آیه 32 سوره بقره
<<31 | آیه 32 سوره بقره | 33>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
گفتند: منزهی تو، ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.
گفتند: تو از هر عیب و نقصی منزّهی، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست، یقیناً تویی که بسیار دانا و حکیمی.
گفتند: «منزهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هيچ دانشى نيست؛ تويى داناى حكيم.»
گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.
فرشتگان عرض کردند: «منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم دادهای، نمیدانیم؛ تو دانا و حکیمی.»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«سُبْحَانَکَ»: تو پاک و منزّهی. سُبْحانَ مصدر یا اسم مصدر است و مفعول مطلق است. «حَکِیم»: کسی که کارها را جز از روی حکمت نکند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«32» قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموختهاى نمىدانيم، همانا تو داناى حكيمى.
نکته ها
ابليس و ملائكه هر كدام به نوعى خود را برتر از آدم مىديدند؛ ابليس به واسطهى خلقت؛ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» «2» و فرشتگان به واسطهى عبادت؛ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» امّا ابليس در برابر فرمان سجده خداوند، ايستادگى كرد، ولى فرشتگان چون حقيقت را فهميدند، پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار كردند. «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا»
پیام ها
1- عذرخواهى از سؤال بدون علم، يك ارزش است. «سُبْحانَكَ»
2- اوج گرفتنها و خود برتر ديدنها بايد تنظيم شود. گويندگان سخن «نسبح و نقدس» گفتند: «لا عِلْمَ لَنا»
3- به جهل خود اقرار كنيم. «لا عِلْمَ لَنا»* فرشتگان عالىترين نوع ادب را به نمايش گذاشتند. كلمات: «سُبْحانَكَ، لا عِلْمَ لَنا، عَلَّمْتَنا، إِنَّكَ، أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»، همه
«1». در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» يعنى اگر شما فرشتگان در ادّعاى لايقتر بودن خود، صادق هستيد. تفسير نورالثقلين.
«2». اعراف، 12.
جلد 1 - صفحه 94
نشانهى ادب است.
4- علم فرشتگان، محدود است. «لا عِلْمَ لَنا»
5- علم خداوند، ذاتى است؛ «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ» ولى علم ديگران، اكتسابى است. «عَلَّمْتَنا»
6- امور عالم را تصادفى نپنداريم. «أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)
قالُوا سُبْحانَكَ: گفتند تنزيه مىكنيم تو را تنزيهى كه لايق عظمت و جلال تو باشد، از اينكه غير از ذات يگانه تو عالم به امور غيبيّه باشد. لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا: نيست هيچ علمى ما را مگر آنچه تعليم فرمودى ما را، و علم مسمّيات از آن جمله نيست. إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ: به درستى كه ذات يگانه تو بسيار دانا به جميع معلومات است بر وجهى كه هيچ چيز بر تو پوشيده نيست، و حكيمى در تمام امور كه آنچه فرمائى و بجا آورى بر وفق حكمت و مصلحت باشد. پس به علم ازلى مىدانى منصب خلافت را كه شايسته و سزاوار است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)
ترجمه
گفتند منزهى تو نيست دانشى براى ما مگر آنچه آموختى ما را همانا تو داناى درست كردارى.
بيان:
در ضمن آيه قبل مفاد اين آيه بعرض رسيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَي المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِي بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن كُنتُم صادِقِينَ (31) قالُوا سُبحانَكَ لا عِلمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمتَنا إِنَّكَ أَنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ (32) قالَ يا آدَمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قالَ أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَيبَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ أَعلَمُ ما تُبدُونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمُونَ (33)
و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائكه و فرمود خبر دهيد مرا باين اسماء اگر راست ميگوييد، ملائكه گفتند منزّهي تو ما فقط آنچه را بما آموختهاي ميدانيم همانا تو دانا و حكيمي، فرمود اي آدم خبر ده ملائكه را باسماء همين که آدم خبر داد ملائكه را باسماء، خدا فرمود نگفتم من آنچه در آسمان و زمين پوشيده است ميدانم و ميدانم آنچه را که شما ظاهر كرديد و آنچه را که پوشانيديد) كلام در آيه شريفه در ضمن اموري گفته ميشود:
(امر اول)
مراد از علم اسماء مجرد معرفت لغت و الفاظ نيست زيرا اولا معرفت بلغات و الفاظ از علوم جزئيه است و جزو كمالات نفسيه و علوم عقليه نيست که موجب مقام
جلد 1 - صفحه 505
خلافت خدايي شود ثانيا منافي با كلمه «ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَي المَلائِكَةِ» است زيرا اگر مراد از اسماء لغت و الفاظ باشد مناسب اينکه جمله نيست ثالثا اطلاق اسماء بر الفاظ اصطلاح است و الا حقيقت اسم علامت و نشانه شيئي است (الاسم ما يدلّ علي المسمّي) يعني اسم چيزي است که بحقيقت اشياء دلالت داشته باشد که از آن تعبير بحكمت شده است زيرا حكمت را تعريف كردهاند که علم بحقايق اشياء است بقدر طاقت بشر
(امر دوم)
