آیه 121 سوره طه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(معانی کلمات آیه)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»: (نگا: اعراف /  و و ). «غَوی»: گمراه شد. زندگیش تباه شد.
+
سوءاتهما: سوئه از ماده سوء چيزى را گويند كه آشكار شدن آن انسان را ناراحت و بد حال مى‏ كند.
 +
منظور از آن در آيه عورت و آلت تناسلى آنهاست.
  
== تفسیر آیه ==
+
يخصفان: خصف: چسباندن و قرار دادن.‏ «طَفِقا يَخْصِفانِ‏»: شروع كردند مى ‏چسباندند.
 +
 
 +
غوى: غى و غواية: رفتن به راه هلاكت و نيز به معنى خلاف رشد است. (قاموس قرآن).<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref>
 +
 
 +
==تفسیر آیه==
 
<tabber>
 
<tabber>
 
  تفسیر نور=
 
  تفسیر نور=
سطر ۶۵: سطر ۷۰:
  
 
سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مى‌فرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّكَ» وبعد او را تدليه و وسوسه كرد، «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» «2»، پس واى‌
 
سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مى‌فرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّكَ» وبعد او را تدليه و وسوسه كرد، «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» «2»، پس واى‌
 
+
-----
 
«1». تفسير كبير فخررازى.
 
«1». تفسير كبير فخررازى.
  
سطر ۷۲: سطر ۷۷:
 
جلد 5 - صفحه 401
 
جلد 5 - صفحه 401
  
به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغرا و فريب ما مى‌آيد. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» «1»
+
به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغوا و فريب ما مى‌آيد. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» «1»
  
 
كلمه «غَوى» از «غَىّ» در برابر رشد است، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مى‌دارد. خداوند درباره‌ى آدم فرمود: «فَغَوى‌» امّا درباره‌ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌» «2»
 
كلمه «غَوى» از «غَىّ» در برابر رشد است، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مى‌دارد. خداوند درباره‌ى آدم فرمود: «فَغَوى‌» امّا درباره‌ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌» «2»
سطر ۷۸: سطر ۸۳:
 
وسوسه‌ى شيطان، اختيار انسان را سلب نمى‌كند، از اين رو بعد از وسوسه شدن، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مى‌گيرد، در حالى كه اگر وسوسه، اختيار انسان‌ها را سلب مى‌كرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمى‌كرد.
 
وسوسه‌ى شيطان، اختيار انسان را سلب نمى‌كند، از اين رو بعد از وسوسه شدن، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مى‌گيرد، در حالى كه اگر وسوسه، اختيار انسان‌ها را سلب مى‌كرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمى‌كرد.
  
گناه حضرت آدم‌
+
گناه حضرت آدم‌:
  
 
در ارتباط با جمله‌ «عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌» چند احتمال داده شده است:
 
در ارتباط با جمله‌ «عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌» چند احتمال داده شده است:
سطر ۱۱۵: سطر ۱۲۰:
  
 
5- ظاهر شدن زشتى‌ها وبرهنگى، اوّلين اثر عصيان آدم بود. «فَبَدَتْ لَهُما»
 
5- ظاهر شدن زشتى‌ها وبرهنگى، اوّلين اثر عصيان آدم بود. «فَبَدَتْ لَهُما»
 
+
--------
 
«1». ص 82.
 
«1». ص 82.
  
سطر ۱۴۷: سطر ۱۵۲:
  
  
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌ (121)
+
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌ (120)
  
فَأَكَلا مِنْها: پس خوردند آدم و حوا از آن درخت، به محض تناول. فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما: پس ظاهر شد براى ايشان عوراتشان به جهت رفتن لباس و حله بهشتى از بدن ايشان، و خود را برهنه مشاهده نمودند. وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما:
+
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ‌: پس وسوسه كرد به سوى آدم ابليس، يعنى برسانيد وسوسه خود را به آدم، به اين وجه كه حوا را ملاقات و او را از مرگ بترسانيد و حوا به آدم گفت، و او هم ترسان شد. چون آن حال را ديد، قال يا آدم: پس گفت اى آدم. هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ: آيا دلالت كنم تو را بر درخت پاينده. وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌: و سلطنتى كه كهنه و زايل نشود. خلاصه كلام آنكه شيطان وسوسه نمود كه آيا دلالت نمايم تو را به درختى كه هر كس از ميوه آن بخورد نميرد و سلطنتش كهنگى نيابد و هميشه جاويد باشد، او را دلالت به شجره منهيه نمود. آدم قبول نمى‌نمود كلام او را، شيطان قسم خورد كه من ناصح شما هستم، آدم گمان نمى‌كرد قسم دروغ را، لذا بعد از قسم شيطان، قولش را قبول نمود.
  
و شروع كردند بهم مى‌چسبانيدند و مى‌گذاردند بر عورات خودشان. مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ: از برگهاى بهشتى. يعنى چون عوراتشان ظاهر شد خجالت كشيدند، شروع كردند براى پوشانيدن آن، مى‌گذاردند برگى بر برگى و ضم مى‌كردند به يكديگر تا پوشيده شوند.
+
جلد 8 - صفحه 339
 
 
طبرسى (رحمه اللّه) در مجمع در آيه‌ (لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما) «1» فرمايد: اين ظاهر، موجب است كه شيطان دانا بوده كه هر كه از اين درخت بخورد عورتش ظاهر شود، و هر كه عورتش ظاهر شود واگذاشته نشود در بهشت، پس حيله نمود بدين وسيله در بيرون كردن آدم و حوا از بهشت، و به سبب قسم دروغ به خداى تعالى كه من ناصح و خيرخواه شمايم، واقع ساخت آدم را در ترك اولى، زيرا آدم گمان نداشت كه كسى قسم دروغ خورد به ذات حق سبحانه و تعالى‌ «2».
 
 
 
وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ‌: و خلاف كرد آدم امر پروردگار خود را در خوردن ميوه درخت. فَغَوى‌: پس بى‌بهره ماند از مطلوب خود كه بقاى نعم جاودانى بود.
 
 
 
تبصره: تفسير آيه شريفه و رفع شبهه در ضمن دو مقدمه محقق آيد:
 
 
 
مقدمه اول: وجوب لطف- به مقتضاى حكمت الهيه، لازم آمد وجوب‌
 
 
 
«1» سوره اعراف، آيه 20.
 
 
 
«2» مجمع البيان، ج 2، ص 406.
 
 
 
جلد 8 - صفحه 340
 
 
 
لطف، يعنى مهيا نمودن آنچه كه بندگان را نزديك گرداند به طاعت و دور نمايد از معصيت؛ زيرا خداى تعالى چون مى‌داند كه مكلف، اطاعت نخواهد كرد مگر به لطف، پس اگر تكليف فرمايد بدون لطف، البته نقض غرض خواهد بود. مثل كسى كه دعوت به طعامى نمايد و مى‌داند كه طرف اجابت نكند مگر به بجا آوردن نوعى از تلطف و تأدب، بنابراين اگر ترك كند آن را، نقض مقصد خود را بجا آورده.
 
 
 
مقدمه دوم: عصمت انبياء.
 
 
 
برهان 1- بديهى است كه عصمت انبياء، لطف است نسبت به مكلفين؛ زيرا با وجود عصمت، هر آينه مكلفين نزديك شوند به تصديق انبياء و اطاعت اوامر ايشان پس عصمت انبياء، لطف، و هر لطفى واجب باشد؛ نتيجه آنكه:
 
 
 
عصمت انبياء واجب باشد.
 
 
 
برهان 2- عقل حاكم است به آنكه متصدى تبليغات فرامين الهيه، بايد شخصى باشد منزه از گناه و خطا و سهو و نسيان، تا قابليت واسطه فيوضات رحمان و موجب وثوق و اطمينان خلقان گردد؛ زيرا با صدور گناه قبل از نبوت، شايستگى مقام رسالت را نخواهد داشت، و بعد از نبوت اعتماد و اعتبارى به قول ايشان باقى نماند. بنابراين فايده بعث نبى، لغو، و صدور آن از حكيم محال است.
 
 
 
مقدمه سوم: تفسير آيه شريفه- پس از بيان اين دو مقدمه، آيه شريفه به يكى از وجوه تفسير شود:
 
 
 
1- مراد از عصيان، ترك اولى و افضل است نه ترك واجب. و در استعمال ترك اولى را نيز عصيان شمرند، مثل آنكه متعارف است گويند:
 
 
 
فلانى را امر كردم به كار خيرى، پس ترك نمود.
 
 
 
2- آنكه مراد از «فغوى» نااميدى و زيان است، يعنى به سبب خوردن شجره، نااميد و زيانكار شد از ثواب و درجه عظيمى كه مترتب مى‌شد بر اطاعت اين نهى.
 
 
 
3- نهى بر دو قسم است: نهى تحريمى، كه فاعل آن مستوجب عقوبت گردد. نهى تنزيهى، كه فاعل آن ملوم است كه كار شايسته را ترك نموده؛ و آيه‌
 
 
 
جلد 8 - صفحه 341
 
 
 
از قسم دوم مى‌باشد.
 
 
 
4- سوق آيات شريفه قبل بيان آنست كه در بهشت محتاج به فكر رنج نيستى در مأكول و مشروب و ملبوس و سايه‌بان، پس بيرون نكند شما را از بهشت كه واقع شوى در رنج و زحمت زندگانى. بنابراين مترتب نشود بر اين خروج، اثم و گناهى و خروج از طاعتى؛ پس نهى، ارشادى، و مخالفت آن نسبت به مقربين، تعبير به معصيت شود. به عبارت اخرى عصيان دو فرد دارد:
 
 
 
يكى نافرمانى كه مستحق عقوبت باشد؛ و ديگر نافرمانى كه مستحق ملامت گردد نظر به علوّشان و مقام، و چون اولى به برهان عقلى عصمت در آيه ممتنع است، البته دومى قطعا متعين شود.
 
  
  
سطر ۲۴۹: سطر ۲۱۲:
 
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
 
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَأَكَلا مِنها فَبَدَت‌ لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا يَخصِفان‌ِ عَلَيهِما مِن‌ وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ عَصي‌ آدَم‌ُ رَبَّه‌ُ فَغَوي‌ (121)
+
فَوَسوَس‌َ إِلَيه‌ِ الشَّيطان‌ُ قال‌َ يا آدَم‌ُ هَل‌ أَدُلُّك‌َ عَلي‌ شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلك‌ٍ لا يَبلي‌ (120)
 
 
‌پس‌ تناول‌ كرد آدم‌ و زوجش‌ ‌از‌ ‌آن‌ شجره‌ ‌پس‌ ظاهر شد ‌بر‌ ‌آنها‌ عورتهاي‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ چون‌ برهنه‌ شدند رفتند و ‌از‌ برگ‌ درختان‌ بهشت‌ قطع‌ كردند و عورت‌ ‌خود‌ ‌را‌ پوشانيدند و مخالفت‌ كرد آدم‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ ‌پس‌ بي‌بهره‌ شد ‌از‌ بهشت‌.
 
 
 
(فَأَكَلا مِنها) نظر ‌به‌ اينكه‌ انسان‌ بايد بمجرد خطور قلبي‌ و تصوّر شي‌ء اقدام‌ ‌بر‌ عمل‌ نكند و تعجيل‌ ‌در‌ انجام‌ فعل‌ ننمايد بايد تأمل‌ و تفكّر و تدبّر كرد و عواقب‌ و آثار ‌آن‌ فعل‌ ‌را‌ بنظر آورد ‌اگر‌ بصلاح‌ و فساد ‌آن‌ ‌بر‌ خورد كرد انجام‌
 
 
 
جلد 13 - صفحه 115
 
 
 
دهد ‌ يا ‌ منصرف‌ شود و ‌اگر‌ درك‌ صلاح‌ و فساد ‌آن‌ ‌را‌ نكرد خودداري‌ كند آدم‌ و حوّا تامّل‌ نكرده‌ بمجرّد خطور قلبي‌ ‌که‌ وسوسه شيطان‌ ‌بود‌ اقدام‌ ‌بر‌ اكل‌ شجره‌ كردند ‌که‌ فاء تفريع‌ دلالت‌ دارد ‌که‌ اكل‌ ‌آنها‌ متفرّق‌ ‌بر‌ همان‌ وساوس‌ شيطاني‌ ‌بود‌ ‌که‌ خيال‌ كردند شجره خلد ‌است‌ و بقاء ملك‌ بخصوص‌ مقرون‌ ‌به‌ قسم‌ ‌که‌ (وَ قاسَمَهُما إِنِّي‌ لَكُما لَمِن‌َ النّاصِحِين‌َ) اعراف‌ آيه 21.
 
 
 
(فَبَدَت‌ لَهُما سَوآتُهُما) اوّلين‌ اثر ‌اينکه‌ فعل‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ البسه بهشتي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ سلب‌ شد بمجرد اكل‌ و عورة ‌آنها‌ ظاهر شد ناچار.
 
 
 
(وَ طَفِقا) بمعني‌ جعل‌ بفعل‌، فوري‌ رفتند و ‌از‌ برگ‌ بهشت‌ ‌که‌ گفتند و رق‌ زيتون‌ بوده‌.
 
  
(يَخصِفان‌ِ) چسبانيدند.
+
‌پس‌ وسوسه‌ كرد بسوي‌ آدم‌ شيطان‌ و ‌گفت‌: اي‌ آدم‌ آيا دلالت‌ كنم‌ ترا ‌بر‌ درختي‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ‌آن‌ درخت‌ اكل‌ كني‌ هميشه‌ باقي‌ هستي‌ و فناء ندارد و ‌بر‌ سلطنت‌ و مالكيّتي‌ ‌که‌ كهنه‌ شدن‌ ندارد.
  
(عَلَيهِما) ‌بر‌ ‌خود‌ ‌که‌ عورت‌ ‌خود‌ مكشوف‌ نباشد.
+
(فَوَسوَس‌َ إِلَيه‌ِ الشَّيطان‌ُ) وسوسه‌ شيطان‌ خطورات‌ قلب‌ ‌است‌ چون‌ مقدّمات‌ فعل‌ انسان‌ تمامش‌ اختياري‌ ‌است‌ ‌غير‌ ‌از‌ خطور قلبي‌ ‌که‌ تعبير بتصوّر ميكنند ‌که‌
  
