آیه 70 سوره قصص: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(معانی کلمات آیه)
 
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«الأُولی»: این جهان. «الآخِرَة»: آن جهان. «الْحُکْمُ»: فرماندهی. داوری و دادرسی.
+
*'''الحكم''': داورى. منع براى اصلاح. دستور و فرمان، مراد از آن در آيه ظاهرا معناى اخير است.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 72</ref>
  
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۴۹

مشاهده آیه در سوره

وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَىٰ وَالْآخِرَةِ ۖ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<69 آیه 70 سوره قصص 71>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و اوست خدای یکتا که جز او هیچ خدایی نیست، هم ستایش در اول و آخر عالم (در این جهان و آن جهان) مخصوص او، هم حکم و سلطنت جهان با او و هم رجوع شما به سوی اوست.

و اوست خدا که معبودی جز او نیست، همه ستایش ها در دنیا و آخرت ویژه اوست، و فرمانروایی فقط برای اوست، و تنها به سوی او بازگردانده می شوید.

و اوست خدا[يى كه‌] جز او معبودى نيست. در اين [سراى‌] نخستين و در آخرت، ستايش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانيده مى‌شويد.

اوست خداى يكتا. هيچ خدايى به جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر. و فرمان فرمان اوست. و همگان به او بازگردانده مى‌شويد.

و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیت (نیز) از آن اوست؛ و همه شما به سوی او بازگردانده می‌شوید!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He is Allah, there is no god except Him. All praise belongs to Him in this world and the Hereafter. All judgement belongs to Him, and to Him you will be brought back.

And He is Allah, there is no god but He! All praise is due to Him in this (life) and the hereafter, and His is the judgment, and to Him you shall be brought back.

And He is Allah; there is no Allah save Him. His is all praise in the former and the latter (state), and His is the command, and unto Him ye will be brought back.

And He is Allah: There is no god but He. To Him be praise, at the first and at the last: for Him is the Command, and to Him shall ye (all) be brought back.

معانی کلمات آیه

  • الحكم: داورى. منع براى اصلاح. دستور و فرمان، مراد از آن در آيه ظاهرا معناى اخير است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ «68»

و پروردگارت آنچه را بخواهد مى‌آفريند و (آنچه را بخواهد) برمى‌گزيند، براى آنان (در برابر خداوند) حقّ انتخابى نيست، منزّه است خدا وبرتر است از آنچه (براى او) شرك مى‌ورزند.

وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ «69»

و پروردگار تو آنچه را دل‌هاى آنان پنهان مى‌دارند و آنچه را آشكار مى‌سازند، مى‌داند.

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «70»

او اللّه است، معبودى جز او نيست، ستايش در دنيا و آخرت (و آغاز و فرجام) مخصوص اوست، حاكميّت تنها از آنِ اوست و به سوى او بازگردانده مى‌شويد.

جلد 7 - صفحه 87

پیام ها

1- قدرت مطلقه، از آنِ خداوند است. «يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ»

2- تكوين (آفرينش هستى) و تشريع (قانون زندگى) به دست خداوند است. «يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ»

3- انتخاب رهبر آسمانى به دست خداست، نه مردم. «وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»

4- كسى حقّ قانون‌گذارى دارد كه آفريدگار هستى باشد. يَخْلُقُ ما يَشاءُ ... لَهُ الْحُكْمُ‌

5- كسى كه در برابر قانون خدا، قانون بشرى را بپذيرد، در حقيقت براى خدا شريك پذيرفته است. «ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ»

6- چون معبودى جز او نيست، پس ستايش‌ها مخصوص اوست. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ»

7- آفرينش و گزينش، كار خداوند است؛ ولى او كار باطل نمى‌كند. «سُبْحانَ اللَّهِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (70)

بعد به جهت تأكيد مى‌فرمايد:

وَ هُوَ اللَّهُ‌: و اوست خدا، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: هيچ معبودى نيست سزاوار پرستش و ستايش مگر ذات اقدس او. لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‌ وَ الْآخِرَةِ: مر او راست ستايش و ثنا و مدح خاصه در اين سرا و آن سرا، زيرا مولى و منعم نعم عاجل دنيا و آجل آخرت اوست نه غير او، و لذا اهل ايمان همچنانكه در دنيا حامد و ثنا كننده اويند در آخرت نيز حمد الهى را نمايند كه: (الحمد للّه الّذى اذهب عنّا الحزن، الحمد للّه الّذى صدّقنا وعده و الحمد للّه ربّ العالمين) به جهت ابتهاج به فضل او و التذاذ به حمد او. وَ لَهُ الْحُكْمُ‌: و مر او راست فرمانروائى ميان بندگان و تميز ميان حق و باطل، يا حكم به مغفرت و فضل براى اهل طاعت، و به عقوبت و ويل براى اهل معصيت. وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‌: و بسوى جزاى الهى باز گرديده شويد در روز نشور، و بر وفق عمل همه را سزا و جزا خواهد داد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‌ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (67) وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ (68) وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (70)

