دعای ۴۲ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۲ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

دعاى پس از ختم قرآن؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ:

اللَّهُمَّ إِنَّک أَعَنْتَنِی عَلَى خَتْمِ کتَابِک الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَیمِناً عَلَى کلِّ کتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى کلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ.

وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَینَ حَلَالِک وَ حَرَامِک، وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکامِک، وَ کتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِک تَفْصِیلًا، وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِیک مُحَمَّدٍ -صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ- تَنْزِیلًا.

وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًى لَا یطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیدِی الْهَلَکاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا به وقت ختم قرآن:

بار خدایا تو مرا بر به پایان رساندن تلاوت کتابت که روشنگر راه حیاتش نازل کردی یاری دادی، و آن را بر هر کتاب نازل شده از جانب خود گواه و شاهد قرار دادی، و بر هر سخنی که برخوانده‌ای برتری دادی،

و فرقانش کردی که به وسیله آن بین حلال و حرامت جدایی انداختی، و قرآنی که بیانگر شرایع احکام خود نمودی، و کتابی که آن را برای بندگان خود تفصیل و تشریح فرمودی، - و وحیی که بر پیامبرت محمد - که درود تو بر او و آلش باد - فرو فرستادی،

و آن را نوری ساختی که در پرتو پیروی از آن از ظلمات گمراهی و جهالت به عرصه هدایت راه یابیم، و شفایی قرار دادی برای کسی که از سر تصدیق بدان گوش فرا دارد، و ترازوی قسطی که زبانه‌اش از حق نگردد، و نور هدایتی که روشنایی برهانش از برابر ناظرین خاموش نگردد، و پرچم نجاتی که هر کس آهنگ آیین استوار آن کند گمراه نشود، و پنجه‌های مهالک به کسی که به دستگیره عصمتش در آویزد نرسد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

به هنگام ختم قرآن:

«اَللَّهُمَّ إِنَّک أَعَنْتَنِی عَلَى خَتْمِ کتَابِک الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً

وَ جَعَلْتَهُ مُهَیمِناً عَلَى کلِّ کتَاب أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى کلِّ حَدِیث قَصَصْتَهُ»:

"بارالها تو مرا بر ختم کتاب خود یارى فرمودى، همان کتابى که آن را جهت روشنگرى فرو فرستادى، و آن را بر هر کتاب که نازل کردى حاکمیت بخشیدى، و بر هر سخن که سروده اى برترى دادى".

قرآن یا حقیقت جاودانى:

بى بصیرت و بى دانشى چون من، چگونه از عهده شرح این دعا که مخزن اسرار الهى، و منبع واقعیات ابدى، و مبین حقایق آسمانى، و روشنگر واقعیات عرشى است برآید؟

الهى با کدام نور، و با چه قدرت، و چگونه، و با چه وسیله، و در سایه چه علم و دانشى به شرح و تفسیر این دعا اقدام کنیم؟

خدایا روز به غروب نزدیک مى شود، وقت نماز فرا مى رسد، دعا در این لحظه مستجاب است، و تو هم ضامن اجابتى; اى محبوب محبّان، و معشوق عاشقان، و شفاى درد دردمندان، و دستگیر مستمندان، براى تفسیر این دعا به یارى این ناتوان برخیز، و رحمت و لطف و عنایتت را شامل حالش کن، که بدون کمک تو حرکت در این راه حتى به نیمه قدم برایش میسّر نیست.

الهى عبدى ذلیل، بنده اى مسکین، عاجزى مستکین، دردمندى ناتوان، بى خبرى جاهل، محجوبى وامانده ام، در منجلاب گناه، در طوفان هوا، در دریاى غفلت، دست و پا مى زنم، اگر رحمتت دستم را نگیرد هلاک مى شوم.

به انگشتان و به قلمم، به فکر و اندیشه ام، به قلب و جانم نظرى از لطف و کرامت بینداز، شاید بتوانم این راه را به آخر برسانم، و بر این دعا تفسیرى در خور آن بنویسم.

امیدى جز به تو ندارم، کمکى از غیر تو نمى خواهم، بجز از تو یارى نمى طلبم، اى نور راه گم شدگان، اى چراغ هدایت گمراهان، اى امید ناامیدان، اى حرارت افسردگان!

مرا یارا چنین بى یار مگذار *** زمن مگذر مرا مگذار مگذار

به زنهارت درآمد جان چاکر *** مرا در هجر بى زنهار مگذار

طبیبى بلکه تو عیسىّ وقتى *** مرو ما را چنین بیمار مگذار

مرا گفتى که ما را یارِ غارى *** چنین تنها مرا در غار مگذار

ترا اندک نماید هجر یک شب *** زمن پرس اندک و بسیار مگذار

مینداز آتش اندک به سینه *** که نبود آتش اندک خوار مگذار

دمم بگسست لیکن بار دیگر *** ز من بشنو مرا این بار مگذار

در آن زمان که میدان حیات انسان از همه طرف دستخوش حملات ویرانگر امیال و غزائز حیوانى و شهوات شیطانى شده بود، و بر اثر آن حملات و طوفانها ساختمان کرامت و فضیلت از ریشه و بنیان رو به ویرانى مى رفت، در آن زمان که بر سطح کره خاک گروهى زورگو و عده اى مفت خوار و معدودى شکم پرست و شهوتران، انسان و انسانیت را به بردگى و بندگى برده بودند، و به دست و پا اندیشه و روح و قلب انسان زنجیر سنگین و غل هلاک کننده اسارت نهاده بودند، در آن زمان که تمام محصولات مادى و معنوى جامعه انسانى در خدمت طاغوتیان و یاغیان و قلدران و استعمارگران و مستکبران و استثمارچیان بود، و انسان از انسانیت و ابتدائى ترین حقوق خویش در محرومیت و ممنوعیت به سر مى برد، در آن زمان که ستونهاى درستى شکسته بود و مکتب زندگى هوا و هواپرستى بود، و خواب سنگین غفلت بشریت را از جاده انسانیت بیرون برده بود، در آن زمان که عوارض جهل و نادانى در تمام شئون زندگى سایه داشت، و عمق فاجعه در حدى بود که تصورش امکان ندارد، وجود مقدس حضرت حق از باب لطف و رأفت و عنایت و رحمت، براى نجات انسان و انسانیت شخصیتى بزرگ و وجودى سترگ و انسانى فرزانه، که جامع تمام کمالات انسانى بود و بال و پر دانشش به جهان ملک و ملکوت گسترده بود به نام محمّد((صلى الله علیه وآله)) را مبعوث به رسالت کرد، تا غبار تمام بدبختى ها و آلودگیها را از دامن حیات انسان پاک کند و آدمى را به کمالاتى که لایق اوست برساند.