(وَ عَصي‌ آدَم‌ُ رَبَّه‌ُ) گفتيم‌: ‌اينکه‌ عصيان‌ معصيت‌ نبوده‌ ‌حتي‌ مكروه‌ ‌هم‌ نبوده‌ و نهي‌ ارشادي‌ بوده‌ ‌يعني‌ ‌بر‌ خلاف‌ صلاح‌ ‌خود‌ اقدام‌ نمودند بخصوص‌ بقرينه.
+
جلد 13 - صفحه 114
  
(فَغَوي‌) غوي‌ خلاف‌ رشد ‌است‌ ‌بر‌ ضرر ‌خود‌ اقدام‌ كرد (تنبيه‌) ‌بعد‌ ‌از‌ بيان‌ ‌اينکه‌ جملات‌ ‌بر‌ خورد كردم‌ بحديث‌ شريفي‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌در‌ جواب‌ ‌علي‌ ‌بن‌ الجهم‌ ‌در‌ اعتراضاتي‌ ‌که‌ ‌بر‌ انبياء داشت‌ ‌از‌ آيات‌ شريفه‌ و حديث‌ مفصل‌ ‌است‌ و شاهد عرائض‌ گذشته‌ ‌اينکه‌ جمله‌ حديث‌ ‌است‌ فرمود:
+
بدون‌ اختيار ‌در‌ قلب‌ خطور ميكند ‌پس‌ ‌از‌ خطور تصديق‌ بفائده‌ و ثمره ‌آن‌ ميكند ‌پس‌ ‌از‌ تصديق‌ عزم‌ و جزم‌ و اراده‌ ‌که‌ تعبير بعلم‌ ‌که‌ محرّك‌ عضلات‌ ميشود نحو الفعل‌ و ‌آن‌ خطور قلبي‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ناحيه ملك‌ ‌باشد‌ الهامش‌ گويند: و ‌اگر‌ ‌از‌ ناحيه شيطان‌ ‌باشد‌ وسوسه‌اش‌ نامند.
  
(امّا ‌قوله‌: وَ عَصي‌ آدَم‌ُ رَبَّه‌ُ فَغَوي‌
+
(قال‌َ يا آدَم‌ُ هَل‌ أَدُلُّك‌َ عَلي‌ شَجَرَةِ الخُلدِ) چنين‌ تصوّر كرد ‌که‌ ‌اينکه‌ شجره‌ باعث‌ بقاء ابدي‌ ميشود.
  
فان‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ خلق‌ آدم‌ حجة ‌في‌ ارضه‌ و خليفة ‌في‌ بلاده‌ و ‌لم‌ يخلقه‌ للجنّة و كانت‌ المعصية ‌من‌ آدم‌ ‌في‌ الجنّة ‌لا‌ ‌في‌ الارض‌ ليتم‌ّ مقادير امر اللّه‌ فلما اهبط ‌الي‌ ‌الإرض‌ و جعل‌ خليفة عصم‌ بقوله‌: إِن‌َّ اللّه‌َ اصطَفي‌ آدَم‌َ وَ نُوحاً وَ آل‌َ إِبراهِيم‌َ وَ آل‌َ عِمران‌َ عَلَي‌ العالَمِين‌َ الحديث‌).
+
(وَ مُلك‌ٍ لا يَبلي‌) عبارة اخري‌ جمله‌ اولي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مقام‌ و رتبه‌ ‌را‌ ‌که‌ واجد ‌است‌ تنزّل‌ ندارد و كهنه‌ نميشود و ‌براي‌ ‌او‌ باقي‌ ميماند و حضرت‌ آدم‌ ‌هم‌ نميدانست‌ ‌اينکه‌ خيال‌ و تصوّر ‌از‌ ناحيه‌ شيطان‌ ‌است‌، بلكه‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌از‌ ناحيه ملك‌ ‌باشد‌ و خداوند ‌در‌ آيه قبل‌ فرمود: شيطان‌ دشمن‌ ‌شما‌ ‌است‌ و ميآيد ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ بهشت‌ بيرون‌ كند ‌اگر‌ آدم‌ ميدانست‌ ‌از‌ ناحيه ‌او‌ ‌است‌ البته‌ مخالفت‌ ميكرد و اشتباه‌ آدم‌ همين‌ ‌بود‌ ‌که‌ خداوند ‌که‌ نهي‌ ‌از‌ شجره‌ كرده‌ حكمت‌ و مصلحت‌ داشته‌ و ‌اينکه‌ خيال‌ تصوّر ‌بر‌ خلاف‌ صلاح‌ ‌او‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ مسلّما ‌از‌ ناحيه شيطان‌ ‌است‌.
 
}}
 
}}
 
|-|
 
|-|
سطر ۲۸۰: سطر ۲۳۱:
 
===برگزیده تفسیر نمونه===
 
===برگزیده تفسیر نمونه===
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
 
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 121)- سر انجام آنچه نمی‌بایست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهای بهشتی از اندامشان فرو ریخت) عورتشان آشکار گشت»! (فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
+
(آیه 120)- اما با این همه شیطان کمر عداوت و دشمنی را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم کرد و گفت: ای آدم! آیا درخت عمر جاویدان را به تو نشان بدهم (که هر کس از میوه آن بخورد همیشه زنده خواهد بود) آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگی را می‌خواهی بدانی»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی).
 