ترجمه‌

پس اما كسيكه توبه كرد و ايمان آورد و كردكار شايسته پس اميد است كه بوده باشد از رستگاران‌

و پروردگار تو مى‌آفريند آنچه مى‌خواهد و اختيار ميكند نباشد مر آنانرا حق اختيار منزّه است خدا و برتر است از آنچه شريك قرار مى‌دهند

و پروردگار تو ميداند آنچه را پنهان ميدارد سينه‌هاشان و آنچه را آشكار ميكنند

و او است خدا نيست خدائى مگر او مر او را است ستايش در دنيا و آخرت و مر او را است حكم و بسوى او برگردانده مى‌شويد.

تفسير

خداوند سبحان پس از بيان احوال كفّار در آيات سابقه براى استثناء كسانيكه بعدا قبول اسلام نمايند فرموده و اما كسيكه توبه نمود از كفر و عصيان و مفتخر شد بايمان و اعمال صالحه پس اميد است كه به اين باقى بماند و پيرامون گناه نگردد تا از رستگاران و نجات يافتگان از عذاب الهى باشد و گفته‌اند لفظ عسى در تمام قرآن استعمال در وجوب شده چون خداوند كريم و عادت كرام جارى بر انجاز و عداست و خداوند خلق ميكند هر چه را بخواهد از اشياء و اختيار ميكند هر كه را بخواهد از اشخاص براى رسالت از طرف خود و امامت بر خلق و نبوده و نخواهد بود براى خلق اختيارى در تعيين پيغمبر و نصب امام چون اختيار از كسى بطور قطع و يقين بجا و در محلّ لايق واقع ميشود كه عالم باشد بباطن و ضمير مختار كه مصلح است يا مفسد و كسى جز خداوند كه خالق موجودات است چنين علم و اطلاعى را ندارد لذا شخص ممكن است بگمان خود اختيار نمايد مفسد را بجاى مصلح چنانچه در اختيار حضرت موسى هفتاد مرد را براى ميقات از اخيار بنى اسرائيل روى داد و آنها تقاضاى بيجا نمودند و بصاعقه هلاك شدند با آنكه‌

جلد 4 صفحه 203

پيغمبر اولو العزم بود چه رسد برعيّت كه بخواهند امام اختيار نمايند يا براى امر رسالت اشخاص معيّنى را در نظر بگيرند و ترجيح دهند آنها را بر مختار خدا و بگويند وليد بن مغيره از مكّه و عروة بن مسعود ثقفى از طائف لايق براى اين مقام است نه يتيم ابو طالب يا آن سه خليفه مقدّمند بر امير المؤمنين عليه السّلام در خلافت از پيغمبر و زعامت بر امّت و از اين قبيل هفوات غير قابل استماع چنانچه مفسّرين نقل نموده‌اند و در اخبار ائمه اطهار بامر امامت تصريح شده و باين آيه استدلال فرموده‌اند بر آنكه مردم حق نصب امام را ندارند و اين توهّم فاسد ريشه و پايه مفاسد و مظالم و گمراهيهاى اين امّت شده چنانچه خداوند در جاى ديگر فرموده ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللّه و رسوله امرا أن يكون لهم الخيرة من امرهم و بنابراين مراد از اختيار نداشتن خلق اختيار نداشتن آنها است در مقابل اختيار خدا و در مورديكه علم بآن ندارند و محتمل است مراد اختيار نداشتن آنها باشد مگر باختيار او بدليل آنكه لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم و لا مؤثّر فى الوجود الا اللّه و هو القاهر فوق عباده و هو اللّطيف الخبير و او است خداوند و معبود بحقّى كه متّصف است بتمام صفات كمال و منزّه است از تمام عيوب و نيست معبود بحقّى جز او و مخصوص باو است ستايش در دنيا و آخرت و اختصاص باو دارد حكم بحق و فرمانفرمائى مطلق و تميز بين اهل حق و باطل و بسوى او و حكم او و جزاى او است بازگشت خلائق تمامى در روز قيامت و هر نعمتى از او شروع شده و باو ختم خواهد شد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ هُوَ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ لَه‌ُ الحَمدُ فِي‌ الأُولي‌ وَ الآخِرَةِ وَ لَه‌ُ الحُكم‌ُ وَ إِلَيه‌ِ تُرجَعُون‌َ (70)

