منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ارتداد

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اگر کسى که مسلمان است و از دین اسلام بیرون رود، او را در اصطلاح دینى «مُرتَد» گویند. برخی از موجبات «اِرتداد» از نظر فقیهان عبارتند از: کفر ورزیدن به خدا یا پیامبر و انکار ضرورى دین. فلسفه سخت‌گیری اسلام در حکم ارتداد - که اعدام مرتد است -، حفظ جبهه داخلى جامعه اسلامى و جلوگیرى از نفوذ بیگانگان و منافقان است. این حکم مربوط به کسى نیست که اعتقادى در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده، بلکه تنها کسى را شامل مى‌شود که به اظهار یا تبلیغ پرداخته، و در حقیقت قیام بر ضد جامعه اسلامی کرده است.

ارتداد در لغت و اصطلاح

«اِرتداد» در لغت به معناى رجوع و بازگشتن به آن راهی است که از آن آمده است[۱] و اسم مصدر آن، «رِدّة» است. راغب اصفهانی می نویسد: «ردّ به معنی بازگرداندن چیزی است به ذاتش، یا به حالتی از احوالش...، و ارتداد و ردّه به معنای بازگشت به آن راهی است که از آن آمده است، ولی ردّه اختصاص به رجوع به کفر دارد و ارتداد در کفر و غیر کفر هر دو به کار می رود».[۲]

در کتاب معجم مقاییس اللغه آمده: «راء و دالّ اصل واحدی است که دلالت بر رجوع به چیزی دارد... مرتدّ را مرتد می گویند؛ زیرا خودش را به کفر برگردانده است».

متکلمان و فقیهان مسلمان درباره ارتداد، مفصل بحث کرده و تعاریف متعددى از آن به دست داده‌اند. از جمله آنکه: حقیقت ارتداد، کفر پس از ایمان است.[۳] همچنین: ارتداد عبارت از کافر شدن است پس از آن که آدمى اسلام آوَرَد و به این حاصل مى‌شود که اقرار کند: من از دین اسلام بیرون آمدم.[۴] و در تعریف دیگر آمده است: ارتداد، کفرِ پس از ایمان است؛ خواه کسى در اصل مسلمان بوده و کافر شده یا در اصل کافر بوده و مسلمان شده و آنگاه از اسلام بیرون آمده است.[۵]

ارتداد در قرآن و روایات

قرآن کریم در آیاتى پرشمار از ارتداد سخن گفته و نکوهش کرده است؛[۶] از جمله:

  • «وَدَّ کثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ لَوْ یرُدُّونَکمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکمْ کفَّارًا...»؛[۷]
  • «... وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کافِرٌ فَأُولَٰئِک حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ...»؛[۸]
  • «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کفْرًا لَمْ یکنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ سَبِیلًا»؛[۹]
  • «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ».[۱۰]

در روایات معصومین علیهم السلام نیز فراوان از ارتداد یاد شده است. در روایتی آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مذمت ارتداد می فرماید: «مبغوض ترین خلق نزد خداوند کسی است که ایمان آورده و سپس کافر شده است». در روایتى، از امام باقر علیه السلام مى‌پرسند که مرتد کیست؟ مى‌فرماید: «کسى است که از اسلام روى گردانَد و به آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده است، کفر ورزد».[۱۱]

موجبات ارتداد

آنچه موجب ارتداد مى‌شود در منابع فقهى محل بحث بوده و کارهایى مایه ارتداد شمرده شده‌اند. از آن جمله است: کفر ورزیدن به خدا یا پیامبر؛ انکار ضرورى دین؛ چیزى را که از دین نیست جزء دین شمردن؛ انجام کارى که حاکى از بى‌ ایمانى است مانند سجده بر بت یا توهین به مقدسات اسلامى.[۱۲]

بر طبق مشهور، حدود «ارتداد» همان حدود کفر است، به اضافه انکار خدا و رسول. از سویی فقهای امامیه، انکار یکی از ضروریات دین را موجب «ارتداد» می دانند. اما برخی معتقدند انکار ضروری دین بصورت مستقل موجب کفر نمی شود مگر در صورتی که ملازم با انکار توحید و نبوت گردد، و این ملازمه باید نزد منکر تحقق یابد نه حاکم، به این معنا که حاکم شرع یقین کند شخص منکر ضروری دین، علم به ملازمه بین انکار ضروری دین و انکار اصل توحید یا نبوت داشته است.

انواع ارتداد

نظریه مشهور شیعه این است که ارتداد بر دو گونه است: ارتداد فطرى و ارتداد ملّى.