بقرينه ضميرهم در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و كلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» معلوم ميشود که اسماء ذوي العقول هستند از جن و انس و ملائكه يا تغليب با ذوي العقول است و بقرينه الاسماء که جمع محلّي بالف و لام است و مخصوصا با تأكيد بكلمه کل دلالت بر عموم موجودات از بدو خلقت تا انقراض آن دارد بلكه ميتوان گفت معرفت باسماء صفات الهيه مثل علم قدرت حيات و عظمت كبريايي و غير آنها و افعال الهي از قبيل خالقيت رازقيت رحيميت رحمانيت و علم باسم اعظم الهي را شامل ميشود بايد گفته شود چيزي که ببرهان عقل و نقل از اينکه عموم خارج است علم بذات خداست که عقلا از حد ممكن بيرون است چون ذات اقدس حق لا يتناهي است عدة و مدة و شدة بنا بر اينکه آدم که موجودي است ممكن و متناهي نميتواند علم به لا يتناهي پيدا كند اشكال كردهاند که چون خدا علم اسماء را بآدم آموخت بآنها عالم شد و از طرفي بملائكه نياموخته بود «لا عِلمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا» پس صرف دانستن
جلد 1 - صفحه 506
آدم سبب برتري بر ملائكه نميشود زيرا ملائكه را ميرسد که بگويند اگر بما هم آموخته بودي ميدانستيم جواب اينكه خداوند متعال تعليم بآدم همان عرضه داشتن اسماء بود که بر ملائكه هم عرضه داشت ولي آدم چون داراي قوه عاقله بود فورا درك كرد ولي ملائكه از اينکه قوه بيبهره بودند براي فرا گرفتن احتياج بتعليم و تدريس داشته ولي خودشان از اينکه سرّ غافل بودند که خداوند ميفرمايد أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَيبَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ
(امر سوم)
علم غيب مختص بخداوند است چنان که مفاد بسياري از آيات شريفه است فَلا يُظهِرُ عَلي غَيبِهِ أَحَداً«1» و آيه شريفه از زبان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايدکهبه لَو كُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَيرِ«2» و امّا اينكه علم غيب چيست بايد گفته شود که غيب امري اضافي است ما بين غائب و مغيب عنه و اينکه امر مقول بتشكيك بوده و نسبت باشخاص متفاوت است يعني ممكن است امري براي زيد غيب باشد در صورتي که براي عمرو معلوم است يا فلان چيز از حواس ظاهري غايب است ولي از عقل پوشيده نيست و اينكه گفته ميشود خدا عالم بغيب است يعني باموري که بر بندگان پوشيده است و لذا در حكمت ثابت شده است که علم خدا حضوري است نه حصولي أَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً«3» وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ«4»
1- بر علم غيب خدا آگاه نيست هيچكس سوره جن آيه 26
2- اگر من علم غيب داشتمي موجب زيادي خير و خوبي من بود سوره اعراف آيه 188
3- از لحاظ علم بهمه چيز احاطه و تسلط دارد سوره طلاق آيه 12
4- و او بهر چيز داناست
جلد 1 - صفحه 507
و بنا بر اينکه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار عليهم السلام عالم بعلم غيب هستند يا نيستند بحثي است زائد چه اگر منظور اينکه باشد که ايشان عالم باشند بآنچه خدا عالم است که اينکه امريست محال چه علم خدا غير متناهي است و علم ايشان متناهي و تا آنجا عالمند که خدا بآنها افاضه كرده باشد بلي پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام دانا هستند بآنچه بر ساير مردم پوشيده است و آنچه از مجموع اخبار استفاده ميشود«1» علم پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين نسبت بعلم خدا مانند نهري است که بدريايي متصل و دائما از درياي علم خدا بآنان افاضه ميشود مانند وجود منبسط نزد حكماء که آن را امر ربطي بين حقّ و مخلوقات ميدانند و سرتاسر موجودات را فرا گرفته است.
(امر چهارم)
در جمله «ما تُبدُونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمُونَ»:
بدا نسبت بمخلوق و خالق داراي دو معني است نسبت بمخلوقات ظهور بعد از خفاء است و نسبت بحق اظهار بعد از اخفاء و بدا در تكوينيات مانند نسخ در تشريعيات است و همين امر موجب شده است که عامه منكر بدا شدهاند بملاحظه معناي اول ولي خاصه قائل به بدا هستند بملاحظه معناي دوم چنان که يهود و نصاري منكر نسخاند بلحاظ معناي اول و مسلمين قائل بآن هستند با توجه بمعناي دوم و مشروحا اينکه بحث را در جلد اول كلم الطيب از ص 192 تا ص 195 ذكر كردهايم و ابداء همان معني دوم را دارد يعني اظهار و شايد اظهار ملائكه بان باشد که گفتند أَ تَجعَلُ فِيها مَن يُفسِدُ فِيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ يا آنكه گفتند لا عِلمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا و ممكن است ما را موصوله گرفته در اينصورت مفيد عموم است چنانچه «وَ ما تَكتُمُونَ» هم همين معنا را دارد و كتمان چيزي است که در قلب باشد
1- رجوع بكافي كنيد در ابواب علوم ائمه (ع)
جلد 1 - صفحه 508
ولي اظهار نكند و شايد اينکه باشد که ملائكه جهات فساد را ميدانستند ولي از جهات صلاح آن غافل بوده و توهم كردند که خلقت آن خلاف حكمت است ولي خداوند عالم بجهات صلاح وجود بشر ميباشد و ميداند که مصالح و فوائد وجودي اينکه موجود بمراتب از جهات فساد آن بيشتر است و ملائكه غافل بودند که در نوع بشر افرادي بوجود ميآيند که در حقيقت مظهر صفات حق ميباشند مانند انبياء و اولياء و صلحاء مخصوصا وجود مبارك پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين که غرض از خلقت عالماند البته چنان که در موضوع افعال حق اشاره شده است فعلي که جهت صلاح آن بر جهت فسادش زيادتي داشته باشد موافق حكمت است
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 32)- ولی فرشتگان که دارای چنان احاطه علمی نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند: خداوندا! منزهی تو، جز آنچه به ما تعلیم دادهای چیزی نمیدانیم»! (قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا).
«تو خود عالم و حکیمی» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم