزايش پيدا مى كرد، امام نيز حوادث آينده (حبس و شهادت) را براى برخى از افراد خانواده و اصحاب، بيان مى نمود كه در اين ميان، ايجاد آمادگى قلبى «مادر» در اولويت بوده است. سوسن عليهاالسلام نقل مى كند: يك روز ابومحمد به من فرمود: «سال 260 (60 ق) سوزشى در دلم (بر اثر زهر) پديد مى آيد، مى ترسم رنج و سختى به من برسد. اما در صورت سالم ماندن، (قضا و قدر الهى) در سال 270 (70 ق) محقق خواهد شد».

با شنيدن اين پيشگويى، بي‌تابى كرده و گريستم. در اين موقع، به من فرمود: «لابدّ (لى) من وقوع امراللّه فلاتجزعى؛ (اى مادر!) بي‌تابى مكن زيرا از تحقق امر خداوند، چاره اى نيست».(18) آرى پس از آن، نگريستن به جمال نورانى فرزند و تصور حادثه، دل مادر را مى سوزاند و در اين ميان «عبادت و صبر»، مرهم هميشگى غم هاى او بود.

همسفر خورشيد

امام عسكرى عليه السلام قبل از فرارسيدن «سال شهادت»، جهت ايمن ساختن خانواده و استمرار ولايت، امورى را به انجام رسانيد. در اين باره، صحابى گرانقدرش احمد بن اسحاق نقل مى كند كه به محضر امام عليه السلام شرفياب شده و آن حضرت در خصوص شهادتش، وقوع فتنه ها و استمرار امامت، مطالبى را بيان فرمود.

وى در ادامه مى گويد: آن حضرت در سال 259 ق. مادر را به «حج» فرستاد و به او خبر داد كه در سال 260 ق. حادثه (حبس و شهادت) اتفاق مى افتد. آن‌گاه امام مهدى عليه السلام را احضار نمود و ايشان را وصى خود گردانيد و اسم اعظم، مواريث امامت و سلاح را به وى تسليم كرد. و مادر امام عسكرى عليه السلام با حضرت صاحب عليه السلام همگى به مكه مشرف شدند؛ در حالى كه «ابوعلى احمد بن محمد بن مطهر» عهده دار و متولى مايحتاج آن‌ها و وكيل حضرت بود.(19)(')

خانواده امام عسكرى عليه السلام در يكى از منازل بين راه، توقف كرده بودند كه گروهى از اعراب به آن‌ها رسيده و خبر دادند: «به سبب كمى آب و شدت خوف، بسيارى از مردم در راه مانده و در حال برگشتن هستند».(20)

ابوعلى مطهرى نقل مى كند: من از منطقه «قادسيه» نامه اى براى امام حسن عسكرى عليه السلام نوشتم، مبنى بر اين كه: كاروان هاى حج منصرف شده اند و من نيز به واسطه ترس از عدم دسترسى به آب، رفتن به حج را صلاح نمى دانم.

آن حضرت در نامه اش فرموده بود: «امضوا ولاخوف عليكم انشاءالله؛ برويد. چرا كه به خواست خداوند، ترس و خطرى متوجه شما نخواهد بود» امام مهدى علیه السلام را احضار نمود و ايشان را وصى خود گردانيد و اسم اعظم، مواريث امامت و سلاح را به وى تسليم كرد. و مادر امام عسكرى علیه السلام با حضرت صاحب علیه السلام همگى به مكه مشرف شدند. كاروان حج در معيت خانواده امام رهسپار شده و با سلامتى كامل به مكه رسيدند.(21)

به راستى چه دلپذير و خوشايند است براى مادر بزرگى كه عزيزترين كودك را در آغوش گرفته و در حريم امن الهى، به مناسك حج مى پردازد! سوسن عليهاالسلام بر اساس صلاحديد و سفارش فرزندش بعد از اتمام حج، به مدينه آمد تا در كنار آرامگاه مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه بقيع عليهم السلام وظائف محوله را به خوبى انجام دهد...

انتظارى سخت

با فرارسيدن ماه صفر سال 260 ق. اندوهى شديد در قلب اين مادر مهربان پديدار شد؛ آن چنان كه آرام نداشت، برمى خاست و مى نشست. لذا از شهر مدينه خارج شده و در مسير كوهستان، «اخبار سامرا» را از طريق شيعيان پیگيرى مى كرد. سرانجام خبر دستگيرى و زندانى شدن امام عليه السلام به مادر حضرت رسيد(22) و سرشك غم از ديدگان وى سرازير شد. اما آن‌ چه كه دل محزونش را تسكين مى داد، انجام عبادت، زيارت، دعا و شكيبايى بود».

فصل اشك و فراق

در هشتم ربيع الاول 260 ق. امام عسكرى عليه السلام توسط خليفه عباسى مسموم شده و در 28-29 سالگى به شهادت رسيد. آن روز شهر سامرا، يكپارچه سوگوار گشته و دسته هاى عزادار به سوى خانه حضرت رهسپار شدند تا در مراسم تشييع شركت كنند... به ناگاه متوجه شدند كودكى پيشاپيش نمازگزاران ايستاده و بر پيكر مطهر حضرت، نماز را اقامه مى كند... طولى نكشيد كه عوامل حكومتى در يك سازماندهى و عمليات ضربتى، تمام خانه هاى اطراف را جستجو كردند تا به خيال خام خود، فرزند و جانشين امام عسكرى عليه السلام را شناسايى و دستگير كنند. با وجود تفتيش اتاق ها، دستگيرى برخى از افراد و بازجويى از آنان، هيچ نشانى از وى بدست نياوردند؛ چرا كه بستگان و اصحاب حضرت از تولد فرزند امام، اظهار بى اطلاعى كرده و روش «تقيه» و «كتمان» را در پيش گرفته بودند.(23)

طوفان فتنه

بعد از شهادت امام عسكرى عليه السلام، فتنه اى سهمگين به وقوع پيوست؛ زيرا جعفر - برادر آن حضرت - با شگردهاى گوناگون، مدعى «امامت» شد. در اين راستا، برخى از كارگزاران بنى‌ عباس و افراد لاابالى و اوباش نيز به ترويج و تبليغ «رهبرى جعفر» كمك كرده و با ادله دروغين و جلسات مستمر، مسأله امامت وى را بسترسازى و تقويت مى كردند...

جعفر كذاب در مجالس عزادارى، خود را به عنوان وصى و جانشين برادرش قلمداد مى نمود و متأسفانه گروهى از مردم نيز دچار انحراف شده و به شاخه هاى متعددى تقسيم شدند. جعفر كذاب براى تحقق آرزوهايش، اموال و ميراث امام عليه السلام را تصاحب كرده و نسبت به افراد خاندان عسكرى و شيعيان، ستم ها و محدوديت هايى روا داشت؛ به گونه اى كه بسيارى از آن‌ها پراكنده شده و مخفيانه زندگى مى كردند.(24)

تدبيرى شجاعانه

هنوز مدت زمانى از شهادت امام عسكرى عليه السلام نگذشته بود كه اين خبر به مردم مدينه رسيد و بنى هاشم و شيعيان در شهادت امام خود، سوگوار شده و مصيبت وارده را به مادر آن حضرت تعزيت گفتند...

ام‌ابى محمد براى زيارت قبر مطهر فرزندش و خاموش كردن فتنه هايى كه به وجود آمده بود، فوراً همراه عده اى از شيعيان به جانب عراق رهسپار شد. وى بعد از رسيدن به سامرا و شنيدن تمام وقايع و مشاهده عملكرد منفى جعفر، در يك اقدام شجاعانه اعلام نمود كه: «من، وصى پسرم حسن بن على هستم و به عنوان وارث، مى خواهم حقم را بگيرم».

جعفر و پيروانش براى باطل كردن اين ادعا، از هيچ تلاشى فروگذار نكردند، متقابلاً آن بانوى خردمند و شجاع هم براى اثبات حق خود، مدارك كتبى و شفاهى را به دادگاه تقديم كرده و در نتيجه، قاضى القضات پايتخت نيز به نفع وى حكم صادر نمود.(25) آرى با ورود همسر امام هادى عليه السلام و مادر امام عسكرى عليه السلام به سامرا، نور اميد در دل هاى شيعيان پرفروغ تر شده و فضاى ابهام آلود و خفقان نيز آرام‌آرام، به وضعيت عادى برمى گشت.