و ‌آن‌ پروردگار اللّه‌ ‌که‌ نيست‌ الهي‌ مگر ‌او‌ و اختصاص‌ باو دارد حمد، ‌هم‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ عالم‌ دنيا و ‌هم‌ ‌در‌ آخرت‌ و اختصاص‌ باو دارد حكم‌ ‌بين‌ عباد و بسوي‌ ‌او‌ برميگرديد.

‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ مشتمل‌ ‌بر‌ چند جمله‌ ‌است‌:

جمله‌ اولي‌: ‌در‌ مقام‌ توحيد ‌است‌ ‌که‌ مفاد (وَ هُوَ اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) ‌است‌ كلمه‌ توحيد و گفتيم‌ ‌اينکه‌ كلمه‌ سه‌ دلالت‌ دارد مطابقي‌، التزامي‌ و اقتضايي‌ اما مطابقي‌ توحيد عبادتيست‌ ‌که‌ الوهيت‌ و استحقاق‌ عبوديت‌ مختص‌ بذات‌ اقدس‌ ‌او‌ ‌است‌ و ‌در‌ حديث‌ سلسلة الذهب‌ دارد

«كلمة ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌ حصني‌ و ‌من‌ قالها دخل‌ ‌في‌ حصني‌ و ‌من‌ دخل‌ حصني‌ امن‌ ‌من‌ عذابي‌»

‌در‌ مقابل‌ مشركين‌ عبده اصنام‌ و شمس‌ و قمر و كواكب‌ و آتش‌ و گاو و گوساله‌ و درخت‌ و جن‌ و ملك‌ و انس‌ و ‌غير‌ اينها و اما التزامي‌ ساير مراتب‌ توحيد، توحيد ذاتي‌، صفاتي‌، افعالي‌، نظري‌ زيرا ‌اگر‌ ‌در‌ ذات‌ ‌ يا ‌ صفات‌ ‌ يا ‌ افعال‌ ‌ يا ‌ نظر ‌غير‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌او‌ ‌هم‌ سزاوار عبوديت‌ ‌بود‌ و اما اقتضايي‌ ‌پس‌ ‌از‌ مراتب‌ توحيد مقتضيست‌ ارسال‌ رسل‌ و جعل‌ احكام‌ و انزال‌ كتب‌ و دار جزاء و نصب‌ خليفه‌ و ساير عقايد دينيه‌ و لذا ‌در‌ همان‌ حديث‌ حضرت‌ رضا ميفرمايد:

«بشرطها و انا

جلد 14 - صفحه 269

‌من‌ شروطها».

جمله‌ ثانيه‌: اختصاص‌ حمد ‌است‌ بذات‌ مقدس‌ ‌او‌ ‌که‌ مفاد لَه‌ُ الحَمدُ فِي‌ الأُولي‌ وَ الآخِرَةِ ‌است‌ و ‌در‌ سوره‌ مباركه‌ حمد معناي‌ حمد و فرق‌ ‌بين‌ ‌او‌ و مدح‌ و شكر مفصلا بيان‌ ‌شده‌ وجه‌ اختصاص‌ حمد بذات‌ اقدس‌ ‌او‌ اينكه‌ سر ‌تا‌ سر ممكنات‌ ‌حتي‌ مخلوقات‌ وجود مقدس‌ ‌محمّد‌ و آل‌ (ص‌)، محتاج‌ صرف‌ و ‌هر‌ كمالي‌ داشته‌ باشند افاضه‌ ‌او‌ ‌است‌ چه‌ ‌در‌ اعطاء و چه‌ ‌در‌ ابقاء ‌از‌ ‌خود‌ چيزي‌ ندارند‌أن‌‌به‌ يا أَيُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِي‌ُّ الحَمِيدُ (فاطر ‌آيه‌ 15) وَ اللّه‌ُ الغَنِي‌ُّ وَ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ (‌محمّد‌ ‌آيه‌ 38) ‌کل‌ نعمك‌ ابتداء وَ إِن‌ تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها (ابراهيم‌ ‌آيه‌ 34 نحل‌ ‌آيه‌ 18) چه‌ نعم‌ دنيويه‌ و چه‌ اخرويه‌ ..