 
هنگامی که آدم و حوّا چنین دیدند بلا فاصله «از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند» برای پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).
 
  
آری! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی).
+
در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگی جاویدان و رسیدن به قدرت بی‌زوال دارد، لذا برای کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد.
 
}}
 
}}
 
|-|
 
|-|
سطر ۲۹۲: سطر ۲۴۱:
  
 
==تفسیر های فارسی==
 
==تفسیر های فارسی==
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر خسروی|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر عاملی|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر جامع|سوره=20 |آیه=120}}===
  
 
==تفسیر های عربی==
 
==تفسیر های عربی==
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر المیزان|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر الصافی|سوره=20 |آیه=120}}===
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=121}}===
+
==={{تفسیر الکاشف|سوره=20 |آیه=120}}===
 
</tabber>
 
</tabber>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<div style="font-size:smaller"><references/></div>
+
<div style="font-size:smaller"><references /></div>
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
+
 
* [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن‌]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام‌، 1378 ش‌، چاپ دوم‌
+
*[[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
* [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
+
*[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن‌]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام‌، 1378 ش‌، چاپ دوم‌
* [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
+
*[[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
* [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
+
*[[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش‌، چاپ پنجم‌
+
*[[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
 +
*[[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش‌، چاپ پنجم‌
  
 
[[رده:آیات سوره طه]]
 
[[رده:آیات سوره طه]]
 
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]
 
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۰۱

مشاهده آیه در سوره

فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ

مشاهده آیه در سوره


<<120 آیه 121 سوره طه 122>>
سوره : سوره طه (20)
جزء : 16
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

پس آدم و حوّا (فریب خوردند و) از آن درخت تناول کردند، بدین جهت (لباسهای بهشتی از تنشان دور و عیوب و) عورت آنها در نظرشان پدیدار شد و شروع کردند به ساتری از برگ درختان بهشت خود را پوشاندن. و آدم نافرمانی خدای کرد و گمراه شد.

پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان] از میوه آن [درخت] خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد و شروع به چسباندن برگ های درختان بهشت بر [شرمگاه] خود کردند. و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند.

آنگاه از آن [درخت ممنوع‌] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود. و [اين گونه‌] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.

از آن درخت خوردند و شرمگاهشان در نظرشان پديدار شد. و همچنان برگ درختان بهشت بر آنها مى‌چسبانيدند. آدم در پروردگار خويش عاصى شد و راه گم كرد.

سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت،) و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So they both ate of it, and their nakedness became evident to them, and they began to stitch over themselves with the leaves of paradise. Adam disobeyed his Lord, and went amiss.

Then they both ate of it, so their evil inclinations became manifest to them, and they both began to cover themselves with leaves of the garden, and Adam disobeyed his Lord, so his life became evil (to him).

Then they twain ate thereof, so that their shame became apparent unto them, and they began to hide by heaping on themselves some of the leaves of the Garden. And Adam disobeyed his Lord, so went astray.

In the result, they both ate of the tree, and so their nakedness appeared to them: they began to sew together, for their covering, leaves from the Garden: thus did Adam disobey his Lord, and allow himself to be seduced.

معانی کلمات آیه

سوءاتهما: سوئه از ماده سوء چيزى را گويند كه آشكار شدن آن انسان را ناراحت و بد حال مى‏ كند. منظور از آن در آيه عورت و آلت تناسلى آنهاست.

يخصفان: خصف: چسباندن و قرار دادن.‏ «طَفِقا يَخْصِفانِ‏»: شروع كردند مى ‏چسباندند.

غوى: غى و غواية: رفتن به راه هلاكت و نيز به معنى خلاف رشد است. (قاموس قرآن).[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌ «120»

پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت: اى آدم! آيا (مى‌خواهى كه) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى) فنا ناپذير راهنمايى كنم؟!

فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌ «121»

پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباس‌هايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچاراً) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (اين چنين) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت.

نکته ها

شيطان، نام ديگر ابليس است. فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ‌ ... فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ‌

وسوسه شدن آدم، قبل از رسيدن او به مقام نبوّت بوده است. «1»

سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مى‌فرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّكَ» وبعد او را تدليه و وسوسه كرد، «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» «2»، پس واى‌


«1». تفسير كبير فخررازى.

«2». اعراف، 22.

جلد 5 - صفحه 401

به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغوا و فريب ما مى‌آيد. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» «1»

كلمه «غَوى» از «غَىّ» در برابر رشد است، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مى‌دارد. خداوند درباره‌ى آدم فرمود: «فَغَوى‌» امّا درباره‌ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌» «2»

وسوسه‌ى شيطان، اختيار انسان را سلب نمى‌كند، از اين رو بعد از وسوسه شدن، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مى‌گيرد، در حالى كه اگر وسوسه، اختيار انسان‌ها را سلب مى‌كرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمى‌كرد.