خداوند عزیز براى پیشرفت انسان در تمام امور مادى و معنوى، و جهت تداوم رسالت تا صبح قیامت کتابى همچون قرآن بر قلب پیامبرش نازل کرد، تا به وسیله آن سعادت ابدى انسان در دنیا و آخرت تأمین شود.

ظاهر قرآن:

کتاب خدا از نظر فصاحت و بلاغت، و استعمال الفاظ و کلمات، و ترکیب جملات، و سبک آیات، و تعداد سوره ها و نظام بندى واقعیاتى که در آن است در رأس تمام حقایق آفرینش است.

این شکل و ترتیب، و این نظمى که در قرآن است، و اینکه تمام جنّ و انس را دعوت مى کند اگر شکى در این کتاب دارید که از جانب حق است یک سوره مانند آن را بیاورید، و تا کنون چنین اتفاقى نیفتاده و بعداً هم نخواهد افتاد، نشان دهنده این معناست که معمار و مهندس بناى این ساختمان فقط و فقط خداست، و در این بناى محکم و استوار آنچه باید به کار رود به کار رفته، و از چنان قوت و قدرت و توان و سطوتى برخوردار است که تا قیامت دست تطاول ایام از دامنش کوتاه است.

آنچه امروز در دست تمام مسلمانان است، همان است که در در طول بیست و سه سال براى آزادى انسان و رشد و کمالش به رسول حق نازل شده و تدوینش به همین صورتى که امروز موجود است به دستور حق انجام گرفته و احدى را در آن دخالت نبوده، تنها کارى که نسبت به قرآن پس از رسول خدا انجام گرفته اعرابگذارى آیات این منبع عظیم است آنهم براى اینکه عوام مردم و آنان که از علم و دانش بالا بى بهره اند بتوانند آن را به صورت صحیح قرائت کنند.

آن که قائل به تحریف قرآن است، قلبش از نور خالى و دلش از کتاب حق بدور است. شیعه دوازده امامى از عامى و عالم، و مرد و زن بر این اعتقاد است که قرآنى که اکنون در دست مسلمانان جهان است بدون یک نقطه کم و زیاد همان قرآن زمان رسول خداست، و اگر چنین نبود حجت حق بر همگان تمام نبود، تمام بودن حجت خداوند بر بندگانش تا روز قیامت در گرو همین حقیقت است، رسول حق فرمود: ظاهرش شگفت انگیز است.

«ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ».

باطن قرآن:

قرآن مجید گرچه از نظر تعداد حروف و کلمات و آیات و نقطه ها و زیر و زبرها و سوره ها داراى حدود است، و شماره هاى تمام برنامه هاى ظاهریش را مفسران در تفاسیر خود معین کرده اند.(۱) ولى معانى و مفاهیم کتاب به این جهت که تجلّى علم حق است، آنچنان داراى گستردگى و وسعت است، که جز عقل معصوم به عمق معناى آیات نرسد.

عقول جزئیه گاهى از یک آیه آنچنان مطالبى مى فهمند که دیگران را به حیرت مى نشانند، چه رسد به مفاهیمى که معصوم از قرآن درک مى کند!

این کوه استوار کوهى است که مردان علم و عقل به قله اش نرسیده اند.

این دریاى عمیق دریائى است که شناوران مجهز به جهاز معنوى به عمقش دست نیافته اند.

این شجره طیبه حقیقتى است که ریشه در زمین و شاخ و برگ در تمام هستى دارد.

رسول حق در باره اش فرمود: باطنش عمیق است، غرائبش کهنه نشود، و عجائبش شمرده نگردد.(۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "تفسیر ابوالفتوح رازى" به تعداد حروف و کلمات و آیات هر سوره اشاره کرده است.

۲ ـ "کافى"، ج۲، ص۲۳۸.

تاکنون هیچ مفسرى ادعا نکرده که به کشف تمام حقایق کتاب الهى موفق شده، تمام مفسران تا به امروز همانند آنانى هستند که تا لب دریا آمده و از بیرون امواج ظاهرش را مشاهده مى کنند، و هنوز به شناورى در آن توفیق نیافته اند تا ببینند در دل این بحر بى پایان و عمق این اقیانوس شگفت انگیزى چه عجایبى نهفته است.

در کتاب پر قیمت "حقایق الاصول" مرجع بزرگ حضرت آیت الله العظمى حکیم ـ رضوان الله تعالى علیه ـ به نقل از بعض اعاظم است که با سید اسماعیل صدر و حاجى نورى صاحب "مستدرک" و سید حسن صدر که از بزرگان مراجع شیعه است خدمت آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى براى درس تفسیر رفتند.

آن مرد بزرگ که داراى قلب ملکوتى و نفس عرشى بود تفسیر آیه شریفه «حَبَّبَ اِلَیکمُ الاِْیمانَ» از سوره مبارکه حجرات را شروع کرد.

شب اول توضیح و تفسیر آیه براى آنان عجیب آمد که قبل از آن چنین چیزى به نظر آنان نرسیده بود و در تفاسیر به آن اشاره نشده بود. دیگر وقت رفتند گفتارى غیر گفتار روز قبل داشت، تا سى جلسه که هر جلسه همان آیه را بهتر و کامل تر از قبل تفسیر کرد!(۱)

این برداشت یک عالم شیعه دوازده امامى است، چه رسد به برداشت معصوم که داراى عقل کلّى است؟!

در آثار اسلامى آمده که هر آیه قرآن داراى هفتاد معنا، و هر معنائى نیز داراى هفتاد شعبه است که در حقیقت براى هر آیه چهار هزار و نهصد معنا البته در خور فهم عقول جزئیه است.