جمله‌ ثالثه‌: اختصاص‌ حكم‌ ‌است‌ باو ‌که‌ مفاد وَ لَه‌ُ الحُكم‌ُ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا و ‌در‌ آخرت‌ بايد حكم‌ بتعيين‌ و نصب‌ الهي‌ ‌باشد‌ اما ‌در‌ دنيا خطاب‌ رسيد بداود يا داوُدُ إِنّا جَعَلناك‌َ خَلِيفَةً فِي‌ الأَرض‌ِ فَاحكُم‌ بَين‌َ النّاس‌ِ بِالحَق‌ِّ (ص‌ ‌آيه‌ 26) و ‌در‌ حق‌ پيغمبر ميفرمايد: فَإِن‌ جاؤُك‌َ فَاحكُم‌ بَينَهُم‌‌-‌ ‌الي‌ ‌قوله‌‌-‌ وَ إِن‌ حَكَمت‌َ فَاحكُم‌ بَينَهُم‌ بِالقِسطِ (مائده‌ ‌آيه‌ 42) و ‌غير‌ اينها ‌که‌ حاكم‌ بايد نبي‌ و امام‌ و منصوب‌ ‌از‌ جانب‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ غيبت‌ منحصر ‌است‌ بمجتهد جامع‌ الشرائط و حكم‌ ‌غير‌ ‌آنها‌ حكم‌ طاغوت‌ ‌است‌ بنص‌ آيات‌ و اخبار و اما ‌در‌ قيامت‌ خداوند ‌اينکه‌ مقام‌ ‌را‌ بامير المؤمنين‌ عنايت‌ ميفرمايد چنانچه‌ ‌در‌ زيارتش‌ ميخواني‌

«‌السلام‌ ‌علي‌ صالح‌ المؤمنين‌ و وارث‌ علم‌ النبيين‌ و الحاكم‌ ‌في‌ يوم الدين‌»

و ‌از‌ القابش‌ «قسيم‌ الجنة و النار» ‌است‌ ‌که‌ خودش‌ فرمود

«لي‌ وقفة ‌علي‌ جسر جهنم‌»

خلق‌ اولين‌ و آخرين‌ ‌را‌ ميآورند نزد ‌من‌ كساني‌ ‌که‌ داراي‌ ولايت‌ باشند ‌آنها‌ ‌را‌ نجات‌ ميدهم‌ و ‌غير‌ ‌آنها‌ سهم‌ جهنم‌ هستند.

جمله‌ رابعه‌: وَ إِلَيه‌ِ تُرجَعُون‌َ ‌که‌ بازگشت‌ خلق‌ اولين‌ و آخرين‌ جن‌ و انس‌ بسوي‌ ‌او‌، ‌است‌ ‌که‌ مي‌گويي‌ «إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَيه‌ِ راجِعُون‌َ».

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 70)- این که در حقیقت، حکم نتیجه‌گیری و توضیح برای آیات گذشته در زمینه نفی شرک دارد، چهار وصف از اوصاف الهی را منعکس می‌کند که همه فرع بر خالقیت و مختار بودن اوست.

نخست می‌گوید: «و او خدایی است که معبودی جز وی نیست، وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.

بنابراین آنها که به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها می‌زنند، سخت در اشتباهند.

دیگر این که تمام نعمتها چه در این جهان و چه در آن جهان همه از ناحیة اوست، و این لازمه خالقیت مطلقة او می‌باشد، لذا می‌افزاید: «هر حمد و ستایشی برای اوست در این جهان و جهان دیگر» لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ.

سوم این که: «حاکمیت (نیز) از آن اوست، وَ لَهُ الْحُکْمُ.

بدیهی است وقتی خالق و مختار او باشد، حاکمیت تکوین و تشریع نیز در اختیار او خواهد بود.

چهارم این که: «و همه شما (برای حساب و پاداش و کیفر) به سوی او بازگردانده می‌شوید» وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.

اوست که شما را آفریده، و اوست که از اعمال شما آگاه است و اوست که حاکم یوم الجزاء می‌باشد، بنابراین حساب و جزای شما نیز به دست او خواهد بود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 72

منابع