دعای ۴۲ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش چهارم)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا کرْبَ السِّیاقِ، وَ جَهْدَ الْأَنِینِ، وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّراقِی، «وَ قِیلَ مَنْ راقٍ»، وَ تَجَلَّى مَلَک الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیوبِ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ، وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ، وَ دَنَا مِنَّا إِلَى الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَ انْطِلَاقٌ، وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ، وَ کانَتِ الْقُبُورُ هِی الْمَأْوَى إِلَى مِیقَاتِ یوْمِ التَّلَاقِ،
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَارِک لَنَا فِی حُلُولِ دَارِ الْبِلَى، وَ طُولِ الْمُقَامَةِ بَینَ أَطْبَاقِ الثَّرَى، وَ اجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْیا خَیرَ مَنَازِلِنَا، وَ افْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِک فِی ضِیقِ مَلَاحِدِنَا، وَ لَا تَفْضَحْنَا فِی حَاضِرِی الْقِیامَةِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا.
وَ ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیک ذُلَّ مَقَامِنَا، وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ یوْمَ الْمَجَازِ عَلَیهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا، وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا، وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ کلِّ کرْبٍ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ یوْمِ الطَّامَّةِ وَ بَیضْ وُجُوهَنَا یوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ الظَّلَمَةِ فِی یوْمِ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ، وَ اجْعَلْ لَنَا فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً، وَ لَا تَجْعَلِ الْحَیاةَ عَلَینَا نَکداً.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و از برکت قرآن به وقت مردن سختی جان کندن، و دشواری ناله کردن را بر ما سهل و آسان فرما، و نیز به شماره افتادن نفسها را در وقتی که جانها به خرخره رسند، و گفته شود چه کسی معالجه گر است؟ و فرشته مرگ برای قبض روح از پردههای نهان آشکار گردد، و تیرهای وحشتناک فراق را از کمان اجل به سوی جانها پرتاب نماید، و تلخی شربت مرگ را چون جامی زهرآلوده به کام جانها ریزد، و کوچ کردن و حرکت ما به جهان دیگر نزدیک شود، و اعمال هر کس همچون طوقی بر گردنش حلقه زند، و قبرها آرامگاهمان تا به وقت قیامت شوند.
بار الها بر محمد و آلش درود فرست، و ورود ما را به خانه پوسیدگی، و طول اقامت ما را در طبقات خاک بر ما مبارک گردان، و گورها را پس از جدایی از دنیا بهترین منازلمان قرار ده، و به رحمتت تنگی لحدها را برای ما گشاده فرما، و در برابر حاضران عرصه قیامت به گناهان هلاککنندهمان رسوایمان مکن،
و از برکت قرآن به وقت صف بستن در محضرت بر ذلّت ما رحم آور، و به هنگام لرزش صراط در روز عبور از آن قدمهای ما را از لغزش استوار ساز، و پیش از برپا شدن قیامت تاریکی قبرهای ما را به آن نور بخش، و از هر گونهاندوه روز قیامت و دشواری ترسهای آن روز سخت نجاتمان ده،
و در آن روز که صورت ستم پیشگان سیاه شود که روز اندوه و ندامت است چهرههای ما را سپید گردان، و از ما در قلوب مؤمنان دوستی قرار بده، و زندگی را بر ما سخت مکن.
ترجمه آیتی
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و چون مرگ فرارسد به مدد قرآن بر ما آسان کن اندوه جان کندن را و رنج نالیدن را و به تنگنا افتادن نفسها را به هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد و در آن حال یکى گوید: آیا افسون کننده اى نیست؟ در این حال فرشته ى مرگ براى گرفتن جان، از درون پرده هاى غیب آشکار شود و از کمان مرگ تیرهاى وحشت فراق به سوى او بگشاید و برایش جامى از زهر قتال مرگ بیامیزد و زمان رحیل و رخت بربستن به سراى آخرت نزدیک شود و اعمال چونان قلاده هایى بر گردنها افتد و از آن پس تا روز رستاخیز گورها ماواى ما شود.
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ورود ما را به آن سراى کهنه و درنگ دراز ما را میان طبقات خاک سرد بر ما مبارک گردان. پس از بیرون شدن ما از دنیا گورهاى ما را بهترین منازل ما گردان و به فضل و رحمت خویش گورهاى تنگ ما فراخ ساز و ما را در میان انبوه مردم که در عرصات گرد مى آیند به کیفر گناهان تباه کننده مان رسوا مساز.
اى خداوند، در آن هنگام که در پیشگاه تو به صف ایستاده ایم به برکت قرآن بر خوارى و بیچارگى ما رحمت آور و به هنگام گذشتن از پل لرزان جهنم ما را به قرآن ثبات بخش که پاهایمان نلغزد. اى خداوند زان پیش که از گورمان برانگیزى، ظلمت گورهاى ما به قرآن روشنى بخش و از اندوه روز حساب و لحظات هول انگیز قیامت رهایى ده.
اى خداوند، در آن روز حسرت و ندامت که ستمکاران سیاه رویند، ما را سپیدروى گردان و دوستى ما در دلهاى مومنان انداز و زندگى ما بر ما دشوار مگردان.
ترجمه ارفع
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و به وسیله قرآن سخت جان دادن و ناله هاى هنگام مرگ را بر ما آسان کن آنگاه که جانها به حلقوم رسد و گفته مى شود کیست که او را از مرگ نجات بخشد؟ در این هنگام جناب عزرائیل علیه السلام آشکار مى گردد و از پرده هاى غیب ظاهر مى شود و این انسان را با تیرهاى وحشت جدایى هدف قرار مى دهد. و براى آن جانها جامى که زهرآلوده است و آمیخته به زهر مرگ است آماده مى سازد و اینجاست که رفتن و روان شدن ما به سوى جهان آخرت نزدیک مى شود و هر کس در گرو اعمال خویش واقع مى گردد و خانه هاى قبر محل سکونت تا روز رستاخیز و روز به هم رسیدن مى شود.
بار الها بر محمد و آل او درود فرست و ورود ما را به خانه درهم ریخته قبر و بسیار ماندن در میان طبقات خاک را مبارک گردان و بعد از جدایى از دنیا خانه هاى قبر را بهترین خانه هاى ما قرار ده و به رحمت خود تنگى لحدهایمان را گشاده گردان و ما را در برابر حاضرین در روز قیامت به خاطر گناهان نابودکننده مان رسوا مفرما.
پروردگارا به خاطر قرآن در روزى که در پیشگاهت در مرتبه ذلت و خوارى ایستاده ایم بر ما رحم کن و قدمهایمان را در لحظه هاى پر اضطراب و هنگام عبور از پل جهنم و وقتى که جواز عبور برایمان صادر شده ثابت و استوار گردان و قبل از زنده شدن در قیامت به نور قرآنیت قبرهاى تاریکمان را نورانى فرما و به وسیله کتاب آسمانى ات از گرفتارى هاى روز قیامت و سختى هاى ترسناک رستاخیز نجاتمان ده.
الها در روزى که چهره ستمکاران سیاه مى شود در آن روز حسرت و ندامت چهره هاى ما را سفید کن و محبت ما را در دلهاى اهل ایمان بینداز و زندگى را بر ما دشوار مفرما.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و به برکت قرآن در وقت مرگ دشوارى جان کندن و سختى ناله و خرناسه هاى پیاپى در هنگام مرگ را بر ما آسان ساز، آن گاه که جان ها به گلوگاه ها رسد، و گویند: کو پزشک معالج؟ (یا کیست که این روح را بالا برد؟) و فرشته مرگ از پس پرده هاى غیب براى گرفتن جان آشکار شود، و جان را از کمان آرزوها با تیرهاى وحشت جدایى نشانه رود، و جامى زهرآلود از شوکران مرگ به او بنوشاند، و وقت کوچیدن و رفتن ما به سراى آخرت نزدیک شود، و اعمال بسان گردنبندى بر گردن ها بیاویزد، و گورها تا موعد روز دیدار جایگاه ما قرار گیرد.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و درآمدن به سراى پوسیدن (قبر) و ماندن طولانى میان طبقات خاک را بر ما مبارک ساز، و پس از فراق از دنیا گورها را بهترین خانه هاى ما گردان، و به رحمت خود گورهاى تنگ ما را فراخى بخش، و ما را در برابر جمع حاضران در قیامت به گناهان هلاکت بارمان رسوا مساز.
و به برکت قرآن در صحراى قیامت که به پیشگاه تو عرضه مى شویم به موقعیت خفت بار ما رحم کن، و به هنگام لرزه پل دوزخ در روزى که بر آ ن عبور مى کنیم لغزش گام هاى ما را استوار بدار، و تاریکى قبرهاى ما را پیش از برانگیخته شدن در روز قیامت روشن فرما، و ما را در روز قیامت از هر اندوه و گرفتارى و شدت هراس هاى آن روز مصیبت بزرگ نجات بخش.
و روزى که ستمکاران در آن روز حسرت و پشیمانى روسیاه مى گردند ما را روسپید ساز، و دوستى ما را در دل هاى مؤمنان انداز، و زندگى را بر ما تنگ و ناگوار مساز.
ترجمه الهی قمشهای
بار الها بر محمد و آل پاکش درود فرست و به واسطه کرامت این قرآن هنگام مرگ و سختى حال رحلت و رنج و مشقت به فریاد آرنده سفر آخرت را بر ما آسان فرما و در آن حال که نفس به شماره افتد و روح به ترقوه رسد و (بنده مضطر) گوید کیست آنکه روح مرا بالا مى برد آن حال را (اى خدا به کرم و رحمتت) بر ما آسان گردان (و بهترین ساعت نشاط و خوشحالى ما قرار ده) در آن حال که ملک از حجابهاى غیب عالم حاضر براى قبض روحم شده و از کمان مرگ تیر وحشتناک فراق را بر سینه ما رها کند و کاسه اى که در آن شربت زهرآلود مرگ است با بانگ رحیل ما را به عالم آخرت نزدیک سازد و آن بانگ رحلت با رهائى از قید تن به جهان ابدیت جان ما را رهسپار کند و اعمالى ما قلاده گردن ماست و منزلگاه ما قبرهاست تا روز لقاى حق
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود فرست و ورود ما را به خانه قبر و منزلگاه پوسیدن تن و طول اقامت بدن میان طبقات خاک را بر ما مبارک گردان و پس از مفارقت از منزل دنیا قبر ما را (که دریست به عالم برزخ و بهشت آن عالم) بهترین منازل ما مقرر فرما (آن منزلگاه را باغهاى بهشت آن عالم قرار ده) و لحد ما را در عین تنگى (و تاریکى) به لطف و رحمتت باغى وسیع و روشن و با طراوت و خوش و خرم) ساز و در عرصه ى قیامت (که مجمع و محضر اهل عالم است) ما را به عقوبت گناهان مهلک مفتضح و رسوا مگردان
و به واسطه (حرمت) قرآن (مبارکت) در موقف عرض (اعمال) بر حضرتت به حال ذلت و خوارى ما ترحم فرما و هنگام عبور بر جسر دوزخ (و پل بهشت) که خلق همه مضطربند (که آیا از آن پل بلغزند به دوزخ درافتند یا از آنجا عبور کنند و بهشتى شوند) در آن حال ما را از لغزش نگاه دار و ثابت قدم فرما و هم به واسطه (تمسک به) این قرآن (عظیم الشان) ما را از هر غم و اندوه نجات بخش
و در آن روز حسرت و پشیمانى که روى ستمکاران سیاه است ما را روسفید ساز و دلهاى پاک اهل ایمان را محب ما (و دوست با ما) گردان و زندگانى را بر ما سخت و ناگوار مگردان
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و به وسیله قرآن هنگام مرگ، دشوارى جان کندن و سختى ناله و خرناسه هاى پى درپى زمان جان کندن را بر ما آسان گردان، آن زمان که جان ها به گلوگاه مى رسد و مى گویند: کجاست طبیب؟ و فرشته مرگ براى گرفتن آن از پرده هاى پنهانى ها آشکار گردد و آن را با تیرهاى وحشت جدایى از کمان آرزوها نشانه گیرد و براى آن (جان ها)، جامى از شوکران مرگ -که چشیدن آن زهرآلود است- آمیخته سازد و کوچ کردن و رفتن ما به جهان دیگر نزدیک شود و اعمال، گردن بندهاى در گردن ها گردد. و گورها تا هنگام قیامت، جایگاه ماندن باشد.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و فرود آمدن در خانه پوسیدن (قبر) و ماندن طولانى در میان طبقه هاى خاک را براى ما مبارک گردان و قبرها را پس از فراق از دنیا، بهترین خانه هاى ما قرار ده. و به رحمتت، تنگى لحدهایمان را براى ما گشاد گردان و ما را با گناهان هلاک کننده مان، در برابر حاضرانِ قیامت، رسوا نکن.
و به (برکت) قرآن، در جاى ایستادن که به پیشگاهت عرضه مى شویم، بر خوارى ما رحم کن و هنگام لرزیدن پل دوزخ، در آن روز که بر آن عبور مى کنیم، لغزش گام هاى ما را به وسیله آن پابرجا گردان و پیش از برانگیخته شدن، تاریکى قبرهایمان را با آن روشن ساز و ما را در روز رستاخیز از هر اندوهى و از ترس هاى سخت روز قیامت، به وسیله آن نجات ده.
و در روز حسرت و پشیمانى، روزى که چهره هاى ستمگران سیاه مى شود، رخسارهاى ما را سفید گردان و دوستى ما را در سینه هاى مؤمنان، قرار ده و زندگى را بر ما دشوار نگردان.
ترجمه شعرانی
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و سختى جان کندن را هنگام احتضار به برکت قرآن بر ما سهل گردان و آن ناله هاى پر مشقت و پیچیدن نفسها در گلو را وقتى که جان بترقوه مى رسد بر ما آسان کن، آن هنگام که گویند کیست درمان کننده؟ و فرشته ى مرگ براى گرفتن جانها از پشت پرده هاى غیب خویش را بنماید و از کمان مرگ تیرهاى وحشتناک فراق سوى جانها پرتاب کند و جامى به طعم شرنگ از زهر ناب پرورده سازد، هنگام بار بستن سوى آخرت فرا رسیده است. کردارها چون طوق بر گردنها بسته. خانه گور تا روز قیامت جاى ماندن ما خواهد بود.
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و فرود آمدن این سراى نو را بر ما مبارک گردان، که باید در آن پوسیده شویم و دیر زمانى میان طبقه هاى گل نمناک درنگ کنیم. و خانه گور را پس از مفارقت دنیا بهترین منزل ما قرار ده و تنگى لحد را براى ما فراخ کن و به گناهان بزرگ در پیشگاه حاضران عرصات ما را رسوا مساز.
و به حرمت قرآن در آنجاى که عملها را بر تو عرضه مى دارند به خوارى مقام ما رحم کن، و آنگاه که جسر دوزخ زیر پاى گذرندگان مى لرزد گامهاى ما را استوار گردان و از لغزش بازدار و از هر اندوهى در روز قیامت و از عقبات سهمگین و سخت آن گیر و دار برهان.