دفاع از جده

در جريان «تقسيم ميراث»، جعفر از دادن سهم مادرش امتناع مى كرد و خود را تنها وارث امام عسكرى عليه السلام معرفى مى نمود؛ در همين هنگام بود كه امام مهدى عليه السلام آشكار شده و خطاب به عمويش فرمود: «اى جعفر! براى چه متعرض حقوق من مى شوى؟...».(26)

دست نوازشگر

بعد از ثبوت وصى بودن ام‌ابى محمد و صدور حكم قضائى، محبوبيت و قدرت جعفر نيز دچار كاهش و زوال شد؛ به نحوى كه وى تمام دارايى اش را به مصرف رسانده و به فلاكت رسيد. در اين موقعيت، مادر حكيم و مهربان، چتر حمايتى خود را بر زندگى فرزند مغرور و خطاكارش مى گستراند تا زمينه «بازگشت و توبه» را براى وى فراهم سازد.

شيخ ذبيح‌الله محلاتى مى نويسد: «هنگامى كه جعفر دستش از مال دنيا تهى شد، جده عليهاالسلام متكفل جميع مخارج خانواده او گرديد؛ زيرا جعفر كارش به جايى رسيده بود كه تكه نانى هم براى رفع گرسنگى نداشت و جده عليهاالسلام گندم، آرد، گوشت، پوشاك، مايحتاج و حتى علوفه حيواناتش را نيز تأمين مى كرد».(27)

«جده» و «مهدويت»

بدعت و گمراهى:

بعد از شهادت امام عسكرى عليه السلام مردم به چند گروه تقسيم شدند از جمله اين كه:

  • 1. عده اى رحلت حضرت را انكار نموده و ادعا كردند كه او، همان «امام قائم و موعود» مى باشد.
  • 2. برخى شهادت وى را قبول كرده اما مدعى شدند كه او دوباره زنده مى شود و همان «امام منتظر» است.
  • 3. بعضى معتقد شدند كه «امامت» بر اساس وصيت امام عليه السلام، در وجود برادرش جعفر تحقق يافته است.
  • 4. گروهى نيز چنين ترويج كردند كه «امامت» از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمده و به امت و مردم، واگذار شده است.(28)

جبهه حق و باطل:

دشمنان پس از مأيوس شدن از شناسايى و دستگيرى امام مهدى عليه السلام از اختلافات مذهبى مردم، بهره بردارى نموده و به تقويت فرقه هاى جديد و منحرف مى پرداختند. در اين ميان، مسئوليت بازماندگان امام عسكرى عليه السلام و اصحابش بسيار خطير و سنگين شده بود؛ چرا كه «سقيفه»هاى پنهان و آشكار، ضربات سهمگينى بر اسلام و تشيع وارد مى ساخت! ام‌ابى محمد و حكيمه عليهماالسلام در يك اقدام هماهنگ، مديريت اين «بحران» را عهده دار شده و در جلسات پرسش و پاسخ، تولد و امامت حضرت مهدى عليه السلام را تبليغ و ترويج مى كردند.

زينب دوران:

احمد بن ابراهيم مى گويد: من در سال 262(282)ق. در مدينه نزد حكيمه (حليمه يا خديجه) - دختر امام جواد عليه السلام و خواهر امام هادى عليه السلام - رفتم و از پشت پرده با وى سخن گفتم و سؤالات دينى را پرسيدم. بين من و عمه امام عسكرى عليه السلام گفتگويى صورت گرفت:

برايم بفرماييد كه امروزه، شما به امامت چه كسى معتقد هستيد؟

پسر حسن بن على عليهماالسلام (سپس نامش را بيان نمود).

خداوند، مرا فداى شما گرداند! آيا شما ايشان را ديده ايد يا خبرش را شنيده ايد؟

من شنيده ام؛ چرا كه امام عسكرى عليه السلام در نامه اى به مادرش موضوع ولادت و امامت پسرش را خبر داده است.

اكنون، آن كودك كجاست؟

پنهان مى باشد (زيرا جانش از سوى حكومت عباسى، در معرض خطر است).

فَإلى مَنْ تَفْزَعُ الشّيعَةُ؛ پس اكنون شيعيان به چه شخصى پناه ببرند؟

اِلىَ الْجَدَّةِ؛ به مادربزرگش، مادر امام عسكرى عليه السلام.

يعنى الآن من بايد به كسى (امام مهدى عليه السلام) اقتدا كنم كه وصى او، يك خانم مى باشد؟!

آرى! شما در اين شرايط، به شيوه امام حسين عليه السلام عمل كنيد؛ چرا كه آن حضرت در ظاهر، خواهرش «زينب» عليهاالسلام را به عنوان «وصى» انتخاب كرده بود، در حالى كه زينب عليهاالسلام هر آن چه امام سجاد عليه السلام از علم الهى بيان مى فرمود، انجام مى داد و گفتار و رفتار وى، مستند به دانش حضرت بود و فلسفه اين كار، حفاظت از وجود مقدس امام سجاد عليه السلام بود.

راوى در ادامه مى گويد: حكيمه عليهاالسلام به من فرمود: همانا تو جزو محدثان هستى! مگر شما گروه راويان، اين حديث را نقل نمى كنيد كه: «اِنَّ التّاسِعَ مِنْ وُلْدِالْحُسَيْنِ عليه السلام يُقْسَمُ ميراثُهُ وَ هُوَ فِى الْحَياةِ؛ به درستى نهمين فرزند از نسل امام حسين عليه السلام (حضرت مهدى عليه السلام) ميراث و اموالش بين بستگانش تقسيم مى شود، در حالى كه وى زنده است».(29)

پناهگاه تشيع

شهيد مطهرى درباره شخصيت والاى اين بانوى انديشمند، مى فرمايد: «...تنها «جده‌بودن» سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه... بعد از امام عسكرى عليه السلام «مَفْزَعُ الشّيعه» بود؛ يعنى ملجأ شيعه، اين بزرگوار بود. قهراً در آن وقت - چون امام عسكرى عليه السلام 28 ساله بوده اند كه از دنيا رفته اند، على القاعده مطابق سن امام هادى عليه السلام هم حساب بكنيم - زنى بين پنجاه و شصت بوده است. اين قدر زن باجلالت و باكمالى بوده است كه «شيعه» هر مشكلى برايش پيش مى آمد، به اين زن عرضه مى داشت».

شهيد مطهرى بعد از نقل فرمايش حكيمه عليهاالسلام مى گويد: «... وصى امام عسكرى عليه السلام در باطن، اين فرزندى است كه مخفى است؛ ولى در ظاهر كه نمى شد بگويد وصى من اوست؛ در ظاهر وصى خودش را اين زن باجلالت قرار داده است».(30)

عروج

در سال هاى آغازينِ «غيبت صغری» شهر سامرا و خانه امام عسكرى عليه السلام مورد توجه شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام بود؛ به گونه اى كه بزرگ بانوى خاندان عسكرى، دستورات نوه گرانقدرش را اجرا نموده و موضوع ولادت، غيبت و ظهور امام دوازدهم عليه السلام را براى برخى از شيعيان بيان مى كرد. اما چند سالى از شهادت امام عسكرى عليه السلام سپرى نشده بود كه آن بانوى گرامى بيمار گرديد و آثار رحلت در وجودش پديدار شد. از اين رو، «وصيت» نمود كنار آرامگاه شوهر و پسرش، حضرت عسكريين عليهماالسلام به خاك سپرده شود.

سرانجام سوسن عليهاالسلام چشم از جهان بربست و روح ملكوتى اش در فردوس برين سُكنا گزيد؛ آن روز سرزمين «سُرَّمَنْ رَأى» يكبار ديگر سيه‌پوش شد و امام زمان عليه السلام در فقدان جده ارجمندش داغدار گرديد... هنگام خاكسپارى، به ناگاه جعفر كذاب حاضر شد و در يك اقدام ناباورانه اعلام كرد: اين مكان، خانه من است؛ او را اين جا دفن نكنيد.

شيعيان - به ويژه بنى هاشم - با جعفر به گفتگو پرداختند؛ اما وى همچنان مدعى ملكيت بود و از دفن پيكر مطهر مادر امام عسكرى عليه السلام جلوگيرى مى كرد. در همين هنگام، امام مهدى عليه السلام از بين جمعيت تشييع كننده عبور نموده و در مقابل جعفر كذاب ايستاد و فرمود: «يا جَعْفَر! دارُكَ هِىَ أمْ دارى؛ اى جعفر! آيا اين جا، خانه تو است يا خانه من؟» آنگاه امام از ديد حاضران پنهان شد، در حالى كه جعفر و عوامل نفوذى به ميان جمعيت سوگوار رفته تا آن حجت الهى را دستگير كنند،(31) غافل از آن كه وى هماره در حفاظت خدا خواهد بود.

شايان توجه اين كه: از بين مادران امامان عليهم السلام فقط آرامگاه مادر امام عسكرى عليه السلام و مادر امام مهدى عليه السلام در شهر سامرا و مابقى در مدينه منوره قرار گرفته است.(32)

بر اساس روايت احمد بن ابراهيم ـ كه در سال 262 ق نزد حكيمه خاتون عليهاالسلام آمده و ايشان، پناهگاه شيعه را «جده» معرفى كرده است ـ تاريخ رحلت آن بانوى جليل‌القدر، در سال 262 ق يا بعد از آن مى باشد. اما طبق نقل «كمال‌الدين» (تصحيح استاد على اكبر غفارى، ص 501)، گفتگوى راوى با عمه امام عليه السلام در سال 282 ق. بود؛ از اين رو، وفات مادر امام عسكرى عليه السلام در همان سال يا بعد از آن مى باشد.

البته در روايت جعفر بن عمرو نيز ـ بدون اشاره به تاريخ ـ آمده است: «من به سوى عسكر رفتم، در حالى كه ام‌ابى محمد عليه السلام زنده بود و با من جماعتى بودند... امام زمان عليه السلام به ما اجازه داد كه به پيشگاهش شرفياب شويم».(33)

اسوه عفاف و دانايى

در وصف حضرت سوسن عليهاالسلام مى توان به اين گفتار بسنده نمود: امام هادى عليه السلام در حقش فرموده است: «از هر گونه آفات، عيب، آلايش و پليدى، منزه و مبرا است».(34)

در زيارتنامه معصومان عليهم السلام آمده است: «اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نوراً فى الأصلاب الشّامخة والأرحام المطهّرة...؛ آرى، دامن پاك و مطهر وى، محل پرورش امام حسن عسكرى عليه السلام بوده و امام مهدى عليه السلام نيز از نسل آن بانوى قُدسى مى باشد».

شيخ صدوق: «اين نهايت شرف، جلال، فضل و كرامت است كه وى واسطه بين امام عجل الله تعالی فرجه شریف و امت بوده و شايستگى حفظ اسرار امامت و وصيت را داشته است».(35)

حسين بن عبدالوهاب، نويسنده عيون المعجزات: «وى از عارفات و صالحات زنان اهل بيت عليهم السلام بود».(36)

علامه مجلسى: «وى در نهايت ورع، تقوا، عفاف و صلاح بود».(37)

شيخ عباس قمى: «او از زنان بامعرفت و صالحه بود... در فضل او كافى است كه پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام پناه شيعيان بود».(38)

عمادزاده اصفهانى: «وى از زنان پاك طينت و مربيان بزرگ بشمار مى رفت و ايمان كاملى به مقام نبوت و خاندان ولايت داشت».(39)

پى نوشت

(1). الارشاد، ج 2، ص 301؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236 و 237؛ زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ابوالقاسم سحاب، ج 2، ص 9 و 13؛ مسند الامام العسكرى علیه السلام، عزيزالله عُطاردى، ص 49.

(*). در ضمن، اسم مادر امام هادى علیه السلام «سمانه» بوده و يكى از اسامى مادر امام مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف نيز «سوسن» مى باشد. (ر.ك: بحارالانوار، ج 50، ص 117ـ114 و ج 51، ص 18ـ15).

(2). همان، ج 50، ص 238.

(3). همان، ج 36، ص 193 و 194؛ كمال‌الدين، (اكمال‌الدين)، ترجمه كمره اى، ج 1، ص 423 و 424.

(4). ر.ك: رياحين الشريعه، ج 3، ص 24؛ داستان ازدواج معصومين علیهم‌السلام، ابراهيم بابائى آملى، ص 231، نشر نجبا، قم، دوم، 1381 ش.

(5). منتهى الآمال، ج 2، ص 449؛ زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ج 2، ص 13.

(6). زنان مردآفرين تاريخ، محمد محمدى اشتهاردى، ص 185.

(7). گويا امام علیه السلام جز سوسن، همسرى نداشت.

(8). اثبات الوصية، مسعودى، ص 236، انتشارات بصيرتى، قم؛ زندگانى عسكريين علیه السلام، ج 2، ص 6؛ محدثات شيعه، دكتر نهلا غروى نائينى، ص 223.

(9). ر.ك: تاريخ سامرا، شيخ ذبيح‌الله محلاتى، ج 1، ص 253، ج 2، ص 303ـ268؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 37؛ زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ج 1، ص 133ـ121؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 445ـ442.

(10). حياة الامام العسكرى علیه السلام، محمدجواد طبسى، ص 113 و 114؛ چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسكرى علیه السلام، عبدالله صالحى، ص 16 و 17، انتشارات مهدى يار، قم، اول، 1381 ش (تلخيص).

(11). مسند الامام العسكرى علیه السلام، ص 13؛ زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ج 2، ص 7؛ دايرة المعارف تشيع، ج 2، ص 370؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 432.

(12). منتهى الآمال، ج 2، ص 439ـ432؛ زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ج 2، ص 121 و 122.

(13). منتهى الآمال، ج 2، ص 441ـ439.

(14). زندگانى رهبران اسلام (انوار البهيه)، شيخ عباس قمى، ترجمه سيد محمد صحفى، اسلاميه، تهران، 1360 ش، ص 348.

(15). همان، ص 347 و 348.

(16). كمال‌الدين، ج 2، ص 178.

(17). سيماى آفتاب (سيرى در زندگانى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف)، حبيب‌الله طاهرى، ص 183، نشر مشهور، قم، اول، 1378 ش.

(18). ر.ك: بحارالانوار، ج 50، ص 313 و 330؛ مسند الامام العسكرى علیه السلام، ص 35؛ زندگانى رهبران اسلام، ص 367 و 368.

(19). بحارالانوار، ج 50، ص 335 و 336؛ اثبات الوصية، ص 247 و 248.

('). ابوعلى مطهرى، كارگزار امور امام عسكرى علیه السلام بود؛ اين مسئله، بيانگر فوق عدالت اوست... (اعيان الشيعه، ج 3، ص 153 و 154).

(20). زندگانى عسكريين علیهم‌السلام، ج 2، ص 32 (با تغيير).

(21). همان، ص 35 (با تغيير).

(22). بحارالانوار، ج 50، ص 313، 330 و 331؛ مسندالامام العسكرى علیه السلام، ص 35.

(23). ر.ك: زندگانى رهبران اسلام، ص 363 و 364؛ بحارالانوار، ج 50، ص 331 و 336؛ حياة الامام العسكرى علیه السلام، ص 435ـ433.

(24). ر.ك: كمال الدين، ج 2، ص 152ـ148؛ حياة الامام العسكرى علیه السلام، ص 434 و 435؛ مهدى موعود، ترجمه على دوانى، ص 393.

(25). ر.ك: كمال الدين، ج 2، ص 149؛ بحارالانوار، ج 50، ص 331؛ حياة الامام العسكرى علیه السلام، ص 434 و 435.

(26). كمال الدين، ج 2، ص 115 و 116؛ رياحين الشريعة، ج 3، ص 24.

(27). ر.ك: رياحين الشريعه، ج 3، ص 25؛ تاريخ سامرا، ج 1، ص 252.

(28). بحارالانوار، ج 50، پاورقى ص 336 و 337.

(29). ر.ك: كمال الدين، ترجمه كمره اى، ج 2، ص 178 و تصحيح غفارى، ص 501؛ بحارالانوار، ج 46، ص 19 و 20، ج 51، ص 364؛ زندگانى رهبران اسلام، ص 333 و 334.

(30). سيرى در سيره ائمه اطهار علیهم‌السلام، ص 249 و 250.

(31). ر.ك: كمال الدين، ج 2، ص 115 و 116؛ مهدى موعود علیه السلام، ص 774.

(32). رياحين الشريعه، ج 3، ص 24.

(33). بحارالانوار، ج 51، ص 334.

(34). مسندالامام العسكرى علیه السلام، ص 13.

(35). رياحين الشريعه، ج 3، ص 25 (به نقل از اكمال الدين).

(36). داستان ازدواج معصومين علیهم‌السلام، ص 231.

(37). رياحين الشريعه، ج 3، ص 25 (به نقل از جلاء العيون).

(38). زندگانى رهبران اسلام، ص 333.

(39). داستان ازدواج معصومين علیهم‌السلام، ص 231.

منبع

محمدابراهيم احمدى, فرهنگ كوثر، شماره 60، زمستان 1383