گناه حضرت آدم‌:

در ارتباط با جمله‌ «عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌» چند احتمال داده شده است:

الف: آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و «غوى» يعنى رشد نكرد، نه‌اينكه گمراه شد.

ب: نهى آدم از درخت ممنوعه، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى. «3»

ج: «عصيان» هم در ترك واجب بكار مى‌رود و هم در ترك مستحب. «4»

امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛

اوّلًا: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.

ثانياً: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم.

ثالثاً: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است.

رابعاً: مگر توبه از كار منهىّ‌عنه با نهى ارشادى معنا دارد؟

خامساً: عصيان در قرآن، تنها به معناى گناه بكار رفته است.

بنابراين بهتر است به سراغ امام معصوم برويم آنجا كه مأمون از امام رضا عليه السلام پرسيد: اگر پيامبران معصومند، پس معناى آيه‌ «وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌» چيست؟ امام عليه السلام فرمودند:

«كان ذلك من آدم قبل النبوة ... من الذنوب التى تجوز على الانبياء قبل نزول الوحى عليهم ...» يعنى نافرمانى حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافى بوده كه ارتكاب آن با مقام نبوّت منافاتى ندارد.

پیام ها

1- راه نفوذ شيطان، تمايلات انسانى است. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» (شيطان بر نيازها وخواسته‌هاى آدمى آگاه بوده است لذا آدم را از راه ميل به جاودانگى، اغفال كرد. آرى آرزوهاى طولانى ودراز، انسان را به گناه مى‌كشاند.)

2- شياطين از نام‌ها و عناوين زيبا و جذاب براى انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده مى‌كنند. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ»

3- دروغ، ابزار شيطان براى فريفتن انسان‌هاست. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ»

4- اگر اولياى الهى لغزش داشته باشند، فوراً تنبيه مى‌شوند. «فَبَدَتْ»

5- ظاهر شدن زشتى‌ها وبرهنگى، اوّلين اثر عصيان آدم بود. «فَبَدَتْ لَهُما»


«1». ص 82.

«2». نجم، 2.

«3». تفسير الميزان.

«4». تفسير نمونه.

جلد 5 - صفحه 402

6- پوشش براى انسان، كرامت وزيبايى، وبرهنگى، پستى وزشتى است. «سَوْآتُهُما»

7- لقمه‌ى نابجا، سبب ريختن شرم وحيا و ظهور زشتى‌ها مى‌شود. فَأَكَلا ... فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما

8- پوشش و پوشاندن شرمگاه، در فطرت تمام انسان‌هاست. «وَ طَفِقا يَخْصِفانِ»

9- مخالفت با امر خدا، مخالفت با رشد وتربيت خود انسان است. «عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ»

10- پيامدهاى گناه براى تمامى مرتكبان آن يكسان نيست. فَأَكَلا ... عَصى‌ آدَمُ‌ (با اينكه هر دو نافرمانى كرده و از درخت ممنوعه خوردند، ولى معصيت به آدم نسبت داده شده است.)

11- گناه سبب محروميت انسان مى‌شود. عَصى‌ ... فَغَوى‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌ (120)

فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ‌: پس وسوسه كرد به سوى آدم ابليس، يعنى برسانيد وسوسه خود را به آدم، به اين وجه كه حوا را ملاقات و او را از مرگ بترسانيد و حوا به آدم گفت، و او هم ترسان شد. چون آن حال را ديد، قال يا آدم: پس گفت اى آدم. هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ: آيا دلالت كنم تو را بر درخت پاينده. وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌: و سلطنتى كه كهنه و زايل نشود. خلاصه كلام آنكه شيطان وسوسه نمود كه آيا دلالت نمايم تو را به درختى كه هر كس از ميوه آن بخورد نميرد و سلطنتش كهنگى نيابد و هميشه جاويد باشد، او را دلالت به شجره منهيه نمود. آدم قبول نمى‌نمود كلام او را، شيطان قسم خورد كه من ناصح شما هستم، آدم گمان نمى‌كرد قسم دروغ را، لذا بعد از قسم شيطان، قولش را قبول نمود.

جلد 8 - صفحه 339


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‌ (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‌ (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‌ (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌ (120)

فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌ (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‌ (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‌ (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌ (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)

قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‌ (126)

ترجمه‌

و هنگاميكه گفتيم مر ملائكه را كه سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند مگر شيطان كه ابا نمود

پس گفتيم اى آدم همانا اين دشمن است با تو و با جفتت پس بيرون نكند شما را از بهشت پس بزحمت افتى‌

همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌

و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌

پس وسوسه كرد مر او را شيطان گفت اى آدم آيا دلالت كنم تو را بر درخت جاودانى و پادشاهى بى‌زوال‌

پس خوردند از آن پس ظاهر شد مر آن دو را عورتهاشان و شروع نمودند ميچسبانيدند بر آن دو از برگ بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگارش را پس بى‌بهره ماند