در آن روز پشیمانى و افسوس که روى ستمگران سیاه شود روى ما را سفید گردان و دوستى ما را در سینه ى مومنان جاى ده. و زندگى را بر ما بى رنج و سختى بگذران.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و از برکت قرآن در هنگام مرگ اندوه جان کندن و رنج ناله سر دادن و به نفس نفس افتادن را در آن وقت که جان به گلوگاه رسد و در آن حال گفته آید: آیا افسون کننده اى نیست؟ و در آن حال که موکل مرگ براى گرفتن جان از پس پرده هاى غیب آشکار شود و تیرهاى وحشت جدایى را از کمان مرگ پرتاب کند و شرنگ تلخ مزاج را براى کام جانها آماده سازد و رخت بستن و هنگام رحیل ما به سراى آخرت نزدیک گردد، و کارکردهاى ما چون قلاده هایى بر گردنها افتد و تا روز رستاخیز گورها، ماواى ما شود.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى و ورود ما را در آن خانه ى پوسیده و درازى اقامت ما در میان طبقات خاک را بر ما فرخنده گردان و پس از بدرود گفتن با دنیا گورهاى ما را نیک ترین قرار گاههاى ما ساز و به رحمت خویش تنگى قبرهاى ما را بر ما گشاده فرما و در میان حاضران روز رستاخیز، ما را به کیفر گناهانمان رسوا مکن
و به احترام قرآن ما را در موقف در ایستادن در حضورت و بر خوارى حال ما رحمت کن. و در روز گذر از پل دوزخ گامهاى ما را استوار دار و باز به برکت قرآن ما را از هر اندوه در روز قیامت و دلهره هاى شدید روز «فریاد بزرگ» نجات بخش، و آن روزى که چهره هاى ستمگران سیاه مى گردد و روز حسرت و پشیمانى است، چهره هاى ما را سفید فرما و براى ما در دلهاى مومنان القاء محبت کن و زندگى را بر ما تنگ مگردان.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و به وسیله ى قرآن هنگام (رسیدن) مرگ اندوه جان کندن و سختى ناله کردن و پى در پى بودن ناله هاى وقت جان کندن (یا پى در پى بودن غرغره ها و به شمار افتادن نفسهاى در وقت جان سپردن) را بر ما آسان فرما آنگاه که جانها به چنبرهاى گردن رسد (گفته اند: از لطف و توفیق خداوند متعال است به بندگان که فرشته ى مرگ را در گرفتن جانها امر فرموده از انگشتهاى پا شروع نماید آنگاه تدریجا و کم کم به بالا آید یا به سینه و گلو رسد براى اینکه بنده در این مدت بتواند از روى دل به خدا روآورد و وصیت و توبه نماید پیش از آنکه عالم دیگر را به چشم ببیند و روحش از بدن بیرون شود که از این راه امید به نیکوئى پایان کار او مى باشد) و گفته شود کیست افسونگر؟ (یاران و خویشان محتضر و مرگ رسیده گویند: کیست دعا خواند که این بیمار بهبودى یابد؟ یا کیست که بتواند این انسان را که نزدیک مردن است به افسون بهبودى دهد؟ کسى نیست و نمى تواند! یا برخى از فرشتگان گویند: کدام یک از شما فرشتگان روح این محتضر را بالا مى برید، فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب؟ این جمله از دعا اقتباس از قول خداى تعالى است «س ۷۵ ى ۲۶»: «کلا اذا بلغت التراقى «ى ۲۷» و قیل من راق» یعنى چنین نیست «که دنیاخواهان دل بر دنیا توانند نهاد و از آخرت غفلت نمایند» چون جانشان به چنبر گردن رسد و گفته شود: کیست افسونگر «به دعاء یا طبیب و بهبودى دهنده ى به دواء») و فرشته ى مرگ براى گرفتن آن جانها از پرده هاى پنهانیها(ى از عقل و علم بشر) آشکار گردد، و آنها را به تیرهاى ترس فراق و جدائى (از دنیا) از کمان مرگها بزند، و براى آن جانها جامى را که زهرآلوده است چشیدن از آن از زهر مرگ آمیخته سازد، و کوچ کردن و روان شدن ما (از دنیا) به سوى آخرت نزدیک شود، و اعمال و کردارها (مانند) گردن بندهاى در گردنها گردد (اشاره به قول خداى تعالى «س ۱۷ ى ۱۳»: «و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه» یعنى و عمل هر انسانى را «هر که باشد» در گردن او واجب و لازم گردانیدیم «عملش با او است و مانند گردن بند هرگز از او جدا نمى شود») و تا وعده گاه روز به هم رسیدن (روز قیامت که جانها با بدنها، یا اهل آسمان با اهل زمین، یا ستمگر با ستم کشیده یا غیر آنها که خدا مى داند به هم رسند) گورها آرامگاه باشد
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و فرود آمدن به خانه ى کهنه (از هم ریخته: قبر) و بسیار ماندن در میان طبقه هاى خاک را براى ما مبارک و نیکو ساز، و قبرها را پس از مفارقت و جدائى از دنیا براى ما (تا رسیدن به بهشت) بهترین منزلها قرار ده (رسول خدا- صلى الله علیه و آله- فرموده: قبر نخست منزل از منزلهاى آخرت است اگر کسى از آن نجات و رهائى یافت پس از آن آسانتر از آنست، و اگر نجات نیافت پس از آن سختتر از آنست) و تنگى لحدهامان (شکافتگیهاى قبر) را به وسیله ى رحمت و مهربانیت گشاده گردان، و ما را در میان گروه بسیارى که در قیامت حاضر مى شوند به گناههاى تباه سازنده ى مان رسوا مکن
و به وسیله ى قرآن در جاى صف بستن و به یک رشته درآمدن در برابر تو برخوارى مقام و مرتبه ى ما رحم فرما، و هنگام لرزیدن پل دوزخ در روز گذشتن از آن لغزش گامهاى ما را ثابت و پابرجا بدار (اخبار بسیار از ائمه ى معصومین- علیهم السلام- رسیده: روز قیامت پلى بر روى دوزخ کشیده مى شود که اول آن موقف و جاى ایستادن براى حساب و وارسى است و آخر آن بر در بهشت است، هر که خدا را اطاعت کرده از آن مى گذرد و به بهشت مى رود و هر که او را معصیت نموده از دو سمت آن به آتش مى افتد، و در وصف آن رسیده: که از مو باریکتر و از شمشیر برنده تر است، و مومن مانند برق تندرو از آن مى گذرد، و در بعض اخبار رسیده: صراط و پل دوزخ مى لرزد و اهلش را مى لرزاند به طورى که مفاصل و پیوندهاى اندام ایشان به هم زده مى شود، و مردم مانند مورچه هاى ریز در آتش مى افتند، و جز کسى را که خدا رحم مى کند از آن رهائى نمى یابند) و پیش از برانگیختن (زنده شدن در قیامت) تاریکى قبرهاى ما را روشن فرما، و ما را روز رستاخیز از هر اندوهى و از ترسهاى سخت روز قیامت (که مصیبت و سختى آن بالاترین مصائب و سختیها است) نجات ده
و روهاى ما را سفید (شادمانمان) گردان روزى که روهاى ستمگران سیاه مى شود (افسرده مى گردند) در روز افسوس و پشیمانى (گمراهان، اشاره به قول خداى تعالى «س ۱۹ ى ۳۹»: «و انذرهم یوم الحسره» یعنى ایشان را از روز پشیمانى «روز قیامت» بترسان) و براى ما در دلهاى اهل ایمان محبت و دوستى قرار ده (اشاره به قول خداى تعالى «س ۱۹ ى ۹۶»: «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» یعنى همانا آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند به زودى خداوند بخشاینده براى ایشان «در دلهاى مومنین» محبت و دوستى قرار مى دهد «چنانکه در دلهاى دشمنانشان رعب و ترس مى افکند») و زندگى را بر ما سخت و دشوار مگردان.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست و به برکت قرآن هنگام مرگ دشوارى جان کندن و سختى ناله کردن را بر ما آسان ساز، در آن هنگام که نفس ها به شمار افتند، و جانها به خرخره رسند و گفته شود: چه کسى معالجه گر است؟ و فرشته مرگ براى گرفتن جان از پرده هاى غیب پدید آید، و تیرهاى دردناک جدائى را از کمانهاى اجل به سوى آنها پرتاب کند، و تلخى مرگ را چون جامى زهرآگین به کام جانها ریزد، و کوچ کردن و روانه شدن ما به جهان آخرت نزدیک گردد، و اعمال چون طوقى در گردنها شوند، و گورها آرامگاهمان تا هنگان قیامت باشند.
بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و وارد شدن ما را به خانه پوسیدگى، و اقامت طولانى ما را در میان طبقات خاک بر ما مبارک گردان، و قبر را پس از مفارقت دنیا بهترین منازلمان قرار ده، و در سایه رحمتت تنگى لحدها را گشاده ساز، و در برابر حاظران رستاخیز به گناههاى هلاک کننده مان رسوا مکن،
و به برکت قران هنگام صف بستن در پیشگاهت بر ذلّت ما ترحم کن، و هنگام لرزیدن پل جهنّم، در روز عبور از آن، گامهاى ما را از لغزش استوار بدار، و پیش از برانگیختن در قیامت تاریکى قبرهاى ما را به سبب آن روشن فرما، و از هرگونه اندوه آن روز و دشواریهاى هولناکش نجات بخش،
و در آن روز که روى ستمکاران سیاه شود که روز پشیمانى و حسرت است روهاى ما را سپید گردان، و برایمان در قلوب مؤمنان دوستى افکن، و زندگى را بر ما دشوار مساز.
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آله. و هون بالقرآن عند الموت على انفسنا کرب السیاق».
الکرب -بفتح الکاف و سکون الراء- الاضطراب.
و السیاق: نزع الروح. یقال: رایت فلانا یسوق، اى: ینزع عند الموت.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و آسان گردان به برکت قرآن نزد حاضر شدن مرگ بر نفسهاى ما اضطراب جان کندن را.
«و جهد الانین، و ترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقى و قیل: من راق؟».
الجهد -بفتح الجیم-: المشقه.
و ان الرجل من الوجع یئن انینا، اى: تاوه.
و «الحشارج» -بالحاء المهمله و الشین المعجمه ثم الراء ثم الجیم اخیرا-: جمع الحشرجه، و هى الغرغره عند الموت.
و التراقى: جمع الترقوه -بفتح التاء- و هى العظم الذى بین تغره النحر و العاتق، و لا تضم التاء.
«من راق»، اى: هل طبیب یرقى؟ و قیل: من یرقى بروحه، ملائکه العذاب او الرحمه؟
یعنى: و آسان گردان به برکت قرآن مشقت و رنج ناله کردن آن و پى درآمدنهاى غرغره، چون برسد مهجه ها و روحها به استخوانهاى سینه و گردن و گفته شود- یعنى کسان محتضر یا ملائکه گویند-: کیست افسون کننده و شفادهنده- یا: کیست بالا برنده ى روح این را؟ آیا ملائکه عذاب مى برند یا ملائکه ى رحمت؟
«و تجلى ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب، و رماها عن قوس المنایا باسهم وحشه الفراق».
و تجلى نماید- یعنى ظاهر و آشکارا گردد- ملک الموت از براى قبض و گرفتن آن نفوس و ارواح از پرده هاى غیب و بیندازد تیر وحشت فراق آنها را از کمان مرگ.
و مخفى نیست آنچه در این کلام بلاغت فرجام است از حسن استعاره.
«و داف لها من ذعاف الموت کاسا مسمومه المذاق».
داف بالدال المهمله. یقال: دفت الدواء و المسک و غیره، اى: بللته بماء او بغیره. و کذلک مسک مدوف، اى: مبلول، و قیل: مسحوق.
و الذعاف -بالذال المعجمه ثم العین المهمله-: السم. و طعام مذعوف: اى: مسموم.
یعنى و بخیساند در آب -یا: بساید- از براى آن ارواح و نفوس از تلخى مرگ جامى زهرآلود.
«و دنا منا الى الاخره رحیل و انطلاق».
رحل فلان و ارتحل و ترحل بمعنى. و الاسم: الرحیل.
و الانطلاق: الذهاب.
(یعنى:) و نزدیک شود به ما باربستن و رفتن از دنیا به سوى نشئه ى آخرت.
«و صارت الاعمال قلائد فى الاعناق».
القلائد: جمع القلاده، و هى التى فى العنق.
(یعنى:) و بگردد اعمال گردنبندها در گردنها.
«فکانت القبور هى الماوى الى میقات یوم التلاق».
اى: یوم القیامه. فان فیه تلاقى الارواح و الاجساد و اهل السماء و الارض و المعبود و العباد و الاعمال و العمال.
(یعنى:) و باشد گورها جاى بودن تا هنگام رسیدن روز قیامت که روز ملاقات ارواح است با اجساد و اهل آسمان با زمین و ملاقات عابد است با معبود و کردار است با صاحبان خود.
«اللهم صل على محمد و آله. و بارک لنا فى حلول دار البلى و طول المقامه بین اطباق الثرى».
«بارک لنا»، اى: اثبت و اعط لنا من التشریف و الکرامه. و هو من: برک البعیر، اذا ناخ فى موضعه فلزمه. و کل شى ء ثبت و اقام فقد برک.
و «دار البلى» -بکسر الباء- هى القبر. لانه یبلى الجسد.
و قوله علیه السلام: «طول المقامه» عطف على «حلول». اى: بارک لنا فى طول المقامه- بضم المیم- اى: الاقامه. و روى بفتحها.
و الاطباق واحدها الطبق. یقال: السموات طباق و اطباق، اى: بعضها فوق بعض. و کذا الارض.
و الثرى هو التراب الندى، و هو الذى تحت الظاهر من وجه الارض.
یعنى: بار خدایا، رحمت فرست بر محمد و آل او. و ثابت و قائم ساز و بده ما را از تشریف و کرامت در فرود آمدن سراى بلا -که آن قبر است- و ثابت و قائم ساز ما را در درازى اقامت ما میان طبقات خاک که بعضى فوق بعضى است.
«و اجعل القبور بعد فراق الدنیا خیر منازلنا».
و بگردان قبرها را بعد از جدا شدن ما از دنیا بهترین منزلهاى ما.
«و افسح لنا برحمتک فى ضیق ملاحدنا».
«افسح» -بالفاء و السین المهمله- من: فسح له فى المجلس، اى: وسع له. و الضیق بفتح الضاد و کسرها. و کلاهما مرویان فى هذا المقام.
و الملاحد: جمع ملحد، اى: مکان اللحد، و هو الشق الذى فى جانب القبر. و در نسخه ى شیخ کفعمى رحمه الله به جاى «ملاحدنا»، «مداخلنا» است،
یعنى: محل داخل شدن ما.
(یعنى:) و وسیع و فراخ گردان از براى ما به رحمت بى غایت خود در حالتى که در تنگى لحدگاه باشیم.
«و لا تفضحنا فى حاضر القیامه بموبقات آثامنا».
«موبقات» -به باى موحده و قاف- به معنى مهلکات است. و اضافه ى آن به «آثام» از قبیل اضافه ى صفت است به موصوف. اى: آثامنا الموبقه. یقال: وبق الرجل، اى: هلک. و اوبقته: اهلکته.
یعنى: و رسوا مساز ما را در وقت حضور و قیام قیامت به گناهان هلاک سازنده ى ما.
«و ارحم بالقرآن فى موقف العرض علیک ذل مقامنا».
و ببخشاى به سبب قرآن در محل ایستادنگاه عرض ما بر تو خوارى مقام ما را.
«و ثبت به عند اضطراب جسر جهنم یوم المجاز علیها زلل اقدامنا».
المجاز: مصدر میمى بمعنى الجواز.
(یعنى:) و ثابت و استوار کن به سبب قرآن لغزشهاى قدمهاى ما را نزد اضطراب صراط- که جسرى است بر روى دوزخ باریکتر از موى و تیزتر از شمشیر که بر آنجا باید گذشت در روز گذشتن بر آن پل.
«و نور به قبل البعث سدف قبورنا».
السدف -بضم السین و فتح الدال المهملتین-: جمع السدفه، و هى الظلمه.
(یعنى:) و روشن گردان پیش از برانگیختن ما تاریکى گورهاى ما را.
«و نجنا به من کل کرب یوم القیامه».
و نجات و رستگارى ده ما را به سبب قرآن از هر اندوه و رنجى که باشد در روز قیامت.
«و شدائد اهوال یوم الطامه».
اى: یوم القیامه. و سمى بها لانه یطم -اى: یعلو- على کل شىء. قال الجوهرى فى الصحاح: کل شىء کثر حتى علا و غلب فقد طم. یقال: فوق کل طامه طامه. و منه سمیت القیامه الطامه. انتهى کلامه. اى: الداهیه التى تطم- اى: تعلو- على سائر الدواهى.
