فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلكافِرِينَ «24»
(پس اگر مانند قرآن را نياورديد. و هرگز نخواهيد آورد، پس بپرهيزيد از آتشي که گيرانه آن مردم و سنگ است و براي كافران آماده شده) درباره اينکه آيه در چند مقام بحث ميشود:
«مقام اول»
در معني فعل و اصطلاحات آن: فعل بحسب لغت بمعني اتيان (بجاي آوردن) كار بمعناي مصدري و كار است بمعناي اسم مصدري و در اصطلاح بچند معني اطلاق ميشود:
1- فعل در اصطلاح علم ادبيت که بمعني كلمه است که داراي معني مستقل بوده و قائم بذاتي باشد مثل فاعل و مفعول و نحو آنها مقابل اسم و حرف.
2- فعل مقابل قول چنانچه در اصطلاح فقهاء است مانند افعال نماز از ركوع و سجود و قيام و قعود مقابل اقوال نماز که ذكر، قرآن، دعاء و سلام باشد.
3- فعل بمعني «كلّما صدر من شخص او شيء» يعني تأثير هر چيزي را در چيز ديگري فعل گويند مقابل انفعال که تأثّر چيزي از چيز ديگر است چنانچه در اصطلاح حكماء فعل باين معني اطلاق ميشود و اقسامي براي فاعل ذكر كردهاند و در ذيل آيه إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ در صفحه 433 گذشت.
جلد 1 - صفحه 462
4- فعل بمعني انجام دادن و بجاي آوردن كاري را مقابل ترك که بجا- نياوردن و اقدام ننمودن بكاري است و اينکه معني مصدري فعل است و بمعني كاري که بجا آورده شده نيز اطلاق ميشود که معني اسم مصدري باشد بهمان معناي لغوي و افعال عباد از اينکه قبيل است.
و مراد از فعل در آيه شريفه نيز اتيان و آوردن مانند سورهاي از قرآن است و چون در آيه قبل تعبير باتيان نموده بود «فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ» در اينجا تعبير بفعل نمود و اتيان بجميع اطلاقات آن بر فعل صدق ميكند.
«مقام دوم»
اينکه آيه شريفه خود يكي از معجزات قرآن است زيرا از آينده خبر ميدهد و بطور قطع بواسطه كلمه لن که دلالت بر نفي ابد و مؤكد دارد اعلام ميكند تا قيام قيامت هر چند سطح فكر بشر بالا رود و در علوم و صنايع مختلفه توانا گردد برآوردن سورهاي مانند قرآن قدرت نخواهد داشت نه آن روز اينکه تحدي را مينمود بلكه امروز و بعد از امروز هم بصداي بلند و رسا که بگوش جهانيان ميرسد بهمه اعلام ميكند و ميگويد اگر در اينكه قرآن از جانب خداست شك داريد سورهاي مثل آن بياوريد و بدانيد که هرگز نخواهيد آورد.
و اينکه آيه دلالتش بر تعجيز اقوي است از آيه شريفه قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الجِنُّ عَلي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا يَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً«1» (بگو البته اگر انس و جن جمع شوند براي اينكه مثل اينکه قرآن را بياورند، مثل آن را نميآورند اگر چه بعضي از آنان پشتيبان بعض ديگر باشند) زيرا بيك سوره قناعت فرموده و روي اينکه اصل است که قرآن معجزه باقيه پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است و مسلمين در هر عصر و زماني ميتوانند بآن تحدّي كنند و بمخالفين اسلام بگويند که بر فرض تمام معجزات پيغمبر اسلام را انكار كنيد،
1- سوره بني اسرائيل آيه 90
جلد 1 - صفحه 463
اينکه قرآن اوست و يك چنين دعوايي دارد اگر ميتوانيد سورهاي مانند آن بياوريد و اگر نتوانستيد بدانيد که او رسول خداست و باو بگرويد.
«مقام سوم»
در بيان مفاد جمله شرطيه: جمله «فَإِن لَم تَفعَلُوا» شرط و جزاء آن «فَاتَّقُوا النّارَ» است و جمله «وَ لَن تَفعَلُوا» معترضه بين شرط و جزاء است و مفاد اينکه جمله شرطيه اينست که چون نتوانستيد سورهاي مانند قرآن بياوريد پس قرآن معجزه و دليل بر صدق نبوت است و وقتي صدق نبوت پيغمبري ثابت شد واجب است او را تصديق كنيد و باو بگرويد تا از آتش دوزخ که براي كافرين و تكذيب كنندگان پيغمبران خدا آماده شد محفوظ بمانيد و از اينکه استفاده ميشود که اولين مرتبه تقوي همان تصديق نبي در جميع ما جاء به است چنانچه در ذيل آيه «هُديً لِلمُتَّقِينَ» متذكر شديم.
«مقام چهارم»
در بيان «فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَةُ»: وقود بمعني گيرانه و هيزم و آن چيزي است که بآن آتش روشن ميكنند و مراد از ناس، اصحاب دوزخ از كفار و مشركين و معاندين، و مراد از حجارة يا بتهاي مشركين است که از سنگ ميتراشيدند بدليل قول خداي تعالي إِنَّكُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ«1» (محققا شما و آنچه را از غير خدا عبادت ميكنيد هيزم و گيرانه دوزخيد) و در المنجد ميگويد «الحصب: الحجارة او صغارها، كلّما يرمي في النار كالحطب» و يا سنگ كبريت است چنانچه در بعض اخبار و كلمات بعضي از مفسرين است و در تفسير صافي از احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند
1- سوره انبياء آيه 98
[.....]
جلد 1 - صفحه 464
و از اينکه قسمت آيه چند نكته استفاده ميشود:
1- وقود و حطب چنانچه گيرانه آتش است خود هم در آتش ميسوزد و اهل دوزخ نيز، آتش دوزخ از آنها روشن ميشود و خود در آن ميسوزند و چنانچه حطب خود ميسوزد و چيزهاي ديگر را هم ميسوزاند، اهل عذاب خود معذبند و جلساء و همنشينان آنها نيز از عذاب آنها معذب ميباشند، چنانچه در دنيا اهل ضلال در گمراهي هستند و باعث گمراهي ديگران هم ميشوند و بالجمله اعمال بد آتشي است که هم صاحب خود را و هم ديگران که بان نزديكند ميسوزاند 2- تعبير بحصب در آيه إِنَّكُم وَ ما تَعبُدُونَ الآية نه بحطب كنايه از اينکه است که وقود حجارة آتشي است که از بين نميرود چنانچه وقود ديگر آتش که بدنهاي كفار باشد آن نيز از بين نميرود و بهمين معني اشاره دارد آيه شريفه كُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَيرَها لِيَذُوقُوا العَذابَ«1» 3- اعمال ناشايسته و اخلاق و ملكات رذيله منشأ آتش دوزخ است و در همين دنيا آتش آخرت فراهم ميگردد.
«مقام پنجم»
در بيان جمله «أُعِدَّت لِلكافِرِينَ»: اينکه جمله دلالت دارد بر اينكه آتش دوزخ الان موجود است زيرا اعدّت را بصيغه ماضي که دلالت بر تحقق دارد آورده، و ادلّه بسياري بر اثبات وجود فعلي بهشت و دوزخ هست از ضرورة دين و مذهب و نصوص آيات شريفه قرآن و اخبار آل اطهار عليهم السلام که در كلم الطيب«2» متذكر شدهايم و اينکه معني با اينكه وقود آتش دوزخ مردم و حجارة «بتها» باشد منافات ندارد (يعني توهم شود دخول مردم و حجارة در دوزخ، فرداي قيامت است، و تا قيامت نشود داخل دوزخ نشوند و تا وقود مهيا نشود آتش موجود نگردد بنا بر اينکه
1- سوره نساء آيه 59
2- مجلد سوم ص 145 تا 148
جلد 1 - صفحه 465
تا قيامت بر پا نشود جهنم و آتشي نباشد) براي اينكه اولا ممكن است آتش دوزخ موجود باشد و بدنهاي كفار و حجارة موجب زيادتي و ممدّ آن گردد چنانچه مفاد ادلّه است و از آيه هم استفاده نميشود که وقود آتش منحصر بناس و حجاره باشد و ثانيا بر فرض انحصار وقود بناس و حجارة ممكن است گفته شود مادّه اوليه آن که ناس و حجارة باشد الان در همين دنيا موجود است و هيزمي است که براي آتش مهيّا و آماده شده و در قيامت ظاهر و هويدا ميشود باين بيان که جهنم و آتش و عذاب آن الان موجود است ولي يك قسم آتش که وقود آن ناس و حجارة باشد فعلا بر حسب باطن موجود لكن ظهور آن در قيامت است نظير مرضي که در باطن انسان هست لكن ظهورش پس از مدتيست.
466