عمر بن خطاب
عمر بن خطاب | |
نام | عمر بن خطاب بن نوفل |
کنیه | ابوحفص |
نام پدر | خطاب بن نفيل بن عبد العزى |
نسب/قبیله | قریش / بنی عدی |
زادروز/زادگاه | سیزده سال پس از عام الفیل/مکه |
سال وفات | 23 هجری قمری |
مدت زمان خلافت | 23-13 هجری |
همسران | زینب بنت مظعون و ام كلثوم بنت جرول بن مالك و .... |
فرزندان | عبدالله ، عبد الرحمن ، زيد ، عبيد الله و حفصه |
جنگ ها | جنگ نخیله ، جنگ قادسیه ، جنگ نهاوند ، جنگ یرموک ، فتح بیت المقدس و مرج الصفّر |
علت مرگ | به دست فیروز غلام مغیرة بن شعبة به قتل رسید |
جانشین | عثمان بن عفان |
مدفن | مدینه |
أبوحفص عمر بن الخطاب (متوفی 23ق)، خلیفه دوم از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت خلیفه اول، به مدت 10 (13-23 ق) خلیفه مسلمانان بود. در زمان او، اعراب موفق شدند بخش های عظیمی از امپراطوری ساسانی و امپراطوری روم را به تصرف خود درآوردند.
شیعیان و مورخین شیعی به دلیل برخی اقدامات وی مانند غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و ضرب و شتم حضرت زهرا سلام الله علیها که منجر به شهادت ایشان شد، وی را نکوهش می کنند.
محتویات
معرفی اجمالی
نام او عمر بن خطاب بن نفيل بن عبد العزى بن رياح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدى بن كعب است و و كنيه اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغيرة بن عبد الله بن عمر بن محزوم می باشد.[۱] البته مورخان نفیل، جد عمر را نه از قبیله قریش بلکه از احفاد قبیله می دانند. تاریخ تولد وی را سال 13 عام الفیل ذکر کرده اند.
در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده اند.عبدالرحمن بن حاطب می گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت : اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن ،تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می کردم اماامروز به انجا رسیدم که- دراطراف من با ذلت خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود می آید-و احدی از من بر تر و بالاتر نیست.[۲] همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده و در معنی مبرطش آورده شده یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می گرفته است.[۳]
سیمای ظاهری عمر بن خطاب
در شكل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیكل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهرهی عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است.[۴] یعقوبی می نویسد که او مردی بلند قامت، پيش سر بى موى، كژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست كار مى كرد، ريش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغيير مى داد.[۵]
فرزندان عمر بن خطاب
فرزندان عمر عبارتاند از عبدالله و عبدالرحمن و حفصه كه مادرشان زينب دختر مظعون بن حبيب بن وهب بن حذاقة بن جمح است و زيداكبر كه از او فرزندى باقى نمانده است و رقيه كه مادر اين دو ام كلثوم دختر على بن ابى طالب (علیه السلام) است، و زيد اصغر و عبيدالله كه در جنگ صفين همراه معاويه بود و كشته شد و مادر اين دو ام كلثوم دختر جرول بن مالك بن مسيب بن ربيعة از خزاعه است و اسلام ميان عمر و ام كلثوم دختر جرول جدايى افكند، و عاصم كه مادرش جميله دختر ثابت بن ابى افلح از خاندان اوس از انصار است، و عبد الرحمن اوسط كه پدر مجبّر است و مادرش كنيزى به نام لهيّة است، و عبد الرحمن اصغر كه مادر او هم كنيز است، و فاطمه كه مادرش ام حكيم دختر حارث بن هشام بن مغيره است و زينب كه كوچكترين فرزند عمر است و مادرش كنيزى به نام فكيهه است. و عياض بن عمر كه مادرش عاتكه دختر زيد بن عمرو بن نفيل است.[۶]
ازدواج ام کثلوم با عمر
در مسئله ازدواج ام اکلثوم با عمر اختلاف هایی بین علمای شیعه و سنی وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند شیخ مفید[۷] بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر همچون آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی بنا بر روایت نووی عالم اهل سنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر ابوبکر و ربیعة حضرت علی (علیه السلام) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضي الدين حلي، علامه مقرّم و علامه باقر شريف القرشي اصل وجود دختري به نام امّ كلثوم را براي حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده اند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کرده اند.
اسلام آوردن عمر بن خطاب
شکنجه مسلمانان بنی عدی
عمر بن خطاب پیش از آنکه اسلام بیاورد، مخالف سرسخت مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و اقدام به شکنجه مسلمانان قبیله خویش می کرد. عبد الله بن عامر بن ربیعه از مادرش لیلی نقل می کند که گفت : عمر از سختگیر ترین مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود.[۸] ابن اثیر در الکامل می نویسد: « لبينة كنيز بنى مومل بن حبيب بن عدى بن كعب قبل از عمر بن الخطاب اسلام آورد. عمر او را سخت آزار ميداد[۹] » ابن کثیر همچنین از کنیز دیگری به نام زنیره از طایفه بنی عدی نام می برد که توسط عمر شکنجه می شد. همچینین احمد بن حنبل در فضائل الصحابه نقل می کند که: «روزی ابوبکر کنیز مسلمانی از قبیله بنی مؤمل را دید در حالی که عمر بن خطاب او را شکنجه می کرد تا دست از اسلام بردارد. و خود عمر در آن روز مشرک بود. عمر به قدری آن کنیز را شکنجه می کرد تا اینکه خسته می شد و دست از شکنجه بر می داشت. سپس می گفت: من عذر خواهی می کنم اگر دیگر نمی زنم نه اینکه دلم به حالت سوخته باشد، نه، بلکه دیگر خسته شده ام![۱۰]»
نحوه اسلام آوردن عمر
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت این چنین آمده است که عمر بن خطاب روزی تصمیم به کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گیرد. در راه به مردی از قبیله بنی زهره برخورد می کند که آن مرد، عمر را از اسلام خواهر و شوهرخواهر عمر آگاه می کند. عمر به سمت خانه خواهرش می رود. خباب بن ارت در آن هنگام در خانه خواهر عمر مشغول خواندن آیاتی از قرآن برای خواهر و شوهرخواهر عمر بوده است. زمانی که عمر وارد خانه می شود و پس از آنکه از اسلام خانواده خواهر خود آگاه می شود، اقدام به ضرب و شتم خواهر و شوهرخواهر خود می کند. در این میان خواهرش در حال عصبانيت می گوید:«اگر حق در غير دين تو باشد پس من شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست.» گویا عمر خواندن می دانسته است. پس از غسل کردن و گرفتن وضو آیاتی از سوره طاها را می خواند و به سمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رود. حمزه و طلحه و عده اي نيز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه به دیگران می گوید:«اين شخص عمر است كه اگر خدا در مورد او خير مقدر كرده باشد مسلمان مي شود و اگر غير اين را اراده كرده باشد كشتن او براي ما آسان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بيرون آمدند و به كنار عمر رسيدن. پس عمر دست به كمربند و محل بستن شمشير برد. پس حضرت فرمودند:«اي عمر نمي خواهي بس كني؟ تا اينكه خداوند همان ذلتي را كه بر وليد بن مغيره وارد كرد، بر تو نيز فرود آورد؟ پس عمر گفت:«شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و اينكه تو بنده و فرستاده خدايي.»
عمر بن خطاب در زمان رسول خدا(ص)
منابع اهل سنت اغلب اسلام عمر بن خطاب را امری مهم و بزرگ برای پیشبرد اسلام معرفی کرده اند. در طبقات ابن سعد آمده است که « عبد الله بن مسعود مى گفته است اسلام عمر فتح و هجرتش پيروزى و اميرى او رحمت بود، ما نمى توانستيم در مسجد الحرام و كنار كعبه نماز بگزاريم تا اينكه عمر مسلمان شد و با مشركان به ستيز پرداخت و ما را رها كردند و نماز مى گزارديم.[۱۱]» در حالی که در صحیح بخاری مهم ترین کتاب حدیثی اهل سنت آمده است که «عبد اللّه بن عمر مي گويد: عمر ، در حالي كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مي شود؟ گفت: قوم تو مي گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مي كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسي با تو كاري ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئي مي روند گفت: كجا مي رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مي جوئيم گفت: كاري به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.[۱۲]» و عاصل بن وائل همان کسی بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ابتر خواند و ایشان را بسیار مورد تمسخر قرار می داد.
عمر بن خطاب در مدینه
پس از آنکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان هجرت به مدینه را صادر کردند، عمر بن خطاب همراه با عياش بن ابى ربيعة به مدینه مهاجرت کردند و در دهکده قبا در منزل رفاعة بن عبد المنذر ساكن شدند. پس از آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کردند و میان مسلمانان عقد اخوت خواندند، بین عمر بن خطاب و ابوبکر بن ابی قحافه پیمان برادری بستند.
عمر بن خطاب در غزوات و سریه ها
عمر بن خطاب از همان آغاز نبردهای مسلمین علیه دشمنانشان، در اکثر غزوات حضور داشت. او در غزوه های بدر، احد، خندق، فتح مکه و خیبر در سپاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در منابع تاریخی از تاثیرات مثبت عمر در این جنگ ها صحبتی نشده است. جز آنکه برخی منابع خبر از فرار او در برخی جنگ ها داده اند. در جریان غزوه احد زمانی که کار بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سخته شده بود، او از مهلکه نبرد پا به فرار گذاشت. عمر فرار خویش از این جنگ را اینگونه توصیف می کند:«وقتی روز احد، مشرکان را شکست دادیم، من فرار کردم تا این که از کوه بالا رفتم و همانا خود را دیدم که همانند بز کوهی، از کوه بالا می روم و مردم ندا می دادند که محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کشته شد.[۱۳]» در غزوه احزاب که مدینه در محاصره قریش قرار داشت، از عایشه روایت شده است که:«در جنگ خندق، پس از فرار وارد باغی شدم. جمعی از مسلمانان را دیدم كه در آنجا پنهان شده بودند، از جملهی آنها عمر بن الخطاب بود». در غزوه حنین نیز که کار بر مسلمانان در ابتدا سخت شد، او به همراه بسیاری از مسلمانان پا به فرار گذاشت. در جریان غزوه خیبر هم، پس از آنکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را فرمانده گروهی از مسلمانان برای حمله به یکی از قلاع یهودیان نمودند، عمر با یارانش پا به فرار گذاشت. پس از آنكه محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند، عمر آنها را متهم به ترسو بودن و فرار می كرد و آنها هم عمر را ترسو و فراری میخواندند[۱۴].