یعنى: و نجات ده ما را از سختیهاى اهوال روز قیامت که شداید او سخت تر و بزرگتر از جمیع شداید است.
«و بیض وجوهنا یوم تسود وجوه الظلمه فى یوم الحسره و الندامه».
«یوم الحسره»، اى: یوم القیامه. و الحسره اشد التلهف على الشى ء الغائب.
(یعنى:) و سفید کن رویهاى ما را روزى که سیاه شود رویهاى ظلم کنندگان در روز حسرت و پشیمانى که آن روز قیامت است.
«و اجعل لنا فى صدور المومنین ودا».
الود: المحبه.
(یعنى:) و بگردان از براى ما در سینه هاى مومنان محبت و دوستى.
«و لا تجعل الحیاه علینا نکدا».
النکد -بفتح النون و سکون الکاف، و روى بالتحریک-: الشده. یقال: نکد عیشهم -بالکسر- ینکد نکدا، اذ اشتد.
(یعنى:) و مگردان زندگانى را بر ما سخت و دشوار.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
کرب: حزن.
سیاق: راندن نفس در وقت مردن اعاننا الله على ذلک من شر الشیطان.
جهد: مشقت.
انین: ناله.
حشارج: حشرجه صداى سینه و نفس مسد است وقت مردن را.
راق: از رقى یا عبارت از تعویذ است یا عبارت از طبیب اختلاف است در قائل من راق.
از حضرت باقر (ع) مروى است که: پسر آدم است که وقت مردن گوید آیا طبیب هست.
بعضى گفته اند: ملائکه موت است بعد از اینکه قبض روح او نمودند کیست روح این را بالا برد آیا ملائکه رحمت است یا عذاب.
بعضى گفته اند: حاضران میتند گویند: کیست حافظ این از مردن، حجب جمع حاجب پرده.
اللغه:
زعاف: طعام مسموم یا خالص.
قلائد: جمع قلاده.
یوم التلاق: روز قیامت و وجه تسمیه ى آن آن است که ملاقات کنند هم دیگر را در آن روز اهل آسمان و زمین یا اولین و آخرین یا ظالم و مظلوم یا خالق و مخلوق یا ارواح و ابدان.
تراقى: جمع ترقوه چنبره ى گردن.
الاعراب:
من حجب مى شود که متعلق به تجلى شود یا به قبض اول بعید است.
یعنى: بار خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل او و آسان نما به واسطه ى قرآن در وقت مردن بر نفسهاى ما اندوه جان کندنها را، و مشقت ناله نمودن را و پى در پى آمدن نفس کشیدن در سینه زمانى که مى رسد روحها در چنبره ها و گفته شود کیست چاق کننده ظاهر شود ملک الموت از براى قبض روحها از راههائى که نمى بیند او را کسى، مى اندازد نفوس را از کمان مرگها به تیرهاى وحشت و جدائى، نزدیک کند از ما به سوى آخرت کوچ نمودن و رفتن، مى گیرید اعمال قلاله ها شود در گردن ما و مى باشد قبرها منزلهاى ما تا روز ملاقات.
اللغه:
دار البلى: خانه ى کهنه عبارت است از قبر زیرا که بدن در آن خاک مى شود.
مقامه: به ضم میم مصدر به معنى اقامه است.
اطباق الثرى: یعنى سطوح زمین.
موبقات آثامنا: یعنى مهلکات گناهان ما از قبیل اضافه ى صفت به موصوف
یعنى: بار خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل او و مبارک نما تو از براى ما در نزول قبر و طول ماندن در سطهاى زمین، بگردان تو قبرها را بعد از فراق از دنیا بهترین منازل ما، وسیع نما تو به رحمت تنگى لحدهاى ما را، رسوا نکن در میان حاضران قیامت به هلاکت کننده ى گناهان ما.
اللغه:
سدف: به ضم سین جمع سدفه کغرف و غرفه تاریکى شب را گویند
طامه: بلیه ى کبرى و راهیه ى عظیمه.
روشن نما تو پیش از روز قیامت به سبب قرآن تاریکى قبور ما را، و بپوشان ما را جامهاى امان در روز ترس بزرگ در نشر ما ثابت ساز به قرآن نزد لرزیدن پل جهنم روز گذشتن از آن لغزشهاى اقدام ما را، و برهان ما را به او از هر حزن و اندوه روز قیامت و سختیهاى خوف آن،
و سفید کن روهاى ما را روزى که سیاه شود روى ظالمان در روز حسرت و ندامت، بگردان از براى ما در قلوب مردم دوستى، نگردان حیات را بر ما شدت.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در چهارمین فراز از این دعا امام علیه السلام به حالاتى که هنگام مرگ براى انسان پدید مى آید اشاره کرده و از ارزش قرآن در این زمینه کمک گرفته است عرض مى کند: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و از برکت قرآن اندوه جان دادن، مشقت ناله کردن، و به شماره افتادن نفسها- هنگامى که جانها به گلو رسیده و گفته شود آیا کسى هست که این بیمار را از مرگ نجات دهد- بر ما آسان ساز) (اللهم صل على محمد و آله، و هون بالقرآن عند الموت على انفسنا کرب السیاق، و جهد الانین، و ترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقى و قیل من راق؟).
آرى همان زمانى امور را بر ما آسان ساز که جانها به گلو آمده (هنگامى که فرشته ى مرگ، براى گرفتن جانها از پرده هاى غیب آشکار گردد) (و تجلى ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب).
و هنگامى (که تیرهاى وحشت فراق را از کمان مرگ به سوى او پرتاب کند) (و رماها عن قوس المنایا باسهم وحشه الفراق).
هنگامى (که از زهر کشنده ى مرگ جامى مسموم براى او آماده سازد) (و داف لها من ذعاف الموت کاسا مسمومه المذاق).
هنگامى (که رخت و بار سفر آخرت بستن براى ما نزدیک گردد) (و دنا منا الى الاخره رحیل و انطلاق).
زمانى که (اعمال و کردارها قلاده و طوق گردنها گردد) (و صارت الاعمال قلائد فى الاعناق).
و زمانى که (قبرها آرامگاه تا روز دیدار و ملاقات گردد) (و کانت القبور هى الماوى الى میقات یوم التلاق).
در پنجمین فراز از این دعا توجه به حالات انسان در عالم آخرت شده و از این زاویه از خداوند استمداد گردیده عرضه مى دارد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و ورود ما را در خانه ى فرسودگى و کهنگى مبارک گردان) (اللهم صل على محمد و آله، و بارک لنا فى حلول دار البلى).
(طول اقامت ما در میان طبقات خاک را (بر ما خجسته و با برکت گردان) (و طول المقامه بین اطباق الثرى).
(قبرهایمان را پس از جدائى از این دنیا بهترین منازل ما قرار ده) (و اجعل القبور بعد فراق الدنیا خیر منازلنا).
(ضیق و تنگى لحدهاى قبور ما را با رحمت خود وسعت و فسحت بخش) (و افسح لنا برحمتک فى ضیق ملاحدنا).
(به هنگام حضور در صحنه ى قیامت با گناهان هلاک کننده ما را رسوا منما) (و لا تفضحنا فى حاضرى القیامه بموبقات آثامنا).
(به برکت قرآن در موقف عرض اعمال بر ذلت و خوارى وضع ما ترحم فرما) (و ارحم بالقرآن فى موقف العرض علیک ذل مقامنا).
(به هنگام اضطراب و تزلزل پل جهنم در وقت گذشتن از آن، به وسیله ى قرآن لغزش اقدام ما را استوار دار) (و ثبت به عند اضطراب جسر جهنم یوم المجاز علیها زلل اقدامنا).
(به وسیله ى قرآن تاریکیهاى قبور ما را پیش از رستاخیز نورانى گردان) (و نور به قبل البعث سدف قبورنا).
(با آن ما را از هرگونه اندوه روز قیامت و شدائد و سختیهاى آن نجات ده) (و نجنا به من کل کرب یوم القیامه، و شدائد اهوال یوم الطامه).
(در آن روز که چهره ى ظالمان سیاه مى گردد- در روز حسرت و پشیمانى- صورتهاى ما را سفید و نورانى گردان) (و بیض وجوهنا یوم تسود وجوه الظلمه فى یوم الحسره و الندامه).
(براى ما در دلهاى مومنان مودت و محبتى قرار ده) (و اجعل لنا فى صدور المومنین ودا).
(و زندگى را بر ما دشوار و سخت مگردان) (و لا تجعل الحیاه علینا نکدا).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۵، ص:۴۸۴-۴۷۰
«اللّهمّ صلّ على محمّد و آله و هوّن بالقرآن عند الموت على أنفسنا کرب السّیاق، و جهد الأنین و ترادف الحشارج إذا بلغت النّفوس التراقی».
هان الامر یهون هونا من باب -قال-: سهل ولان و هونه علیه تهوینا: سهله.
و عند الموت: اى عند حضوره.
و الکرب: مصدر کرب، الامر یکربه کربا من باب -قتل-: شق علیه.
و ساق المریض سوقا و سیاقا من باب -قام-: شرع فى نزع الروح.
و جهده الامر و المرض جهدا من باب -منع-: بلغ منه المشقه، و منه جهد البلاء.
و ان المریض یئن بالکسر انینا: تاوه و صوت من شده الالم.
و الترادف: التتابع، یقال ترادف القوم: اى تتابعوا، و اصله من الردیف، و هو الذى تحمله خلفک على ظهر الدابه ثم اطلق على مطلق التتابع، فقیل لکل شىء تبع شیئا: هو ردیفه، و ردفه.
و الحشارج: جمع حشرجه، و هى الصوت الذى یردده المریض فى حلقه عند الموت.
و فى القاموس: الحشرجه: الغرغره عند الموت و تردد النفس.
و التراقى: جمع ترقوه و هو مقدم الحلق من اعلى الصدر تترقى الیها النفس عند الموت، و الیها یترقى النفس و البخار من الجوف و هناک تقع الحشرجه.
قال ذو الرمه:
و رب عظیمه دامغت عنهم * و قد بلغت نفوسهم التراقى
قال الزمخشرى: التراقى: العظام المکتنفه لثغره النحر عن یمین و شمال انتهى.
و المراد بالنفس التى تبلغ التراقى: الروح الحیوانیه، و هى الجوهر المجرد البخارى اللطیف الحامل لقوه الحیاه و الحس و الحرکه الارادیه و منبعه تجویف القلب الجسمانى و تنتشر بواسطه العروق الضوارب الى سائر اجزاء البدن و بواسطته تتعلق النفس الناطقه التى هى اللطیفه العالمه المدرکه من الانسان بالبدن حتى قالوا انها مرکب لها.
قال بعض المفسرین: و من لطف الله بالعباد ان امر قابض الارواح بالابتداء فى نزعها من اصابع الرجلین ثم تصعد شیئا فشیئا الى ان تصل الى الصدر ثم تنتهى الى الحلق لیتمکن العبد فى هذه المهله من الاقبال بالقلب على الله تعالى و الوصیه و التوبه ما لم یعاین و الاستحلال و ذکر الله سبحانه فتخرج روحه و هو رطب اللسان بذکر الله تعالى فیرجى بذلک حسن خاتمته رزقنا الله ذلک بمنه و کرمه.
قوله علیه السلام: «و قیل من راق»: یجوز ان یکون من الرقیه. یقال: رقاه یرقیه من باب -رمى- رقیا بالضم اذا عوذه بالله، و الاسم الرقیا على فعلى و المراه رقیه، فالقائل هم بعض اصحاب المیت و اقاربه و الاستفهام اما على اصله لان العاده جاریه بطلب الطبیب، و الراقى وقت ما یشتد المرض و اما بمعنى الانکار اى من الذى یقدر ان یرقى هذا الانسان المشرف على الموت.
و یجوز ان یکون اشتقاقه من الرقى بمعنى الصعود. یقال: رقى یرقى من باب -تعب- رقیا بالضم على فعول. قال تعالى: «و لن نومن لرقیک». فالقائل بعض الملائکه یعنى ایکم یرقى بروح هذا المحتضر ملائکه الرحمه ام ملائکه العذاب.
و عن ابن عباس: ان الملائکه یکرهون القرب من الکافر فیقول ملک الموت: من یرقى بروح هذا الکافر.
و قال الکلبى: یحضر العبد عند الموت سبعه املاک من الملائکه العذاب مع ملک الموت فاذا بلغت نفس العبد التراقى نظر بعضهم الى بعض ایهم یعرج بروحه الى السماء.
و الفقره من الدعاء اقتباس من قوله تعالى فى القیامه: «کلا اذا بلغت التراقى و قیل من راق» و لا یضر التغییر الیسیر کما مر بیانه فى الریاض السابقه.
و تجلى: اى ظهر و بان و منه جلوت العروس اذا ابرزتها و اظهرتها.
و ملک الموت: عباره عن الروح المتولى لافاضته صوره العدم على اعضاء هذا البدن و حال مفارقه النفس له.
و الحجب: جمع حجاب و هو الستر، شبه الغیوب بالاماکن المستوره فاثبت لها الحجب على طریقه الاستعاره المکنیه التخییلیه.
و الغیوب: جمع غیب، و هو فى الاصل مصدر غاب الشىء یغیب غیبا من باب -باع- اذا استتر عن العین، ثم استعمل فیما غاب عن العلم و العقل، و فیما غاب عن الذکر ایضا.
و لما کان ملک الموت غائبا عن اکثر الناس بجمیع هذه المعانى جاء به بلفظ الجمع، و قد تواترت الاخبار بان المیت یرى ملک الموت عیانا و یخاطبه عند کشف الغطاء و یسمى وقت المعاینه.
و فى روایه: انه یسال المومن هل اخذت فکاک رقبتک و امان برائتک و تمسکت بالعصمه الکبرى فى الحیاه الدنیا؟ فیقول: نعم، فیقول: و ما ذاک؟ فیقول : ولایه على بن ابى طالب، فیقول: صدقت، ثم یومنه و یبشره بما یسره، و یسال الکافر کما سئل المومن فیقول: لا فیبشره بسخط الله و عذابه و النار.
و حکى ابوجعفر الخیاط قال: حضرت موت عبدالله بن جعفر بن احمد بن فارس الاصبهانى و کان من الثقات المعمرین فقال و هو محتضر و نحن جلوس عنده: هذا ملک الموت قد جاء فقال بالفارسیه: اقبض روحى کما تقبض روح رجل یقول تسعین سنه: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله، و کان عمره ثمانیا و تسعین سنه.
و «عن» من قوله: «عن قوس المنایا»، للمجاوزه اى مجاوزه مدخولها عما قبلها، لان الرامى یجاوز السهم عن القوس.
و قال ابن مالک: هى فى رمیت عن القوس للاستعانه لانهم یقولون، ایضا رمیت بالقوس حکاهما الفراء و فیه رد على الحریرى فى انکاره ان یقال ذلک الا. اذا کانت القوس هى المرمیه، و حکى ایضا رمیت على القوس.
و فى شرح اللباب یجوز رمیت بالقوس بالنظر الى ان القوس جعلت آله للرمى و مستعانا بها فیه، و رمیت على القوس بالنظر الى ید الرامى التى اعتمدت على القوس فى الرمى، و رمیت عن القوس بالنظر الى السهم، و اضافه القوس الى المنایا من باب اضافه المشبه به الى المشبه، کذلک اضافه الاسهم الى وحشه الفراق شبهه ملک الموت بالرامى على الاستعاره بالکنایه فاثبت له قوسا و اسهما على التخییل، و لما کانت المنایا و هى جمع منیه بمعنى الموت سببا لحصول الوحشه فى النفوس شبهها بالقوس التى هى آله للرمى و سبب لحصول السهم فى الغرض و لما کانت الوحشه حاصله عن الموت واقعه فى النفوس وقوع الاسهم من الهدف متالمه بها شبهها بالاسهم ثم قدم المشبه به فى الموضعین و اضافه الى المشبه کلجین الماء، و انما افرد القوس و جمع الاسهم لان الرامى فى الغالب لایرمى الا عن قوس واحده و اسهم متعدده.
و وحشه الفراق: هى وحشه فراق الدنیا و نعیمها.
و دفت الدواء ادوفه دوفا بالدال المهمله: اذا بللته بماء و خلطته فهو مدوف.
و الذعاف: بالذال المعجمه المضمومه على وزن غراب السم او سم ساعه.
و الکاس بهمزه ساکنه و یجوز تخفیفها: القدح مملوءا من الشراب و لا تسمى کاسا الا و فیها الشراب و هى مونثه.
المسمومه: اسم مفعول من سممت الطعام سما من باب -قتل- اذا جعلت فیها السم.
و المذاق: مصدر میمى بمعنى الذوق و هو ادراک طعم الشىء بواسطه الرطوبه المنبثه بالعصب المفروش على عضل اللسان.
یقال: ذقته اذوقه ذوقا ذوقانا و ذواقا و مذاقا: اذا عرفته بتلک الواسطه، و الکلام اما استعاره تمثیلیه او مکنیه تخییلیه مرشحه، و ایقاع الذوق على الکاس مجاز عقلى لکونها ظرفا للمذوق.
و دنا یدنو دنوا: قرب.
و الرحیل: مصدر رحل عن البلد اذا سار عنه.
و الانطلاق: الذهاب یقال: اطلقته فانطلق اذا خلیت عنه فذهب محلى.
و القلائد: جمع قلاده، و هى ما یعلق فى العنق، شبه الاعمال بها للزومها اربابها لزوم القلائد للاعناق، و فیه تلمیح الى قوله تعالى فى بنى اسرائیل: «و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه».
قال الطبرسى: معناه: و الزمنا کل انسان عمله من خیر او شر فى عنقه، عن ابن عباس، و مجاهد یرید جعلناه کالطوق فى عنقه لا یفارقه.
و قال صاحب الکشاف: طائره- عمله، و عن ابن عیینه: هو من قولک: طار له سهم اذا خرج یعنى الزمناه ما طار الیه من عمله و المعنى: ان عمله لازم له لزوم القلاده، او الغل لا ینفک عنه. و منه مثل العرب: تقلدها طوق الحمامه، و قولهم: الموت فى الرقاب و هذا ربقه فى رقبته. عن الحسن: یابن آدم بسطت لک صحیفه اذا بعثت قلدتها فى عنقک انتهى.
و الماوى: اسم للمکان الذى یاوى الیه من اوى الى منزله یاوى من باب -ضرب- اویا على فعول اى نزل به و اقام فیه.
و یوم التلاق: یوم القیامه. قال تعالى «لینذر یوم التلاق»، قیل: لانه یلتقى فیه اهل السماء و الارض.
و قیل: یلتقى فیه الاولون و الاخرون و الخصم و المخصوم، و الظالم و المظلوم.
و قیل: یلتقى الخلق و الخالق.
و قیل: تلتقى الارواح و الاجساد و الله اعلم.
بارک الله له فى الشىء: جعل فیه الخیر.
قال الراغب: البرکه: ثبوت الخیر الالهى فى الشىء و المبارک: ما فیه ذلک الخیر و منه قوله تعالى: «انزلنى منزلا مبارکا» اى حیث یوجد الخیر الالهى انتهى.
و الحلول فى المکان: النزول به و اصله من حل الاحمال عند النزول ثم جرد استعماله للنزول، فقیل: حل حلولا و احله غیره.
و البلى بالکسر و القصر: مصدر بلى المیت یبلى من باب- تعب- بلى و بلاء بالفتح و المد اذا افنت الارض جسده، فالمراد بدار البلى القبر، و انما سال علیه السلام البرکه فى حلوله لما تواترت به الاخبار و انعقد علیه الاجماع من ثبوت نعیم القبر و عذابه فسال علیه السلام ان یجعل له الخیر فى حلوله لیفوز بنعیمه و یجیره من عذابه.
و فى الحدیث المشهور «القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفر النار» نعوذ بالله منها.
و المقامه بالضم: مصدر بمعنى الاقامه.
و الاطباق: جمع طبق بفتحتین کسبب و اسباب، و هو فى الاصل الشىء الذى یکون على مقدار الشىء مطبقا له من جمیع جوانبه کالغطاء له، و منه یقال: اطبقوا على الامر بالالف: اذا اجتمعوا علیه متوافقین غیر متخالفین، ثم استعمل فى الشىء الذى یکون فوق الاخر تاره، و فیما یوافق غیره اخرى. فاطباق الثرى: ما کان بعضها فوق بعض.
و الثرى: قیل: هو التراب مطلقا، و قیل: التراب الندى فان لم یکن ندیا فهو التراب.
قال بعضهم: کان طول الاقامه بین اطباق الثرى اشاره الى مراتب الاستحالات.
قوله علیه السلام: «و اجعل القبور بعد فراق الدنیا خیر منازلنا» قال بعض الاصحاب: یحتمل ان یکون المراد خیر منازلنا فى الدنیا قبل المفارقه و بعدها، او خیر المنازل بالنسبه الى قبور اخرى تتفاوت بالنعیم و العذاب، او خیرها باعتبار عدم الانتقال الى جهنم من غیر تفصیل انتهى.
قلت: و اظهر من ذلک کله ان یکون المراد خیر منازلنا بعد فراق الدنیا الى وقت دخول الجنه.
فقد ورد فى حدیث عن رسول الله صلى الله علیه و آله انه قال: ان القبر اول منزل من منازل الاخره فان نجامنه فما بعده ایسر منه و ان لم ینج منه فما بعده اشد منه.
و الله اعلم بمقاصد اولیائه.
و الفسحه بالضم: السعه، و فسح له فى المکان فسحا من باب -منع- وسع و فرج.
و الضیق بالکسر: اسم من ضاق الشىء ضیقا من باب -سار-: خلاف اتسع.
و فى القاموس: الضیق بالفتح: ما ضاق عنه صدرک، و بالکسر: یکون فیما یتسع و یضیق کالدار و الثوب.
و الملاحد: جمع ملحد بمعنى اللحد و هو الشق یکون فى جانب القبر.
و حاضر القیامه: اما بمعنى الجمع الکثیر الذین یحضرون یوم القیامه من قولهم: «للحى العظیم و القبیله الکبیره» حاضر.
قال الجوهرى: الحاضر: الحى العظیم. یقال حاضر طى و هو جمع، کما یقال سامر للسمار و حاج للحجاج.
و قال الزمخشرى: فى الفائق: الحاضر: الحى اذا حضر، و الدار التى بها مجتمعهم و منه حدیث اسامه، «و انهم قد احاطوا لیلا بحاضر».
فعم، اى ضخم جم، و اما بمعنى المکان المحضور یوم القیامه.
قال الخطابى: ربما جعلوا الحاضر اسما للمکان المحضور فیقولون: نزلنا حاضر بنى فلان فهو فاعل بمعنى مفعول.
قال ابن الاثیر: و منه الحدیث: «هجره الحاضر» اى المکان المحضور.
و قد تکرر فى الحدیث و ما وقع لبعض المترجمین من ان معنى حاضر: القیامه یوم القیامه الحاضر الذى لا یخفى فعبر عنه بالحاضر لظهوره و عدم خفائه، او لحضور الخلائق فیه فلا یخفى سقوطه.
و المقام: بالفتح یکون مصدرا، و اسم مکان القیام و زمانه، و کذلک المقام بالضم یکون مصدرا بمعنى الاقامه و اسم مکانها و زمانها. و قد وردت الروایه فیه بالوجهین، و اضافه الذل الى المقام مجاز عقلى.
و ثبت الشىء ثبوتا من باب -قعد-: استقر و یعدى بالهمزه و التضعیف، فیقال: اثبته و ثبته.
و الاضطراب: افتعال من الضرب، و معناه کثره الذهاب فى الجهات، و عدم الاستقرار فى جهه، و هو من الضرب فى الارض، و هو الذهاب فیها، و سمى الذهاب فى الارض ضربا لضربها بالارجل.
و الجسر بکسر الجیم و فتحها: ما یعبر علیه، مبنیا کان او غیر مبنى، و جسر جهنم: هو الصراط الممدود على متن جهنم، و هو طریق المومنین الى الجنه، و قد تواترت الاخبار بانه یمد یوم القیامه على متن جهنم جسر اوله فى الموقف و آخره على باب الجنه یجوزه من اخلص لله فیدخل الجنه، و من عصاه سقط عن جنبیه الى النار، و ورد فى وصفه انه ادق من الشعر و احد من السیف و ان المومن یجوزه کالبرق الخاطف.
و اما اضطرابه الذى دل علیه متن الدعاء فقد ورد فى بعض الاخبار ان الصراط یتزلزل و یرتعد باهله حتى تکاد مفاصلهم ینحل بعضها من بعض و الخلائق یتساقطون منه فى النار کالذر فلا ینجو الا من رحم الله و على هذا فلا داعى الى حمل اضافه الاضطراب الى الجسر على المجاز لان المضطرب انما هو اهله لا هو کما وقع لبعض المترجمین فان الاصل فى الکلام الحقیقه دون المجاز و الله اعلم.
و زلل الاقدام: زلقها و استرسالها من غیر قصد و ایقاع التثبیت علیه دون الاقدام مجاز فى الاثبات من قبیل الایقاع على السبب نحو: «و لا تطیعوا امر المسرفین».
تنبیه:
قال بعض العلماء: اعلم ان الصراط الموعود به فى القرآن الکریم حق یجب الایمان به و ان اختلف الناس فى حقیقته و ظاهر الشریعه، و الذى علیه جمهور المسلمین و من اثبت المعاد الجسمانى یقتضى انه جسم فى غایه الدقه و الحده ممدود على جهنم و هو طریق الى الجنه یجوزه الیها من اطاع الله و یسقط عنه الى النار من عصاه.
و اما الحکماء فقالوا بحقیته لکنهم قالوا حقیقته هو الوسط الحقیقى بین الاخلاق المتضاده کالسخاوه بین التبذیر و البخل و الشجاعه بین التهور و الجبن، و الاقتصاد بین الاسراف و التقتیر، و التواضع بین التکبر و المهانه، و العداله بین الظلم و الانظلام، فالاوساط بین هذه الاخلاق المتضاده هى الاخلاق المحموده، و لکل واحد منها طرفا تفریط و افراط هما مذمومان، و کل واحد منها هو غایه البعد بین طرفیه، و لیس من طرف الزیاده و لا من طرف النقصان.
قالوا: و تحقیق ذلک ان کمال الانسان فى التشبه بالملائکه و هم منفکون عن هذه الاوصاف المتضاده و لیس فى امکان الانسان الانفکاک عنها بالکلیه فغایته التباعد عنها الى الوسط تباعدا یشبه الانفکاک عنها، فالسخى کانه لا بخیل و لا مبذر. فالصراط المستقیم: هو الوسط الحق الذى لا میل له الى احد الجانبین و لا عرض له و هو ادق من الشعر، و لذلک قال تعالى «و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل» و الله اعلم.
و السدف: جمع سدفه بالضم، و هى الظلمه، و منه حدیث «و کشفت عنه سدف الریب» اى ظلمها.
و الکرب: الغم و الحزن، یاخذ بالنفس، و کربه الامر کربا من باب -قتل- ایضا: شق علیه.
و الاهوال: جمع هول و هو الفزع و الخوف، من هالنى الامر هولا من باب -قال- افزعنى فهو هائل.
و الطامه: القیامه، من طم الامر طما من باب -قتل- اى علا و غلب لانها تطم على سائر الطامات، اى تعلوها و تغلبها و من ذلک یقال: «ما من طامه الا وفوقها طامه».
و القیامه فوق کل طامه، و لذلک وصفها تعالى بالکبرى فقال: «فاذا جاءت الطامه الکبرى» اى العظمى.
و قیل: هى النفخه الثانیه.
و قیل: هى الساعه التى یساق فیها الخلائق الى محشرهم.
و قیل: هى الساعه التى یساق فیها اهل الجنه الى الجنه و اهل النار الى النار.
و بیاض الوجوه و سوادها: کنایتان عن ظهور بهجه السرور و کآبه الخوف فیها.
و قیل یوسم اهل الحق ببیاض الوجه و اشراق البشره، و اهل الباطل بضد ذلک. قال تعالى: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه»، و قد تقدم الکلام علیه.
و یوم الحسره: هو یوم القیامه لتحسر جمیع الناس فیه و تاسفهم، اما المسى فعلى اساءته، و اما المحسن فعلى عدم ازدیاده من الاحسان.
و قیل: انما یتحسر من یستحق العقاب و اما المومن فلا یتحسر، و فیه تلمیح الى قوله تعالى «و انذرهم یوم الحسره اذ قضى الامر» اى فرغ من الحساب و تصادر الفریقان الى الجنه و النار.
و روى على بن ابراهیم قال: حدثنى ابى، عن الحسن بن محبوب، عن ابى ولاد الحناط، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: سئل عن قوله تعالى: «و انذرهم یوم الحسره»، قال: ینادى مناد من عند الله و ذلک بعد ما صار اهل الجنه فى الجنه، و اهل النار فى النار هل تعرفون الموت فى صوره من الصور؟ فیقولون: لا فیوتى بالموت فى صوره کبش املح فیوقف بین الجنه و النار ثم ینادون جمیعا اشرفوا و انظروا الى الموت فیشرفون ثم یامر الله به فیذبح، ثم قال: یا اهل الجنه خلود فلا موت ابدا و یا اهل النار خلود فلا موت ابدا، و هو قول الله تعالى: «و انذرهم یوم الحسره اذ قضى الامر و هم فى غفله» اى قضى على اهل الجنه الخلود فیها و على اهل النار الخلود فیها».
و فى روایه اخرى: فیفرح اهل الجنه فرحا لو کان احد یومئذ میتا لماتوا فرحا و یشهق اهل النار شهقه لو کان احد یومئذ میتا لماتوا حزنا.
و الندامه: التحسر من تغیر راى على امر فائت.
و قیل: هى کراهه الانسان شیئا فعله و تمنیه انه لم یکن فعله.
و سمى یوم القیامه بیوم الندامه، لندامه اهل الضلال به قال تعالى: «و اسروا الندامه لما راوا العذاب و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون».
و الود بتثلیث الواو: المحبه یقال: وددته اوده من باب -تعب-: اى احببته و الاسم الموده، و لما کانت المحبه تقتضى الالطاف و الاکرام سال علیه السلام ان یجعل له ودا فى صدور المومنین و الغرض سئوال خلق داعیه اکرامه فى صدورهم.
و فیه تلمیح الى قوله تعالى: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا».
قال المفسرون: اى سیحدث لهم فى القلوب موده من غیر ما سبب من الاسباب المعهوده کقرابه او اصطناع معروف کما یقذف فى قلوب اعدائهم الرعب و ذلک اما فى الدنیا لکون المومنین ممقوتین بین الکفره فوعدهم الله الموده عند الناس و اما یوم القیامه بان یحببهم الى خلقه بما یعرض من حسناتهم. و عن ابن عباس: یعنى یحبهم الله و یحببهم الى خلقه.
و عن قتاده: ما اقبل العبد الى الله عز و جل الا اقبل الله بقلوب العباد الیه.
و عن رسول الله صلى الله علیه و آله «اذا احب الله عبدا یقول لجبرئیل قد احببت فلانا فاحبه فیحبه جبرئیل علیه السلام ثم ینادى فى اهل السماء ان الله قد احب فلانا فاحبوه فیحبه اهل السماء ثم یوضع له المحبه و القبول فى الارض.
و فى تفسیر ابى حمزه الثمالى: حدثنى ابوجعفر الباقر علیه السلام، قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعلى علیه السلام: قل اللهم اجعل لى عندک عهدا و اجعل لى فى قلوب المومنین ودا فقالهما على علیه السلام فنزلت هذه الایه.
و نکد العیش نکدا: من باب -تعب- فهو نکد و نکد کجبل و کتف: اشتد و تعسر و قل، و منه: «ناقه نکداء» اذا کانت قلیله الدر صعبه الحلب، و عطاء منکود نزر قلیل، و رجل نکد و انکد شوم عسر.