ضرب این عدد در تمام آیات از نظر گستردگى معنا سر به عرش الهى مى زند، و چه بهتر که بگوئیم: این کتاب معجزه جاودانى رسول حق، و منبع علم خدا، و تجلّى وحى، و کتاب هدایت، و فروغ جاودانى، و…چراغ پرنور ابدى، و مشعل فروزان الهى در راه حیات انسان است.

اسامى قرآن:

نامهائى که در این سطور ملاحظه مى کنید، هر یک در آیه اى یا آیاتى به آن اشاره شده، و هر کدام دلیل بر معنا یا معانى بلند و مفاهیم ملکوتى قرآن است.

قرآن، فرقان، کتاب، ذکر، تنزیل، حدیث، موعظه، تذکره، حکم، ذکرى، حکمت، حکیم، مهیمن، شافى، هدى، هادى، صراط مستقیم، نور، رحمت، حبل، روح، قصص، حق، بیان، تبیان، بصائر، فصل، عصمت، مبارک، نجوم، مجید، عزیز، کریم، عظیم، سراج، منیر، بشیر، نذیر، عجب، قیم، مبین، نعمت، علىّ.(۲)

وظیفه مسلمانان نسبت به قرآن:

وظیفه فرد فرد مسلمانان، وظیفه فرد فرد مؤمنان، نسبت به کتاب خدا و ثقل اکبر الهى وظیفه اى بس سنگین و مسئولیتى فوق العاده عظیم است. بدون شک در روز قیامت در دادگاه عدل هر مسلمانى نسبت به کتاب حق مورد بازپرسى و سؤال قرار خواهد گرفت، چنانکه آیات قرآن و روایات بر این مسئله دلالت واضح دارند.

براى مسلمانان نسبت به کتاب الهى سه وظیفه مهم است:

۱ ـ قرائت قرآن

۲ ـ فهم قرآن

۳ ـ عمل به قرآن

فراگیرى قرائت قرآن، و فهم مفاهیم آیات الهى، و عمل به کتاب عزیز حق، باعث سعادت دنیا و آخرت، و موجب سربلندى مسلمین نسبت به سایر ملل عالم است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "حقایق الاصول"، ص۹۵.

۲ ـ "تفسیر ابوالفتوح"، ج اول، ص۵.

اکتفاى به قرائت قرآن هیچ کس و هیچ جامعه اى را به جائى نمى رساند، این فهم قرآن و عمل به دستورات الهى است که مرده را زنده، و بى جان را جاندار، و تاریک را نورانى مى نماید.

قرآن مى فرماید:

«فَاقْرَؤُوا ما تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ اَنْ سَیکونُ مِنْکمْ مَرْضى وَ آخَرُونُ یضْرِبُونَ فِى الاَْرْضِ یبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللهِ وَ آخِرُونَ یقاتِلُونَ فِى سَبیلِ اللهِ فَاقْرَؤُوا ما تَیسَّرَ مِنْهُ»:(۱)

آنچه از قرآن براى شما میسّر است بخوانید، خداوند مى داند که گروهى از شما بیمار مى شوند، و گروهى دیگر براى تحصیل معاش و به دست آوردن فضل الهى راهى سفر مى گردند، و گروه دیگرى در راه خدا جهاد مى کنند، حال که چنین است آن مقدار که براى شما ممکن است و توانائى دارید از قرآن تلاوت کنید.

بدون شک دستور به قرائت قرآن براى فراگیرى مفاهیم آن و خودسازى و تربیت و پرورش ایمان و تقواست.

در آیه ۱۲۱ سوره بقره آمده: آنان که حق تلاوت کتاب را بجا مى آورند، ایمان به حقیقت در وجودشان تجلّى مى کند، و ناسپاسان نسبت به کتاب، اهل خسرانند.

راغب اصفهانى که مورد توجه تمام اندیشمندان اسلامى است در کتاب "مفردات" در توضیح "تلو" و مشتقّات آن مطالبى را ذکر مى کند که آن مطالب محصولى از آیات کتاب خداست، و از آن مطالب لزوم قرائت قرآن و وجوب فهم آن عمل به دستورات الهى استفاده مى شود و مى گوید: تلاوت، عامل ایمان و تحقق اعتقاد پاک در قلب و اخلاق حسنه در نفس و عمل صالح در اعضاء آدمى است.

تلاوت کننده قرآن در قیامت به چهار بهره فوق العاده خواهد رسید:

۱ ـ عزّت بى ذلّت

۲ ـ غناى بى فقر

۳ ـ علم بى جهل

۴ ـ حیات بى موت

رسول خدا و ائمه طاهرین((علیهم السلام)) در دویست و شصت و هشت سالى که بین مردم بودند، همّت خود را صرف تعلیم قرائت و فهم آیات و زمینه سازى براى عمل به قرآن مجید نمودند.

دورنمائى از حقایق قرآن:

آن مدرسه اى که سفراى الهى یعنى پیامبران بزرگ حق براى تربیت انسان به مقتضاى فطرت و عقل و وجدان بنا کردند، رسول با کرامت اسلام به وسیله ارائه قرآن مجید تکمیل کرد.

قرآن مردم را به بهترین زندگى و برترین تمدن و خلاصه به راه اقوم و آراسته شدن به حقایق و معارف دعوت کرد، و علاج افسردگى عقل را در رجوع به آیات الهى دانست.

قرآن مجید براى انسان حرّیت و آزادى فکر به ارمغان آورد، و بشر را از قید خرافات و اوهام که همچون زنجیر گران، آنان را از همه جهت بسته و از رشد بازداشته بود نجات داد، و ایشان را از این بند مهلک خلاص نمود، تا روز بروز به ترقّى و تعالى و تکامل خود بیفزاید و در مسیر طبیعى سیر به سوى کمال قرار گیرد.