حکومت عمر
عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر و بیعت مردم با او ایفا کرد. ابوبکر نیز در هنگام مرگ، وصیت کرد که عمر پس از وی خلیفه شود. از این رو عمر در سال 13 هجری، پس از مرگ ابوبکر به خلافت دست یافت و لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت همت گماشت و مقررات حکومتی بسیاری وضع کرد. بسیاری از سرزمینهای اسلامی (مانند عراق، فلسطین، شام، مصر و بخشهای بسیاری از ایران) در دوران خلافت او فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی، طبقهبندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود؛ به طوری که در سال اّخر زندگی خود با مشاهده اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان گفت: «اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم میکنم».
در عهد او تاريخ هجرى متداول و براى مسلمانان ديوان محاسبات برگزار گرديد.[۱۵] و چنان كه از تواريخ عامه برمى آيد وى در زندگى شخصى ساده و متناسب با يك حاكم اسلامى بود، و نمای ظاهری یک حاکم اسلامی را محفوظ مى داشت.
او سرانجام در 27 ذی الحجه سال 23 هجری به خنجر فيروز فارسى مكنى به ابولؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه، در نماز صبح مجروح و پس از سه روز درگذشت.
ویژگی های عمر
آنچنان كه از متون تاريخ برمى آيد، عمر مردى بى باك و در عين حال آگاهى او به احكام دين اندك بوده است.
صفت بى باكى عمر
ابن ابى الحديد معتزلى كه از دانشمندان نامى اهل سنت است مي نويسد: از جمله خصايص اخلاقى عمر اين بود كه وى متانت در گفتار و عفت كلام را رعايت نمي كرد و گاه سخنى را بزبان مي آورد كه شنونده آن را شايسته وى نمي دانست و چون براى كسى بازگو مي شد وى تصور ميكرد كه عمر خلاف ظاهر آن سخن را اراده نموده است. از آن بخش از سخنان اوست همان جمله معروف كه در مرض موت رسول خدا صلی الله علیه و آله بزبان آورد، که «ان الرجل ليهجر».
آنگاه ابن ابى الحديد به آن سخن عجيب عمر كه در حدیبیه گفت: اشاره مي كند و از تصريح به آن شرم ميدارد، و آن جمله كه در تاريخ معروف است و به تواتر نقل شده اين است: «ما شككت في نبوة محمد قط كشكّى فيها يوم حديبية».[۱۶]
كم اطلاعى عمر نسبت به احكام دين:
ابن ابى الحديد مي نويسد: عمر مكرّراً در مورد حكمى از احكام فتوى مي داد و سپس آن را نقض مي نمود و برخلاف آن فتواى ديگر مي داد. در مورد ارث جدّ كه با برادران جمع شود اين امر بتكرار اتفاق افتاد. روزى اعلام كرد كه: اگر به من خبر رسد كه مهر زنى از مهر زنان پيغمبر صلی الله علیه و آله فراتر رفته آن را از وى بازستانم. زنى كه اين را شنيده بود به وى گفت: خداوند به تو چنين اجازه اى را نداده، زيرا خداوند خود فرموده: «وآتيتم احداهن قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا اتأخذونه بهتانا واثما مبينا». عمر چون شنيد گفت: همه مردمان از عمر دانشمند ترند، حتى زنان پرده نشين. آيا تعجب نمي كنيد از پيشوائى كه خطا كند وزنى به صواب رود؟![۱۷]
پانویس
- ↑ الطبقات الكبرى،ج3،ص:201
- ↑ طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷
- ↑ طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷
- ↑ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص131
- ↑ تاريخ يعقوبى/ترجمه،ج2،ص:51،الطبقات الكبرى/ترجمه،ج3،ص:281
- ↑ الطبقات الكبرى/ترجمه،ج3،ص:228
- ↑ در دو رساله مجزا به نام هاي المسائل العُكبرية و المسائل السروية
- ↑ الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 84
- ↑ الكامل/ترجمه،ج7،ص:75
- ↑ فضائل الصحابة، احمد بن حنبل ج1، ص120
- ↑ الطبقات الكبرى،ترجمه،ج3،ص:231
- ↑ صحيح البخاري، ج6، ص: 184
- ↑ الدر المنثور ج2 ص335 المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، الناشر: دار الفكر - بيروت ، عدد الأجزاء: 8
- ↑ المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص37
- ↑ لغت نامه دهخدا.
- ↑ شرح نهج البلاغه، 1/181.
- ↑ شرح النهج لابن ابی الحدید: 3 / 181.