سپس برگزيد او را پروردگارش و پذيرفت توبه او را و هدايت نمود

گفت فرود آئيد از آن همگى بعضى از شما با بعضى دشمنيد پس اگر بيايد براى شما از من هدايتى پس هر كس پيروى نمود هدايت مرا پس نه گمراه ميشود و نه بزحمت مى‌افتد

و هر كس رو گرداند از

جلد 3 صفحه 531

دستور من پس همانا مر او را است زندگانى تنگ و محشور ميكنيم او را روز قيامت نابينا

گفت پروردگار من چرا محشور نمودى مرا نابينا با آنكه بودم بينا

گفت اين چنين بود كه آمد تو را آيتهاى ما پس وا گذاشتى آنرا و اين چنين امروز واگذاشته شوى.

تفسير

خداوند در آيات سابقه اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده بود لذا مناسب شد شمه‌اى از تفصيل آنهم ذكر شود باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه گفتيم بملائكه سجده كنيد براى خداوند در برابر آدم براى تعظيم او چون حامل انوار طيّبه محمد و آل اطهار او بود و آنها اطاعت نمودند مگر ابليس كه اصلا از جن بود و چندى با ملائكه اشتغال بعبادت داشت و او امتناع نمود و مطرود شد پس خداوند بحضرت آدم فرمود اين شيطان دشمن تو و حوّا است مبادا فريب او را بخوريد و اين موجب بيرون رفتن شما از بهشت شود پس تو در زحمت و مشقت تهيّه معاش براى خود و عيالت در دنيا افتى و تا اينجا هستى نه گرسنه ميشوى و نه برهنه ميمانى و نه تشنه ميشوى و نه در آفتاب سوزان ميمانى بلكه تمام لوازم معاش و آسايش تو در بهشت فراهم است پس وسوسه نمود باو شيطان و گفت اى آدم آيا ميخواهى دلالت كنم تو را بدرختى كه اگر از آن تناول نمائى مخلّد و جاويد بمانى در بهشت و بپادشاهى و سلطنتى برسى كه فتور و سستى و زوال نداشته باشد و آن درخت همان شجره منهيّه بود و آدم و حوّا باور كردند و خوردند از آن پس لباسهاى بهشتى از تن آن دو ريخت و عورتهاشان براى خودشان ظاهر گرديد و ناچار شروع نمودند بپوشاندن عورتهاشان با برگهاى درختهاى بهشت از قبيل انجير تا چشمهاشان بآن نيفتد و نافرمانى نمود آدم و بمراد خود كه خلود در بهشت بود نرسيد پس از آن خداوند بوسيله توسل او بمحمّد و آل اطهارش او را برگزيد و برحمت خود نزديك فرمود و توفيق توبه داد و او توبه كرد و خداوند قبول فرمود و هدايت كرد او را بدين حقّ و ثبات قدم در اطاعت خداوند و تشبّث بوسائل عصمت و نيل بمقام نبوّت و رسالت و خداوند بآدم و حوّا فرمود كه بزمين هبوط نمائيد از بهشت و اخبار فرمود كه بعد از نزول شما در زمين ذريّه بسيارى از شما بوجود ميآيد و بعضى از شما با بعضى عداوت و دشمنى پيدا ميكنيد و بنابراين‌

جلد 3 صفحه 532

مراد از جميعا اجتماع آن دو است با يكديگر و خطاب جمع باعتبار آنستكه آن دو اصل ذريّه‌اند و عداوت محقّق الحصول است بين ذريّه چنانچه بين قابيل و هابيل مشهود شد و تاكنون باقى است ولى در سوره بقره گذشت كه مراد هبوط آدم و حوا بمعيّت شيطان و مار بوده و بنابراين لفظ جمع باعتبار جماعت موجوده و عداوت فعليّه است و معنى ظاهر و تفصيل اين قضايا در سوره بقره و اعراف نقل شده لذا اينجا بنحو اجمال و اختصار ذكر گرديد و در اينمقام خداوند ضمانت فرموده براى بندگان كه اگر كتاب آسمانى از جانب من براى هدايت شما نازل شد و پيروى نموديد در دنيا گمراه نشويد و در آخرت بزحمت و مشقت گرفتار نگرديد و كسيكه رو- گرداند و اعراض كند از كتاب آسمانى كه قرآن است و از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام كه كلام اللّه ناطق است پس از براى او است زندگانى تنگ سخت نهايت آنكه ممكن است خودش متوجّه به تنگى و سختى آن نباشد در دنيا ولى در آخرت متوجّه خواهد شد بسختى و تنگى معيشت خود در دنيا و آخرت چون كسيكه متوجّه بقرآن و مواعيد آن نشود دنيا در نظرش جلوه ميكند و مقام رضا و تسليم و قناعت و توكّل و تحمّل را از دست ميدهد و دنيا هم بكام كسى نميگردد و حرص و آز و طمع و خودبينى و خود خواهى و كبر و غرور و حسد و ساير صفات ناپسنديده زندگى او را تلخ و جهان را بر او تنگ مينمايد و در آخرت هم بعذاب اليم گرفتار خواهد شد و كور وارد صحراى محشر ميشود و عرضه ميدارد خدايا چرا مرا كور محشور نمودى من كه در دنيا بينا بودم جواب ميرسد اينچنين بود كه آيات الهيّه بتو رسيد و آنها را واگذاشتى و نديده پنداشتى همين طور امروز واگذاشته شوى و بكورى و عذاب باقى و برقرار خواهى بود چون جزاى مناسب با آن كردار اين رفتار است و در بعضى از روايات ائمه اطهار معيشت ضنك و كور محشور شدن در اين آيات جزاى انكار ولايت و ابراز عداوت با خانواده عصمت و طهارت قرار داده شده و اللّه اعلم.