  • مرتد فطرى کسى است که مسلمان زاده شده است؛ یعنى چون نطفه او بسته گشته، پدر و مادرش مسلمان بوده‌اند یا یکى از آنان مسلمان بوده، اما او پس از بلوغ، کافر شده است.
  • مرتد ملّى کسى است که چون نطفه او بسته مى‌شده، پدر و مادرش کافر بوده‌اند؛ اما پس بلوغ مسلمان مى‌شود و دوباره کافر مى‌گردد.[۱۳]

شروط ارتداد

فقهاى شیعه براى تحقّق ارتداد شرطهایى را معتبر دانسته‌اند که بدون آنها کسى را نمى‌توان مرتد دانست:

  • بلوغ: از این رو اعتباری به انکار و ارتداد شخص غیر بالغ نیست.
  • عقل: شیعه و سنى بر این شرط متفق‌اند. ارتداد دیوانه و مست ثابت نیست؛ زیرا عقل به ویژه در امور اعتقادى از شرطهاى بنیادى است.[۱۴]
  • اختیار: در برابر اجبار و اضطرار است. شیعیان بر این شرط اتفاق نظر دارند. اگر کسى را مجبور به کفر کنند و از روى اکراه کفر بگوید، گفتارش لغو و بیهوده شمرده مى‌شود.[۱۵]
  • قصد: کسى که سخن کفرآمیز بر زبان مى‌آورد، باید با قصد و انگیزه و علم به معانى آنها را به زبان آورد. پس اگر در حال خواب، بیهوشى، یا غافل یا اهل سهو و حتى خشم کفر بگوید، نمى‌توان او را مرتد دانست.[۱۶]

احکام ارتداد

  • الف. مجازات بدنى: فقهاى امامیه اگر مرتد، مرد باشد، میان ارتداد فطرى و ملى فرق نهاده‌اند. مردى که مرتد فطرى است به مرگ محکوم مى‌شود زیرا توبه او پذیرفته نیست؛ گرچه گروهی دیگر از فقها، حکم قتل «مرتد فطری» را منوط به عدم توبه دانسته اند. اما اگر مرتد ملى باشد، نخست او را به توبه وامى‌دارند و پس از سه روز مهلت اگر توبه نکرد، محکوم به مرگ است.[۱۷]
  • ب. مجازات مالى: در فقه امامیه آمده است که حق مالکیت مرد و زن در ارتداد ملى محفوظ و تصرفات آنان صحیح است؛ امّا در ارتداد فطرى چنین نیست و مرد چون مرتد مى‌شود، بى‌درنگ مالکیت او از میان مى‌رود و اموالش میان وارثان تقسیم مى‌گردد. دلیل مجازات مالى مرتد فطرى، موثّقه عمار ساباطى است که از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «هر مسلمانى که از اسلام برگردد و پیامبرىِ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله را منکر شود... باید اموالش را میان وارثان تقسیم کرد».[۱۸]
  • ج. مجازات اجتماعى: به محض آن که مردى مرتد شود، همسرش از او جدا مى‌گردد. فقهاى امامیه بر آن‌اند که زن باید براى ارتداد فطرى شوهر، عدّه وفات و براى ارتداد ملى عدّه طلاق نگاه دارد. اگر مرتد ملّى توبه کند، مى‌تواند به همسر خویش رجوع نماید؛ زیرا نکاح به ‌صحّت خود باقى است. از دیگر احکام ارتداد این است که ذبح حیوان به دست شخص مرتد، شرعى نیست.[۱۹]

فلسفه حکم ارتداد

با اینکه اسلام به حیات و حق زندگی برای تمام موجودات حتی گیاهان اهتمام ورزیده، اما این سوال مطرح می شود که چرا زندگی «مرتد» برای شارع بی ارزش بوده و به قتل او حکم می کند؟! فلسفه این همه سخت گیری دین اسلام در مورد «مرتد» چیست؟

اسلام در مورد آنان که اسلام را نپذیرفته اند سخت گیرى نکرده است ولى در مورد کسانى که اسلام را بپذیرند و سپس عدول کنند سخت گیر است؛ چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مى گردد و یک نوع قیام بر ضدّ حکومت اسلامى است و غالباً دلیل بر سوء نیت است؛ لذا اسلام قوانین سخت گیرانه ای در مورد مرتد وضع کرده است. شبیه این قانون سخت گیرانه، در بسیارى از کشورهاى دنیا نیز وجود دارد. بازگشت از اسلام هم مادامی که از سوی شخص بیان نشده، حکم «ارتداد» را در پی ندارد. اما اگر این چنین شخصی عقاید جدید خود را علنی کند، جامعه اسلامی تعامل دیگری با او خواهد داشت؛ چرا که این عمل نوعی «اخلال و تضعیف» جامعه اسلامى است.

همچنین «ارتداد» سبب انحراف انسانها از دین حق می گردد. دشمنان اسلام از این راه برای ضربه زدن به اسلام و جلوگیری از اسلام آوردن مردم استفاده می کردند. خداوند متعال می فرماید: «وَقالَتْ طائِفَهٌ مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی اُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛[۲۰] (و جمعی از اهل کتاب [از یهود] گفتند: [بروید درظاهر] به آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز، کافر شوید، شاید آنها [از آیین خود] بازگردند). این کار، اثر عجیبی در قلوب عوام مردم داشت؛ زیرا با خود می گفتند: اگر اسلام بر حق بود آنان خارج نمی شدند.

لازم به ذکر است، دیدگاه های مختلفی در مورد حکم «مرتد» وجود دارد؛ اکثر فقها بر این باورند حکم «مرتد فطری» قتل است و توبه «مرتد» تاثیری در حکم قتل ندارد (گر چه اگر واقعاً توبه کند براى قیامت او مفید است). اما گروهی دیگر از فقها، حکم قتل «مرتد فطری» را منوط به عدم توبه دانسته اند. زیرا معتقدند در صورت توبه، نه تنها در آخرت، بلکه در دنیا نیز توبه اش پذیرفته می شود. از سویی برخی دیگر از فقها، شخص جاهل و شبهه دار را از گستره حکم «ارتداد» خارج کرده و معتقدند علم و آگاهی در تکذیب اصل دین لازم است، زیرا انکار بدون علم، به کفر و «ارتداد» منتهی نمی شود.

اما چرا اسلام در مورد مرتد فطری، سختگیرتر است؟ می توان گفت کسى که از پدر یا مادر مسلمان تولد یافته و در یک محیط اسلامى پرورش یافته، بسیار بعید به نظر مى رسد که محتواى اسلام را تشخیص نداده باشد، بنابراین، عدول و بازگشت او از دین، به توطئه و خیانت شبیه تر است تا به اشتباه و عدم درک حقیقت، لذا استحقاق چنان مجازاتى را دارد؛ چرا که باعث تزلزل جامعه اسلامی می شود. این حکم مربوط به کسى نیست که شبهه دارد یا اعتقادى در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده، بلکه تنها کسى را شامل مى شود که به اظهار یا تبلیغ می پردازد، و در حقیقت قیام بر ضد جامعه اسلامی کرده است.

پانویس

  1. صحاح اللّغة، ۲/۴۷۳.
  2. مفردات راغب، ۱۹۸.
  3. الانتصار، السّلسلة الینابیع الفقهیة، ۲۳/۲۲.
  4. جامع الشّتّات، ۲/۷۴۲.
  5. المبسوط فى فقه الامامیة؛ السّلسلة الینابیع الفقیه، ۳۱/۱۶۹.
  6. سوره آل عمران/۸۶؛ سوره مائده/۲۱ و ۵۴؛ سوره نحل/۱۰۶.
  7. سوره بقره/۱۰۹.
  8. سوره بقره/۲۱۷.
  9. سوره نساء/۱۳۷.
  10. سوره محمد/۲۵.
  11. وسائل الشّیعة، ۱۸/ ۵۴۴.
  12. الدّروس، ۲/۵۱؛ شرح اللّمعة، ۲/۳۶۸؛ ایضاح الفوائد، ۴/۵۴۷؛ تحریرالوسیلة، ۱/۱۰۶
  13. کشف الغطاء، ۴۱۸؛ الخلاف، السّلسلة الینابیع الفقهیة، ۳۱/۵۹؛ ارشاد الأذهان، ۲/۱۸۸؛ تحریر الوسیلة، ۲/۳۲۹.
  14. تحریر، ۲/۴۴۵.
  15. شرایع الاسلام، ۴/۹۶۲؛ المبسوط السّلسلة الینابیع الفقهیة، ۳۱/۱۸۰؛ الخلاف، همان، ۳۱/۶۶
  16. تحریرالوسیلة، ۲/۴۴۵.
  17. ر.ک. وسائل الشیعه، ۱۸/۵۴۵.
  18. وسائل الشّیعة، ۱۸/۵۴۵.
  19. ر.ک. وسائل الشّیعة، ۱۸/۵۴۸.
  20. سوره آل عمران/۷۲.

منابع