قرآن آنچه به خیر انسان است تعلیم داد، و هر چه براى وى ضرر داشت او را به آن آگاهى داد و اعلام داشت: اعمال خیر مایه شادکامى و بهبود و اصلاح جامعه و علت رسیدن به حق و فضیلت، و اعمال ناپسند موجب بدبختى و تباهى و گرفتارى در دنیا و آخرت و هلاکت ابدى است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ مزّمّل، ۲۰.

قرآن کریم مردم را در تمام امور اعم از مادى و معنوى به تفکر و تعمق دعوت کرد، و راه تقلید کورکورانه را راه ضلالت و جاده شیطان دانست، و در این زمینه مردم را به سیر در حقایق تشویق نمود، و رشد دادن عقل و اندیشه را بر آنان واجب کرد.

قرآن کریم درب دانش را به روى همگان گشود و جهل و بى خبرى را مایه ذلّت و تیره روزى دانست، و تعلیم و تعلّم را در رأس فرائض و واجبات قرار داد فاصله بین فهمیده و نفهم را فاصله بین حق و باطل و نور و ظلمت و حیات و مرگ دانست.

قرآن مجید درس استقلال و آزادى به انسان آموخت و بر وى واجب کرد که طوق بندگى و بردگى غیر حق را از گردن حیات خود باز کند و جز در برابر حضرت رب و مالک حقیقى و وجود مستجمع جمیع صفات کمال سر فرود نیاورد.

قرآن تکیه بر شرافت نژادى و حسب و نسب را که عامل ظلم و ستم و زور و قلدرى است مردود دانست و سپید را بر سیاه و سیاه را بر سپید، و عرب را بر عجم و عجم را بر عرب جز به تقوا امتیاز نداد.

قرآن عزیز بین تمام افراد از هر نژاد و رنگ به شرط ایمان طرح برادرى و دوستى انداخت و همگان را به اتحاد و اتفاق و صدق و صفا و صمیمیت و حقیقت دعوت کرد، و از تمام مردم خواست که در تمام شئون حیات پشتیبان و یار یکدیگر باشند.

هماهنگى قرآن با ابعاد وجود انسان:

تنها کتابى که در پهنه آفرینش با تمام ابعاد وجود انسان هماهنگ است قرآن مجید مى باشد.

این مطلبى گزاف و مسئله اى غیر حقیقى نیست، با اندک دقتى در ابعاد وجود انسان، و اندک دقتى در معارف قرآن و نظام عالى این کتاب مسئله را به صورت یک امر بدیهى و یک حقیقت مسلّم مى بینید. اما ابعاد وجود انسان:

۱ ـ یکى از ابعاد وجود انسان میل به تجسس و کاوش و شناسائى است، انسان م خواهد از محیط اطراف و مجاورش آگاه شود، یعنى شناخت طبیعت و کائنات بخشى از وجود آدمى است، انسان نمى تواند مانند حیوانات ناآگاه به دنیا آمده، ناآگاه بمیرد، و از کنار شگفتى هاى جهان و طبیعت بى تفاوت بگذرد، این قسمت از وجود انسان را مى توان بُعد جهان شناسى نامید.

۲ ـ هر انسانى مى خواهد براى خود مبدأ فکرى اى بسازدو زندگى خود را بر مبناى جهان بینى خاص خود بنا نهد، بنابراین مرحله دوم وجود انسان جهان بینى یا تبیین جهان بر اساس بینشى است که از جهان دارد.

۳ ـ از آنجا که انسان یک موجود اجتماعى است، از جامعه، طبقات، اصناف و اقشار اجتماعى و اوضاع سیاسى نمى تواند خود را دور نگهدارد و در مقابل جریانات حاکم بى تفاوت باشد، بنابراین نیاز سوم نیاز اجتماعى ـ سیاسى است.

۴ ـ تأثیر جوامع گذشته روى انسانهاى معاصر یکى دیگر از ابعاد وجود انسان است، بنابراین انسان نیاز به تاریخ و فلسفه تاریخ دارد و مسئله تاریخ یکى دیگر از ابعاد وجود انسان را تشکیل مى دهد.

۵ ـ رفتار و سلوک اخلاقى، نقش مؤثرى در حیات و رفاه انسان ایفا مى کند، از این رو نباید از نقش سوء خلق و بدى تربیت انسانها نیز غافل ماند.

۶ ـ مسائل مادى و اقتصادى اگر در رأس نباشد محققاً نقش بسزائى در زندگى انسان دارد، از اینرو بُعد دیگر وجود انسان را اقتصاد و مسئله تولید و توزیع ثروت تشکیل مى دهد.

۷ ـ میل به پرستش و اطاعت و عبودیت از نیروى مافوق چیزى است که نهاد هر انسان را به خود مشغول داشته است، آثار پرستش انسانهاى قدیم را از ابنیه تاریخى و آثار حجاریها و خطوط و نقوش باستانى آنها مى توان به دست آورد.

جاى شگفتى است که وقتى قرآن را به عنوان کتاب زندگى بخوانیم و تدبر کنیم خواهیم دید نام سوره هاى قرآن که معرّف محتویات آن است به طور دقیق با مسائل و محتویات زندگى انسان و ابعاد مختلف وجودى او منطبق است.

قرآن داراى ۱۱۴ سوره است و به اضافه نامهاى مکررى که برخى از آنها دارد مانند سوره توبه (زکات) جمعاً داراى ۱۲۰ نام است که با نسبت دقیق و مضبوط، آنها را به این صورت رده بندى مى کنیم.

۱ ـ بزرگترین رقم نام سوره هاى قرآن در رابطه در طبیعت و کائنات یعنى جهانشناسى است. این نامها بازگو کننده محتویات این سوره هاست. دقیقاً به این نامها توجه کنید:

بقره، فیل، زنبور عسل، مورچه، عنکبوت، نور، خورشید، ماه، ستاره، دود(گاز)، آهن، روز روشن، صبحگاهان، رعد، زلزله، انسان، جنّ، خون بسته (علق)، انجیر، مردم، اسبان نفس زن، روزگار، شهر (مکه) و غیره اینها نام ۳۱ سوره را تشکیل مى دهند.

۲ ـ سپس نامهاى متناسب با موضوع جهان بینى مطرح مى شود. به طور دقیق نسبت سوره هائى که به این نام در قرآن مجید آمده در درجه دوم قرار دارد به این شرح:

اعراف، قیامت، قارعه، واقعه، الحاقّه، والنازعات، غاشیه، قدر، فرشته، حشر، مرسلات، تکویر، انفطار، انشقاق. شماره این سوره ها به ۲۹ سوره مى رسد.

۳ ـ در درجه سوم سوره هائى قرار دارد که از جامعه و طبقات اجتماعى و سیاسى نام خود را برگزیده است از قبیل: احزاب، مؤمنان، شورى، زنان، صف، رزمندگان، شعرا، فتح، منافقون، روم، مردم و غیره. رقم نام این سوره ها به ۲۷ مى رسد.

۴ ـ نسبت بعد از سوره هائى است که نام مسائل تاریخى و یا فلسفه تاریخ را حمل مى کند از این نمونه است:

آل عمران، انبیا، یونس، هود، یوسف، ابراهیم، نوح، مریم، سبا، محمّد((صلى الله علیه وآله))، لقمان حجر، بنى اسرائیل، کهف، قصص، احقاف، قریش و غیره. رقم اینها ۱۷ سوره است.

۵ ـ سوره هائى که از مسائل اخلاقى و طرز سلوک و رفتار انسانى بحث مى کند، و با این نامها معرفى مى شوند: حجرات، عبس، همزه، مطفّفین، ماعون، تحریم و رقم آنها ۶ سوره است.

۶ ـ سوره هائى که از مسائل مادى و اقتصادى سخن مى گوید، و با نامهاى: انفال، زکات (توبه)، مائده، تکاثر، انعام شناخته مى شوند، و اینها ۵ سوره اند.

۷ ـ سوره هائى که از پرستش و شعائر دینى سخن گفته و نام عبادت دارد مانند: حج و سجده که تنها همین دو سوره اند و این کمترین رقم از رده هاى تقسیمى ما را تشکیل مى دهد، حال آنکه مسائل مربوط به کائنات و طبیعت، مسائل جهان بینى و سیاست، و تاریخ و اقتصاد و اخلاق به مراتب بیشتر از مسائل مربوط به عبادت و ممنوعیت ها و احکام دینى است.

ما مى خواهیم با این دیدگاه قرآن را به عنوان بزرگ ترین کتاب زندگى انسان، و الهام بخش مترقى ترین درس هاى جهاندارى، سیاست، اقتصاد، تاریخ، و جامعه شناسى معرفى کنیم و بیش از پیش بدان روى آوریم تا بتوانیم وارثان زمین و پیمایندگان راه زندگى در جهان امروز باشیم.(۱)

قرآن نور است:

اصطلاح نور در رابطه با قرآن مجید، واقعیتى است که در آیات کتاب حق به آن اشاره شده است. آرى قرآن مجید نور عقل، نور وجدان، نور اخلاق، نور زندگى، نور جامعه، نور دنیا و نور آخرت انسان است.

بدون این نور به دست آوردن زندگى صحیح، و حیات طیبه براى احدى امکان ندارد. حیات بدون قرآن ظلمت محض، و دنیاى بدون کتاب حق تاریکى مطلق، و آخرت منهاى قرآن جز سَموم و حَمیم و تاریکى عذاب دهنده چیزى نیست.

«یا اَیهَا النّاسُ قَدْ جاءَکمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَیکمْ نُوراً مُبیناً»:(۲)

اى مردم، دلیل آشکارى از طرف پروردگارتان براى شما آمد، و نور واضحى به سوى شما فرو فرستادیم.

«قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبینٌ»:(۳)

از طرف خداوند به سوى شما نور و کتاب آشکارى آمد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "دائرة المعارف قرآن کریم" ج۳، ص۷۶.

۲ ـ نساء، ۱۷۴.

۳ ـ مائده، ۱۵.

قرآن مجید مهیمن است:

لفظ مُهَیمِن در آیه ۴۸ سوره مبارکه مائده آمده است:

«وَ اَنْزَلْنا اِلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ...»:

و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى کند و حافظ و نگاهبان آنهاست.

در این آیه اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیاء شده است. مهیمن در اصل به معنى چیزى است که حافظ و شاهد و مراقب و امین و نگاهدارى کننده چیزى بوده باشد، و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهدارى اصول کتابهاى آسمانى پیشین مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل مى کند لفظ مهیمن بر آن اطلاق کرده است.

قرآن برترین سخن است:

کلام، کلام حق است، تجلّى علم و حکمت و نور بى نهایت در بى نهایت است.

کلام حق حاوى مسائل و اخبار و حکایات امم گذشته است، که بدین وسیله هر گمراهى هدایت مى شود، و هر دردمندى به درمان مى رسد، و هر فقیرى به غنا دست مى یابد.

کلام خالق هستى، و پدیدآورنده بالا و پستى، و نقاش نقش شگفت انگیز آفرینش است.

کلام مهر و محبت، عشق و عاطفه، حق و حقیقت، عدل و انصاف، درستى و راستى، صدق و صداقت، و دوستى و کرامت است.

دریائى از واقعیت، بحرى بى پایان، اقیانوسى بى ساحل، نورى جاودانى، ضیائى همیشگى، و حقیقتى ثابت و استوار است.

آنچه بندگان تا روز قیامت نسبت به آن نیازمند در این کلام است. این کلام به پاکیزه ترین لفظ و در نیکوترین اسلوب و در بهترین شکل و ترتیب بیان شده.

«اَللهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَدیثِ»:(۱)

خداوند نیکوترین سخن را براى هدایت و ترقّى و تعالى انسان فرستاد.

بوى مشکى در جهان افکنده اى *** مشک را در لامکان افکنده اى

صد هزاران غلغله زین بوى مشک *** در زمین و آسمان افکنده اى

از شعاع نور و نار خویشتن *** آتشى در عقل و جان افکنده اى

از کمال لعل جان افزاى خویش *** شورشى در بحر و کان افکنده اى

تو نهادى قاعده عاشق کشى *** در دل عاشق کشان افکنده اى

هم شکار و هم شکارى گیر را *** زیر این دام گران افکنده اى

پُر دلان را همچو دل بشکسته اى *** بى دلان را در مغان افکنده اى

جان سلطان زادگان را بنده دار *** پیش عقل پاسبان افکنده اى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ زمر، ۲۳.

«وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَینَ حَلاَلِک وَ حَرَامِک وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکامِک

وَ کتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِک تَفْصِیلاً وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِیک مُحَمَّد ـ صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ تَنْزِیلاً

وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلاَلَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ

وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ

وَ مِیزَانَ قِسْط لاَ یحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ وَ نُورَ هُدًى لاَ یطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ

وَ عَلَمَ نَجَاة لاَ یضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ

وَ لا تَنَالُ أَیدِی الْهَلَکاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»:

"و آن را فرقان قرار دادى که به وسیله آن بین حلال و حرام جدائى انداختى، و قرآن که بیانگر شرایع احکام خود ساختى، و کتاب که براى بندگانت تفصیل و تشریح نمودى، و وحى که بر پیامبرت محمّد ـ صلوات تو بر او و آلش باد ـ فرو فرستادى، و آن را نور قراردادى که در پرتو آن از تاریکى هاى گمراهى و نادانى راه بیابیم و شفا براى کسى که از سر تصدیق به شنیدنش گوش فرا داد، و ترازوى عدل که زبانه اش از حق نگردد، و نور هدایتى که برهانش از برابر ناظرین خاموش نشود، و نشانه رستگارى که هر کس آهنگ طریقت آن کند گمراه نگردد، و چنگال مهالک به کسى که به دستاویز عصمتش درآویزد نرسد".

در این جملات ملکوتى به اسامى کتاب حق که هر یک نشانگر مفهومى بلند و معنائى آسمانى است اشاره شده و کنار هر اسم به صورت رمز به حقیقت آن تذکر داده شده:

فرقان، قرآن، کتاب، وحى، نور، شفا، میزان، عَلَم نجات.

فرقان:

فرقان حقیقتى است که به وسیله آن حلال از حرام، واجب از مستحب، معروف از منکر، نور از ظلمت، خیر از شرّ، حق از باطل تمیز داده مى شود.

این حقیقت اگر در جامعه نبود، و این واقعیت اگر در حیات انسان تجلّى نمى کرد، حجت خدا بر بندگان تمام نبود.

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَینات مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»:(۱)

ماه رمضان، ماهى که قرآن در آن نازل شده، براى هدایت تمام انسانها، و براى راهنمائى، و براى اینکه با این کتاب حق را از باطل نور را از ظلمت تمیز دهند.

«تَبارَک الَّذى نَزَّلَ الْفَرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً»:(۲)

بزرگوار آن خداوندى است که فرقان را بر بنده خاص خود نازل فرمود جهت اینکه تمام مردم جهان را از عذاب گناهان بترساند.

کلمه قرآن به معناى خواندن است، خواندن حلال و حرام، خواندن مسائل اخلاقى و تاریخى و حقایق ملکوتى و طبیعى و مسائل آفرینش، و ظاهر و باطن.

کلمه کتاب هم معناى واضح و روشنى دارد، و آن مجموعه اى از مسائل و مطالب مدوّن و منظم است که با اسلوبى خاص آماده شده تا مردم از آن بهره مند شوند.

لفظ قرآن در حدود هفتاد مرتبه و کلمه کتاب نزدیک به ۲۳۰ بار در قرآن کریم به مناسبت هاى گوناگون ذکر شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ بقره، ۱۸۵.

۲ ـ فرقان، ۱.

وحى:

به آنچه از جانب حضرت حق تعالى به انبیا ابلاغ شد تا براى نجات مردم و تأمین سعادت دنیا و آخرت آنان به همگان برسانند وحى گفته مى شود.

آنچه با استحکامى فوق العاده قوى، و به صورت زنده و جاوید و ابدى در بردارنده وحى است فقط و فقط قرآن کریم است.

قرآن مجید با دلایلى متین و براهینى قوى و استدلالاتى محکم و حتى با دعوت از جنّ و انس به معارضه، وحى بودن خود را ثابت مى کند و با آیات کریمه اش انسان را به این معنا آگاهى مى دهد که این مجموعه وحى الهى است که بر قلب رسول مطهّرش رسیده، و پیروى از آن موجب فلاح و رستگارى است.

قوانین و دستوراتى که منبعى جز وحى ندارد، قدرت دارد ظاهر و باطن انسان را اصلاح کند، و مفاسد مادى و معنوى را علاج نماید.

اختلافات مهلکى که به طور دائم در جوامع و یا در خانواده ها حکمفرما بوده، از طریق جعل قوانین به دست انسانها رفع نشده و نمى شود، این درد سنگین و این مرض خطرناک جز از طریق حاکمیت دین راه درمان ندارد.

جریانات عجیب و غریبى که در تمام شئون حیات انسان جریان داشته و دارد و تمام آنها بر خلاف اصول انسانیت بوده، تا اصول حکومت اخلاق عالى انسانى متّکى به ایمان و عقیده در همه جامعه ها تعمیم پیدا نکند، همچنان ادامه خواهد داشت و تحولاتى که واقع مى شود عموماً صورى و قشرى خواهد بود.

بدون شک طریق رفع این اختلافات و جریانات، اصلاح احساسات درونى انسانى است نه تأکید و تشدید آنها و حک و اصلاح متولّى قوانین.

شما مى دانید که به طور کلّى در میان بشر سه روش اجتماعى بیشتر نبوده و نیست:

۱ ـ روش استبداد که مقدّرات مردم را به دست یک اراده مى دهد و هر چه دلخواه او بوده باشد به مردم تحمیل مى کند.

۲ ـ روش حکومت اجتماعى که اراده امور مردم به دست قانون گذارده مى شود و یک فرد یا یک هیئت مسئول اجرا مى شوند.

۳ ـ روش دینى که اراده تشریعى خداى جهان در مردم به دست همه مردم حکومت کرده و اصل توحید و اخلاق فاضله و عدالت اجتماعى را تضمین مى نماید.

در روش اول و دوم تنها مراقب افعالِ مردمند، و کارى با اعتقاد و اخلاق ندارند، و به مقتضاى آنها انسان در ماوراى مواد قانونى یعنى در اعتقاد و اخلاق آزاد مى باشد، زیرا ماوراى قوانین اجتماعى ضامن اجرا ندارد. تنها روشى که مى تواند صفات درونى انسان و اعتقاد را ضمانت نموده و اصلاح کند روش دین است که به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق، اعمال، رسیدگى مى نماید.

نتیجه اینکه رافع حقیقى اختلافات اجتماعى تنها روش دین است و بس. کمال انسانى است و از طرف دیگر دین تنها راه رفع اختلافات مى باشد و از سوى دیگر دستگاه آفرینش هر نوع را به سوى کمال حقیقى وى هدایت کرده و سوق مى دهد، پس ناچار خالق دستگاه آفرینش دین حق و سزاوارى را باید براى انسانیت تعیین کرده و به عالم انسانى وحى کند و این همان دین حقّى است که باید در جامعه بوده باشد.

نباید تصور کرد که درست است که رفع اختلافات باید با دین انجام گیرد ولى دستگاه آفرینش به الهامى که به واسطه عقل اجتماعى مى نماید افراد نابغه و خیرخواهى تهیه مى کند که مردم را به سوى عقاید حق و اخلاق شایسته و اعمال نیک دعوت نمایند و اینها هستند که پیامبران نامیده مى شوند.

زیرا چنانچه ثابت شده همان عقل اجتماعى انسان است که به اتکاء احساسات درونى و نیروى فکر خود به سوى اختلاف دعوت مى کند و البته چنین عاملى وسیله رفع اختلاف نمى تواند بوده باشد.

و از اینجا روشن است که این شعور انسانى که اصل دین را از غیب آفرینش به طور الهام مى گیرد سنخ دیگرى است از شعور، غیر از شعور فکرى که در همه افراد موجود است و این شعورِ مخصوص، همان است که "وحى" نامیده مى شود.(۱)

«اِنّا اَوْحَینا اِلَیک کما اَوْحَینا اِلى نُوح وَ النَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَوْحَینا اِلى اِبْراهِیمُ وَ اِسْماعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یعْقُوبَ والاَسْباطِ وَ عیسى وَ اَیوبَ وَ یونُسَ وَ هرُونَ وَ سُلَیمانَ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً»:(۲)

ما بر تو وحى فرستادیم چنانکه به نوح و پیامبران بعد از او، و همچنین به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى کردیم، و به داود هم زبور را عطا کردیم.

«وَالَّذى اَوْحَینا اِلَیک مِنَ الْکتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ اِنَّ اللهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ»:(۳)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "وحى یا شعور مرموز"، ص۱۴.

۲ ـ نساء، ۱۶۳.

۳ ـ فاطر، ۳۱.

و آنچه از کتاب به تو وحى فرستادیم حقّ است و هماهنگ با کتب پیش از آن، خداوند نسبت به بندگانش خبیر و آگاه است.

قُلْ اِنَّما یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکمْ اِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»:(۱)

اى رسول به مردم بگو که به من این وحى مى رسد که خداى شما خدائى است یکتا، پس آیا شما تسلیم امر او خواهید شد؟

فَاسْتَمْسِک بِالَّذى اُوحِىَ اِلَیک اِنَّک عَلى صِراط مُسْتَقیم:

متمسّک به قرآنى شو که به تو وحى شود، که البته تو به راه راست هستى.

«اِتَّبِعْ ما اُوحِىَ اِلَیک مِنْ رَبِّک لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ»:(۲)

هر چه از جانب خدا به تو وحى مى شود از آن پیروى کن که خدائى جز خداى یگانه نیست و از اهل شرک روى بگردان.

«وَ اُوحِىَ اِلَىَّ هذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ...»(۳)

وحى مى شود به من این قرآن تا بدان شما و هر کس از افراد بشر را که این قرآن به او رسد بترسانم.

نور:

مسئله نور در صفحات گذشته در حدّ لازم در رابطه با قرآن مجید توضیح داده شد.

شفاء:

امراض اعتقادى و اخلاقى که بر اعمال انسان اثر مستقیم مى گذارند در رأس تمام امراض و بیماریهاست.

سستى بنیان اعتقاد، و انحرافات اخلاقى وضع خانواده و جامعه را مختل مى کند، و فساد را در تمام جوانب حیات گسترش مى دهد، و دنیا و آخرت انسان را بر باد داده و او را به عذاب ابد دچار مى کند.

امروزه انسان در جهت اعتقاد و اخلاق و به ناچار در زمینه عمل گرفتار مفاسد بى شمارى است.

اضطراب و ناامنى در درون بشر موج مى زند، اختلالات فکرى مزاحم اوست، بنیاد خانواده و جامعه بر باد رفته، همه از دست هم مى نالند، ظلم و ستم سراسرى شده، جنایت و خیانت بیداد مى کند، تمدن در شُرف نابودى است، وحشت و ترس بر ارواح حکومت مى نماید، امنیت از تمام زمینه هاى حیات رخت بسته، گناهان و معاصى به صورت طبیعت، ثانویه درآمده، ازدواجها کاهش یافته و آمار طلاق به طور بى سابقه اى اوج گرفته، بدبختى بجاى خوشبختى، و زحمت بجاى راحت، و ظلمت بجاى نور، و توحّش بجاى راحت، و ظلمت بجاى نور، و توحّش بجاى انسانیت در کار آمده.

اختراعات علما و دانشمندان تبدیل به اسلحه هاى خطرناک گشته و در همه جاى دنیا بر سر بشر فرو مى ریزد.

اندک برخوردى در گوشه اى از جهان وضع تمام ملتها را در امور سیاسى و اقتصادى بهم مى ریزد.

میدان زندگى صحنه وحشتناک جنگ و نبرد گشته و اصول مسلم علمى هم در چنین طوفانى دستخوش تحریف و تغییر شده!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ انبیاء، ۱۰۸.

۲ ـ انعام، ۱۰۶.

۳ ـ انعام، ۱۹.

آمار خود کشى وحشت آور است، فرار اطفال از خانواده ها درد بى درمان شده، فساد در جوانان به صورت نان شب در آمده، علاقه مردم به مسائل پوچ و یاوه، سینما و تئاتر وقیحانه و مفتضح، استعمال بى حساب دود و مشروب و مواد مخدر از حد گذشته.

انسان شدیداً بیمار شده، بیمارى روحى و قلبى و عملى بر او چیره شده، بیمارى باطنى و درونى او از سرطان بدتر است، مجامع بین المللى و مراکز دفاع از بشر، و منابع قانونگذارى، و محیط هاى علمى، و دادگسترى ها و کتابخه ها و خلاصه علما و دانشمندان براى این مریض داروى شفابخش ندارند! انسان اگر به این صورت راه زندگى را ادامه دهد معلوم نیست به کجا برسد؟

اینجاست که با قاطعیت مى توان گفت: تنها راه شفا گرفتن انسان از این همه بیمارى رجوع به قرآن مجید است، آرى قرآن داروى شفابخش است و دارو بودن خود را همراه با داشتن قدرت شفابخشى در عصر جهلیت ثابت کرد.

رسول پاک اسلام کفار را از کفر، مشرکین را از شرک، گرفتاران به خرافات را از خرافه پرستى، ظالمان را از ظلم، عاصیان را از عصیان، جاهلان را از جهل، فاسدان را از فساد، بیدادگران را از بیدادگرى، ب اخلاق ها را از سوء خلق، منحرفین را از انحراف، آلودگان را از آلودگى به وسیله قرآن مجید معالجه کرد.

به سه آیه زیر که کلام حضرت حق و تجلّى علم و عدل است با دقت بنگرید، آیاتى که قرآن مجید را شفا دهنده انسان از تمام دردهاى اعتقادى و اخلاقى و عملى مى داند.

«قَدْ جاءَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»:(۱)

اى مردم اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده و درمان آنچه در سینه هاست.

"تفسیر نمونه" مى فرماید: در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم.

وعظ و موعظه آنچنان که در "مفردات" آمده است، نهى آمیخته به تهدید است، ولى ظاهراً معنى موعظه وسیع تر از آن باشد، همان گونه که از "خلیل" دانشمند معروف عرب در همان کتاب "مفردات" نقل شده: موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیهاست که توأم با رقّت قلب باشد، در واقع هرگونه اندرزى که در مخاطب تأثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او متوجه نیکیها گرداند وعظ و موعظه نامیده مى شود.

البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه اى باید تأثیر داشته باشد بلکه منظور آن است که در قلبهاى آماده بتواند چنین اثرى بگذارد.

منظور از شفا دادن بیمارى در دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینه هاست، همان آلودگى هاى معنوى و روحانى است، مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است.

منظور از هدایت، راهیابى به سوى مقصود یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است.

و منظور از رحمت همان نعمت هاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مى شود، همانگونه که در کتاب "مفردات" مى خوانیم: رحمت هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن اوست، و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن اوست، و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقّت قلب و عطوفت است.

در واقع آیه شریفه چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى دهد:

مرحله اول، مرحله موعظه و اندرز است.

مرحله دوم، مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذایل اخلاقى است.

مرحله سوم، مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد.

مرحله چهارم، مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود. و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد، و جالب این که تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد.

قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ یونس، ۵۷.

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) در "نهج البلاغه" با رساترین تعبیر، این حقیقت را توضیح داده است:

فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ دائکمْ، وَاسْتَعینُوا بِه عَلى لأَوائِکمْ، فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اَکبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَىُّ وَ الضَّلالُ:(۱)

از قرآن براى بیماریهاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردهاست که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.

و این خود مى رساند که قرآن نسخه اى است براى بهبود فرد و جامعه از انواع بیمارى اخلاقى و اجتماعى، و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را به دست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفابخش بهره گیرند درمان خود را در مکتب هاى دیگر جستجو مى کنند، و ین کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار نداده اند نه اندیشیدنى و عمل کردنى.(۲)

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»:(۳)

و ما آنچه از قرآن فرستیم شفا و رحمت براى اهل ایمان است.

«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً اَعْجِمیاً لَقالُوا لَوْلا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَاَعْجَمِىٌّ وَ عَرَبِىٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»:(۴)

و اگر قرآن را عجمى قرار مى دادیم حتماً مى گفتند چرا آیاتش روشن نیست، آیا قرآن عجمى از پیغمبرى عربى است؟! بگو: این براى کسانى است که ایمان آورده اند هدایت و درمان است.

آنها که بر وجود و عدم در نبسته اند *** طَرْفى ز راحت دوجهان درنبسته اند

همّت بلند دار در این ره که عاشقان *** خطّ وفا به بال کبوتر نبسته اند

از جان مترس تا به حیات ابد رسى *** بر آب خضر سدّ سکندر نبسته اند

در خود ببین که چهره کشایان نقشبند *** نقشى ز سادگىّ تو خوشتر نبسته اند

بگشا طلسم گنج که کارآگهان غیب *** اقبال را به سلسله زر نبسته اند

دل در چمن مبند مه گر راست بنگرى *** نخلى به قامت تو برابر نبسته اند

فیضى خموشى تو برین آستانه چیست *** بانگى بزن که حلقه بر این در نبسته اند

فکر مى کنم از سطور گذشته مفهوم و معناى میزان بودن قرآن، و عَلَم نجات بودنش روشن شده باشد و نیاز به تفسیر و تشریح نداشته باشد. آرى قرآن مجید میزان تمام حقایق مُلکى و ملکوتى است و حق بودن و باطل بودن هر برنامه اى با آن باید سنجیده شود، و نیز کتاب خدا نشانه نجات انسان از چاه ضلالت و گمراهى و از گناه و معصیت و از عذاب فرداى قیامت است.

آن که خود را به دستاویز عصمت و حقیقت آن و مسائلش بیاویزد، از مهالک و تباهى ها بدون شک و تردید در امان مى ماند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "نهج البلاغه"، خطبه ۱۷۶.

۲ ـ "تفسیر نمونه"، ج۸، ص۳۱۸.

۳ ـ اسراء، ۸۲.

۴ ـ فصّلت، ۴۴.