جلد 3 صفحه 533

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَوَسوَس‌َ إِلَيه‌ِ الشَّيطان‌ُ قال‌َ يا آدَم‌ُ هَل‌ أَدُلُّك‌َ عَلي‌ شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلك‌ٍ لا يَبلي‌ (120)

‌پس‌ وسوسه‌ كرد بسوي‌ آدم‌ شيطان‌ و ‌گفت‌: اي‌ آدم‌ آيا دلالت‌ كنم‌ ترا ‌بر‌ درختي‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ‌آن‌ درخت‌ اكل‌ كني‌ هميشه‌ باقي‌ هستي‌ و فناء ندارد و ‌بر‌ سلطنت‌ و مالكيّتي‌ ‌که‌ كهنه‌ شدن‌ ندارد.

(فَوَسوَس‌َ إِلَيه‌ِ الشَّيطان‌ُ) وسوسه‌ شيطان‌ خطورات‌ قلب‌ ‌است‌ چون‌ مقدّمات‌ فعل‌ انسان‌ تمامش‌ اختياري‌ ‌است‌ ‌غير‌ ‌از‌ خطور قلبي‌ ‌که‌ تعبير بتصوّر ميكنند ‌که‌

جلد 13 - صفحه 114

بدون‌ اختيار ‌در‌ قلب‌ خطور ميكند ‌پس‌ ‌از‌ خطور تصديق‌ بفائده‌ و ثمره ‌آن‌ ميكند ‌پس‌ ‌از‌ تصديق‌ عزم‌ و جزم‌ و اراده‌ ‌که‌ تعبير بعلم‌ ‌که‌ محرّك‌ عضلات‌ ميشود نحو الفعل‌ و ‌آن‌ خطور قلبي‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ناحيه ملك‌ ‌باشد‌ الهامش‌ گويند: و ‌اگر‌ ‌از‌ ناحيه شيطان‌ ‌باشد‌ وسوسه‌اش‌ نامند.

(قال‌َ يا آدَم‌ُ هَل‌ أَدُلُّك‌َ عَلي‌ شَجَرَةِ الخُلدِ) چنين‌ تصوّر كرد ‌که‌ ‌اينکه‌ شجره‌ باعث‌ بقاء ابدي‌ ميشود.

(وَ مُلك‌ٍ لا يَبلي‌) عبارة اخري‌ جمله‌ اولي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مقام‌ و رتبه‌ ‌را‌ ‌که‌ واجد ‌است‌ تنزّل‌ ندارد و كهنه‌ نميشود و ‌براي‌ ‌او‌ باقي‌ ميماند و حضرت‌ آدم‌ ‌هم‌ نميدانست‌ ‌اينکه‌ خيال‌ و تصوّر ‌از‌ ناحيه‌ شيطان‌ ‌است‌، بلكه‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌از‌ ناحيه ملك‌ ‌باشد‌ و خداوند ‌در‌ آيه قبل‌ فرمود: شيطان‌ دشمن‌ ‌شما‌ ‌است‌ و ميآيد ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ بهشت‌ بيرون‌ كند ‌اگر‌ آدم‌ ميدانست‌ ‌از‌ ناحيه ‌او‌ ‌است‌ البته‌ مخالفت‌ ميكرد و اشتباه‌ آدم‌ همين‌ ‌بود‌ ‌که‌ خداوند ‌که‌ نهي‌ ‌از‌ شجره‌ كرده‌ حكمت‌ و مصلحت‌ داشته‌ و ‌اينکه‌ خيال‌ تصوّر ‌بر‌ خلاف‌ صلاح‌ ‌او‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ مسلّما ‌از‌ ناحيه شيطان‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 120)- اما با این همه شیطان کمر عداوت و دشمنی را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم کرد و گفت: ای آدم! آیا درخت عمر جاویدان را به تو نشان بدهم (که هر کس از میوه آن بخورد همیشه زنده خواهد بود) آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگی را می‌خواهی بدانی»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی).

در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگی جاویدان و رسیدن به قدرت بی‌زوال دارد، لذا برای کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع